خانه > عباس معروفی > Apr 2007 | |
Apr 2007جستار ادبی واگويههايی به من ديگرآیا هدايت خواسته فضایی دراماتیک ایجاد کند؟ آیا کتاب واگویههای من به منِ دیگر است؟ و آیا برای این که راحتتر باشد با خود کنار بیاید چنین موجودی ساخته است؟ نمیدانم. اما وقتی میبینم استاندال به هنگام نوشتن "سرخ و سیاه" تصور میکرده که دارد به دوستش نامه مینویسد، و وقتی میبینم هدایت سایهای اختراع کرده تا خود را فراتر از آن قرار دهد، احساس میکنم این تنها راهی بوده که او بتواند شرح دردش را بیان کند. يادنامه مراسم شمعآجين ژازه، يا تاجگذاری منو تاجگذاری ما در حد يک بازی بود. بازی خاطرهانگيزی که از قاعدهی هنر پيروی میکرد. ما برانداز نبوديم، ولی انگيزهی اينهمه ستم را هم هرگز نفهميديم. ژازه يک شاهد مثال برجسته است که جز کار هنری چيزی بلد نبوده است. او تمام عمرش اثر خلق کرده و نوشته، اما وقتی هم در وطنش زندگی میکند سر جاش نيست. برای همين است که مدام مقايسه میکند. برنامه بيست و چهارم، اين سو و آن سوی متن تاريخ داستان، داستان تاريخ چرا مینويسيم؟ برای کی؟"کوه با نخستین سنگها آغاز میشود" و رابطهی رمان و داستان با خواننده در پیدایی طرف نقل؛ درست در لحظهای که نویسنده در ذهنش خطاب به یک موجود، یک انسان، یک سایه، یک خدا مینویسد، دارد سطح شعور، احساس، درک، سواد و جایگاه خواننده را هم تعیین میکند. آنوقت مخاطبان و خوانندگان از هر قشر و سن و دستهای کارش را با لذت و دقت میخوانند. چهار ستون داستانهر داستان و رمانی چهار دلیل و چهار ستون دارد؛ زمان نقل، مکان نقل، دلیل نقل، طرف نقل. سواد شخصيتمیگويند شانس برای يک بار هم شده در خانهی آدم را میزند. آنچه کازانتزاکيس در کتاب گزارش به خاک يونان نوشته، چند بار اين فرصت طلايی را از دست داده است، يکيش ديدن همين سنگ سبزی است که زوربا از او خواسته آن را ببيند، و او سر باز زده است. قلم زرين زمانه، يک گام ديگرارزش جایزهها در هر دایرهای هرچه باشد، در نهایت همه چیز به نفع یک متن خوب تمام میشود. جایزهی نوبل، پولیتزر و بوکر، در حلقهای بزرگ و جهانی همین هدف را پی میگیرند که جایزهی کوچکی مثل "قلم زرین زمانه" قصد دارد. بازتاب آن سوی خبرانسان محور اصلی و دستمایهی برخی فیلمسازان است. خواستهها، دردها، تنهایی، شکست، درماندگی، انحراف، سرگشتگی، ترس و اضطراب با ساختارهای مدرن در داستانهای امروز نمود محوری یافته است. منطق روایتعلیرضا محمودی ایرانمهر داستان "ابر صورتی" را با منطق روایت یک کشتهی جنگی نوشته است. یک کشتهی جنگی که سالها بعد جسدش از زیر خاک کشف میشود، دارد روز ورود جسدش را به شهرش روایت میکند. و طبیعی است که در روایت هر چیزی با منطق خود پیش برود. دستش از دار دنیا کوتاه باشد، دیگر حق دخالت در چیزی را نداشته باشد، حتا اگر ببیند که حقی پایمال میشود. و دیگر حق دفاع از خود را هم نداشته باشد، و برای خود یک قاعدهی بازی بسازد، و تا آخر بر سر آن قاعده پای فشارد. زبان ويژه داستانمردم سخن میگویند، اما این شاعران و نویسندگانند که لغتها و واژهها را امضا میکنند تا در لغتنامهها ثبت شود. کار شاعران و نویسندگان سوای نوشتن و سرودن، امضای کلمات است. فراخوان مسابقه قلم زرین زمانهگزيدهای از داستانها از اين پس در اين سو و آن سوی متن بررسی خواهند شد. اگر دوست داشتيد داستانتان را بخوانيد يا برشی از آن را میتوانم در اين برنامه فايلهای ۵ دقيقهای از داستان شما را پخش کنم. ولی متن داستان را همراه کنيد. روان شخصيتتمامی رمان "جنایت و مکافات" درگیری درونی راسکولینکوف است. این کشمکش درونی در اصل به عنوان عنصر کشش به کار رفته و رمان را پیش میبرد. اما ساختار ذهنی، و کردار راسکولنیکف، آنقدر در هم تنیده و به هم بافته شده است که اگر ادبیات به داشتن راسکولنیکوف نبالد، علم روانشناسی به حضور داستایوفسکی در این جهان افتخار میکند. شخصیت کیست؟راستی چه چیزی در داستان تیپ را از شخصیت متمایز میکند. آیا به این فکر کردهاید که رماننویس به جای تیپسازی ناچار است شخصیت بیافریند؟ و اصلاً میدانید اینها چقدر با هم فرق دارند؟ رنگآميزی ذهننگاه کردن به شاهکارهای نقاشی چندین برابر پراهمیتتر از گشت و گذار در طبیعت است. زبان شعر، زبان داستاناگر زبان داستان و رمان بر پایهی عقل استوار باشد، و بر اساس استدلال متن را پیش ببرد، زبان شعر میانهی خوبی با استدلال و منطق ندارد. زبان دل است و کشف و شهود. نویسنده در برابر حادثهما در دنیایی زندگی میکنیم که هر روز و هر لحظه آن حادثه است. نویسنده نمیتواند به سادگی از کنار حوادث بگذرد. حس پلیسیاش او را وا میدارد سرسری هم که شده چیزکی سر در بياورد و یا تا ته ماجرا را پیبگیرد. و این نه بهخاطر یافتن سوژه بلکه از سر کنجکاوی است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|