خانه > گوی سیاست > ایران > روزنامه کیهان و ضد انقلاب | |||
روزنامه کیهان و ضد انقلابمحمود دلخواستهروزنامه کیهان در شماره ۱۰ اسفند، با اشاره به مصاحبه اینجانب با آقای بهداد بردار، تحت عنوان تسخیر خیابانها، یاداشتی تحت عنوان دو کلمه حرف حساب، منتشر کرده و در آن مطابق معمول از طریق دروغ سعی بر این کرده که به هدف دلخواه خود که همان ربط مدعیان رهبری جنبش به دولتهای خارجی میباشد، برسد. البته شاید نیاز به ذکر نباشد که بدترین نوع دروغها، گفتن حقیقت است، ولی تنها قسمتی از آن. روزنامه کیهان آقای شریعتمداری و سخنگوی آقای خامنهای درست میگوید که من به کسانی که تحت پوشش سبز، اصل بنیادین ایرانیت که همان استقلال در عمل است را زیر پا گذاشتهاند و به تماس با دولتهای خارجی دست زده و به مذاکره پرداختهاند، سخت تاختهام و هشدار دادهام که این راه را قبلا آقای بختیار و مجاهدین خلق تا به آخر رفتند و در نتیجه از عوامل استقرار دوباره استبداد و ادامه آن بعد از انقلاب شدهاند. هشدار دادهام که در مبارزه برای استقرار آزادیها باید از طرقی که فرهنگ آزادی در اختیارمان میگذارد عمل کرد و نه اندیشههایی که بر قدرت بنا شدهاند و بنا بر این باید تابوی استقلال که یکی از اصول اساسی شکل دهنده ایرانیت است را سخت پاس بدارند و گفتهام که تابوی استقلال در فرهنگ ایرانی، نتیجه تجربه تاریخی این ملت تاریخی و موقعیتش در چهاراه حوادث است، که ایجاد شده و همانگونه که دیدهایم هر که با آن در افتاد، ور افتاد. وفاداران به این اصل، مانند قائم مقام، امیر کبیر و مصدق در وجدان تاریخی وطن جاودانه شدند و نقض کنندگان این اصل مانند سید ضیا، آیت الله کاشانی و شاه و ایران گیتیها خشم ابدی این ملت را خریدند. آزموده را آزمودن خطاست، ولی متاسفانه کسانی که درد قدرت دارند، البته هیچگاه قادر به آموختن از تاریخ نیستند. کیهان درست میگوید که من انتقاد به کسانی کردهام که از خود بهگونهای شگفتانگیز، عدم درایت سیاسی نشان دادهاند و رابطه حق با زمان را ارج ننهادهاند و بهعنوان مثال بهگونهای در مورد امام زمان و عدم وجودش سخن میگویند که انگاری نه بهعنوان نظر شخصی بلکه نظری از روی تخصص دادها ند و خوراک تبلیغاتی برای مافیای حاکم ایجاد میکنند. علت آنرا هم من نه عدم تجربه سیاسی ویا هوش کافی که در داشتن شخصیتی و ذهنیتی آلوده به قدرت داشتن میدانم که ذهنیت را غبار آلود کرده و مانع شفاف دیدن واقعیتها، امکانات و اثرات میشود. ولی دروغهای کیهان که تحت پوشش این راستها پنهان شده، مطابق معمول دم خروس فساد و بیاخلاقی محض این آقایان را نشان میدهد. تمامی انتقادهای من در کانتکست مبارزه با رژیم خیانت، جنایت و فساد، که کیهان یکی از مهمترین شاخههای تبلیغاتی آن است، شکل گرفته. انتقادهای من به بعضی از کسانی که خود را بهعنوان سفیر این جنبش انقلابی، اتاق فکر و یا کسانی که ژنرال بازی در میآورند و شوی تلویزیونی میگذارند، دقیقا به این علت است که جنبش هر چه زودتر و سریعتر خود را از صافی استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی عبور داده تا نخالههای نفی کننده این اصول، در خارج مانده و باعث ایجاد ابهامی در جنبش نشوند که سبب شود عدهای بسیاری از هموطنانمان از ورود به جنبش دو دل شوند. البته هیچ میل ندارم که این افراد نیز در انزوا قرار گیرند. بهعنوان یک ایرانی به این امید دارم که تمامی این افراد خود را به نقدی صادقانه بکشانند و هر آنچه را که کردهاند و میدانند با مردم در میان بگذارند و بدانند که محرمهای واقعی نه دولتهای خارجی که مردم وطن میباشند. در مصاحبه دو هدف در راستای هم تعقیب شدهاند، یکی اینکه این جنبش دارای ماهیتی انقلابی میباشد و ما باید آنرا به رسمیت بشناسیم. و علت آنرا نیز این دانسته ام که رژیم به علت فساد و جنایتهای فراگیر و نیز نوع ساختار استبدادی آن، پتانسیل اصلاح را ندارد و تجربه تبدیل رئیس جمهور منتخب، آقای خاتمی، به تدارکاتچی تنها یکی از دلائل آن میباشد. دیگر اینکه با نگاه از درون و بیان بعضی از ظرافتهای انقلاب ۵۷ سعی بر این شده که از گذشته مانند چراغی برای آینده استفاده شود، تا هم آموختنیها را بیاموزیم و هم از اشتباهات پند بگیریم. آخر اینکه کیهان، در وصف نویسنده، از صفت ضد انقلاب استفاده کرده. آخر اینگونه صفتها تعریف خاص جامعه شناختی و سیاسی خود را دارند و نمیشود به سادگی آب خوردن آنرا در مورد هر کسی را که مخالف است بکار گیریم. ولی متاسفانه در ادبیات ضد فرهنگی که رژیم مافیاهای نظامی- مالی در کشور حاکم کرده، چیزی که به حساب نیست نگاه داشتن حرمت انسانهاست و بنابراین برچسب زدن و توهین و تهمت را سکه رایج در بازار کردن است . ولی در اینجا لازم میدانم که تعریف مختصری از این صفت بدهم تا بدانیم که صفات انقلابی و ضد انقلابی بودن شایسته چه کسانی میباشد. اندیشه راهنما و اهداف هر انقلاب اجتماعی حداقل ازدوطریق قابل شناسایی میباشد. یکی سخنان و اظهارات رهبری انقلاب، و دیگر شعارهای اظهار شده از طرف شرکت کنندگان در تظاهرات. وقتی به انقلاب ۵۷ مینگریم، میبینیم که در سطح رهبری، اهداف انقلاب توسط آقای خمینی در بیش از ۱۲۰ مصاحبه در برابر جهانیان اظهار شده بود و در بیش از ۶۵۰ شعار مردمی که در تظاهرات بیان گردیده به تایید مردم رسیده بود که مهمترین آن همان استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی میبود. بنا بر عهدی که آقای خمینی در برابر جهان و به عنوان یک مرجع با ایرانیان بسته بود، میزان رای مردم بود و اعلامیه حقوق بشر زیر بنای قانون اساسی را تشکیل میداد. بنابراین جمهوری اسلامی نیز بهعنوان گفتمان آزادی فهم و تعریف شده بود. پیش نویس قانون اساسی که در آن اصل ولایت فقیه وجود نداشت، آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ضمانت شده بود و رای دو سوم نمایندگان مجلس میتوانست وتوی شورای نگهبان را نیز بیاثر بکند، انعکاسگر اهدافی بود که انقلاب برای رسیدن به آن صورت گرفته بود. بر این قانون آقای خمینی نیز صحه گذاشته بود و دو بار در علن حمایت خود را از آن اعلام کرده بود. حال وقتی که انقلاب را در رابطه با اندیشه راهنما و اهداف آن در نظر بگیریم آنگاه محک اصلی انقلابی و ضد انقلابی بودن را بدست میآوریم. بنا بر این پیشینه، انقلابی کسی میباشد که افکار و اعمالش همیشه منعکس کننده اندیشه راهنما و اهداف انقلاب است و ضد انقلاب کسی است که این اصول و اهداف را نقض کرده باشد. با داشتن این معیار برای قضاوت، اولین ضد انقلاب خود آقای خمینی بود که چه زود نقض عهد کرد و از خمینی دموکرات ومعرف اندیشه و اهداف انقلاب، تبدیل شد به خمینی مستبدی که در برابر درخواست اولین رئیس جمهور برای انجام رفراندم، اعلام کرد که اگر سی و پنج میلیون بگویند آری، من میگویم نه. در مقابل، من و مایی که هنوز بعد از سی سال به اهداف انقلاب وفادار ماندهایم و هیچگاه در اندیشه و عمل سیاسی اصول آزادی و استقلال را نقض نکردهایم، انقلابیون واقعی هستیم. به سخن دیگر ضد انقلابیون واقعی شما کیهانیها و مافیاهای حاکم هستید که انقلاب مردم را به ضد خود برگرداندید و استبداد سلطنتی را در شکل موحشتر، فاسدتر و جنایتکارتر و اینبار در لباس دین ادامه دادید. استبداد سلطنتی دزد استقلال وطن بود و شما علاوه بر آن دزد معنویت ایرانیان گشتید و به نام دین جنایت کردید و تجاوز و فساد. از نظر من ضربهی که باورهای معنوی مردم از جنایتای شما خورده است حتی قابل مقایسه با خسارتای حاصل از حمله مغول نیست. ایران در بهترین فرصت در ۲۰۰سال اخیر بیکفایترین و فاسدترین رژیمها را دارد و شما ضد انقلابیون واقعی بدانید که ما استوار ایستادهایم تا نه فقط عمر پرفساد این رژیم ضد انقلاب ضد اسلامی، ضد ایرانی و ضد انسانی را هر چه زودتر به پایان آوریم و در آن حال اجازه نخواهیم داد که قدرتپرستان دیگری جای شما را بگیرند. همت بر آن کردهایم که اینبار تجربه انقلاب را به آخر برسانیم و آزادیها را در وطنی مستقل، مستقر کنیم. شما رژیمیان که این پاسخ را میخوانید، از هم اکنون به شما اطمینان میدهیم که اشتباه انقلاب ۵۷ تکرار نخواهد شد، ما قصد انتقامگیری نداریم و از اولین اقدامات نظام آینده لغو مجازات اعدام حتی در مورد دشمنترین دشمنان مردم و آزادیها میباشد. آزادی را بر خون نمیشود استوار کرد و خون را با خون نمیشود شست. خونهای به ناحق ریخته شده را با بخشش پاس خواهیم داشت. فرهنگ عرفان به ما آموخته که در بخشش لذتی ست که در انتقام نیست. در همین زمینه: • تسخیر خیابانها • یادداشت کیهان
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شما با این انتقادهای بی نام و نشان امکانی برای پاسخ نمیگذارید و فقط به کیهان خوراک تبلیغاتی میدهید، بیزحمت ادامه ندهید.
-- سعید ، Mar 5, 2010آقای"سعید"، این شما هستید که مخاطب را شناسایی نکرده اید، مقاله در جواب آقای شریعتمداری، سردبیر کیهان تهران است.
-- شادی.خ ، Mar 5, 2010خود شما لطف کنید و از کسانی که مایل هستید اسم برده شود، اسم ببرید. من عامل اصلی انحراف انقلاب را خود آقای خمینی
می دانم که آقای دلخواسته، نه تنها ذکر کرده اند، بلکه بدقت اشاره کرده اند که معیار انقلابی و ضد انقلابی چیست؟ ضد انقلابی های بعدی مثل آقایان خامنه ای، رفسنجانی، ... و سپاه پاسداران، دنباله روی امام راحلشان خمینی هستند.
با نظرات آقای دلخواسته میتوا ن موافق یا مخالف بود اما نمیتوان اهمیت آنها را نادیده گرفت .
-- فرزین خراسانی ، Mar 5, 2010فرزین خراسانی
سلام اقای دلخواسته
-- mansour piry khanghah ، Mar 6, 2010من هم مقاله قبلی شما و هم نظر کیهان را خوانده ام
خب هر دو طرف ادعا میکنید که انقلابی هستید.به نظر من کم سواد هر دو نفر( تفکر ) در محدوده فهم طرفین از انقلابی بودن،افرادی انقلابی هستند.متاسفانه عدم قبول حق حیات سیاسی و حتی اجتماعی برای دگر اندیشان توسط ایرانیان به طور کلی،امکان سازش و زندگی مسالمت امیز را از ما سلب نموده است.لذا تا قبول اصول مردم سالاری با این مشکلات باید دست و پنجه نرم کرد.
چه کسی میتواند یک مسلمان که می خواهد رهبران مذهبی اش حاکم جامعه اسلامی اش باشند و در این راه هم جان فدا می کند را انقلابی ننامد؟و یا چه کسی میتواد یک کمونیست جان بر کف را انقلابی نخواند و حتی کدام روشنفکر می تواند مجاهد را انقلابی نداند؟و غیره......
خب با این مثال ساده متوجه خواهیم شد که هر سه گروه انقلابی هستند و هر سه گروه هم دیکتاتور می باشند و هیچ یک حاضر به تحمل دیگران نیستند.
مثال ساده دیگری هم می زنم؛اگر من سکولار فردا در ایران قدرت داشته باشم و مردم کشور به این نتیجه برسند که بهتر است یک دولت مذهبی،حتی به شکل امروزی داشته باشند،ایا حاضرم به خواست مردم تن بدهم؟
به نظر من اگر دولتیها به افراد انقلابی و انساندوست که به مردمسالای اعتقاد واقعی دارند امکان فعالیت و دخالت در امور کشور را بدهند،همه مردم از اداره امور کشور رضایت نسبی خواهند داشت.
هم دولتی ها و هم مخالفین انان باید بپذیرند که جامعه ایران را نمی شود به زور اداره کرد.داروی زخم سالیان دراز دیکتاتوری و استعمار در ان کشور فقط مردم سالاری و اجرای قانون است و اگر دولتمردان و کیهانی ها معتقدند که جمهوری اسلامی و قوانین شرعی با مردم سالاری مساوی است،بفرمایند که در کدام مردمسالاری عده ای مورد حمایت قانون و عده ای تحت ستم قانون می باشند.
در کجای اسلاممان دزدان قلدر در لباس روحانیت مسلمان معرفی شده اند و یا کسانی که در زیر چتر روحانیت به چپاول بیت المال مشغولند را نمایندگان به حق مردم(دمکرات) نامیده شده و باید از انان حمایت شود و باید به انان احترام گذاشته شود؟ ولی هم زمان عده ای به جرم افتابه دزدی قطع عضو شوند؟
عدم قبول وجود نظرات گوناگون و انقلابیون متعدد با درک متفاوت از نوع حکومت و روش خدمت به مردم و نیز عدم سازش با انان در چهار چوب قوانین مردم سالاری،نتیجه ای جز دیکتاتوری و انحراف نیروهای انقلابی جامعه و یا انداختن انان به اغوش استعمار گران را ندارد.نگاهی به دوران دیکتاتوری پهلوی و انحراف سیاسیون کمونیست و همکاری انان با روسیه و یا دوره ٣١ ساله ج.ا.ا. و رفتن مجاهدین و سلطنت طلبان و حتی گروههای کمونیستی و چپی به دامان صدام و امپریالیسم و استعمار گران درس خوبی به تمام انقلابیون وطن دوست و دمکرات را می دهد.موفق باشید