گفتگو


گفت و گو با محمد‌علی سپانلو، بخش دوم
سپانلو: شاعر به مرزهای ملی تعلق ندارد

سپانلو به‌ پاس‌ فعاليت‌هايش‌ در زمينه‌ی شناساندن‌ ادبيات‌ فرانسه‌ به‌ فارسی‌زبانان‌ نشان‌ شواليه‌ را از دولت‌ فرانسه‌ دريافت‌ كرده‌ است. او برای شرکت در فستیوال شعر به پاریس آمده است. با او درمورد ادبیات ایران به گفت و گو نشستم. سپانلو می‌گوید: «تا وقتی که بتوانیم ادبیات تولید کنیم، تا وقتی که خواننده داشته باشیم، تا وقتی که کتاب‏های بعضی از شاعران ما تا ۱۰۰ هزار نسخه به فروش می‏رود، همین که به این زبان نوشته می‏شود و خواننده دارد، می‏توانیم امیدوار باشیم که زبان توسعه پیدا می‏کند.»



گفت و گو با محمد‌علی سپانلو، بخش اول
سپانلو: بشریت هیچ‌گاه شعر را فراموش نمی‌کند

سپانلو حضوری مغتنم در ادبیات معاصر ما است. شاعر است و ادیب‌. نگاهی ویژه به نثر، تاریخ و میراث زبان فارسی دارد. در اواخر سال‌های ۴۰ یکی از تاثیرگذارترین منتخبِ داستان کوتاه‌های مدرن فارسی را تدوین کرد که پاره‌ای از نویسندگان آن کمابیش کشف او بودند. سپانلوی شفاهی به همان روانی و خلاقیتی است که سپانلوی کتبی. به بهانه سفرش به فرانسه - برای شرکت در فستیوال شعر - با او به گفت و گو نشستم.



گفت و گو با محمدرضا معینی، از خانواده‌های قربانیان ۶۷ و عضو ایرانی خبرنگاران بدون مرز
«سکوت در مورد کشتار ۶۷ به نفع هیچ‌کس نیست»

تابستانِ بیستمین سالگرد فاجعه‌ی کشتار در زندان‌های ایران رو به پایان است، برخلافِ حوادثِ مشابه در سال‌های ۶۰، یا قتل‌های موسوم به زنجیره‌ای، که مطبوعات توانستند کم و بیش، قضایا را طرح و اطلاع‌رسانی کنند، این مورد، سال‌ها در سکوت سنگینی پیچیده بود تا در خارج از کشور خاطراتِ نجات‌یافتگان و بعد هم خاطرات آقای منتظری، فاجعه‌ را مطرح کرد. در این زمینه با آقای محمد‌رضا معینی که در این فاجعه‌ برادر، شوهر خواهر و افرادی از خانواده‌شان را از دست داده‌اند، گفت و گو کردم.



گفت و گو با بیژن حکمت، عضو اتحاد جمهوری‌خواهان- بخش دوم:
«از می ۶۸ درس نگرفتیم و انقلاب کردیم»

بیژن حکمت که در دهه‌ی ۶۰ در اروپا، دانشجو و عضو جنبش دانشجویان ایرانی بود معتقد است که اگر ایرانی‌ها از می ۶۸ درس گرفته بوند انقلاب نمی‌کردند. حکمت در بخش دوم گفت‌وگو با زمانه می‌گوید: «‌اگر آن موقع هم ما می‌فهمیدیم که بالاخره هر رژیمی قابل گفت وگوست، می‌توانستیم با آن گفت و گو بکنیم. ما نه تنها این را نفهمیدیم، بلکه زمانی که کسانی مثل مرحوم بختیار، براساس یک سنت دیرینه به میدان آمدند برای این‌که دیالوگ را با رژیم سابق برقرار بکنند و بتوانند نوعی گذار به دموکراسی را بدون این‌که واقعا یک انقلابی بیاید و همه چیز را سرنگون بکند و عوض بکند، به پیش ببرند؛ اکثر ما با آن‌ها به مخالفت برخاستیم.»



گفت و گو با بیژن حکمت، عضو اتحاد جمهوری‌خواهان- بخش اول:
می ۶۸ و انقلاب اسلامی ایران

بیژن حکمت، عضو اتحاد جمهوری‌خواهان درباره‌ی جنبش می ۶۸ می‌گوید: «ما از آزادی‌هایی که در می ۶۸ مطرح شد و از حقوقی که در می ۶۸ مطرح شد، درس ویژه‌ای برای آینده ایران نگرفتیم. ما حتی از حقوق اولیه‌ای که قبل از می‌ ۶۸ هم وجود داشت، دور بودیم. یعنی ما حتی یک جامعه فرانسوی قبل از می ۶۸ را هم برای خودمان تصور نمی‌کردیم، یا آرزو نمی‌کردیم، چه برسد یک جامعه فرانسوی بعد از می ۶۸.»



گفت‌وگو با مینا اکبر، از شاهدان جنبش ماه می سال ۶۸
«فکر می‌کردند جنگ جهانی می‌شود»

مینو اکبر، از شاهدان جنبش ماه می سال ۶۸ در گفت‌گویی با زمانه از خاطرات خود می‌گوید: «در سوپرمارکت‌ها شما غذا پیدا نمی‌کردید. فرانسوی‌هایی که جنگ دیده بودند، به‌خصوص آدم‌های مسن‌تر، می‌رفتند و در سوپرمارکت‌ها همه چیزها را می‌خریدند و چیزی که به‌خصوص پیدا نمی‌شد، قند بود، کره بود و چیزهایی از این دست که می‌گفتند زمان جنگ کمیاب است.»



گفت‌وگو با خسرو موریم، از شاهدان عینی جنیش می ۶۸ ـ بخش دوم و پایانی
«می‌رفتم کلاس درس را به‌هم می‌زدم»

خسرو موریم در بخش دوم خاطرات خود از جنبش ماه می ۱۹۶۸ می‌گوید: «می‌رفتیم سر کلاس و به دانشجویانی که با هزار زحمت آمده بودند و می‌خواستند درس بخوانند می‌گفتیم: «محتوای درس شما بورژوایی و بی‌فایده است و برای چرخاندن جامعه‌ی سرمایه‌داری است.» بعدها برای خودم هم عجیب بود که چگونه در آن زمان یک‌تنه می‌رفتم و کلاس را به نوعی به‌هم می‌زدم.»



گفت‌وگو با خسرو موریم، از شاهدان عینی جنیش می ۶۸ ـ بخش نخست
«انگار نه انگار که جهان دارد تغییر می‌کند»

خسرو موریم، یکی از شاهدان عینی در جنبش ماه می در خاطرات خود از آن ایام می‌گوید: «جالب این است که جوان‌های ایرانی که در کنفدراسیون فعال بودند، حتی آن‌هایی که در جنبش ۶۸ شرکت داشتند، وقتی که وارد فضای بحث‌های ایرانیِ کنفدراسیون می‌شدند، به نظر می‌آمد که تمام آن چیزهایی که در این خیابان، در فرانسه می‌گذرد، برای دانشجوی انقلابی، به کلی از بین می‌رفت.»



گفت وگو با یدالله رؤیایی - بخش دوم و پایانی:
«ما برای تفاهم شعر نمی‌گوییم»

یدالله رؤیایی در قسمت دوم گفت و گویش با زمانه می‌گوید: «ما بایستی از این به بعد ژانرها را فراموش کنیم. ژانر رمان، قصه، شعر، نمایشنامه، یادداشت و هرچیزی که با کلمه نوشته می‌شود. این باید آنقدر برای ما مهم باشد که بشود در مجموع نویسش، «اکریتور»، نوشتن. من مدت‌ها است که دیگرروی جلد کتاب نمی‌نویسم این شعر هست یا این قصه هست؛ نباید نوشت. این نوشته است. یعنی ژانرها معمولاً محدود می‌کنند و دست کم می‌گیرند کار نوشته را. به همین جهت همه این‌ها برای من نوشتن است. امروز وقتی که من یک نامه را می‌نویسم، همان‌قدر برای من نویسش هست که شعر. یک قطعه یا یک یادداشت.»



گفت وگو با یدالله رؤیایی - بخش اول:
«‌پست‌مدرن چیزی جز مدرن بودن نیست»

یدالله رؤیایی در قسمت اول گفت و گویش با زمانه می‌گوید: «برای این‌که آدم پست‌مدرن باشد، چاره‌ای جز مدرن بودن ندارد. پست‌مدرن یعنی مدرن بودن، یعنی در حالتی یکی می‌خواهد پست‌مدرن باشد که می‌خواهد مدرن‌تر از مدرن باشد. به هر حال این را می‌گوییم که ما همیشه چاره‌ای جز مدرن بودن نداریم؛ وگرنه این اسم گذاشتن‌ها بیهوده و باطل است. به‌خصوص که هیچ فیلسوفی‌، هیچ متفکری، هیچکس تعریفی از پست مدرن نداده است»



گفت وگو با فرزانه طاهری، مترجم - بخش دوم
«تیراژ کتاب در ایران اسف‌انگیز است»

فرزانه طاهری: «گفتم اگر سالن ندهند، من با وانت می‌روم در خانه برنده‌ها، در وانت فرش قرمز پهن می‌کنم و به دور وانت، گل می‌زنم و می‌روم زنگ در خانه‌شان را می‌زنم، آنها را می‌آورم بالای وانت و این تندیس را بدست آنها می‌دهم.»



گفت وگو با فرزانه طاهری، مترجم - بخش اول:
دردسرهای سانسور شدید ادبی در ایران

فرزانه طاهری، مترجم و همسر هوشنگ گلشیری در گفت وگو با زمانه می‌گوید: «نمی‌دانم شوخی گلشیری را شنیده بودید که می‌گفت دیگر برگ‌ها رقصان نباید به زمین بیایند، باید سینه‌زنان به زمین بیایند. حتی من شنیدم که مثلاً انگل خوک را نباید می‌گفتند. مثلاً معلوم نبود که انگلی که خاص خوک بوده، مال شتر باید می‌شده.
یعنی خلاصه آب توبه را باید سر خوک هم می‌ریختیم. در آن وضعیت فضاحت‌بار، این اسنادِ همان یک سال، راجع به ممیزی در ایران به‌صورت کتابی قطور درآمد و در آن اشاره کردند.»



گفت‌وگو با رضا دقتی، بخش دوم
رضا دقتی، عکاس ـ خبرنگار (بخش دوم)

رضا دقتی: «زیاد به این حرف‌ها که خبر نگار باید ابژکتیو باشد و هر چیز را که می بیند فقط ضبط کند معتقد نیستم. خب ماشین فتوکپی هم همان کار را می‌کند. شما یک کاغذ را بگذارید و عین همان را تحویل بگیرید. من معتقدم خبرنگار هم مانند بقیه‌ی آدم‌ها گوشت و پوست و استخوان دارد و ذهن او هم یک ذهن ساخته شده است. یعنی همه‌ی ما، آن کسی هستیم که زندگی کردیم و یاد گرفتیم.»



گفت‌وگو با رضا دقتی، بخش نخست
رضا دقتی، عکاس ـ خبرنگار (بخش نخست)

«در این سی سال، صد بار بیشتر چشم‌هایم را بستم و فکر کردم که دیگر کار تمام است. اما ترس برادر مرگ است و آدمیزاد فقط یکبار می‌میرد. گمان نمی‌کنم هیچ عکاسی به اندازه‌ی من جنگ دیده باشد» و فقط جنگ نیست. رضا دقتی، عکاسِ آلام بشری است. چهره‌ی گرسنگی را، در مثالِ سومالی مستند کرده است، بی‌خانمانی را در مثال فلسطین، شجاعت را در جنگ‌ها، قربانی شدن را در نگاه کودک افغان، رنجِ بردگیِ شرم‌آور زنان را، در پشت جبهه‌هایی که طالبانِ قدرت ایجاد کرده‌اند، و بسیار و بسیارِ دیگرکارها از این گونه.



گفت‌وگویی با پرویز قلیچ‌خانی بخش دوم
«من کاری را کردم که توانایی‌اش را داشتم»

پرویز قلیچ‌خانی در گفت‌وگو با رضا دانشور: «با پیشرفت اینترنت، روز به روز کیفیت کارها پایین آمده است. امروز دیگر شما نمی‌بینید که یک قصه‌نویس بتواند شاخص باشد. سعی کرده‌اند همه‌ی قصه‌نویس‌ها را، همه‌ی شاعرها، همه‌ی سیاستمدارها را، همه را هم‌عرض کنند. این آن چیزی است که به نظر من در اینترنت دارد به آن دامن زده می‌شود و آینده‌ی زیاد خوبی هم ندارد.»



گفت‌وگویی با پرویز قلیچ‌خانی
«ادبیات تبعید با ادبیات مهاجرت تفاوت دارد»

پرویز قلیچ‌خانی: «ادبیات تبعید، ادبیاتی است که در جامعه اجازه انتشار ندارد و سانسور می‌شود. ولی ادبیات مهاجرت ادبیاتی است که در واقع خود تولیدکننده آگاهانه مهاجرت کرده و تولیداتش تولیداتی است که به راحتی در ایران هم قابل چاپ است.»



گفتگو با ایرج مصداقی - بخش دوم
«چیزی که می‌ماند، زندگی است»

گفتگو با ایرج مصداقی- بخش دوم: بیان بعضی روزها و ساعات و دقایق برای من خیلی مهم بود، در ارتباط با دوستانم یا اتفاقاتی که افتاده است. به عنوان مثال یکی از دوستانم به نام فیروز الوندی به شکل بسیار دردناکی خودکشی کرد. در یک توالت از سیفونی که فقط کمتر از یک متر بلندی داشت، به شکل نشسته، یعنی پایش را به گردنش بسته بود و روی یک پایش نشسته بود. خودش را خفه کرد. من با این صحنه روبه‌رو شدم اما در واقع آن چه را که من از این واقعه بیان می‌‌کنم، داستان نیست.



گفت‌وگو با ایرج مصداقی - بخش نخست
برای آن‌هایی که این دوره را ندیده‌اند

ایرج مصداقی سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۱ را به دلیل فعالیت‌های سیاسی در زندان‌ سپری کرد و سال ۱۳۷۳ از ایران خارج شد . او کتاب «نه زیستن، نه مرگ» را که تلفیقی از خاطرات و گزارش از زندان‌های جمهوری اسلامی است، سال ۲۰۰۴ میلادی در چهار جلد در سوئد منتشر کرد. در بخش نخست گفتگویمان، با او از کتابش گفتیم؛ از هدفش از مکتوب کردن این خاطرات و از مقایسه آن با دیگر روایاتی که سایرین از آن سال‌ها گفته‌اند و نوشته‌اند.



گفتگو با کامران دیبا، معمارِ سرشناس ایرانی - بخش سوم و پایانی
«بعد از انقلاب، معماری به کلی عریان شد»

پیش از این، دو بخش از گفتگو با کامران دیبا، معمار و نقاش معروف ایرانی را خواندید. او در بخش سوم و پایانی این گفتگو می‌گوید: «می‌توان گفت که معماری قبل از انقلاب باحجاب بود و پدران ما با معماری باحجاب بزرگ شده بودند و نسل ما یواش یواش این حجاب را از بین می‌برد. از همه عجیب‌تر این است که بعد از انقلاب با این‌که حجاب برگشت؛ ولی در معماری به کلی عریان شد.»



گفتگو با کامران دیبا، معمارِ سرشناس ایرانی - بخش دوم
«توجه نکردن به هنر باعث منزوی شدن می‌شود»

کامران دیبا یکی از معماران صاحب سبک ایرانی است. بخشی از مهمترین و معروفترین سازه‌های او، موزه هنرهای معاصر ایران، فرهنگسرا و پارک نیاوران و پارک شفق است. او در بخش دوم گفت‌وگوی خود با زمانه می‌گوید: «حضور در صحنه بین‌المللی هنر برای هنرمند محلی لازم است. ما در ایران این شانس را نداشتیم و ممکن است در آینده پیدا کنیم. الان هنرمندانی داریم که اسمشان در منابع هنری غرب ظاهر می‌شود یا هنرمندان ایرانی داریم که در غرب زندگی می‌کنند و شناخته شده هستند مخصوصا زنان ایرانی»