تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
خرمگس آتن-٢۱

آیا اخلاق در جنگ معنا دارد؟

گردآوری و ترجمه: مریم اقدمی
aghdami@radiozamaneh.com

در سال 1939، بعد از آنکه هیتلر لهستان را اشغال کرد، فرانسه و بریتانیا علیه آلمان اعلام جنگ کردند و جنگ جهانی دوم با شکل جدیدی از حمله‌های هوایی آغاز شد. این حمله‌ها علیرغم توصیه و درخواست برخی از سران کشورهای دیگر بود که ایجاد محدودیت در جنگ و جلوگیری از خشونت‌های بی‌حد و اندازه را خواستار بودند.

Download it Here!

مهمترین شکل این درخواست‌ها آن بود که «در هیچ شرایطی اقدام به بمباران هوایی شهرهای مسکونی و بدون استحکامات نظامی نشود.» این شیوه‌های خشونت‌بار در جنگ همان زمان هم برای جهانیان شناخته شده بود. ایتالیایی‌ها سردمدار بمباران مردم عادی با بمباران مردم روستایی بوده‌اند و بمب‌افکن‌های آلمانی قبلا در اسپانیا مردم را هدف گرفته بودند.

مقابله به مثل

اما در همان آغاز جنگ دوم جهانی وقتی آلمانی‌ها دانمارک، هلند، بلژیک، نروژ و حتی فرانسه را بمباران کردند، بریتانیا هم به استفاده از بمب در حملات هوایی رو آورد. چرچیل قدم به قدم پیمان‌نامه‌ها را نقض کرد. در ابتدا هدف بمباران‌ها فقط مناطق نظامی بود، اما همراه با هدف‌های نظامی کشته شدن مردم عادی نیز مثلا در بمباران بندرها و ایستگاه‌های قطار اجتناب‌ناپذیر بود.

پس از آن برای جلوگیری از رشد دشمن مراکز صنعتی هم به فهرست هدف‌های بمب‌افکن‌ها اضافه شد. وقتی آلمان حمله‌های سنگین و گسترده علیه شهرهای انگلیس را آغاز کرد، چرچیل به فرمانده جدید نیروهای بمب‌افکن اجازه داد که بمباران مناطق مسکونی را آغاز کند. این سری عملیات در هر شهر شامل حمله‌های ناگهانی و گسترده برای نابودی کامل آن برنامه‌ریزی شده بود. هنگامی که این سری عملیات در جریان بود، شبی فرمانده بمب‌افکن‌ها با سرعت زیادی در لندن رانندگی می‌کرد که پلیس جلوی او را گرفت و گفت: آقا شما با این سرعت زیاد امشب حتما یک نفر را خواهید کشت. فرمانده جواب داد : من هر شب هزاران نفر را می‌کشم.

چرچیل این حمله‌ها را با این توضیح که صرفا تفسیر گسترده‌تری از پیمان حمله به مناطق نظامی هستند توجیه می‌کرد. اما کمی بعد با پیغام فرمانده نیرو هوایی به نیروهای بمب‌افکن همه چیز واضح‌تر شد. این پیام این بود که بمباران‌ باید روحیه مردم عادی دشمن و به خصوص کارگران صنعتی آن را هدف قرار دهد. بمب‌ها باید نه فقط کارخانه‌های کشتی‌سازی و هواپیماسازی بلکه مناطق ساختمانی را نابود نیز کنند. با این حال در طول جنگ نمایندگان مجلس و عموم مردم بریتانیا مطمئن بودند که بمباران‌ها با دقت زیادی مناطق نظامی را هدف قرار می‌دهند.

هدف واقعی جنگ

مسلما از سوی دیگر هیتلر هم به نیروهای خود فرمان‌های مشابهی می‌داد. با این تفاوت که به اندازه دستورهای بریتانیایی‌ها در پوشش واژه‌های نرم و لطیف پیچیده نشده بود. طبق این فرمان‌ها :« با لهستان باید مانند یک مستعمره رفتار شود. من به نیروهای اس اس فرمان داده‌ام که زنان، مردان و کودکان لهستانی‌تبار را بدون هیچ ترحمی بکشند.»

بعد از آن در یکی از موفق‌ترین حمله‌های هوایی شامل هزار بمب‌افکن، نیروهای بریتانیایی بیشتر قسمت‌های شهر کلن در آلمان را نابود کردند. یک سال بعد در حمله‌ای به هامبورگ در یک شب بیش از همه حمله‌های آلمان به انگلیس آدم کشته شد. فاجعه‌آمیزترین نمونه از قربانی‌های این حملات نابودی کامل شهر تاریخی درسدن با بمب‌های آتش‌زا بود که صد‌هزار نفر در آتش سوختند.

در گزارش‌های بعدی این حوادث به شکل محتاطانه‌ای از چشم مردم بریتانیا دور نگه داشته می‌شدند. شاید به این دلیل که خود دست‌اندرکاران هم می‌دانستند این عملیات با نسل‌کشی هیتلر در کوره‌های آدم سوزی فرق چندانی ندارند.

جنگ منصفانه

حال با توجه به همه شرایط پیچیده در این مسئله و همه مسئله‌های مشابه در جنگ‌ها، آیا می‌توان انتظار داشت جنگ یک واقعه اخلاقی باشد؟ آیا باید از مردم و نظامی‌هایی که درگیر جنگ هستند انتظار داشت قواعد اخلاقی را رعایت کنند؟ آیا اصلا جنگ منصفانه معنا دارد؟

در پاسخ به این سوال‌ها فیلسوف‌های اخلاق بحث‌های فراوانی را مطرح کرده‌اند. یکی از این استدلال‌ها آن است که با توجه اخلاقی نبودن ماهیت خود جنگ، دیگر رعایت قواعد اخلاقی در آن معنا ندارد. خود جنگ آنقدر خشن و غیراخلاقی هست که کاملا راه اخلاق را می‌بندد و هر گونه خواستی برای رفتار اخلاقی به طرز تلخی مضحک خواهد بود.

اراسموس از اولین متفکرانی است که درباره اخلاق جنگ و در محکومیت جنگ نوشته است. به گفته او هیچ چیز نفرت‌انگیزتر و فاجعه‌آمیزتر از لشگرکشی گروهی از انسان‌ها برای نابودی انسان‌های دیگر نیست. چیزی که در هیچ کدام از جانوران با این ابعاد وسیع مشاهده نشده است. خنده‌دار آن است که در زمان جنگ همه قواعد اخلاقی کاملا برعکس می‌شوند و هر آنچه در زمان صلح غیرمجاز و غیراخلاقی شمرده می‌شد در زمان جنگ رفتار درستی به حساب می‌آید. مهمترین آن قتل است.

دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از فلاسفه معتقدند وقتی جنگ به خودی بد است دیگر بحث اخلاق در آن معنا ندارد. اما آیا قضیه به همین سادگی است؟ آیا نمی‌توان گفت "جنگ خوب" (اگر وجود چنین مفهومی امکان‌پذیر باشد) برای مثال می‌تواند از نسل‌کشی‌ها و قتل‌عام‌های فراوانی جلوگیری کند؟

جنگ به بهانه دموکراسی

بنابراین برخی با این استدلال جنگ را شر مطلق نمی‌دانند و راه را برای بحث در درون شرایط جنگی باز می‌کنند. در واقع این متفکران می‌گویند با پذیرش وجود و لزوم جنگ رهایی‌بخش یا دفاعی، می توان در مراحل بعدی از قواعد چنین جنگ‌هایی سخن گفت. به این ترتیب مفهومی به نام جنگ منصفانه به وجود می‌آید.

اما همچنان این بحث باقی می‌ماند که با این حساب در گفتمان اخلاق نتیجه‌گرایانه می‌توان هرجنگی را با توجیه نتیجه‌ آن یک جنگ خوب و اخلاقی به حساب آورد. این انتقادی است که صلح‌گرایان به جنگ‌ها و به خصوص جنگ‌های معاصر که با بهانه دموکراسی و حقوق بشر به راه می‌افتند، دارند. آنها در مقابل با این دوراهی اخلاقی روبرو هستند که آیا باید حکومت‌های خودکامه و دیکتاتور را در نسل‌کشی مردم‌شان آزاد بگذارند؟

به این ترتیب به نظر می‌رسد عده‌ای می‌توانند ورود به جنگ را بر اساس هدف‌ها و نتیجه‌های این چنینی توجیه کنند. بنابراین موضوع قواعد درست این جنگ‌ها چیزی است که به هر حال باید درباره آن حرف زد. وقتی جنگ به هر دلیلی، درست یا نادرست، اجتناب‌ناپذیر باشد؛ عده‌ای از متفکران با قبول شرایط موجود به دنبال اعمال قواعدی برای کاهش ابعاد فاجعه آن هستند.

دو راهی شما

حال نوبت شماست که به سوال این برنامه پاسخ دهید. با توجه به بحث‌های مطرح شده در این برنامه به این سوال جواب دهید که آیا در شرایط جنگی هر عملی را می‌توان انجام داد؟ آیا به نظر شما هر کاری برای پیروز شدن در جنگ و شکست دشمن قابل توجیه است؟


منابع:

101 ethical dilemmas, Martin Cohen, 2007

بخش اول این مقاله خلاصه و ترجمه ای است از بخش معماهای اخلاق جنگ در کتاب بالا

50 Philosophy Ideas You Really Need to Know, Ben Dupré, 2007

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

شما جواب سوال خودتون رو مي تونيد در جنگهاي 2500 پيش كورش بزرگ بگيرد كه به راستي جوانمردانه بود.

-- آرش ، Aug 9, 2010

اخلاق در جنگ معنا دارد مادام که ما بین متجاوز و مدافع تمایز قایل باشیم. تجاوز یک کار ضد اخلاقی است و درخواست رفتار اخلاقی این است که متجاوز دست از عمل تجاوزش بردارد. دفاع یک عمل اخلاقی و از حقوق اولیه بشر است. اخلاق در این حیطه معنایش این است که مدافع در نقش مدافع باقی بماند و وارد حوزه تجاوز نشود و برای همین رعایت اخلاق برای مدافع به شدت حساس است و از طرفی عامل بسیار مهم و قدرتمندی است برای متوقف کردن متجاوز. چون متجاوز احتیاج به مشروعیت بخشی به خود را دارد که با رعایت اخلاق توسط مدافع و عدم ورود به حوزه تجاوز این کار غیر ممکن می گردد و چاره ای نمی ماند جز توقف تجاوز.

-- حامد ، Aug 9, 2010

مثال ملموسش را هم خود شما گفته اید. حمله به مردم غیر نظامی می تواند نیروی محرکه جنگ باشد چون حکومت قدرت طلب می تواند با توجه به ظلمی که به آنها شده است با فریب آنها را تبدیل به نیروهای نطامی کند.
یا مثل ژاپن. اگر حمله به مردم توسط آمریکا انجام نمی شد آیا عملیات انتحاری ژاپن ها هم اتفاق می افتاد که نهایت بهانه ای باشد برای استفاده از بمب اتم؟
یا مثال ملموسش جنگ ایران و عراق که هر چند عراق متجاوز بود اما ایران با عدم رعایت اخلاق از حوزه مدافع خارج شد و وارد حوزه تجاوز شد و جواب موشک موشک شد و مردم بغداد هدف بمبهای ایران قرار گرفتند و هدف دیگر نه دفاع که تسخیر کامل عراق بود و این عامل نیروی محرکه ای بود که صدام بتواند نیروهای نظامی لازم را به وجود آورد و کمکهای مالی و نطامی زیادی از کشورهای منطقه بگیرد.

-- حامد ، Aug 9, 2010

با این رویه ای که در دنیا حاکم است، به نظر من وقوع جنگ جهانی سوم حتمی است و ردخور نداره.با این انفجار جمعیت و کاهش منابع غذایی و طبیعی و همچنین مسائل مذهبی و برخورد ادیان با یکدیگر و هزاران درد و مرضی که بشر امروز با اون روبرو هست و خواهد شد میشه گفت در آینده ای نه چندان دور کشورهای قدرتمند برای اینکه همدیگه رو از سر راه بردارن جنگهای تمام عیاری را آغاز خواهند کرد.

-- فرامرز ، Aug 10, 2010

بشر در کل حیوانیست درنده خو،حمله کننده و حمله شونده در نهایت کارشان یکی است،نمونه خوی بشری در بی اخلاقی در زمان ما که هر روزه از جلوی چشم مان میگذرد حمله آمریکا به عراق و افغانستان است که هر دو طرف به کشتار مردم عادی مشغولند،اسرایئل و اعراب هردو طرف عمده تلفاتشان مردم عادی هستند. آیا جایی را سراغ داریم که جنگی اتفاق افتاده باشد و اخلاقی عمل شده باشد؟نوشته های اخلاقی در کتابهای مذهبی تورات، انجیل و قرآن همه شعرند،خوی بشری برای پیروزی در جنگ امام،پیغمبر،دیو و دد و شیطان نمیشناسد،همه بی اخلاقند .جواب نه خواهد بود،اما کمکی به اصل قضیه میکند؟

-- bahram ، Aug 10, 2010

نمی توان جنگی را فرض کرد که طرفین با گذشتن از اهداف خود تسلیم قواعد اخلاقی شوند . اما می توان اخلاقی کردن جنگ را متحمل دانست . یعنی با استفاده از ابزارهای قدرت خارجی مانند سازمان های بین المللی و ابزارهای قدرت میان طرفین (مقابله به مثل) می توان طرفین را الزام به رعایت قواعدی نمود .

-- صادق ، Aug 13, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)