تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
دکتر مهرداد مشایخی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در واشنگتن:

«یک سال، برای ارزیابی اوباما کوتاه است»

حسین علوی
alavi@radizamaneh.com

یک سال از ورود باراک اوباما به کاخ ریاست جمهوری آمریکا گذشت. دست‌آوردهای او در سیاست داخلی و خارجی این کشور را در مقایسه با انتظاراتی که در مبارزات انتخاباتی خود برای مردم آمریکا و جهان برانگیخت، چگونه می توان ارزیابی کرد؟ آیا داوری افکار عمومی در این زمینه، با توجه به مشکلات به ارث رسیده به دولت اوباما، منصفانه است؟ این‌ها پرسش‌هایی است که با دکتر مهرداد مشایخی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه جرج تاون در واشینگتن در میان نهاده‌ام:

Download it Here!

مسلماً اگر بخواهیم انتظاراتی که مردم امریکا در یک سال گذشته از اوباما داشته‏اند را با آن‏چه آقای اوباما و تیم‏اش در عالم واقع توانسته‏اند فراهم کنند مقایسه کنیم، طبیعی است که شکاف قابل توجه‌ای وجود دارد.

برنامه‏های اوباما در زمینه‏های مختلف، از قبیل برنامه‏هایی که در مورد سیستم بهداشت و سلامتی در آمریکا، مهار کردن بیکاری و همین‏طور برنامه‏هایی که برای کارگران، محرومان جامعه و فقرا مد نظر داشت، توجه و انتظارات زیادی را برانگیخته بود.

اما در یک سال اول بسیاری از این برنامه‏ها هنوز معلق مانده و به جای ملموسی نرسیده است و بر این اساس، در افکار عمومی شاهد ریزش حمایت عمومی در نظرسنجی‏ها هستیم.

از دست دادن کرسی سنا در ایالت ماساچوست توسط دمکرات‏های امریکا و پیروزی نامزد جمهوری‏خواهان، می‏تواند نشانه‏ای از داوری و نظرسنجی افکار عمومی در مورد عمل‏کرد دولت آقای اوباما باشد؟ و اساساً این شکست چه تاثیری به ویژه در زمینه‏ی طرح اصلاح نظام بهداشت و بیمه در آمریکا خواهد داشت؟

به نظر من، نباید این شکست را به عنوان بیان افکار عمومی امریکا نسبت به آقای اوباما تلقی کرد. اولا این انتخابات جنبه‏ی محلی داشت و در ایالت ماساچوست اتفاق افتاد. وانگهی خانمی که به عنوان نامزد حزب دمکرات در انتخابات شرکت کرد، اصولا کمپین خوبی را در این مدت برگزار نکرد و در مقایسه با حریف جمهوری‏خواه خود کم‏تجربه بود.

قدر مسلم این است که به خصوص در رأی‏گیری‏هایی که قرار است در سنا انجام بگیرد، کار را برای حزب دمکرات دشوار خواهد کرد. ولی من معتقد نیستم که این انتخابات سمبل و آیینه‏ی تمام نمایی از افکار عمومی امریکایی‏ها نسبت به آقای اوباما است.


مهرداد مشایخی

در زمینه‏ی سیاست خارجی چطور؟ بر مبنای برخی از ارزیابی‏ها، با در نظر گرفتن میزان فعالیت اوباما در این مدت، او یکی از پرکارترین رؤسای جمهوری جهان در طول مدت یک‏سال شناخته شده است. چه سهمی از این فعالیت به سیاست خارجی مربوط می‏شود و درجه‏ی موفقیت آقای اوباما در این زمینه را چگونه می‏توان ارزیابی کرد؟

آقای اوباما زمانی در امریکا رییس جمهور شد که حجم مسائل ساختاری و مشکلات اقتصادی و سیاسی، چه در صحنه‏ی داخلی و چه در سیاست خارجی، بسیار وسیع و گسترده بود. کم‏تر رییس جمهوری را در تاریخ معاصر امریکا می‏شود دید که در بدو ورودش، با این حد از مشکلات عظیم دست و پنجه نرم کند.

از این لحاظ، ایشان بسیار پرکار بوده و آن انرژی‏ای را که انتظار می‏رفت، واقعاً با خود آورده است. با این وجود کارنامه‏ی ایشان در زمینه‏ی سیاست خارجی ممکن است حتی از سیاست داخلی هم کمی بدتر باشد.

به خاطر این که مسائل سیاست خارجی، به ویژه مسأله‏ی خاورمیانه، مسائلی هستند که سیاست‏مداران امریکا دهه‏ها است که در آن مانده‏اند. مساله‏ی عراق و یا افغانستان از دستگاه آقای بوش برای اوباما به ارث رسید و این‏ها مسائلی نیستند که بشود در یک سال و دو سال حل کرد.

به همین دلیل، عراق کم‏وبیش آن‏جایی است که قبلاً بود، شرایط در افغانستان بدتر شده و مشکلات صلح میان اعراب و اسراییل نیز بدتر شده است. در مورد ایران هم سیاست اتخاذ شده از سوی آقای اوباما پاسخی نگرفته است.

شاید هم مقداری بدشانسی او بود که آغاز روی‏کرد جدید اوباما نسبت به ایران، با تحولات سیاسی در ایران هم‏زمان شد و همین هم نارضایتی ایرانی‏ها را نسبت به او به دنبال داشته است.

بنابراین کارنامه‏اش در زمینه‏ی سیاست خارجی شاید ضعیف‏تر هم باشد. اما در انتها باید بگویم که با توجه به این که این‏ها مسائل ریشه‏دار و عمیقی هستند، کاملا قابل انتظار است که در طول یک سال نتیجه‏ای در زمینه‏ی حل آن‏ها حاصل نشود.

در ارتباط با مناقشه‏ی هسته‏ای ایران، خود آقای اوباما تاکید دارد که اقداماتی که برای موفق شدن دیپلماسی انجام می‏گیرد، در عین حال زمینه‏ای است که اگر قرار باشد سیاست اعمال فشار بیشتر بر ایران را در پی داشته باشد، بر همین زمینه امکان‏پذیر است.

در مورد ایران، اگر ما بخواهیم خودمان را جای اوباما بگذاریم، یعنی بخواهیم از روی منافع ملی امریکا به قضیه نگاه کنیم، سیاستی که آقای اوباما در مورد ایران و برنامه‏ی اتمی‏اش پیش برد، سیاست واقع‏بینانه‏ای بود. یعنی سیاست قبلی که فشار و زبان تند با جمهوری اسلامی بود، به نتیجه‏ای نرسیده بود و این امکان وجود داشت که شاید بتوان جمهوری اسلامی را از این طریق وارد مذاکره کرد.

در کوتاه‏مدت، با توجه به برآمد جنبش سبز و مشکلات جدیدی که برای جمهوری اسلامی ایجاد شده، طبیعی است که حکومت ایران هنوز بدبینانه به سیاست جدید امریکا نگاه می‏کند. ولی در نهایت، جمهوری اسلامی اگر بخواهد تصمیم جدیدی بگیرد، همین تصمیمی است که وارد مذاکره با امریکا بشود و بتواند خود را در صحنه‏ی سیاست خارجی، به اصطلاح، نجات بدهد.

منتها شاید لازم باشد که اوباما نوعی سیاست موازی را پیش ببرد؛ از یک سو باب مذاکره را نبندد و از سوی دیگر، در عمل امکانات و زبان جدیدی را در رابطه با جنبش مقاومت در ایران به‏کار ببرد.

اگر بخواهیم نگاه دیگری به مساله‏ی افغانستان داشته باشیم، سیاست دولت اوباما در زمینه‏ی افزایش نیروهای امریکایی و در مجموع نیروهای ناتو در افغانستان، مورد مناقشه‏ی فراوان در امریکا قرار گرفت. امروز در محافل سیاسی امریکا چه ارزیابی‏ای در مورد این سیاست وجود دارد؟

پس از مدت‏ها که اوباما از سوی جمهوری‏خواهان زیر ضرب و فشار قرار داشت تا تصمیم سریعی در رابطه با افزایش نیرو در افغانستان بگیرد، بالاخره این تصمیم گرفته شد. یعنی این سیاستی بود که جمهوری‏خواهان هوادار آن بودند و امروز هم مجبورند منتظر تاثیر آن باشند.

الان شاهد دوره‏ی صبر و انتظار هستیم؛ یعنی همه منتظرند ببینند بعد از چند ماه این سیاست چه نوع ارزیابی‏ای در میدان عمل به‏دست می‏دهد. هرچند تا این لحظه علائم خیلی مثبتی از این سیاست بیرون نیامده و حتی در هفته‏ی اخیر شاهد آن هستیم که کابل به شدت در معرض حملات نیروهای طالبان قرار گرفته است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)