خانه > رضا دانشور > روزانهها > اعتراض، خشونت، ایدئولوژی | |||
اعتراض، خشونت، ایدئولوژی
۱۹۶۸ یک شورش است؛ انقلاب نیست. فهمیدن این تفاوت مهم است. شدت شورش بر حسب قابلیت قدرت سیاسی که هر کجا هست، این قابلیت که میتواند خودش را اصلاح کند یا نه، متفاوت است. به عبارت دیگر جامعهای که اصلاح خودش سختش باشد، دیر یا زود کارش به انفجار میکشد. چیزی که درست در ۶۸ پیش آمد. موقعیت این طوری بود که یک طرف مدرنیزاسیون اقتصادی قرار داشت و طرف دیگر، یک دریافتی از زندگی و یک اخلاقی که مال یک عصر دیگر بود. میشود یک جور دیگر هم گفت و این در همهی دنیا مصداق دارد: تصادم شدید سال ۶۸، تصادمی بود بین نسلی که جنگ را زندگی نکرده بود، و آن که در سیستم از جنگ در آمده ساخته شده بود و خاطرهی صدمهای ریشهای را که دنیا، دموکراسی و آزادی خورده بود، حس میکرد. این خاطرهها بود که با نسل ۶۸ شاخ به شاخ شد. من زمان جنگ به دنیا آمده بودم؛ ۱۹۴۵. جنگ ربطی به زندگی من نداشت. زندگی آن طوری که ما میخواستیم، اصلاً ربطی به زندگی والدینمان، پدربزرگها و مادربزرگهایمان نداشت و اصلاً ربطی به آنهایی که اخلاق مورد نظر خودشان را به جامعه تحمیل میکردند، نداشت.
سالهای ۶۰، سالهای شورش سیارهای است. سرتاسر زمین دارد زیر و رو میشود و ماه می فرانسه، نماد و نمایشش است. امروز برای ما نگاه به این نمایش میتواند زمینهای برای تفکر، سنجش، مقایسه و آموزش مفاهیمی باشد که گذشت زمان به آنها محک زده است و گاه به صورت مضحکی عوضشان کرده است؛ یا بیش از پیش، آنها را پذیرفته و جا انداخته است. حتی میتواند سؤالهای جالبی برایمان طرح بکند. مثلاً مثل اینکه آیا دانیل کوهن بندیکت رهبر جنبش ۶۸ همان «دنی سرخه» سالهای ۶۰ مانده است؟ اگر مانده، با شغل رسمی و مسئولیتی که امروز به عنوان یک مقام سیاسی مسئول در پارلمان اروپا دارد، چگونه کنار میآید؟ و اگر تغییراتی کرده، منطق این تغییرات چه هست؟ قبل از طرح این گونه سؤالها باید دانشجویان را در خیابانهای پاریس، در حال تظاهرات و ساختن سنگرهای خیابانی، پخش اعلامیه، شب ماندنشان توی دانشگاه، با سرودخوانی و موزیک و شوخی و خنده و عشقبازی، جنگ و گریزشان با پلیس و غیره، کنار بگذاریم و برویم نگاهی بیندازیم به چشمانداز گستردهی آن سالها.
اگر سالهای ۶۰ را به عنوان یک متن نگاه کنیم، سه کلمهی کلیدی از این متن رمزگشایی میکند. یک اعتراض است؛ دوم خشونت است و سوم ایدئولوژی است. در این دوره ما شاهد ضریب بالایی از جنبشهای استقلالطلبانهی اجتماعی بر مبنای فورانی از ایدئولوژیهای رنگارنگ و در نتیجه تصادم و خشونت هستیم. سربازان این ایدئولوژیها در همه جا عمدتاً جوانها هستند؛ چه در جنگهای استقلالطلبانهی ویتنام و الجزایر، چه در ماجرای دوبچک و بهار پراگ در چکسلواکی و چه در جنگهای چریکی آمریکای لاتین و چه در درخواستهای اجتماعی و اعتراضات فکری غرب که عمدتاً در کلاسهای دانشگاهها میجوشد. یعنی جنبشهای دانشجویی سرتاسر آمریکا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و حتی هند؛ از یک سو در بستر جامعهی غنی، سختکوش، منضبط و در حال رشد شتابناک؛ و از سوی دیگر در مقایسه با جوشش دنیای انقلابی، دچار ملال و خودکمبینیاند. اینها صفات این جنبشهای دانشگاهی است و البته همهشان به شدت از انقلابهای ایدئولوژیک دنیای سوم، چین، کوبا و آمریکای لاتین متأثرند. چند ماه قبل از ماه می، سرمقالهی پرسروصدایی در لوموند درمیآید که اتفاقاً امروزه هم خیلی راجع به آن بحث میشود، بنام «فرانسه دارد از ملال میمیرد» و این ملال، بیشتر شامل نسل پر زاد و ولد بعد از جنگ است که به «baby boomer» معروفند. روز اول: هتل فلاکت روز دوم: بدو رفیق، دنیای کهنه پشت سرت است روز سوم: نه تعلیمات، نه تنویر افکار، نه شوخی سیاه نیشدار روز چهارم: سیاه برای مردن در پاریس
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
مصاحبه ای با دانیل کوهن-بندیت را در اینجا ببینید:
-- فرهاد ، May 8, 2008http://uk.youtube.com/watch?v=FAjmCbrGI60