خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > سنن دینی و معنای متافیزیک | |||
سنن دینی و معنای متافیزیکنیما مهراز یک نظرگاه، نظرگاه من، تنها تعداد اندکی از سنن و آداب مذهبی یا قومی دلایلی منطقی و قابل اعتنا دارند و اکثر این مراسم با شکلها، دقتها و نکات متفاوت در نقاط مختلف دنیا در واقع آن گونه آدابی نیستند که بیتوجهی به آنها قومیت خاص انسانی منطقه را از منظر حیاتی به خطر بیاندازد. به جا آوردن مراسم پرستش، انواع نمازها یا مراسم دیگری چون روزه، خواندن دعا به شکل فردی و دسته جمعی از چه چیزی ناشی میشود؟ چه مقولهی مشترکی در تمامی مذاهب، مردمان را ترغیب یا مجبور به اجرای حرکات و رفتارهای خاصی میکند که به وضوح انجام یا عدم انجامشان در حیاتشان بیتاثیر است؟ بیگمان اگر این سوال را از مذهبیان بپرسید معتقدان به هر مذهب خاص، کلامی متافیزیکی و متفاوت را به عنوان پاسخ و دلیل برای آن ذکر خواهند کرد. اما ورای این که این کلام متافیزیکی هیچ گاه جای یک بیان منطقی را نخواهد گرفت، چیزی نهفته هست. این کلامها به وضوح بعد از شکلگیری خود مراسم و آداب به وجود آمدهاند و سعی در توصیف و توجیه خود مراسم مذهبی داشتهاند. جنس این صحبتها از نوع توصیفیست که مثلا میتوان بر روی کتابی که مدتها قبل نوشته شده، انجام داد. این موضوع این حقیقت را آشکار میکند که ادیان مختلف بر پایهی نیاز مشترکی سعی در ایجاد نوعی از مراسم و نمود بیرونی برای توصیفات خود از جهان داشتهاند.
نگاه مطلقگرای دینی (و نه مذهبی) الزاما به دنبال معنا بخشی به جهان میگردد و همچنین معنا بخشی به خود به عنوان جزءی مهم و تاثیرگذار در جهان. به عنوان مثال دین به انسان دیندار القا میکند که در توصیف او از جهان، صرفا این آن دین مشخص خواهد بود که او را به امر مطلوب خود میرساند. البته این امر مطلوب هم در خود پروژهی معناسازی دینی تعریف شده است. دین برای وجود داشتن نیاز به دیندار دارد و برای آن نیاز به معنا داشتن در جهانی که توصیف میکند. آن هم نه معنایی ساده. معنایی تعیینکننده و سرنوشتساز. اما دین چگونه میتواند این معنا را بسازد؟ تا زمانی که دین یک مقولهی ذهنیست، معنا ساخته نمیشود. معنا در کاربرد به وجود خواهد آمد. یک سوال ساده: اگر کاربردی بیرونی از مقولهی نوشتاری و ذهنی دین وجود نداشته باشد، چه تفاوتی در نوع زندگی کردن یک دیندار و فرد خنثی دیگری وجود خواهد داشت؟ آن زمان چگونه دین معنای تعیینکننده و سرنوشتساز خود را در فرد مورد نظر به اثبات میرساند؟ مهمتر از همه: دیندار چه کسی خواهد بود؟ مسئله همین است که شکل زندگی متافیزیکی وجود ندارد. واژهها در یک بازی زبانی خاص، زمانی واقعا واجد معنا خواهند بود که این بازی زبانی در شکل زندگی خاصی کاربرد داشته باشد. البته خود وجود شکل زندگی خاص، بازی زبانی را میسازد و اساسا بعد از شکلگیری چنین چیزی به آن بازی زبانی میگوییم. عدم وجود چنین شکل زندگی متافیزیکی در زندگی واقعی و اجتماعی انسانها، نیاز به ایجاد یک رفتار خاص، بدون دلیل حیاتی و کاملا متفاوت از رفتارهای دیگر را ایجاد میکند. نماز خواندن را تصور کنید. نماز خواندن تلاش نا فرجام یک کلام کلی بدون معناست برای رسیدن به یک موقعیت بازی زبانی. نکتهی دیگر آنکه این مراسم اکثرا و ترجیحا به شکل گروهی برگزار میشود، و این خود تلاشی برای نشان دادن وجود حتمی چنین شکل خاصی از زندگی در جمعیتی از انسانها را نشان میدهد. این تلاش اخته میماند و چنین شکلی از زندگی به حقیقت نمیپیوندد. زندگی متافیزیکی فاقد معنا میماند. مذهب تلاشیست برای معنا بخشیدن در کاربرد، به کلام دینی و این کاربرد نوع خاصی (بسته به نوع مذهب) از رفتارهای غیر قابل توجیه است که خود جنبهی خاص بودن و رمزآلودبودن را هم ایجاد میکند تا علاوه بر نوعی تبلیغ، صفت تعیینکننده و سرنوشتساز را برای کلام دینی مورد نظر به اثبات برساند. ساختن درختی مصنوعی از روی درخت واقعی حتی با زرق و برق بیشتر که البته رشد نخواهد کرد. آدابی که قابل رشد نخواهند بود و با کلام تطبیق نخواهند یافت. تطبیق این نیست که در کلام دستوری داده شده باشد و آن دستور به طور عینی اجرا شود. نه! آن کلام باید در کاربرد معنی پیدا کند. واژهی «خدا» را در نظر بگیرید. فرد الف خود را خداپرست میداند یا خود را معتقد به این واژه میشمارد. این واژه در چه گونهای از شکل زندگی او معنا مییابد و مثلا او را از فرد ب که این واژه را اصلا نشنیده، اعتقاد ندارد یا نمیشناسد؛ جدا خواهد کرد؟ فرد الف ممکن است پارهای از رفتارها را برشمارد که در نهایت در قالب اخلاقیات کلام دینیاش قرار خواهند گرفت. یعنی بازگشت به کلامی که خود معنی نشده و البته در هیچ صورتی باز هم معنای واژه «خدا» در کاربرد مشخص نمیشود. مثلا این فرد ممکن است رفتاری پرستشگونه چون نماز را مثال بزند که خود به وضوح تلاشیست برای معنا بخشیدن به همان کلام. خدا صرفا واژهایست که او به خود مینامد. اسمی خاص و بدون معنا. کاربردی نادرست از زبان. به این دلیل است که اساسا کلام متافیزیکی کاربردی نادرست از زبان خواهد بود. حال نگاه کنید به لباس روحانیون دینی. به لباس و کلام با تلاش خاصشدهی مذهبیون افراطی. چه میبینید؟ در معماریشان ؟ چه میبینید؟ چه تلاش نافرجامی را مشاهده میکنید؟ فردی که در جوامع، مذهبی افراطی نامیده میشود چه فرقی با یک مذهبی معمولی دارد؟ مذهبی افراطی تلاشی مضاعف یا پیگیرانه برای معنابخشی دارد. حتی با روشهایی جدید و ابتکاری. جنگهای مذهبی؟ جهاد ؟ انفجار انتحاری؟ آیا به فرجام نرسیدن، رشد نکردن درخت مصنوعی دلیل رشد رفتارهای بدون منطق و مثلا جنگهای مذهبی بوده است؟ دست کم میتواند یک زیر بنا تلقی شود. در برخی داستانها و افسانههای دینی تلاش بر آن میشود که موقعیت حیاتی قومیتی را به شکلی، وابسته به چنین رسومی کنند. قومی که حیاتش را به دلیل عدم اجرای این رسوم، در اثر بلایای طبیعی از دست میدهد. اما بر عکس آن، توصیفی خاص از سبک زندگی متافیزیکی در ذهن ایجاد نمیکنند. چرا؟ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
به طور خلاصه می خواهید بگویید که آدم ها ابتدا تشنگی را شناختند، بعد مفهومی به نام آب را اختراع کردنند و آدابی به نام نوشیدن را بنا گذاشتند. والا نوشیدن آب که لفظی متافیزیکی است و معنا ندارد. در حقیقت این انسانها هستند که این کار بی معنی که نوشیدن آب باشد را معنی داده اند که معنی ندارد و در حقیقت اگر تشنگی نبود آب هم نبود. یعنی در حقیقت اگر چه حیوانات در ظاهر به امر حیاتی نوشیدن آب دست می زنند، در حقیقت چنین کاری نمی کنند چون حیوانات که به نوشیدن آب "نوشیدن آب' نمی گویند، فقط آنرا می نوشند و تمام بدون هیچ دنگ و فنگی. پس آبی برای حیوان وجود ندارد و لفظ آب و نوشیدن فقط کلام پردازی های بی معنی انسانهاست.
-- بدون نام ، May 18, 2010برخی همانند مولوی ، به خطا نیاز به آب را که یک نیاز غریزی برای همه موجودات زنده است با موضوع خدا پرستی قیاس میکنند . درست مثل اینکه یک نفر بگوید ، چون انسان نیاز به آب دارد ، پس نیاز به غول چراغ جادو هم دارد !!! پرستش یک نیاز غریزی نیست ، یک موضوع عاریتی است . درست مثل زبانها که قرنها طول کشید تا اختراع شدند و یک فرایند طولانی را طی کردند ، دین نیز اینچنین است . یعنی دین نیز مثل زبان ، ساخته بشر است . همانطور که میلیونها سال ، انسان بدون داشتن رابطه کلامی زندگی کرده ، میلیونها سال هم بدون دین زندگی کرده ! دین یک موضوع غریزی نیست ، یک موضوع عاریتی است . چیزی است که به انسان اموخته شده . انسان این همه اختراعات مختلف دارد که گاه برخی مطلوب و برخی مضر هستند . یکی از این موضوعات هم دین است ، که تاریخ شهادت میدهد زیانش بسیار بسیار بیش از سودش بوده است .
پرستش نیاز نیست ولی اگر شما این جمله را می گویید و مفهومی از آن استخراج می شود، نتیجه بدیهی آن اینست که جملات معنی دارند. اگر جملات معنی دارند دین هم برای انسانها معنی داشته و دارد و خواهد داشت. اگر شما برای اینکه ۴۰ سال نفس بکشید احتیاج به پرستش ندارید، دلیل بر این نیست که میلیون ها سال انسان بدون دین زندگی کرده. شاهداین را از کجا آورده اید؟ اولا که انسان امروزی میلیونها سال قدمت ندارد. دوما از بررسی چهار تا استخوان و سنگ تراشیده شما از کجا فهمیدید که دینی وجود نداشته. حتما که نباید مسجد و کلیسا ساخته باشند؟ سرخپوستان آمریکا هم مسجد نداشتند، ولی به طبیعت اطراف خود نگاه ماورایی و آن جهانی داشتند، یعنی زندگی را فقط در خورد و خواب و پوشاک نمی دیدند. این تفکر فقط منحصر به بشر مدرن است.
-- بدون نام ، May 19, 2010