خانه > گوی سیاست > ایران > جندالله و جمهوری اسلامی، دو روی سکه خشونت | |||
جندالله و جمهوری اسلامی، دو روی سکه خشونتمریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comروز چهارشنبه ۲۴ آذرماه گروه «جندالله»، سازمان مسلح مخالف جمهوری اسلامی در بلوچستان، بار دیگر حادثه آفرید.
آنطور که در خبرها آمده بود، چهارتن از افراد این گروه، طی عملیاتی انتحاری، حداقل ۳۹ نفر از مردمی را که برای شرکت در عزاداری ماه محرم اجتماع کرده بودند، به قتل رسانده و دهها تن را مجروح کردند. جندالله یا «جنبش مقاومت مردمی بلوچستان»، گروهی است که از سال ۱۳۸۲ عملیات مسلحانه را بر ضد حکومت جمهوری اسلامی آغاز کرده است و تاکنون صدها نفر از مأموران دولتی و مردم غیر نظامی منطقه را در بمبگذاریها، گروگانگیری یا حملات مسلحانه بهقتل رسانده است. رهبر این گروه، عبدالمالک ریگی، سال گذشته، چهارم اسفندماه در یک عملیات پیچیده در خارج از کشور دستگیر و به ایران انتقال یافت.
گروه جندالله پس از دستگیری رهبرشان، عبدالمالک ریگی بنا به خواست او که در یک پیام تلویزیونی برای آنها ارسال شده بود، عملیات نظامی خود را متوقف کرده بودند. اما پس از اعدام ناگهانی او، در ۳۰ خرداد سال جاری، بار دیگر اقدامات خود را از سر گرفتند. عملیات دیروز یکی از بزرگترین و خشنترین این اقدامها بود. قربانیان اینگونه ترورها، چه نقشی در میان مخاصمات گروهها با حکومت دارند؟ جمهوری اسلامی در این میان، چه مسئولیتی دارد؟ آیا راهی برای برونرفت از این بحران یا تخفیف این وضعیت موجود است؟ بهنظر من، ریشه و عامل اساسی تمام این خشونتهایی که از جانبین، از سوی حاکمان و از سوی محکومین اعمال میشود، برمیگردد به سیاستهایی که نظام جمهوری اسلامی پایهی آن را بر اساس تبعیض گذاشته است؛ چه تبعیض دینی باشد و چه تبعیض حقوقی، ملی و قومی. تا زمانی که اینگونه برخوردها است، شاهد چنین مسائلی هم خواهیم بود. متأسفانه جمهوری اسلامی برای خشکاندن مشکلات، روش خود را فقط روی سرکوب گذاشته است و فکر میکند فقط با سرکوب و اعدام میتواند این مسائل را حل کند. در صورتیکه تا زمانی که این تبعیضها وجود دارد، مسلماً مبارزه هم خواهد بود. هرکسی به شیوهی خودش مبارزه میکند. همچنان که شاهد هستیم، الان مدتهاست که بلوچستان شاهد مبارزهی عدهای است که به شکل عملیات انتحاری دارند در مقابل رژیم قد علم میکنند. مسئله این است که چنین اقدامات خشونتآمیزی، حتی به شکل عمل انتحاری، فقط علیه نیروهای حکومتی نیست. حتی کسانی که کشته میشوند، همه شیعه نیستند. تاکنون بسیاری از اهل سنت در این بمبگذاریها و ترورها کشته شدهاند. در این شکی نیست که در حادثهی تروریستی روز چهارشنبه در چاهبهار هم مسئله فقط شیعیان یا فارسها نبودهاند. بههرحال وقتی عملیات تروریستی انجام میشود، کور است و نمیشناسد کی به کی است. آنجا مسلماً بلوچ هم بوده، سنی هم بوده و بههرحال از هر ملیتی و قومیتی بوده است. در اینکه عملیات انتحاری ره به جایی نخواهد برد و در اینکه سرکوبهای وحشیانهی جمهوری اسلامی هم ره به جایی نخواهد برد، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. متأسفانه گویا گوش شنوایی نیست و آنهایی که کشور ایران را دارند میچرخانند، تنها راه مشکلات را فقط در سرکوب و در واقع، نوعی ترور دولتی میبینند. زمانی که کسی را بالای دار میکشند و مردم را دعوت میکنند که برای تماشا بیایند، هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و ترساندن آنها ندارند. این هم نوعی عمل تروریستی رسمی از سوی دولت است. عین همین کار را هم طرف مقابل انجام میدهد. کار کسانی هم که به عنوان عملیات انتحاری انجام میگیرد، همین است و در میان تودههای عادی مردم، ایجاد رعب و وحشت میکنند. حال آنکه عاملان اصلی اینهمه تبعیض، ظلم و ستم، مردم عادی نیستند. عامل اصلی آنچه تاکنون شاهد هستیم، ریشه در سیاستهای تبعیضگرایانهی حاکم دارد. در حال حاضر تبعیض مذهبی هم به تبعیضهایی که در رژیم سابق وجود داشت، اضافه شده است. به این ترتیب، آیا هیچ راهی برای از بین بردن یا تخفیف این تضاد وجود دارد؟ حتماً وجود دارد، اما بهنظر میرسد که جمهوری اسلامی متأسفانه هیچگونه روش مسالمتآمیزی را نمیپسندد. حال آنکه مثلاً میتوانست پس از اینکه عبدالمالک ریگی را دستگیر کرده بود، بهرهبرداری سیاسی کند و باعث کاهش این نوع عملیات بشود، اما دیدیم که چگونه و با چه سرعتی دست به اعدام میزند و در این زمینه چقدر رشد کرده و به کجا رسیده است. بههرحال، عبدالمالک ریگی متهم به بسیاری جنایتها و کشتارها علیه مردم عادی بود که فیلم، سند و عکس هم برای آن موجود است. بهنظر شما، حکومت چه رفتار دیگری میتوانست با او داشته باشد؟ در آن صورت، چه نتایج دیگری داشت؟ اولاً من مخالف با اعدام انسانها هستم. مخصوصاً اگر این اعدام از سوی یک حکومت باشد. ثانیاً در ارتباط با مسئلهی خاص آقای عبدالمالک ریگی، با توجه به اینکه ایشان رهبر جندالله بودند، حرفشنوی بسیاری از ایشان در سطح بالا و در تمام آن تشکیلات و سازمان متبوعش وجود داشت.
دولت ترکیه اوجلان را اعدام نکرد، بلکه او را نگاه داشت. بهطوری که حتی سران بالای حزبیشان میرفتند و با او مینشستند و در ارتباط با راه حلهایی که ایشان ارائه میدادند صحبت میکردند که چگونه این تنشها را با این هدف که در منطقه ثبات و آرامش بهوجود بیاید، کمتر کنند. متأسفانه سیاستی که حاکمیت جمهوری اسلامی از بالا تا پایین دارد، فقط خشونت است؛ در هرکجا که نگاه میکنیم همین را میبینیم. اصلاً نمونهی خود تهران را در ارتباط با جنبش سبز در نظر بگیرید. دیدیم که در آنجا هم علیه تظاهرات آرام و مدنی مردم چگونه حرکت میکردند. نیروهای سرکوبگر رژیم به جان مردم میافتادند. در کلیپهای ویدئوییای که پخش میشد، میدیدیم که به قصد کشت مردم را میزدند. جمهوری اسلامی در حالی که میتوانست از وجود عبدالمالک ریگی برای کاهش تنشها استفاده کند و مسائل را بیشتر حلاجی کند، کسر شأن خود میدانست که به حرفهای یکی از افراد این جامعه گوش بدهد. آنهم یکی از کسانی که بههرحال علیه مشکلات و اجحافاتی که مردم منطقه با آن مواجه بودند، به شیوهی خودش، به مبارزه برخاسته بود. متأسفانه شاهد بودیم که جمهوری اسلامی این کار را نکرد و دیدیم که جندالله اسم تمام عملیات انتحاریای را که هماکنون انجام میدهد، «انتقام» گذاشته است. نام عملیات اخیر «انتقام شمارهی ۲» بود و دقیقاً به مسئلهی اعدام عبدالمالک ریگی اشاره کردهاند. در حالی که از یک طرف، با توجه به فرهنگی که در کل در منطقه حاکم است و از سوی دیگر با توجه به محبوبیتی که ریگی در سطح تشکیلات خودشان داشت، جمهوری اسلامی میتوانست از او به عنوان یک فاکتور و یک کارت بازی در جهت تنشزادیی، استفاده کند. متأسفانه با اعدام او، آنهم بدون تشکیل دادگاهی، بهقول خودشان صالحه که مورد قبول طرفین باشد و وکیلی داشته باشد، این راه را بست. در حالی که اگر محاکمهی عبدالمالک ریگی به شکل یک دادگاه علنی در سطح بینالمللی پخش میشد، جمهوری اسلامی میتوانست از آن در جهتی که میخواست بهرهبرداری کند. ولی خُب میترسید. به دلیل اینکه جمهوری اسلامی میداند در چنین دادگاههایی مسائلی مطرح خواهند شد که به نفع خود جمهوری اسلامی نیست. با صحنهای که شما ترسیم میکنید، یعنی اصرار جمهوری اسلامی بر سیاست سرکوب و روش مخالفانی نظیر جندالله در منطقه، هیچ افقی برای گشایش این وضعیت از دو طرف موجود نیست. آیا هیچ سیاست دیگری، جریان سومی نیست که بتواند با مداخلهی خود در این روند، حداقل برخی مشکلات را تخفیف بدهد؟ متأسفانه احتمال حضور جریان سومی که تلاش آن برای تغییر سیاست حاکم بتواند کارا باشد، در شرایط کنونی بسیار بعید بهنظر میآید. نیروی سوم، مسلماً نیرویهایی هستند که خواهان حاکمیت قانون در ایراناند و خواهان رفع تبعیضهای بسیار آشکار و عیان در میان کل مردمان ایران هستند. همچنانکه میبینیم سرکوب عنانگسیختهی جمهوری اسلامی امکان عملی شدن چنین راهحلهایی را نزدیک به صفر کرده است. دلیل آن هم همانطور که گفتم، سرکوب است. سرکوب بسیار عیانی که دارد انجام میدهد. بنابراین من امکان حضور نیروی سومی را که بتواند چنین عملکرد و چنین گرایشی را در ایران حاکم بگرداند و خشونتها را تخفیف دهد ضعیف میبینم. آنهم به دلیل حاکمیت بسیار عنان گسیخته و سرکوبی که جمهوری اسلامی از طریق نیروهای سرکوبگر و نیروهای اطلاعاتی امنیتی خود انجام میدهد. همانطور که اشاره کردید، در نظام گذشته هم این تبعیضها و درگیریها کموبیش میان مردم سیستان و بلوچستان با حکومت مرکزی وجود داشته است. بعد از انقلاب هم این امر ادامه پیدا کرد. آیا در دوران پس از انقلاب، ایامی بوده که این تضادها تخفیف پیدا کند یا فرصتی برای حل بحران بهوجود بیاید؟ یا این مشکلات همیشه تشدید شده است؟ بله؛ اگر آدم منصف باشد، میتواند ببیند در آن دورانی که اصلاحطلبان، به رهبری آقای خاتمی، کشور را میگرداندند، حداقل حاضر بودند گوش بدهند که مخالفان چه میگویند. این باعث شده بود اندکی در این کشمکشها و کنش و واکنشها تخفیف حاصل شود. این دقیقاً در همان دورانی بود که جنبش اصلاحات شکل گرفته بود. در آن دوران، در بلوچستان ما شاهد یک سری حرکتهای ادبی، فرهنگی و هنری بودیم. مثلاً «انجمن جوانان صدای عدالت» حاصل سیاستهای حاکم آن زمان بود که گوش میدادند، ولی متأسفانه پس از آن دوران، حتی حاضر به شنیدن کلمات اندیشه مقابل هم نیستند که ببینند چه گفته میشود و اصلاً چه میگویند. یعنی بهجز قهر و سرکوب بسیار بیمحابا، سیاست دیگری الان در ایران حاکم نیست.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|