تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با کورش عرفانی، درباره‌ی احتمال حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران

حمله‌ی آمریکا به ایران و تنش‌های داخلی

پانته‌آ بهرامی

در ماه‌های اخیر در برخی از مطبوعات انگلیسی‌زبان آمریکا موضوع حمله نظامی به ایران مطرح شده است.

Download it Here!

لی همیلتون، نماینده‌ی سابق کنگره‌ی آمریکا و از رؤسای «گروه مطالعه‌ی عراق» به «نیویورکر» گفت: «این نگاه در تهران که ایالات متحده از نظر نظامی ناتوان است، دیدگاه خطرناکی است. مسئله ناتوانی نیست. اگر اراده کنیم که این کار را بکنیم، فکر می‌کنم بتوانیم.»

همیلتون ادامه داده است که مقام‌های آمریکایی هم‌چنان درحال بحث درباره‌ی بهترین رویکرد مقابل ایران هستند، اما بسیاری از آنها احساس می‌کنند که مهلت دیپلماسی درحال پایان یافتن است.»

نماینده‌ی سابق کنگره‌ی آمریکا تاکید کرده است: «از حدود سه ماه پیش، فضای تمایل به اقدام نظامی قابل تشخیص است.»

آیت‌الله علی خامنه‌ای نیز هفته‌ی گذشته در دیدار با مقام‌های دولت ایران تصریح کرد: «بعید است آنها این حماقت را انجام دهند، اما همه بدانند اگر این تهدید عملی شود میدان مقابله‌ی ملت ایران فقط منطقه‌ی ما نخواهد بود، بلکه این مقابله، میدان گسترده تری خواهد داشت.»

عوامل داخلی

کورش عرفانی، جامعه‌شناس ابتدا عوامل داخلی‌ای را که می‌تواند منجر به تشدید جنگ شود، به سه عامل تقسیم می‌کند: اول خطری که از درون حاکمیت و از اختلافات جناحی برمی‌خیزد و دوم بحران‌های اقتصادی در کنار بحران مدیریت و تحریم‌ها و سوم شورش‌های مردمی.

وی ادامه می‌دهد:

نوعی احساس خطربرای فروپاشی از درون بر اثر تشدید اختلافات بین جناح‌های درون ساختار حاکمیت بروز کرده است. خود این اختلافات در ارتباط با وخامت اوضاع اقتصادی و سیاسی است که مدیریت دولت احمدی‌نژاد به‌وجود آورده است و بنابراین ممکن است پاسدارانی که اکنون در دولت، قدرت را به دست گرفته‌اند‌، گزینه‌ی جنگ را برگزینند برای جلوگیری از فروپاشی سیاسی که بسیاری آن را محتمل می‌دانند. همان‌طور که می‌دانید حتی در جناح اصول‌گرای راست هم اختلافات شدید هست که ریشه‌ی آن را باید در وضعیت مالی دولت و دست‌اندازی به ثروت‌های بازار به عنوان یکی از محورهای توزیع دانست.


کورش عرفانی، جامعه‌شناس

موضوع دوم بحران اقتصادی است که ممکن است دولت را به آستانه‌ی فروپاشی ببرد؛ به این معنا که مدیریت ضعیف اقتصادی دولت احمدی‌نژاد از سال ۱۳۸۴ به این سو به اضافه‌ی پارامتر تحریم‌ها که در حال افزایش است می‌تواند سبب شود که ما شاهد ورشکستگی دولت باشیم و در پی آن میلیون‌ها کارگر و کارمندی باشیم که نانی برای شب نخواهند داشت.

به این ترتیب وارد مشخصه‌ی سوم می‌شویم که احتمال بروز شورش‌های مردمی است و انباشتی از نارضایتی‌هایی که سیاسی و به ویژه اقتصادی است و می‌تواند آغازگر حرکتی باشد که تنها سرکوب جواب مناسبی برای آن نیست.

با جمع‌بندی این سه مشخصه‌ی مدیریت پادگانی که توسط دولت احمدی‌نژاد اعمال شده، شاهد چنان شکستی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خواهیم بود که فقط و فقط یک فاجعه‌ی عمومی می‌تواند آن را نجات دهد. من فکر می‌کنم که سپاه تمایل دارد موضوع فعالیت‌های هسته‌ای را تبدیل به بهانه‌ای مثل جنگ کند که بتواند خودش را از بحران فروپاشی درونی نجات دهد.

عوامل خارجی

دکتر کورش عرفانی، بر این باور است که اهمیت عوامل بیرونی کم‌تر از شاخص‌های داخلی نیست.

یکی از این مشخصه‌ها بحران اقتصادی سرمایه‌داری جهانی است که کم‌ترین امیدی برای راست شدن کمر آن به صورت معجزه‌آسا وجود ندارد و همه‌ی پیش‌بینی‌ها مبنی بر رشد اقتصادی در درازمدت است. اگر این رشد اقتصادی درازمدت نتواند بحران‌های کوتاه‌مدت را مهار کند، جوابگوی حفظ نظم اجتماعی نخواهد بود.

آن‌چه به عنوان یک سنت تاریخی در ساختار اقتصادی و اجتماعی آمریکا نهادینه شده و در صورت بروز بحران‌های دامن‌گیر می‌توان از ‌آن استفاده کرد، جنگ است. از جنگ به عنوان یک عامل مسکن استفاده می‌شود و مثلاً برای یک دوره‌ی ده‌ساله جان تازه‌ای به اقتصاد می‌دهد. از نمونه‌های تاریخی که هنوز در جریان هستند می توان به جنگ عراق و افغانستان اشاره کرد.


لی همیلتون گفته است «این نگاه در تهران که ایالات متحده از نظر نظامی ناتوان است، دیدگاه خطرناکی است. مسئله ناتوانی نیست. اگر اراده کنیم که این کار را بکنیم، فکر می‌کنم بتوانیم.»

به عقیده‌ی این جامعه شناس، «صنایع تسلیحاتی نقش مهمی در ایفای این تز بازی می‌کند. دولت فدرال آمریکا تحت تاثیر عملکرد گروه‌های فشار صنایع تسلیحاتی است. بنابراین رفتن به سمت جنگ می‌تواند به عنوان افق اقتصادی تحریک‌انگیز برای اقتصاد آمریکا باشد که جنگ را تحریک کنند.

گروه فشار دیگر گروه فشار طرفدار اسراییل است که قرار است به یک بحران پاسخ دهد. آن بحران، هم‌زمان اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی است که راست‌های افراطی اسراییل دچار آن هستند. برای اسراییل فقط جنگ ایران و اسراییل مطرح نیست، بلکه جنگ خاورمیانه مطرح است و ظاهراً قرار است جایگاه اسراییل در خاورمیانه بازتعریف شود.

یک مشخصه‌ی دیگر ظهور غول‌های اقتصادی جدید بخصوص در آسیا و آسیای جنوب شرقی است. ما می‌دانیم بعد از چین که ژاپن را کنار زد و خود را در مقام دوم اقتصاد جهان قراد داد، هند در نظر دارد که با استفاده از منابع انرژی خود در خاورمیانه و آسیای مرکزی، یک جهش تاریخی پیدا کند و تا آن موقع این احتمال که بتواند آمریکا را کنار بزند و خود در مقام اول بایستد، وجود دارد.

بنابراین یک نگاه رقابتی از جانب آمریکا و اقتصاد غرب نسبت به غول‌های نوظهور اقتصادی آسیا وجود دارد که مثلث چین، روسیه و هند را تشکیل می‌دهد. این مثلث از لحاظ استراتژیک و سیاسی همیشه و همواره تطابق و هماهنگی با منافع سرمایه‌داری غرب ندارند.

ایران و این جنگی که راجع به آن صحبت می‌شود می‌تواند تبدیل به نقطه‌ی عزیمتی برای تعادل و تعریف نوین قدرت در خاورمیانه، آسیا و سپس جهان شود. بنابراین در حال عبور از اهمیت و عدم اهمیت پرونده‌ی هسته‌ای هستیم. اگر مبنا را بر نقطه‌ی عزیمت‌ تعریف نوین قدرت در جهان بگذاریم، حتی تسلیم رژیم ایران برای پرونده‌ی هسته‌ای نمی‌تواند گزینه‌ی جنگ را از بین ببرد.

منافع مشترک دو جناح حاکمیت آمریکا

حاکمیت آمریکا یک دست نیست. وقتی صحبت از سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌ی آمریکا می‌کنید منظورتان سیاست‌های جمهوری خواهان است؟

کوروش عرفانی می‌گوید:

بخش راست حاکمیت امریکا که بر طبل جنگ می‌کوبد صرفاً بخش رویی و ظاهری کوه یخ جنگ را تشکیل می‌دهد؛ چه جمهوری خواهان قدرت اجرایی ندارند؛ نه پست ریاست جمهوری در دست آنهاست و نه در کنگره یعنی مجلس نمایندگان و سنا اکثریت دارند. بخشی از آنها فقط قدرت تبلیغی دارند. آن‌چه تعیین کننده است جا افتادن ضرورت و باور یک جنگ برای نجات اقتصاد امریکا در درون جناح غیر راست حاکمیت یعنی دمکرات‌هاست.

مواد معدنی که در افغانستان کشف شد و نفت و گازی که در عراق وجود دارد، نمود بارزی از رویکرد آمریکا برای دست‌یابی به منابع دست اولی است که بتواند حفره‌های عظیم مالی خود را که ناشی از کسری موازنه‌ی بازرگانی است جبران و این ثروت بادآورده را به پیکره‌ی غیر تولیدی اقتصاد تزریق کند. امروز ایالت متحده فقط به ثروت‌ها و منابع جدید نیاز دارد که بتواند خود را تغذیه کند.

آمریکا نمی‌تواند از این پس رفتارخیلی معقول و خردورزانه‌ای نسبت به پدیده‌ی دستیابی به منابع جدید اقتصادی داشته باشد. تغییر حاکمیت در ایران می‌تواند برای آمریکا در خلیج فارس و نیز در دریای مازندران پایگاه مستحکمی به وجود آورد که بر دوتا از بزرگ‌ترین منابع سوخت جهان کنترل داشته باشد.

اگر آمریکا از طریق جنگ بتواند یک رژیم کم و بیش دست نشانده را در راس قدرت در ایران بیاورد، در عمل قادر به کنترل میزان رشد و کیفیت رقبا خواهد شد و این امکان را به آمریکا می‌دهد که بتواند ضعف جدی عدم خصلت تولیدی را که از دهه‌ی۸۰ به بعد با بردن فعالیت‌های تولید از آمریکا به کشورهای دیگر آغاز شد، جبران کند.

ما نباید خصلت جنگ‌طلبی را تنها به راست‌گرایان و نئوکان‌ها محدود کنیم که خواهان حمایت مستقیم از اسراییل و فعال کردن صنایع تسلیحاتی هستند. مسئله فراتر از اینهاست و در برگیرنده‌ی کل سیستم اقتصادی و سیاسی آمریکا، هم جمهوری خواهان و هم دمکرات‌ها است.

این جامعه شناس با اشاره به عامل زمان و با کنار هم قرار دادن عوامل داخلی- بیرونی و عناصر خرد و کلان احتمال یک جنگ را بدون پایه نمی‌داند و ادامه می‌دهد:

یگانه مشخصه‌ی تعیین‌کننده‌، استفاده‌ی بهینه از زمان است و این که کدامیک از نیروهای مردم، حاکمیت ایران و یا قدرت‌های جهانی از زمان به صورت هدفمند و سازماندهی شده استفاده کنند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

دریایی به نام جعلی مازندران وجود ندارد . دریای خزر درست است

-- امیر ، Aug 27, 2010

Excellent

-- BN ، Aug 28, 2010

این تحلیل سلب مسئولیت از رژیم و انداختن تقصیر بر گردن آمریکا و اسرائیل است. آقای عرفانی در گذشته نیز نیات ضد اسرائیلی خود را مشخص کرده بود اما فرموله کردن جنگ به این ترتیب واقعا جاده خاکی است. اگر جنگ افغانستان و عراق برای مقاصد اقتصادی بود، چرا ما با بحران اقتصادی در 2007 به بعد مواجه شدیم؟ این حقیقت که رژیم جمهوری اسلامی با ماجراجویی هایش عامل جنگ احتمالی است را نباید کتمان کرد.

-- محمود ، Aug 28, 2010

دریای مازندران!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-- َAraz ، Aug 28, 2010

vaghti edalat vojod nadashte bashad va be movazate an keshvarhaye digar bonyeye eghtesadiye mohkami nadashte bashand malomeke ghorbaghe bayad aboata bekhne.

-- reza ، Aug 28, 2010

مجید محمدی طبق معمول در رادیو فردا به یک مطلب مهم پرداخته که نه در سطح امثال اوست و نه حتا توانسته بدون تناقض در ادعا به نتیجه منطقی دست یابد از پیش فرض ها و فکت ها . تلاش بی نتیجه او برای منحرف کردن نظرها از علت العلل گرایش ضد آمریکایی در جمهوری اسلامی نیز خواندنی است :
خصومت کور با امریکا به هر قیمت اختراع مارکسیست لنینیست ها است نه مذهبی ها . آنها از بنیاد با امریکا و هر چه غربی است بد هستند . حتا با دموکراسی و آزادی و حقوق بشر غربی ! مذهبی ها از آنها آموختند چون دیکتاتورها روش های مفید را از هم قرض میگیرند وقتی کار کرد ان ثابت شده باشد .
اما مارکسیست لنینیست ها با شوروی و دخالت های ان در تمام نقاط جهان مشکلی ندارند بلکه ان را توجیه هم میکنند . با دیکتاتوری و دولت سالاری در اقتصاد و کودتا در افغانستان و جاهای دیگر از طرف شوروی هیچ مشکلی ندارند . دیکتاتوری کاسترو و کشتار ۵۰۰ نفری بدون محاکمه توسط چه گوارا هیچ مساله ای نیست . استالین میلیونها نفر را به سیبری فرستاد و از آنها چند صد هزار نفر زنده برگشتند حتا قابل بحث نیست . اما اگر شاه سابق ایران چند تا چریک اسلحه به دست را که علیه نظام او مسلحانه میجنگیدند محاکمه و اعدا م کند دیگر نظام سلطنتی و حتا پسر او حق فعالیت سیاسی ندارند برای همیشه !
شما ها با این بازی با الفاظ به جایی نمیرسید . حقایق تاریخی بسیار روشن هستند .

-- salbioun ، Aug 28, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)