خانه > گوی سیاست > ایران > شکنجه، ارزش جان انسانها و جمهوری اسلامی | |||
شکنجه، ارزش جان انسانها و جمهوری اسلامیپانتهآ بهرامیبه بهانهی روز مبارزه با شکنجه، ۲۶ ژوئن این نوشته نگاهی بر سه دوره سرکوب در ایران میاندازد.
شکنجه یکی از دغدغههای همیشگی بشر بوده است به همین دلیل در ۱۰ دسامبر ۱۹۸۴ سازمان ملل متحد، پیمان منع شکنجه را تصویب کرد، امروز ۱۳۸ کشور جهان این پیماننامه را امضا کردهاند و جمهوری اسلامی از امضا کنندگان این پیمان نیست. متداولترین نوع شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی تعزیراست. تعزیر در زبان عربی به معنی ادبکردن است. آیتالله محمد حسینی شاهرودی میگوید: «تعزير شرعى عبارت است از ضرب به سوط يعنى تازيانه زدن». جمهوری اسلامی تعزیر را بهعنوان شکنجه به رسمیت نمیشناسد هر چند با تعریف شکنجه در این پیماننامه تعزیر شکنجه محسوب میگردد. در این پیماننامه آمده است هر نوع عمل عمدی که در اثر آن درد یا رنج شدید جسمی یا روحی به فرد به منظور کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار از او اعمال شود شکنجه نام دارد. سه عامل تعریف شکنجه در تعزیر وجود دارد: اول اینکه بازجو عمداً زندانی را آزار میدهد؛ دوم اینکه شلاق زدن موجب درد جسمی و روحی فرد زندانی میشود؛ و سوم آنکه شلاق زدن برای کسب اطلاعات و گرفتن اقرار است. همهی این عوامل در تعزیر دیده میشود. بنابراین طبق تعریفهای بینالمللی این عمل شکنجه محسوب میشود. اما شکنجه تنها یکی از عوامل سرکوب در سه دههی اخیر بوده است. دههی اول انقلاب دوران خامی و بیتجربگی رژیم و خشونتهای عریان و مستقیم محسوب میگردد. دکتر بیژن افتخاری کارشناس سیاسی در امریکا ویژگیهای دههی شصت را برمیشمارد. «پس از انقلاب، نظام جمهوری اسلامی به رهبری روحالله خمینی به این نتیجه رسید که احزاب و گروههای موجود را به صورت سیستماتیک از سر صحنه بردارد و این به قول خودشان پاکسازی را از طریق کشتار انجام دادند. در نتیجه در این دوره، شاهد کشتار مخوفی هستیم که اوج آن سال ۶۷ است. تیمسار فردوست به وجود آورنده و سازمان دهندهی ساواک در رژیم شاهنشاهی بود و دورهی آن را در انگلیس دیده بود. بنا بر آنچه مشخص شده، رژیم جمهوری اسلامی او را نمیکشد و نگه میدارد و دو نفر از افراد مورد اعتمادش را که یکی سعید حجاریان و دومی شخصی با نام اوچکانلو بوده است، در منزلی کنار آقای فردوست میگذارد تا از او راه و روش راهاندازی و سازماندهی وزارت اطلاعات را یاد بگیرند.» قتل عام زندانیان سیاسی بیژن افتخاری در ادامه توضیح میدهد که جمهوری اسلامی چگونه از هر مهرهی حکومت پهلوی، تا زمانی که اطلاعاتشان به نفع بازسازی سیستم اطلاعاتی نظام بود، استفاده میکرد: «من آقای اوچکانلو را در تهران دیدم. میگفت: این موضوع ابتدا به عقل آقا سعید که همان سعید حجاریان باشد، رسید که اینها به درد میخورند. یکروز صبح رفتیم به خانهای در نیاوران که فردوست در آنجا زندگی میکرد و البته مثلاً در خانه بازداشت بود. به او گفتیم ما با تو کاری نداریم. تو خیلی هم آدم خوبی هستی. اوچکانلو گفت: فردوست ششماه کلاس برای ما گذاشت. ما با او زندگی میکردیم. ایشان میگفت بعد از ششماه که ما یاد گرفتیم چه کنیم، اطلاع دادیم که ما با فردوست دیگر کاری نداریم. چندماه بعد به ما گفتند سکته کرد و مرد. البته من احتمال میدهم او را سکته دادند و کشتند، زیرا دیگر نیازی به او نداشتند.» دههی دوم انقلاب زمانی آغاز شد که حکومت در دههی نخست یک نسل از روشنفکران، مدیران و فعالان سیاسی را در دههی ۶۰ که اوج آن در اعدامهای دستهجمعی سال ۶۷ بود، از بین برد. بنابراین به جای حل مسالهی زندانیان سیاسی صورت مساله را پاک کرد. در دههی دوم شاهد نوع دیگری از سرکوبها هستیم. به این شکل که اعدامهای عریان و مستقیم در زندانها جای خود را به قتلهای ناپیدا و مشکوک در جامعه داد و به عنوان قتلهای زنجیرهای معروف شد. بازیهای جهانی این نوع کشتار به دلیل اینکه خارج از زندانها صورت میگرفت، میتوانست حاکمیت را بهراحتی از پاسخگویی مبرا سازد. هم هی این عوامل از پیچیدگی رژیم و تجربهاندوزی او سخن میگوید. علاوه بر آن چون سازمانهای اپوزیسیون کاملاً سرکوب شدهاند، دایرهی دستگیریها تنگتر میشود و برخی از خودیها را نیز در بر میگیرد. دکتر افتخاری عوضشدن نوع سرکوبها از سوی حاکمیت را در پیوند با عوامل سیاسی داخلی و خارجی ارزیابی میکند: «دههی ۷۰، دههی ریاست جمهوری رفسنجانی با سیاست بازسازی کشور و نیز دورهی ریاست جمهوری خاتمی با سیاست برطرفکردن تنشهای بینالمللی است. در نتیجه برای اینکه بتوانند در صحنهی بینالمللی مطرح باشند و حرفشان شنیده شود و احتمالاً از امکانات بینالمللی مثل وامهای کمبهره استفاده کنند، مسالهی اعدامها را تغییر میدهند. درواقع این اعدامها را بهجای اینکه در داخل زندان انجام دهند به خارج از زندان میکشانند که تحت عنوان قتلهای زنجیرهای و ترورهای خارج از کشور مطرح میشود. اوج فضاحت این دوره، همان حادثهی رستوران میکونوس در آلمان بود. در دههی ۷۰ حکومت همچنین میخواهد با جهان ارتباط برقرار کند و ناچار هستند که به بازرسان حقوق بشر اجازهی سفر به ایران بدهند تا از زندانها بازدید کنند. همهی اینها برای این است که رژیم احساس میکند برای بازسازی کشور نیاز دارد که در بازیهای جهانی نقش پیدا کند. از سوی دیگر بنا به ضرورت میگویند هنوز باید مخالفان را سرکوب کرد، اما به جای اینکه آنها را بگیریم و در زندان اعدام کنیم، در بیرون بکشیمشان و بگوییم مثلاً ماشین او را زیر گرفت یا به صورت اتفاقی پیش آمده و رژیم در این کار دستی نداشته است. تا وقتی که این مسایل، به خصوص مرگ مرحوم فروهرها، برملا نشده بود، هیچکس به آن صورت واکنشی نسبت به این ماجرا به خرج نمیداد. بنابراین میبینیم در دههی ۷۰ میزان اعدامها حداقل در زندان بهنسبت کمتر میشود، ولی هنوز گرفتن و انداختن به زندان، تحت فشار قرار دادن، ترساندن و ترور افراد مخالف ادامه پیدا میکند.» رشد تکنولوژی وافکار عمومی دههی سوم انقلاب، دورانی است که حکومت پایههای خود را کاملاً محکم حس میکند. در این دوره، پیکرهی زخمی اپوزسیون، به خارج از مرزهای ایران پرتاب شده و مخالفتهای گهگاه اصلاحطلبان داخل حکومت جدی گرفته نمیشود. جنبش اعتراضی مردم ایران پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در خرداد سال ۱۳۸۸ حرکتی بود که حاکمیت را کاملاً غافلگیر کرد: نسل جدیدی پا به میدان گذاشته بود که زندانهای ایران را پر از جوانانی کرد که هیچ حافظهی تاریخی از سرکوبهای دههی ۶۰ نداشتند. اما چرا حاکمیت در دههی ۸۰ قادر به ادامهی اعدامهای عریان و سرکوبهای خشن دههی ۶۰ نیست؟ دکتر بیژن افتخاری تحلیلگر سیاسی، ویژگیهای این دوران را برمیشمارد: «دههی ۸۰ در پی وقایع تیر ۱۳۷۸ و جنبش دانشجویی، ابتدا با شورش در قزوین مصادف میشود. اینها از کجا بروز کرده است؟ بر اثر دورهای که فشارها نسبت به گذشته کمتر شده، قشرهای مختلف اجتماعی برای نشان دادن اعتراضاتشان راهی پیدا کردهاند. این اعتراضها باعث میشود که در درون رژیم، جناحی که به سرکوب، کشتار و شکنجه اعتقاد بیشتری دارد سعی کند تا تز خودش را پیش ببرد و همین اتفاقی میافتد که میبینیم. دو عامل مؤثر در این میان وجود دارد: یکی اوضاع و احوال داخلی و سیاستهای روز است. در دههی۶۰ ما چیزی به نام جنگ داشتیم. جنگ به نظر روحالله خمینی یک نعمت بود. یکی از نعمتهایش این بود که اجازه نمیداد افکار عمومی اصولاً به این موضوع توجه بکند. از آن مهمتر اینکه برای افکار عمومی خارج از کشور نیز پشیزی ارزش قائل نمیشدند. سیاست آن روز فروش نفت به هر قیمت، تهیهی تسلیحات و ادامهی جنگ بود. نقطهی مقابلش دههی ۷۰ است، زمانی که سیستم متوجه میشود اگر به سمت تنشزدایی با دنیای غرب نرود و با آنها معامله نکند، در درازمدت دچار مشکل میشود. در نتیجه تحت این سیاست است که رفسنجانی سیاست بازار آزاد را مطرح میکند و آقای خاتمی بحث گفتوگو تمدنها را مطرح میکند. در این دهه است که شما میبینید میزان سرکوبها نه اینکه کمتر شود، اما شکل متفاوتی به خود میگیرد و به ظاهر قدری کمتر میشود. از سال ۱۳۸۴ دستهی دیگری به نام احمدینژاد و سپاه پاسداران وسط میدان میآیند و از گفتوگو صحبت میکنند، اما در عین حال تلاش دارند که با سرکوب داخلی هنوز بر سر قدرت بمانند. سعی میکنند سیاستهای خارجی را به بازی بگیرند. یعنی یک سیاست مشخصی نداشته باشند. در این دهه به نظر من سرکوبها بسیار وحشتناک است که نمونهاش را از سال گذشته شاهد هستیم. در این دوره، یک مشکل بزرگ نیز برای رژیم به وجود آمده است. تکنولوژی روزبهروز پیشرفت کرده است و در نتیجه جهان کوچکتر شده است. اگر رژیم در دههی ۶۰ اعدام میکرد، اطلاعاتش بهراحتی به بیرون درز پیدا نمیکرد، اما ملاحظه میکنید در دههی ۸۰ هر یک نفری که اعدام میکند بابتش باید پاسخ دهد. چرا؟ زیرا تکنولوژی باعث شده است اخبار بلافاصله به همهجا برسد. نمونهاش خانم زینب جلالیان که حکم اعدامش تایید شده است. الان ما پیشاپیش از این ماجرا باخبریم. کمپینها و نامه های اعتراضی مختلفی نیز برای این موضوع شکل گرفته است. تکنولوژی مدرن به تقویت افکارعمومی کمک می کند و از همه ی آنها مهمتر تظاهرات داخلی در مقابل زندان ها است. خانواده ی شهدا با پایداری و نترسی جلوی زندان ها می ایستند، تظاهرات می کنند و با یکدیگر همدردی می کنند. اینها بسیار مهم است.» ارزش جان آدمی دکتر بیژن افتخاری بر این باور است که حکومت برای جان انسانها و جان انسان ایرانی ارزشی قائل نیست. وی مثالهای مشخصی در این زمینه مطرح میکند و معتقد است در این سه دهه، نوع و شکل سرکوبها عوض شده است ولی پدیدهی فشار، سرکوب و خشونت در بنمایه خود باقی مانده است: «علاوه بر سرکوب زندانیان سیاسی، بهتر است سرکوب در بخش داخلی و اجتماعی را نیز بررسی کنیم. ایران خطرناکترین جادههای جهان را دارد. هرماه به طور متوسط بیش از ۳۵۰۰ نفر در تصادفات بین جادهای در ایران کشته میشوند. ایران واردکنندهی مواد غذایی مسموم از کشورهای خارجی است. ازجمله برنجهایی که اخیراً وارد ایران شد و عدهی زیادی را کشت. هر ساله بیش از ۵۰ هزارنفر به دلیل بیماریهای ناشی از تنفس هوای کثیف در ایران کشته میشوند. اگر فقط بخش اجتماعی را در نظر بگیرید، میبینید که این نظام به جان انسانها اهمیتی نمیدهد. در بخش زندانیان سیاسی نیز همینگونه است. اگر در یک دهه دست به کشتار وسیع زده است، چون میتوانسته و فکر میکرده میتواند، پس این کارها را کرده است. اگر در یک دهه کمتر چنین کاری کرده، نه به خاطر این بوده که ذات انسانی پیدا کرده بوده. نه. بلکه فقط به این دلیل بوده که آن زمان سیاست ایجاب میکرده و این کار را مخفیانه انجام میداده است. حال به شکل دیگری انجام میدهد. در نتیجه به نظر من جمهوری اسلامی به هر شکلش تا وقتی که ارزشی برای جان انسانها قائل نیست و به جان انسان ایرانی اهمیتی نمیدهد، بهخودیخود رژیمی است که باید از میان برداشته و با یک رژیم انسانی جایگزین شود.»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شما اصلا به نقش جنبش اصلاحی مردم با انتخاب خاتمی هیچ اشاره ای نکرده اید
-- زهرا ، Jul 2, 2010بنظر زیادی عصبانی میرسید
بسیار خوب ۳ دهه سرکوب در جمهوری اسلامی را خلاصه کرده و شرح دادید. لطفا از ایشان بپرسید آیا آماری از تعداد زندانیان سیاسی که توسط رژیم اعدام شدهاند وجود دارد؟ ضمنا نامه واقعی اوچکنلو، خسرو قنبری معروف به خسرو تهرانی است.
-- سپند ، Jul 3, 2010تعجب من از این است که چرا حقوقدانهای ما با اطلاع از اینگونه کشتار سیستماتیک و نسل کشی توسط جمهوری اسلامی هیچ اقدامی برای کشیدن رهبران وامران این جنایت علیه بشریت به دادگاه بین المللی حقوق بشر که برای اینگونه مسائل ایجاد شده نمیکنند.
-- محمود ، Jul 3, 2010چرا شما ویا آقای دکتر افتخاری که با توجه به مصاحبه های قبلیشان و این مصاحبه نشان داده اند که انسانی دردمند و آگاه هستند یک کمپین بزرگ در این رابطه را آغاز نمی کنید؟ می دانید که آل کاپون گانگستر دهه سی آمریکا را نتوانستد بدلیل زرنگیش در جنایت دستگیر کنند اما بالاخره او را بجرم تقلب مالیاتی دستگیر و زندانی کردند. ما چرا از طریق دادگاه رسیدگی به جنایت علیه بشر اینکار را نکنیم.مطئمن هستم میر حسین هم از این کامپین استقبال می کند چون پاشنه آشیل مسئولین فعلی است.
مصاحبه جالبی است و برای اولین بار می بینم که مصاحبه شونده بدور از هیجانات ناشی از موضوع مصاحبه و خیلی کارشناسانه موضوع را حلاجی می کند.
-- الهام ، Jul 7, 2010با کامنت آقای "محمود"هم کاملن موافقم و فکر می کنم چرا میر حسین تاکنون این اقدام را سر و سامان نداده است؟کافی بود او تمایلی نشان دهد تا خیلی ها مثل من اینکار را پیگیری کنند.
از رادیو زمانه نیز ممنونم که در مجموع از کیفیت بالایی برخوردار شده است.خسته نباشید.
به این میگویند مصاحبه تخصصی.آفرین بر شما.خیلی لذت بردم.
-- مسعود ، Jul 7, 2010با پیشنهاد فوق و نقطه نظرهای دکتر افتخاری موافقم و پیشنهاد میکنم یک پتیشن روی اینترنت بگذارید.
-- سرور ، Jul 7, 2010