خانه > انديشه زمانه > اندیشمندان فلسفه > «شدن» از دید دلوز | |||
«شدن» از دید دلوزترجمهی حمید پرنیانمفهوم «شدن» بههمراه مفهوم «تفاوت»، یکی از موضوعات اصلی نوشتههای دلوز است. چون دلوز از یک هستیشناسی ویژهای سخن میگوید، این دو مفهوم سنگبنای آن هستیشناسی دلوزی هستند. اما مفاهیم «بودن» و «هویت» – بهطور ناموجهای – نقطهی ثقل سنت فلسفهی غرب است، و «شدن» دلوز بهمنزلهی پادزهری برای آن نقطهی ثقل به شمار میرود.
دلوز میگوید در تفکرات روزمرهی ما، این دو مفهوم (یعنی بودن و هویت) چنان تکثیر و تکرار میشوند که مفهوم تفاوت محدود میشود و بنابراین تنوع و تغییرات دنیای تجربهشدهی ما رقیق و کمتوان میگردند؛ دلوز برای تصحیحکردن چنین تفکر مالوفی، در دو سطح پیش میرود؛ در سطح فلسفه، وی تئوریهای تفاوت، تکرار و شدن را مطرح میکند. و در سطح کنش یا اقدام، نوشتههایاش منجر به واژگونشدن اندیشههای ما میشود. دلوز اما در هر دوی این سطوح، «ابزار»ی برای درک نوین از جهان به دست ما میدهد. هویت آن چیزی است که دنیا را صرفن یک بازنمایی میداند اما شدن (یا به زبان دلوز؛ «متفاوتشدن») جهان را از نو مینمایاند. دلوز اصطلاح «شدن» را از نیچه اقتباس میکند تا با آن، تولید مستمر تفاوتی را توصیف کند که درون ساختار رخدادها جاری است، خواه این رخدادها فیزیکی باشند یا غیرفیزیکی. شدن، جنبش نابی است که در تغییرات رخدادهای ویژه هویداست. این بدان معنی نیست که شدن همانا حدفاصل بین دو وضعیت است؛ شدن، بهجای آنکه محصول یا فرآوردهای نهایی یا موقتی باشد، همان پویایی و دینامیسم تغییر است؛ شدن، هیچ هدف مشخصی ندارد و هیچگاه به خط پایان نمیرسد. معمولن شدن را با یک نقطهی شروع و یک نقطهی پایان تعریف میکنند و نتیجه میگیرند که شدن همانا تفاوتهای بین این دو نقطه است. اما از دید دلوز این تعریف، جنبش را از کنش یا اندیشهای که آن وضعیتها در آن [کنش یا اندیشه] درک میشوند جدا میسازد و آن را همچون ابزاری میداند برای «شدن» وضعیت ایستای دیگر. از دید دلوز، چنین تعریفی از «شدن»، آن را از گنجینهی تجربههای ما بیرون میاندازد. شدن، از دید دلوز، صرفن صفت یا کیفیت یک رخداد و یا واسطهی بین رخدادها نیست؛ بل شدن همانا مشخصهی تولید رخدادهاست. بین دو رخداد متفاوت، چیزی بهعنوان زمان تغییر وجود ندارد، بل هر رخدادی یک نمونهی تک و یگانهای از تولید است؛ تولیدی که در گردش پیوستهی تغییرات کل جهان هستی مشهود است. تنها چیزی که در رخدادها «مشترک» است همان متفاوتشدنشان است که در طول تولیدشان روی میدهد. تولید پیوستهی رخدادهای تک و یگانه، مستلزم یکنوع استمرار است؛ رخدادها در همان شدنشان متحد میشوند. شدن، رخدادها را «احاطه نمیکند» بل شدن از بین رخدادها «میگذرد»؛ انگار که شدن همهنگام نقطهی شروع و نقطهی پایان و نقطهی میانی یک چرخهی تولید باشد. دلوز این چرخهی تولیدی را با استفاده از مفهوم نیچهای «چرخش ازلی» تئوریپردازی میکند. اگر هر لحظهای بازنمایانگر یک تلاقی یگانهی نیروها باشد، و اگر ماهیت جهان هستی این باشد که - بدون رسیدن به نقطهی پایان مشخصی - پیوسته از وضعیتی به وضعیت دیگری رود، پس شدن میتواند بهمنزلهی چرخش ازلی و تولیدکنندهی تفاوت باشد. دلوز معتقد است که هر تغییر یا شدنی، طول مدت خودش را دارد، و در طول آن مدت میتوان انتظار داشت به یک استقرار نسبی دست یابد، و رابطهی بین نیروها این طول مدت را مشخص میسازد. شدن را نباید بر حسب زمان استعلایی فهمید، و نه حتی آن را همچون «پسزمینهی زمانمند»ی دانست که تغییرات روی آن رخ میدهند. از دید دلوز، اکنون صرفن لحظهی تولیدکنندهی شدن است، لحظهای است که با آستانهی تولیدکنندهی نیروها قرین است. لحظهی اکنون نمایانگر انفصال بین گذشتهای است که نیروها در آن تاثیر گذاشته بودند و آیندهای که در آن آرایش نوینی از نیروها رخدادهای تازهای خواهد ساخت. یعنی، خودِ شدن نسخهی دلوزیِ زمان خالص و خالی است. این نوع نگاه به جهان، پیآمدهای مهمی برای مفاهیم سنتی فلسفه خواهد داشت؛ این نوع نگاه، هرگونه تئوری افلاطونیای که به بودن و اصلیت و ذات ارجحیت میدهد را ویران میسازد. از دید دلوز، هیچ دنیایی «پشت ظواهر» وجود ندارد. تئوری دلوز، دربارهی این نیست که چیزها به راه انداخته میشوند یا تجربه میشوند، بل دربارهی این است که چیزها و وضعیتها محصول شدن هستند. برای نمونه، سوژهی انسانی را نباید فردی عقلانی و ایستا دید که تغییرات را تجربه میکند اما همانی میماند که بود. بل، از دید دلوز، فرد خودش را باید بهمنزلهی همگذاری نیروها ببیند، همگذاریای که پیوسته تغییر میکند؛ بهمنزلهی آثار ثانویای ببیند که ناشی از تاثیرات شانسی زبان و اندامگانها و جوامع و انتظارات و قوانین و مانند آن است. The Deleuze dictionary. Edited by Adrian Parr. Columbia University Press, 2005. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|