خانه > رضا دانشور > روزانهها > نه تعلیمات، نه تنویر افکار، نه شوخی سیاه نیشدار | |||
نه تعلیمات، نه تنویر افکار، نه شوخی سیاه نیشدار
توی کلاس کنار دیوارهای خاکستری سوربن قدم میزنم. هوا همان هوای دیروز است. از آفتاب به ابر و برعکس. پاریس در ماه می این طور است. ماه می، کارتیه لاتن، یکهو زیبا میشود. چون کارتیه لاتن قرنهاست محله جوانی است. و جوانها ماه می که میشود از لباسهای زمستانی در میآیند و درخشش و زیباییهایشان کوچههای تاریخی را درخشان میکند. در یک رفت و آمد آفتاب، وسط ماه می دیگری قدم میگذارم و جوانی زیباتری همه محله را پر میکند. ۴۰ سال پیش به نظر من جوانها زیباتر بودند. شور و خروشی داشتند که غیابش امروز پریدهرنگشان کرده است. آن قدر هم برایم مهم نیست که این شور برای چه هست. گر چه، چرا؛ فرق میکند. اینهایی را که آن طرف خیابان در پناه پلیس ایستادهاند و پنجه بوکس آمریکایی و میلههای آهنی دستشان است، دوست ندارم. راستش را باید گفت؛ بچههایی را که از نانتر کوبیدهاند و خیس عرق و خشم و خنده آمدهاند، ترجیح میدهم. آمدهاند به رفقای سوربن بپیوندند. صفوف هر دو طرف خیابان از ۴۰ سال پیش آمدهاند. از نظر من آن طرفیها، اسمشان گروه شرق است. یک جورهایی مثل لباس شخصیهای امروز خودمان هستند. آمدهاند حساب اعتصابیون نانتر را برسند. پلیس را که دیدهاند، بیشتر هم شیر شدهاند. هر مملکتی لباس شخصهای خودش را دارد. یک روز پیراهنقهوهایهای هیتلر هستند؛ یک روز پیراهنسیاههای موسیلینی. اما اینها از آن شیک و پیکهاش هستند. هر چند پنجه بوکس و چاقو همه جا یکی است. دیروز هم یک خوابگاه دانشجویی را طرفهای نانتر آتش زدند. نانتر، دانشکده علوم انسانی؛ یک ساختمان بیقواره زشت تازه تأسیس وسط حلبیآباد غرب پاریس. از زمان افتتاحش دائم تظاهرات علیه جنگ ویتنام. برای بعضیهایشان، بخش ضد امپریالیستی قضیه مهم است؛ برای بعضیهاشان هم همبستگی بینالمللی. هر سکه دو رو دارد. چیزی که شرقیها را عصبی کرده، قضیه یک ماه و خردهای پیش است که ۳۰۰ تا دانشجوی نانتری، ریختند شیشههای ویترین آمریکن اکسپرس را شکستند. زمانی بود که آمریکاییها در ویتنام یک شهر را قتل عام کرده بودند؛ به روایت رسانهها. ترانزیستورها تازه به بازار آمده و هر کسی یکی بغل گوشش دارد؛ برای اخبار و جاز و جیمی هندریکس؛ حتی وسط تظاهرات. در آن ماجرای شیشه شکستن، عدهای دستگیر شدند و تظاهرات برای آزادی آنها تا دیروز ادامه داشت. دیروز پلیس نانتر را بست و ادبیاتچیهای سوربن هم از نانتریها دعوت کردند تا امروز بیایند اینجا، توی صحن سوربن تظاهرات کنند. پلیس هم تصمیم گرفت که نگذارد. حالا همه توی این هوای بهاری جلوی هم صف کشیدند. ناگهان از وسط صف نانتریها چیزی پرواز میکند به سمت کله پاسبان – کریستین برونه – اولین مجروح این تکه تاریخ. ساعت پنج و نیم بعدازظهر سوم ماه می ۱۹۶۸. و اما آن شیء پروازکننده اسمش پاوه است. یک سنگ مکعب سیاه به قدر قاب صابونهای قدیمی رختشویی خودمان است که همهی خیابانهای پاریس در قدیم و بعضیهایشان هنوز با آنها سنگفرش شدهاند. از این تاریخ کلمه پاوه در زبان فرانسه معنی جدیدی هم پیدا میکند. هر کجا در جملهای دیدید، بدانید به جز معنی نوع خاصی از گوشت و سنگفرش خیابان، کنایه از شورش هم دارد. به جز هوا، خیلی چیزهای دیگر این روز حالت سورئال دارد. علاوه بر اینکه بیشتر طرفداران سورئالیستها میان تظاهرکنندهها هستند، حضور شعارهای مخالف جنگ الجزیره هم هست که هفت هشت سال پیش تمام شده. از همه شاخصتر، تراکتی است با سمبلهای پیچیده، کار عدهای از آرتیستهای آن زمان به اسم «مانیفست ۱۴۲ نویسنده.» اشارهای به امضای ۱۴۲ نویسنده و هنرمند، علیه جنگ الجزیره تحت عنوان حق نافرمانی. انگار تظاهرکنندگان امروز میخواهند یک خط موازی به عملشان با مبارزان آن روز بدهند؛ بیخبر از اینکه در سر من، همه اینها خط و خطوط موازی دیگری را میکشند. مانیفست صد و سی و چند امضای کانون نویسندگان و حق نافرمانی مدنی هنوز تحقق نیافته خودمان بعد از ۴۰ و ۵۰ سال. این طوری است دیگر ... روز اول: هتل فلاکت روز دوم: بدو رفیق، دنیای کهنه پشت سرت است
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
با عرض معذرت،یک اشتباهِ اسمی راتصحیح می کنم:اسم گروه دست راستی،که این روزنقش چماقداران را بازی کردند،غرب است و به سهو شرق آمده است.ر.دانشور
-- بدون نام ، May 6, 2008آقای دانشور عزیز،
من با علاقه و لذت گفتارهای شما را دنبال می کنم. با سپاس
-- فرهاد ، May 6, 2008