خانه > رضا دانشور > گفتگو > «میرفتم کلاس درس را بههم میزدم» | |||
«میرفتم کلاس درس را بههم میزدم»رضا دانشورdaneshvar@radiozamaneh.comدر بخش نخست این گفتگو، از زبان خسرو موریم یکی از شاهدان عینی جنبش ماه می در فرانسه سابقهی این حرکت را در دانشگاههای آن کشور شنیدیم. در این بخش و در ادامه گفتار، از تاثیر این حرکت بر دانشجویان ایرانی میگوید.
پس میتوانیم بگوییم که یک بینش مذهبی بین مارکسیستهای ایرانی وجود داشت. بدون شک. اولا این الان دیگر برای ما روشن شده، در سالهایی که بعدها در ایران انقلاب اتفاق افتاد، ما بهوضوح دیدیم که اشتراک فکریی که بین ضدغرب مذهبی، اسلامی و اندیشههای مارکسیست ضد غرب بود چگونه باهم تلفیق شدند و چیزی به نام انقلاب ۵۷ را تشکیل دادند و به این علت بود که اینها سد فاصل میان خودشان و غرب را نمیتوانستند تشخیص بدهند و مجموعهای از ایرانیها خودشان را جماعتی میدیدند که این جماعت همه بسوی یک چیز، که بریدن از جامعه جهانی غرب بود و میخواستند چیزی بسازند که در واقع این (اتوپیِ) عجیبی بود که بعدها نتیجهی آن را هم دیدیم. اگر خاطرهی مشخصی راجع به ۶۸ دارید، از چیزهایی که مشاهده کردید، برایمان بگویید؟ یکی از چیزهایی که همیشه در ذهن من از آن سالها مانده، این است که وقتی ما فعالیت میکردیم دردانشگاه، وقتی که میرفتیم سر کلاس و آن دانشجویانی که با هزار زحمت آمده بودند و میخواستند درس بخوانند و معلمی که خودش چپی بود، سندیکالیست بود و غیره... وقتی ما میآمدیم و به اینها میگفتیم: میدانید که محتوای درس شما همهاش بورژوایی و بیفایده است و برای چرخاندن جامعهی سرمایهداری است؟ - گرچه بعضا دانشجویان به حرفهای ما گوش میکردند- اما در واقع من متوجه شدم که ما در واقع مزاحم پیشرفت و تحصیل اینها هستیم و همیشه این برای من مسئله بوده که آیا این احساسیست که من دارم یا این یک واقعیت است (که این بعدها برای من خیلی عجیب بود که من چگونه در آن زمان یکتنه میرفتم سرکلاس و کلاس را به نوعی بههم میزدم). برای این که میگفتم بیایید از افکار نو... اما آن افکار نو نبود و در واقع به ذهن من آن افکار نو بود. همان افکار و ایدئولوژیهایی بود که بعدها ما فهمیدیم در جامعهی غرب کارایی نداشت. ولی ظاهرا بهرحال کاراییهایی داشته است، حالا افکار چپ کلاسیک نداشته، ۶۸ بهرحال ظاهرا اینجوری که خود غرب یکصدا و هماهنگ دارد میگوید، خیلی چیزها را عوض کرد یا شاید منظور شما چپ کلاسیک است؟ البته بهنظر من در حوزهی فرهنگی بسیار تاثیر گذاشت، حتا در کارخانهها تغییراتی ایجاد شد. در دانشگاهها اصلا شکل آموزش تغییر کرد، حتا محتوای کتابها و درسها عوض شد و اولین بارقههای فمینیسم را در همان روزهای دانشگاه، همانموقعی که اشغال سوربن بود دیده میشد. یعنی اصلا یک چیزهایی بین زن و مرد بود که اینها ریخته شد. بهخاطر اینکه به مرور اینها اصلا وارد مسالهای شدند که در واقع این مسایل فرهنگی و چیزهایی که بعدها میبینیم در غرب مستقر میشود، در همانجا اولین بارقههایش دیده میشود. شکل ملموس این تغییر زنان یا چیزی که منجر به فمینیسم میشود، درآن دوران چیست؟ آنجا وارد بحثهایی مثل اقتدار مردان، اقتدار سیاسی، تحمیل کردن به بچهها، بحثهایی مثل خودمختاری فکری، خودگردانی، تماس با همسایگان، صحبت در مسایل شهری، نحوهی تربیت کودکان و اصلا بحثهایی دربارهی تربیت و مسایل تربیت جدیدی مطرح شد. بهطوری که بعدها در جامعه ضمن این حوداث ،این پدیدههای جدید، مدرن و پیشرفته، ما میبینیم که حتا از نظر انضباط، از لحاظ اقتدار پدر، مرد، پسر، دختر، مادران و بچهها در فرانسه دچار اختلال میشود، بهخصوص پدر و مادرهایی که در آن سال ۶۸ بچه به دنیا آوردند، بسیاری از بچههای اینها بعدها شکایت میکردند که در آن زمان پدر و مادر ما میخواستند ما را وارد سیاست بکنند، وارد چیزهای جدید کنند و ما را مرتب هل میدادند. حتا به بچههای کوچک میگفتند شما باید اتونومی خودتان را حفظ بکنید، حتا به بچهها میخواستند خودگردانی یاد بدهند. همهی این پدیدهها جمع شدند و به مرور اول به صورت پدیدهی زیرزمینی و بعد به صورت پدیدههای اجتماعیِ مشخص در جامعه مستقر شدند، و همین چیزیست که الان میبینیم. جامعهی لیبرال امروز فرانسه در واقع نتیجهی آن است. بهطوری که بعضی از جامعهشناسان، رژیس دبره مثلا، میگویند که آن دانشجویان، آنگوشیستها و آن چپگرایان در واقع کاریی که کردند این بود که جامعهی آنموقع را، جامعه دوگل را، تبدیل کردند به یک جامعهی لیبرالی. و این بسیار جالب است که جامعهی فرانسه و روشنفکران و افرادی که در آن سالها توی این حرکات بودند، بعدها متوجه شدند که خودشان آوردندهی شیوههای زندگیای بودند که الان موافق آن نیستند. اما این جامعه پیشرفت کرده و در واقع پیشرفت جامعه اینها را به عقب رانده. این مسئلهی فمینیسم یا توجه به مسایل زنان، بین دخترهای دانشجوی ایرانی کنفدراسیون یا حول و حوش آن اثری گذاشته بود؟ اگرهم اثری گذاشت، به نظر من اثرش خیلی کم بود. امروز ما میبینیم که در جامعه ایران، با توجه به اتفاقهایی که میافتد نقش زنان و دختران خیلی پیشرفتهتر از اتفاقهاییست که آن زمان برای دختران و زنان خارج از کشور افتاده بود. این نشانهی این است که مسایلی، مشکلاتی زنها ایرانی در خارج از کشور داشتند، برای اینکه به اصطلاح بروند به سوی این جامعه غربی. اما الان میبینیم که به مرور ایرانیان در جامعه غرب ادغام میشوند و نزدیک میشوند به زندگی غربی، و میبینیم که مقولهها و شیوههای این زندگی باعث میشود که این فمینیستهای زنان ایرانی در اینجا کمکم متوجهی آزادشدن خودشان میشوند و استقلالشان از اقتدار مردها را حس میکنند و این یک پدیدهی تازه است و در گذشته چنین چیزی را ما نمیدیدیم. منظور از تازه یعنی چی؟ ـ یعنی سالهایی که در تبعید زنانی که از جمهوری اسلامی فرار کردند و در غرب متوجه شدند که در جامعهی سرکوبگر ایران زنها در واقع تحت فشار و ستم هستند و در اینجا به یکباره متوجه شدند که باید آن تاخیری که در گذشته داشتند نسبت به مردها را در اینجا جبران کنند و زنها در اینجا میبینیم که به چه سرعتی به اتونومی خودشان میرسند که در بسیاری از مواقع مردان ایرانی از آنها عقب میافتند و این به صورت روشن در خارج دیده میشود. بخش نخست این گفتگو: انگار نه انگار که جهان دارد تغییر میکند
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|