خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > اخلاق سلوکی دین و دنیای جدید (۲- ۱) | |||
اخلاق سلوکی دین و دنیای جدید (۲- ۱)اکبر گنجی۱- روابط دین و اخلاق دین، برساختهای تاریخی است. این برساخته، اهداف و مقاصدی را دنبال میکند. ارکان و اجزای دین، متناسب با مقاصدش ، برساخته میشوند. از این نظر، اگر چه اخلاق اتکای وجودی، معرفتی و روان شناختی به دین ندارد، اما دین، دو گونه ارتباط با اخلاق خواهد داشت: ۱-۱- دین در خدمت اخلاق: اگر این مدعا درست باشد که "هدف دین ساختن انسانهای اخلاقی است"، دین با اتخاذ روشهایی خاص، آدمیان را به سوی اخلاقی زیستن سوق خواهد داد. به عنوان مثال، پاداشهای اخروی، پشتوانهی اخلاقی زیستن خواهند بود. یا اینکه گفته خواهد شد، حیات دنیوی، زندگی عادلانهای نیست. خداوند در آخرت نیکوکاران را به بهشت و بدکاران را به جهنم خواهد برد. در این مدل، دین به عنوان پشتوانهی اخلاق، عمل خواهد کرد. دین با امر و نهی، وعدهی ثواب و عقاب خواهد داد، آدمیان هم با اطاعت و عصیان، نائل به یکی از آن دو (پاداش و کیفر) خواهند شد. مطابق حدیث نبوی، "انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" یا "انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"، بعثت پیامبر معطوف به مکارم اخلاق خواهد بود. در روایت اول، دین در خدمت اخلاق خواهد بود. مطابق روایت دوم از این مدعا، که میتوان آن را فروکاستگری رادیکال (radical reductionism) نامید، هر گزارهی دینی، قابل فروکاستن به حکمی اخلاقی است. بریث ویت (Braithwaite)، از این ایده دفاع میکرد. به گمان او، حتی گزارههایی چون خدا وجود دارد، حیات پس از مرگ وجود دارد، و دیگر گزارههای دینی، در واقع گزارههای اخلاقی اند،نه گزارههای حاکی از واقع. باور به خدا و دوست داشتن او، چیزی جز دوست داشتن عدالت نیست1. قرائت سومی هم از این نظریه وجود دارد.آیریس مرداک، استقلال اخلاق از دین را، به یک اعتبار رد، و به یک اعتبارقبول میکند. بنابر شرحی که مصطفی ملکیان داده است،"قبول میکند، چون معتقد است که اخلاق به خوبی بستگی دارد، نه به خدا، یعنی واقعیت عینی خوبی شرط لازم اخلاق است، نه واقعیت عینی خدا. رد میکند، چون بر این اعتقاد است که حیات اخلاقی متمرکز بر اصلاح زندگی و، بنابر این، ناظر به تصوری از کمال است و این تصور از حیات اخلاقی با مدعیات سنتهای دینی سازگاری دارد2." ۲-۱- دین در خدمت تجربهی دینی: برخی از فیلسوفان دین، دینداری را به تجربهی دینی، تحویل میکنند. جان هیک، تجربهی دینی را اینگونه تعریف کرده است: "من تجربهی دینی و عرفانی را دو صورت از طیف واحدی از پدیدارها میدانم، که از حس ملایم- گذرا یا پایدار- حضور الهی یا ذات قدسی تا کشف و شهودهای بسیار نیرومند، صداها یا تجربه های اتحاد با واقعیتی عظیم تر و متعالی تر امتداد می یابد. مانند همهی اشکال دیگر تجربه، این حس شامل فعالیت تفسیری ذهن است...تفسیر در آغاز تکوین خود تجربه روی میدهد3." اگر این مدعا درست باشد که "هدف دین آن است که تجربهی دینی را برای آدمیان امکان پذیر سازد"، در این صورت، دین روشهایی که به تجربه دینی ختم میشوند را به آدمیان خواهد آموخت. در این مدل، فقط و فقط،، تجربهی دینی ذاتی دین است4. به تعبیر دیگر، پیامبر گرامی اسلام به پیروان خود گفته است: من با عمل به نوعی سلوک به "تجربهی وحیانی" نائل شدم. اگر شما هم خواهان آن نوع تجربهها هستید، باید همان سلوک خاص را پیشه کنید، تا آن تجربهها، در سطوحی پائین تر، برای شما نیز تکرار شود. در این مدل، دین واجد "اخلاق سلوکی" خواهد بود. اخلاقی که به تکرار تجربهی وحیانی منتهی خواهد شد. البته، هیچ تجربهای تکرار تجربهی پیشین نیست. هر تجربهای در این وادی، تجربهای خصوصی و متناسب با شخصیت سالک است. از همین مدعا هم قرائت های مختلفی وجود دارد. مطابق یک قرائت،سالک پس از طی طریق، با خدای متشخص انسانوار رویارو، و وارد گفت و گوی من – تو میشود. مارتین بوبر نظریه پرداز این رویکرد بود5. اما مطابق روایتی دیگر،آن گونه که مولوی گفته است، خدا، صورت بی صورت است. سالک با صورت بی صورت رویارو میشود، سپس بر تجربه بی صورت خویش، صورتی متناسب با شخصت و تجربه خود می افکند. بدین ترتیب، از تجربهی دینی، فرآورده های متکثر زاده خواهد شد.6. جان هیک هم خداوند را وجود فراشخصی میداند که، بر مبنای رئالیسم انتقادی، تجربهی تجربه گر از امر متعالی، پاسخی شناختاری (cognitive) است. به تعبیر دیگر، تجربهی دینی، همواره صورت خاص خود را از ذخایر مفهومی و تخیلی تجربه گر دریافت میکند، وگرنه: "واقعیت متعال در ذات خود فراتر از همهی این اشکال، حتی شخصیت و فقدان شخصیت است. واقعیت متعال فرامقوله ای(بیان ناپذیر) است، و با مقولات بشری ما توصیف پذیر نیست7." هر یک از این دو مدعا، یا هر دوی آنها، صادق باشد، دین برای رسیدن به این اهداف، واجد اخلاقی خواهد بود، که نسبت به زندگی دنیوی ، نه تنها بی طرف نیست، بلکه برخی از صور سبک زندگی را طرد و سبک زندگی خاصی را تشویق خواهد کرد. توجه ما معطوف به کارکردهای فردی اخلاق دینی نخواهد شد، بلکه، به کارکردهای اجتماعی آن نوع اخلاق و نسبت آن با توسعه جلب نظر خواهیم کرد. اخلاق سلوکی دین، فرد را آماده ی مواجهه با خداوند، در دنیا و آخرت میکند. از این رو، هر نوع زندگیای، تسهیل کنندهی چنان تجربهای نخواهد بود. برخی از صور زندگی، چنان تجربه هایی را ناممکن میکنند، اما نوع خاصی از زندگی، آن نوع تجربه ها را ممکن و تسهیل میکنند. اینک نوبت آن است که نگاه اخلاقی دین به دنیا را توصیف و تبیین کرده و روشن سازیم چه نوع جهان بینی و رفتاری شرط لازم سلوک اخلاقی دینی و تجربه ناشی از آن است؟ ۲- سلوک اخلاقی کتاب (قرآن) پیش از هر چیز باید اعتراف کرد که فرهنگ بازرگانی اعراب، در قرآن کاملاً بازتاب یافته است. مفاهیمی چون خسر، ربح، تجارت، قرض، ربا، بیع، شراء، اجر و امثال آنها، به وفور در آیات قرآن قابل مشاهده است. مانند: وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاْنْسانَ لَفی خُسْرٍ: سوگند به روزگار که بیگمان انسان در زیانکاری است (عصر، ۱ و۲). اُولئِک الَّذینَ اشْتَرَوا الضَّلا'لَةَ بِالْهُد'ی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ: اینان گمراهی را به هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و در شمار هدایت یافتگان در نیامدند (بقره، ۱۶). ولی اخلاق سلوکی قرآن، تجارت دنیوی مردم با یکدیگر را، به تجارت مومنان با خدا تبدیل کرده است. به عنوان مثال، رباخواری از نظر قرآن حرام است و در حکم جنگ با خدا و رسول به شمار می آید. ولی معامله ربوی با خداوند جایز به شمار آمده است: مَنْ ذَاالّذی یقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً کثیرةً وَ اللّهٌ یقْبِضُ وَ یبْصُطُ وَ اِلَیهِ تُرْجَعُونَ: کیست که به خدا قرضالحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟ خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد و شما به سوی او باز گردانده میشوید (بقره، ۲۴۵). اِنَّ الَّذین یتْلُونَ کتابَ اللّهِ وَ اَقامُوا الصَّلواةَ وَ اَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلا'نِیةً یرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ: آنان که کتاب خدا را میخوانند و نماز می گزارند و از آنچه به آنها دادهایم پنهانی و آشکار انفاق می کنند، امیدوار به تجارتی هستند که هرگز زیان نمی کند (فاطر، ۲۹). یا اَیهَا الَّذینَ ا'مَنُوا هَلْ اَدُلُّکمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکمْ مِنْ عَذ'ابٍ اَلیمٍ: ای کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را به تجارتی که از عذاب دردآور رهاییتان دهد راه بنمایم (صف، ۱۰). اِنَّ اللّهَ اشْتَری' مِنَ الْمُوْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْو'الَهُمْ بِاَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ: خدا از مومنان جانها و مالهایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد(توبه، ۱۱۱). وَ اِذ'ا رَاَوْ تِجارَةً اَوْ لَهْوَا انْفَضُّوا اِلَیها وَ تَرَکوک قائِماً قُلْ ما عِنْدَاللّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللّهُ خَیرُ الرّ'ازِقینَ: و چون تجارتی یا بازیچهای ببینند پراکنده میشوند و به جانب آن می روند و تو را همچنان ایستاده رها می کنند. بگو: آنچه در نزد خداست از بازیچه و تجارت بهتر است. و خدا بهترین روزی دهندگان است (جمعه، ۱۱). البته هیچ بیع و تجارتی، سالکان واقعی را از یاد خدا و آخرت، و اعمال منتهی بدانها، باز نمیدارد: رِجالٌ لا' تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا' بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللّهِ وَ اِقامِ الصَّلوةِ وَ ایتاء الزّکوةِ یخافُونَ یوماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الاَبْصارُ: مردانی که هیچ دادوستد و خرید و فروشی ایشان را از یاد خداوند و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات بازنمیدارد، [و] از روزی که در آن دلها و دیدگان دگرگون شود، بیمناکند (نور، ۲۴). حال باید دید که سالکی که بدنبال تجربه دینی در دنیا و آخرت است، چه نوع نگاهی باید به دنیا داشته باشد؟ قرآن میگوید: اَنّما الْحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ: جز این نیست که زندگی این جهانی بازیچه و بیهودگی است (محمد، ۳۶). و انما هذه الحیوه الدنیا متاع: (مومن، ۳۹). وَ ما هذهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ' لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّ'ارَ الاخِرَةَ لَهِی الْحَیو'انُ لَوْ کانوُا یعْلَموُنَ: زندگانی این دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست. اگر بدانند، سرای آخرت سرای زندگانی است(عنکبوت، ۶۴). دنیا به تعبیر علی بن ابی طالب، "دارالغرور" است. تعبیر دارالغرور مأخوذ از قرآن است: وَ غَرَّتْکمُ الاَمانِیُّ حَتّی جاءَ اَمْرُاللّهِ وَ غَرَّکمْ بِاللّهِ الْغَرُوُر (حدید، ۱۴). قرآن متاع دنیا را متاع غرور میخواند: اِعْلَمُوا اِنَّما الْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الاْمْو'الِ وَ الاْولا'دِ کمَثَلِ غَیثٍ اَعْجَبَ الْکفّارَ نَباتُهُثُمَّ یهیجُ فَتَرئهُ مُصْفِرّاً ثُمَّ یکونَ حُطاماً وَ فِی الاْ'خِرَةِ عَذ'ابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْو'انٌ وَ ما الْحَی'وةُ الدُّنْیا اِلاّ'مَتاعُ الْغُرُورِ: بدانید که زندگی این جهانی بازیچه است و بیهودگی و آرایش و فخرفروشی و افزونجویی در اموال و اولاد. همانند بارانی به وقت است که روییدنیهایش کافران را به شگفت افکند. سپس پژمرده میشود و بینی که زرد گشته است و خاشاک شده است. و در آخرت نصیب گروهی عذاب سخت است و نصیب گروهی آمرزش خدا و خشنودی او. و زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست (حدید، ۲۰). قرآن به دنبال این آیه، تکلیف مومنان را روشن میسازد: سابِقُوا اِلی' مَغْفِرَةٍ مِنْ رِبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها' کعَرْضِ السَّماءِ وَ الاْرضِ: برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن همسان پهنای آسمانها و زمین است، بر یکدیگر پیشی گیرید (حدید، ۲۱). در عین دعوت به سبقت گرفتن از یکدیگر برای رسیدن به آخرت، بر این واقعیت انگشت می نهد که ظواهر زندگی دنیوی،انسانها را فریب داده و باعث غفلت آنان از آخرت شده است: یعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الاْ'خِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ: فقط ظاهری از زندگانی دنیا را میدانند و ایشان از آخرت غافلند(روم، ۷). وَ ذَرِ الذّینَ اتَّخَذوُا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الحَیوةُ الدُّنْیا: و واگذار آن کسانی را که دین خویش را بازیچه و لهو گرفتهاند و زندگانی دنیا فریبشان داد (انعام، ۷۰). دنیاگرایان ، تجمل خواهان، ثروتمندان حساب گر، گرفتار آتش دوزخ خواهند شد: وَ مَنْ کانَ یریدُ الْحَیوةَ الدُّنْیا وَ زَینَتَها نُوَفِّ اِلَیهِمْ اَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها وَ لا' یبْخَسونَ. اُولئِک الَّذینَ لَیسَ لَهُمْ فِیالاْخِرَةِ اِلاّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانوُا یعْمَلُونَ: هرکس زندگانی دنیا و تجمل آن را بخواهد، حاصل اعمالشان را در همین دنیا به تمامی به آنان میدهیم، و در آن کم و کاستی نخواهند دید. اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش دورخ ندارند و هرچه در دنیا کردهاند بر باد رفته و کار و کردارشان باطل است (هود، ۱۶- ۱۵). قُلْ هَلْ نُنَبِئکمْ بِالاَخسَرینَ اَعْمالاً الَّذینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً: بگو: آیا شما را آگاه کنیم که کردار چه کسانی بیش از همه به زیانشان بود؟ آنهایی که گوششان در زندگی دنیا تباه شد و می پنداشتند کاری نیکو می کنند (کهف، ۱۰۴ - ۱۰۳). اخلاق سلوکی قرآن، به سالکان می آموزاند که چه نوع نگاهی باید به مال دنیا داشته باشند: وَیلٌ لِکلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةِ. اَلَّذِی جَمَعَ مالاً وَعَدَّدَهُ. یحْسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخْلَدَهُ، کلاّ' لَینْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ. وَ ما اَدْریک مَا الْحُطَمَةُ. نارُاللّهِ الْمُوقَدَةُ. اَلَّتی تَطِّلِعُ عَلَی الاْفْئِدَةِ. اِنَّها عَلَیهِمْ مَوْصَدَةٌ. فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ: وای بر هر غیبت کننده ی عیب جویی، آن که مالی گرد کرد و حساب آن نگه داشت. می پندارد که دارایی اش جاویدانش گرداند. نه چنین است. که او را در حُطمه اندازند. تو چه دانی که حُطمه چیست؟ آتش افروخته خداست. که بر دلها غلبه می یابد. و از هر سو در میانشان گرفته است. در شعلههایی برافراشته (همزه، ۹ـ ۱). زُینَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَو'اتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ المُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الاْنعامِ وَ الْحَرْثِ ذ'لِک مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمآبِ: عشق به خواستنی ها از جلمه زنان و فرزندان و مال هنگفت اعم از زر و سیم و اسبان نشاندار و چارپایان و کشت زاران، در چشم مردم آراسته شده است؛ اینها بهرهی [گذرای] زندگانی دنیاست، و نیک سرانجامی نزد خداوند است (آل عمران، ۱۴). نگاه مرد سالارانه قرآن در این آیات بخوبی نمایان است. زنان یکی از ارکان دنیایند که نظر و توجه سالکان(یعنی مردها) را به خود معطوف کردهاند. طبرسی در این خصوص که چرا زنان در آیه تقدم یافتهاند، گفته است، راز تقدیم زنان آن است که فتنه به وسیله ی آنان اعظم است. پیامبر فرمود: من پس از ارتحال خویش فتنه ای را زیانبار تر به حال مردان، از زنان واننهادم ،نیز فرمود: زنان ریسمانهای شیطان هستند8. فخز رازی هم در این خصوص نوشته است: "خدای تعالی از مشتهیات هفت امر را یاد کرد: نخستسن آنها زنان اند، و برای این ایشان را بر همه مقدم داشت که التذاذ به ایشان بیشتر و انس یافتن به ایشان تمام تر است9." غزالی هم نوشته است: بزرگترین امیال، میل به زنان است و "زن نیمی از ارتش ابلیس است". غزالی گفته است برخی از ابلهان و گمراهان در میل به زنان، کارشان به عشق منتهی میشود. حیوان ها میدانند که برای دفع شهوت با هر مادینه ای بیامیزند، حاجت شان روا خواهد شد،اما سفاهت برخی از آدمیان آنها را به عشق به یک زن خاص سوق میدهد. شهوت مفرط،، منبع عشق به زنان است10. فخر رازی در تفسیر آیه ۲۲۸ سوره بقره در توضیح اینکه در آیه گفته شده است،مردها از زن ها برترند، نوشته است: "فضل مرد بر زن امری معلوم است... در فضیلت مرد از زن در چند امر افزون تر است: یکی از آنها عقل است، دومی دیه است، سومی میراث هاست، چهارمی صلاحیت امامت و قضاء و شهادت است، پنجمی این است که مرد را میرسد که بر روی او زن بگیرد و یا کنیزکی بیاورد، و حال آنکه او را نمیرسد که این کار را با زوج خود بکند، ششمی این است که نصیب او در میراث از نصیب زن در آن بیشتر است، هفتمی این است که زوج بر طلاق دادن او قادر است، و هر گاه طلاقش داد بر مراجعت او قادر است، چه بخواهد چه نخواهد، اما زن بر طلاق دادن مرد قادر نیست، و نیز قادر نیست بر اینکه مرد را از مراجعت منع کند، هشتمی این است که نصیب مرد از سهم غنیمت بیشتر از نصیب زن است. و چون فضل مرد بر زن در این امور ثابت شد، ظاهر میگردد که زن همچون اسیری عاجز در دست مرد است11." از سوی دیگر، قران توجه سالکان را به سرنوشت نهایی زینت های دنیا معطوف میدارد: انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملاً. و انا لجاعلون ما علیها صعیداً جرزا: ما آنچه را در زمین هست زیوری برای آن ساخته ایم تا بیازماییم اشان که کدامیک نیکو کردارترند. و ما[سرانجام] آنچه بر روی آن[زمین] هست به صورت خاک و خاشاکی سترون در می آوریم(کهف، ۸- ۷). انما مثل الحیوه الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یاکل الناس و الانعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن اهلها انهم قادرون علیها اتیها امرنا لیلاً او نهاراً فجعلناه حصیداً کان لم تغن بالامس: همانا داستان زندگانی دنیا، همانند داستان آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم و رستنی های خاک از آنچه مردمان یا چارپایان میخورند، با آن درهم آمیخت[ و انبوه شد] تا آنجا که زمین گل و شکوفه هایش را برآورد و آراسته گشت، و سپس اهلش گمان کردند که مهار کار به دست آنان است،[آنگاه] فرمان ما در شب یا روز در رسید و آن را چون محصول درو شده گردانیدیم، گویی هیچ چیز نبوده است (یونس، ۲۴). فلا تغرنکم الحیوه الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور: پس زندگانی دنیا شما را نفریبد، و [شیطان] فریبکار شما را نسبت به خداوند فریفته نگرداند(لقمان، ۳۳). ۳- سلوک اخلاقی سنت نه تنها قرآن واجد چنان اخلاق سلوکی ای است، بلکه در سخنان پیامبر و ائمه، که از نظر شیعیان، قول و فعل آنها هم به اسلام یک تعلق دارد، متضمن همین نگاه به دنیاست. پیامبر گرامی اسلام فرموده است: "حب الدنیا رأس کل خطیئه12." شاید بتوان مدعی شد که سخنان علی بن ابی طالب در ذم شدید دنیا، رویکردی است که نمونه ی دیگری نمیتوان برای آن نوع نگاه جست و جو کرد. میفرماید: اَلا' وَ اِنَّ الدُّنْیا دارُ غَدّارَةَ خَداعَةَ: بدانید که دنیا سرابی است فریبنده و خدعهگر13. اَتَقّوُا غُروُر الدُّنیا فَانَّه'ا تَسْتَرجِعُ اَبَداً ما خَدَعَتْ بِهِ مِنَ المَحاسِن: از غرور دنیا بترسید که با زیباییها خدعه می کند و سپس آنها را بازپس میستاند14. فَانّی اُحَذِّرُکمُ الدُّنْیا فَاِنّها' حُلْوَةُ حُفَّتْ بِالشَّهَو'اتِ وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعاجِلَةِ، وَ رَاقَتْ بِالْقَلیلِ، وَ تَحَلَّتْ بِاْلاَمالِ، وَ تَزَینَتْ بِالْغُرُورِ لا' تَدُومُ خَبْرَتُها، وَ لا' تُومَنُ فَجْعَتُهَا. غَرَّارَةُ ضَرّارَةُ. حائِلَةُ زائِلَةُ. نافِذَةٌ بَائِدَةٌ. اَکالَةٌ غَوَّالَةٌ. لاَ تَعْدُو - اِذَا تَنَاهَتْ اِلی اُمْنِیةِ اَهْلِ الرَّغبَةِ فِیها' وَ الرِّضا'بِها': من شما را از دنیا می ترسانم که - در کام - شیرین است و - در دیده - سبز و رنگین. پوشیده در خواهشهای نفسانی، و - با مردم - دوستی ورزد با نعمتهای زودگذر این جهانی. متاعِ اندک را زیبا نماید، و در لباس آرزوها درآید، و خود را با زیور غرور بیاراید. شادی آن نپاید، و از اندوهش ایمن بودن نشاید. فریبندهای است بسیار آزار، رنگ پذیری است ناپایدار، فناشوندهای مرگبار، کشندهای تبهکار. چون با آرزوی خواهندگان دمساز شد، و با رضای آنان هم آواز، بیند ـ سرابی بوده است15. غَرَّارَةٌ غُرُورٌ ما فِیها، فَانِیةٌ فَانٍ مَنْ عَلَیها'. لا' خَیرَ فِی شَیءٍ مِنْ اَزْوا'دِها' اِلاّ' التَّقْوی: دنیا سخت فریبندهای است و فریبا است آنچه در آن است، سپری شونده است و سپری است هرکه بر آنست. توشه ی نیک از آن نتوان برداشت جز پرهیزکاری و ترس از پروردگار16. در جای دیگری فرمودهاند: الدُّنیا' دا'رُ مَمَرٍّ اِلی' دا'رٍ مَقَرٍّ وَ الناسُ فِیهَا رَجُلا'نِ: رَجُلٌ با'عَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتاع نَفْسَهُ فَاعْتَقَهَا: دنیا خانهای است که از آن بگذرند، نه جایی که در آن به سر برند، و مردم در آن دوگونهاند: یکی آن که خود را فروخت و خویش را به تباهی انداخت، و دیگری که خود خرید و آزاد ساخت17. نگاه زاهدانه، آخرتگرایانه و دنیا گریز علی بن ابی طالب، بخوبی نشانگر گوهر اخلاقسلوکی دین است: "بندگان خدا! شما را سفارش می کنم این دنیا را که وانهنده ی شماست واگذارید، هرچند وانهادنِ آن را دوست نمیدارید. دنیایی که تنها را کهنه می کند، هرچند نوشدنِ آن را خوش دارید... پس در عزّت دنیا و نازِ دنیا بر یکدیگر پیش دستی مکنید؛ و به آرایش و آسایش آن شادمان مشوید، و از زیان و سختی آن ناشکیبا مباشید. که عزت و نازاش پایان یافتنی است، و آرایش و آسایش آن سپری شدنی، و زیان و سختی آن تمام شدنی؛ و هر مدّتی از آن سرآمدنی و هر زندهی آن مردنی18." در خطبه دیگری میفرمایند: "من شما را از دنیا می ترسانم که - در کام - شیرین است و ـ در دیده ـ سبز و رنگین. پوشیده در خواهشهای نفسانی، و ـ با مردم ـ دوستی ورزد با نعمتهای زود گذر این جهانی. متاعِ اندک را زیبا نماید، و در لباس آرزوها درآید، و خود را با زیورِ غرور بیاراید. شادی آن نپاید، و از اندوهش ایمن بودن نشاید. فریبندهای است بسیار آزار، رنگ پذیری است ناپایدار، فناشوندهای مرگبار، کشندهای تبهکار. چون با آروزی خواهندگان دمساز شد، و با رضای آنان هم آواز، بینند، سرابی بوده است... کسی که از دنیا کمتر بهره بردارد، از آنچه موجب ایمنی اوست بیشتر دارد، و آن که از دنیا نصیب بیشتر گیرد، از آنچه موجب هلاک اوست بیشتر گرفته و به زودی زوال پذیرد... دولت آن زودگذر است و عیش آن تیره و تار. گوارای آن شور است و شیرین آن با تلخی آمیخته، غذای آن زهر، و اسباب و دستگاه آن پوسیده در هم ریخته... آن که از آن فراوان دارد، گرفتار نکبت و وبال؛ و آن که بدو پناه برد، ربوده مال... پس چنین دنیایی را میگزینید؟ یا بدان اطمینان میکنید؟ یا آزمندِ آن میشوید؟ بدخانهای است برای کسی که بدان گمانِ بد نیارد، یا در آن خود را از بیم وی ایمن شمارد19." علی بن ابی طالب توجه مومنان و سالکان طریق را به نکته ی مهمی معطوف میدارد، آن نکته عبارت است از اینکه: دنیا به دشمنان خداتعلق دارد، نه دوستان او. خدا باوران واقعی، احوال بسیار متفاوتی از دنیا گرایان دارند: "شما را از این دنیا می پرهیزانم، که منزلگاهی است ناپایدار؛ نه خانه ماندن و نه جایگاه قرار. خود را آراسته، و به آرایش خویش شیفته است، و دیگران را به زینتِ خویشتن فریفته. خانهای نزدِ خداوند آن خوار - و متاعی بیمقدار - حلال آن را به حرامش معجون داشته است؛ و خوبی آن را به بدی اش مقرون و زندگانیاش را به مرگ آمیخته است؛ و در کاسه شهدش، شرنگ ریخته است. خداوندِ تعالی آن را برای دوستانش نگزید، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزید. خیر آن اندک است، و شر آن آماده؛ فراهم آن پریشان، و مُلک آن ربوده؛ و آبادانِ آن رو به ویرانی نهاده. آنچه ویران گردد، خانه خوبی نیست و به کار نیاید، و عمری که چون توشه پایان پذیرد، زندگانی به شمار نیاید. و روزگاری که چون پیمودنِ راه به سرآید، دیر نپاید... آنان که خواهان دنیا نیستند، دلهاشان گریان است، هرچند بخندند، و اندوهشان فراوان است، هرچند شادمان گردند؛ و با نفس خود در دشمنیِ بسیار به سر برند، هرچند دیگران بدانچه نصیب آنان شده، غبطه خورند20." "از دنیا پاک مانید و برکنار، و آخرت را شیفته ی دیدار... به برق درخشنده دنیا خیره مشوید، و سخنِ ستایندهی دنیا را مشنوید، و بانگ آن کس را که به دنیا میخواند پاسخ مدهید، و از تابش آن روشنی مخواهید، و فریفته کالاهای گرانمایه آن مگردید، که برق آن بی فروغ است و سخنش دروغ. مال هایش ربوده است و کالاهایش دستخوش ربودن بوده21." دنیا و آخرت دو راه متفاوت و متعارضند که به دو نتیجه ی متعارض ختم میشوند. جمع هردوی آنها ناممکن است و نمیتوان هر دو راه را همزمان پیمود. گام نهادن در یکی ، به معنای دور شدن از دیگری است: "همانا دنیا و آخرت دو دشمن اند نافراهم، و دو راهند مخالف هم. آن که دنیا را دوست داشت و مهر آن را به دل کاشت، آخرت را نه پسندید و دشمن انگاشت؛ و دنیا و آخرت چون خاور و باختر است و آن که میان آن دو رود چون به یکی نزدیک گردد از دیگری دور شود. و چون دو زنند در نکاح یک شوی - که ناسازگارند و در گفتوگوی22." در این چارچوب، عقل معنای خاص خود را دارد.عاقلان کسانی هستند که از دنیا دوری میکنند، اما جاهلان کسانی هستند که فریفته ی دنیا میشوند و به دنبال آن می دوند: "دنیا همچون مار است سودن آن نرم و هموار، و درون آن زهر مرگبار. فریفته نادان دوستی آن پذیرد، و خردمند دانا از آن دوری گیرد23." "مردم! خواسته ی دنیا خرده گیاهی است خشک وبا آلود که از آن چراگاه دوری تان باید نمود. دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن، و روزی یک روزه برداشتن پاکیزه تر تا ثروت آن روی هم نهادن. آن که از آن بسیار برداشت به درویشی محکوم است و آن که خود را بی نیاز انگاشت مقرون. آن را که زیور دنیا خوش نماید کوری اش از پی درآید. و آن که خود را شیفته دنیا دارد، دنیا درون وی را از اندوه بینبارد، اندوهها در دانهی دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهی نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشهای بمیرد. رگهایش بریده - اجلش رسیده - نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش - در گور به عهده برادران. و همانا مرد باایمان بهجهان به دیده عبرت می نگرد، و از آن به اندازه ضرورت میخورد. در دنیا سخن دنیا را به گوش ناخوشنودی و دشمنی می شنود. چه اگر - گویند مالدار شد - دیری نگذرد - که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند، غمگین گردند که عمرش به سر رسید24." امام جعفر صادق گفته است: اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤمِنِ وَ الْقَبْرُ حِصْنُهُ وَ الْجَنَّةَ مَاْوَاهُ، وَ الدُّنْیا جَنَّةُ الْکا'فرْ وَ الْقَبْرُ سِجْنُهُ وَ النّارُ مَاَو'اهُ: دنیا زندان مومن است و قبر پناهگاه او و بهشت ماوایش و دنیا بهشت کافر است و قبر زندانش و جهنم ماوایش25. مومنان و سالکان طریق ، در گفت و گوی با خداوند، همان نگاه را بازتاب خواهند داد. به همین دلیل است که در دعای شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان، همه از خدا میخواهیم: اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دارالخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت: خداوند کنارهگیری از دار غرور و روی آوردن به دار خلود را نصیب من کن. نگاهی سریع به اسلام یک، زمینه را آماده میسازد تا نظر اسلام دو در این خصوص را از نظر بگذرانیم. پاورقیها: ۱- مقالهی بریث ویت تحت عنوان "نگاهی تجربه گرایانه بر ماهیت ایمان مذهبی"، در کتاب زیر درج شده است: جان هیک، وجود خدا، ترجمهی عبدالرحیم گواهی، نشر علم، صص ۳۰۷ – ۲۸۰. بریث ویت میگوید: "تصدیق مذهبی به مثابه ی یک تصدیق اخلاقی به کار گرفته میشود... در احکام و بیانات دینی مسیحیت، قصد و نیت یک نفر مسیحی در پیروی از یک شیوهی زندگی مسیحی تنها معیار سنجش صفا و صمیمیت وی در اعتقاد دینیاش نیست، بلکه همچنین معیار و میزانی برای معنادار بودن تصدیقات اوست... جز در حالتی که اصول دینی اصولی اخلاقی باشند، سخن گفتن از به مرحلهی اجرا در آوردن آنها بی معنا خواهد بود... آنچه یک حکم یا تصدیق دینی مسیحی را از حکم و تصدیقی بودایی متمایز میسازد، این حقیقت است که تصمیم و نیت به تبعیت از این شیوه و زندگی در ذهن یک نفر مسیحی با تفکر دربارهی یک رشته از نقل و داستانها (داستانها و قصههای مسیحی) تداعی میشود، در حالی که همین تصمیم در ذهن یک نفر بودایی با اندیشه دربارهی یک عده نقل و داستانهای دیگر (داستان ها و روایات بودایی) تداعی میشود... نزد من، حکم به تصدیق یک گزارهی مذهبی به مثابه ی اظهار تأکید بر یک عزم و ارادهی بر محقق ساختن شیوهی رفتاری خاص میباشد که بتواند تحت یک اصل به اندازهی کافی کلی که بشود یک اصل اخلاقی تلقی شود قرار گیرد، به همراه بیان ضمنی و یا آشکار، و نه تصدیق پارهای نقل و داستان های خاص. نه اظهار نیت و نه ارجاع به نقل و داستان های مزبور شامل اعتقاد به معنای عرفی کلمه نیست" (پیشین، صص ۳۰۵- ۲۸۸). ۲- آیریس مرداک، سیطرهی خیر، ترجمه شیرین طالقانی، با ویرایش و مقدمهی مصطفی ملکیان، نشر شور، صص ۳۵- ۳۴. ملکیان در ادامه نوشته است: وانگهی، عقیده دارد که بسیاری از نظرات و اعمال دینی در حیات اخلاقی نیز واجد اهمیت اند و، بخصوص، حیات اخلاقی از کمک اشکال سنتی عمل دینی، مانند مراقبه و نیایش، بی نیاز نیست. فی المثل، میگوید:"نیایش، به معنای دقیق کلمه،... چیزی نیست جز توجه به خدا، توجهی که نوعی عشق است" و سپس میپرسد: "آیا کسانی که مومن نیستند باز میتوانند تصور کنند که از چنین فعالیتی نفعی عائدشان شود؟" و، پس از بحثی بسیار مفصل و دقیق، به این پرسش پاسخ مثبت میدهد:"نیایش می توتند واقعاً کیفیت بهتری از آگاهی پدید آورد و برای عمل خوب نیرویی فراهم سازد که جز با نیایش در دسترس کسی قرار نمیگیرد" (پیشین، همان). ۳- جان هیک، بعد پنجم، کاوشی در قلمرو روحانی، ترجمهی بهزاد سالکی، قصیده سرا، ص ۱۸۸. ۴- عبدالکریم سروش میگوید: "آنچه بالذات دینی است، تجربهی دینی است. و این تجربهی دینی همان است که در مورد پیامبران، تلقی وحی نام میگیرد... دینداران دست کم معتقدند که شخص پیامبر حامل و واجد و قاعل و قابل این تجربه بوده است... این تجربهی دینی است مه ذاتاً دینی است و هر کس واجد آن باشد به درجه ای از درجات پیامبر است، و به همان اندازه دین نزد او حاضر است" (عبدالکریم سروش ، بسط تجربه نبوی، صراط، ص 169). "دین عین تجربهی تکامل یابندهی درونی و بیرونی پیامبر است... عارفان ما بر غنای تجربهی دینی افزودهاند... غزالی کشفهای دینی تازه داشته است مولوی و محیی الدین و سهروردی و صدرالدین شیرازی و فخر رازی و دیگران همین طور" (پیشین، صص ۲۷ –۲۱). ۵- رجوع شود به: مارتین بوبر، من و تو، ترجمهی ابو تراب سهراب/ الهام عطاردی، نشر فرزان روز،چاپ اول، ۱۳۸۰. ۶- عبدالکریم سروش، مدافع این رویکرد است. او در ابتدا میگفت: "در غیبت پیامبر هم باید تجربه های درونی و برونی پیامبرانه بسط یابند و بر غنا و فربهی دین بیفزایند. عارفان که به طفیل ذوق پیامبر ذوق میکنند و در ظل او راه می سپرند و بر سر خوان آن خوانسالار طریقت می نشینند، بر غنای تجربه های دینی ما می افزایند، و تجربهی هر یک از آنان نوعی است منحصر در فرد خویش، و لذا به نوبه ی خود، خواستنی و دیدنی و ستودنی... فراموش نکنیم عارفان ما بر غنای تجربهی دینی و متفکران ما بر درک و کشف دینی چیزی افزوده اند. نباید فکر کرد این بزرگان فقط شارحان آن سخنان پیشین و تکرار کننده ی تجربه های نخستین بوده اند. غزالی کشف های دینی تازه داشته است مولوی و محیی الدین و سهروردی و صدرالدین شیرازی و فخر رازی و دیگران همین طور... آنان کاشف هم بودند و فقط شارح نبودند، و سر عظمتشان همین بود" (بسط تجربه نبوی، صص ۲۷- ۲۴). سروش بعد ها، تأکید کرد که تجربهی دینی، متن محور نیست، هر تجربه گری، بر تجربهی بیصورت خویش، صورت میافکند. در بخشهای بعدی "قرآن محمدی"، بحث خدای متشخص و نامتشخص، طرح خواهد شد. ۷- بعد پنجم، ص ۴۳۳. ۸- طبرسی، مجمع البیان، ج ۱- ۲، ص ۷۱۱. ۹- امام فخر رازی، تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، ترجمه علی اصغر حلبی، جلد ۸، ص ۳۲۴۷. ۱۰- امام فخر رازی در تفسیر آیه ۱۲۳ سوره بقره، نظر مفسران شیعه و سنی را نقل کرده است، که با آنچه غزالی در خصوص استفادهی از زنان گفته است، در یک جهت قرار دارد. او نوشته است: " بیشتر دانشمندان بر این رفته اند که مراد از آیه این است که مرد مخیر است، میان اینکه با او[زن] از پیش به پشت، و یا از پشت در پیش گرد آید. و اینکه میگوید انی شئتم محمول بر این است، و نافع از ابن عمر نقل کرده است که او میگفت که: مراد از آیه تجویز گرد آمدن با زنان در پشت ایشان است، و دانشمندان دیگر نافع را در این روایت دروغزن شمرده اند. و این قول مالک است، و اختیار سید مرتضی از شیعه. و مرتضی آن را از جعفر بن محمد صادق روایت میکند" (امام فخر رازی، تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، جلد ششم، ص ۲۵۱۴). مترجم محترم در ذیل نظر امام فخر، در پاورقی نوشته، در این باره ابوالفتوح مینویسد: "و اما المرتضی رحمه الله فانه ادعی اجماع الطائفه ذکره فی الکتاب الانتصار، و در اخبار ما هر دو هست: تحریم و اباحه. و شیخ ابو جعفر طوسی رحمه الله فتوی بر کراهیت کرد حملاً للاخبار و جمعاً بینهما" (تفسیر، ذ ۲/ ۲۱۱). مرحوم شعرانی در حاشیه نوشتهاند: "با اینکه سید مرتضی رحمه الله اجماع نقل کرد بر جواز، مولف[یعنی ابوالفتوح] مخالفت آن کرد و تحریم را ترجیح داد، چون اجماع را سید به اجتهاد دانست و نقل کرد، و قبول اجتهاد کسی بر دیگری واجب نیست." و لیکن سخن حق در این باره "جواز" با "کراهیت شدیده" است. و ما در جوانی در شرایع الاسلام محقق حلی به درس خوانده ایم که "... والوطی فی الدبر فیه روایتان: احدهما الجواز- و هی المشهور بین الاصحاب- و لکن علی کراهیه شدیده" و صاحب جواهر الکلام که در شرح شرایع الاسلام است پس از بحث طولانی و نقل روایات تحلیل و تحریم و کراهیت، خود اختیار کراهیت نموده و با استناد به روایت ابن یعفور از معصوم این عبارت را آورده است که لاباس اذا رضیت اگر زن راضی باشد، باکی نیست. امام فخر رازی دلائل مفسران و فقهای قائل به جواز را نقل کرده است. به گمان آنها، آیه معنایی جز جواز نزدیکی از پشت و جلو ندارد. برای اینکه خداوند زن را حرث نامیده است. از سوی دیگر، معنای انی ، این است. پس کلمه این شئتم، "دلالت بر تعدد مکان ها دارد". فخر رازی پس ذکر نظرات طرفین،رأی مختار خود را چنین بازگو کرده است: "از بیان مفسران آشکار است که سبب نزول آیه این بود که جهودان میگفتند: هر کس با زن از پشت به جلو گرد آید، فرزند دوبین بوجود می آید، پس خدای تعالی این آیه را برای تکذیب گفتار آنان فرود آورد. پس سزاوارتر است که لفظ را بر آن حمل کنند" (پیشین، صص ۲۵۱۸- ۲۵۱۷). "قرآن محمدی" بارها تأکید کرده است که احکام فقهی قرآن، همان احکام جاری در منطقه بوده است. پیامبر گرامی اسلام، در مواردی، برخی اصلاحات، در برخی احکام صورت داده است. اما این مدعا که آمیزش جنسی مردها با زنان، از پشت یا جلو، برای خداوند مسأله بوده، و یا برای مردم مسأله بوده و آنها قادر به حل آن نبودند، لذا، "خدای متشخص انسانوار قادر و عالم و خیر مطلق" وارد نزاع بر سر مسأله ای لاینحل شد، و بدینترتیب، با صدور فرمان و جعل حکم، مسأله را حل کرد، مدعایی بلادلیل و خرد ناپسند است. ۱۱- امام فخر رازی، تفسیر کبیر، مفاتیح الغیب، ترجمه علی اصغر حلبی، جلد ۶، ص ۲۵۵۳. ۱۲- الکافی، جلد ۲، ص ۱۳۰. بحارالانوار، جلد ۵۱، ص ۲۵۸. ۱۳- بحارالانوار، جلد ۷۷، ص ۳۷۴. ۱۴- غررالحکم. ۱۵- نهج البلاغه دکتر شهیدی، ص ۱۰۸- ۱۰۷. ۱۶- پیشین، ۱۰۸. ۱۷- نهج البلاغه، کلمات قصار، ص ۳۸۵. ۱۸- نهج البلاغه دکتر شهیدی، خطبه ۹۹، ص ۹۱. ۱۹- نهج البلاغه دکتر شهیدی، خطبه ۱۱۱، ص ۱۰۹- ۱۰۷. ۲۰- پیشین، خطبه ۱۱۳، صص ۱۱۱- ۱۱۰. ۲۱- پیشین، خطبه ۱۹۱، ص ۲۰۹. ۲۲- پیشین، کلمات قصار ۱۰۲، ص ۳۷۷. ۲۳- پیشین، کلمات قصار ۱۱۹، ص ۳۸۱. ۲۴- پیشین، کلمات قصار ۳۶۷، ص ۴۲۶. ۲۵- بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۹۱. شمس تبریزی در مقالات به این نکته اشاره کرده که دنیا زندان نیست.تصوف زاهدانه غزالی با عرفان عاشقانه دوستدار زندگی، تفاوت های بسیاری دارد. دومی ظاهراً به قیمت عدول از دین به دست آمده است. شمس میگوید: "در هیچ حدیث پیغامبر نپیچیدم الا در این حدیث که: الدنیا سجن المومن. چون من"سجن" نمیبینم. میگویم "سجن کو؟" (مقالات، جلد 2 ، ص 13). حافظ هم گفته است: مرا به کار جهان هرگز التفات نبود در این نگاه، جهان نگارشی از کلک جادویی نقاش ازل است و محل تجلی دلدار ازلی: ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن در چشم خمار تو پنهان فنون سحر از دام زلف و دانه خال تو در جهان حافظ طمع برید که بیند نظیر تو بخشهای پیشین: • پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶) • پاسخ به تحدی قرآن (۷ و ۸ و ۹) • تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۰ و ۱۱) • تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۴-۱۲) • تحدی در اخلاق و کلام الله بودن قرآن (۴-۱) • تحدی در اخلاق و کلام الله بودن قرآن (۸- ۵) • تحدی در اخلاق و کلام الله بودن قرآن (۱۳ـ ۹) |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خطبه های طویل و تمامی ناپذیر اقای گنجی دلالت واضحی از فرار از نفس دارد. نفس ایشان که زمانی پیرو کورکورانه از "خط امام" و نه "خط قراان" میکرد حال با قران و حق در جدال دایم است. اینگونه جدالها نه تنها باعث پاکی نفس بهانه جوی انسان نمی گردد بلکه بیشتر و بیشتر او را بسوی خط شیطان سوق می دهد.
-- بدون نام ، Mar 3, 2009مقالات تحدی تمام شد ولی تحدی به تاثیر مغفول ماند بدین معنی که که قرائت قرآن(خصوصا از جانب پیامبر) تاثیر شگرفی بر شنوندگان داشت و تحدی دعوت به ایجاد چنین تاثیری می تواند باشد.
-- احسان ، Mar 3, 2009آقای بدون نام،
-- -منوچهر ، Mar 3, 2009اگر راه شیطان این است آنوقت پیدا کنید خدا را. ما که جز حرف منطقی و با دلیل از این شیطان رحیم نشنیدیم!
-منوچهر
به نظر من هم بحث روی عقل و نهایت توان و ظوابط کشفش از یک طرف ، و بحث درباره خدای متشخص و غیر متشخص که آقای کدیور به اندیشه وحدت وجودی تعبیر کرده ، اصل ماجرا هست و نباید فراموش شود. منتشر هستم.
-- اقبال ، Mar 3, 2009جناب بدون نام که اولین کامنت این بخش را گذاشته اید!
-- delbar ، Mar 3, 2009کامنت شما تنها مصداق مغلطه حمله به شخص است و هیچ ارزش عقلی ندارد.
من از مسئولان رادیو زمانه تعجب میکنم چرا اجازه نشر چنین پست هایی را میدهند؟
خط شیطان چیست؟
-- ذوالفقار علی ، Mar 3, 2009خدا بهاو گفت: در برابر انسانِ خاکی سرت را فرود آورَد (سجده کن). او گفت: در برابر هیچکس سر فرود نخواهم آورد بلکه سرم را همیشه بالا خواهم گرفت؛ من همچون شعلۀ آتشم که هیچگاه سر فرود نیاورده است و نخواهد آورد. شیطان حاضر نشد که تسلیم محض باشد بلکه بر آن بود که ارادۀ خودش را به کار گیرد و راست قامت باشد. سجده نکردنِ شیطان نماد آزادی و آزادگی است، و سجده نشانۀ تسلیم محض در برابر قدرتِ برتر. شیطان در برابر «جبار» گردنکشی کرد و از درگاه «جبار» رانده شد. اما رانده شدنِ او همان و تبدیل به رقیب سرسخت «جبار» شدنش همان. دهها آیۀ قرآن میگوید که اکثریت مطلق انسانها در همیشۀ تاریخ راهرو راه شیطان بودهاند و هستند و خواهند بود.
آیاتی که بیان شد حقیقتا تلنگری سخت به انسان (طبیعتا) فراموشکار میزند و گزارشی حقیقی از وضعیت ما در عالم (در حال عبور از دار فانی به دار باقی ) میدهد بر خلاف گزارش های اعتباری فیلسو فانه دنیوی (منظور آنکه ولو گزارش های اخیر بهره ای از حقیقت داشته باشد منفعتش مختص به دنیا است ).
-- پروفسور بابک ، Mar 3, 2009در مورد اینکه آقای گنجی گفته اند :"باید اعتراف کرد که فرهنگ بازرگانی اعراب، در قرآن کاملاً بازتاب یافته است. مفاهیمی چون خسر، ربح، تجارت، قرض، ربا، بیع، شراء، اجر و امثال آنها، به وفور در آیات قرآن قابل مشاهده است."
باید گفت این فرهنگ بازرگانی در زمان ما بیشتر هم ملموس است چرا که امروزه اعتبار انسانها با پول توی جیبشان سنجیده میشود (مایه غرور) و آیات قران بدرستی نشان داده اند که خود فریبی و غرور جز لا ینفک طبیعت انسان تا ابد دهر هست.
زن ستیزی اسلام و تناقض شیعه در برکشیدن فاطمه
-- بیزار از ریا ، Mar 4, 2009١-نظر اسلام به زن روشن است. زن جزء اموال منقول مرد است. نظر الله در آیات متعدد و از جمله آیات ٥٠ به بعد احزاب در قرآن منعکس می باشد. فرمایشات امام علی در باره بی عقلی زنان و پرهیز از مشورت آنان نیز بر کسی پوشیده نیست.
گنجی نیز در این مقاله به نظر بزرگان اسلام چون غزالی و فخر رازی اشارت داشت.
٢- طالبان اسلام مدعی اند که اسلام به زن عزت داد و قبل از اسلام دختران زنده بگور می شدند. از اینها باید پرسید پس اعراب حجاز از که و چطور زاده شدند؟ و چرا بعد از اسلام زنان بزرگی چون خدیجه ، عایشه ، هند( زن ابوسفیان) ظهور نکردند؟
٣-شیعه ، در تناقضی آشکار ، نقش و شخصیت فاطمه را بسیار برجسته نموده است. پیامبر اسلام سه دختر داشت.او ، بی گمان هر سه فرزند را یکسان دوست میداشت. از نظر شیعیان ، غیر از فاطمه ، آن دو دختر محمد محلی از اعراب ندارند!
دلیل این امر شاید شوهر آن دو (عثمان) باشد.
در نگاه شیعه ، فاطمه سیده نساء عالمین(دو جهان) است! مورخین اسلام نقش مهمی از فاطمه (در این جهان) گزارش نکرده اند. در دنیای (موهوم) دیگر ، حسب گزارش علمای اسلام ، زن جماعت صاحب نقشی نیست. اصولأ بهشت محلی مردانه است برای عیش و نوش حضرات مؤمن. نیازی به مزاحمت « حاجیه خانم ها» در بهشت نیست!
٤-فاطمه حلقه اتصال اولاد علی به محمد است. وجود علی به تنهایی مشکل شیعیان را حل نمی کرد.بعد از کشته شدن حسین ،گروهی از شیعیان علی به سوی فرزند دیگر او ، محمد حنفیه گرویدند. شیعیان امامیه ، از این مقطع به بعد فاکتور «فاطمه» را وارد معادلات شیعه کردند. بعدا ما شاهد خلافت فاطمیه هم شدیم.
بیزار از ریا
دوست عزیز!
گیریم پیرو کورکورانه! از خط امام و هر چیز بد تر یا خوبتر.
اینجا تو موظفی حجت بیاوری، نه زور گردن و برآمدن رگ های آن.
حجت بیاور. عصبانی نشو.
گنجی بی ادبی به کسی نکرده. تو هم نیت خوانی نکن و اگر حرفی داری مستقیم بزن.
از خط قرآنی ات بگو که لابد پیرو آنی.
این خط کجاست؟
چه کسی یا چه کسانی تعریفش می کنند.
چه کسانی عمل کرده اند آن را؟
تجسم عینی ی خط قرآن " تو " چیست؟
آیا فقط یک خط قرآن وجود دارد یا "خط قرآن" های طالبانی، اخوان المسلمینی ، قرامطه، اشاعری، معتزلی، امامیه اثنی عشری سنتی متعلق به پیش از مشروطیت ، امامیه ی 62 امامی هندی، 21 امامی زنگباری، بی نمازی حیدرآباد هندی ، امامیه جمکرانی، امامیه ی دولتی و بی شماری دیگر ،
آیا این ها همگی با هم باید خوانده شوند ؟ آیا ممکن است؟
کدام خط قرآنی را می گویی؟
در ساحت زمانه و رادیو زمانه پذیرفتنی نیست که بگویی "نقل" معرف آن است.
همه ی اینان از روی صدق مدعیند که به نقل مستظهرند.
راه نشان بده و اگر نداری، سکوت کن و بیشتر بشنو.
-- ناظر ، Mar 4, 2009شرط خردمندی همین است که در نبود سخنی محکم، سکوت کنی و در شنیده ها از روی صدق و نه از روی " دفاع از تلقینات شناسنامه ای و قبیلگی و فرقه ای" تامل کنی،
شاید که گشایشی فراهم آید در کار تو و
نیز در کار ما ،که شنونده ی سخنان تو خواهیم بود.
کاری به گنجی نداشته باش. او جستجوگر است و در تاریکی- روشنای جستجوی خود دستش به اشیایی می خورد و آنها را بالا می گیرد تا همگان ببینندش. از ما پنهانش نمی کند.
او را وادار به سکوت نکنیم.
مخلص و دوستدار تو
تویی که احساس آزردگی ی شدید می کنی.
- جناب بدون نام، اين نوشته شما كه صرفاً نشان دهنده خصومت شما است و البته ناشي از احساس ضعف در مقابل اراده اي كه سعي در تحليل جسورانه آنچه به صورت عقيده آبا و اجدادي به خورد شما داده شده است.
-- حميد ، Mar 4, 2009واقعا این آقای بدون نام چقدر علمی و منطقی فهمید که حرفهای آقای گنجی «دلالت واضحی از فرار از نفس» داره. ایشون تونست در 5 خط کل استدلالات آقای گنجی رو باطل کنه. واقعا تا دانشمندانِ «بدون نام»ی مثل شما داریم دیگر چه نیازی به اکبر گنجی ها هست؟؟
-- مهدی ، Mar 4, 2009در ارتباط با بحث اخلاق کتابی هست به نام قضاوت اخلاقی مغز ( The Ethical Brain)که توسط یک پزشک به نام michael S Gazzanniga نوشته شده است.
بخش نهم آن مربوط است به نقش مغز در پیدایش و قبول اعتقادات مذهبی .
ایشان با ذکر اینکه در آمریکا یک میلیون نفر مبتلا به انواع مختلف صرع وجود دارد علائم صرع از قبیل توهمات شنوایی و بینایی و پنج علامت شایع دیگر را توضیح می دهد . سپس به بررسی زندگینامه چند تن از افراد پر نفوذ مذهبهای مختلف و بعضی نوابغ می پردازد و نشانه های احتمالی از بیماری صرع را در آنها گوشزد می کند .
در این کتاب به آزمایشاتی که توسط یک محقق در کانادا به نام Persinger انجام شده اشاره می شود.
در این آزمایشات با تحریک مغز توسط امواج مغناطیسی بر روی عده ای داوطلب حالاتی مانند صرع را ایجاد کردند . چند نفر از آنها اظهار کردند که در زمان آزمایش احساس کرده اند که روحشان از بدنشان جدا شده و در فضا غوطه ور هستند یا به شدتی که قبلا سابقه نداشته است وجود خداوند را احساس کرده اند. بحثهای این کتاب مفصل است که جای مطرح کردن همه آنها اینجا نیست. او در پایان این فصل نتیجه بندی می کند که احتمالا بیماری صرع نقش بزرگی را در بوجود آمدن مذاهب مهم جهانی ایفا کرده است.
خطبه های اقای کنجی فقطمتعلق به خودشان نیست که تمام شود با کمک اقایان سروش و...تهیه میشود که این مهم نیست مهم این است که رایومحترم زمانه به عنوان یک رسانه خوب با سنجش خود ببیند این مطالب به عنوان تبادل افکار مناسب بوده یانه.واستفاده کنندکان ان رسانه چه نظری دارندو چقدر از مشکلات مردم با این مطالب حل شد.
-- کورش ازاد ، Mar 4, 2009البته آقاي گنجي بايد توجه كنند كه سعي علي(ع) و پيامبر ايجاد تعادل بين دنيا و آخرت بوده است و در آن زمان كه مردم به دنيا دوستي افراطي روي آورده اند و از معنويات دور شده بودند اين چنين خطبه هايي خواندند
-- فراز ، Mar 4, 2009ولي هر گاه كه مردم از دنيا گريزان شدند و كار دنيا زا زها كزدند به شدت آن را نهي كردند
اين چنين خطبه ها هم اگر آقاي گنجي كلي بررسي كنند كم نيست!
گنجی جان یک پیشنهاد دارم.
-- فرشاد ، Mar 4, 2009از آنجا که در مورد مسائل علمی خیلی راحت تر از مسائل نقلی و کلامی می توان استدلال کرد، پیشنهادم این است که به موضوع تئوری تکامل داروین هم بپردازید. اگر علم بتواند در این موضوع نظر نهایی و قطعی بدهد ( شاید داده است و ما نمی دانیم) مانند این نظر قطعی که زمین دور خورشید می چرخد، آن وقت می توان راحت تر استدلال کرد. اگر تئوری داروین به طور قطعی ثابت شود و مشخص شود که انسان تکامل یافته موجودات دیگر است. آن وقت خیلی چیزها حل می شود. اول اینکه بنیاد تمام ادیان ابراهیمی زیر سوال می رود و مشخص می شود داستان گل بازی خداوند و دمیدن روح و ... بی اساس است. ثانیاً با استناد بر آن حتی دنیای آخرت هم زیر سوال می رود. چون در آن صورت می توان مدعی شد همان چیزی که پس از مرگ یک موجود زنده ( شیر، میمون، یا هر حیوان دیگر) برایش اتفاق می افتد برای انسان هم اتفاق می افتد. اگر قرار است برای میمون بهشت و جهنمی نباشد برای انسان هم نیست.
اگر هم مشخص شود که تئوری داروین اشتباه است و انسان تکامل یافته موجودات دیگر نیست ، آن وقت با دید بهتری می توان به ادیان نگاه کرد.
برای من عجیب است که چرا علم تا به حال جواب این سوال را مشحص نکرده است.
مقالههای آقای گنجی (قرآن محمدی) در زمانهی کنونی، بسیار پربار و پرارزش اند ــ حتی اگر نادرستیهای بسیار در آنها یافت شود. گنجی شجاعانه و هنرمندانه و با صداقت تمام آنچه را بسیاری از گفتناش بیم داشتند و نگفتند، باز میگوید. او شجاعت بازپرسیدن از «مقدسات» را دارد؛ و این گوهری بس گرانبها ست. امیدوارم که گنجی استوارتر و عالمانهتر و پیگیرتر از گذشته بدین کار سترگ بپردازد.
-- هوشنگ ، Mar 4, 2009از ایشان برای پیش بردن این گونه جستارها در میان خاموشی عالمان مسلمان بسیار سپاسگزارم و میخواهم که در فرجام کار، صورت ویراستهی این نوشتارها را همراه با نقدهایی که بر آن شد و نیز، آن دسته از نظرهای خوانندگان که ایشان مهم و ثمربخش میشمرند، به صورت کتابی الکترونیکی (مثلاٌ در قالب PDF) در اینترنت منتشر کنند.
پیشکش به گنجی عزیز:
«تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم،
و آن نگفتیم که به کار آید
چرا که تنها یک سخن، یک سخن در میانه نبود:
آزادی.» [احمد شاملو]
از ویرایشگر زمانه میخواهم:
-- هوشنگ ، Mar 4, 20091. نظرهای ناقدانهی خوانندگان نوشتارهای گنجی را تا آنجا که امکان دارد، کوتاه نکند. نوشتارهای گنجی، بسیار بحث برانگیز و مهم اند و طبیعی است که نظرهای خوانندگان در آن باره، بلندتر و بیشتر باشد.
2. اگر ویرایش و کوتاه سازی نظری ناگزیر است، بخش سترده شده را با نشانهای همچون قلاب و سه نقطه، [...]، نشان دهند تا خواننده سردرگم نشود و بداند که بخشی از نظر سترده شده است.
3. مراجع آمده در نظرها به استواری و عالمانهتر شدن گفت و گو کمک بسیار میکنند. خواهش میکنم آنها را از نظرها حذف نکنید.
4. نظرها خوانندگان را بدون حذف به آقای گنجی برسانید.
يكسونگري آقاي گنجي در توصيف سلوك اخلاقي قرآن
-- نكونام ، Mar 4, 2009آقاي گنجي سلوك اخلاقي قرآن را چنان توصيف كرده است كه گويا خدا در قرآن فرموده است، به كلي از دنيا اعراض كنيد؛ حال كه آن كه چنين نيست. در قرآن نه تنها بهرهبرداري از مواهب و طيبات دنيوي مورد مذمت قرار نگرفته كه به آن توصيه هم شده است؛ نظير آيات ذيل:
الف. وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي اْلأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ (قصص،77)؛ از رهگذر آنچه كه خدا به تو داده است، خانه آخرت را بجو، و در عين حال بهرهبرداريات را از دنيا فراموش مكن. آنچه كه خدا به تو احسان(انفاق) كرد، تو هم به ديگران احسان(انفاق) كن، و (از رهگذر ثروتي كه خدا به تو داده است)، در پي تبهكاري در زمين مباش كه خدا تبهكاران را دوست ندارد.
ب. يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ * قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ (اعراف، 31-32)؛ اي فرزندان آدم، زينت خود نزد هر مسجد برگيريد و بخوريد و بياشاميد؛ اما اسراف نكنيد كه خدا اسرافكاران را دوست ندارد. بگو چه كسي زينت و روزيهاي پاك را كه خدا براي بندگانش فراهم آورده، حرام كرده است؟ بگو، آن در زندگاني دنيا براي مؤمنان و در قيامت خالص براي آنان است.
بنابراين آنچه كه در قرآن از دنيا و زينتها و مواهب دنيوي مورد مذمت قرار گرفته است، در مواردي است كه در خدمت فساد و تباهي و اسراف باشد.
آقاي گنجي شما بسياري از ايده هاي خود را و حتي عبارات خود را از دكتر سروش گرفته ايد. بهتر نيست ارجاعي به آنها بدهيد يا دست كم اشاره اي به آن بكنيد. همين انعكاس فرهنگ تجاري عرب در قرآن در مقاله اي از سروش آمده و او زبان قران را زبان تجاري دانسته و مقاله مفصلي در اين باب نوشته است.در مصاحبه هاي خود با ابوزيد هم ايده هاي سروش را از زبان خودتان گفته ايد.
-- بدون نام ، Mar 4, 2009آقای بدون نام. مگر خودتان در زندگیتان اشتباه نکرده اید؟ مگر خودتان پیرو قرآن نیستید پس چرا به دلیل پیرو امام بودن گنجی در گذشته به او خرده می گیرید اگر بنا بر تقلید باشد هر کس می تواند از هر چه خواست تقلید کند شما از قرآن و گنجی سابق از امام. در ضمن در نظر نگرفتن کاریزمای آقای خمینی و فضای قبل از انقلاب در صدور حکم کلی اشتباه است. در ضمن من نمی دانم بنا بر چه دلیلی قرآن حق است و کسانی که آن را به هر شکل قبول ندارند با حق (؟) در جدالند؟ اگر نمی توانید نقد کنید لطفا تخریب نکنید.
-- سوشیانت ، Mar 4, 2009آقای گنجی به نظر من بهتر است کمی وارد بحث خدا شوید نه اینکه جسته و گریخته نامی از آن بیاورید. خدای فرض شده در ذهن انسانی پر از تناقض است(برای نمونه توانای کامل و دانای کامل بودن خدا که می توان پرسید توانای بی مرز می تواند کاری کند که علمش را نداشته باشد و یا دانای بی مرز می داند چه کاری نمی تواند بکند) و قلم توانای شما می تواند کمک کند که مسلمان های ایران دریابند الله نمی تواند خدای در دلشان باشد. این قضیه در زیر سوال بردن کلام خدا بودن قرآن بسیار موثر می نماید.
يكسونگري آقاي گنجي به زنان در قرآن
-- نكونام ، Mar 4, 2009متأسفانه آقاي گنجي در خصوص زنان هم يكسويه نگريسته و به آيات و يا رواياتي كه در مذمت زنان شيطانصفت پرداخته و از زنانفرشته صفت سخني نگفته است. مناسبت داشت، از آياتي چون آيات ذيل هم ذكري به ميان ميآمد تا انصاف علمي رعايت شده باشد:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ * وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتينَ (تحريم، 10-12)؛ خداوند براي كافران همسران نوح و لوط را مثال زد كه از آن دو تن از بندگان شايسته ما بودند؛ اما به آنان خيانت كردند؛ اما آن دو تن نتوانستند، آنان را از عقوبت الهي رهايي بخشند و فرشتگان به آنان گفتند: همراه دوزخيان به دوزخ درآييد. و خدا براي مؤمنان همسر فرعون را مثال زد كه گفت: پروردگارا براي من خانهاي در جوارت در بهشت بساز و مرا از فرعون و كارهايش و از مردم ستمكار رهايي بخش. و نيز مريم دختر عمران را كه پاكدامن بود و ما از روح خود در رحم او دميديم(به او عيسي را بخشيديم) و او سخنان پروردگارش و كتابهاي آسماني او را راست شمرد و از اطاعتكنندگان بود.
با سلام و درود به جناب آقاي گنجي
-- محسن ، Mar 4, 2009سلسله مقالات آقاي گنجي در زمينه دين اسلام و قران براي امثال من كه مطالعات دقيق و زيادي در اين زمينه نداشته و صرفاً يك مسلمان شناسنامه اي و مقلد و پيرو دين و آئين گذشتگانم هستم مانند زلزله اي 9 ريشتري در حال ويران كردن تمام آن اعتقادات و به تبع آن اخلاقيات است.
هر چند به نظرم كار ايشان كاري بزرگ و جسورانه و بسيار پر هزينه براي خودشان و مخاطبانشان است و از طرفي اين نظريات را خيلي منطقي و عاقلانه و واقع بينانه مي دانم، از ايشان خواهش مي كنم حال كه با اين مباحث بنيانهاي آن اعتقادات (پوشالي) را ويران مي كنند ، بنياني مستحكم و بر پايه عقل و منطق معرفي نمايند تا حداقل امثال من از اين آشفتگي روحي و رواني نجات پيدا كنيم.
با آروزي سلامتي براي گنجي عزيز و پايداري سايت راديو زمانه.
- پاسخي به آقاي نكونام :
-- سامان ، Mar 4, 2009ايشان مي گويد:
"متأسفانه آقاي گنجي در خصوص زنان هم يكسويه نگريسته و به آيات و يا رواياتي كه در مذمت زنان شيطانصفت پرداخته و از زنانفرشته صفت سخني نگفته است. مناسبت داشت، از آياتي چون آيات ذيل هم ذكري به ميان ميآمد تا انصاف علمي رعايت شده باشد"
آنچه در قرآن واحكام اسلامي صادر شده از آيت الله ها و مفتي ها مي بينيم، احكام حقوقي تبعيض آميز، ظالمانه و ... است.
آقاي نكونام مي گويد، در مقابل اين احكام - كه بر سرتاسر زندگي زنان در بسياري جوامع اسلامي سايه انداخته است- قرآن از زنان چنين و چنان تعريف و تمجيد كرده است و مقام بزرگي براي زنان قائل است.
مي پرسم اين كه ضمن تحقير معنوي زنان در بعضي از موضعگيريها، احكام حقوقي تبعيض آميز براي زنان صادر كنيم و در همان حال در بعضي موارد از آنها تعريف كنيم ، خنده دار نيست؟ اين تعريف به چه درد انها مي خورد؟ شما را به خدا انصاف داشته باشيد. چرا توجيه مي كنيد؟
- اقاي كورش آزاد، بفرماييد آيا از نظر شما اين مطالب به درد حل مشكلات مردم نمي خورد؟
-- حميد ، Mar 4, 2009اگر اهل دين باشي كه اين مغلطه است كه هنگام اثبات و تبليغ دين، اين دست مطالب عقيدتي و ايماني را بسيار مهم بداني ولي وقتي نظرات مخالف در همين مقوله مطرح شود بگويي اين بحثها مشكلي از مردم حل نميكند.
من از زمانه تقاضا دارم کامنتها را ظرف همان 24 ساعت که قول داده بهنگام کند وگرنه با تاخیر 72 ساعت سنگین تر آن است که اصلا کامنت را درج نکند چون مقاله هم از صفحه اول خارج شده
-- زیبا ، Mar 4, 2009در نهج البلاغه آمده است: " ای مردم ، بدانید که زنان ناقص ایمان ، ناقص بخت و ناقص خرد هستند. اما نقصان ایمان آنان بازنشستگی ایشان از نماز و روزه در روزهای حیضشان می باشد ، و اما نقصان خردشان همانا گواهی دوزن که مانند گواهی یک مرد میباشد ، و اما نقصان بختشان در این است که میراثشان نصف میراث مردان است. بنابر این بکوشید که از زنان بد پرهیز کنید و از خوبان آنها بر حذر باشید ، و اگر شما را به کار نیکی فرا بخوانند از آنان اطاعت نکنید تا مبادا طمع ورزند ، و به کارهای زشت وادارتان سازند."
اگر من به عنوان یک زن بپرسم چرا گواهی من نصف گواهی یک مرد است، اسلام به من میگوید چون ناقص عقلم و آنگاه اگر بپرسم چرا ناقص عقلم؟ میگویند چون گواهی زن نصف گواهی مرد است. منطق بسیار قوی است نه؟
در مورد آیه 123سوره بقره در متن از قول فخر زازی آورده شده :"امام فخر رازی دلائل مفسران و فقهای قائل به جواز را نقل کرده است. به گمان آنها، آیه معنایی جز جواز نزدیکی از پشت و جلو ندارد. برای اینکه خداوند زن را حرث نامیده است. از سوی دیگر، معنای انی ، این است. پس کلمه این شئتم، "دلالت بر تعدد مکان ها دارد". و یا "بیشتر دانشمندان بر این رفته اند که مراد از آیه این است که مرد مخیر است، میان اینکه با او[زن] از پیش به پشت، و یا از پشت در پیش گرد آید."
-- پروفسور بابک ، Mar 4, 2009سپس نتیجه گرفته اند :"قرآن محمدی" بارها تأکید کرده است که احکام فقهی قرآن، همان احکام جاری در منطقه بوده است. پیامبر گرامی اسلام، در مواردی، برخی اصلاحات، در برخی احکام صورت داده است. امااین مدعا که آمیزش جنسی مردها با زنان، از پشت یا جلو، برای خداوند مسأله بوده، و یا برای مردم مسأله بوده و آنها قادر به حل آن نبودند، لذا، "خدای متشخص انسانوار قادر و عالم و خیر مطلق" وارد نزاع بر سر مسأله ای لاینحل شد، و بدینترتیب، با صدور فرمان و جعل حکم، مسأله را حل کرد، مدعایی بلادلیل و خرد ناپسند است."
سخن من این است که آیا قرآن نبایست برای عصر نزول راه کار بیاورد و اگر آورد باید بگوییم کل احکام قرآن عصری است تازه امروزه نزدیکی از پشت از جمله مطالب پرطرفدار سایت های پورنو گرافی است و اکثر مردم دوست دارند لااقل یکبار این نوع آمیزش را تجربه کنند خوب برای من مسلمانی که اتفاقا سکسی هم هستم سوال پیش می آید که آیا نزدیکی غیر متعارف جایز است یا نه ؟
خوب قران گفته از هر جا (پشت ،دهان و حتی اعمال خاص گرایش های فتیش )جایز است ، این باعث میشود من از لذات جنسی مدرن بهره مند شوم پس نه تنها بیان این گونه مطالب برای مردم مساله بوده بلکه مباح کردن آن از سوی خدای متشخص نیاز مبرمی بوده (در عصر نزول ) و همچنان هست (در عصر مدرن ) بلکه امروز کارگشا تر از دیروز هم هست ! چون لذائذ جنسی بیشتری کشف شده است.من همین جا از خدای متشخص انسان وار تشکر میکنم.
به نظر من این تفکر که عدم اعتقاد به یک نیروی فرا طبیعی یا دنیای دیگر باعث می شود که اخلاقیات انسان نزول کند کاملا غلط است و افرادی که این طور فکر می کنند به نظر من قدرت تحلیلشان ضعیف است و دید فکریشان باز نیست.گرچه خوبی و بدی و خیلی از اصول اخلاقی یک امر نسبی است و در فرهنگ ها و جوامع مختلف برداشت متفاوتی از آن می شود.من به افرادی که مایل به شناخت بیشتری از معنای اخلاقیات هستند توصیه میکنم که بدون پش فرض و تعصب کتاب چرا مسیحی نیستم نوشته ی برتراند راسل یا آثار ریچارد داوکینز و بسیاری از فیلسوفان دیگر را مطالعه کنند.به طور کلی دو عامل محیط و ژن افراد در شکل گیری شخصیت آنها بسیار موثر است.شما اگر به طور کلی درباره ی خلافکاران مثل :دزدها؛قاچاقچی ها؛قاتل ها و... تحقیق کنید می بینید که بیش از ٩٠% آنها دارای اعتقادات شدید مذهبی هستند.منظور من به هیچ وجه این نیست که لزوما هر کسی که دارای اعقادات مذهبی است فرد بی اخلاق و هر کسی که به مذهب اعتقاد ندارد از لحاظ اخلاقی در سطح بالایی است.البته اخلاقیاتی که به خاطر ترس یا هوری و جوی و... باشد چندان ارزشی ندارد.خیام در این باره میگوید:گویند بهشت و حور و کوثر باشد جوی و می شیر وشهد شکر باشد پر کن قدح باده بر دستم نه نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد از طرف دیگر بارون هولباخ درباه ی اخلاقیات میگوید:{بیایید انسان ها را دعوت کنیم که درستکار و راستگو باشند و از شرارت دوری گزینند نه به این دلیل که خدا چنین می خواهد یا در دنیای دیگر مجازات خواهند شد بلکه بدین دلیل که موجب خوشنودی انسان هاست}.به نظر من هر چه میزان مدنییت انسان ها بیشتر و دید فکری آنها بازتر باشد اخلاقیات آنها به طور کلی می تواند بالاتر باشد.این مطلب آخر لزوما صحیح نیست.
-- یک جوان ایرانی ، Mar 5, 2009عدالت، اصل حاكم بر تمام احكام ديني
-- نكونام ، Mar 5, 2009يكي از دوستان فرمودند، احكام اسلام درباره زنان تبعيضآميز و ظالمانه است. شايد به نصف بودن ارث و ديه زن و مانند آن اشاره دارند.
من به ايشان عرض ميكنم: من تفاوت در احكام مرد و زن ميبينم؛ اما تبعيض و ظلم به زن نميبينم. براي توضيح اين مطلب در اينجا تنها به يك نكته اساسي ميپردازم و آن حكومت اصل عدالت بر تمام احكام ديني است.
بايد دانست كه عادلانه و ظالمانه بودن احكام مطلق نيست و بلكه تابع شرايط است. اگر در هر شرايطي عقلا دريابند كه يك حكم شرعي ظالمانه است، قابليت اجرا نخواهد داشت. در آيات بسياري از قرآن به عدالتورزي و دوري از ظلم تأكيد شده است كه موارد ذيل از آن جمله است:
الف. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (مائده،8)؛ اي مؤمنان، براي خدا به پا خيزيد و گواهان عدالت باشيد. حتي دشمني گروهي شما را واندارد كه با آنان به عدالت رفتار نكنيد. به عدالت رفتار كنيد كه آن به پرواپيشگي نزديكتر است و از خدا پروا كنيد كه خدا به آنچه ميكنيد، آگاه است.
عنايت داشته باشيد، اين آيه مسلمانان را توصيه ميكند كه حتي با مشركان مكه كه با مسلمانان به ستم رفتار كردند و آنان را شكنجه و آواره كردند و اموالشان را متصرف شدند و چند توطئه و جنگ بر ضد آنان برپا كردند، به ستم رفتار نكنيد؛ چه رسد، به اين كه تجويز كرده باشد، به زنان كه همسران و دلبندان مردان هستند، ستم كنيد.
ب. فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً (نساء،3)؛ دو تا يا سهتا يا چهارتا از زناني را كه دوست داريد، به همسري بگيريد؛ اما اگر بيم داريد كه به عدالت درباره آنان رفتار نكنيد، به يك همسر بسنده كنيد.
توجه داشته باشيد، اين آيه ناظر به شرايطي بوده است كه زنان بيوه فراواني از رهگذر شهادت مردان در جنگها حاصل شده بود و مردان به قصد اين كه از زنان بهرهبرداري جنسي بكنند و اموالشان را بالا بكشند، آن زنان بيوه را به همسري ميگرفتند. در اين آيه از اين كار نهي شده است:
اولاً، حد تعدد زوجات به چهارتا محدود شده است؛ حال آن كه طبق سنت جاهلي بيش از چهار زن دائم امكان داشت؛
ثانياً، تعدد زوجات منوط به رعايت عدالت شد.
ج. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ اْلأَقْرَبينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (نساء،135)؛ اي مؤمنان برپاداران عدالت و گواهان براي خدا باشيد؛ اگرچه بر ضد خودتان يا پدر و مادر و يا خويشانتان باشد. چه ثروتمند باشند يا تهيدست. برپاداشتن عدالت و گواه بودن براي خدا مهمتر است. پس از خواهش دل خود پيروي نكنيد. مبادا عدالت نورزيد. اگر از آن منحرف شويد و يا روي بگردانيد، بدانيد كه خدا به آنچه ميكنيد، آگاه است.
درباره احكام مربوط به زنان بايد توجه داشت كه:
اولاً، اسلام متناسب با ظرفيتها و مقتضيات عصر نزول حقوق زنان را ارتقا داده است و براي مثال در حالي كه در دوره جاهليت حقوق مادي و اجتماعي قائل نبودند، ارث بردن زنان را تشريع كرد.
ثانياً، در اسلام ساز و كاري به نام نسخ يعني تغيير احكام با تغيير مقتضيات و ظرفيتها پيشبيني شده است و چنانچه در هر زماني عقلاء تمييز دهند كه مصالح و مقتضيات تغيير احكامي را ايجاب ميكند، تغيير آنها الزامي است. چنان كه اخيرا با عنايت به همين نكته، ديه زن و مرد لااقل در تصادفات مساوي قرار داده شده است.
ثالثاً، احكامي كه مبناي فطري ندارند و به سنتهاي عربي عصر نزول ميرسند، لزوماً ثابت نيستند. مبناي شرع در خصوص سنتهاي قومي، امضاء و تأييد آنها تا جايي بوده است كه با فطرت و عقل تعارض نداشته باشد. بر همين اساس، قاعده اي به اين قرار به دست داده شده است: كلما حكم به العقل حكم به الشرع؛ هر حكمي را كه عقل امضاء كند، شرع هم امضا ميكند.
جناب محسن
-- فرشاد ، Mar 5, 2009این زلزله 9 ریشتری و آشفتگی روحی و روانی، طبیعی است. برای همه این اتفاق می افتد. من هم (البته پیش از انتشار مقالات گنجی) چنین وضعیتی داشتم. 30 سال یک مذهبی متدین بودم بدون اینکه دینم را بشناسم و وقتی حقیقت آنرا دریافتم برایم سخت بود که با آن کنار بیایم. اما دوست عزیز این دوره گذراست و پس از مدتی متوجه می شوی که بدون دین داشتن هم می توان آدم با اخلاقی بود. زیرا بر خلاف آنچه مذهبی ها می پندارند اخلاق زیر مجموعه دین نیست. می توان آدم با اخلاق و پیرو اصول انسانی بود بدون اینکه پیرو هیچ دینی باشی.
درودبراهل خردوخردورزی.
-- پورمحمد ، Mar 5, 2009بزرگان درطول تاریخ به خردورزی وتفکر توجه داده اندوحتی ادیان نیزانسان رابه تفکر متوجه ساخته است وتشویق هم کرده است.حال فردی به عنوان یک انسان وصاحب عقیده و...حق داردکه تفکرکند درباره ی مسائل ومواردی که بخشی اززندگی او وهمنوعانش را تحت تاثیر مثبت ومنفی قرارداده ومی دهد وخواهدداد. بگذارید تمرین کنیم آزادفکرکردن رابخصوص درعلوم انسانی ونقلی وعقلی . هرچه کشیده ودیده ایم بیشترازاین بابت بوده وهست که اندیشه نکرده وتوجه نه نموده ایم.
ای کاش آزادی به اندازه ای بودکه افراد بانظرهای متفاوت درکنارهم زیست می کردند وازنزدیک ودرسمینا و... تبادل افکارمی شد.
هرچه هست این نیز غنمیت وفرصتی است که رادیوزمانه دراختیار مردم گذاشته قدرش بدانید وارجش نهیم.هرچندمطالب رابدون تعصب وپیش داوری قبلی بخوانیم وبسنجیم تا نتیجه ی بهتری بگیریم. بدرود
فرشاد عزیز
-- omied-s ، Mar 5, 2009نظریه تکامل داروین.
چندی قبل دویستمین سال تولد چارلز داروین بود هنوز در سراسر جهان در موزه هاو دانشگاه های معتبر درمورد این نظریه بحث می شود در اکثر کشورهای پیشرفته دانش اموزان در مدرسه انرا می اموزند.و اصل قضیه تکامل مورد قبول زیست شناسان است.تنها هنوز مراحل تکامل یعنی اجداد انسان امروزی بطور کامل شناسایی نشده.از نظر علمی نظریه خلقت که ادیان ابراهیمی به ان ایمان دارند.مردود بوده و در رد ان شبه ای وجود ندارد.جا دارد گنجی عزیز به این مسله هم بپردازد.
جناب نکونام
اگر صداقت دارید همین یک بخش از این آیه ای را که ذکر کرده اید، بدون ماست مالی و دقیق، از عربی به فارسی ترجمه کنید تا ببینم باز هم ادعای فصاحت و بلاغت داشتن قرآن را می توانید بکنید؟ منظورم این است که دقیقا همانگونه که یک عرب زبان می فهمد ترجمه کنید. کسی که زبان مادریش عربی است معنی واژه «فرج» را دقیقا می فهمد و می داند که فرج با رحم فرق دارد، و می داند که این واژه مذکر است و عبارت «نفخنا فیه» به آن بر می گردد.
-- بهمن ، Mar 5, 2009لطف کنید همین یک عبارت از کتاب مورد علاقه تان را بدون ریا و سالوس به فارسی ترجمه کنید.
ای کاش اکثر مسلمانان و مخصوصا ایرانیان سواد کافی داشتند و قرآن را همانگونه که هست (نه از طریق ترجمه های لاپوشانی کننده و ماست مالی کننده امثال نکونام و ...) می فهمیدند. در آن صورت پرونده اسلام خیلی زودتر از اینها بسته شده بود.
آقای نکونام
-- زیبا ، Mar 5, 2009بنده در گذشته فکر میکردم سازوکار نسخ روشی بوده که بوسیله آن الله حرفش را عوض میکرده اما اکنون شما میگویید نسخ برای عقلانی کردن احکام بکار میرود.
نظر شما در رابطه با حکم قرانی برابری گواهی دو زن در مقابل یک مرد چیست؟ نظر شما در مورد قصاص مرد در برابر مرد، زن در برابر زن، برده در برابر برده و آزاد در برابر آزاد چیست؟ آیا فقها جرات تغییر قانون ظالمانه مصونیت پدران از قصاص در صورت فرزند کشی را دارند؟ اگر این قوانین را برای عصر مدرن غیر عقلانی و ظالمانه میدانید چه سازوکاری برای تغییر آن دارید؟ آیا فقها جرات تغییر آن را دارند؟ آیا به راستی سازوکار نسخ وجود دارد؟ موارد تاریخی آن کدامند؟
برادر نکونام عزیز
-- زیبا ، Mar 5, 2009تقاضا دارم یک حداقل آی کیو را برای خوانندگان مقالات گنجی فرض بفرمایید. آنچه که در ایران برابر شده، دیه زن و مرد نیست بلکه مبلغ غرامتی است که شرکتهای بیمه بابت دیه میپردازند. قانون گذاران لطف کردند و فرمودند چون زنان و مردان به یک اندازه حق بیمه می دهند پس باید غرامت یکسانی هم دریافت کنند. پرداخت غرامت از طرف شرکتهای بیمه یا سازمان تامین اجتماعی دیه محسوب نمی شود. در واقع شرکتهای بیمه 30 سال در حال کلاهبرداری بودند.
- آقای نکونام، اگر من اعتقادات شما را در باره اسلام داشتم، حتماً به خاطر آن شروع می کردم به یک مبارزه جانانه در راه معرفی اسلام واقعی و تمام مطالب مورد نظر را نه در جواب به یک منتقد آخوندها، بلکه در پاسخ به خود آخوندها منتشر و از آن دفاع می کردم.
-- رضا ، Mar 5, 2009به فقها می گفتم که نباید احکام متعلق به عصر نزول را در این زمان جاری سازید، نباید سنگسار کنید، نباید دست وپا قطع کنید، نباید ارزش شهادت و دیه زن را نصف مرد بدانید، . . .
آیا آقای نکونام جرات این کار را دارد؟ آیا واقعاً به آنچه می گوید اعتقاد دارد؟ چرا او که در مقابل مقاله های آقای گنجی موضعگیری می کند و نظر فقها را در اینجا آن هم غیر مستقیم رد می کند، ولی هیچگاه راساً اقدام به انتشار افکار خود نمی کند؟
دين، پشتوانه اخلاق و شرط عقل
-- نكونام ، Mar 6, 2009من در شگفتم از كساني كه باور به خدا و نظارت او بر اعمال و نيز حسابرسي در روزبازپسين و همچنين توصيههاي اخلاقي را كه ماهيت دين را تشكيل ميدهد، ناپسند ميشمارند و اظهار ميكنند كه نميتوانند با آنها كنار بيايند. من نميدانم، لجاجت با حقايق چگونه ميتواند، يك عمل اخلاقي باشد.
آقا فرشاد، آيا باور تو بر اين است كه به دست خودت و با اجازه خودت پا به عرصه حيات نهادي و سر انجام ميميري؟ آيا واقعاً يك قدرت با شعور را حاكم بر هستي نمييابي؟ آيا وجود آدمي را در جسم او منحصر ميداني و چيزي به نام روح را در وجود آدمي قائل نيستي؟ آيا باور داري كه آدمي با مرگ نابود ميشود؟ اگر چنين باورهايي داري، چه دليلي داري، در مواردي كه منافع شخصي تو در خطر است، اخلاقي زندگي كني؟ چه دليلي داري، خود را به زحمت افكني و دست افتادهاي را بگيري؟ و بالاتر از آن چه دليلي داري، براي اخلاقي زيستن از خودگذشتگي و فداكاري كني و حتي از مال و جان خود بگذري؟ آيا درباره كساني كه سراسر عمرشان به اعمال غير اخلاقي و ستم به مردم سپري كردهاند، چه توجيهي داري؟ آيا رها شدن چنان كساني را به حال خود عادلانه مييابي؟ آيا كار دنيا را بيحساب و كتاب مييابي؟
به تصور من، دينداري شرط عقل است و بيديني عين نابخردي است.
صداقت انبياء در ادعاي خود
-- نكونام ، Mar 6, 2009آقاي گنجي نوشته است: «"قرآن محمدی" بارها تأکید کرده است که احکام فقهی قرآن، همان احکام جاری در منطقه بوده است. پیامبر گرامی اسلام، در مواردی، برخی اصلاحات، در برخی احکام صورت داده است. اما این مدعا که آمیزش جنسی مردها با زنان، از پشت یا جلو، برای خداوند مسأله بوده، و یا برای مردم مسأله بوده و آنها قادر به حل آن نبودند، لذا، "خدای متشخص انسانوار قادر و عالم و خیر مطلق" وارد نزاع بر سر مسأله ای لاینحل شد، و بدینترتیب، با صدور فرمان و جعل حکم، مسأله را حل کرد، مدعایی بلادلیل و خرد ناپسند است.»
در نقد سخن وي چند نكته درخور ذكر است:
الف. عدم انحصار احكام فقهي به احكام منطقهاي و قومي: آقاي گنجي بايد توجه داشته باشد كه انفاق كنيد و عدالت ورزيد و غيبت نكنيد و نظاير آنها نيز از احكام فقهي است. ترديدي نميتوان داشت كه اين احكام منطقهاي و قومي نيست؛ بلكه فطري و عقلي(عقل عملي) است.
در مواردي نيز كه احكام منطقهاي و قومي است، مثل دادن صد شتر براي ديه قتل، نبايد غير اخلاقي و غير عقلي تلقي شود. نهايت سخني كه در اين موارد ميتوان گفت كه عقل و اخلاق در اين موارد ساكت است؛ بنابراين اساساً، دين امري غير اخلاقي نيست.
ب. جعل بشري بودن احكام ديني: احكام دين اعم از احكام فطري و احكام قومي از آسمان نيامده و انبياء بر بشر تحميل نكردهاند؛ بلكه خود بشر با عقل فطري خود كه خدا در نهاد او به وديعت نهاده، جعل كرده است؛ منتها در مواردي كه جعليات(اعتباريات) بشر از عقل فطري انحراف پيدا كرده بود، ايجاب مينمود كه خداوند افراد وارستهاي را به نام انبياء برانگيزد كه انسانها را به فطريات اصيل برگردانند و مواردي را كه خلاف عقل و فطرت آدمي است، اصلاح نمايند.
از امام علي(ع) نيز نقل است كه خداوند انبياء را فرستاد كه انسانها را به پيمان فطرياشان فراخوانند و عقولدفن شدهاشان را برانگيزند.
ج. توصيه به آميزش از مجراي طبيعي: خداوند در قرآن توصيه كرده است، آميزش از همان مجرايي باشد كه توليد نسل صورت ميگيرد. عين عبارت قرآن چنين است: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ(بقره، 222)؛ زنانتان كشتزار شمايند؛ بنابراين از هر سو خواستيد، به كشتزارتان درآييد.»
حرث(كشتزار) كنايه از مجرايي است كه از طريق آن توليد نسل صورت ميگيرد. منتها تمتع از زنان از مجاري ديگر نهي هم نشده است.
د. ارشاد قرآن به عقليات و امضاي منطقهايات از سوي قرآن: آنچه در قرآن آمده است، چيزي جز ارشاد و راهنمايي ابناي بشر به احكام عقلي و فطري نيست. درباره احكام منطقهاي و قومي سيره خدا و انبياء بر امضاء و تأييد آنها بوده است، مگر در مواردي كه با عقل و فطرت منافات داشتهاند. احكام منطقهاي هم از قومي به قومي ديگر و بسا از نسلي به نسل ديگر تغيير ميكردهاست. انبياء هم در ميان هر قومي مبعوث شدهاند، همان احكام منطقهاي قوم خودش را امضاء و تأييد كرده اند.
هـ . ضرورت بعثت انبياء: ترديدي نميتوان داشت كه انسانها لزوماً به احكام فطري خود عمل نميكنند و خواهشهاي نفساني بسياري از انسانها را به تخطي از احكام فطري واميدارد و با حاكميت افرادي غير اخلاقي بر جوامع انساني تخطيات از احكام فطري نهادينه ميشود و بازشناسي فطريات از تخطيات در چنين جوامعي دشوار ميگردد و ايجاب ميكند، افرادي وارسته برخيزند و ديگران را به فطرياتشان بخوانند.
د. صدق ادعاي انبياء: پيامبران الهي در تجربه نبوي خود به وضوح درمييافتند، خدا يا پيك او از آنان ميخواهند ابناي بشر را به فطريات بخوانند. هيچ قرينهاي نيز بر دروغ بودن ادعايشان در زندگياشان ديده نميشده است؛ بلكه قراين فراواني بر صدق آنان به چشم ميخورده است.
بنابر آنچه آمد، نميتوان گفت: انبياء از پيش خود ادعاي نبوت كردهاند و به دروغ آموزههاي خود را به خدا نبست دادهاند.
جناب ایرانی
-- احسان پژوهنده ، Mar 6, 2009سوالی که از من پرسیدید را خواندم.
در آن مورد پیامبر به عنوان حاکم می توانست فدیه را ببخشد و در ضمن کسانی که مورد بخشش پیامبر در زمینه های مختلف قرار گرفته اند همگی خویشاند پیامبر نبوده اند که این بخشش ها به پارتی تعبیر شود.
در ضمن بلنده نه با آزار دگر اندیشان موافقم نه با غارت و ... نگرانی شما از این باب برطرف شد؟
یادآور می شوم دیکته ننوشته شما و همفکرانتان البته بی غلط است شما مسلمانان را به خاطر دقیقه به دقیه تاریخ اسلام حساب کشی مبی کنید و خودتان در کنار تاریخ بی هیچ مرام روشنی در حال تفنن و بعضا مصادره برخی شخصیتها (ابن سینا و ملاصدرا و حلاج و ... که تمامیشان در نوشته هایشان با احترامی خیره کننده از پیامبر یاد می کردند) مشغولید.
نکونام بجای اینکه به تاریخ و جامعه نگاه کند دارد برای رابطه اخلاق و دین فلسفه بافی می کند.
-- بهمن ، Mar 6, 2009می پرسد که اگر دیندار نیستی چه دلیلی برای از خود گذشتگی و فداکاری و زیست اخلاقی داری؟
من می پرسم تویی که دیندار هستی چه دلیلی داری؟ وقتی که هر کار غیر اخلاقی بکنی آخر شب می اندیشی که «بالاخره در توبه باز است و خدا کریم، و انبیا و اولیل آماده شفاعت». وقتی که همگنان تو به راحتی به نام دین آدم می کشند؟ آیا عملی غیر اخلاقی تر از قتل نفس وجود دارد؟ وقتی که امام تو می گوید حکومت از احکام اولیه اسلام است و برای حفظ مصلحت نظام هر چیزی جایز است؟
من به این استدلال ها فعلا کاری ندارم. اما آقایان و خانمهایی که این متن را می خوانید، یک لحظه بیندیشید! آیا در دوران زندگی خود تا به حال از بی دینان و کسانی که خداناباور هستند بیشتر بدی دیده اید یا از خداباوران؟ کسانی که اروپای شمالی یا آمریکا زندگی میکنید، آیا افراد سکولار در جامعه شما اخلاقی تر و انسانی تر زندگی می کنند یا افراد مذهبی؟ کسانی که تاریخ خوانده اید، آیا تا کنون چند میلیون مبارز مارکسیست خداناباور در طول تاریخ به خاطر عقیده خود و در راه همنوع خود فداکاری کرده و جان خود را از دست داده؟
حالا به من بگویید، صرف نظر ار فلسفه بافی های نکونام، آیا رابطه ای بین اخلاق و دین وجود دارد؟
نقد فقه اسلامی با نقد دیه و زن و مرد و تبعیض حقوقی در ان فقط یکی از شیون ان است.نظام اپاراتاید نزادی در افریقای جنوبی بین سیاه و سفید تبعیض داشت و یک نوع تبعیض بود .اما درفقه اسلامی 3 نوع تبعیض اصلی و دونوع تبعیض فرعی را نهادینه و ابدی در ذهن مومنینش کرده است.
تبعیض بین زن و مرد:توجه کنید عالم اسلام بعد از عایشه و (شاید زینب در ادبیات شیعیان) یک زن بزرگ به جهان تحویل نداده است.ارای فخر رازی و غزالی و حتی مجتهد معاصر اقای طهرانی همین حرفها را میزنن.
3.تبعیض بین مومن و کافر:این کافر هم معنای فقهیش غیر مسلمان است.البته بعضی این مفهوم کشدار و مبهم را به غیر هم مذهب خودشان هم تعمیم میدهند.مثل بعضی سنی ها نسبت به شیعه و برعکس.مفاهیم کشدار و مبهم در فقه مثل قانون راه را برای خیلی ها باز کرده که از ان بهره بگیرن.این کشدار بودن مفهوم کفر و نفاق مثل شمشیر داموکلس روی سر منتقدین است.البته در ذهن یک مقلد ان نشانه قدرت!! اسلام است.احتمالا منظور از قدرت زور عریان است.برای همین همه خیرات!!! را زیر سایه شمشیر میدانند.
من وقتی این کلمه تبلیغ علیه نظام را میشونم یاد همان مفهوم کشدار کافر در فقه اسلامی میافتم(در حالیکه قانون باید بی ابهام باشد.چه در موضوع و مفهوم و چه در تشخیص مصادیق).استعداد متن بر تکفیر دیگری خیلی زیاده.برای همین تکفیریون بیراه نمیگویند و با متن و استناد به متن هم نمیشه انها را از عقایدشان محکوم کرد(چنانچه گویند علی در مواجهه با خوارج به قران استناد نکرد!!!.حالا معلوم نیست ادعای عربی مبین و اشکار چرا اینجا اشکار نیست؟).چون انچه انها میگویند اتفاقا به علت ابهام متن مقدس! قابل توجیه است.حالا به قیاس دیگه اون حرف غیر منطقی که ابوذر میزد و هر گونه انباشت ثروت را حرام میدانست و مورد تشویق شیعیان امروزه بر ضد خلفای انموقع راشدین!! بوده است (اتفاقا مورد توجه دشمنان سرمایه داری و مارکسیستها و شبه مارکسیستهای اسلامی مثل دکتر شریعتی هم بود)کاملا با ایه الذین ینکزون فزه و ذهب قابل توجیه است.اصلا با این ایه هر گونه انباشت ثروتی را میتوان نفی کرد. البته بعدا برای عدم تناقض قاعده هایی اصولیین برساختند تا با مطلق و مقید و عام و خاص و ناسخ و منسوخ از تناقض وتعارض رفتار و متن و دستگاه توجیه سازی اعمال و نظرات پارادوکسیال جلوگیری کنند.
3.تبعیض بین برده و ارباب:دین مساوات!(مساوات بین خودی ها.این نوع مساوات را کدام ایدیولوزی جزمی نداشته است؟بلاتشبیه بین دزدان و گانگسترها و پدرخوانده ها مساوات بین خودی ها هم رایجه) تبعیض بین برده و ارباب را ابدی کرد .اگر مجاهدتهای ابراهام لینکلن نبود الان در بازار سید اسماعیل تهران و بازار قم غیر از مایحتاج ادمیزاد احتمالا انسان هم خرید فروش میشد.
تبعیض بین معتقدین به یک مذهب و مذهب دیگر.مثل تبعیض بین سنی و شیعی دوازده امامی واسماعیلی و زیدی و غلات و....
تبعیض بین مسلمان و بهایی و....هم از شیون تبعیض است.حالا هم تبعیض بین معتقدین ولایت ففیه و مخالفینش به لیست تبعیض ها اضافه شده است.
نظام عقدیتی در فقه اسلامی منشا تبعیض بین ابنای بشر میتواند بشود و شده است.یعنی نوع اعتقادات(نه شیوه رفتار یا کسب دانش) منشا حقوق بیشتر یا کمتر ویا سلب حقوق است.
حالا شما این ایه اشدا علی الکفار و رحما بینهم را توجه کنید.این ایه ظاهرش دشمنی را بین قلوب مسلمین و دیگران ابدی کرده است.برای همین این جماعت استعداد زیادی برای خشونت داشته و دارد.بگذریم از استعمارگران غربی و شرقی که این استعداد را داشتند .امافرق نوع غربیش با نوع اسلامیش اینه که اولی حق خودش میداند با دیگران دشمنی کند تا منافع بیشتری کسب کند اما دومی تکلیفش میداند چنین کند.برای همین نوع اسلامیش خیلی بدتر است.برای همین اسلامی ها استعداد بیشتری نسبت به دیگران در این زمینه نفرت ورزی دارند. قیافه های پرنفرت را دربین مسلمین در تظاهراتشان بیشتر میبینید.چه در پاکستان چه در ایران چه در جاهای دیگر.چون اشدا بر کفار(کلمه ای کشدار و نامتعین) هستند.چه بر ضد همدیگر چه بر ضد دیگران.هم دیگر یعنی شیعه نسبت به سنی و برعکس .برضد دیگران هم دیگر ادیان و ادمیان.این استعداد نفرت ورزی مکتب را نشون میده.جالبه یک سنی افراطی با صدام میتونه مصالحه کنه ولی احتمالا بایک امریکایی مسیحی یا یک هندویی کافر بت پرست تناسخی نمی تونه.چون نظام عقیدتی اش میگه صدام با شهادتین امرزید شد اما ان امریکایی صلیبی به علت اعتقاد به صلیب یا ان هندی معتقد به شیوا اعمال نیکش حبط خواهد شد!!
بله این است.نقار بین ابنای بشر را ان دین درونی کرده است.برای همین مرزهای اسلام خونین است.همیشه مرزهای اسلام خونین بوده است.اگر هانتیگتون خیلی اشتباه تو کتابش داشت این قسمت خونین بودن مرزهای اسلام را راست گفت.چون ماهیت جهاد ابتداعی و اشدا علی الکفار!! و نفرت ورزی نسبت به غیر در این دین خیلی غلیظه.بر عکس ادیان شرق دور.
چه در اسلام دو چه در اسلام سه این تاریخ این دین گواهی میده که اسلام یک هم بی نسبت به دومی و سومی نیست. احتمالا استعداد متنه(اسلام یک) که چنین است.نه؟
استعداد یهودیت هم مثل اسلامه.این دو دین خیلی شبیه به هم اند برای همین دشمن همدیگر هم بوده اند.
ایه 81 سوره مایده هم دشمنی بین این دو دین شبیه به هم که رقیب هم دیگر هم هستند را ابدی کرده.برای همین عجب نیست انچه امروزه میگذرد.
مسیحیت و بوداییزم و هندویزم استعداد متنشان کمه.اما مسیحیت مشکلش اینه که تورات و ملحقات را قبول داره.برای همین متنش برای اعمال یهودی اسلامی استعداد داره.چون منبع مشروع برایش محسوب میشه.
بشر هم با عقلانیت و نسبت هدف و وسیله و استعلای حقوقی انسان به ماهو انسان میتونه از گردونه نفرت دینی و غیر دینی بیرون بیاد.اگر اهل دین و اهل هویت نه اهل حقیقت بگذارند.هم چنین ادمهای زیاده طلب غیر دینی.
-- حسین منتقد ، Mar 7, 2009بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علی لطیفی ، Mar 7, 2009یک نکته در باره حقوق زنان در اسلام
در قرآن مجید آمده است:
...وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوف.... (بقره: 228) . به نفع آنها، شبیه همان چیزی که به ضررشان است به نیکی لحاظ شده است.
بر این اساس، اگر اسلام روی مصالحی، بخشی از حقوق زنان را به ظاهرکمتر قرار داده است در موارد دیگری جبران کرده است. برای نمونه اگر در ارث؛ مرد دو برابر زن سهم می برد، در عوض، برای خانمها حق مهریه و حق دریافت مخارج زندگی لحاظ شده است.
در کتاب شریف من لا يحضره الفقيه-ترجمه غفارى، ج6، ص: 270 آمده است که امام رضا فرمود: «علّت اينكه سهم زنان از ميراث را نصف سهم مردان قرار ميدهند، اينست كه زن چون ازدواج كند ميگيرد، ولى مرد مىبخشد، پس بهمين جهت بر سهم مردان افزوده شده است.»
کمی در باره این حدیث فکر کنیم. زن چون ازدواج كند ميگيرد، چه چیزهایی می گیرد؟ مهریه از شوهر، جهیزیه از پدر، هدایا از اقوام، مخارج زندگی خود و فرزندان مشترک از شوهر و ... اما مرد باید مهریه، مخارج عروسی، هزینه های زندگی همسر و فرزندان و ... را بپردازد. پس به همين جهت بر سهم مردان افزوده شده است.
خادم کوچک قرآن مجید: 17 اسفند 1387
سم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علی لطیفی ، Mar 7, 2009بحار الانوار و میزان الحکمه
علامه مجلسی، عالم بزرگ عهد صفویه، خدمات برجسته ای به اسلام انجام داد. مهم ترین خدمت او این بود که کتابخانه بزرگی از احادیث غیر فقهی شیعه به نام بحار الانوار درست کرد که چاپ های امروزی آن در 110 جلد منتشر شده است. هدف این بود که احادیث از بین نروند تا عالمان بعد در فرصت های مقتضی بتوانند با بررسی های دقیق تر آنها را پردازش کنند و احادیث درست را از موارد مشکوک بازشناسی نمایند.
آیت الله محمدی ری شهری، از سالهای پیش از انقلاب، طی حدود 14 سال، بحارالانوار را در ده جلد خلاصه کرد و آن را میزان الحکمه نامید. این کتاب در سالهای اخیر همراه ترجمه فارسی، در 15 جلد منتشر شده است و نیز گزیده ای از روایات آن در منتخب میزان الحکمه در یک جلد نشر یافته است که هر دو، بسیار خواندنی هستند. نرم افزار هر دو کتاب نیز منتشر شده است و نسخه مناسب تلفن همراه، از نسخه تک جلدی نیز عرضه شده است.
خادم کوچک قرآن مجید: 17 اسفند 1387
بسم الله الرحمن الرحيم
-- لطف علی لطیفی ، Mar 7, 2009پاسخ به چند انتقاد
ضمن تشکر از منتقدین محترم نوشته هایم که اغلب صداقت مرا در بیان اعتقاداتم ستوده اند و برخی تذکرات را یادآور شده اند، گفتنی است:
1. از این که فضای بحث، از حالت مجادله، بدبینی و اهانت به سمت مثبت نگری و حق جویی پیش می رود خوشحالم.
2. آقای آریا نوشته بود چرا از تواضع علمی دفاع کرده ام حال آن که اسلام شک را آفت می داند. پاسخ این است که نوشته بنده در پاسخ به کسانی بود که خود را طرفدار علم گرایی جدید می دانند و در همان حال، عقاید خود را از مصادیق دو دوتا چهارتا می دانند. در آن نوشته، انتقاد این بود که چنین قاطعیتی، با مبانی خودتان درست نیست.
3. از نظر بنده، دستاوردهای علمی چند دسته اند؛ برخی یقینی اند مانند کروی بودن زمین و برخی بر اساس نظریات قابل تغییرند مانند بیگ بنگ.
4. اسلام، شک در اصول اعتقادی را پس از آن که با تحقیق به درستی آن اطمینان یافتید درست نمی داند. اسلام نمی پسندد آدمی همیشه در شک و تردید زندگی کند اما در باره تواضع علمی باید گفت در روایات آمده است که خودپسندی، بازدارنده از طلب علم است. (العجب صارف عن طلب العلم) قرآن مجید معتقد است. (....و از علم جز اندكى داده نشدهايد. (اسراء: 85)) و به پیامبرش دستور می دهد: ... وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً و بگو پروردگارا بر علم من بیفزا! (طه:114) برای مطالعه بیشتر به جلد اول کتاب الحیات «زندگی» ترجمه احمد آرام رجوع شود.
5. آقای حسین منتقد از بند سوم نوشته بنده در 30 دی 1387 چنین فهمیده است که با عدالت مخالفم و مقصودم از دفاع، حمله است!
6. با صدای بلند اعلام می کنم طرفدار اجرای کامل عدالت هستم و کمترین ستمی را تأیید نمی کنم.
خادم کوچک قرآن مجید: 17 اسفند 1387
جناب نکونام
-- فرشاد ، Mar 7, 2009من هرگز (باور به خدا و نظارت او بر اعمال و نيز حسابرسي در روزبازپسين و همچنين توصيههاي اخلاقي را كه ماهيت دين را تشكيل ميدهد،) را ناپسند نمی شمارم و چنین حرفی هم نزدم.
من گفتم اخلاق زیر مجموعه دین نیست و یک انسان می تواند پیرو هیچ دینی نباشد و به کسی هم ظلم وستم نکند، همانطور که یک نفر می تواند دین دار باشد و ظلم و ستم بکند ( نمونه اش کم نیست). اشکال شما این است که فکر می کنید انسان فقط و فقط به خاطر دنیای بازپسین و بهشت و جهنم باید کار نیک انجام دهد! ولی من اینگونه نمی اندیشم. من به دیگران ظلم و ستم نمی کنم چون همنوعان من هستند. چون آنها هم مثل من انسان هستند. حالا اگر شما این را درک نمی کنید مشکل شماست. اما در مورد روح باید بگویم بنده اعتقادی به روح ندارم. می شود بگویید این کارخانه روح سازی خداوند! در کجا قرار دارد؟ و این روح کی و از چه طریق وارد بدن انسان می شود؟ می شود بگویید حیوانات شبیه سازی شده، چگونه و از کجا روح پیدا می کنند؟ روح چیزی است که از بچه گی به ما گفته اند وجود دارد و ما هم بدون هیچ دلیلی آن را پذیرفته ایم، مثل جن.
من هرگز ادعا نکردم با دست و اراده خودم به این جهان آمده ام و از این دنیا می روم. همچنین نگفتم که حتماً در پس این دنیا دنیای دیگری نیست. من فقط این احتمال را مطرح کردم که همان اتفاقی که برای یک گوزن پس از مرگ می افتد ( حالا این گوزن چه روح داشته باشد و چه نداشته باشد) همان اتفاق هم می تواند برای انسان بیفتد.
ضمناً شما حق ندارید بی دینان را به بی خردی متهم کنید. نتیجه دینداری همراه به خرد امثال شما را در طول تاریخ دیده ایم.
دين غير اخلاقي است؟
-- علي ، Mar 7, 2009در معناي واژه اخلاقي بايد بيشتر دقت كرد. اخلاق به عملي تعلق مي گيرد كه بر پايه اختيار مطلق بنا شده باشد. اگر كسي به اميد رسيدن به ثروت و مقام و... در اين دنيا يا جهان بعد، كاري نيكو انجام بدهد، آن كار جاي ستايش دارد. بسيار عمل پسنديده اي است و حتي دلايل به وجود آورنده اش را بايد ستود، چون كار خيري بوده، ولي نمي توان نام اخلاقي بر آن گذاشت. همه خوبها اخلاقي نيستند، همه بدي ها هم غير اخلاقي نيستند. مذهب به شكلي كه فقها ترويج مي كنند نمي تواند جامعه اخلاقي بسازد، مردم را از منكرات بر حذر مي دارد چون ترس از جهنم به آنان تلقين مي كند. مردم را به سوي اعمال نيكو روانه مي كند، چون وعده بهشت مي دهد. اگر مردم در دوراهي قرار داشته باشند و هيچ ترس يا اميدي به پاداش و جزا نداشتند، معلوم نبود چه تصميمي مي گرفتند. اين همان دليلي است كه فقها خود را ملزم مي دانند در همه مسائل فتوا بدهند و پاي خود را به همه علوم باز كنند. چون مقلدينشان اخلاقي بار نيامده اند. ممكن است جايي كه ترس يا اميدي به پاداش نباشد، "روي ديگر خود را نشان بدهند"
آقاي لطيفي
-- علي ، Mar 7, 2009نحوه استدلال شما در رابطه با حقوق زنان پذيرفتني نيست، اگر صحبت فقط سر مسائل اقتصادي بود، ميشد در باره اش فكر كرد، ولي مشكل اينجاست كه در اسلام "واقعا" ارزش زن نصف مرد است، مي دانيد"واقعا". شهادت زن نصف مرد است، ديه زن نصف مرد است، در احاديث و روايات زيادي بر پايين تر بودن ارزش زنان تاكيد شده، قرآن مردان را صاحب برتري هايي نسبت به زنان مي داند، عموم مسلمانان معتقد، زنان را جنس درجه دو مي دانند، زن وظيفه دارد براي بيرون رفتن از خانه از مرد اجازه بگيرد، چرا؟ چون عقل زنان كشش ندارد كه خوب و بد خود را تشخيص بدهند و...
آقاي لطيفي در پي برابر كردن مسائل دين با دنياي جديد است، اين خود به نوعي پذيرش شكست تحدي قرآن است.
- آقاي لطيفي، شما بر خلاف كلي گويي آقاي نكونام كه نشان از عدم صداقت دارد، صريحاً با طرفداري از حكم 1400 سال پيش مدعي هستيد كمبود سهم ارث زنان در جاي ديگر جبران مي شود.
-- رضا ، Mar 7, 2009اينكه دختري از پدر چيزي به ارث ببرد چه ربطي به دارايي شوهرش دارد. گه بگوييد اين به آن در؟
از طرف ديگر اگر اصلاً دارايي شوهر قابل مقايسه با ارث زن نباشد چه؟
اگر اصلاً دختر شوهر نداشته باشد چه؟ آيا در اين صورت او بيشتر از پسر به سهم الارث نياز ندارد؟
آيا اگر قانون بيايد و سهم الارث يك نفر را كاهش دهد به خاطر اين كه فكر ميكند او خود صاحب يك زندگي بهتر نسبت به بقيه اعضاي خانواده است يا خواهد شد، عدالت را رعايت كرده است؟
مگر شما نمي دانيد كه در خيلي موارد زنان هم كمك خرج هستند و هم كار خانه انجام مي دهند؟
برادر گرامی اقای لطیفی
ان صدای بلند شما را در اعلام پوشیدن ردای عدالت شنیدم.اما برادر من عدالت چیست؟شما مطمینا میفرمایی انچه رییس عقلا ا بگوید میشود عدالت.در حقیقت در بطن اشعریت شما برادر گرامی(البته شیعه متاخر یک اشعریت تام و تمام است)عدالت انچیزی است که در شرع امده است.این توتولوزی شماست دوست عزیز.انچه دینتان بگوید حتی اگر جهاد ابتداعی باشد انرا عادلانه میابی.چون شما به نحو پسینی ونه پیشینی به موضوعات نگاه نمیکنید برای همین در هر محیطی بدنیا بیایید تعصب به همان دین پیدا میکنید و ملاکی خارج از دینتان برای داوری دینتان ندارید و گرنه ان شق سوم را نمیاوردید.شق اول و دومتان در مفهوم جهاد در نوشته دی ماهتان قبول .اما شق سومتان جز با نفی عدالت نیمتواند معنی بدهد(ان عدالتی که بنده از عقل مستقل میفهمم که مقدم بر دین و انتخاب یک دین است.وگرنه برده محیط و خانواده میشوم و به شکل دین محیط در میایم و دینمان یک دین الله بختکی و القای محیط است) .
باز سوال کنم برادر عدالت چیست؟ایا وضع هر چیزی در جای خودش است که اغلب متکلمین اسلام میگویند و به ان حرف یونانی ارسطویی غره هم هستند؟ایا این تعریف بی خاصیت(این تعریف بی خاصیت از عدالت درست مثل طبیعات ارسطویی است که یک کبریت هم نتوانست بسازد تا جای کوچکی را روشن کند) از عدالت اخرش به انجا ختم نمیشود که بدهید عدالت را دست یک قدرتمند عادل نماینده خدا تصوری ما !!!!!تا هر چیزی را جای خودش بگذارد چون هیچ ادمی نمیداند جای چه چیزی کجاست.شخص عادل و معصوم و یا در استانه معصوم!!!! که به نحو پیشینی معصوم شناخته میشود خودش میداند چه چیزی را کجا بگذارد و هر چه خسرو کند شیرین بود.
با این تعریف عدالت نزد ذهن شما دوست عزیز که حدس میزنم شخص عادل شما اگر میلیونها نفر را هم به کشتن بدهد و چند میلیون دیگر را با زیاه خواهی جهاد ابتداعی و فرهنگ جنگ فرار از صلح و جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم(مزاحش این است که با فتنه اکثر میخواهد رفع فتنه کند و با خون خون بشوید) به کشتن بدهد و کثیری را اواره کند و کثیری راهم در نکبت فقر بگدازد و رقبا را هم از صحنه حذف کند از عدالت نمی افتد.چنانچه در این دوره معاصر ما و شما نمونه بارزش را داریم که اسم نمیبرم و شما او را فقیه جامع الشرایط عادل میدانید.مشکل شما توتولوزی روشی است.
شاید تعریف دیگری از عدالت دارید؟اگر دارید عرضه کنید که انشالله( الله اینجا یعنی خدای بنده نه خدای شما. خدای من به الله مکه نزدیک است و از الله مدینه با تفاسیر رسمی موجود و 99 درصد موجود دور است) من را اهل جحد و تعصب نخواهید یافت.
اهل حقیقت و جویای حقیقت اهل جحد نیست. و مومن به تقلید نیست.بلکه مومن به تحقیق است.خود و شما را به ان توصیه میکنم.فقط توصیه ای برادرانه کنم :خود را از تهران و قم بالاتر ببرید وفکر کنید اگر در واتیکان متولد میشدید دستگاه توجیه سازیتان برای الهیات مسیحیت بکار نمی افتاد؟
پس شرط تحقیق و نه تقلید خروج از بردگی محیط و شرایط محیط است و یافتن عقل مستقل و اخلاق مستقل و بعد داوری ادیان با ان ترازو.بعد از تحقیق انموقع میشود بحث کرد.اگر تحقیق کنید و عدالت را مستقلا بفهمید ان شق سوم از مفهوم جهاد را امکان ندارد بیاورید.امکان ندارد.شما فهمتان از عدالت عدالت فقهی است.که هیچ خاصیتی ندارد و با بسیاری از جهانهای ممکن میسازد و تاریخ این دین و سلوک متشرعه هم گواه ان است.
اما در مورد بحث زنانی که فرمودید.شما باز بحث پیشینی کردید نه پسینی.شما بفرمایید ان همه لطف فقهی به زنان چه چیزی در تاریخ پدید اورده است؟دیدگاهتان را پسینی تاریخی کنید تا رای پیشینی خودتان را هم بفهمید.وگرنه در گردونه ای میچرخیم و به هیچ جایی نمیرسیم.عقیده باید ازمون بشود.عقیده ازمون ناپذیر و عدم دیدگاه تاریخی به احکام ظلم عدل نما میافریند و شما در کلمات عدل و ظلم غوطه میخورید و چیزی هم دریافت نمیکنید و منشا تحولی هم نمیشوید.با این عدل میتوان هزاران نفر را اواره کرد به جرم عقیده شان .میتوان انها را محروم از رقابت در سیاست کرد میتوان حسینه(مثل درویشان) بر سرشان خراب کرد میتوان انها را از تحصیل دانشگاه محروم کرد (مثل بهاییت) و هزاران مورد دیگر.
-- حسین منتقد ، Mar 7, 2009اگر چنین فکر نمیکنید اعلام کنید و از ظلم دوری گزینید و توجیه گر ظالمان نباشید.
بنده هم سعی میکنم چنین باشم.
آقای احسان پژوهنده بسیار گرامی
-- ایرانی ، Mar 7, 2009آیا با پاسخی که دادی و کار پیامبر را در بخشش داماد خودش در جنگ بدر درست دانستی خودتان قانع شدید؟ اگر قانع شدید قطعا با اصول انسانی مشکل دارید . آیا این کار پیامبر ساختار امروزین ایران و پدیده " آقا زاده ها" را توجیه نمی کند . هیچ میدانی پسر اریل شارون که از پدر در کمای خود در بیمارستان مراقبت میکرد برای گذراندن دوره زندانیش راهی زندان شد چون پدرش قادر نبود بعنوان رهبر صهیونیستها او را ببخشد . اکنون انصافا مرام صهیونیست عادلانه تر است یا اسلام ؟ شما فرمودید با آزار دگر اندیشان موافق نیستید هیچ میدانی با این حرف از اسلام خارج شدی و پیرو " دین احسان پژوهنده" شدید و یک قدم به من نزدیک شدید . قتل مرتد و کافر بر هر مسلمان واجب است و شما که تصمیم به آزار آنها هم نداری آیا می توانی مسلمان باشی؟
فرمودید ما در کنار تاریخ هستیم و بی هیچ مرام روشنی در حال تفنن هستیم ... ولی من فکر میکنم امثال بنده مرامی بسیار روشن تر از مسلمین داریم . ما با یک معیار انسانی روشن یعنی " آنچه بر خود نمی پسندیم بر دیگران نپسندیم " زندگی میکنیم و با این معیار رفتارمان کاملا قابل پیش بینی است . ولی مسلمین عزیز گوشت گربه را حرام میدانند ولی این گوشت حرام در مواقعی از شیر مادر حلالتر میشود و خوردنش بر آنها واجب میشود - دروغ را حرام میدانند ولی در مواقعی واجب است- تجاوز به نامحرم را حرام میدانند لکن در مواقعی از شیر مادر حلالتر می شود ( تجاوز به اسرای جنگی زن حتی شوهر دار حتی حامله)- دزدی را حرام میدانند لکن در پاره ای مواقع از شیر مادر حلالتر میشود ( تاراج اموال مغلوبین )
احسان عزیز وجدانن ما مرام روشنی نداریم یا شما ؟ جواب به من لازم نیست شما وجدان خودت را قانع کن بقیه مردم قانع میشوند . پیروز باشید
تفاوت اخلاق ديني با اخلاقي بيديني
-- نكونام ، Mar 7, 2009ترديدي نميتوان داشت كه اخلاق از دين مستقل است و آدمي به طور فطري از رذايل بيزار و به فضائل متمايل است. منتها يك آدم بيدين تا جايي به اخلاق پايبند است كه منافع شخصياش در خطر نباشد؛ چون به لحاظ منطقي هيچ دليلي ندارد، براي پاسداري از اخلاق از خودگذشتي و فداكاري كند و حتي از جان خود درگذرد؛ زيرا چنين چيزي نزد او عبث است.
جهت آن اين است كه دليل بيدينان براي اخلاقي زيستن اين است كه زندگي اخلاقي براي شخص متخلق لذتبخش است. به طور طبيعي وقتي رعايت موازين اخلاقي براي آنان لذتبخش نباشد، اخلاقيات هم كنار خواهد رفت. بديهي است كه آدمي موجودي عاقل است و كار عبث و بيفايده انجام نخواهد داد و آنجايي كه اخلاقي زيستن لذتي ندهد، عبث خواهد بود.
اما شخص ديندار حتي تا پاي جانش به رعايت موازين اخلاقي پابيند است و براي مثال حاضر است، براي دفاع از مظلوم از جان خود بگذرد؛ زيرا او زندگي را به دنيا منحصر نميداند.
در اينجا مناسب است، از تناقضي كه آقا فرشاد به آن گرفتار است، هم سخني بگويم. وي به حيات پس از مرگ قائل است؛ اما به روح باور ندارد. من از وي ميپرسم: اين جسم كه به وضوح با مرگ نابود ميشود، پس حيات آدمي پس از مرگ چگونه است؟ پنهان نماند كه روح داشتن ويژه انسان نيست و حيوانات هم روح دارند. روح عبارت از آن عامل نامرئي است كه مايه حيات جاندار است و لذا آن در تمام جانداران سريان دارد.
من به وي و ديگر دوستان بگويم كه شخص مذهبي هم از اخلاقي بودنش لذت ميبرد و لذت او از لذت بيدينان هم عميقتر است. جهت آن اين است كه شخص مذهبي براي خوشي دلش فعل اخلاقي انجام نميدهد؛ بلكه براي خوشي معشوقش يعني خدا چنين ميكند. به همين رو در جاهايي كه بيدينان از اخلاقي زيستن لذت نميبرند، شخص مذهبي لذت ميبرد.
اين دوستان ميفرمايند: بسياري با نام مذهب خلاف اخلاق رفتار ميكنند يا بسياري از غير مذهبيها اخلاقي زندگي ميكنند.
من عرض ميكنم: جهت آن روشن است. مذهب بايد در دل آدمي ريشه دوانده باشد تا اخلاقي باشد. هر كه لباس مذهب بر تن داشت، لزوماً، عمل مذهبي نخواهد كرد؛ چنان كه هر كه لباس دموكراسي و حقوق بشر هم بر تن كند، لزوماً، رعايت حقوق بشر نخواهد كرد. هر دو از اين مقولات سوء استفاده خواهند كرد.
آدمي فطرتاً موجودي اخلاقي است و اگر گروهي از بيدينان هم اخلاقي هستند، تعجبي نيست. سخن ما اين است كه اخلاق با مذهب تعميق پيدا ميكند. انكار اين واقعيت جز از سر لجاجت نيست.
نسخ، ساز و كاري درونديني براي همراهي با مقتضيات زمانه
-- بدون نام ، Mar 8, 2009من تلقي خود را از نسخ ذيل چند نكته ذيل توضيح ميدهم:
1. تابع مصالح بودن احكام
تشريع هر حكمي با تكيه به مصلحت و منفعتي است كه براي آدمي دارد و نظر به اين در همه شرايط، احكام تأمين كننده مصالح و منافع مربوط به خود نيستند، احكام مربوط هم در همه شرايط قابليت اجرا ندارند.
2. نسخ يعني تغيير احكام به اقتضاي تغيير مصالح و مقتضيات
پنهان نيست كه تلقي مشهور از نسخ عبارت است از تغيير احكام به واقع موقت با احكام به واقع دائمي؛ اما تعريف من از نسخ عبارت است، از مطلق تغيير احكام به اقتضاي تغيير مصالح، اعم از اين كه تغيير حكم دائمي باشد يا موقت. چنين تعريفي از نسخ مقولاتي مثل احكام اضطراري، ثانويه و حكومتي و نظاير آنها را هم پوشش ميدهد.
3. احكام دائمي و موقت دين
دين احكامي كه ذاتاً دائمي باشد، جز احكام فطري مثل عدالت بورزيد و انفاق كنيد و مانند آن ندارد. اين احكام نيز به هنگام تزاحم به طور موقت تغيير ميكنند؛ مثل حكم راست گفتني كه به قتل مظلومي بيانجامد. اگرچه راست گفتن نيكوست؛ اما به هنگام تزاحم با حكم ديگر كه دفاع از مظلوم نيكوست، منسوخ و غيرقابل عمل ميگردد.
احكام غير فطري دين مثل براي جنگ با دشمن اسب آماده كنيد، ذاتاً دائمي نيستند و تا جايي دوام دارند كه حكم تأمينكننده غرض از تشريعش را داشته باشد. نيز اين احكام وقتي با احكام مهمتري تزاحم پيدا كنند، منسوخ و غير قابل عمل هستند.
4. حقانيت همه احكام
احكام اعم از ناسخ و منسوح حقاند؛ يعني منشأ ديني و الهي دارند و لذا با نسخ باطلي در دين راه نمييابد. آيه «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ» (فصلت،42) هم به معناي نسخناپذيري احكام نيست. اساساً اين آيه به گواهي سياقش ناظر به احكام شرعي نيست؛ بلكه ناظر به اتهاماتي است كه مشركان مكه ميزدند كه آن از سوي خدا نازل نشده است؛ بلكه از سوي شياطين يا اهل كتاب به پيامبر(ص) القا شده يا خود او آن را برساخته است.
در نسخ يك حكم شرعي به جاي حكم شرعي ديگر مينشيند و هر دو حكم خاستگاه شرعي دارند.
5. مذموم بودن بدعت در دين
احكام تا جايي كه مصالح مربوط به خود را تأمين ميكنند، تغييرناپذيرند و هرگونه تغييري در آنها نتيجهاي جز هرج و مرج در دين و يا انداخت غل و زنجير و محدوديتهاي بيش از اندازه به پاي مردم ندارد؛ لذا بدعت در دين مورد نهي قرار گرفته است.
جناب نکونام
-- فرشاد ، Mar 8, 2009بنده نه گفتم جهان پس از مرگ وجود دارد و نه گفتم وجود ندارد. لطفاً از خودتان معنی سازی نکنید. شما از بس در مورد قرآن از خودتان وعنی سازی کرده اید، عادت کرده اید. من کی گفتم به روح اعتقاد ندارم ولی به جهان پس از مرگ اعتقاد دارم؟!
آقای نکونام بسیار گرامی
-- ایرانی ، Mar 8, 2009کامنتهای شما هم دارد روز بروز جالبتر میشود و آنچه ما قصد اثباتش را داریم شما علنا فریاد میزنید .
فرمودید : "منتها يك آدم بيدين تا جايي به اخلاق پايبند است كه منافع شخصياش در خطر نباشد؛ چون به لحاظ منطقي هيچ دليلي ندارد، براي پاسداري از اخلاق از خودگذشتي و فداكاري كند و حتي از جان خود درگذرد؛ زيرا چنين چيزي نزد او عبث است.
جهت آن اين است كه دليل بيدينان براي اخلاقي زيستن اين است كه زندگي اخلاقي براي شخص متخلق لذتبخش است. به طور طبيعي وقتي رعايت موازين اخلاقي براي آنان لذتبخش نباشد، اخلاقيات هم كنار خواهد رفت "
این گفته شما نشان میدهد که اگر شما ( افراد متدین) فداکاری کنید جهت دریافت پاداش آن در آخرت است .
آیا واقعا کسی که کاری معنوی را با نوعی " توقع" بهر صورت که باشد انجام دهد از مرزهای انسانیت دور نشده است؟ شما بجای درک عظمت - ابهت و کرامت مقام انسان خود را غرق در مسائل فقهی کرده اید و بقیه را کج فهم می خوانید .
عزیز من این همه کمونیست در دنیا هستند که بسیار فداکاری کرده اند . در چین-شوروی-کوبا-ویتنام-زئیر-... آیا اینها بدنبال لذت بردن از مرگ بودند ( من کمونیست نیستم و هیچکس را به این مرام دعوت نمی کنم ) آقی نکونام گرامی خواهش میکنم دمی چشمانت را ببند و به شخصیت انسان ( فارغ از مذهب) بیاندیش آیا محدودیتی در او می بینی ؟ انسان در تمامی زمینه ها معنوی نا محدود است چون جزئی از ذات خداست . انسان واقعی برای مقام انسانیت و پاس داشتن آن ایثار میکند .
دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
ولی آندم کز اندوهان روان زندگی تار است
ولی آندم که نیکی و بدی را گاه پیکار است
فرو رفتن بکام مرگ شیرین
....
آری انسان واقعی از مرگ بیزار است نه اینکه مرگ را آغاز سعادت بداند و همه را بسوی آن بخواند جز خود و فرزندانش را ...
مثالی را که قبلا گفتم تکرار میکنم
در ایران برای خرید-فروشو مصرف مواد مخدر بالاترین جرائم در جهان وضع شده و در عوض در سوئیس خرید - فروش - و استعمال آن از چندی پیش آزاد شد . ایران بیشترین تجارت مواد مخدر را دارد و سوئیس با کاهش استعمال و تجارتن آن مواجه شد چون ایران بر روشهای سرسختانه مذهبی پای فشرد و سوئیس بر کرامت انسان سرمایه گذاری نمود . آیا زندان-اعدام-شلاق و ترس از روز جزا توانسته انسانها را بسازد یا تکریم شخصیت انسان ؟ پیروز باشید
نکونام می گوید:
«سخن ما اين است كه اخلاق با مذهب تعميق پيدا ميكند. انكار اين واقعيت جز از سر لجاجت نيست.»
من ایشان را به یک مشاهده دعوت می کنم: آیا در جوامع غیر مذهبی و سکولار (همانند اروپای شمالی و اسکاندیناوی) زیست مردمان اخلاقی تر است و جرم و جنایت و فساد و خشونت کمتر، یا در جوامع به شدت مذهبی (همانند افغانستان و پاکستان و حتی آمریکا)؟ از کدامیک این جوامع هر روز آمار کشته شدن زنان و مردان و کودکان بی گناه، آدم ربایی، قتل، قاچاق مواد مخدر را می شنویم؟
نکونام و امثال او این واقعیات عینی را می بینند و باز هم به طبل عقاید نخ نمایشان می کوبند و دیگران را به لجاجت متهم می کنند. خنده دار نیست؟
-- بهمن ، Mar 8, 2009جناب لطفعلی خان،
اولا ممنون از لطف شما و این که بنده را قابل دانستید و پاسخ فرمودید.
و اما در مورد شک: فرموده اید "اسلام، شک در اصول اعتقادی را پس از آن که با تحقیق به درستی آن اطمینان یافتید درست نمی داند. اسلام نمی پسندد آدمی همیشه در شک و تردید زندگی کند"
لطف بفرمایید این مطلب را برایم معنی کنید. چون به نظر من (و بنا بر دلایل زیر) کلامی بی معناست:
1. چرا پس از اطمینان نمی توان شک کرد؟ به فرض که من امروز اطمینان یافتنم قران دروغ است. آیا دیگر اجازه ندارم به نظر خودم شک کنم؟ یا این که فقط در سلام نمی شود شک کرد؟!
2. اصلا منظور شما از اطمینان چیست؟ آیا اطمینان همان اعتقاد صد در صد است؟ اگر چنین باشد که دیگر شک خواهی نخواهی نابود خواهد شد ولی اگر نظرتان غیر از این است، پس در این اطمینان، کمی هم شک وجود دارد. حال دوباره سوال این است که اگر من به موضوعی اطمینان دارم (مثلا 99%) و کمی هم در صحت آن شک دارم (مثلا 1%) چرا باید آن یک درصد شک را در خودم نابود کنم؟ این شک چه ضرری به من می زند جز این که همیشه مانع آن می شود که گوسفند مراجع تقلید باشم؟
3. چرا اسلام نمی پسندد که آدمی زندگی اش را در شک طی کند؟ شک داشتن البته احساس خوشایندی نیست ولی ذهن را همیشه آماده و تحلیل گر نگه می دارد. وگرنه قبول بی چون و چرا نه هنر محسوب می شود و نه باعث تعالی است.
4. آن ها که شک را نفی می کنند، همانهایی هستند که می خواهند ذهن مردم را کنترل کنند و آنها را تبدیل به برده (شاید هم گوسفند) هایی کنند که بی چون و چرا ( بدون شک و تردید) به هر امری تسلیم باشند. اصولا مفهوم کلمه اسلام هم همین است نه؟ یعنی تسلیم در برابر خدای فقها !!
5. اصولا فرق انسان با سایر مخلوقات این است که انسان از خودش اراده و قدرت استدلال و قضاوت دارد. تسلیم محض، شما را از انسانیت خالی می کند. ارزش عمل شما به این نیست که آن را به درست انجام دهید. به این است که آن را بنا بر اراده و تصمیم خودتان (و نه تسلیم و تقلید) انجام داده باشید. تقلید مثل این است که در امتحان تقلب کنید و از روی بغل دستی بنویسید. هر چند ممکن است نمره شما 20 شود ولی در حقیقت درستان را یاد نگرفته اید! گاهی هم جواب سوالات را حفظ می کنید و آن ها را روی ورقه امتحانی باز نویسی می کنید. این هم بی ارزش است. ارزش آن است که درستان را بخوانید و آن را بفهمید. در امتحان هم آن چه را درست می دانید و اعتقاد دارید بنویسید.
اگر قرار بود ما شک نکنیم و مقلد باشیم می شدیم فرشته. آدم وقتی آدم شد که به حرف خدا گوش نکرد و کاری که دلش خواست کرد و رفت و میوه درخت دانایی را چشید.
-- آریا ، Mar 10, 2009من از این کار آدم خوشحالم ولی می دانم که شما بیشتر دوست داشتید که ما در همان بهشت بودیم و هر چه خدای مهربان می گفت، می گفتیم چشم! آه که چه کسل کننده و چه خالی از همه چیز!!
در مورد پاورقی شماره 10:
آقای گنجی به اشتباه گفته آیه 123 سوره بقره. عدد درست 223 است.
این آیه در خوش بینانه ترین حالت، به مرد اجازه تجاوز به همسرش را می دهد. به هر حال و هر طریق که دلخواه مرد باشد. تازه آخر آیه به آنها بشارت هم می دهد!!
نساؤكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم و قدموا لانفسكم و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المؤمنين (بقره223) = "زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد (رجوع شود به پاورقی 10 همین مقاله!) و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده (ترجمه استاد فولادوند) "
بنا به همین آیه اصولا چیزی به مفهوم "تجاوز به همسر = آمیزش مردی با همسرش بدون رضایت زن" در شرع اسلام وجود ندارد!!
زن در تملک مرد است و مرد می تواند در هر زمانی با او مجامعت کند و زن به هیچ عذر و عنوانی حق ندارد از آمیزش با همسرش سر باز زند. به این می گویند "تجاوز شرعی"!!
حال دوستان برفرمایند این یکی را رفع و رجوع فرمایند!
-- آریا ، Mar 10, 2009اقای محسن که در Mar 4, 2009 نوشته اید بدون دین از دست رفته تان چگونه می توانید به روحیه خوب قبلی تان برگردید. منم نه با خوندن گنجی ولی با زندگی در سوئد و اینترنت، یه جورایی عقاید سابق مذهبی خودم رو از دست دادم و چند مورد بود که فکر کردم باهاتون در میون بزارم.
-- آقای جی جی بو ، Mar 18, 20091.برای اینکه دینتون برگرده، منتظر بمونین شاید که آقای گنجی در سری جدیدی از مقالاتشون البته اگه خودشان تونستن دین خودشون رو حفظ کنن دینمون رو به شکل دیگه ای مثلا شبیه سورن کیرکه گارد یا به شکل جدید دیگه ای برگردونن. (به هر حال همیشه نوابغی پیدا می شن که برای خواسته های بشری راه کاری اراِئه بدن)
2. از دیدگاه مردم شناسی، دلایل ناشناخته و کم شناخته و شناخته شده زیادی برای پیدایش دین به طور موازات و مستقل در نقاط مختلف دنیا وجود داره. به نظر من، به همان دلایل، ادیان به حیات خود تا حداقل قرن های زیادی ادامه خواهد داد. هر چند افرادی چون داوکینز و دنت و پیامبران دیگر آثئیسم علارغم قبول این ادعا، آن را قابل گذر کردن برای انسان مدرن می دونند. این گذر همان گونه که در غرب دیده می شه، برای برخی به شکل کامل جا افتاده هر چند عده ای هم در پیدا کردن معنا بدون خدا دچار مشکل شدند. در کشور های اروپای غربی افراد غالبا به خاطر عدم مقبولیتشان در جامعه به مذهب پناه می برند تا شاید در کلیسا اجتماعی بیابند که ... منم بعد از یک سال کلنجار رفتن تونستم این موضوغ را درک کنم ولی در عملی کردن آن به دلایل شناختاری cognitive دجار مشکل شده ام و بطور کلی برای افرادی که تربیت دینی داشته اند توصیه نمی کنم که خود رو مچبور به ترک دینشون کنند که این جز دو گانگی در شخصیت و اختلالات روانی چیز دیگه ای در پی نخواهد داشت. و این درسیست برای ما تا بچه هامون رو بدون تعلیمات دینی بزرگ کنیم تا اونا بتونند با آزادی و بدون پیش قضاوت های شناختاری cognitive bias جهان بینی خود را انتخاب کنند.
3.واقعیت امر اینه که دینی که به من آموخته شده(بنده آموزه های اهل تسنن داشتم که فکر نمی کنم در این context فرقی ایجاد کنه با شیعه) تنها در موارد معدودی اثر تخریبی داشته و در اغلب موارد مثبت عمل کرده است. در دین بنیادگرایان فرقه های مختلف اسلام موارد زیادی وجود داره که قوانین حقوق بشر قرن حاضر را نقض می کنه، اما خوشبختانه بنیاد گرایی در بین اقلیت افراطیون رواج داره و آنجه به نورم جامعه (من و من مانند ها) تعلیم داده شده ،مذهب فیلتر شده و بدون وجه های غیر انسانی تفاسیر مختلف اسلام هست. از جمله عملکرد های مثبت دین داشتن خدای مهربان و زندگی حاودانه است که هر چند به نظر کسانی که به نداشتن خدا عادت دارند اینها هم جزو معایبشه. و البته از بزرگترین معایب ادیان ابراهیمی، اینه که همیشه باید مواظب باشی تا گناه نکنی که فشار روحی زیادی به همراه دارد مخصوصا اگر توضیح المسائل اون مذهب قطور باشه و دچار وسواس هم بشی. با همه این احوالات من ترجیح میدم که ایمان به خدا داشته باشم و به "تفسیر خود" از اسلام که توضیح المسائلش به قرآن ختم می شه به گفته خود قرآن، و دینش هیج ربطی به مسائل و افراد بعد از محمد نداره، زندگی کنم. البته ممکنه به سختی بتونم خودم رو قانع کنم تا به خدا ایمان داشته باشم بدون هیچ دینی.
3. اینم آخرین یافته های منه راجع به داشتن معنا بدون خدا: به نظرم، نیچه نگاه بسیار بسیار ارزشمندی به انسان داره. اونجایی که از سه دگردیسی جان می گه که چگونه جان شتر شد، و شتر شیر و شیر کودک. به نظرم اون کودک انسان بسیار والایی می شه که بهتر از زبون خودش بخونی. فقط 2 مورد هست که می خوام بگم. به نظرم این سه دگر دیسی به طور نسبتا جمعی باید انجام بشه تا کودک دوباره در بستر آلوده اجدادش قرار نگیره. به این صورت در هر نسل یک گام به سمت تکامل evolution برداشته می شه که ممکن یه شباهت هایی به تئوری های مستر داوکینز هم داشته باشه. مورد دوم اینکه جامعه و فرد باید یک دوره نیهیلیستی رو طی کنه تا آلودگی های ارزشی از ذهنش زدوده بشه که فکر کنم در دوره بین شیر و کودک رخ می ده. خیلی جالب بود برام که چقدر به نیهیلیسم می شه نگاه های متضاد داشت و جالبی دیگش هم این بود که خودم هم دچارش شده بودم و خیلی نا امید بودم، ولی حالا فکر می کنم که طبیعیه.
من تا حالا یک کتاب فلسفی یا دینی غیر درسی نخوندم و اطلاعاتم از وبگردی 3 سال اخیر هستش. خودم رو مقید به رعایت هیچ اصل و ارزشی نمی دونم. از آقایان نکونام، ، و شبیه این آقایان هم می خوام که برام کامنت نزارن چون سر و ته حرفشون و طرز فکرشون رو می دونم. بخاطر مذهبشون نیست واسه اینه که متعصب هستن و فکر می کنن فقط خودشون مسلمونن و بقیه کافر. من در حال حاضر مشکلی با هیچ گونه عقیده ندارم چه شیعه باشه چه آثئیسم و انسانهایی چون آیت الله سیستانی و نیچه (که خدا رو ظاهرا در اروپا کشته که البته فکر کنم دین هدفش بوده) رو انسانهای بسیار روشنی می بینم و آدمایی چون داوکینز و دنت(البته نه در حیطه تخصصیشون بلکه در حیطه پیامبری آثئیسمشون) و مثلا شیرازی یا خلخالی ........... رو آدمای متعصب!
رابطه علم و خدا
طبق اصول کنونی علمی که خود در حال تکامل می باشد و تعریف خدای غیر مادی ، بحث خدا خارج از حیطه علم و در حیطه فلسفه می باشد. آین اصل عبارتست از اینکه هر معلول مادی باید علت مادی داشته باشد و دنیا یک معلول مادی است و اگر جایی از آن مادی نیست حتما ناشناخته است و همین که شناخته شود مادی خواهد شد. در main stream جامعه علمی پژوهشهایی از قبیل Intelligent Design که در تلاش است خدای غیر مادی برای دنیای مادی پیدا کند، علم تقلبی یا pseudo science تلقی می شوند (آقایان سایت skeptic به نظر میاد که تعیین می کنن کی تو این دنیا داره کار علمی می کنه و کی علم تقلبی).
رابطه علم و کتب دینی
اگر کتب دینی از جمله تورات، انجیل، و قرآن به شکل مستقیم تفسیر Literal شوند، موارد بسیار زیاد متضاد علم در آنها یافت می شود. اگر استعاری تفسیر شوند، بستگی به تفسیر دارد! اخیرا تونستن اغلب کشفیات بزرگ بشری رو در زمینه های مختلف علمی از جمله فیزیک انشتینی و حتی کوانتوم در قرآن پیدا کنن. یه استاد ژاپنی هم تو عربستان گفته که می خواد از قرآن به عنوان میانبر استفاده کنه چون توش همه چی گفته شده!
-- آقای جی جی بو ، Mar 18, 2009در صورت نیاز به نظرات درست تر و کامل تر، به فلاسفه علم مراجعه شود. خیلی وقت پیش ها راجع به این مسائل در حین وبگردی مطلب خوندم و ممکنه درست یادم نمونده باشه.
برای دوستانی که می خوان در قضارت خود به objectivity "نزدیک تر" بشن، توصیه می کنم که در مورد cognitive bias مطلب بخونن. تو ویکیپدیا هم یه لیست داره که فقط نگاه کردن به لیستش هم خیلی مفید هستش.
-- آقای جی جی بو ، Mar 18, 2009رادیو زمانه عزیز، لطفا اسم آقای ایرانی رو از کامنت بالای من خط بزنید. احتیاجی به انتشار این کامنت نیست.
-- جی جی بو ، Mar 18, 2009از آقای ایرانی عذر می خوام که اسمشون رو به عنوان فرد متعصب بردم.