خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > خوکها، گوسفندها، پشهها، الاغها | |||
خوکها، گوسفندها، پشهها، الاغهااکبر گنجیدین، برساختهای تاریخی و بازتاب دهندهی فرهنگ زمانهی ظهورش هست. به گفتهی مصطفی ملکیان، قرآن، حاشیهای بر متنِ جامعهی عربستان قرن هفتم میلادی است. اسلام یک، «دیگری» و «تفاوت» را به «حیوانیت»، حسد، غرض و مرض تقلیل میداد و سپس مجازات دنیوی و اخروی برای آنها در نظر میگرفت. کسانی که در جهان گذشته در دل این گفتمان پرورش یافتند، همان گفتمان را بازتولید کردهاند. متفاوتها به سرعت تبدیل به حیوان میشدند و آن حیوانهای وحشی هم باید به قتل میرسیدند. مولوی یکی از بزرگترین عارفان جهان اسلام است. او که خود متعلق به دوران ماقبل مدرن است، نگاهش به مخالفان (کفار)، دقیقاً بازتاب دهندهی گفتمان قرآن است. به گفتهی مولوی خون کفار مباح است، برای اینکه آنها مانند حیوانات هستند. او میگوید: خر نشاید کشت از بهر صلاح گرچه خر را دانش زاجر نبود پس چو وحشی شد از آن دم آدمی (مثنوی، دفتر اول، ابیات ۳۳۲۳- ۳۳۲۰) اما فرهنگ زمانه و گفتمان قرآن وقتی بسط مییافت، منحصر به غیرمسلمانها نشد. فرقههای گوناگون مسلمانی، یکدیگر را حیوان خواندند و ریختن خون دیگری را حلال اعلام کردند. هر گروهی، دیگری مسلمان، اما کمی متفاوت را، حیوان مینامید. بزرگترین عارفِ عرفاننظری جهان اسلام، محیالدین عربی، از بعضی از صوفیان نقل میکند که در مکاشفاتشان شیعیان را به صورت خنزیر (خوک) میدیدند. بنابراین تنها راه تبدیل شیعیان از خوک به انسان، توبه از شیعه بودن است: «ومنهم رضی اللّه عنهم الرجبیون... و کان هذا الذی رایته قدا بقی علیه کشف الروافض... فکان یراهم خنازیر فیاتی الرجل المستور الذی لایعرف منه هذا المذهب قط وهو فی نفسه مومن به یدین به ربه فاذا مرعلیه براه فی صوره خنزیر فیستد عیه و یقول له تب الی الله فانک شیعی رافضی... فان تاب و صدق فی توبته را´ه انسانا...: و دستهای از آنان، رضیالله عنهم، رجبیوناند... و این شخص که من دیدمش در کشف و شهودی رافضیان (= شیعیان) را دیده بود... آنان را به صورت خوک یافته بود. در آن حال، مردی پوشیده پیش او آمده او هرگز خبر نداشت که آن مرد پوشیده اهل مذهب رافضیان است ولی، در واقع، او متدین و مومن به مذهب رافضیان بود. وقتی این مرد پوشیده بر او گذر کرد او وی را به صورت خوکی دید. صدایش کرد و به او گفت: به پیشگاه خدا توبه کن، چرا که شیعی رافضیای... پس اگر او توبه میکرد و صادقانه توبه میکرد، او وی را به صورت انسان میدید[1].» وقتی فرد، گروه یا قومی به دلیل اعتقاداتشان از حوزهی انسانیت خارج و حیوان محسوب شوند، راه گفت و شنود بسته میشود. تنها راه مصون ماندن از شر حیوان وحشی هم، کشتن او است. امام محمد غزالی برهمین مبنا، فتوا به قتل شیعیان اسماعیلی داده است: «پس بباید دانست که این قوم (یعنی اباحتیان و زندیقان) بدترین خلقاند و بدترین امتاند و علاج ایشان مأیوس و با ایشان مناظره کردن و ایشان را نصیحت گفتن سود ندارد که قمع و استیصال ایشان و ریختن خون ایشان واجب است و جز این طریق نیست اصلاح ایشان. یفعل الله بالسیف و السنان مالا یفعل بالبرهان2.» استاد محمدتقی دانشپژوه فتوای دیگری از امام محمد غزالی را منتشر کرده است. به گمان وی، آنها از کافران رومی هم بدتر و نجستر هستند. لذا، کشتن یک تن از آنان برتر از کشتن هفتاد کافر رومی است: «بدان که قتل ایشان حلالتر از آب باران و واجبتر است بر سلطانان و پادشاهان که ایشان را قهر کنند و قتل کنند و پشت زمین را از نجاست ایشان پاک کنند و با ایشان دوستی و صحبت نشاید کرد و ذبیح ایشان را نشاید خوردن و نکاح ایشان نشاید کردن و خون ملحدی ریختن اولیتر است که هفتاد کافر رومی را کشتن[3].» کار از حیوان خواندن کفار آغاز شد و با حیوان خواندن شیعیان بوسیلهی بزرگترین عارف نظری جهان اسلام ادامه یافت. اما کار به اینجا خاتمه نمییابد. اینک نوبت آن است که شیعیان بوسیلهی امامانشان «گوسفند» خوانده شوند. این مثال آنقدر علی شریعتی را مجذوب کرد که آن را «عمیق و پرمعنی و غمانگیز» خواند4. امام صادق خطاب به یکی از اصحابش دربارهی اهمیت اصل امامت میگوید: «هرکس با تلاش در عبادت جان خود را به تعب افکند بدین امید که از خداوند تعالی پاداش خواهد گرفت، ولی در مسیر این عبادت از فکر و اندیشه خود سرمشق بگیرد بدون امام و مقتدایی که از جانب الله رهبر او باشد، تلاش و طاعت او مقبول درگاه حق نباشد. اینچنین عابدی گمراه و سرگردان است و خداوند از عبادت او بیزار است. داستان او داستان گوسپندی است که شبان و رمه خود را گم کند و آن روز را سرگردان به چپ و راست بدود تا شبانگاه که رمهای ببیند با شبانی، به آن رمه و شبانش دل ببندد و در خوابگاه آن گوسفندان بیارمد و فردا که شبان، رمهی خود را براند، واشناسد که با این رمه و این شبان بیگانه است. باز حیران و سرگردان بدود و جویای شبان خود و رمهی خود باشد تا از دور شبان و رمهای دیگر بیند و باز دل خوش کند و به سوی آن بشتابد و چون نزدیک شود، شبان بانک برآورد و او را از رمهی خود براند که ای گوسفند سرگردان، تو از این رمه نباشی و نه من شبان تو باشم. گوسفند، ترسان و ناامید و سرگردان راه خود را در پیش گیرد و به چپ و راست بدود: نه شبانی که او را به چراگاه برساند و یا به رمهی خود بازگرداند. ناگهان گرگی فرصت غنیمت شمرد برجهد و او را طعمهی خود سازد. به خدا سوگند مسلمانی که از جا برخیزد و امامی ظاهر و عادل از جانب الله بر سر نداشته باشد، حیران و سرگردان و گمراه است و اگر بر این حال بمیرد، همردیف کافران و منافقان است5.» پس مسلمان بدون امام، گوسفند بدون شبان، و هم حکم کفار است. کفار هم که از نظر قرآن حیوانهای مستحق مرگ و آتش جهنم هستند. این نکته که شیعیانی که از ولایت اهل بیت تمرد میکنند، درواقع و ماهیتاً حیوانند، نه تنها مورد تایید امام باقر (ع) است، بلکه امام در موسم حج به ابوبصیر نشان داد که بسیاری از شیعیان حجگذار، حیوان هستند و ابوبصیر آنها را به صورت حیوانات مشاهده کرد. وقتی ابوبصیر گفت: «ما اکثرالحجیج و اقل الضجیج!» امام باقر فرمودند: «بل ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج6.» حضرت علی (ع) هم همهی انسانها را به سه دسته تقسیم میکنند: النّاسُ ثَلا'ثَهٌ: فَعالِمُ رَبّانِی وَ مُتَعَلِمُ عَلی سَبیلٍ نَجاةٍ، وَهَمَجٌ رِعاعُ: یک دسته عالم ربانیاند، یک دسته دانشآموزند که در نزد علمای ربّانی درس میخوانند و تعلیم میگیرند و بقیه هم پشههایی هستند که در فضا پراکنده هستند (نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۴۷). وقتی این راه گشوده شد، هر مسلمانی آن را به دستهای از انسانها که متفاوت بودند، تعمیم داد. صدر خداشناسانِ مسلمان (ملاصدرا)، زنان را در انواع حیوانات جا داده و ملاهادی سبزواری هم سعی کرده تا با دلیلتراشی نظر صدرالمتالهین را توجیه کند: «ومنها تولّد الحیوانات المختلفة... بعضها للا کل... و بعضها للرّکوب و الزینه... و بعضها للحمل... و بعضها للتجمل و الرّاحة... و بعضها للنکاح... و بعضها للملابس و البیت و الاثاث: و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است... که بعضی برای خوردناند... و بعضی برای سوارشدن... و بعضی برای بار کشیدن... و بعضی برای تجمل... و بعضی برای نکاح و آمیزش ... و بعضی برای تهیه لباس و اثاث خانه...7.» ملاهادی سبزواری در حاشیهی این مطلب مینویسد: «فی ادراجها فی سلک الحیوانات ایماء لطیف الی ان النّساء لضعف عقولهنّ و جمودهنّ علی ادراک الجزئیات و رغبتهنّ الی زخارف الدنیا، کدن ان یلتحقن بالحیوانات الصّامتة حقّاً و صدقاً، اغلبهنّ سیر تهنّ الدوّابّ ولکن کساهنّ صورة الانسان لئلّا یشمئزّعن صحبتهنّ و یرغب فی نکاحهنّ ومن هنا غلب فی شرعنا المطهّر جانب الرجال و سلّطهم علیهن فی کثیر من الاحکام کالطلاق و النشوز و ادخال الضرر علی الضرّر...: اینکه صدرالدین شیرازی زنان را در عداد حیوانات درآورده است اشاره لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزییات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بستهاند. و اغلبشان سیرت چارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان دادهاند تا مردان از مصاحبت با آنان متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام مثل طلاق و نشوز و... بر زنان چیرگی دادهاند...[8].» حیوان خواندن «دیگری» و «متفاوتها» (شیعیان، سنیها، مسیحیها، یهودیها، بیدینها)، به معنای نفی حق انتخابگری آدمیان است. درمقابل، دموکراسی نظامِ انتخاباتی است. انتخابِ نظامِ سیاسی، انتخابِ زمامداران، انتخابِ سیاستها، انتخابِ یک سبک زندگی متفاوت و انتخابِ دین. نظامِ دمکراتیک، جامهای برازنده و در حدِ قد و قامتِ «شهروندانِ انتخابگر» است. «حقِ انتخابگری»، امتیاز پیروان یک دین خاص، پس از التزام کامل بدان دین، نیست. شهروند مستقل از عقاید، جنس، نژاد و مذهب؛ واجد حق انتخاب است. حقی که به گفتهی جان استوارت میل، فصل ممیز انسان از حیوان است. «از نظر میل انسان در وهلهی نخست به این جهت با حیوانات تفاوت ندارد که صاحب عقل است، یا از این جهت که ابزارساز و شیوهساز است، بلکه از این جهت تفاوت دارد که میتواند دست به انتخاب بزند. انسان بیش از هر زمان به هنگام انتخاب است که خودش میشود و نه هنگامی که انتخاب میشود یا برایش انتخاب میکنند، زمانی که راکب است نه مرکوب، زمانی که جستجوگر هدفیست و نه صرفا جستجوگر ابزارها، هدفی که هرکس به طریق خود تعقیبش میکند. نتیجهی قهری این موضوع آن است که هرچه این شیوهها و طریقهها متنوّعتر باشند، زندگی انسانها غنیتر خواهد بود، هرچه میدان کنش و واکنش میان افراد گستردهتر باشد، فرصت پدید آمدن چیزهای تازهتر و غیرمنتظرهتر بیشتر خواهد شد، هرچه تعداد امکانها برای تغییر دادن شخصیت خویش و بردنش به جهتی تازه و بکر بیشتر باشد، راههای بیشتری به روی فرد گشوده خواهد بود و آزادی عمل و اندیشهاش نیز بیشتر خواهد شد.» انسان انتخابگر، نظام دمکراتیک میسازد ولی حیوانِ کر، لال، کور و فاقد عقل چیزی خلق نمیکند، بلکه فقط طعمهی آدمیان میشود. هرکس ندای اسلام را بشنود، آن را بپذیرد و از خدا و رسولش اطاعت نماید، مومن است، ولی هرکس اسلام را نپذیرد، بدترین جانور روی زمین است: یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و رسوله و لاتولوا عنه و انتم تسمعون. ولا تکونوا کالذین قالوا سمعنا وهم لایسمعون. ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون: ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و در حالی که سخن او را میشنوید از او روی برمگردانید. و از آنان مباشید که گفتند که شنیدیم، درحالی که نمیشنیدند. بدترین جانوران در نزد خدا این کران و لالان هستند که در نمییابند (انفال، ۲۲-۲۰). ان شر الدواب عندالله الذین کفروا فهم لایومنون: در اندیشهی دینی، «دیگری»، که مثل ما فکر، زندگی و رفتار نمیکند، با ما و تابع دین ما نیست، نه تنها با ما برابر نیست، بلکه اصلاً «آدم» نیست. اما به نظر ژاک دریدا: من باید – و این یک حُکم غیرمشروط است – به «دیگری» (هرکس که میخواهد باشد) به طور غیرمشروط و بدون خواستن سندی، نامی، پیشینه و یا گذرنامهای خوشآمد بگویم و او را بپذیرم. این نخستین مدخل در رابطهی من با «دیگری» است. مدخلی است به فضای من، زادبوم من (خانهی من، زبان من، فرهنگ من، ملت من، دولت من و خود من). من نباید این در را باز کنم، چون که این در باز هست، و پیش از آن که من دربارهی آن تصمیمی بگیریم، باز بوده است: من باید آن را باز نگه دارم و یا بکوشم آن را غیرمشروط باز کنم9.» هر پروژهای که غایت آن نفی «غیریت دیگری» باشد، اعمال زور و خشونت را ضروری میسازد. فرآیندهای همگنسازی (homogenization) از جادهی خشونت عبور میکنند. «تو حق نداری آنگونه که میخواهی باشی» به «حق نداری زنده باشی» تحویل میشود. وفاداری به دگراندیشی، دگرباشی و تفاوت، نیازمند فضیلت شجاعت است. این رویکرد که «دیگری» که دین متفاوتی دارد و به دین اسلام ایمان نمیآورد، بدترین جانوران روی زمین است و به خر، عنکبوت، ملخ، شتر، خوک، میمون، گوسفند و پشه تشبیه میشود، متعلق به جهان گذشته است. خدای متشخصِ انسانوار هم در آخرت اینگونه افراد را در آتش میسوزاند و بجای آب، مس گداخته بخوردشان خواهد داد. پیشفرض قرآن محمدی این بود که دین، سرشتی تاریخی دارد و به شدت تختهبند زمان و مکانی است که در آن روییده و بزرگ شده است. برخورد قرآن با مخالفان و منکران، نمونه و شاهد نیکویی است از مدعای ما. در آن دوران، چنین برخوردی، عین زیستن در گفتمانهای رایج زمانه بود. همهی آیینها خود را حق مطلق قلمداد میکردند و پیروان دیگر ادیان را باطل و گمراه میخواندند. پیامبرگرامی اسلام هم با یهودیان، میسیحان و مشرکانی مواجه بود که پیامبری ایشان را به رسمیت نمیشناختند و آن را انکار میکردند. لاجرم پیامبر هم در چارچوب گفتمان رایج زمانه، به آنها پاسخ میگفت و آنها را حیوان، حسود، مغرض، فاسق، هدایتناپذیر، تبهکار و... خطاب میکرد. در آن زمان، هیچکس برمبنای گفتوگو و برهانآوری بر دیگری غلبه پیدا نمیکرد. درواقع کاریزمای پیامبر و قدرت نظامی در بسط این گفتمان نقش اساسی داشت. هویت تاریخی دین در این مورد به خوبی عیان است. مسأله و مشکل برای انسان امروز و دینداران کنونی از وقتی آغاز میشود که کسی منکر وجود این رویکرد در دین شود، یا کسی بخواهد این گفتمان متعلق به قرن هفتم میلادی را به دوران مدرن بیاورد و با مخالفان فکری چنان برخوردی داشته باشد. این خدای متشخص انسانوار سلطانی نبود که دیگر انسانها را حیوان میخواند، این پیامبرگرامی اسلام بود که دشمنان خود را، در چارچوب گفتمان زمانه، حیوان میخواند. انصاف علمی چه حکم میکند؟ این آیات کلام الله است یا سخنان پیامبر بزرگواری که با دشمناناش درگیر جنگ بود و کوچکترین غفلت، رسالتاش را در نطفه نابود میکرد؟ «قرآن محمدی» درصدد توجیه گذشتهی ادیان نیست، درواقع مدعا این است: نگاه تاریخی به ادیان، راه فهم ادیان بزرگ تاریخ است. به آنها باید در بستری (گفتمان و متن) که ظهور کردهاند و پدید آمدهاند، نگریست. نگاه غیرتاریخی به قرآن و در نظر نگرفتن سرشت تاریخی آن، منتهی به این تفسیر نامقبول میشود که نگاه و احکام متعلق به قرن هفتم میلادی را مفسرانی چون طباطبایی و جوادی آملی به دوران مدرن تعمیم دهند. جوادی آملی به صراحت تمام مینویسد که این حیوانات (کافران) را باید به زور هدایت کرد: «همانگونه که شبان سرانجام رمه را با چوب دستی به راه میآورد، نه با بیان و هدایت، افراد رمهگونه را نیز که سخن راهنمای خود را نمیفهمند و سرانجام سقوط میکنند باید به روشی مناسب خود آنها از کژراههروی منزجر کرد، برهمین اساس امیر مومنان فرمود: اگر پند و اندرز در شما اثر نکرد بدانید که داروی پایانی داغ کردن است: واذا لم اجد بدا فاخر الدواء الکی. منظور از کی در این بیان، اجرای حد و تعزیر در دنیا و کیفر عقاب در آخرت است10.» اگر این نگاه به متفاوتها، غیراخلاقی و غیرعقلایی است، چاره ای جز عدول از آن وجود ندارد. دین نمیتواند مبلغ نگاهی باشد که از نظر انسان کنونی، غیراخلاقی، غیرعقلایی و ناعادلانه است. پاورقیها: ۱- فتوحات مکیه، جزء دوم، ص 8 به بعد، مکاشفه بعضی از رجبیون. ۳- مجله دانشکده ادبیات تبریز، سال هفدهم، ۱۳۴۴، شماره سوم. ۶- بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۶۱. ۹- ژاک دریدا، سیاست و دوستی یا دموکراسی در راه، ترجمه منصور گودرزی، ماهنامه فرهنگی، علمی و خبری گزارش گفتوگو، شماره ۲، مهر ۱۳۸۱. ۱۰- آیتالله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد هشتم، ص ۵۸۲. بخشهای پیشین: • بخش یازدهم: دلهای پاک مولد مثنوی و قرآن • بخش دوازدهم: هویت تاریخی دین - ۱ • بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲ • بخش چهاردهم: هویت تاریخی دین - ۳ • بخش پانزدهم: متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما • بخش شانزدهم: تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتها • بخش هفدهم: کیفرهای متفاوتها؛ حیوانهای انساننما |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با سلام
-- کمال ناصری ، Nov 9, 2008برای من جای سوال دارد که خداوند تا قبل از آفرینش اسلام (در ادیان مسیحی و یهودی و...)بیشتر مایل است انسان به او ایمان بیاورد و درستکار و راستگو و نیکوکار باشد و دروغ ودزدی و قتل و غارت نکند والی آخر همچنان که در قصص قران در مورد پیامبران آمده است ولی ناگهان تغییر رویه می دهد و دستور می دهد که بکشید مشرکان را و بکشید کافران را و سنگسار کنید زناکاران را و ببرید دست دزدان را وشلاق بزنید میخواران را و اعدام کنید راهزنان را و الی آخر
خداوند چرا تغییر روش داد و چنین بر مخلوقش سخت گرفت یکی پاسخ مرا بدهد.
درود بر اکبر گنجی .
-- saeed ، Nov 9, 2008salam
-- hamid ، Nov 9, 2008man az zahamat in mohaghegh tashakor mikonam
مسیح گفته است آمده تا گوسفندان گمشده بنی اسراییل را نجات دهد. مرادش این بوده که مردم گوسفندند؟ اقای گنجی تمثیل را که برای تسهیل فهم مطلب است با واقعیت یکی گرفته. البته ایشان صیادی هستند که در دریای مطالب می گردند و نکته پیدا می کنند. مثل مگس که روی زخم می نشیند. حالا نگویند به ایشان گفتم مگس! در مثل کناقشه نیست.
-- مسعود ، Nov 9, 2008با سلام. قرآن خود گفته است که برای هر زمانی کتابی است. for each period is a book
لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ (رعد:38)
این که بخواهیم با "جنجال آفرینی" و بی اعتنا به پایه ای ترین اصول پژوهش علمی حرف های دیگران را مونتاژ کنیم پرسش آور است؟؟
چهار سال پیش نگارنده با همین قرآن برای اولین بار زمانی-مکانی بودن رسالت همه پیامبران را اثبات کرد و بسیاری از اندیشمندان برجسته حوزه دین چه دانشگاهی و چه حوزه ای را به بازخوانی نظریات گذشتگان واداشت. جنبش فکری آغاز شده که در تاریخ اسلام بی مانند است. حالا بخشی از حرف های دیگران را آنهم دست و پا شکسته و سویه دار تکرار کردن استعداد زیادی نمی خواهد. حال بماند امکان انحصاری یک جانبه ای که در اختیار آقای گنجی قرار گرفته در حالی که این کار را نگارنده با وبلاگی پیش برد که حتی از لینک دادن به آن دریغ می شود!!
-- آرش ، Nov 9, 2008آقای گنجی عزیز،
-- شاهین ، Nov 9, 2008ایکاش این دو بخش اخیر در باره نگاه قران واسلام به «دیگری» را بسط بیشتری داده و نظاممندتر بیان کنید، زیرا کمتر کسی در ایران ـ و گمان میکنم در عالم اسلام ـ بطور مبسوط به این مطلب پرداخته است و درست همینجاست که دعوی سازگاری اسلام با دموکراسی محک زده میشود و درست همینجاست که باید دینکاران با زیرورو کردن نظام اعتقادی خویش راه برونرفت از این انسداد عظیم هنجاری را بازکنند والا دههها و سدههای بعد نیز در عالم اسلام در به همان پاشنه خودکامگی دیرینه خواهد چرخید.
درضمن صرف متعلق دانستن گفتار قران و اسلام به «گفتمان متعلق به قرن هفتم میلادی» بدون تاکید کافی به جغرافیای فرهنگی زمینه پیدایش آن بیانصافی است به آن تمدنهای عظیم بشری که بیش از هزار سال قبل از اسلام بوجود آمدهاند. منظور من تمدن عظیم یونان با آنهمه فیلسوف و دانشمند و هنرمند خود است که با درجهای کمی نازلتر در تمدن روم نیز دیده میشود. مقایسه کنید روحیه بردباری و تساهل دینی و فرهنگی دوران هخامنشی را با گفتار قران و مقایسه کنید بودا و کنفسیوس را با آن. اسلام با همان معیارهای سده هفتم میلادی نیز بسیار خشن، نابردبار و فرهنگسوز بوده است. اگر رگ گردن دوستان دینخو باشنیدن این حرف بیرون زده میشود و فورا به یاد «عصر زرین» تمدن اسلامی میافتند باید توجه داد که اولا تاریخ انتقادی این تمدن هنوز نوشته نشده است و ثانیا نقش خالص قران و اسلام و سیره پیامبر را در ایجاد این تمدن باید سنجشگری کرد و دید آیا این تمدن به برکت یا برغم آن بوجود آمده است.
اقای گنجی عدول از احکام با عرف زمانه همراه است.اجتهاد هم از احکام اسلامیست.یعنی حرکت با زمان.اگر مطالعه ایی در تاریخ جاهلیت و اتفاقات ان زمان داشته باشید متوجه خواهید شد که این رویکرد پیامبر وابسته به زمانش بوده.مگر غیر از این است که پیامبر و حتی بنا به احادیث حضرت علی اجتهاد برای پویایی دین واجب است؟
-- O ، Nov 9, 2008اینکه می ایید بخش هایی از قران را عینا نقل کرده و ان را با شرایط حال حاضر مقایسه می کنید بیشتر شبیه دیدگاه اهل سنت است نه شیعیانی که به اجتهاد اعتقاد دارند.
خواندن مقالات شما همچون آب چشمهءزلالی در کویر برهوت است. درود بر راستی و روح حقیقت جوی تو.
-- A. M. ، Nov 9, 2008کمال ناصری خدمت گلت عرض کنم که خدا تغییر روش نداد بلکه آنهائی که می خواستند بیشتر سود ببرند تغییر روش دادند خدا ظالم نیست که هر دفعه به سازی دیگر برقصدو سازی تازه کوک کند آی خدا نبخشد آنهائی را که ایمان مان را ازمان گرفتند تا چند مدتی حکومت کنند
-- کلثوم ، Nov 9, 2008دارم فکر میکنم شخص تا قائم بر خودش نباشد و خویشتن را تماما بدست نیاورده باشد نمیتواند( و نمی خواهد) این چنین به قلب خرافات بتازدو از قضاوت مردم نترسدو پنبه هزاران سال سلطه دینی رااز بیخ بزند.خیلی جرئت دارید آقای گنجی! چرا راه تقیه و ریا و تزویر که بیشتر ما آدمها در پیش گرفته ایم و کارمان هم دارد راه میافتد را نخواستید. مثلا فکر میکنید خود آخوندها و دیگران به این حرفها باور دارند؟ یا خیر. فقط به تظاهر میکنند تا جانشان به خطر نیفتد و یا تکه نانی در دامن شان بیندازندو چند صباحی لذت اش را ببرند گور پدر حقیقت و راستی و انسانیت و اخلاق. کاری که میکنید کاری بسیار سخت و سهمگین است آقا. نمیدانم چطور یک تنه میخواهید از عهده اش برآیید.فقط میتوانم بگویم دست مریزاد!
-- فرید ، Nov 9, 2008I don't understand how Mr Ganji concludes that shia'ts can murder other people because they are not shia'ts. He contradicts himself by citing Molla Sadra.
-- Hadi ، Nov 9, 2008He knows that in shia't school of though you cannot kill anybody because he/she believes in a different way of life.
چی شد؟
-- حسین میرمبینی ، Nov 9, 2008آقای گنجی در بخش یازدهم مقالات خود گفت:
"اما خدای عارفان و فیلسوفان، وجود بحت و بسیط و مطلقاً انفعال ناپذیر است. خدای فقیهان، پادشاه جهان است، ولی خدای عارفان و فیلسوفان، همهی هستی است.
از این رو، سخنان کسانی که قرآن را سخن پیامبر میدانند، در چارچوب فلسفهی فیلسوفان مسلمان و عرفان عارفان مسلمان، کاملاً قابل دفاع و متکی بر سنت است.
اما این سنت تاریخی، همیشه از سوی فقیهان با حربهی تکفیر مواجه بوده است. به این ترتیب، «مسلمانی فیلسوفانه – عارفانه» در برابر «مسلمانی فقیهانه – عوامانه» قرار میگیرد، نه بیدینی در مقابل سنت دینی".
در حالیکه اینجا می فرمایند که عارفان و فیلسوفانی از قبیل مولوی و ابن عربی و امام محمد غزالی و ملاصدرا هم دست کمی از فقیهان ندارند.
آنجا می گفتند:
"امروز هم اگر مسلمین فخری داشته باشند، فخر آنها محیالدین عربی، مولوی، ملاصدرا و دیگر عرفا هستند، نه فقهای بنیادگرایی که جز تکفیر و تازیانه و زندان و سنگسار و ترور دستاوردی نداشته و ندارند."
اما در اینجا چنین القا می کنند که عرفا و فیلسوفان اسلامی هم آش دهن سوزی نیستند و آنها اگر پایش بیفتد مانند فقیهان عمل می کنند یعنی سخن آنها هم قابل دفاع نیست.
قصد من این است که بگویم این گونه (دوگانه و با شیطنت) عمل کردن دیگر اسمش تحقیق نیست بلکه تشکیک، و در انداختن خواننده است در وادی گیجی و سرگردانی.
درود به اکبر گنجی
امیدوارم در طی راهی خطرناک (پر از چوب تکفیر) که در آن قدم گذاشته اید موفق باشید
گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
-- محمد ، Nov 9, 2008به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را
خوب آقای گنجی حرفهای شما قبول،دیگر چرا می گویید:پیامبر گرامی اسلام؟ حضرت علی(ع)؟در ضمن از اینکه پاسخ کامنت ها را به نحو دقیق می دهید دست شما را می فشارم.
-- سیم قاطی ، Nov 10, 2008لابد کافکا هم که مربوط به دوران مدرنیسم است با نوشتن مسخ و تبدیل گرگوار ساماسا به سوسک با دموکراسی مخالف بوده است !
-- بهرام ، Nov 10, 2008امام علی که در نامه به مالک اشتر می گوید مردم یا برادر دینی تو هستند و یا در انسانیت مثل تواند. این شیوه آقای گنجی که از هر متنی جمله ای را بیرون می اورد به نوعی چموشی و بازیگوشی بیشتر شبیه است. ایشان به شکل اثباتی در باره مزایای دموکراسی صحبت کنند چه ضرورتی به تخریب مبانی دینی دارند؟
آقای کما ناصری
-- فرشاد ، Nov 10, 2008به نظرم شما در مورد یهودیت و مسیحیت چیزی نمی دانید و کتابهای مذهبی آنها را نخوانده اید. خدای یهود (یهوه) هزار مرتبه سنگدل تر و ظالم تر از خدای اسلام است. بروید بخوانید بعد باینگونه اظهار نظر کنید
جناب گنجی عزیز؛ حقیقتا من پس از خواندن سلسله یادداشت های قرآن محمدی تان؛ کسی نیستم که قبلا بودم. تغییر این قدر اساسی بوده است. کاش امکانی برای چاپ اینها داشتم تا در دسترس دوستان و بستگانم قرار دهم.
-- شهروند آینده ، Nov 10, 2008اعتراف می کنم که از دهه 70 تا الان همواره از شما تاثیر گرفته ام و افتخار می کنم که هر بار که برای آزادی شما در تهران مراسمی برپا می شد؛ با پذیرش همه خطراتش در آن شرکت می کردم. تنها می توانم برای تان آرزوی سلامتی و آرامش کنم و امیدوار باشم که بیشتر و بیشتر بنویسید. عطش من برای خواندن یادداشت های شما و شنیدن سخنان دکتر فرهنگ هولاکویی پایان ناپذیر است. پاینده و سرفراز باشید.
آقای حسین میر بینی، متاسفانه امثال شما با پیش فرضهایی که در ذهن خود ایجاد کرده اید حرف کسی که مخالف با شما باشد را یا نمیخوانید اگر بخوانید نیز همانی هستید که قبلا بودید! یعنی نوشته را برای نقد می خوانید. آقای گنجی می گوید تفکر افراد در طول تاریخ رنگ عصر خود را می گرفته است. در اینجا میگوید پیامبر نیز چنین نگاهی به متفاوت ها داشت منظور این نیست که پیامبر هم به قول شما آش دهن سوزی نبوده! بلکه زمانه چنین ایجاب می کرده. محی الدین عربی و مولوی و... نیز در زمان خود بودند ولی شما یید که در زمان آنهایید.
-- علی ، Nov 10, 2008وادی فکر و تحقیق و اندیشه وادی امن و امان و سلامت نیست.
-- Ali ، Nov 10, 2008انکه نمیاندیشد در ساحل سلامت است چون تمام برای تمام مسایل عالم جواب دارد.
مومن به خاطر داشتن تمامی جوابها در استین احساس امنی نمیکند.
عرفان اسلامی چه چیز جز نئشگی و خمودی برای ما به بار اورده است؟ انگاه که مغول در حال کشتن و سوزاندن و نابود کردن بود خیلی از عرفای بزرگ ما در حال چرت زدن بودند و نه برانگیختن به مقاومت. انجا که دانش تجربی بدل به علم بنای اخور شد ما ماندیم و منقل و بافورمان.
من شاید با بسیاری از سخنان گنجی موافق نباشم اما شجاعت بسیارش را می ستایم.
برای کسی که بتواند با نقد منصفانه شریعتی و ملاصدرا را از جایگاه خدایی پایین بکشد احترام قائلم.
درود، اقای میرمبینی عزیز، کینه و دشمنی چشم را نابینا عقل را زایل می گرداند، با کمی انصاف می توان درک کرد در ان مقایسه منظور اقای گنجی مبرا بودن عرفا از اشتباه نبود بلکه مقایسه ای بود بین دو اندیشه در اسلام. زیرا همانگونه که گنجی نیز معتقد است در نگاه مدرن انسان ها بدلیل انسان بودن وشرایط زمانی و مکانی و ساختاری همیشه امکان اشتباه دارند حتا انسان های بزرگ و اندیشمند از این قائده مستثنا نمی باشند. مغاطه " ترکیب " این است که شما بخاطر یک یا چند اشتباه در متن، بزرگی متن و انسان های افریننده متن را زیر سوال ببرید (بطور مثال با این دید گاه امروزه دیگر ارسطو هم بخاطر اشتبا هاتش اندیشمند بزرگی نبود) کاری که شما و هم فکرانتان در ان استادید. من واقعا متعجبم که ذهن خیال اندیش شما در میان این همه سوال های طرح شده در مقاله از نگاه قران و بزرگان دینی به دیگری تا نگاه دمکراتیک به قضیه و ... فقط در پی مچ گیری ان هم به شیوه مغالطه امیز است. کاری که شاید بتواند دوستان بوستان نشین را سرگرم کند اما برای ما روشی نخ نما شده برای انحراف ذهن از پرسش اصلی متن است. اقای میرمبینی گرامی " پیش چشمت داشتی شیشه کبود لاجرم عالم کبودت می نمود" بدرود.
-- سید علی طباطبائی ، Nov 10, 2008این ژاک دریدای ارمانی شما، هیچ وقت کشتار مردم الجزایر و اشغال الجزایر را محکوم نکرد. حتما می دانید او در الجزایر متولد شده است و از سال 1957 تا 1959 معلم کودکان نظامیان فرانسوی در الجزایر بود. دموکراسی آن روزا کجا بود؟ که شما همه میراث خود را ویران می کنید و زاک دریدا می شود قبله شما.
-- شیرین ، Nov 10, 2008به نام او
با سلام و سپاس
آقای گنجی از یک زاویه به قرآن نگاه کردند و من از زاویه ی مقابل می نگرم . قرآن کتاب تضادها و از سوی دیگر مکمل هاست.
برای دفاع از حیوانات ابتدا بگویم نام مهمترین سوره ها ی قرآن نام حیوانات است از جمله بزرگترین سوره بقره (گاو) ، انعام (چهارپایان ) ، نمل (مورچه ) ، فیل ، عنکبوت .
در قرآن از سگ اصحاب کهف به نیکی یاد شده . یا یک مورچه سلیمان و لشکریانش را بی شعور خطاب می کند .(نمل آیه 18)
یک حیوان کوچک مانند مورچه یک پیامبر و پادشاه بی نظیر و مقتدر مانند سلیمان را بی شعور می خواند. !!!!!!!!
يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
ما حیوانات را بی شعور و آنها ما را بی شعور می خوانند. هر دو سخن درست هستند. قرآن کتاب تضادهاست از یک طرف بی شعورها را به انعام و الاغ تشبیه می کند و از طرف دیگر از زبان یک مورچه سلیمان و لشکرش بی شعور خوانده می شود.
لذا شاید در آینده ، وقتی شعور حیوانات آشکار تر شود ، قتل یک حیوان مساوی قتل یک انسان باشد و انسان ها بیشتر حقوق آنها را رعایت کنند و یا حتی با آنها مانند سلیمان دوست و همسخن شوند و دوستی انسان ها محدود به انسان های دیگر نباشد و بتوانیم با گربه و سگ و مگس ...هم دوست شویم.!!
-- محسن کریمی ، Nov 10, 2008آقای گنجی:مطلبتان تحسین بر انگیز است.و نگاه شما هم
-- بدون نام ، Nov 10, 2008متفاوت و شاید برای همین هم هست که عده ای در ایران آنرا نمی فهمند و حتی بعضی از روشنفکران دینی علیه شما جبهه گرفته و شما را از دست رفته می خوانند. تغییر باورهایی که صدها سال در ایرانیان شکل گرفته کار آسانی نیست و شما مثل همیشه از جان مایه می گذارید..احترام به دیگری صرف انسان بودنش ..حالا که این متن را می نویسم شاید خودم هنوز در نا خود آگاهم باوجود باور به درستی حرفهایتان در عمل مثل خیلیها در گیر این ذهنیتها باشم و دیکتاتور درونم زنده باشد مثل چند روز پیش که دختری را با چهره و وضعیت یک روسپی با پسری دیدم و با کنایه به دوستم او را نشان دادم و روز بعدش برای آن دختر گریستم برای آن دختر.. من چه حقی داشتم که به او نگاه تمسخر آمیز داشته باشم حتما او هم اگر شرایط مناسب خانوادگی و اجتماعی داشت آنچنان صورت از درد زندگی کبودی نمی داشت یاد آخرین جملات پایانی کتاب فالاچی به نام پنه لوپه به جنگ می رود که داستان یک مثلث
عشقی تراژیک بین یک زن و دو مرد که یکی از آنها بای است می افتم وقتی که سوژه داستانش از شدت تضادهای زندگی و نافهمی
اطرافیان و احساس بی پناهی جانکاه غمگنانه می گوید خدایا چرا پس وجود نداری.
به مولوی و غزالی و ابن عربی و ملا صدرا و... حافظ را هم اضافه کنید. می گوید:
-- احسان ، Nov 10, 2008ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...
هابز هم که گفت: انسان گرگ انسان است...
اقای گنجی یکسره به بیراهه رفته است.
این که بعضی ها برای نفی کلام آقای گنجی ، ایراد ادیان دیگر را می گیرند ، شدت ضعف درک آنها را نشان می دهد ...آخر عزیز من حرف آقای گنجی در اینجا و دیگر کسانی که چنین می گویند ، مقایسه ادیان نیست و آنها دنبال برتری یک دین نسبت به دین دیگری هم نیستند...
اینجا فقط اسلام دارد نقد می شود...ضمن این که اگر هر کسی به هر کس دیگری بگوید "گوسفند" و یا الفاظی از این دست ، انسان های عاقل می فهمند منظور نفر اول این بوده که نفر دوم گوسفند است ..تمام ...
-- Rambod ، Nov 10, 2008و دیگر دنبال " تفسیر " و " ماله کشی " نیستند
آقای سید علی طباطبایی ، آقای عزیزی که همیشه از من (بی سبب) می خواهی یک دلیل فرامتنی برای تان بیآورم. می بینم که برای اینکه بخواهی صرفا با من مخالفت بکنی خودت به سفسطه و شعر و قیاس رو آورده اید: از قبیل:
-- حسین میرمبینی ، Nov 10, 2008- "کینه و دشمنی چشم را نابینا می کند..."
- "با کمی انصاف می توان درک کرد". اگر برای درک موضوعات انصاف لازم است ، خب چرا شما خودتان انصاف نمی دهید، شاید هم ندارید که بخواهید بدهید. چرا اگر انصاف داشتید می فهمیدید که طرح موضوعات گنجی زمانش الان نیست. این حرفها اگر قبل از جدایی دین از حکومت مطرح شوند، زیان آورند. چونکه به اندازه لازم بازتاب و نقد نمی شوند که اثری سالم و موثر داشته باشند.
- مقایسه ای که در یک جا برای اثبات سخن آقای گنجی استفاده شده نمی تواند در جای دیگر علیه همان سخن بکار گرفته شود. این یعنی اینکه نویسنده به هیچ اصولی پایبند نیست. این سخن من تنها نیست اگر چشم می داشتید می دید بسیاری از منتقدان گنجی به این مسئله اشاره کرده اند. او هرجا که سودش باشد برای به کرسی نشاندن حرفش به هر سخن چنگ می زند. شما هم چون دشمن اسلام و دشمن ادیانید سخن او را در راستای عقیده خود می بیید. درحالیکه عقیده گنجی به دلیل صبغه دینی بودنش از اصل با عقاید شما در تضاد است (بگفته خودتان)
- اگر شما معتقدید که "انسان ها بدلیل انسان بودن وشرایط زمانی و مکانی و ساختاری همیشه امکان اشتباه دارند حتا انسان های بزرگ و اندیشمند از این قائده مستثنا نمی باشند"، دیگر نباید از کسی که ایراد و خطای آقای گنجی را می گیرد ، ایراد بگیرید. دوست عزیز، من شاید از نخستین کسانی باشم که با استفاده از متن قرآن برای آقای منتظری نوشتم که پیامبر خدا هم در حوزه سیاست و مسائل دنیوی خطا کرده و بر حساب اصول اعتقادی خودش در همه حال معصوم نبوده است. و بر آن اساس ثابت کرده ام که موضوع ولایت فقیه با مبانی اعتقادی اسلام در تضاد است. بنابراین درست نیست که شما مرا به بی انصافی و کور چشمی و مغلطه و بالاخره همه آن چیزهایی که خودتان به آنها گرفتار هستیید متهم کنید.
چرا شما توجه ندارید که گنجی اتفاقا نگاه دموکراتیک به این قضیه ندارد. نگاه دموکراتیک به این قضیه زمانی است که همه ما بتوانیم آزادانه در کشور خودمان حرفهایمان را بزنیم. اگر شما با استفاده از موقعیت دموکراسی در غرب و زد و بندی که با گروه ها و جناحهای سیاسی دارید، می توانید برخی از حرفها را بزنید دلیل نمی شود که نگاه شما نگاه دموکراتیک است. من و شما و آقای گنجی اگر انسانهای دموکراتی می بودیم آنگاه سعی می کردیم که تمامی تلاشمان را معطوف به جدایی دین از حکومت می کردیم. نه اینکه سخنی را در شرایط نا سالم مطرح کنیم که اختلاف برانگیز است و می تواند همه ما را درگیر دعواهای جدید قومی و مذهبی کند. خودت آن چیزی را که به من می گویی بکن و آن شیشه کبودی که باعث شده بینایی ازت زایل شود، را از جلوی چشمانت بردار، شاید که نکته سخن مرا درک کردی!
آقای گنجی از کیسه شهرتی که در قبال مقاومتش در برابر جمهوری اسلامی بدست آورده خرج می نماید تا مثلا نشان دهد که تاریخ و فرهنگ و دین ما مالامال از اندیشه های خشونت پرور است. همین طور است آقای گنجی تاریخ ما نیز مانند تاریخ دیگران (ازجمله غرب) مالامال از خشونت و دیگر کشی بود ه است و احتمالا برای مدتی بلند خواهد بود. آنان که خود را مهد علم و دموکراسی می دانند کرور کرور آدم می کشند در گوانتانامو شکنجه می کنند و نقض حقوق بشر می کنند و بمب اتمی درست می کنند ومسابقه تسلیحاتی راه می اندازند و مردم عادیشان را به لحاظ مالی به خاک سیاه می نشانند تا بازارهای مالیشان به سلامت بحران را پشت سر گذاردند و ... آقای گنجی اما در هر فرهنگی همواره پتانسیل های خوبی برای رشد فکری برای رسیدن به ازادی برای عدالت وجود داشته و دارد. تاریخ ایران تاریخ ٣ هزار سال قدرت و دیکتاتوری و خشونت بوده است اما همین تاریخ تاریخ ٣ هزار سال مبارزه و آزادی خواهی و عدالت طلبی نیز بوده. تاریخ غرب تاریخ قرون وسطا و آتش زدن دگر اندیشان در میادین و تاریخ استثمار دیگران بوده و اما تاریخ مبارزات برای دموکراسی هم بوده است. دموکراسی محصو ل غرب و اندیشمندانش نیست دموکراسی و عدالت و حقوق بشر محصول تعامل تمدنها هستند و تنها در غرب به شکل می نی مالش که می بینیم تحقق یافته اند ولی تا تحقق نهانی انها راه دراز است و تمدنهای دیگر هم ظرفیت برای مشارکت و پیش بردن این پروژه را دارند. حقوق بشر قابل تقلیل به یک گفتمان غربی نیست که همچون چماقی در دست قدرتمندان بر سر دیگر جوامع باشد در حالیکه خود به نقض آن ادمه دهند. درصد بالای از نقض حقوق بشر د رجوامع غیر غربی محصول عقب افتادگی های اقتصادی و کمبود آموزش و آزادی است که خود محصول سد ها سال استثمار و رابطه های مالی تجاری نابرابر با غرب است.
-- ahmad ، Nov 11, 2008روش آقای گنجی روش تخریبی نسبت به فرهنگ است روش نادیده گرفتن آنچه خود داشته ایم است روش الینه کردن و روش ایجاد تحقیر و روش ایجاد تنفر نسبت به هویت تاریخیمیان است روشی است که از دل آن همبستگی با گروههای مختلف آزادی خواه با تفاسیر مختلف در نمی آید. شجاعت به تخریت گری نیست. شجاعت در نقد همزمان با درک پتانسیل هاست. دلیل موفقیت و محبوبیت شریعتی در این بود که بجای تخریت به نقد فرهنگ و سپس به بازسازی ارزشها و دمیدن روح آزادی خواهی در آنها می پرداخت از اینرو قادر بود با جامعه رابطه برقرار کند. اما شما با تخریب فرهنگ به تخریب خود همت گمارده اید. ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است.
با تشكر از تلاش آقاي گنجي و نيز دوستاني كه با نظرهاي عالمانه شان بحث را رونق مي بخشند. سؤالي برايم مطرح شد كه در ميان مي گذارم بلكه آقاي گنجي در ادامه ي مطالب شان به آن نظري داشته باشند يا شايد ديگر دوستان پاسخي دهند. در قرآن البته مي توان به آيات -حد اقل ظاهراً- متعارضي برخورد. استخراج رويكرد قرآن به يك امر مستلزم در نظر آوردن تمام اين آيات متعارض است. در مورد تشبيه كافران و متفاوت ها به حيوان، و متعاقباً آسان جلوه دادن نابودي آنان، به نظرم بايد به آيات ديگري هم در قرآن توجه كرد، مثلاً آيه اي كه تمام جانوارن را گروهي مانند انسان ها تلقي مي كند (وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ. سوره ي6- آيه ي 38)، و به اين گونه مي توان گفت كه نظري نسبيت گرانه نسبت به انسان دارد و او را هم طراز جانداران ديگر مي داند (كه اين نگاه با نگاه هاي محيط زيست گرايانه ي اخير توافقي ظاهري مي تواند داشته باشد). بر اساس اين آيه نمي توان گفت كه به اين ترتيب قرآن رفتاري متفاوت از آن چه شايسته ي انسان هاست را بر حيوانات روا نمي دارد؟ به عبارت ديگر - حد اقل- حيوان بودن دليلي براي نابود كردن نيست. اگر اين رويكرد را به جدّ بگيريم، مي توان گفت كه آيات ديگر ي هم كه آقاي گنجي اشاره كرده اند بيشتر جنبه ي استعاري و تمثيل داشته و از مقوله ي ادبيات تمثيلي است كه تلاش دارد مطلبي را با استفاده از مفاهيم تمثيلي رايج تقريب به ذهن كند.
-- مهدي ، Nov 11, 2008اقای میر مبینی دوست خوبم، با تشکر از پاسخ شما بی مقدمه 1. تا کی تکرار مکررات عزیز، شما مانند دیگر هم فکرانتان در عوض پاسخ به سولات مطرح شده توسط گنجی دست به مغالطه می زنید به راستی ایا این جمله کلیشه ای "الان وقتش نیست" برای شما اشنا نیست شما را دعوت به خواندن قابوس نامه می کنم تا متوجه شوید که یکی از راه حل های اموزش داده شده برای فرار از پرسش، برای اهل منبر همین جمله است و جمله "این مکان جای مناسبی نیست" و در پایان غوغا گری و تکفیر، که خوشبختانه شما به ان مرحله نرسیدید 2. بر خلاف شما بسیاری معتقدند در یک جامعه دینی برای جدائی دین از سیاست است که این گونه مباحث از انسان های شجاعی مانند گنجی لازم است تا جرقه تفکر در ذهن انسان هایی که در اغاز تفکر هستند زده شود و با تکثر معرفت، ما شاهد نتیجه این دانه کاشته شده باشیم. کمی اندیشه ما را به این نکته می رساند که بعد از جدائی دین از سیاست دیگر این مبحث در حوزه اکادمیک است که مطرح می باشد نه در حوزه سیاست. تجربه طی شده در غرب ما را کاملا به این معرفت بیان شده می رساند. 2.گفتید شما هم معتقد می باشید که پیامبر اشتباه می کند در این صورت همانطور که شما مرا به بی دین می دانید (که درست است) من هم شما را می توانم مسلمان ندانم، نه پارادایم اهل منبر که حتا برخی روشنفکران هم با این گفته شما ، شما را از دایره دین مداری خارج ی دانند (اقای مودب پور با همین استدلال گنجی را بی دین می داند). 3. این نکته لازم است که بار ها متذکر شدم که کشیدن پای اعتقاد در یک مبحث معرفتی مغلطه انگیزه و انگیخته است ولی شما همواره پای استدلالتان چوبین می شود و اعتقاد مر ا هوار می زنید، "سعدیا دور نیکنامی رفت نوبت عاشقیست یکچندی" 3. در جواب اتهامی که قبلا به گنجی وارد کردید در کامنتی شما را مورد خطاب قرار دادم اما باز به راه خود میروید و باز می گویم که نگاه مذهبی شما دوباره در جائی خود را نشان می دهد که با فراموشی شجاعت گنجی چه در مخالفت با جنگ، چه نام بردن از ... بعنوان فاشیست در قبل از 2 خرداد 76 چه در رسوا کردن عاملین قتل های زنجیره ای، چه در در افتادن با رفسنجانی، چه با رسوا کردن نظام در زندان و000 به او اتهام بلادلیل می زنید که در غرب راحت نشسته و این گفتمان را برای تفرقه به راه انداخته است "هر درونی که خیال اندیش شد چون دلیل اری خیالش بیش شد" 4. بار ها از شما دلیل برون متنی خواستم، بار ها خواستم به شخصیت گنجی ها احترام بگذارید (بهتر همین مقاله گنجی درباره نگاه مذهبیون به دیگری را باز بخوانید البته بی شیشه کبود) و باز هم خواسته خود را تکرار می کنم تا کی با مغالطات استدلال بر اساس نتیجه، انگیزه خوانی، شخص ستیزی و ... بایداز پاسخ به سوالات مطرح شده شانه خالی کرد و به صحرای کربلا زد گویا مذهبون در این کارها استادند. بدرود.
-- سید علی طباطبائی ، Nov 11, 2008آرش خان
-- بدون نام ، Nov 11, 2008بهتر است پیش از آنکه قرآن را باب میل خود و بناحق تفسیر کنید و به خورد کسانی بدهید که حوصله خواندن همه قرآن را ندارند کمی به آیات قبل تر و مشابه آیه لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ (رعد:38) نگاه کنید تا این توهم برایتان پیش نیاد که"برای هر زمانی کتابی است" و دریابید که این آیه می گوید "هر گونه وعده الهی زمان مقرر شده ای دارد".
* حالت اول:
-- مهدی ، Nov 11, 20081-فرمان خدا محال است که اجرا نشود. (کن فیکون)
2-اگر قرآن از طرف خدا باشد، پس فرمانهای قرآن نیز از طرف خدا صادر شده است. (کونوا قوامین بالقسط)
3-مخاطب فرمانهای قرآن انسانها هستند.
4-جاندارانی هستند که به فرمان قرآن عمل نمیکنند.
اگر گزارههای فوق همگی درست باشند؛ خواهیم داشت:
5-موجوداتی که به فرمان قرآن عمل نمیکنند انسان نیستند.
* حالت دوم:
6- انسانهایی هستند که به فرمانهایی عمل نمیکنند، پس این فرمانها نمیتواند از طرف خدا صادر شده باشد.
روي سخن با دوستاني است كه قاطعانه معتقدند تحقير و تهديد دگرانديشان در دين نيست. آيا حكم ارتداد كه تاكنون به طور تلويحي از آن ياد مي شد ولي اكنون در قالب لايحه قضايي در ايران مطرح شده نبايد يك بار و براي هميشه منتفي شود؟ ابن نفي بايد از جانب سخنگويان و شخصيتهاي مذهبي اعلام گردد و صرف برداشت مثبت افراد از دين چنين نتيجه اي به بار نخواهد آورد. اگر آنجه كه در پاسخها مبني بر مدارا وهمزيستي در دين با دگرانديشان گفته شده در پاسخ به اين مقالات و از جانب سخنگويان دين اعلام شود موفقيت بزرگي براي همه انسانهاي آزاده خواهد بود. پس لطفاً نظر دقيق روحانيت در اين خصوص را خواستار شويد. طرح اين مسائل واقعاً ضرورت دارد.
-- بدون نام ، Nov 11, 2008نمیدانم چرا دوستان از گنجی ایراد میگیرند. 99% نوشته های او تکرار گفته های دیگران است. گنجی آینه ای در برابر مسلمانان گذاشته ولی متأسفانه بسیاری از دوستان مسلمان پروای دیدن تصویر خود را ندارند و قصد شکستن آینه را کرده اند، که این خود البته بخشی از تصویر مسلمانیست.
-- گشتاسب ، Nov 11, 2008عجیب است این همه مسلمان پر مدعا که اسلام کاملترین دین است و چه و چه و چه است ولی موقع پاسخگویی همه غیب میشوند یا فقط با توهین به شخص پاسخگر که بله مذور خارجی است میخواهد برای خود نامی بسازد وووو......یا ملاهای جنایتکار اسلامی دستور قتل او را صادر میکنند اخر این قران چه کتاب خداست که از قوانینش اینهمه تفسیر میشود و تحمل افکار دیگری را ندارد در حالی که قوانینی که به دست بشر نوشته شده تفسیر بردار نیست مثل قانون اساسی کشورها اقای گنجی عزیز به کار خود ادامه بدهید امیدوارم کسانی دیگر هم به خود این جرعت را بدهند و اگاه سازی را در پیش بگیرند مشکل ما امروز دین اسلام و اخوندهای جنایتکارش است نه دینی دیگر مسیحیت و یهودیت هم از اسلام بهتر نیستن ولی مشکل ما اسلام است که عین بختک به جان کشور افتاده و در حال نابودی ایران است بنابراین اقای گنجی این حق را دارد به هم وطنهایش این اگاهی را بدهد او مثل نماینده گان اسلام شمشیر بر نمیکشد تنها با قلم خود به جنگ نا اگاهی امده است و باورمندان اسلام تحمل این را هم ندارند پس تحمل چی را شما دارید اطاعت کورکورانه و بس با این طرزه تفکر نابودی شما حتمی خواهد بود
-- kia ، Nov 11, 2008از یکی دو سال پیش که بحث قرآن خدا یا قرآن محمد مطرح گردیده نظرات مختلفی بیان شده که تاکنون هیچکدام نتوانسته حقیقت جویان را قانع کند.در بین نظرات اعلام شده آنچه آقای بنی صدر در سرمقالات انقلاب اسلامی آورده علمی تر بنظر میرسد و قانع کننده تر است.لاکن بسیار لازم است که این بحث بسیار مهم در جلسات بحث آزاد البته در محیطی آزاد بین مخالفین و موافقین ادامه یابد تا مردم بهتر بتوانند قضاوت کنند .
-- محمد ، Nov 11, 2008kiaعزیز،امید که برای آخرین بار(به وجدان خودت واگذار میکنم چون خودت میدانی که حرفهای مخالف خود را یا نمی شنویم یا بد می شنویم) مشکل نه اسلام است،نه مسیحیت است،نه یهودیت است ونه مؤمن است و نه کافراست مشکل کج فهمی و بد قلبی است،حالا هی بگویید:آخوندها فلان ،گنجی فلان،اسلام فلان،ادیان فلان،اگرمرحوم پرفسورحسابی و پرفسور رضا که هر2عاشق قرآن و اسلام هستندبا پرفسورهای غیرمسلمان(چه بی دین باشند وچه معتقد به سائر ادیان)مدتهای طولانی با هم باشند،هیچ مشکلی ندارند،چون فهم و درک دارند،هی نمی گویند آخوندها فلان،گنجی فلان،سطح فکرشان بالاتر است.اگرهم مسلمانند میدانندچه مسلمانی باشند.عقده ای نباشند.جایگاه هر آیه ای را میدانند.مغلطه و سفسطه را می دانند.مظلوم نمایی را می دانند ،خوب می دانند،شما مطمئن هستید راه آقای گنجی با راه آخوندهای مورد نظرشما در نهایت یکی نیست؟آیا بوی عقده و جاه طلبی از این مقالات استشمام نمی کنید؟
-- علی رفیع ، Nov 12, 2008آقای طباطبایی عزیز
-- حسین میرمبینی ، Nov 12, 2008دوستی که راه و رسم دوستی را نمی شناسی و همینطور پشت سرهم به دوستانت گیر می دهی.
1- یعنی چه "شما و دیگر همفکرانتان عوض پاسخ به سولات مطرح شده توسط گنجی دست به مغالطه می زنید؟"
آقای گنجی با موقعیتی که "جمهوری اسلامی" در زندان برایش فراهم کرده این مطالب را پیشتر در زندان نوشته و بعد که به خارج آمده، آنها را از دوستانش تحویل گرفته و اینک دارد در سایت رادیو زمانه خرد، خرد منتشرشان می کند.
شما اگر خود اهل مغالطه نمی بودید می دانستید که مطلب آقای گنجی در اصل همان مطلبی است که آقای مجتهد شبستری و دکتر سروش (در ارتباط باقرائت نبوی) پیشتر آنرا مطرح کرده اند. بسیاری از ایرانیان به مطلب آقای شبستری و دکتر سروش پاسخ داده اند (از جمله آقای مصطفی حسینی طباطبایی که به نظر من پاسخ ایشان به آن مطلب بسیار متین و متقن است). شما را ارجاع می دهم به سایت خود دکتر سروش که آن را مطالعه بفرمایید . این کمینه نیز در مقاله "نکته ها هست بسی محرم اسرار کجا است" به مطلب دکتر سروش پاسخ داده ام و در آنجا نشان داده ام که دکتر سروش قرآن را غلط می خواند و بد تفسیر می کند، به همین خاطر استدلالش از جهت متن و درون دینی باطل است. این روش عینا برای اقای گنجی هم صادق است و می توان به سادگی اثبات کرد که اقای گنجی هم قرآن را بد می خواند. منتها گنجی شیطنت می کند و غیر از متن مخالفینش را به استدلال فرا متنی هم فرا می خواند. کاری که به هیچ صورت امکان پذیر نیست. نه اینک بلکه در همان زمان حضرت محمد هم امکان نداشت که پیامبر بتواند به کسانی که از او دلیل فرامتنی می خواستند پاسخ بدهد. می گویند روزی از آن روزها که پیامبر در مکه بودند ابوجهل در برابر مردم از پیامبر خواست تا ایستاده یک پایش را بلند کند. پیامبر هم یک پایش را بلند کرد و بعد ابوجهل خواست تا پیامبر همینگونه که بر یک پا قرار دارد پای دیگرش را هم بلند کند. پیامبر گفت که ممکن نیست. باید پای دیگرش را بر زمین گذارد تا پای دیگرش را بلند کند. بعد ابوجهل رو به مردم کرد و گفت ببینید مردم، چون محمد نمی تواند بر روی دو پا بلند شود، بنابراین او دروغ می گوید که به معراج رفته است. و بدین ترتیب می خواست تا پیامبر را تخطئه کند. حرف شما و گنجی هم دست کمی از آن سخن ابوجهل ندارد. باضافه اینکه لقب ابوجهل درواقع ابوالحکم بوده است یعنی اینکه او قطعا با فلسفه یونان آشنایی داشته است. شماها اصلا توجه ندارید که موضوعات دینی و مذهبی ربطی به موضوعات علمی و فلسفی ندارند. امروزه در بهترین دانشگاه های جهان هم موضوعات دینی جزو علوم انسانی (غیر علوم تجربی) طبقه بندی می شوند. بنابراین چراست که شماها مثل ابوجهل در این رابطه مغالطه می کنید و اصرار دارید که از راه غیر متن معلوم داریم که قرآن کلام خدا است. قرآن و علوم دینی جزو علوم اثبات کردنی نیستند. و اینکه چون جزو علوم اثبات کردنی نیستند دلیل نمی شود که ما باید به مدل اکبر گنجی روی بیاوریم. مدل ایشان از آنجایی منافی تمامی اصول و میثاق اسلامی است رد است. و چون مردود است برای کاری که او می گوید (یعنی هموار کردن راه دموکراسی) قابل استفاده نمی باشد. با مدل او ما نه تنها به دموکراسی نمی رسیم بلکه به قهقرا و جنگ و دعوا می رسیم. بنابراین از چه روست که او در این باره کله شقی می کند و تا این حد که با قرائت بد از اسلام قرآن را زیر سئوال می برد و مسلمانان را حقیرمی سازد، که بخواهد چه چیزی را ثابت کند؟ او قرآن را بد می خواند و بد تفسیر می کند. کماآنکه همه قدرت طلبان مسلمان نیز به این مرض گرفتارند (فزادهم الله مرضا). من اینرا براحتی قادرم اثبات کنم که تمامی گزاره های او غلط اند. او (و امثالهم) قبلا هم اسلام را بد خوانده اند و بد تفسیر کرده اند چنانکه با آن بدخوانی ها باعث شده اند که کشورمان به این وضع گرفتار آید. گنجی بویژه تا انجا پیش رفته که در راس دستگاه های امنیتی سپاه پاسداران قرار گرفته و خدا می داند که با عملکردهای او در آن دستگاه چه انسانهایی از هستی ساقط شده اند. اینها اتهام نیست. اینها سخن خود او است. نه او بلکه بسیاری از نواندیشان مذهبی و غیر مذهبی که در آوردن این "جمهوری اسلامی " دست داشته اند که باید روزی حساب پس بدهند؟ آقایان (و از جمله دکتر سروش) که حساب پس نمی دهند هیچ، حالا با طرح این مباحث دو قورت و نیمشان هم باقی است و با احساس طلبکاری میخواهند جلودار همه ما هم باشند برای هموار کردن راه دموکراسی!
2- لطف کن و پاسخ این قسمت را دربخش دوم مطلبم (راه دموکراسی اکبر گنجی راه به ترکستان) که بزودی منتشرشان خواهم کرد مطالعه بفرما. چراکه این مطلب شما آنجا مطرح می شود. هرچند از جمع دوستان بوستانی ما خوشت نمی اید. باشد مهم نیست. خدا را چه دیدی شاید هم که این بحث ها باعث شود شما هم به جمع ما ملحق شدید!
3- گنجی برای هیچکس احترام قائل نیست. من پیشتر او را بخاطر مبارزاتش و اعتصابش در زندان تحسین کرده ام و از جانب خودم که از "جمهوری اسلامی" صدمه خورده ام او را بخشیده بودم. اما او همه ما را فریفت. درحالیکه او احترامی برای هیچکس تا حتا پیامبر خدا- قائل نیست. باید قبول کنیم که احترام هرکس دست خودش است.
من نه از گنجی بلکه از هیچکس کینه ندارم. از او رنجیده خاطرم بخاطر اینکه من را فریفت. با اینحال او را و شما را و همه را به خدا می سپارم در حالی که "داد" خویش را نیز از او می خواهم. بله درست است من قضاوتی برای شما و او ندارم چراکه معتقدم الحکم للله.
در این خصوص لطفا شما هم کاسه داغتر از آش نشوید !
بدرود.
گنجی عزیز کار شما به واقع نه تخریب دین که دفاع از دین وشاید بهترین شیوه دفاع از دین است.شما با نشاندن دین در جایگاه واقعی خود هم گردن دین را از تیغ برنده دنیای مدرن میرهانید هم زنجیرهای دین را از بای انسان مدرن باز میکنید درود بر شما.
-- yalda ، Nov 12, 2008با تشكر از آقاي گنجي كه باب بحث و كفتگو را رونق مي بخشند.
-- محمد ، Nov 12, 2008نكته اي كه فكر ميكنم بجاست بر روي أن تامل شود خود انسان مي باشد كه بلاشك اعمال و افكار او نيز تابع زمان و مكان ميباشد. ايا اگر در زمان نزول قران از دموکراسی براي او گفته ميشد با تعجب و تمسخر برخورد نمي كرد؟
با سلام.چرا " دواب" را در آیه 22 سوره انفال "جانوران "معنا کرده اید و در ایه 55 "جنبندگان".با توجه به اینکه این دو کلمه(جنبندگان و جانوران) هم معنا نیستند.
-- yalda ، Nov 12, 2008اقای میرمبینی دوست ارجمند، با تشکر بی مقدمه، اول/ ایا شما تفاوت علم (می دانم) با ایمان (باور دارم) را می دانید؟ شما در تمام مباحث و مدعاهای خود ایمانی سخن می گویید، ایرادی نیست! اما این گونه اندیشیدن در جائی به بن بست می خورد که زمانی پای ایمان و دلایل درون متنی در مباحث معرفتی در میان باشد دیگر تفاوتی بین شما و یک هندو گاو پرست نیست! زیرا او نیز چون شما خود را نیازمند اوردن دلایل برون متنی نمی داند! و انچه در متن امده است را برای باور خویش و دیگران کافی می داند!! دوم/ شما هنوز به این باور نرسیدید که تفسیر های متفاوتی از من وجود دارد و انچه یک متن را از دیگر تفاسیر برتری می بخشد نزدیک ترین تفسیر به واقعیت (عقلانی/علمی/اخلاقی) است اگر با نگاه مدرن به انچه شما پاسخ به نظریات نو اندیشان دینی مانند گنجی و دیگران نام بردید بیاندازیم پر واضح است چیزی بیش از تکرار مکررات اندیشه های کهن با واژه گان مدرن نمی باشد ودر چارچوب همان مغالطات استدلالی قرار می گیرد. سوم/ مثال تاریخی زدید من هم مثال های فراوان در انبان دارم برای اثبات انسان معمولی بودن پیامبر نه به وحی متصل بودن ایشان، ایا شما سوالات اعراب را از پیغمبر مانند ماهیت روح یا علت هلال ماه را می دانید؟ که دلیل نزول ایاتی که در باب روح و هلال ماه است. می دانید ایات نازل شده جز ادعای کلی خدا می داند (در باب روح) و ایه متضاد با علم بشری (در باب هلال ماه) نیست، ایا خدا ماهیت روح را نمی دانست که انسان را از شک ابدی برهاند یا پیامبر نمی دانست؟ ایا خدا دلیل هلال ماه را نمی دانست که یکی از دلایل نظری کروی بودن زمین است یا پیامبر نمی دانست؟. راستی با این مثال که ابوجهل به فلسفه یونان احاطه داشت، او جاهل و حتما صحابی ایمانی مانند ابوذر عالم ست؟ ایا پرسیدن و اندیشیدن چنین جرم بزرگی در دین شماست؟ و ایا امتناع تفکر به قول ارامش دوستدار از همین سر چشمه اب نمی خورد؟ چهارم/ فارغ از این که بسیاری از سوالات خود را از شما در این مناظرات کامنتی در یافت نکرده ام، و شما همچنان به راه خود می روید و ادعا های خود را تکرار می کنید! بهتر دانستم مغالطات شما را در پاسخ به این جانب نام ببرم با این امید که همگی از اینگونه اشتباهات استدلالی دوری کنیم 1.مرا به مغالطه متهم کردید اما نام و جای مغالطه مرا در متن نبردید (مغالطه استدلال بر اساس مغالطه) 1.اتهام هایی به گنجی زدید فارغ از صدق و کذب ان (مغالطه شخص ستیزی) 3.نام بردن از گذشته گنجی (مغالطه ژنتیکی) 4.اعلام بی نیازی از پاسخ برون متنی (مغالطه انتقال بار اثبات) 5. باور خود از عواقب نظرات گنجی را ذکر کردید (مغالطه استدلال بر اساس نتیجه) 6. اعلام فریب خوردن از گنجی (مغالطه بی ربطی). 7. نام بردن از گنجی به عنوان راس سپاه بدون در نظر گرفتن صدق یا کذب مدعای شما (مغالطه الوده کردن چاه). پنجم/ من هم امید روزی را میکنم که من و شما فارغ از اعتقاداتمان در میان دوستان بوستان نشین باشیم با این تفاوت که بحث ما به یک بحث انتقادانه معرفتی تبدیل گردد برای نزدیک تر گشتن هر چه بیشتر به حقیقت. بدرود.
-- سید علی طباطبا ئی ، Nov 12, 2008آقاي گنجي، اقدام شما از اين حيث كه اهل دين را به چالش و فعاليت وا مي دارد قابل تقدير است هرچند براي كساني كه حوصله ي تدقيق و تعميق در هيچ سخني را ندارند مي تواند دست آويز خوبي براي مخالفت و يا احياناى نفي دين باشد . آقاي گنجي ، عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگوي ......
-- لطيف پور ، Nov 14, 2008همين قرآني كه شما آن را چنان تفسير مي كنيد در مورد نفي خشونت مي فرمايد « كسي كه فردي را مي كشد درست مثل اين است كه جهاني را كشته باشد من قتل نفساً فكانما قتل الناس جميعا ً» حالا اگر كسي قرآن را بد تفسير كرد همچنانكه صدام براي نابودي كردها از عنوان « انفال » كه نام سوره اي از قرآن است استفاده كرد چندان حرجي بر پيامبران و بر متون ديني آن هانيست . خود قرآن هم استفاده ناصحيح از خود را پيش بيني كرده است « يهدي به كثيرا و يضل به كثيرا »
ابياتي كه از مولانا در مورد تكثر گرايي و انسان دوستي و پلوراليسم و... وجود دارد حتي اگر فارغ از داوري هاي ديني از حيث سبك شناسي ادبي و بسامدها مورد محاسبه قرار گيرند بسي بيش تر از ابيات مسئله دار مولاناست . تمجيد مولانا از زنان قابل تأمل است « جلوه ي حق است آن مغعشوق نيست خالق است او گوئيا مخلوق نيست » »
قطعاً جناب عالي عالميد و مي دانيد كه در معني و تفسير و تأويل آيات بايد شأن نزول ها را در نظر داشت و به قول منطقي ها نبايد در استفاده ي از هيچ اثري« مصادره به مطلوب» كرد .
آقای سید علی طباطبایی
- با گله مندی از آقا و یا خانم ادیتور کامنت ها که چهار روز است فراموش کرده کامنت مرا منتشر کند، این مطلب را دوباره می فرستم.
دوست عزیز شما سخن خودت را بگو، یعنی شما حق اینکه از من سئوال کنی که من تفاوت علم و باور را می دانم یا نه را نداری ؟ این گونه سئوالات را از اقای گنجی بپرس که پای مباحث فلسفی را به حوزه دین می کشد. شما (و از جمله گنجی) به این علت اینگونه سخن می گویید که فکر می کنید بهتر از دین باوران هستید. یعنی اینکه فکر می کنید باور ما دین باوران کارش به بن بست می کشد اما فکر شما (فیلسوفان) کارش به بن بست نمی کشد. دوست من این خودش یک قیاس باطل و بقول شما مغلطه از نوع" استدلال بر اساس نتیجه" است. درحالیکه فکر از شما گنده تراش هم به بن بست کشیده . بفرمایید بروید کمی در احوالات نظریات نخبه گرانه افلاطون و مارکس و نیچه و هایدگر مطالعه کنید. دوست من ، بیشترین شقاوتها و ظلمها از جانب فیلسوفان بر انسانها روا گشته، نه پیامبران.
- من از جهت انسانی بین خودم و هندوی گاو پرست تفاوت نمی بینیم . همینطور از جهت ساختار ایمانی ام، اگر فرضا کتاب "بهاگوا گیتا" برای هندوها کافی است ، برای من نیز قرآن کلام الله کافی است. متاسفانه شما از این عبارت چیزی درک نمی کنید چراکه در جای من قرار ندارید. وقتی می گویم "قران کلام الله" منظورم بعد عرفانی و معرفت شناسانه قرآن نیز می باشد. یعنی منظورم فقط همین کتابی نیست که اغلب مسلمانان آن را با عقل علمای فیلسوف مشرب شان می خوانند و چیزی ازش سر در نمی آورند. بلکه مقصودم کتاب عالم هستی است که در مراتب بیرونی (آفاق) و درونی (انفس) دارای مصادیق روشن است. یعنی آنچیزی که به آن می گویند "کتاب مبین". آن چیزی که قرآن به آن می گوید: (اقرا کتابک کفی بنفسک). نمی خواهم شما را به بیسوادی متهم کنم اما بنظرم هم شما و هم گنجی چیزی از این موضوعات در انبان ندارید.
شما اگر درکی از این شعر لسان الغیب داشته باشید:
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی،
آنگاه شاید مقصودم را از "قرآن کلام الله" درک کردید.
وقتی می گویم گنجی هم چیزی از این معنا سرش نمی شود دلیلم سخن او است که در این نوشته اخیرش (تأملاتی درباره ی تروریسم مقدس 1) بیان کرده:
"مسألهی اصلی «قرآن محمدی» این بود که قرآن سخن کیست؟ «قرآن محمدی» نشان داد که هیچ دلیلی بر کلامالله بودن قرآن وجود ندارد. دربارهی قرآن سه نظریهی رقیب وجود دارد:
۱.۲- قرآن، متنی است که بعدها بهوسیلهی مسلمانها، از ترکیب چند گفتمان مختلف، ساخته شده است. شبهات وثاقت تاریخی متن (قرآن پیش از محمد، قرآن پس از محمد) ناظر به این مدعاست.
۲.۲- قرآن، سخن پیامبر گرامی اسلام است.
۳.۲- قرآن کلامالله است."
در حالیکه «قرآن محمدی» اکبر گنجی اصلا به بعد عرفانی قرآن "کلام الله مجید" نپرداخته و بیان نمی دارد که قرآن نزد پیامبر و اولیای راستین دین "لوح محفوظ" است. اگر قرآن را به همان تعبیرات اصلی اش و معانی که از همان ابتدای ظهور اسلام به توسط پیامبر و جانشینان اصلی او تعریف شده (و اتفاقا همین قرآن هم به آن تصریح دارد) بگیریم، آنگاه هم می توانیم به مسلمانان بگوییم قرآن کلام الله است و کلام الله هم معنی اش همان متن (انتزاعی) است که اگر آب دریا ها را مرکب کنند، باز نتوان آن را با قلم درختان جنگلها نوشت. یعنی وجود نامتناهی عالم انسانی. و هم بگوییم قرآن دارای ظاهر و باطن است (ما ز قرآن مغز را برداشتیم ... ) . یعنی اینکه با تفسیر و تعبیر عرفانی مسلمانان را از قشری نگری و پوست خوری بر حذر بداریم. نه اینکه زیر سر آنها را از همین قرآن هم خالی کنیم و آنها را در وادی بی دینی و بی اخلاقی بدون قرآن و بدون خدا و بدون پیامبر و بدون قیامت رها سازیم. نظر شما و گنجی پایانش همین است.
با این تعبیر می توان ملای قدرت طلب را هم از کار انداخت و بیکاره اش ساخت. در حالیکه با تعبیر گنجی ما باید خودمان را در برابر آخوندها خلع سلاح هم بکنیم .
از من هم مچ نگیرید که پس پاسخ به آن سئوالات چیست که مثلا : "پیامبر نه از ماهیت روح، نه از علت هلال ماه خبر داشته". از این جهت هم شما چیزی در انبان ندارید. پاسخ شما را هم در آن موارد بخصوص اینجا نمی دهم چراکه شما به خدا اعتقاد ندارید. پی گیری این مسائل برای آنهایی است که می خواهند دینی فکر کنند و از حکمت الهی سر در بیآورند. نروید بگویید من مغلطه می کنم. من اتفاقا مغلطه نمی کنم. من می خواهم شما را بر آن دارم که در عین فلسفی فکر کردن به دیگر کسانی هم که دینی فکر می کنند احترام بگذارید و به ایشان اجازه بدهید که در چهار چوب فکری خودشان فکر کنند. بن بستی اگر هست در شما است که از ما می خواهید به راه و روشهای شما فلسفی اندیشان فکر کنیم . درست است، ما ها چه دینی باشیم و چه غیر دینی باید در کنار هم زندگی کنیم . حقوق بشر یعنی همین. حقوق بشر مال فقط آنهایی نیست که فلسفی فکر می کنند. نزد من یک موی گندیده اباذر از هزاران ابوجهلی که با تشویق فلسفی فکر کردن، مردم را وا می دارند تا ساخته دست خودشان را ستایش کنند که بعد بتوانند به راحتی بر آنها سروری داشته باشند، ارزشمندتر است.
- من وقتی می بینم از میان هندوهای گاو پرست کسانی مثل گاندی و تاگور پیدا می شوند ، پی می برم به اینکه متون دینی آنها نیز الکی و بیخودی نیست. یعنی اگر اعتقادات دین باوران در جایی به بن بست می کشد ، نباید قضاوت کرد که در متون دین باوران ایرادی هست. ایراد آنجایی است که پای عقلگرا ها (آنهایی که سود و زیان خودشان را در هر چیز می بینند) وارد دین می شود. دین اگر به واقع دین باشد صرفا به جهت تعالی اخلاق و کرامات انسانی است. اگر در ارتباط با دین بی اخلاقی و بی کرامتی (موارد بن بست ساز) دیده می شود باید ریشه های پیدایش آن موارد بخصوص را در جاهایی یافت که آن ایرادات پیدا شده اند.
-دوست من، هر متنی (از جمله متون تاریخی و مذهبی) قابل تفسیر است . با تفسیر درست (غیرقدرت طلبانه) می توان همه مشکلات و بن بست های موجود را از پیش رو برداشت. تفسیر بن بست ساز و قدرت طلبانه می تواند در هرمتنی از جمله متون نظری ، تاریخی و حقوقی راه پیدا کند.
وقتی همین قرآن کسانی مثل علی بن ابی طالب را تربیت کرده که چنان فرمانی را به مالک اشتر می دهد که مصداق هایش هنوز بعد از 1400 سال در "جوامع اسلامی" پیاده نشده، شما نباید از متن ایراد بگیرید. باید از آنهایی ایراد بگیرید که با خدعه و شنائت و شقاوت بی حساب، صفحات اصلی "حکمت اسلامی" را از "کتاب عالم انسانی " بیرون انداختند و جای آن را با آراء و عقاید فیلسوفان یونانی پر کردند. اینگونه شد که از اسلام (دینی که مردم را به مساوات و برابری بشارت می داد) دینی درست کردند که بیشتر به مذاهب شرک آلود بت پرستان یونانی و رومی شبیه است تا اسلام. اینگونه شد که تصوف منفعلانه ظهور کرد و مسلمانان (چه شیعه و چه سنی) یا از خود بیگانه و تو سری خورده شدند یا انسان های شدند که مطیع محض سلطان و خلیفه نابکار گردیدند. مسلمانی که (مثل همان اباذر) در همان ابتدای اسلام آنچنان شخصیت وجرئت داشت که به خلیفه ای را که خودش انتخابش کرده بود می توانست بگوید اگر کج بروی با این شمشیر کج راستت می کنیم، شما باید به مکتبی که او را در عرض 20 سال چنین با شخصیت و با هیبت تربیت کرده آفرین بگویید. واقعا که شما چقدر نمی دانید و نمی دانید که چقدر ظالمید! اگر شما مسئله به این سادگی را درک نمی کنید آنگاه من چگونه می توانم برای شما توضیح بدهم که آن اسلام ، با این اسلام که امروزه در کشورهای به اصطلاح "اسلامی" جریان دارد زمین تا اسمان فرق دارد. در حالی که متن همان متن است.
اشکال کار آنجایی است که شما عقلا کسی جز خودتان را آدم به حساب نمی آورید. و من به شما دوست و هموطن خوبم بگویم تا شما اینگونه فکر می کنید راه حلی برای بیرون رفت از این بن بست و جهنم وجود ندارد. خیر پیش
-- حسین میرمبینی ، Nov 18, 2008مشکل شماها این است که فکر می کنید این بابا دارد حرف جدی می زند! نه عزیز دل من!
نه آن وقتی که سنگ اسلام را به سینه می زد و جوان های مردم را سینه ی دیوار قطار می کرد اعتقادی به اسلام داشت و نه حالا که سینه زن پامنبری دموکراسی شده به دموکراسی اعتقادی دارد. این آقا نان را به نرخ روز می خورد و مثل باقی هم پالکی هایش یک وجه کمدی و یک وجه تراژیک دارد و وقت تلف کردن و استدلال آوردن برای حرف های ایشان بدترین وقت گذرانی برای آدم سالم به شمار می رود.
1- وجه کمیک:
این آدم کم سواد است اما بلد شده حرف های قلنبه بزند و آدم های توخالی و قمپزی مثل خودش هم دورش را گرفته اند چون بت و مظهر آن ها همین آدم است که با نیم کلاس سواد خودش را اینشتین قلم می دهد و رقص بیرلیغ می کند.
2- وجه تراژیک:
اکبر گنجی و حرف های خنده دارش دقیقا واجد همان وجه تراژیکی هستند که حرف های احمدی نژاد. این نابغه هم دوگانه حرف می زند جوری که هم می شود به حرف هایش خندید و هم های های گریه کرد.
این بابا نه از مولانا چیزی می فهمد نه از بودریار و پوپر. تنها چیزی که سرش می شود جستجوی منابع جدید قدرت است و این که چگونه خود را به ناشیانه ترین شکل ممکن برای پذیرفته شدن در بستر قدرت آرایش کند.
اکبر گنجی نمونه ی خوبی از کسانی است که هم از توبره و هم از آخور می خورند.
از یک طرف با کوبیدن ادبیات و دین و بزرگان ایران جاده صاف کن استعمار و خریت اند و از طرف دیگر با نشانه گرفتن کسانی مثل بزرگان صوفیه به رفقای شکنجه گرشان که متخصص در درآوردن چشم چهار تا درویش بدبخت هستند کمکی می رسانند و لیره ای می ستانند.
ایشان حتی این قدر خوش شانس نخواهند بود که ایرانیان برای شان مثل اسکندر پرونده ی جداگانه باز کنند و نام شریف شان را اکبر گجسته بگذارند.
حسین میرمبینی عزیز بی ادبی های من را نگذار به تو نسبت بدهند هر چند که به قول خودت این حضرات هیچ کس را غیر از خودشان آدم حساب نمی کنند و ادعای دموکراسی شان هم ماتحت خر را شرمنده کرده است.
اکبر گنجی و موافقانش به معنای دقیق کلمه "جانورانی" هستند بدتر از آن چه امروز در ایران حکم می رانند چرا که دشمنی داخلی ها با اسلام و مردم آشکار شده است اما دشمنی این حضرات با اسلام و به خصوص با مردم آشکاره نیست.
روی سخن من با تمامی جماعتی است که به قول مرحوم صادق هدایت "لیره می گیرند و معلق می زنند" و از هیچ دروغ و مغلطه و بی شرفی برای قاپیدن لیره هاشان از دست ارباب خودداری نمی کنند.
این ها مشتی ندیم بادنجان اند که موج روزگار با خودش چون کف بر لب آورده و لختی دیگر با بادی دیگر هم ایننان را زودتر از همه در کام تاریک خود فرو خواهد برد.
-- حسین ، Nov 20, 2008Dear Mr.M.Sokhan
-- Esambil Behboodi ، Nov 21, 2008I read your articles in Goya and some of them are very informative and useful. I read your article about Molana responding to Akbar Gangi. I think you are wrong about Molana and Gangi is correct about Molana’ religious believe regarding non-Moslem. I know you like Molana and you want to be proud of him as Persian poet but you cannot ignore facts and reality. I think this is a pattern in our intellectual circle; we have to pay a price for things we like in life. Your article is not correct regarding Molana’s dislike of non-Moslem and this is true about most our poet and writers. I had a friend in Iran he was Armenian and he used to tell me that Iranian co-workers used to call him (sag-Armani) and they did not drink water from the fridge that he kept his water bottle. When he complained about their insult they used to tell my Armenian friend that Iranian Aref and poet call (non-Moslem dog). I think you should re-think about your defensive thinking of Molana I agree with you he is a great poet and philosopher but he was a religious zealous and as much as humanity enjoy his poetry they can not accept him as universal thinker of human kind. I am Moslem myself and don’t get me wrong and I like Molana’s poet and I read it more often but facts of humanity is more important than just poetry for our mental pleasure.
اسماعیل بهبودی!
جنابعالی اگر ذره ای احترام به مخاطب حالیت می شد در این جا به فارسی می نوشتی تا همه حرف هایت را بفهمند و ای کاش بیشتر از آن چه ادعای فضل و کراماتت می شود، شعور و فهم داشتی که حرفت را ساده و سالم بزنی.
اما حالا که شکسپیر درونت به غل غل درآمده و غلیان احساست جز با زبان فخیمه ی انگلیسی به منصه ی ظهور نمی رسد بنده هم به همان شکل خودت جوابت را می دهم.
اولا شما که این قدر تونی بلری باید بدانی که Gangi در انگلیسی "گنگی" تلفظ می شود نه "گنجی"! مهم نیست یک فرهنگ حییم به قیمت 1500 تومان از انقلاب بخرید مشکل تان با حروف انگلیسی مرتفع می شود.
non-Moslem ترکیبی من درآوردی است و در هیچ جای ادبیات انگلیسی پیش از این مشاهده نشده است. صورت صحیح این ترکیب غلط non-Muslim است و صورت درست آن Infidels.
کم سوادی شما موجب شده که به غیر از جا انداختن شش هفت حرف تعریف و حرف اضافه که حتما ذکرشان کسر شان شما بوده است، ندانید که معادل واژه ی عارف در زبان انگلیسی چیست و آن را به صورت آوانگارانه ی Aref آورده اید!!! معادل تقریبی عارف در انگلیسی Mystic است!!!!
نتیجه:
شمایی که انگلیسی بلد نیستی و فقط برای فضل فروشی و مهم جلوه دادن خودت تظاهر به دانایی می کنی و انگلیسی می نویسی، عرفان شناسی و اظهار نظر خردمندانه ات را هم به همین شیوه می توانیم قیاس کنیم.
وقتی به زبانی چیز می نویسی که آن را نمی دانی از چیزهایی هم می گوئی که نمی دانی و فقط دورادور به گوشت خورده و ملغمه ای در ذهنت جای گرفته است.
این همه ادعا برای کسی که ادعای ثقیل نقد عقاید مولانا دارد خنده دار است.
از آن خنده دار تر این است که مدافعان این طرز تفکر و خود آقای گنجی هم دقیقا از آن چه نمی دانند بوسیله ی آن چه باز هم نمی دانند دفاع می کنند.
-- حسین ، Nov 21, 2008درود بر شما، جناب گنجی عزیز، می خواستم نظر شما رو درباره ی انتخابات دوره ی دهم و وضعیت حاضر طیف اصلاح طلبان و جریان چپ جنبش دانشجویی داخل کشور بدانم. اگه ممکنه بصورت ایمیل واگر نه به هر صورتی که امکانش هست.
-- مانی ، Nov 26, 2008ممنونم-مانی
با سلام
-- حسین آزادمنجیری ، Nov 29, 2008این نوشته ان قدر سطح نازلی دارد که نقد آن هم جز زحمت چیزی ندارد،چرا که مطالب بریده و چسب زده و وآن هم به صورت ناشیانه است که از کسی چون گنجی بعید است.
با این حال من به علت استقبال دیگران و خواندن نظرات دیگران بر آن شدم که مطلبی بر آن بنویسم. و اکنون آماده است.
اگراز انعکاس آن روی برنمیتابید برایتان بفرستم
با تشکر
من به صداقت اقاي گنجي كاملا ايمان دارم و مطمئن هستم در ادامه تحقيقات ايشان اگر به نتايجي خلاف نظرات فعلي برسند با شجاعت و صداقت اعلام خواهند نمود لذا خواهشمندم از تخريب ايشان خودداري نموده و نظراتتان را مستدل بيان نماييد.
-- عبداله ، Dec 2, 2008نه اقای مسعود خان اقای گنجی ان مگسی نیست که روی زخم مینشیند بلکه ان زنبور عسیلی است که به قول فرانسیس بیکن روی گلها مینشیند شهد انها را میگیرد و ان را به عسل بدل میکند گنجی شهامت گفتن ان چیزی را دارد که بسیاری از گفتن اش ناتوانند.گنجی را باید ستود ذهن تیزبین او را کمتر کسی دارد وروش برخورد وی با مسایل کتملا علمی است
-- قربان ، Feb 19, 2009خوشحالم که امروزه کسانی هستند با جرات در مقوله ی دین دست به نقادی می زنند اما امیدوارم از صغری و کبری های درست نتیجه واقعی گرفته شود بدون شک لفظ ادیان در قران نیامده است و قران هموارهمسلمان را به بررسی و رجوع به کتب آسمانی تشویق کرده، که نشانگر این است هر انسانی به این علم برسد خداوند نیازی به واسطه ندارد و عمل صالح انحام دهد مسلمان است و پیامبران هم یک هدف اصلی داشته اند و آن این است : مردم به سوی یک معبود روی بیاورند معبودی که هم دافع شر است و هم دافع خیر و هم جاذب در واقع تمامی انسان ها باید به این بیندیشند که جز خداوند را صدا نزنند و از غیر او استمداد نجویند وپیامبر گرامی هم فقط وظیفه ی دریافت و ابلاغ را داشته و شیوه ی اجرا در نتیجه حکم دهنده نبوده چون با ان الجکم الا الله در تضاد خواهد بود این در بعد توحید اما نکات بعدی1- رجم در قرآن در مورد زنا اصلا وجود ندارد
-- احمد ، Mar 18, 20092- حکم کشتن کافر به صورت تعمیم از قرآن در نمی آید مگر با تفسیر های آن جنانی اگر این گونه باشد احدی نباید زنده بماند چون همان کسانی که خود معتقد هستند خود اسلام هستند و بهشت بریم جایشان است ممکن است از نظر من مشرک باشند پس مجوزی برای کشتن دیگران با هر اعتقادی داده نشده مگر کسی که در مقابل شما دست به سلاح می برد
به هر حال افرادی که تصمیم به اظهار نظر دارند دست از شیوه ی اهانت و فخر فروشی (علمی) بردارند و برای فهم بیشتر تلاش کنند . همان علما و دانشمندان اسلامی هم اشتباهات فاحشی داشته اند که نتیجه ی آن به بیراهه رفتن ما ونفهیدن کنه مسایل اعتقادی بوده است .