تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

سه اسلام

محسن حبیبی‌خو

این روزها در فضای اندیشه باب بحثی درباره سکولاریزم باز شده است. آخرین اظهارنظر در این خصوص از آن آقای کدیور است. ایشان سکولاریزم را به دو دسته سکولاریزم ذهنی و عینی تقسیم کرده و سکولاریزم ذهنی را نقد و رد کرده است. صرف نظر از اینکه امر عینی چیزی جز امر بین‌الاذهانی نیست مایلم من هم بر اساس دیدگاه خودم مبنی بر تقدم لائیسیته بر سکولاریزم، تقسیم خودم را پیش بکشم و تقسیم کدیور را بازتقسیم کنم.

سکولاریزم از منظر من به دو دسته قابل تقسیم است: سکولاریزم عقلی و سکولاریزم قلبی. آنچه من نمی‌توانم تحمل‌اش کنم سکولاریزم قلبی‌ست. من به‌شدت با این سکولاریزم مشکل دارم. به همین دلیل من یک آته‌ئیست افراطی‌ام و طرفدار «شور دینی کفرآمیز»، شوری که جایگاه آن دل است نه ذهن و می‌توان آن را ذیل «نقد قوه حاکمه» کانت گنجانید.

بر این اساس سکولاریزم ذهنی بر سکولاریزم بین‌الاذهانی اولویت دارد. رد سکولاریزم ذهنی و چسبیدن به عقیده به دل‌مردگی و مرگ انسان می‌انجامد. ترجیح می‌دهم ذهن‌ام کافر و دماغ‌ام مومن باشد تا اینکه قلب‌ام کافر و ذهن‌ام معتقد باشد.

با این مقدمه سر وقت بحث کدیور و نیکفر می‌روم. مفهوم «گره برومئویی» را از لاکان اخذ می‌کنم و بر اسلام تطبیق می‌دهم. سه اسلام داریم: اسلام واقعی، اسلام نمادین و اسلام خیالی. اسلام واقعی، اسلام واقعا موجود است اسلامی که از منظر کدیور معجونی از خرافات و حقایق است و از منظر نیکفر ظاهرا مطلقا خرافات است.

اسلام خیالی اسلام روشنفکری دینی‌ست یعنی ایده یک «اسلام دیگر» که از خرافات عاری است. آنچه من اینجا اسلام خیالی می‌نامم با فانتزی فرق دارد. زمانی که یکی از سه حلقه گره برومئویی بشکند و گره تازه‌ای شکل بگیرد همین اسلام خیالی می‌تواند یک اسلام واقعی شود. اینجا ما با یک «ایده» سروکار داریم نه یک فانتزی.

روشنفکری دینی غالبا این دو را اشتباه می‌گیرد و نقد را با انکار پاسخ می‌دهد و به سمت محافظه‌کاری پس می‌کشد. اسلام نمادین عبارت‌ست از متون و نصوص دینی: کتاب و سنت و روایات. این سه اسلام به واسطه فانتزی به هم گره خورده است، فانتزی‌هایی از این دست: «اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست».

معلوم نیست در این عبارت اسلام واقعی را می‌گویند یا اسلام خیالی را یا اسلام نمادین را. به طور کلی استفاده ابهام‌آمیز از کلمه اسلام به عنوان یک «اسم اعظم» همان فرایند روکش‌کردن ایدئولوژیک است (و به قول آن شاعر راحت‌طلب: «اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش»).

اسلام نمادین یک متن صامت است و مسلمانان با خوانش‌شان به آن معنی و واقعیت اجتماعی می‌بخشند. همیشه هم دو دسته خوانش هست: اسلام‌های واقعی و اسلام‌های خیالی. ستیز این دو دسته یک ستیز دیالکتیکی‌ست و پدیدآورنده تاریخ اسلام. بنابراین «اسلام تاریخی» خود دوپاره است و اسلام خیالی بیرون از آن قرار ندارند بلکه با اسلام‌های واقعی آن را برمی‌سازند.

مساله اکنون ما نه سرگذشت ستیز آنها در دل تاریخ اسلام بلکه پایان‌دادن به این ستیز است. مساله ما این است: تاریخ یا تحقق؟

این گره برومئویی باید بشکند و این دیالکتیک خاتمه یابد (فعلا کاری به دیالکتیک آینده نداریم). نشستن سکولاریزم ذهنی به جای اسلام خیالی می‌تواند اسلام خیالی را به مرتبه اسلام واقعی برکشد یعنی یک رقیب واقعی برای اسلام واقعی موجود شود و آنرا از صحنه بیرون کند (اسلام واقعی دربرابر اسلام واقعی).

واسازی گره برومئویی به دست ژیژک مطلب را بهتر روشن می‌کند. در واسازی گره برومئویی به دست ژیژک، امر خیالی خود به سه دسته واساخته می‌شود: خیالی واقعی، خیالی نمادین، خیالی خیالی (امر نمادین وامر واقعی نیز به همین نحو واساخته می‌شوند). به گمان‌ام «خیالی خیالی» عنصر تشکیل‌دهنده فانتزی‌ست. با این واسازی، تجربه موجهه عریان «خیالی واقعی» با «واقعی خیالی» ستیز دیالکتیکی را به پایان می‌رساند.

اسلام واقعی واقعی، مسلمانانند و من نیز مثل مصطفی ملکیان نگران همین «اسلام واقعی واقعی»م این موجودات گوشت و پوست و خون‌داری که می‌آیند و رنج می‌کشند و می‌روند. گمان می‌کنم مومنین نباید نگران اسلام واقعی نمادین باشند چرا که به گفته آورنده‌اش «انا نحن نزلنا الذکر و انا نحن له لحافظون».

پس باید مواجهه رخ دهد تا اسلام واقعی واقعی نجات یابد. زمانی که «اسلام واقعی خیالی» در مقابل «اسلام خیالی واقعی» قرار گیرد و ستیز به فرجام برسد «اسلام تاریخی» متلاشی می‌شود و آن‌گاه ما با یک اسلام رویاروییم که می‌توان با آن موافق بود یا مخالف. اما تا آن واقعه و تجربه لخت سیاسی آن مواجهه، در شرایطی که ما گرفتار چمبر «سه اسلام»یم انتخاب درست آته‌ئیسم است. ما هر سه اسلام را یک‌جا رد می‌کنیم، شاید به این ترتیب ستیز دیالکتیکی شما با اسلام و فاشیزم به فرجام رسد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

این یک مطلب جدیه یا طنزه؟

-- بابک ، May 28, 2010

اين حرفها همه اش حرف است .قربون آدم با مرام چه مسلمان چه كافر.

-- بدون نام ، May 28, 2010

در عبارت انتهایی"شاید به این ترتیب ستیز دیالکتیکی شما با اسلام و فاشیزم به فرجام رسد." اسلاموفاشیزم درست است نه اسلام و فاشیزم

-- محسن حبیبی خو ، May 29, 2010

حسرت به دل ما ماند که کسی این روزها حرف بزند یا مقاله بنویسد و گریزی به صحرای محشر (« لاکان» و «ژیژک» ) نزند!

-- بدون نام ، May 30, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)