خانه > رضا دانشور > روزانهها > سه تفنگدار در تلویزیون | |||
سه تفنگدار در تلویزیون«آنها رفتار ما جوانها را دیکته میکنند، تصحیح میکنند. موزیک ما را، لباس پوشیدنمان را، معاشرتمان را. آنها حقانیت اخلاقیشان را از اخلاق مذهبی یا حزبی میگیرند و حقانیت عقلانیشان را از سنشان میگیرند و حقانیت سیاسیشان را از جنگی که کردهاند، که نه ما راه انداخته بودیم و نه از کم و کیفاش، جز از زبان و به روایت خود آنها، هیچ اطلاعی داریم. من به آیندهام بدبینام. منظورم یک بدبینی اخلاقی است و منظورم نداشتن دل و دماغ است. هیچ امیدی نداریم. این سیاهترین ناامیدیهاست. تو مجبوری برای تحقق جاهطلبیهای محدودت، همان ماشین و یخچال و خانه و اینها... تن به رقابتهای مالی و شغلیای بدهی که قوانین اخلاقی و قالبهای رفتاریاش از پیش تعیین شده است. خب یک دایرهی بسته معنایش چه هست؟ غیربردگی؟ ما مصرفکنندهایم، مصرفکنندهی مواد و مصرفکنندهی اعتقاداتِ تحمیلی، آنهم مصرفکنندهی مجبور. خب گفتم، ناامیدی من اخلاقی است. ولی میبینیم که تهاش اقتصادی هم هست.» (از سخنرانی یک فارغالتحصیل جوان در سلسلهی سخنرانیهای امروز، آمفیتاتر سوربن)
سخنرانیها در سوربن قطع نمیشود. شطی از کلمه، مفهوم و صدا، تراکت، مصاحبه، سخنرانی از کارتیه لاتن راه افتاده و از طریق آنتنها سرتاسر فرانسه را سیلِ کلمه و به دنبالش اعتصاب فراگرفته است. تاتر ادئون را که سمبل فرهنگ و کاخ روشنفکری مملکت است، دانشجویان اشغال کردهاند و بالای سردرش نوشتهاند: «اقتدارِ تخیل، تخیل قدرت را در دست میگیرد». ادئون، ستاد فکر و عمل انقلابی است که خواستش پیروزی رویاهای سبک پروازِ رنگین به واقعیتِ سنگینِ مستقر است. روشنفکران در مدحِ جوانها دادِ سخن میدهند. «سارتر» با «کوهن بندیت» گفتوگو میکند، «مندس فرانس»، پیشروِ سنگین وزنِ سیاستِ چپِ فرانسه وارد بحث با «ژیسمار» میشود، «ویریلیو» روشنفکر صاحب نام، اسم سخنرانیاش را میگذارد از «ازجیاپ (ژنرال ِسرخ،فرمانده ویت کونگ) تا کوهن بندیت». زنها پشت بلندگو داستان تحول روحی و فکری و تجربیات شخصیشان را تعریف میکنند. خلاصه حرف و حرف و حرف، همه با هم از همه چیز حرف میزنند. بساط گروههای سیاسی هم همان است که نمونههایش را هنوز در جلوی دانشگاه تهران یادمان هست. از روز سیزدهم تا امروز طی این سه روز، فرانسهی دیگری ازاعماق فرانسهی دوگل بیرون آمده است. سلسلهی اعتصابها با اعتصاب کارخانههای مهم «هواپیمایی جنوب» ، «نانت»، و در هر جا که سندیکای س.ژ.ت، یعنی حزب کمونیست، ضعیفتر است، پشت سرهم اعلام میشوند. اول در دانشگاه، بعد در کارخانهها، بعد در ادارات و همه جا «کمیتههای عمل» درست میشوند و خواستهها همه در راستای خواستههای عمومی و همخوان با شعارهای- در درجهی اول - کلی، شاعرانه، معنوی واخلاقیِ دانشجویان است: عوض کردن عرف و اخلاق جامعه و مقابله با قدرت و اقتدارگرایان. با ورود زیرکانهی سندیکای بزرگ س. ژ. ت که خودش داستان عبرتانگیزی است، اعتصابها بالا میگیرد، اما شعارها تبدیل میشود به درخواستهای مادی و صنفی. همکاری کمونیستهای حزبی با «گلیست»ها دنبالهی حکایتِ جنگ سرد و احزاب کمونیستِ بعد از جنگ و همکاریهای معنوی و عینی با دولتهای ضد آمریکایی و غیره است. نظیر همان حکایت آشنای حزب تودهی خودمان. از یک نظر بهجز «ژرژ پمپیدو» نخست وزیر، رهبری کمونیستِ سندیکای س.ژ.ت شاید واقعبینترین آدم در حوادث می ۶۸ است و عمدتاً اوست که با مشارکت سندیکا در جنبش، آن را گسترش میدهد، کارگریاش میکند و با کنار زدن دانشجویان ، آن را کنترل میکند و سرانجام راه را برای پیروزی گلیستها باز. اما این واقعبینی دقیقاً همان چیزیست که ماه می با آن سرِستیز دارد. با این همه در موردِ دانشجویان، امروزه میبینیم که بسیاری از خواستهای غیر واقعبینانه آنها، به واقعیتِ زندگی امروزی تبدیل شدهاند و نبردشان، در زمینههای گوناگونی هنوز ادامه دارد: زنها، محیط زیست، جامعهی مصرف، اخلاق و مسوولیت. اما سرانجامِ فکر واقعبینانهی حزب کمونیست و سندیکای وابسته به آن: امروز میبینیم که حزب کمونیست فرانسه دارد ساختمان اداری مرکزیاش را از فرط عسرت هراج میکند و میفروشد و این چیزیست که چند روز پیش به گوشم خورد. امشب سه تفنگدار: «آلن ژیسمار»، «ژاک سوواژو»، «دانیل کوهن بندیت» برای اولین بار توسط اعتصابیونِ تلویزیون دولتی روی صفحهی تلویزیون مصاحبه میشوند. جوانند، قاطع، شوخ، حاضرجواب، باهوش و «بندیت» میانشان میدرخشد. تماشایشان شبی مفرح و شاد و امیدوار به فرانسویان هدیه میدهد. دو دقیقهی بعد سخنرانی پمپیدو ، نخستوزیر باعث میشود که فرانسه یکصدا بگوید: «پوف...». بخشهای پیشین
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
اکنون که دور و بر خودم را میبینم در سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت شمسی در ایران تفنگداران کمی نیستند ! ولی یک مشکل اساسی هست! اینجا فرانسه نیست!
-- شاپور شاخدار ، May 18, 2008