خانه > انديشه زمانه > اندیشمندان فلسفه > «مفاهیم» از دید دلوز | |||
«مفاهیم» از دید دلوزترجمهی حمید پرنیاندلوز، فلسفه را هنر ابداع مفاهیم یا هنر بهکارگیری نوین مفاهیم میداند. البته دلوز نمیگوید که این ابداع و خلق مفاهیم جدید باید در بستر کنونی اندیشهی فلسفهی غرب صورت گیرد، بل مفهومآفرینی در بستر فلسفهی غرب مفید و مولد نیست.
چرا که فلسفه از دید دلوز تجربهی واقعی را بهمنزلهی منبعی برای استخراج یا استنباط مفاهیم به کار میگیرد تا پدیدهها را مقولهبندی کند. یعنی فلسفه از دید دلوز مفاهیم را به کار نمیبندد تا ذات پدیدهها را مشخص یا بیان کند، یا اینکه پدیدهها را بر حسب مفاهیم ترتیببندی و رتبهبندی کند. برای نمونه، مفهوم «فرمها»ی افلاتون، ابژهها و استانداردهای تغییرناپذیر و مطلقی از دانش هستند که علیه همهی دانش انسانی است، و در واقع دانش انسانی نسخهی پستی از آن دانش است. چنین مفهومی اصلن ما را کمک نمیکند تا گنجینه و غنای تجربهی زیسته را بفهمیم و از تجربهی زیسته بهره ببریم. بل مفهوم «فرم» افلاتون فقط افراد را در رابطه با یک هنجار انتزاعی، نظم میدهد و برچسب میزند و اندازهگیری میکند. دلوز میگوید؛ درست است که مفاهیم کمک میکنند تا ما در زندگی روزمره اندیشههایمان را با توجه به اندیشههای دیگر سازمان دهیم و اندیشههایمان را به دیگران عرضه کنیم، سادهتر ارتباط برقرار کنیم و در ساختن عقاید دیگران سهیم شویم؛ اما دلوز تاکید دارد که این سادهکردن منجر به نابودی تنوعها و چیزهای منحصر به فردی میشود که در تجربههای ما از جهان وجود دارد. مفاهیم، از دید دلوز و گاتاری، باید ابزاری باشند که ما - با توسل به آنها - فراتر از تجربهی زیستهیمان برویم و بتوانیم به امکانهای جدید بیاندیشیم. دلوز بهجای آنکه چیزها را تحت یک مفهوم بیاورد، میخواهد متغییرها را چنان به مفاهیم جدید مربوط سازد که پیوندهای مولدی بیافریند. مفاهیم باید وضعیت امور را بر حسب شرایط و نیروهای محتملی بیان کنند که منجر به آن امور میشوند و تحت تاثیر آن امور هستند؛ یعنی هر مفهومی به متغیرهای بهخصوصی مربوط است که آن مفهوم را تغییر میدهند. مفهوم، در رابطه با هر رخداد و بینش و تجربه و مسالهی ویژهای آفریده میشود و یا از نو اندیشیده میشود. و بدینوسیله هر مفهومی با احتمال شرایط رخداد همبسته است. بر اساس چنین دیدگاهی، مفاهیم نمیتوانند جدای از شرایط تولیدشان باشند، و نباید مفاهیم را فرض کرد یا «پیشینی» دانستشان [یعنی نمیتوان بدون برخورد با موقعیت و رخدادی، به مفهومی اندیشید – م.] تئوری مفاهیمِ دلوز، بخشی از نقد جدیای است که وی به جریان فلسفه - از یونان باستان تا به اکنون - دارد. دلوز میگوید هر فلسفهای که تکبودگی و مخصوصبودن خودآگاه را نبیند و به طرحهای گستردهی مفهومی توجه داشته باشد، دچار وهم متافیزیکی میشود. ما چیزهای ویژه و گسسته [از هم] را، «صرف نظر از» تفاوتهایشان، زیر یک مفهوم انتزاعی گرد هم میآوریم، و مفاهیم را به آنچیزی که [بهوسیلهی مفاهیم] توضیح داده شده است ارجحیت میدهیم. برای نمونه، ممکن است اشیا را چیزهایی بدانیم که «هستند» و «سودمند هستند»، و بعد به مفاهیم «هستی» و «سودمندی» ارحجیت بدهیم و بپنداریم که آن مفاهیم دارای امتیاز هستیشناختی و معرفتشناختی هستند. اما وقتی همیشه حواسمان باشد که مفاهیم فقط و فقط در رابطه با «این» هستی یا «این» چیز سودمند کار میکنند، از ایجاد چنان وهمهایی جلوگیری کردهایم. در [خودِ] نوشتههای دلوز، مفاهیم همانا ابزاری هستند که ما با آنها فراتر از تجربه میرویم تا بتوانیم بهگونهای تازه بیاندیشیم. مفهوم بهجای آنکه «جدای از» تجربه قرار بگیرد، در واقع اتحادی است که مفهوم بین مولفههای ناهمگن ایجاد میکند. [یعنی تعریف مفهوم همانا «ایجاد وحدت» بین مولفههای ناهمگن است.] یعنی، مفاهیم بهجای آنکه بازنمایانگر و توصیفگر و مختصرکننده باشند، «باید» آفریننده و فعال باشند. به همین دلیل است که دلوز وقتی دارد کارهای دیوید هیوم را بررسی میکند میخواهد نشان دهد که رابطهی علیت مفهوم واقعن آفرینشگری است؛ مفهوم علیت ما را قادر میسازد تا بروندادها و پیآمدها را پیش از آنکه رخ دهند پیشبینی کنیم و در انتظارشان بمانیم. این پیشبینی حتی در مورد بروندادها و پیآمدهایی که اصلن قابل مشاهده هم نیستند ممکن است. در چنین مواردی، پیشبینیکردن چنان قدرتمند است که بخشی از زندگی معمولی ما میشود، و مفهوم علیت اجازه میدهد تا مفاهیم دیگر را بدون نیاز به ادراک حسی تولید کنیم. وقتی میگوییم باید از تاریخ تکرارشوندهی فلسفه به کنش فلسفه برسیم یعنی میخواهیم بگوییم که با مفاهیمِ بهارثرسیده [از تاریخ فلسفه] باید به شیوهی جدیدی برخورد کرد. یعنی از دید دلوز، فیلسوفان باید به خطوط جدید اندیشه و ارتباطات جدیدی که بین ایدهها و حوزههای تخصصی برقرار است بپردازند. تنها در آن شرایط است که فلسفه دارای قدرت سازنده و مثبتی میشود و میتواند شیوههای اندیشیدن ما را دگرگون سازد. دلوز در آثار خویش، مفاهیم بیشماری که از فیلسوفان بزرگ به ارث مانده است را از آنِ خویش میسازد و آنها را به مسایل و کاربستها و اصطلاحات و تئوریهای جدیدی تبدیل میکند. مفاهیم «مدت» و «شهود» از هنری برگسن، مفهوم «موناد» [چیزی بسیطتر از اتم، که جوهر و مولفهی همهی چیزهاست] را از گوتفرید لایبنیتس، تداعیگرایی را از هیوم، و مفاهیم بیشمار دیگری را از ادبیات و فیلم و نقد ادبی و علم و حتی ریاضی اقتباس میکند و آنها را از نو و بهشیوههای تازهای به کار میاندازد. خوانندگان آثار دلوز همواره با ناهماهنگی و تناقض معانی و کاربستهای مفاهیم روبهرو هستند؛ این در واقع نشانهی آن است که دلوز نمیخواهد مفهوم را تکمنظور یا تکارجاع سازد. دلوز همینکه از مرزهای رشتههای دانشگاهی فراتر میرود و پیوسته از آنها تخطی میکند، میخواهد به گفتهی خویش وفادار بماند؛ مفهوم-آفرینی باید کنشی «تهگشوده» [و بدون خط پایان] باشد. فلسفه، از نظر دلوز، مفاهیمی میآفریند که هم برای هنرمندان و دانشمندان مفید است و هم برای فیلسوفان؛ یعنی مفاهیم فلسفی همانقدر که در دسترس فیلسوفان است باید در دسترس هنرمندان و دانشمندان نیز باشد. The Deleuze dictionary. Edited by Adrian Parr. Columbia University Press, 2005. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
این مطالب در رابطه با دلوز بیشتر از کتاب فلسفه چیست؟ نقل شده است لازم است ذکر شود که زبان شبه علمی به کار رفته در این کتاب نشان سطحی بودن دانش نویسندگان از اصطلاحات علمی به کار رفته در این کتاب است جمله مسخره ای چون تابع خود حرکتی آهسته است مشتی از خروار زبان شبه علمی این کتاب است. بعد نیست مترجم محترم بخش های از کتاب چرندیات پست مدرن ، آلن سوکال و ژان بریکمون را در رابطه با ژیل دلوز و زبان شبه علمی او مطالعه نمایند
-- ali ، May 28, 2010