خانه > انديشه زمانه > ما و غرب > بازگشت به روشنگری؟ | |||
بازگشت به روشنگری؟بابک مینابحثهای فلسفی همواره به گونهای پوشیده یا صریح معنایی سیاسی دارند. میتوان از این دیدگاه به مهمترین مباحثات فلسفی در دو قرن اخیر نگاه کرد. هنگامی که شوپنهاور، کیرکگارد و نیچه به عنوان «جناح اقلیت» در فضای فلسفی قرن نوزدهم به هگل حمله میکنند، در واقع مشغول توسعه جنگی علیه روشنگری، عقل و لیبرالیسم هستند. یا به عبارت روشنتر با چنین حملهای نفرت خود را از دستآوردهای بورژوازی اعلام میکنند. در مقابل جنبش نوکانتی در اوایل قرن بیستم در آلمان را میتوان به عنوان پاتکی علیه ضد عقلگرایی، احیاء و تاکید بر ارزشهای بورژوا در نظر گرفت. و نهایتا حمله مجدد هایدگر به نوکانتیها را در ادامه همان جناح اقلیت در قرن نوزدهم فهمید. با هایدگر بود که ورق فلسفه به نفع جناح اقلیت برگشت. فلسفههای ضد روشنگری یکی پس از دیگری پیروزی خویش را در آلمان و فرانسه اعلام کردند. تا این که رویارویی هابرماس با «محافظهکاران جوان» مجددا این جنگ قدیمی را شعلهور کرد. چپ طرفدار روشنگری در برابر چپ ضد روشنگری قرار گرفت. اکنون پس از گذشت سه دهه از آن بحث و پس از انتشار انبوهی کتاب و مقاله درباره این جدال اینگونه بحثها بسیار قدیمی و ملالآور مینماید. جهان پس از یازده سپتامبر با مسائلی روبرو شده است که نیازمند تاملی جدید است چرا که به نظر میرسد تمام بحثهایی که از میانه قرن بیستم علیه کلیتی به نام «غرب» راه افتاده است، اکنون نیازمند وارسی جدی هستند. اما این وارسی چگونه باید باشد؟ و با چه معیارهایی؟ لوک فری روشنفکر لیبرال معاصر فرانسوی در کتابش با عنوان «اندیشه شصت و هشت، مقالاتی در باب آنتی اومانیسم معاصر» کل حیات روشنفکری فرانسه پس از جنگ را متهم به آنتی اومانیسم میکند. او چهار مجرم اصلی را بر میشمارد: مارکس، فروید، نیچه و هایدگر. به ترتیب در فرانسه آلتوسر و بوردیو، لاکان، فوکو و دلوز، و دریدا متهمان ردیف دوم هستند. عنوان کتاب هم حاکی از نوعی ریشخند جنبش می شصت و هشت است. فری چند متفکر عمیقا متفاوت را یک کاسه میکند تا علیه آنتی اومانیسم «شصت و هشتی» موضع بگیرد. امروزه در فرانسه ـ شاید برای نخستینبار از زمان ولتر ـ روشنفکران «بلهقربانگو» به قدرت دست بالا را دارند. روشنفکران میانمایهای چون هانری لوی و فینکل کروت که تنها هنرشان تائید وضع موجود است به هر قیمت. بنابراین کافی است برای خلاص شدن از میراث روشنفکری فرانسه پس از جنگ همه آنان را یک کاسه کنیم و بعد با یک ضربه از دستشان خلاص شویم. این نوع وارسی میراث اندیشه انتقادی بیشتر به امحاء آن شباهت دارد تا وارسی جدی. نوعی بازگشت به عقب و عقبنشینی از دستآوردهای دموکراتیکی است که در طول چند دهه اخیر به دست آمده است و اکنون دموکراسیها یک به یک مشغول سلب آنها هستند. وارسی چپ ضد روشنگری را میتوانیم از ریشههای نظریاش آغاز کنیم. میتوان به هایدگر رجوع کرد. با او بود که گفتمانی رادیکال علیه غرب آغاز شد. بازتفسیر هایدگری مارکس، فروید و نیچه یکی از مهمترین دستآوردهای اندیشه انتقادی در دهههای اخیر بوده است. از نظر هایدگر تاریخ غرب همان تاریخ متافیزیک است که با افلاطون آغاز شد: در لحظهای که در تفکر یونانی منطق جای شعر را گرفت و در واقع تفکر انتزاعی آغاز شد. سپس مسیحیت خدا را جایگزین ایده افلاطونی کرد و پس از آن متافیزیک مدرن سوژه را آفرید. دستاورد نهایی این متافیزیک هم نهیلیسم، علم و تکنولوژی است. متن مهمی از هایدگر هست که میتواند مبنای بحث ما باشد: «نامه در باب اومانیسم» درست در فردای پایان جنگ جهانی دوم حملهای فلسفی ـ سیاسی است به آنچه او سیطره سیارهای تکنیک مینامید. میتوانیم این اصطلاح را همان سرمایهداری غربی و دستاوردهایش مانند دموکراسی و حقوق بشر بخوانیم. هایدگر این نامه را در پاسخ به ژان بوفره شارح و مدافع فرانسوی فلسفهاش نوشته است. در اصل مقالهای است علیه سارتر و «متافیزیک سوژه» او. هایدگر در این نوشته اومانیسم را همان متافیزیک میداند و بدیهی است که همه شر موجود در عالم را از جمله هیروشیما و یا احتمالا آشویتس را به گردن آن میاندازد. هایدگر فکر قوممحورانه خود را به روشنترین شکل در این نوشته نشان میدهد. ریشههای اومانیسم را با نوعی تحلیل عامهپسند و بسیار سطحی به فرهنگ رمی ـ مسیحی نسبت میدهد. گویی در فکر هایدگر هنوز خاطره شکست ژرمنها از رمیان زنده است. و گویی این خاطره با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم از امریکا و شوروی دوباره زنده شده است. از نظر هایدگر این متافیزیک امریکایی و روسی بودند که روح ژرمنی را مغلوب کردند و حالا وظیفه فیلسوف قوم این است که از این روح در برابر اقوام متافیزیکی دفاع کند. در سالهای پس از جنگ به تدریج مارکس ـ به عنوان مهمترین چهره منتقد مدرنیته ـ جای خود را به هایدگر داد: مشکل بسی عمیقتر از آن چیزی بود که مارکس میپنداشت. غرب ذاتا چیزی اساسی را از دست داده است. آن چیز چیست؟ پاسخها متفاوت است: نیروهای دیونیزوسی، هستی، خدا، امر زنانه و غیره. نفی ریشهای روشنگری البته با دستاوردهایی همراه بوده است. گفتمان ضد روشنگری ما را متوجه بسیاری از افراطگریهای عقل کرد و به گونهای روشن نشان داد چگونه عقل میتواند مورد سوء استفاده قرار بگیرد. اما امروز در آغاز قرن بیست و یکم به نظر میرسد ما به پایان این گفتمان ـ به مثابه گفتمان اصلی چپ و اندیشه انتقادی ـ نزدیک شدهایم. مشکلاتی اساسی در جهان ما هست که چپ ضد روشنگری پاسخی برای آن ندارد. مساله منع استفاده از برقع در فرانسه را در نظر بگیرید. به یک معنا این معضل به خوبی نشاندهنده برخی تناقضات اساسی چپ ضد روشنگری است: راستگرایان با تکیه بر ارزشهای روشنگری میخواهند این نوع پوشش را ممنوع کنند اما چپ ضد روشنگری در اینجا راه حلی ندارد. چرا که از طرفی میبیند که برقع پوششی عمیقا ضد زن و محصول سنتی مردسالار است اما از طرف دیگر میتوان آن را بهراحتی بر اساس گفتهی کسانی چون هایدگر توجیه کرد. توجیهاتی از این دست: از نظر هایدگر اومانیسم یعنی سوژهباوری و سوژهباوری یعنی ذاتی برای انسان قائل بودن. تفکری که برقع را ممنوع میکند از قبل ذاتی برای «انسان آزاد» در نظر گرفته است. بنابراین سعی میکند سنتی متفاوت را تخریب کند. چپ ضد روشنگری به این گونه خود را آچمز میکند. چپ مدتهاست که فقط «غرب» را سرزنش میکند و در مقابل هیچ ابتکار عملی از خود نشان نمیدهد. و در این سرزنش گاه ممکن است تا جایی پیش برود که از برقع هم دفاع کند. برای همزباننشدن با راستگرایان که نوعی نژادپرستی را پشت انتقاد از برقع پنهان کردهاند نباید به زبانی واکنشی پناه برود. چپ باید استفاده پنجاه سالهاش را از گفتمانهای ضد روشنگری وارسی کند و محدودیتها و اشکالات فروان این گفتمان را دریابد. بحث اومانیسم اینروزها به شکلهای مختلف زنده شده است. پرسش این است که بالاخره تمام میراث اومانیسم نتها نقابی است برای سلطه بیشتر غرب و یا سرانجام حقیقتی اخلاقی در آن وجود دارد؟ برای هایدگر و مقلدانش اومانیسم و فرزندش روشنگری همان متافیزیک است و متافیزیک هم یعنی فراموشی هستی ـ خدا. پستمدرنهای پس از او هم چنین دیدگاهی را به شکلهای مختلف تکرار کردهاند. اکنون پس از یازده سپتامبر بدون این که در دام نوعی ارتجاع جدید بیافتیم باید دوباره بر میزان کارایی این گفتمان ضد روشنگری تامل کنیم. و از آن مهمتر به سوی گفتمان جدیدی حرکت کنیم، گفتمانی که روشنگری را پس از گذر دادن از رادیکالترین نقدها دوباره از نو میسازد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
نوشته ي آقاي مينا بر نكته ي مهمي انگشت مي گذارد و آن همان نداشتن راه حل جديد و اكتفا به انتقاد از سنت هاي ليبرال در ميان چپ هاست. هر چند متفكران غير چپ از اين خرده گيري ها براي پروراندن نظرات كار آمد تر سود برده اند ولي در بهترين حالت نقش چپ ها به يك منتقد غير خلاق نزول پيدا كرده است كه پس رفت شديدي در مقايسه با چند دهه ي اخير است.
-- خشايار ، May 31, 2010از نويسنده براي اين مقاله ي موجز و خواندني ممنونم.
موافقم. مخصوصا با جملهء آخر
-- یاشار ، May 31, 2010این مقاله بسیار سطحی و صرفا نوعی سر هم بندی بی اساس هست.ابتدا تاریخچه ای از جدال مدرن ها و پست مدرن ها ارائه می دهد و بعد هم پیشنهاد بازگشت به آرمان های روشنگری را مطرح می کند !!! گویا ایشان نمی داند که منتقد روشنگری بودن به معنای پست مدرن بودن نیست؟ یکی از کم نظیر ترین آثار فلسفی که در نقد روشنگری نوشته شده ، "دیالکتیک روشنگری" است که توسط آدرن... See Moreو و هورکهایمر به تحریر در آمده و هیچ کدام پست مدرن نبودند، مثال هایی از این قبیل بسیار است ، اشخاصی مانند بدیو و آگامبن و ... همچنین باید بدانیم که ضد روشنگری بودن به معنی بازگشت به ارتجاع نیست. حالا هم که پیشنهاد بازگشت به روشنگری را می دهد مشخص نمی کند که چرا ؟ بر اساس کدام ایده چپ ؟ آیا صرفا با مثال بی ربط "برقع" می شود ایده بازگشت به آرمان های روشنگری رو مطرح کرد؟ در مقابل این مثال مثالی از نوع خودش می زنم ، مثل این است که بگوید یا باید با احمدی نژاد باشید (طرفدار برقع یا ارتجاع) و یا با آمریکا (حامی ارزش های روشنگری)!!!!! من با برقع مخالفم اما نه به این خاطر که راست گرایان حامی ارزش های روشنگری با آن مخالف هستند.اینکه نظر من در مورد برقع با نظر یک راست حامی ارزش های روشنگری یکسان باشد به معنی پذیرش آرمان های او نیست و ایرادی هم ندارد. در ضمن چپ ضد روشنگری که اندیشه هایش را از هایدگر نگرفته که اینگونه مساله سوژه باوری هایدگر را مطرح می کند
-- نوید ، Jun 1, 2010بسیار قابل تامل و توجه بود . اگرچه به لحاظ معرفت شناختی مسلما با نویسنده ، همراه نیستم اما مساله ای که نویسنده بدان پرداخته ، امروزه یکی از اصلی ترین مناقشات آکادمیک در دانشگاه های ایران و بخصوص در رشته فلسفه است
-- البرز زاهدی ، Jun 26, 2010