خانه > انديشه زمانه > مقالات > بیست سال پس از سقوط | |||
بیست سال پس از سقوطبهداد بردباراشاره: اسلاوی ژیژک فیلسوف و نظریهپرداز نامدار معاصر منتقد سرسخت لیبرال دمکراسیهای غربی است. از زمانی که ژیژک مقالات و کتابهای خود را به زبان انگلیسی منتشر کرده چنان مورد استقبال مجامع آکادمیک و عموم مردم قرار گرفته که گاهی او را الویس پریسلی حوزهی نقد فرهنگ مدرن مینامند. معرفی ژیژک به عنوان یک روشنفکر مارکسیست کار سادهای نیست. او اگر یک مارکسیست باشد مارکسیستی غیرمتعارف است. نظريهپردازی است که مارکس، فلسفهی هگل و روانشناسی لاکان را با فرهنگ پاپ میآميزد تا بتواند مفاهيم فرهنگ معاصر را تحليل کند و به ما يادآوری کند که درک ما از اين مفاهيم تا چه حد از منطق به دور است. ژیژک اهل اسلوونی است و نظارهگر فروپاشی بلوک شرق بوده است. تجربهی درغلطیدن کمونیستهای سابق به دامان کاپیتالیسم میتواند تجربهی مهمی برای جامعهی ما باشد. اقتصاد بیمار ایران که همیشه دستخوش سیاست بوده در آرزوی آزادسازی اقتصاد و پیوستن به بازارهای آزاد به سر می برد. در ایران چه مدیران دولتی، چه مخالفان آنها همه در آرزوی جذب شدن ایران به بازارهای جهانی هستند. بحران افزایش قیمت محصولات غذایی که در تابستان سال ٢٠٠٨ موجب شورش در مصر و پاکستان شد، در اصل نتیجهی سیاستها و راهکارهای بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی بود. بحران مالی اخیر در آمریکا آغاز شد و به سراسر جهان تسری یافت. در آغاز هزاران شهروند آمریکایی که قادر به باز پرداخت وام مسکن نبودند خانههای خود را از دست دادند و همچون بی خانمانها در صف دریافت غذای مجانی ایستادند، سپس شرکتهای بیمه، بانکها و خودروسازها صدمه دیدند و کارگران در کشورهای صنعتی با مشکل مواجه شدند. میتوان ادعا کرد که سلسلهی ناتمام بحرانها منطق سرمايه داری و ساز و کارهای درونی آن را به چالش کشیده است. در چنین شرایطی کتاب سرمایه کارل مارکس با اقبال دوباره خوانندگان مواجه میشود. ژیژک در تحلیل وقایع سیاسی ایران هم صاحب نظر است. به قول حمید دباشی، استاد مطالعات ایرانی و ادبیات تطبیقی دانشگاه کلمبیا در مقالهی «افسون گسسته از روشنفکران اروپایی» .بعد از اینکه میشل فوکو به طور وحشتناکی تعبیر غلطی از انقلاب اسلامی ارائه داد و چند مقالهی مشتاقانه برای مجلی ایتالیایی «کویر دلا سرا» منتشر نمود، و از انقلاب ایران تمجید نمود بیش از سی سال است که ما هیچ فیلسوف معتبر اروپایی را نمی شناسیم که با شجاعت و هشیاری بسیار، بتواند که از موانع روانی و افسانهها عبور کرده و دربارهی « دیگران» که همان مسلمانان اورینتال، هستند سخن بگوید. آن هم نه هر سخنی، که سخنانی پر مغز دربارهی خشونتهای بعد از انتخابات ایران. مقالهی حاضر در بیستمین سالگرد سقوط دیوار برلین منتشر شده بود. امروز بیستمین سالگرد سقوط دیوار برلین است. در طول این مدت، فرصتی موجود بوده برای واکنش به اتفاقات گذشته، برای ما مهم بوده است که بر طبیعت معجزهسان این رویدادها که از آن روز آغاز شد تأکید کنیم: به نظر میرسید که یک رؤیا در حال تحقق است، رژیمهای کمونیستی مانند خانههای مقوایی فروریختند، دنیا ناگهان به طریقی تغییر کرد که حتی چند ماه پیش از آن هم قابل تصور نبود. چه کسی در لهستان تا آن روز می توانست تصور یک انتخابات آزاد و ریاست جمهوری لخ والسا را بکند؟ به هر حال، هنگامی که ابهام والای انقلابهای مخملی بوسیلهی واقعیت جدید دموکراتیک- کاپیتالیستی برطرف شد، مردم با یک ناامیدی غیرقابل اجتناب به آن واکنش نشان دادند که خود را، در یک چرخش [به گذشته] به شکل نوستالژی برای «روزگار خوش» گذشته کمونیستی از جانب راستگرایان، با پوپولیسم ناسیونالیستی و از جانب طرفداران وضع جدید، با یک پارانویای آنتی کمونیستی از موعد گذشته، نشان داد. فهم دو واکنش اولی آسان است. همان راستگرایانی که دهههای قبل فریاد میکشیدند «مردن بهتر است تا سرخ بودن»، اکنون اغلب زیر لب میگویند «سرخ بودن از خوردن همبرگر بهتر است»! نوستالژی کمونیستی را، اما نباید زیاد جدی گرفت: جدا از ابراز یک آرزوی واقعی برای بازگشت به واقعیت سوسیالیستی خاکستری گذشته، این امر بیشتر شکلی از ماتم است برای به آرامی خلاص شدن از دست گذشته. در مورد برخاستن پوپولیسم راستگرایانه، این امر فقط مخصوص اروپای شرقی نیست بلکه خصیصهی رایج هر کشوری است که در گردباد جهانیسازی گرفتار میشود. چیزی که بیشتر جالب توجه است تجدید حیات آنتی کمونیسم از مجارستان تا اسلوونی است. در طول پائیز ۲۰۰۶ اعتراضات گسترده علیه حزب حاکم سوسیالیست، مجارستان را برای هفتهها فلج کرد. معترضین بحران اقتصادی کشور را به حکومت سوسیالیستها به عنوان جانشین حزب کمونیست مربوط میدانستند. آنها مشروعیت واقعی دولت را نفی میکردند، اگر چه درون یک انتخابات دموکراتیک به قدرت رسیده بود. هنگامی که پلیس برای برقرار کردن نظم مدنی وارد کار شد، آن را بارها با درهم کوبیدن قیام ضدکمونیستی ۱۹۵۶ توسط ارتش شوروی مقایسه کردند. این آنتی کمونیسم نوین حتی سمبلها را نیز تعقیب می کند. در ژوئن ۲۰۰٨ لیتوانی قانونی را گذراند که به موجب آن نمایش عمومی تصاویر کمونیستی مانند داس و چکش و نیز سرودهای شوروی ممنوع گردید. در آوریل ۲۰۰۹ دولت لهستان پیشنهادی مبنی بر بسط ممنوعیت تبلیغات تمامیتخواهانه شامل کتابها و لباسها و دیگر چیزهای کمونیستی را ارائه کرد؛ شخص حتی با پوشیدن تی شرت «چه گوارا» هم میتوانست دستگیر شود. تعجبی ندارد که در اسلوونی سرزنش اصلیای که راست به چپ متوجه میکند این است که چپ «جبر حاصل از استمرار» رژیم کمونیستی قدیم است. در چنین اتمسفر خفقانآوری چالشها و مشکلات جدید به تکرار نزاعهای قدیمی فرومیکاهد، بر طبق این ادعای پوچ (که برخی اوقات در لهستان و اسلوونی سربلند میکند) دفاع از حقوق همجنسگرایان و یا قانونی کردن سقط جنین بخشی از یک توطئهی کمونیستی برای اخلاقزدائی از جامعه است. این آنتی کمونیسم تجدید حیاتیافته نیرویش را از کجا میگیرد؟ چرا ارواح گذشته در ملتهایی دوباره جان میگیرند که بسیاری از جوانانشان حتی نمیتوانند دورهی کمونیسم را به یاد بیاورند؟ آنتیکمونیسم نوین پاسخ سادهای به این پرسش ارائه میکند: «اگر سرمایهداری واقعاً خیلی بهتر از سوسیالیسم است، چرا زندگی ما هنوز فلاکت بار است؟» این امر به این دلیل است که بسیاری اعتقاد دارند که ما واقعاً داخل سیستم سرمایهداری نیستیم: ما هنوز نه یک دموکراسی واقعی بلکه تنها صورتک فریبآمیزی از آن را داریم، همان قدرتهای تیره هنوز سررشتههای قدرت را به دست دارند، تنها یک اقلیت کوچک از کمونیستهای سابق که به مالکین و مدیران جدید تغییر قیافه دادهاند – هیچ چیزی در واقع تغییری نکرده است، بنابراین ما به پاکسازی دیگری نیاز داریم، انقلاب باید تکرار شود. آنچه که این آنتی کمونیستهای از موعد گذشته نمیخواهند بفهمند، این است که تصویری که آنها از جامعه به دست میدهند، به طرز عجیبی به تصویر سوءاستفاده شدهی چپ سنتی از سرمایهداری نزدیک است؛ جامعهای که در آن دموکراسی ظاهری به طور محض سلطهی یک اقلیت ثروتمند را پنهان میکند. به بیان دیگر آنتی کمونیستهای تازه تولد یافته نمیفهمند که آنچه آنها به عنوان «یک شبه سرمایه داری منحرف» تقبیح میکنند به سادگی خود سرمایه داری است. شخص همچنین میتواند استدلال کند که هنگامی که رژیمهای کمونیستی فروپاشیدند کمونیستهای سابق از خواب غفلت بیدار شده به طور واقعی برای راهاندازی یک اقتصاد سرمایه داری جدید بسیار مناسبتر از مخالفان پوپولیست بودند. هنگامی که قهرمانان آنتی کمونیسم نوین به چسبیدن به رؤیای یک جامعهی جدید پر از عدالت و صداقت و وحدت، ادامه میدهند، کمونیستهای سابق قادر خواهند بود که به طور بیرحمانهای خودشان را با قوانین کاپیتالیستی جدید و دنیای بیرحمانهی بهرهوری بازار شامل تمامی مفاسد و نیرنگهای کثیف نو و کهنه اش وفق دهند پیچیدگی بیشتر توسط کشورهای کمونیستی ایجاد شده که اجازهی ظهور سرمایه را دادند، در حالیکه قدرت سیاسی را همچنان در دست دارند. به نظر میرسد آنها از خود کشورهای کاپیتالیستی هم کاپیتالیستتر باشند. در یک بازی دو لبه کاپیتالیسم بر کمونیسم فایق آمد. اما مجبور شد که بهایی برای این پیروزی پرداخت کند، حالا کمونیستها در زمین سرمایهدارها حضور دارند و به آنها ضربه میزنند. زمانی که مردم اروپای شرقی در برابر کمونیستها دست به اعتراض زدند، اکثریت آنها خواهان سرمایه داری نبودند. آنها خواستار آزادی و رهایی از کنترل دولتی بودند، تا بتوانند دور هم جمع شوند و به گونهای که دوست دارند صحبت کنند، آنها زندگی ساده و صادقانه میخواستند. رها از ایدئولوژیهای دولتی شده و قصد داشتند تا بر دغل بازانِ مردم فریب پیروز شوند. در میانه ترجمه مقاله حاضر متوجه شدم که بخشی از این مقاله توسط آقای نیما ناصحی پیشتر ترجمه شده و گویا در روزنامه اعتماد نیز منتشر شده. من از متن ایشان استفاده نمودم و دوباره متن را مطابقت دادم. 20 Years of Collapse - By: Slavoi Zizek - November 09, 2009- The New York Times The Discrete Charm of European Intellectuals Hamid Dabashi - Professor of Iranian Studies and Comparative literature |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
پس بقیه اش چی عمو جان؟ فقط صفحه اول مقاله رو ترجمه کردی. اصلش صفحه دومه
-- بهمن ، May 1, 2010