تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۱۹

تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۴-۱۲)

اکبر گنجی

۲-۳- کافران و مرتدان

گفتیم که برمبنای یکی از قرائت‌ها از نظریه‌ی صرفه، به طور فیزیکی مانع آن شده‌اند که متنی چون قرآن آفریده شود. تاریخ اسلام نشان می‌دهد که هرگز به کسی اجازه نمی‌دادند که مدعی شود، سخنی مشابه قرآن می‌تواند برسازد. نه اهل کتاب چنان آزادی ای‌داشتند، و نه مسلمین.

اگر مسلمانی چنان ادعایی می‌کرد، به عنوان کسی که مدعی نبوت است با او برخورد می‌شد و کیفر فقهی درباره‌ی او به اجرا در می‌آمد.

به عنوان مثال، عثمان بن سعید دارمی، در کتاب رد بر جهمیه، نوشته است در اوایل قرن دوم، فردی در خراسان ادعا کرد که می‌تواند آیاتی مشابه آیات قرآن برسازد. به دستور حاکم شهر، بی‌درنگ او را به قتل رساندند19.

روشن است که در جوامع دینی گذشته، چنان آزادی‌ای وجود نداشته که کسی بتواند به مبارزطلبی قرآن پاسخ گوید. نه تنها در گذ شته، حتی در جوامع کنونی مسلمین هم، اگر کسی این مدعا را به چالش گیرد، جانش به طور جدی به خطر می‌افتد.

۳-۳- گفتیم که برخی از مفسران، اعجاز قرآن را به فصاحت و زیبایی آن فرو می‌کاستند. اما شماری از متکلمان و ادبا و بلاغت شناسان بزرگ عرب با این نظریه مخالف بودند.

شهاب‌الدین خفاجی، نویسنده‌ی سر الفصاحه، که از بزرگترین علمای بلاغت عرب است، گفته بود به گزارش تاریخ، موارد بسیاری از سخنانی که از نظر بلاغت و صناعات ادبی هم طراز قرآن باشد، وجود دارد20.

ابن حزم اندلسی نیز که از بزرگترین دانشمندان اسلام و در همه فنون از جمله ادب و نقد ادبی سرآمد بود، سخن مشابهی گفته است21.

۴-۳- تحدی پاسخ یافته در فصاحت و بلاغت

نکته‌ی بسیار مهم این است که نه تنها تحدی قرآن در عصر پیامبر پاسخ دریافت کرده، بلکه برساخته‌های ذهن اعراب زمان پیامبر، وارد قرآن شده است. البته سخنان بیان شده به قصد مبارزه‌ی با قرآن نبوده است، بلکه آن سخنان از سوی مومنان و پیروان پیامبر گرامی اسلام بیان شده است.

جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی در فصل دهم کتاب مهم و معتبر الاتقان فی علوم القرآن، زیر عنوان «آنچه از قرآن بر زبان بعضی از اصحاب نازل شد»، موارد چندی را نقل کرده است. آن موارد به شرح زیرند:

۱-۴-۳- مورد اول

روایات چندی در آغاز این فصل نقل شده است که بنابر آن‌ها: «قرآن به نحوی که عمر گفته بود نازل می‌شد» یا «عمر فکری به نظرش می‌رسید، پس قرآن به همان نحو نازل می‌شد».

تعجب نکنید، اینها مدعیات مستشرقین ۱۵۰سال گذشته نیست، این‌ها در یکی از معتبرترین منابع مسلمین انتشار یافته است. قرآن شناس معاصر، جناب بهاءالدین خرمشاهی درخصوص این موارد نوشته است:

«اینها و ده‌ها نمونه دیگر... در مهمترین اثر در زمینه ی علوم قرآنی، یعنی همان الاتقان فی علوم القرآن سیوطی آمده است. سیوطی یعنی حافظ جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی (۸۴۹- ۹۱۱ق) اصلاً ایرانی است. نیاکانش ایرانی بوده‌اند و خودش زاده در اسیوط مصر است و به همین لحاظ به سیوطی شهرت دارد. او یکی از درست اعتقادترین و مقبول‌ترین و پرکارترین محققان و علمای اسلام در قرن دهم هجری است و پایگاه علمی‌اش تا به حدی است که او را مجدد رأس ماته [= احیأگر علوم و سنن و اندیشه‌ی اسلامی در آغاز قرن دهم هجری] شمرده‌اند22

روشن است که عمر به معارضه با قرآن برنخاسته بود، اما سخنانی گفته است، که در قرآن موجود به عنوان کلام الله مندرج است. نمونه اول را جناب خرمشاهی هم در کتاب خود آورده است:

وقتی آیه و لقد خلقنا الانسان... نازل می‌شود، عمر می‌گوید: فتبارک الله احسن الخالقین. بعد همین سخن به عنوان آیه نازل می‌شود: فتبارک الله احسن الخالقین[23].

۲-۴-۳- مورد دوم

عمر گفته است: یا رسول الله خوب است از مقام ابراهیم (نمازگاه) برگیریم؟ پس این آیه نازل شد: واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی (بقره، ۱۲۵)[24].

۳-۴-۳- مورد سوم

عمر به پیامبر گرامی اسلام می‌گوید: «ای رسول خدا، بر زنان تو، نیکوکار و بدکار وارد می‌شوند، اگر دستور دهی که حجاب برگیرند.» سپس آیه حجاب نازل می‌شود25.

یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلبیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین:

ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمانان بگو که روسری‌های خود را بر خود بپوشند، که به این وسیله محتمل‌ترست که شناخته شوند و رنجانده نشوند (احزاب، ۵۹).

۴-۴-۳- مورد چهارم
همسران پیامبر گرامی اسلام نسبت به یکدیگر حسادت می‌ورزند. عمر به آنها می‌گوید: «چه بسا اگر خداوند شما را طلاق دهد بجای آن همسرانی بهتر از شما قسمت او گرداند.» سپس این آیه نازل می‌شود:

عسی ربه ان طلقکن ان یبد له ازواجاً خیراً منکن (تحریم، ۵)[26].

۵-۴-۳- مورد پنجم

یکی از یهودی‌ها به عمر می‌گوید پیامبر که از جبرییل یاد می‌کند، او دشمن ماست. عمر در پاسخ او می‌گوید:

من کان عدوالله و ملائکته و رسله و جبرئیل و میکال فان الله عدو للکافرین:

کسی که دشمن خداوند و فرشتگان او و پیامبرانش و جبرئیل و میکائیل باشد [کافر است] و خداوند دشمن کافران است (بقره، ۹۸). سپس این سخن به عنوان آیه نازل می‌شود27.

۶-۴-۳- مورد ششم

به عایشه تهمت زده می‌شود، وقتی سعد بن معاذ آن را می‌شنود، می‌گوید:

سبحانک هذا بهتان عظیم: پاکا که تویی، این بهتانی عظیم است (نور، ۱۶). سپس این سخن به عنوان آیه نازل می‌شود28.

۷-۴-۳- مورد هفتم

پس از اینکه اخبار جنگ احد به زنان نرسید، آنان از منزل خارج می‌شوند تا از اخبار جنگ مطلع شوند. در این حال دو مرد شتر سوار را می‌بینند. یکی از زن‌ها از آنها می‌پرسد: «رسول الله در چه حال است؟ گفت: زنده است. گفت: پس اهمیت نمی‌دهم به دیگران که خداوند از بندگان خود شهیدان بر می‌گیرد»، پس قرآن چنان که گفته بود نازل شد:
و یتخذمنکم شهداء (آل عمران، ۱۴۰)29.

۸-۴-۳- مورد هشتم

در روز جنگ احد علم اسلام به دست مصعب بن عمیر بود، «پس دست راست‌اش قطع شد، علم را به دست چپ گرفت و در حالی که می‌گفت:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات اوقتل انقلبتم علی اعقابکم: و محمد جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده‌اند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باز می‌گردید (آل عمران، ۱۴۴).

«سپس دست چپ‌اش قطع شد، خم شد و علم را با بازوانش به سینه گرفت در حالی که باز می‌گفت: محمد الا رسول... سپس کشته شد، پس علم بر زمین افتاد30.» پس از این واقعه، همین سخن به عنوان آیه نازل می‌شود.
موارد دیگری هم در آن فصل طرح شده است.

۵-۳- شعرهای امرؤالقیس

برخی از آیات مکی، شعرهای امرؤالقیس است که وارد قرآن شده‌اند. آقای بهاءالدین خرمشاهی در این خصوص نوشته‌اند:

«امرؤالقیس یکی از شعرای بزرگ عصر جاهلیت، و صاحب یکی از معلقات سبع[= هفت قصیده‌ی بسیار هنرمندانه‌ی آویخته در کعبه، در عصر پیش از نزول قرآن] گفته بوده است:

دنت الساعه وانشق القمر
عن غزال صاد قلبی و نفر

و قرآن کریم به اقتباس آن آورده است: اقتربت الساعه وانشق القمر(قمر، ۱)[31].»

امرؤالقیس سی سال پیش از تولد پیامبر گرامی اسلام فوت کرد. برخی از محققان گفته‌اند که آیات زیر در شعرهای او موجود است: ۹۶انبیا، ۱ضحی، ۵۹صافات، ۱ و ۲۹ و ۳۱و ۴۶ قمر.

آیه ۳سوره سبأ نیز در دیوان امرؤالقیس وجود دارد:
و جفان کالجواب و قدور راسیات32.

۶-۳- تعلیل ورود سخنان دیگران به قرآن

در خصوص وارد شدن سخنان دیگران (امرؤالقیس، عمر، و...) به قرآن، چه می‌توان گفت؟ این پرسش، حداقل سه پاسخ محتمل دارد. پاسخ اول، از آن قائلان به کلام الله بودن قرآن است. اما پاسخ دوم و سوم، از آن قائلان به سخن پیامبر بودن قرآن است:

۱-۶-۳-: اگر قائلان به کلام الله بودن قرآن این مدعا را بپذیرند، برای حل مسأله، خواهند گفت: خداوند عالمانه و عامدانه سخنان اعراب را وارد قرآن کرده است.

۲-۶-۳-: پیامبر گرامی اسلام، بنا به مصالحی این سخنان را وارد قرآن کرده‌اند.

۳-۶-۳-: افرادی که مسئول جمع آوری قرآن به صورت کتاب بودند، این سخنان را وارد قرآن کرده‌اند. این نظر، متکی بر شواهد زیر است:

۱-۳-۶-۳-: بنابر روایت مسلمین،عثمان گروهی مرکب از زیدبن ثابت، سعید بن عاص، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن حارث، برای جمع آوری و مکتوب کردن قرآن تشکیل داد. این گروه با همکاری ۱۲ تن از قریش و انصار و علی بن ابی طالب، قرآن فعلی را تهیه کردند. عثمان به مکتوب کنندگان قرآن گفته بود: اگر در ضبط کلمه‌ای اختلاف پیدا کردید، آن را به لهجه‌ی قریش بنویسید. بنابر این مدعا، پس از ۶سال کار (۳۰- ۲۴ هجری)، قرآن آماده شد.

۲-۳-۶-۳-: شیوه‌ی کار گروه مکتوب کننده‌ی قرآن این بود: هر آیه‌ای باید دو شاهد معتبر داشته باشد. بنابر نظر برخی از اهل تسنن،سوره‌هایی چون: سوره حفد، خلع، و آیه رجم از مصحف عثمانی حذف شده‌اند. همین طور برخی از عالمان شیعه، ادعا کرده‌اند که آیاتی که در خصوص ائمه اطهار بوده، از مصحف عثمانی حذف شده‌اند. از سوی دیگر از قول ابن مسعود نقل شده که: سوره های فاتحه، فلق و ناس جزو قرآن نبوده، اما به مصحف عثمانی اضافه شده است. عمر تأکید داشته که رجم جزو آیات قرآن است. سیوطی از او نقل کرده است:

«اگر نه ترس از این بود که مردم بگویند: عمر در کتاب خدا افزود، آن را - یعنی آیه رجم- می‌نوشتیم33

روایت دیگری هم در این زمینه آورده است:

«زیدبن ثابت و سعید بن العاص مصحف را می‌نوشتند، پس بر این آیه گذشتند، زید گفت: شنیدم رسول خدا می‌گفت: «الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموها البته»، پس عمر گفت: وقتی نازل شد به خدمت پیغمبر آمدم و عرض کردم: آن را بنویسم؟ انگار آن را اکراه داشت، پس عمر گفت: آیا نمی‌بینی که اگر پیرمرد زنا کند ولی محصن نباشد تازیانه‌اش می‌زنید، و جوان اگر زنای محصن مرتکب شود سنگسار می‌گردد... عمر برای مردم سخنرانی کرد پس گفت: در مورد رجم شک نکنید که آن حق است، و به تحقیق که سعی کردم آن را در مصحف بنویسم34

۳-۳-۶-۳-: در عصر انقلاب ارتباطات و با وجود آن همه تکنولوژی مدرن، سران و گروه های نزدیک به نظام جمهوری اسلامی، بر سر آنکه آقای خمینی چه سخنی گفته است، آن همه نزاع و دعوا دارند. حتی اگر مدعیات مسلمین در خصوص مکتوب شدن قرآن در زمان عثمان مطابق با واقع باشد،اگر دوران مکه را هم به سال هایی که قرآن مکتوب شده بیفزائیم، بعید نیست که انسان‌های جایز الخطاء، در عصری که فاقد ابزارهای ضبط کلام بود، دچار خطا شده باشند. به عنوان مثال: در قرآن موجود، برخی آیات تکرار شده است. علت تکرار این آیات چیست؟

برخی بر این گمانند که: جمع کنندگان مصحف عثمانی دقیقاً نمی دانستند این آیات را در کجا باید قرار دهند، از این رو، آن ها را در جاهای مختلف نوشته‌اند.

۴-۳-۶-۳-: داستان مجاز شدن مردها به همبستری با زنان‌شان در شب‌های رمضان، از این نظر جالب توجه است. این عمل ابتدا ممنوع بود، اما مسلمین برخلاف آن عمل می‌کردند. چند تن از آنها به پیامبر مراجعه و تخلف خود را به ایشان گزارش می‌کنند. بعد، مطابق روایت قرآن، خداوند به خاطر نافرمانی مسلمان‌ها، حکم خود را به نفع آنها تغییر می‌دهد:

احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم هن لباس لکم و انتم لباس لهن علم الله انک کنتم تختانون انفسکم فتاب علیکم و عفا عنکم فالان باشروهن وابتغوا ما کتب الله لکم و کلوا واشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من اللخیط الاسود من الفجر ثم الصیام الی الیل و لا تباشروهن و انتم عاکفون فی المساجد:

آمیزش شما با زنانتان در شب های روزه بر شما حلال شد، آنان پیراهن تن شما و شما پیراهن تن آنانید، خداوند دانست که با خود ناراستی می‌کنید، آنگاه از شما در گذشت و شما را بخشید، اینک با آنان در آمیزید و در طلب آنچه خداوند برایتان مقرر داشته برآیید و بخورید و بیاشامید تا آنکه رشته‌ی سپید شپیده از رشته‌ی سیاه[شب] برایتان آشکار شود، سپس روزه را تا شب به پایان برید و هنگامی که در مساجد معتکف هستید با آنان[زنان خود] آمیزش نکنید (بقره، ۱۸۷).

می‌دانیم که اکثر احکام فقهی قرآن، همان احکام جاری در میان اعراب پیش از اسلام است، پیامبر اسلام، آن احکام را تصویب کرده‌اند. داستان بشری بودن قرآن، در اینجا به خوبی خود را نشان می‌دهد. حکمی صادر می‌شود، اما پیروان در عمل آن را نادیده می‌گیرند35. پیامبر چه کار دیگری می‌توانست بکند؟ پیامبر آن حکم بشری را با حکم بشری دیگری، تغییر داد. ورود این داستان به قرآن، چه امری را اثبات می‌کند؟ اگر این حکم وارد قرآن نمی شد، چه مشکلی ایجاد می‌شد؟

۵-۳-۶-۳-: پس از نزول آیه ۵۰ سوره احزاب در اجازه به زنان که خود را به پیامبر هدیه کنند، عایشه گفت: آیا زنی این قدر بی حیاست که خود را هدیه کند؟ سپس این آیه نازل شد:

ترخی من تشاء و تؤوی الیک من تشاء: هر کدام از آنان [همسرانت] را که می‌خواهی از خود دور بدار و هر کدام را که می‌خواهی نزدیک بدار (احزاب، ۵۱).

عایشه به پیامبر گفت: می‌بینم خدایت سریعاً برابر میل دل تو برایت آیه می‌فرستد! (قالت عایشه للنبی: اری ربک یسارع لک فی هواک)36.

۷-۳- راه حل مسائل

با توجه به همین نکات،گروهی از متکلمان و مفسران، راه حل دیگری پیشنهاد کردند. مطابق نظر آن‌ها: اعجاز قرآن ناشی از شخصیت پیامبر است، نه متن قرآن. مطابق این مدعا، از کودکی یتیم، که بی‌سواد بزرگ شد، از خدای ادیان ابراهیمی چیزی نشنیده بود، از داستان‌های پیامبران گذشته بی‌اطلاع بود، بیان سخنانی که در قرآن جمع شده است، اعجاز محسوب می‌شود. بر این مبنا، مدعای «تحدی، یعنی از فرد امی‌ای چون پیامبر برساختن متنی چون قرآن اعجاز باید به شمار آید»، معقول‌ترین معنایی است که می‌توان به آیات تحدی نسبت داد.

قائلان به این رأی، به آیات زیر استناد می‌کنند:

و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فآتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین:

و اگر در آن چه بر بنده ی خود فرو فرستادیم شک دارید، سوره‌ای از [کسی] همانند او بیاورید و [در این تلاش] از یاوران‌تان در برابر خداوند یاری بخواهید، اگر راستگویید (بقره، ۲۳).

مفسران در مرجع ضمیر مثله در این آیه اختلاف نظر دارند. برخی از مفسران آن را به کلمه ما در مما نزلنا علی عبدنا باز می‌گردانند، و برخی دیگر مرجع ان را کلمه‌ی عبد دانسته‌اند.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، هر دو معنا را آورده و در خصوص معنای دوم نوشته است:

«ممکن هم هست ضمیر نامبرده به کلمه عبد، در جمله عبدنا برگردد، که در این صورت آیه شریفه تعجیز بخود قرآن نیست، بلکه به قرآن است از حیث اینکه مردی بی سواد و درس نخوانده آنرا آورده، کسی آن را آورده که تعلیمی ندیده و این معارف عالی و گرانبها و بیانات بدیع و بی‌سابقه و متقن را از احدی از مردم نگرفته، در نتیجه آیه شریفه در سیاق آیه: قل لو شاء الله ما تلوته علیکم، و لا ادریکم به‌، فقد لبثت فیکم عمرا من قبله ا فلا تعقلون:

بگو: اگر خدا می‏خواست نه من آن را بر شما می‏خواندم، و نه از آن اطلاعی می‏داشتم، خود شما شاهداید که مدتها از عمرم قبل از این قرآن در بین شما زیستم، در حالی که خبری از آنم نبود، باز هم تعقل نمی‌کنید؟ و در بعضی روایات هر دو احتمال نامبرده به عنوان تفسیر آیه مورد بحث آمده... [این آیه] استدالالی است بر معجزه بودن قرآن، به وسیله ی تحدی، و آوردن سوره‌ای نظیر سوره بقره، و به دست شخصی بی‌سواد مانند رسول خدا... [برای اینکه] فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل کرده‌ایم، شک دارید، یک سوره مثل این سوره را به وسیله‌ی مردی درس نخوانده بیاورید37

تقریباً همه مفسرین، در تفسیر آیه ۲۳ سوره بقره، به وجود دو نظر در ارجاع ضمیر من مثله اشاره کرده‌اند: اول، نظری که آن را به مما انزلنا علی عبدنا، یعنی قرآن ارجاع می‌دهد، و دوم نظری که آن را به پیامبر بر می‌گرداند. یعنی اگر در تردید هستید انسانی در شرایط او - ازنظر بی‌سوادی و نا آگاهی از دنیای بیرون از جامعه محدود مکه - پیدا کنید که بتواند چنین کتابی تولید کند.

تفاسیری چون: تفسیر طبری، تفسیر ابن ابی حاتم رازی، تبیان شیخ طوسی، مجمع البیان طبرسی، تفسیر کبیر فخر رازی، در المنثور سیوطی، این نظریه را نقل کرده‌اند.

در بحار الانوار (۱۷: ۲۱۵سطر ۱-۴‌) به نقل از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری این مطلب را به شکل روایت از امام موسی کاظم و(در صفحه ۲۱۶سطر ۱-۱۴) از امام زین العابدین نقل می‌کند.

قائلان به بازگشت ضمیر به کلمه عبد گفته‌اند، کلمه‌ی من در تعبیر فأتوا بسوره من مثله در هیچ یک از دیگر آیات تحدی نیامده است. اگر این ضمیر به عبد باز نگردد، زاید تلقی خواهد شد. از سوی دیگر، نفی ریب، فقط در این آیه و آیه 48 سوره عنکبوت آمده است. این دو مورد، اعجاز قرآن را به امی بودن پیامبر باز می‌گردانند. در سوره عنکبوت امده است:

و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک اذاً لارتاب المبطلون: و پیش از آن [وحی و نبوت] نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خود [مکتوبی] می‌نوشتی، چه در آن صورت باطل اندیشان شک و شبهه به میان می‌اوردند (عنکبوت، ۴۸).

بر مبنای این آیه، اعجاز قرآن به بیان آن از سوی فرد درس ناخوانده‌ای چون پیامبر باز می‌گردد. قرآن در آیه دیگری هم بر همین مطلب تأکید کرده است:

قل لو شاء الله ما تلوته علیکم و لا ادریکم به فقد لبثت فیکم عمرا من قبله افلا تعقلون: بگو اگر خداوند می‌خواست آن را بر شما نمی‌خواندم و خود خداوند هم شما را از آن آگاه نمی ساخت،[بنگرید] که پیش از آن عمری در میان شما به سر برده ام، چرا تعقل نمی‌کنید (یونس، ۱۶).

در این آیه تأکید می‌شود که پیامبر مدت‌ها در میان اعراب می زیست بدون آن که نوشته‌یا بیانی چون قرآن داشته باشد. قرآن در دو آیه پیامبر را امی ‌خوانده است:

الذین یتبعون الرسول النبی الامی: کسانی که از فرستاده و پیامبر امی پیروی می‌کنند (اعراف، ۱۵۷).

فامنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یومن بالله: پس به خدا و فرستاده اش، پیامبر امی، که به خدا ایمان دارد، ایمان بیاورید(اعراف، ۱۵۸).

امی به معنای کسی است که خواندن و نوشتن نمی داند، و مادرش برای تربیت و آموزش او را از خود جدا نکرده است. مفسران علاوه ی بر آیات یاد شده، به روایات چندی نیز استناد می‌کنند. به عنوان مثال، امام رضا در روایتی گفته‌اند:

«فاتوا بسوره من مثله، من مثل محمد مثل رجل منکم لایقرء و لایکتب و لم یدرس کتاباً و لا اختلف الی عالم و لاتعلم من احد و انتم تعرفونه فی اسفاره و حضوره بقی کذلک اربعین سنته ثم اوتی جوامع العلم:

سوره‌ای از کسی مانند او بیاورید، یعنی از کسی مانند محمد مانند مردی از شما که نمی‌خواند و نمی‌نویسد و نوشته‌ای را فرانگرفته و نه با دانشمندی رفت و آمد داشته و نه از کسی مطلبی فراگرفته است و شما او را در سفر و غیر سفر می شناسید. چهل سال این چنین در بین شما ماند سپس به او جوامع دانش داده شد.»

در روایت دیگری، امام سجاد گفته‌اند:

«من مثله، من مثل محمد ای لم یختلف الی اصحاب کتب قط و لاتلمذ لاحد و لاتعلم منه و هو ممن قد عرفتموه فی حضره و سفره و لایفارقکم قط الی بلد لیس جماعه منکم براعون احواله و یعرفون اخباره ثم جاء کم بهذا الکتاب:

از کسی مانند، مثل محمد، یعنی کسی که هرگز با اهل قلم رفت و آمد نداشته و شاگردی هیچ کس نکرده و از هیچ کس چیزی یاد نگرفته و از کسانی است که او را در سفر و غیر سفرش شناخته اید و هیچ گاه از شما جدا نشده به شهری رود که جمعی از شما مراقب احوال او نباشند و از سرگذشتش بی‌اطلاع باشند، سپس این کتاب را برای‌تان آورده است38

روشن است که این نظریه هم مخالفان خاص خود را داشته است. در دوران ظهور، کسانی ادعا کردند که پیامبر با برخی از علمای اهل کتاب در رابطه بوده است. از سوی دیگر، دیگران ماجرای سفرهای پیامبر گرامی اسلام به شام، که مرکز فعالیت مسیحیان بود، را مطرح کرده‌اند.

زرکشی در کتاب البرهان فی علوم القرآن، این شبهات را همراه با نقدشان، بیان کرده است. حتی برخی از عالمان بزرگ شیعه، بی‌سوادی پیامبر را انکار کرده‌اند. به عنوان نمونه، روایاتی در منابع شیعی وجود دارد که مطابق آنها، پیامبر در دوران رسالت، قادر به خواندن بوده است39.

شیخ صدوق در علل الشرایع نوشته است:

«از منت‌های خداوند بر پیامبرش این بود که می‌خواند ولی نمی‌نوشت. هنگامی که ابوسفیان متوجه احد شد، عباس عموی پیغمبر نامه ای به آن حضرت نوشت. وقتی نامه رسید که او در یکی از باغ های اطراف مدینه بود. پیغمبر نامه را خواند ولی اصحاب اش را از مضمون نامه آگاه نکرد، امر کرد همه به شهر بروند. همین که به شهر رفتند موضوع را به اطلاع آنها رسانید40

برخی از بزرگان شیعه، از جمله سید مرتضی، بر این نظر بوده‌اند که پیامبر قادر به خواندن و نوشتن بوده است. سید مرتضی به نقل از بحارالانوار نوشته است:

«عقیده‌ی شعبی و جماعتی از اهل علم این است که رسول اکرم از دنیا نرفت، مگر اینکه هم خواند و هم نوشت41

سید مرتضی ضمن اشاره به حدیث معروف دوات و قلم می‌نویسد:

«در اخبار معتبر و در تواریخ وارد شده که آن حضرت در حین وفات فرمود دوات و شانه بیاورید تا برای شما دستوری بنویسم که بعد از من گمراه نشوید42

این مدعا که «پیامبر گرامی اسلام قادر به خواندن و نوشتن بوده است»، طرفداران دیگری هم داشته است. به عنوان مثال، از عالمان شیعه: شیخ صدوق در اوائل المقالات[43]، شیخ طوسی در کتاب المبسوط[44]، از این رأی دفاع کرده‌اند.

از علمای اهل سنت، ابوالولید باجی، دانشمند و فقیه بزرگ اندلس، به نقل از تاریخ قضات الاندلس از این رأی دفاع کرده است45. متکای استدلال این گروه، مفهوم مخالف «من قبله» در آیه زیر است:

و ماکنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون:

و پیش از آن [وحی] نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خود [مکتوبی] می‌نوشتی، چه در آن صورت باطل اندیشان شک و شبهه به میان می‌آوردند (عنکبوت، ۲۸).

آن‌ها پرسیده‌اند: اگر پیامبر بعد از نزول قرآن هم هنوز توانایی خواندن نداشت، چرا «من قبله» گفت؟ بنابرمدعای آن‌ها، پیامبر با رسیدن فرمان اقرأ باسم ربک الذی خلق (علق، ۱) توانایی امتثال فرمان الهی (یعنی خواندن) را به دست آورد. اغلب مفسران، پنج آیه‌ی اول سوره علق را سرآغاز وحی به پیامبر به شمار آورده‌اند.

در نخستین تجربه‌ی وحیانی، جبريیل پیامبر را امر به خواندن می‌کند. پیامبر پاسخ می‌دهد: «ما انا بقاری: نمی‌خوانم، یا چه چیز بخوانم.»

این عمل سه بار تکرار می‌شود. پیامبر گفته‌اند: جبرییل به طور طاقت فرسایی ایشان را فشار داده و آنگاه رهایش کرده تا بخواند. قائلان به این مدعا، گفته‌اند جبرییل لوح و یا تکه‌ای از دیبا، همراه خود داشت و به پیامبر امر کرد که آن را بخواند. سیوطی در این خصوص نوشته است:

«ابن اشته در کتاب المصاحف از عبید بن عمیر روایت کرده است که گفت: جبرئیل با لوحی به خدمت رسول الله آمد و گفت: اقرا، پیامبر گفت، ما انا بقادری، آنگاه جبرئیل گفت: اقرا باسم ربک. [مفسران] روایت می‌کنند که این نخستین سوره‌ای بود که از جانب آسمان نازل شد. و از زهری روایت شده که پیغمبر اکرم در حراء بودند که فرشته‌ای با لوحی از دیبا فرود آمد، در آن نوشته بود: اقرا باسم ربک... تا ما لم یعلم[46].»

در منابع حدیث شیعه، روایتی از امام جواد وجود دارد که پیامبر گرامی اسلام، از همان ابتدا قادر به خواندن و نوشتن بوده‌اند و اصطلاح «امی»، به معنای اهل مکه است (در نسبت به ام القری یعنی مکه)، نه بی‌سواد47.

براساس اختلاف های بنیادینی که مفسران و متکلمان در خصوص تحدی قرآن دارند، می‌توان خطر کرد و گفت: از نظر متکلمان و مفسرانی که ذکرشان رفت، برساختن چیزی مشابه قرآن در دوران‌های بعد، اهمیت چندانی ندارد، دوران حیات پیامبر گرامی اسلام مهم بود که آن بزرگوار دیگران را به مبارزه طلبید، اما کسی به تحدی او پاسخ نگفت.

۴- نتیجه

در نظر گرفتن دو واقعیت، احتمالاً درک عمیق‌تری از کلام الله یا سخن پیامبر بودن قرآن به ما خواهد داد:

۱-۴- واقعیت اول

دین و فرهنگ و جامعه، واجد دو نوع قواعد و نقش‌ها هستند. اول- قواعد و نقش‌های پایه‌ای: که برخی از اشکال فعالیت را مقدور و ممکن می‌سازند و دوم- قواعد و نقش‌های تنظیم کننده: که تعیین می‌کنند چه رفتارها و روابطی مجاز (آزاد) یا نامجاز (ممنوع) هستند.

قواعد ونقش‌های تنظیم کننده، قلمرو فعالیت‌های آزاد را، از طریق وضع کیفر و طرد، محدود می‌کنند. عاملانی که اعمال و آرای بیرون از این قواعد و نقش‌ها دارند، یا نافرمان و ناقض هستند، از منابع محروم خواهند شد، یا طرد و زندانی می‌شوند، یا روانه‌ی تیمارستان می‌شوند.

ما مسلمان و شیعه هستیم، چون در کشور و خانواده‌ای مسلمان و شیعه زاده شده‌ایم. آنها مسیحی هستند چون در کشور و خانواده‌ای مسیحی به دنیا آمده‌اند. اگر ما در ژاپن به دنیا آمده بودیم، هیچ تصوری از خدای متشخص انسان‌وار سلطانی اعتبارساز نداشتیم، چه رسد به سخن گفتن خدا، فرستادن پیامبر گرامی اسلام و تعیین دوازده امام و غیره و غیره.

مسلمانی و شیعه بودن، نقش‌های اجتماعی خاصی هستند، که عامل، رفتار خود را در آن چارچوب سامان می‌دهد. متفکران بسیاری نشان داده‌اند که تمدن اسلامی، تمدن فقهی بوده است. به تعبیر دیگر، فقه و فقها بر این فرهنگ سیطره داشته‌اند.

مسلمانی و شیعه بودن را فقها تعیین کرده‌اند که چه معنایی دارد. فردی که مسلمانی را به اجرا می‌گذارد، باید از روش‌ها و صورت بندی‌هایی پیروی کند، که فقه و فقها معین کرده‌اند. این قواعد به مسلمان می‌گویند که چه افعالی باید از او سر زند تا مسلمان به شمار آید. یعنی اگر بعضی از قواعد نقض شوند، فرد دیگر مسلمان به شمار نخواهد آمد. قواعد تنظیم کننده، قواعد محدود کننده‌ی رفتار و گفتارند.

تاریخ اسلام دو و سه نشان می‌دهد که کسی نمی‌توانسته مسلمان باشد، و در عین حال برخی رفتارها و گفتارها از او سر زند. فقها‌، از طریق قواعد و نقش‌های تنظیم کننده‌یی چون ارتداد، محاربه، سب النبی، متنبی وغیره، محدوده‌ی مسلمانی را تعیین کرده است.

در این جوامع و فرهنگ خاص، هیچ کس مجاز نبوده است که قرآن و سنت معتبر را به مبارزه بخواند. برخوردهای تکفیرآمیز با عارفان و فیلسوفان مسلمان، نشان می‌دهد که حدود مجاز رفتار و گفتار چه اندازه بوده است.

فتوای غزالی در تکفیر فلاسفه و اسماعیله مشهورتر از آن است که نیاز به تکرار داشته باشد. وقتی محی الدین ابن عربی، ابوعلی سینا، حلاج، مولوی، ملاصدرا و... تکفیر شده‌اند، تکلیف دیگران روشن است؟

مطابق نظر برخی از اهل نظر و محققان، امام فخر رازی در دو واقعه دخالت و شرکت داشته است. اولی، قتل مجدالدین بغدادی، عارف بزرگ نیمه دوم قرن ششم و اوایل قرن هفتم. دوم، تبعید بهاء الدین ولد و فرزندش (مولوی) از خوارزم.

بنابر گزارش عالمان شیعه، فقهای شیعه در قتل حلاج دخالت مستقم داشته‌اند. بدین‌ترتیب، به مبارزه‌ی با قرآن رفتن، هیچ‌گاه امکان پذیر نبوده است. کدام فرد یا گروهی می‌توانند در جوامع اکثراً مسلمان، شرایطی بیافریند که ناقدان و منکران بتوانند در آن موقعیت، قرآن را به چالش بگیرند و اندیشه‌های دیگری را برتر از باورها و مدعیات قرآن معرفی کنند؟

۲-۴- واقعیت دوم

مفهوم «اعجاز قرآن»، همانند تمامی برساخته‌های بشری،فرایندی تکاملی داشته، که نباید نادیده گرفته شود. مفسران و مورخان، چاره‌ای جز بازسازی تاریخ ندارند. بنابراین، به احتمال زیاد سیر تحول «اعجاز» و «تحدی» قرآن به نحو زیر بوده است:

۱-۲-۴- مرحله‌ی اول، با دعوت خویشاوندان آغاز می‌گردد:

وانذر عشیرتک الاقربین: و خاندان خویشاوندانت را هشدار ده (شعراء، ۲۱۴)48.

۲-۲-۴- مرحله‌ی دوم: دعوت به ام القری (صفت مکه) و پیرامون آن گسترش می‌یابد:

و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذی بین یدیه و لتنذر ام القری و من حولها: و این کتابی است مبارک که فرو فرستاده‌ایم، و همخوان با کتابی است که پیشاپیش آن است، تا [مردم] مکه و پیرامونیان آن را هشدار دهی (انعام، ۹۲)49.

و کذلک اوحینا الیک قرآناً عربیاً لتنذر ام القری و من حولها: و بدین سان قرآنی عربی بر تو وحی کردیم تا مکه و پیرامونیان آن را هشدار دهی (شوری، ۷)50.

۳-۲-۴- دوره‌ی سوم: دعوت شامل همه‌‌ی عرب زبان‌ها می‌شود:

تنزیل من الرحمن الرحیم. کتاب فصلت آیاته قرآناً عربیاً لقوم یعلمون: [کتابی است] فرو فرستاده شده‌ از جانب [خداوند] رحمان رحیم. کتابی است که آیاتش به شیوایی بیان شده است، قرآنی عربی برای اهل معرفت (فصلت،۳-۲).

۴-۲-۴- مرحله‌ی چهارم: دورانی است که مخاطب دعوت، همه مردم جهانند:

قل یا ایهاالناس انی رسول الله الیکم جمیعاً: بگو ای مردم من پیامبر الهی به سوی همه‌‌ی شما هستم (اعراف، ۱۵۸).

و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیراً و نذیرا: و تو را مژده آور و هشدار دهنده برای همگی مردمان نفرستاده ایم (سبأ، ۲۸).

ان هو الا ذکر للعالمین: این جز پندی برای جهانیان نیست (ص‌، ۸۷).

ان هو الا ذکر للعالمین (یوسف، ۱۰۴).

و ما هو الا ذکر للعالمین: و حال آنکه آن جز پندی برای جهانیان نیست (قلم، ۵۲).

ان هو الا ذکر للعالمین: آن جز پندی برای جهانیان نیست ( تکویر، ۲۷).

در دوران مکه، آیات قرآن در خصوص آغاز (توحید) و انجام (معاد) و قصص تاریخی آن درباره‌ی انبیای گذشته، برای امیین، تازگی، غرابت و کشش بسیار داشت. از همین رو، این موارد تکرار و تکرار می‌شد. در این مقام، برای اثبات فوق العادگی پیام، تأکید بر اعجاب مستمعان و تحدی، همین قدر کافی بود که توجه آنها به خصوصیات فردی پیامبر جلب شود، و از آنها پرسیده شود: آیا بیان این نوع مسائل، از فردی درس نخوانده چون او، دلالت بر آن ندارد که او به وساطت خداوند قادر به بیان آنها شده است؟

آیات متعددی که معطوف بر درس ناخواندگی، عدم توانایی بر نوشتن، تعلیم نگرفتن از هیچ کس و این قبیل مسائل‌اند، متعلق به این دوره می‌باشند. آهنگ و جهت آیات فوق، نشان دهنده‌ی دوره‌ی تاریخی آنهاست.

در آن دوره، که تکوین و تولد پیام هنوز در آغاز راه و بسیط بود، هنوز تردیدهای اساسی در خصوص غیر آسمانی بودن پیام، پیدا نشده بود، با جلب توجه شنوندگان به اینکه زبان دانان غیر عرب، اعجمی است، ولی این پیام به «لسان عربی مبین» (معادل تقریباً دقیق اصطلاح آمریکایی‌ها در مورد زبان خود: Plain English) است، رد و دفع می‌شد:

و لقد نعلم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین: و به خوبی می‌دانیم که ایشان می‌گویند همانا بشری او را آموزش می‌دهد [حاشا، چرا که] زبان کسی که اینان کژاندیشانه ادعا می‌کنند، گنگ و بیگانه است و این زبان عربی روشن است (نحل، ۱۰۳)51.

در چنان شرایطی، فاتوا بسوره مثله، به معنای «از چنین کس»، بی شک کارآمد و دافع تردیدها بود.

دوران مدینه، دوران بنای نخستین جامعه‌ی اسلامی در آن شهر بود. اگر چه همچنان در چارچوب این آیه بود:

و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه: هیچ پیامبری نفرستاده‌ایم، مگر [با پیامی] به زبان قومش(ابراهیم، ۴).

اما محیط مدینه به دلیل وجود اهل کتاب، محیطی فرهنگی‌تر و آشنا با آن گونه پیام بود. بدین‌ترتیب، در اثبات حقانیت پیام، تأکید بر فصاحت و بلاغت قرآن، که به زبان فصیح مکه بود، از تأکید بر تازگی محتوای پیام، کار آمدتر بود.

وقتی همه‌‌ی مردم جهان مخاطب دعوت شدند،جهات اعجاز و خصوصیات زبان عربی، نیاز به عرضه‌ی تخیلات جدید داشت. اما شور و شوق و بسیج مومنان، همراه با پیروزی‌های نظامی پی در پی لشکریان مسلمان، که متکی بر تأیید و نصرت الهی و امدادهای غیبی به شمار می‌آمد، خود بهترین دلیل حقانیت دعوت پیامبر بود. از این رو، جایی برای این نوع بحث‌ها باقی نگذارد، و مسئولیت آن عمدتاً به دوش مسلمین ادوار بعد افتاد تا در این زمینه نظرورزی کنند.

پس از آن‌که شور و شوق جهاد و دوران نهضت رفته رفته فرو کش کرد، دوران استقرار آغاز شد، که دوران فرهنگ سازی و کارهای نظری بود. به احتمال زیاد، نظریه‌های جدید و متعارض در خصوص اعجاز قرآن، در این دوران برساخته شده‌اند. این نظریه‌ها و تخیلات، در طول تاریخ با عبور از دوران تک منبعی بودن معرفت، به دوران چند منبعی شدن معرفت‌های بشری و به وجود آمدن رقبای تازه غیرقابل دفاع شدند.

برساخته‌های مسلمین درباره‌ی اعجاز و تحدی قرآن، به سرعت فرو ریخت، به گونه‌ای که حتی یک مفسر و متکلم، در طول حیات فکری خود، چندین نظریه‌ی مختلف برساخته است. به عنوان نمونه، به برساخته‌های مرتضی مطهری بنگرید، که در یکی از آنها، معنای تازه‌ای به اعجاز قرآن می‌دهد. او نوشته است:

«حقیقت این است که در قرآن کریم، در هیچ موضوعی از موضوعات، حتی یک‏ آیه هم وجود ندارد که نیازمند به تأویل باشد. متشابه‏ترین آیات قرآنی‏ نیز چنین نیست، و این خود بحث مفصلی است که از حدود این رساله خارج‏ است و شاید بتوان گفت اعجازآمیزترین جنبه‏های قرآن مجید همین جهت است‏[52].» ولی او، در نوشته های دیگرش، از برساخته‌های دیگری دفاع کرده است.

مطهری در کتاب پیامبر امی، اعجاز قرآن را به درس ناخواندگی و مکتب ندیدن پیامبر باز می‌گرداند53، در کتاب خاتمیت، اعجاز قرآن را به نوعی به ظاهر و باطن داشتن قرآن، بطن در بطن بودن آن، و ظرفیت پایان‌ناپذیر معانی داشتن، باز می‌گرداند54.

در کتاب نبوت، موضوع اعجاز و تحدی قرآن را از دو زاویه به بحث می‌گذارد: اول- فصاحت و بلاغت. که به گمان وی، بحثی زیبایی شناختی و غیرقابل تعریف، درباره‌ی الفاظ قرآن است و دوم- اعجاز علمی و فکری. که به گمان وی در خصوص محتوای قرآن است.

به گفته‌ی مطهری، قرآن در همه‌‌ی قلمروها و موضوع‌ها(توحید و خداشناسی، طبیعت و علوم تجربی، حیوان‌ها، داستان‌های تاریخی، اخلاق، تعلیم و تربیت، قوانین اجتماعی و فردی، حقوق زنان، و... ) اندیشه‌هایی که مطرح ساخته، از همه‌‌ی آنچه آدمیان از آغاز خلقت تا ابد خواهند ساخت، برتر است55.

مطهری، گامی دیگر پیش گذارده و مدعی می‌شود که منطق قرآن از علم منطق برساخته آدمیان، برتر است. به گمان وی، منشأ خطاهای ذهن از نظر منطق قرآن بدین قرار است: «پیروی از ظن و گمان، تقلید از گذشتگان، سرعت در قضاوت، هوای نفس56

وقتی حتی یک مفسر و متکلم واحد، تفسیراش از معنای تحدی و اعجاز قرآن، دائماً در حال تغییر است، چه قضاوتی در این خصوص باید کرد؟

نگاه تاریخی به تولد و برساخته شدن آیات قرآن در طول ۲۳سال، تأمل در داستان جمع آوری و مکتوب کردن مصحف، و دنبال کردن سیر تحول اسلام دو (فهم فیلسوفان، عارفان، متکلمان، فقیهان، مومنان از قرآن) از آغاز تاکنون، بشری بودن تمام این فرایند را برملا می‌کند. قرآن از جهات گوناگون، متنی سراپا بشری است، یعنی:

آیات قرآن سخنان پیامبر گرامی اسلام است، یا سخنانی است که بر زبان پیامبر جاری شده است، بعدها، انسان‌های جایزالخطاء و مومن، آن سخنان را مکتوب کرده‌اند. آنان در خصوص اینکه چه آیاتی متعلق به قرآن است، و کدام آیات متعلق به قرآن نیست؟ تماماً از معیارهای بشری و خطأپذیر استفاده کردند، و در مقام فهم و تفسیر متن مکتوب شده، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، ثابت و متغیر، اعجاز و تحدی، و... برساخته اند.

با این همه، قرآن، از جهتی دیگر متنی تماماً الهی است. یعنی، در نگاه موحدانه و عارفانه به عالم هستی، تمام گفتارها و رفتارها، افعال خداونداند که جز او، هیچ موجودی وجود ندارد. افعال خداوند، عین فعل ایجادی اوست.


پاورقی‌ها:

19- ‌ابی سعید عثمان بن سعید دارمی، الرد علی الجهمیه ،دار ابن الاثر الکویت، صص ۲۱۰– ۲۰۹.
20- محمد بن سعید بن سنان الخفاجی ، سر الفصاحه ، به تحقیق علی فوده من علماء الازهر، مکتبه الخانجی ،مصر ، ۱۹۳۲، صص ۹۲– ۹۱.

21- ابی محمد علی بن حزم الظاهری ، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ،و بهامشه الملل و النحل ، للا مام ابی الفتح محمدبن عبدالکریم الشهرستانی‌، الجزء الاول- الثانی، دارالمعرفه بیروت، لبنان، ۱۰۷- ۱۰۶.

در کتاب فهرست کتابخانه اهدایی آقای سید محمد مشکوه به دانشگاه تهران، در این خصوص چنین آمده است:

“حافظ ابی محمد علی بن حزم قرطبی اندلسی(۴۵۶- 384) در فصل(۱۰۶:۱چاپ ۳۱۷مصر) می‌نویسد که گروهی پنداشتند که چون قرآن شیواترین سخنان است تازیان و دیگران مانند آن نتوانستند بیاورند. مگر اینکه چنین نیست و اگرنه می بایست هر چیز برتری معجزه باشد آن هم شاید در آینده مانند آن یا برتر از آن پیدا شود. بلکه اعجاز قرآن برای آن است که خدای نگذاشت که بندگان مانند آن بیاورند و چنین نیرو و توانایی را از آنها گرفته است- پیداست که او هم در اینجا به صرفه گرائیده است و باید هم چنین بگوید چه او در الاحکام فی اصول الاحکام که پس از فضل و تقریب نگاشته است (ص ۳۳ج ۱چاپ ۷-۱۳۴۵مصر) می‌گوید که هیچ زبانی را بر دیگر زبانها برتری نیست و قرآن هم به زبان تازی تنها برای این آمده که تازیان آن را دریابند و جالینوس در اینکه زبان یونانی را برترین زبان‌ها دانسته چه اینکه آنها را مانند آواز سگان و غوکان پنداشت سخن نادرست بگفت. زبان تازی هم برتری بر دیگر زبان‌ها ندارد- پس ابن حزم که به اعجاز بلاغت نمی‌گوید و برای تازی هم برتری نمی‌بیند ناگزیر است آن را از رهگذر صرفه حل نماید”(فهرست کتابخانه اهدایی آقای سید محمد مشکوه به کتابخانه دانشگاه تهران، جلد سوم، نگارش محمد تقی دانش پژه ، ۱۳۳۲، ص۷۴).

22- بهاءالدین خرمشاهی، ‌فرصت سبز حیات، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۷۹،ص ۸۷.

23- جلال الدین عبدالرحمن سیوطی ، الاتقان فی علوم القرآن ، انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم، 1386 ، جلد ۱، ص ۱۳۲.

24- پیشین، ص ۱۳۱.

25- همان.

26- همان.

27- همان .

28- همان.

29- همان.

30- همان.

31- بهاءالدین خرمشاهی، فرصت سبز حیات، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۷۹،ص ۸۷.

32- جلد ۲، ص ۷۵۵، چاپ امارات .

33- جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن ،جلد دوم، ص ۸۶.

34- پیشین، ص ۸۷.

35- طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته است:

انکم تختانون ... ، دلالت بر معنای استمرار دارد ، در نتیجه می‌فهماند که از روز تشریع حکم صیام این خیانت در میان مسلمین مستمر و دائمی بوده ، یعنی به طور سری خدا را نافرمانی و به خود خیانت می ‏کرده‏اند ، و اگر این خیانتشان نافرمانی خدا نبود ، دنبال اش آیه توبه و عفو نازل نمی ‏شد ، و این توبه و عفو هر چند صریح در این نیست که قبلش نافرمانی و معصیتی بود ، لیکن مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه هر دو کلمه با هم جمع شده‏اند ، ظهور در این معنا دارد . و بنا بر این پس آیه شریفه دلالت می ‏کند بر اینکه قبل از نزول این آیه حکم روزه این بوده که در شب روزه زناشوئی هم حرام بوده ، و با نازل شدن این آیه حلیت آن تشریع و حرمتش نسخ شده...اگر قبلا عمل زناشوئی در شب روزه حرام نبود ، حق کلام این بود که بفرماید : فلا جناح علیکم أن تباشروهن حرجی بر شما نیست که با زنان درآمیزید ، و یا عبارتی نظیر آن ، نه اینکه بفرماید حلال شد بر شما و این خیلی روشن است... و جمله فتاب علیکم و عفی عنکم ، هر چند صریح در نسخ نیستند ، اما کمال ظهور را در آن دارند ، علاوه بر اینکه جمله: فالان باشروهن ... ، نیز هست ، چه اگر قبل از نزول آیه هم ، حکم خدا همان جواز همخوابگی با زنان بود ، جوازی مستمر از قبل از نزول آیه تا بعد از آن ، دیگر معنا نداشت این طور تعبیر فرماید که پس الان همخوابگی بکنید و اما اینکه آیات سابقه مربوط به روزه مشتمل بر حکم تحریم نبود تا این آیه ناسخ آن باشد ، در پاسخ می ‏گوئیم : در آیات سابق هیچ یک از احکام روزه نیز بیان نشده بود ، نه حرمت نکاح ، و نه حرمت اکل و شرب ، و این مسلم است که رسول خدا حکم روزه را قبل از نزول این آیه برای مسلمانها بیان کرده بوده ، ممکن است حکم حرمت همخوابگی را هم در بین احکام بیان کرده بوده ، و این آیه ناسخ حکم رسول خدا بوده باشد هر چند که حکم منسوخ در کلام خدا نیامده باشد... در نتیجه معنا - و خدا داناتر است - این می ‏شود : اطلاق حکم لباس که ما آن را مقید به ایام و لیالی روزه کردیم ، و آن را در این ایام و لیالی تحریم نمودیم ، از آنجا که باعث مشقت شما شد و شما دچار خیانت به نفس شدید ، ما آن را از در رأفت و رحمت و تخفیف مجددا در خصوص شبهای رمضان به اطلاقش برگردانیدیم ، و حکم روزه را منحصر در روز ساختیم، فاتموا الصیام الی اللیل، پس حکم روزه را تنها روزها تا به شب رعایت کنید ، و شب‌ها آزاد از آن هستید...و منظور از طلب کردن آنچه خدا نوشته است ، طلب فرزند است، که خدای سبحان آن را نوشته و مقرر کرده ، که نوع انسانی این کار را از راه جماع انجام دهد، و جنس بشر را با تجهیز شهوت و اشتیاق به مباشرت مفطور بر این عمل کرده ، و به این وسیله ایشان را مسخر و رام در مقابل این عمل نموده است. البته کمتر کسی در حین عمل توجه به فرزنددار شدن دارد ، بیشتر منظورشان شهوت‏رانی است، غافل از این‌که خدای تعالی در بین این دو سنگ آرد خود را می ‏گیرد ، و قضای خود را به کرسی ‌می‌‌‏نشاند” (طباطبایی ، المیزان، جلد ۲، صص ۶۸- ۶۵).

35- رجوع شود به: صحیح بخاری ۶: ۱۴۷ ، صحیح مسلم ۲: ۱۱۰۳، اسباب النزول واحدی : ۳۰۱ ۶

37- طباطبایی ، المیزان، جلد اول، ص ۹۲و ۹۴.

38- البحرانی، همان ، جلد ۱، ص ۶۸.

39- بحارالانوار، چاپ جدید،جلد ۱۶، ص۱۳۲ .

40- بحارالانوار، جلد ۱۶، ص ۱۳۳.

41- بحارالانوار، جلد ۱۶، ص ۱۳۵. و مجمع البیان، ذیل آیه ۴۸سوره عنکبوت.

42-یک بحارالانوار‌، جلد ۱۶، ص ۱۳۵.

43- شیخ صدوق‌، اوائل المقالات، ص ۱۱۳-۱۱۱.

44- شیخ طوسی‌، المبسوط ، جلد ۸، ص ۱۲۰.

45- تاریخ قضات الاندلس، چاپ قاهره ، ۱۹۴۸، ص ۲۲۵.

46- سیوطی ، الاتقان فی علوم القرآن ، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی ، انتشارات امیر کبیر، جلد 1 ، ص 96.

47- به منابع زیر رجوع شود:

بصائر الدرجات صفار ، ص ۲۲۵.

شیخ صدوق، معانی الاخبار ، ص ۵۳.

شیخ صدوق، علل الشرایع، چاپ قم، جلد ۱، ص ۱۱۸.

48- مفسران در شآن نزول این آیه گفته‌اند، پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی اسلام فرزندان عبدالمطلب را به سرای ابوطالب دعوت کرد. مدعوین حدود چهل نفر بودند. پیامبر آنان را از شرک هشدار داد و به توحید، اسلام و نبوت خویش دعوت کرد.

49- طباطبایی در تفسیر آیه نوشته است:

و لتنذر ام القری و من حولها - تا ام القری و اطرافیان آن را انذار کنی و مقصود از ام القری مکه مکرمه ، و غرض از انذار آن انذار اهل آن است ، و مقصود از اطرافیان آن اهالی قرا و شهرستانهای روی زمین و یا به گفته بعضی‏ها بلاد مجاور آن است... و تقدیر آیه چنین است: لیصدق ما بین یدیه و لتنذر ام القری - این کتاب مبارکی است که ما نازلش کردیم تا کتابهای پیشین را تصدیق نموده و تو با آن مردم مکه و اطرافش را انذار کنی”(طباطبایی، المیزان، جلد ۷، ص ۳۸۸).

50- طباطبایی در تفسیر آیه نوشته است:

ام القری مکه مکرمه است . و مراد از انذار مکه ، انذار اهل مکه است . و مراد از من حولها سایر نقاط جزیرة العرب است ، یعنی آنهایی که در خارج مکه زندگی می ‏کنند . مؤید این معنا کلمه عربیا است ، چون می ‏فرماید : بدین جهت قرآن را عربی نازل کردیم که عربی زبانها را انذار کنی . در اینجا این سؤال پیش می ‏آید که اگر غرض از نازل کردن قرآن فقط انذار عرب زبانها باشد با جهانی بودن قرآن نمی ‏سازد . جوابش این است که دعوت پیامبر اسلام در جهانی شدنش تدریجی و مرحله به مرحله بوده:

در مرحله اول به حکم آیه شریفه و أنذر عشیرتک الاقربین مامور بود تنها فامیل خود را دعوت کند.

در مرحله دوم به حکم آیه شریفه قرآنا عربیا لقوم یعلمون مامور شده‌ان را به عموم عرب ابلاغ کند.

در مرحله سوم به حکم آیه و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ (انعام،۱۹) مامور شده‌ان را به عموم مردم برساند .

یکی از ادله‏ای که می‏رساند که چنین مراتبی در دعوت اسلام بوده ، آیه شریفه قل ما اسئلکم علیه من اجر - تا جمله - ان هو الا ذکر للعالمین است ، چون آن طوری که از سیاق سوره برمی‏آید خطاب در آن به کفار قریش است ، می ‏فرماید : این قرآن هدایت و تذکر بری تمام عالمیان است و اختصاص به یک قوم و دو قوم ندارد ، و چون کتابی است همگانی دیگر معنا ندارد که رسول خدا از عرب مطالبه اجر و پاداش کند . علاوه بر اینکه در این معنا هیچ حرفی نیست که دعوت به اسلام شامل اهل کتاب و مخصوصا یهود و نصاری نیز می ‏شود ، چون در قرآن بارها به اهل کتاب خطاب ها کرده ، و ایشان را به پذیرفتن دین دعوت فرموده . و نیز مسلم تاریخ است که مردمی از غیر عرب اسلام را پذیرفته‏اند ، مانند سلمان ایرانی ، و بلال حبشی ، و صهیب رومی”(طباطبایی، المیزان، جلد ۱۸، ص ۲۱).

51- ابن اسحاق در این خصوص نوشته است:”پیغمبر، در نزدیکی مروه، بسیار می نشستی و در آن نزدیکی غلامی عجمی نصرانی می نشست. و نام وی جبر بود. قریش گفتند که: محمد این سخن ها که می‌گوید از فلان عجمی می آموزد. و حق تعالی این آیت فرو فرستاد از بهر قول ایشان... گفتا ای محمد، ما می دانیم که این کافران چه می‌گویند، این قرآن که محمد می‌خواند از فلان عجمی می آموزد، و هیچ عاقل باور نکند این از ایشان، و خود چون تواند بودن که عجمی را فصاحتی بدین خوبی باشد، تا سخنی چون قرآن و نظم بدین خوبی که عرب عربا از مثل آن عاجزند، وی از بر خود اختراع کند و کسی را در آموزاند، هرگز جبر عجمی که الکن العجم است، محمد عربی را که افصح العرب است، قرآن نتواند آموخت”( سیرت رسول الله ، جلد ۱، ص ۳۸۶).

برخی از مفسران و مورخین نوشته‌اند که منظور از عجمی، سلمان فارسی است.

52- مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، ص ۴۲.

این سخن مطهری که در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که نیاز به تأویل داشته باشد، مدعایی عجیب ، بلادلیل و بر خلاف شواهد بسیار است. امام محمد غزالی معتقد به تأویل بود و خود در موارد بسیاری آیات را تأویل کرده است. غزالی گفته است، احمد ابن حنبل دورترین فرد به تأویل است، اما همو، در سه مورد، دست به تأویل زده است. شاید نتوان مفسری را در تاریخ تفسیر قرآن نشان داد که دست به تأویل آیات قرآن نزده باشد. ملاصدرا، آیات بسیاری را در تفسیر خود تأویل کرده است. به عنوان نمونه،وی کلمه ی غضب را درباره‌ی خداوند، به اعتبار مبادی انفعالی آن، ممتنع به شمار آورده است. غضب به عنوان یک کیفیت نفسانی، به هیچ وجه درباره‌ی خداوند نباید به کار رود( تفسیر صدرالمتألهین، انتشارات بیدار، جلد ۱، ص ۱۴۳).

53- می‌نویسد:

“آن چیزی که بیش از پیش عظمت و رفعت و آسمانی بودن قرآن کریم را مدلل می‏سازد این است که این کتاب عظیم آسمانی با اینهمه معارف در باب‏ مبدأ ، معاد ، انسان ، اخلاق ، قانون ، قصص ، عبرتها ، مواعظ ، و با

اینهمه لطف و زیبایی و فصاحت ، بر زبان کسی جاری شده که خود امی بوده‏است . نه تنها هیچ مدرسه و دانشگاه و دارالعلمی را در همه عمر ندیده‏ است و با هیچ دانشمندی از دانشمندان جهان روبرو نشده است ، حتی یک‏

کتاب ساده از کتابهای عصر خود را نخوانده است آیت و معجزه‏ای که خداوند بر آخرین پیامبرش فرستاد از نوع کتاب و نوشته است ، از نوع سخن است ، از نوع فکر و احساس است ، با عقل و بافکر و با دل و ضمیر سر و کار دارد “( مرتضی مطهری، پیامبر امی، انتشارات صدرا، ص ۶۹).

همین موضوع را با صراحت بیشتر، در کتاب نبوت مطرح کرده است. می‌نویسد:

“وقتی در خود قرآن هم دارد که “ « فأتوا بسوره من مثله »“ و ضمیر “ مثله “ را به‏پیغمبر برگردانده‏اند یعنی گفته‏اند از مثل این پیغمبری چنین چیزی [ عجیب‏ است ] ، یعنی توجه کنید که این وابسته به یک محیط علمی فکری نیست که‏ در دنباله سیری که وجود داشته است یک ابتکار تازه‏ای آورده باشد: محیطی‏

فوق‏العاده منحط ، محیطی که بویی از این نوع اندیشه در آنجا وجود نداشته‏است . و شخصی که در همین محیط منحط هم از همان حدود فرهنگ ناقص و ضعیف این محیط که لااقل اطلاع خیلی ساده‏ای بر خواندن و نوشتن بوده بی بهره‏ بوده است . این توجیهی ندارد جز اینکه بگوییم این گونه اندیشه از افقی‏ بالاتر از افق شخصی پیغمبر آمده است یعنی یک شخصیت انسانی و او از آن‏ جهت که انسانی است مثل همه انسانها نمی‏توانسته چنین باشد” (مرتضی مطهری، نبوت، انتشارات صدرا، صص ۲۴۶-۲۴۵).

54- می‌نویسد:

“قرآن کتاب است ، از طرفی یک نوشته است ، سخن است آنطوری که گلستان‏ سعدی هم سخن است ، شفای بوعلی هم سخن است ، شاهنامه فردوسی هم سخن است‏ ، اما سخنی است که گوینده‏اش خدا است نه بشر . از این جهت مثل طبیعت‏ است . آورنده قرآن آورنده طبیعت است...خالق و واضع و مدون قرآن همان خالق و واضع و مدون طبیعت است همانطور که طبیعت متشابهات و محکمات دارد و تدریجا باید معماها و

مشکلاتش حل شود و تدریجا بشر باید خود را با حقایق طبیعت آشنا کند ،قرآن هم از این قبیل است... تنها خاتم‏ الانبیاء بوده که کتاب آسمانیش در عین اینکه کتاب آسمانی او است معجزه‏ او هم هست...به طور کلی ما یک سلسله اخبار و احادیث داریم به این مضمون که‏ قرآن ظهری دارد و بطنی ، و بطن او هم بطنی تا هفت بطن . در برخی از اخبار دارد : “ظاهر و باطن” و در بعضی دیگر : “ظهر و بطن”. ظاهری که همه مردم درک می ‏کنند و باطنی که فقط برخی به آن می‏رسند ، آن‏ باطنش هم باطنی دارد ، یعنی کسانی که به آن باطن می‏رسند برخی در آن مرحله می‏مانند و برخی جلوتر می‏روند ، و آن باطن هم باطنی دارد تا هفت‌ باطن‌. ‌پیغمبر اکرم فرمود : قرآن نازل شده است بر هفت حرف”(مرتضی مطهری، خاتمیت، انتشارات صدرا،‌ صص ۱۶۱- ۱۵۱).

55- مرتضی مطهری، نبوت ، انتشارات صدرا، صص ۲۹۰- ۱۹۹.

56- پیشین، صص ۲۵۶- ۲۴۶.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
خوک‌ها، گوسفندها، پشه‌ها، الاغ‌ها
پاسخ به تحدی قرآن (۱)
پاسخ به تحدی قرآن (۲)
پاسخ به تحدی قرآن (۳ و ۴)
پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶)
پاسخ به تحدی قرآن (۷ و ۸ و ۹)
تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۰ و ۱۱)

نظرهای خوانندگان

استفاده عالمانه از روايات
كسي كه از وضعيت روايات بي‌خبر باشد و با اين رواياتي كه آقاي گنجي آورده، مواجه ‌شود، به همان باوري مي‌رسد كه آقاي گنجي رسيده است؛ اما خبره فن چنين ساده‌انگارانه به روايات مراجعه نمي‌كند و به سادگي به هر روايتي اعتماد نمي‌ورزد.
روش علمي در مواجه با روايات اين است كه قبل از استناد به آنها صحت و سقم آنها به لحاظ سند و متن ارزيابي شود.
رواياتي كه درباره پيروي پيامبر اسلام(ص) يا قرآن از سخنان عمر آورده، ذيل دو عنوان مي‌گنجد. يكي روايات فضايل و ديگر روايات اسباب نزول.
الف. روايات فضايل: فضيلت‌سازي براي صحابه سنتي بوده است كه به طور عمده در زمان معاويه بنيان نهاده شد. او طي نامه‌هايي كه به شهر نوشت، دستور داد تا مي‌توانيد براي شيخين يعني ابوبكر و عمر فضيلت نقل كنيد. راويان به ازاي رواياتي كه در فضيلت شيخين يا شماري ديگر از صحابه صاحب منصب مي‌ساختند، تشويق مي شدند و هدايا مي‌گرفتند. از اين رهگذر روايات جعلي فراواني ساخته شد كه علماي اهل سنت آنها در كتبي گردآوري كرده‌اند كه «الموضوعات» ابن جوزي و «اللئاليء المصنوعة» سيوطي از آن جمله است. واقعاً جالب است كه اگر عمر از چنان برجستگي برخوردار بود كه پيامبر اسلام(ص) از او مي‌آموخت و با اشارات او قرآن بر مي ساخت، چرا خودش ادعاي پيامبري نكرد؟ يا چرا در ايام حكومتش كراراً از علي(ع) راهنمايي مي‌گرفت و پيوسته مي‌گفت: لولا علي لهلك عمر؛ اگر علي نبود، عمر هلاك مي‌شد. يا چرا پيامبر(ص) از علي(ع) تعلّم نمي‌كرد كه خود فرمود: من به هر چيزي آگاهم. قبل از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد(نك: طبقات ابن سعد).
ب. روايات اسباب نزول: از ديرباز علماي اسلامي به بي اعتباري قريب به اتفاق اين روايات نظر داده‌اند؛ چنان كه گفته‌اند، يكي از چيزهايي كه اصلي ندارد، روايات تفسيري است. يا علامه طباطبايي در كتاب قرآن در اسلامش گفته‌است، قريب به تمام روايات اسباب نزول قصصي است كه به آيات چسبانده‌اند.

-- نكونام ، Feb 17, 2009

نسخ، ساز و كار ديني سازگار سازي احكام با مقتضيات
آقاي گنجي شايد از آن رو كه سير تشريعات احكام قرآني را مطالعه نكرده است، با اعجاب به لغو ممنوعيت همبستري زنان نگريسته است. تشديد يا تخفيف يا لغو احكام به تناسب ظرفيت‌ها و مقتضيات مستحدث در طول دعوت پيامبر اسلام(ص) امري ساري و جاري بوده است. تمام موارد نسخ احكام از همين قبيل بوده است. تعبيه چنين ساز و كاري در دين اسلام نشان از واقع‌نگري آن است. دين اسلام ديني جامد نبوده است.
آيه عدد مقاتلين از آن جمله است. ابتدا كه ايمان و پايداري مسلمانان بيش‌تر بود، حكم اين بود كه مسلمانان در برابر سپاهي ده برابر خودشان مقاومت كنند؛ اما پس از آن كه افراد ضعيف الايمان به آنان افزوده شدند، حكم عوض شد و گفته شد كه مسلمانان در برابر سپاهي دو برابر خودشان مقاومت نمايند.
آيه تحريم شراب نمونه ديگر است. نخست كه شراب‌خواري فراگير بود، در تمام دوره مكي سخني از تحريم شراب زده نشد. در دوره مدني نيز يكباره شراب به كلي حرام نشد. ابتدا نازل شد، زيان شراب از سودش بيش تر است؛ يعني بهتر است، شراب نخوريد. سپس گفته شد، زماني كه به نماز حاضر مي‌شويد، مست نباشيد. تا آن كه سرانجام در اواخر دوره مدني نازل شد، آيا وقت آن نرسيده كه از شراب‌خواري باز ايستيد. شراب‌خواري پليدي و كاري شيطاني است. از آن اجتناب كنيد. عمر كه تا آن زمان همچنان شرابخواري مي‌كرد، گفت: آري، ديگر وقتش رسيده است و من از اين زمان شراب نخواهم خورد(نك: الدر المنثور سيوطي، ذيل آيه 91 سوره مائده).

-- نكونام ، Feb 17, 2009

مرجع ضمير «مثله»
راه علمي در فهم و تفسير يك عبارت مراجعه به عبارات مشابه آن است. اگرچه در تفاسير هر احتمالي را ولو بسيار ضعيف و ركيك باشد، نقل مي‌كنند؛ اما هرگز به اين معنا نيست كه همه آن احتمالات درست است.
مراجعه به آيات ديگر قرآن نشان مي دهد كه مرجع ضمير «مثله» در آيه «وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (بقره،23)» قرآن است؛ نه پيامبر اسلام(ص). يكي از آيات مشابه كه مؤيد نظر ماست، آيه ذيل است:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً (اسراء، 88).
در اين آيه به وضوح ملاحظه مي‌‌شود، به جاي ضمير «ه» عبارت «هذا القرآن» آمده است. بنابراين استناد آقاي گنجي به آيه 23 سوره بقره براي تأييد اين معنا كه به شخص پيامبر(ص) تحدي شده است، نه قرآن، صحيح نيست.

-- نكونام ، Feb 17, 2009

من نظرم اين است كه به اين نقل قولهاي تاريخي نميشود اعتماد كرد .اگر فرض كنيم سيوطي از بزرگترين دانشمندان هم بوده باز ۹۰۰ سال بعد از عمر زندگي ميكرده مگر چه مدارك ومستنداتي از جامعه قبيلگي اون دوران باقي مونده كه فهميده بشه كه عمر چي گفت اول عمر گفت بعد ايه نازل شد يا برعكس بوده يا اصلا شايد كس ديگري اين حرف رو زده باشه . ما در همين دوران معاصر براي فهميدن تاريخ واقعي كلي مشكل داريم و هر كي يك جوري گزارش كرده . به عنوان مثال كارگردان ميرزا كوچك خان جنگلي ميگفت براي ساختن اين سريال تمام منابع را مطالعه كرده ومتوجه شده كه هچكدوم با اون يكي سازگاري نداره اخرش تمام اونها رو كنار ميگذاره واوني رو كه با ايده الهاي ذهنيش جور بوده ميسازه . تازه ميرزا كوچك خان جنگلي مال ۸۰ سال پيشه واي به حال 1400 سال پيش .

-- علي ، Feb 17, 2009

روایات بسیاری در باب شان نزول ایاتی که جناب گنجی به عمر نسبت داده اند وجود دارد. برخی از آنها قبلا توسط خود شما در اثبات مسایل دیگری بکار رفته اند. حال بفرمایید آقای گنجی بر اساس چه روش شناسی باید به آنچه مثلا سیوطی ذکر کرده باور داشت و سایر روایات شان نزول را نادرست انگاشت. چگونه حجیت روایات باید ثابت شوند. این همه خود قران و پیامبر می گویند قران کلام خداست چرا نباید آنها درست انگاشته شود.
به نظر من باید اول یک سری مقاله در باب روش شناشی درست فهم قران و بررسی تاریخی و ادبی و جامعه شناختی آن ارائه بفرمایید تا دیگر بتوانند بفهمند شما روش تحقیق و بررسی تان چیست. این که نمی شود کشککی اسمان را به ریسمان ببافیم تا حرف خودمان ثابت شود.
آقای گنجی یک دلیل عقل پسند درست حسابی مدرک دار درون دینی نیاورده اید که قران کلام محمد است. اگر نتوانید بیاورید باید اقرار کنید که محمد یا شارلتان بوده یا مجنون.

-- احمد ، Feb 17, 2009

آشکار است(وجدان حقیقت جو می خواهد) که خدای پیامبر گرامی اسلام نمیدانسته که اگر همبستری مردان با زنانشان را در ماه رمضان حرام کند آنها نمی توانند این حکم را اجرا کنند و بعد خداوند مجبور می شود حکمش را تغییر دهد این نادانستن است نه ((رشد و پویایی اسلام )) آقای نکونام بهره هوشی اغلب افراد بیش از حدی است که شما تصورش را می کنید
لطف کنید و صفات دانا و عالم به غیب را از صفات خداوند بلند مرتبه اسلام خط بگیرید

-- مهدی ، Feb 17, 2009

تغییر حکم همبستر شدن در ماه رمضان از طرف خداوند که نشان از دانایی بی حد و حصر خداوند متعال دارد را گفتید ولی چرا به آیات برائت از عایشه اشاره ای نکردید
حکم الله تغییر کرد چون پای عایشه و آبروی محمد در میان بود

-- مهدی ، Feb 18, 2009

با مطالعاتی که در اسلام دارم تا آنجا که فهمیده ام هیچ ( حتی یک مورد) موردی نداریم که حکم قاطع و غیر قابل تغییر داشته باشیم . همین موضوع بنظر من بزرگترین ضعف اسلام عزیز است . ( مثال : سرقت - تجاوز-گوشت سگ - ... ممکن است حلال شود و ممکن است حرام باشد ) .
من از گنجی محترم تقاضا دارم یک مبحثی را با این ایده که " آیا ادامه حیات اسلام در ایران تحت شرایط آزادی نقد اسلام و قران امکان پذیر است؟" مطرح سازند.
ببینید ما با کسانی مواجه هستیم که دار و ندار خود را از اسلام عزیز دارند و قاعدتا این منافع باعث شده است که بدیهیات را انکار کنند و اگر چه از دیدگاه انسانی این کار نکوهیده است ولی احتمالا از دیدگاه آنان مجاز است همانطور که گوشت سگ در مواقعی از شیر مادر حلالتر میشود و سرقت و تجاوز ( زنا) ( در غزوه) از شیر مادر حلال تر می شود .
بنظر من ایران در دنیا و مخصوصا در جهان اسلام از جایگاه کاملا منفک و مجزائی ( بعنوان تمجید نمیگویم) برخوردار بوده و هیچ مشابهتی با سایر کشورهای اسلامی ندارد .پس خوب است بحثها به آنطرف کشیده شده و فرهنگ مذهبی مردم ایران (ضریح - چاه - ریشه درخت - خود درخت - سید - غول - آل- ... ) بررسی شده و طرفداران این مقدسات بتوانند از نظرات خود دفاع کنند .
در ایران کمتر عوامی حتی یک لحظه به این موضوع فکر کرده است که آیا قران از طرف خداست یا نه ولی احتمالا بیش از 70% مردم به ضریح -ریشه درخت -خود درخت - چاه -... متوسل شده و جل یا نخی بدان گره زده اند . و مشکل اساسی ما نیز همین افراد هستند که اجتماعات میلیونی را می آفرینند .

-- ایرانی ، Feb 18, 2009

معناي امي بيسواد نيست؛ در آن زمان به مكه امالقراء به معني مادر شهرها مي گفتند، كسي كه اهل مكه (ام القراء) بود را امي مي خواندند.

-- علي ، Feb 18, 2009

چه بگوييم از اين جناب نكونام، روش علمي اين است كه هرچه به مزاق ما (شما)خوش نيامد را بكوبيم به ديوار! گنجي كه اينچنين نمي كند! پس روشش غير علميست!!!!!!

-- علي ، Feb 18, 2009

امیدوارم این بار نظر بنده اجازه انتشار پیدا بکند :

در مورد سوره لهب( تبت یدا ابی لهب) که آقای گنجی در لینک قبلی دلیل آوردند:
در مورد معجزه بودن این سوره چند دلیل محکم و واضح را مینویسم که
نشان میدهد قران نوشته بشر نیست.
ابتدا باید دانست که این سوره در اولین سالهای دعوت پیامبر نازل شد.در آن زمان تعداد مسلمانان خیلی کم بود
و دشمنان مسلمانان بسیار زیاد.
در این سوره خداوند میگوید فقط ابولهب و زنش هرگز ایمان نمی آورند ( چه در ظاهر و چه در باطن چه علنی و چه غیر علنی) و
با کفر از دنیا خواهند رفت و سزایشان جهنم است.
قران از یک فرد خاص و زنش اسم میبرد و پیش بینی میکند که او و زنش هرگز ایمان نمی آورند
بعد از این اتفاق ابولهب تقریبا 10 سال ( کم و بیش) زنده بود او و همسرش هرگز ایمان
نیاورند و با کفر از دنیا رفتند و هیچ سازگاری هم با اسلام نشان ندادند.در این ده سال ابولهب , و زنش میتوانستند یکبار علنی یا غیر علنی ظاهری یا باطنی اعلام ایمان بکنند
آنوقت خود بخود وحی بودن و پیامبری زیر سوال میرفت و ابولهب میتوانست دشمن خودش را شکست بدهد و بگوید که تو یک سوره آوردی که من ایمان نمی آورم ولی من الان ایمان می آورم پس سوره دروغ است و تو پیامبر نیستی اما هرگز
این کار را نکردند و سخن خداوند در مورد ابولهب و زنش
به واقعیت پیوست. این در حالی است که آن
زمان تعداد مسلمانان اندک بود وافرادی مانند عمر بن خطاب
و خالد بن ولید ، ابو سفیان ، هم ایمان نیاورده بودند و دشمنان سرسخت پیامبر بودند
و هیچ کس گمان نمیکرد که این افراد ایمان بیاورند حتی تعدادی از مردم از ترس عمر ایمان نمی آوردند.ولی قران از هیچ کدام از آنها اسم نمیبرد و فقط ابولهب و زنش را مخاطب قرار میدهد و میگوید جهنمی هستند و نکته جالب تر اینکه قران میگوید فقط ابولهب و زنش
و به خانواده ابولهب هم اشاره نمکیند. پسر ابولهب بعدها ایمان آورد. چه کسی گمان میکرد پسر ابولهب ایمان بیاورد اما
خود و زنش ایمان نیاورند؟؟ .

حال: اگر قران از سوی بشر است آیا یک نفر میتواند چنین شرطی را جلوی پای یکی از سر سخت ترین دشمنان
خودش بگذارد؟؟چگونه یک فرد عادی اینچنین از آینده یک فرد خاص سخن میگوید و مستقیما ابولهب دشمن اصلی خودش را
در مقابل رسالت خودش قرار میدهد ؟؟
آیا تضمینی وجود دارد که آن فرد هرگز ایمان نمی آورد؟؟ اگر یکبارظاهری بیاید و بگوید من ایمان آوردم تمام
قران و پیامبری از بین نمیرود؟؟ !!
چطور باید انسان از خودش آنقدر مطمئن باشد که بتواند چنین فرصتی را در اختیار
دشمن خودش بگذارد؟؟
اگر پیامبر خدا واقعا از طرف خدا نبود چگونه به طور یقین میدانست که ابولهب و زنش هرگز ایمان نمی آورند؟؟
اکنون بنده از تمام منتقدان و دوستان و دشمنان اسلام سوال میکنم که آیا
در دین و اندیشه شما چیزی وجود دارد
که اگر من ثابت بکنم تمام اندیشه و دین شما باطل میشود؟؟ آیا یک انسان عادی میتواند چنین ریسک بزرگی را انجام بدهد؟؟ و تمام رسالت خودش را در مقابل یک جمله قرار بدهد؟؟

قال الله تعالی: قل هاتو برهانکم ان کنتم صادقین.

-- مسلم ، Feb 18, 2009

گنجی جان منظورت از پاراگراف آخر چیست؟
(با این همه، قرآن، از جهتی دیگر متنی تماماً الهی است. یعنی، در نگاه موحدانه و عارفانه به عالم هستی، تمام گفتارها و رفتارها، افعال خداونداند که جز او، هیچ موجودی وجود ندارد. افعال خداوند، عین فعل ایجادی اوست)
این طور که تو نوشته ای، پس تمام اعمال و حرفهای همه موجودات و از جمله انسانها، وحی خدا و کلام الله است. حتی همین جملات من و مقالات تو هم وحی خداست. آیا منظور تو از تجربه وحیانی محمد، فقط همین است که در نگاه موحدانه به هستی همه رفتارها، اعمال خداوند است؟! در این صورت همه انسانها پیامبر اند!

-- فرشاد ، Feb 18, 2009

اقاى نكونام تو درد دين دارى زندة باد كنجى و مشيرى

-- دانا ، Feb 18, 2009

آقاي گنجي! چند بار خواهش كردم درباره صفت" گرامي"كه براي پيامبر اسلام عنوان مي كنيد ، توضيحي بدهيد. شما آيات قران را كه او بارها برآسماني بودنشان اصرار ورزيده بود را ساخته ي خود او مي دانيد. اينك لاجرم بايد قبول كنيد كه او دروغگويي بيش نبوده ولي همچنان با صفت "گرامي" از او ياد مي كنيد

-- مهران ، Feb 18, 2009

قابل توجه اقای نکونام
اینکه عمر ادعای پیامبری نکرد شاید به این دلیل بود که به قدر کافی خلافت کرد ضمنا اونچه که شما از فضایل نام می برید در واقع چند جمله زیبا بوده درواقع عمر قافیه رو خوب جور می کرده . به نظر می رسه قران حاصل هنر جمعی اعراب بوده چه قبل از محمد چه در زمان محمد چه بعد از او.

-- حسام ، Feb 18, 2009

پیامبر گرامی جز حضرت فاطمه دو دختر دیگر از خدیجه داشته اند که به همسری دو پسر ابو لهب در می آیند که پس از اظهار نبوت و بالا گرفتن اختلاف ,عموی آن بزرگوار(ابولهب) به پسران خود دستور می دهد آن دو دختر را طلاق دهند وآنها چنین می کنند...اما اینکه در قران خداوند قادر می فرماید تبت یدا ..بریده باد دستان ابو لهب بسیار جای تعجب است چون نفرین کار انسان های ناتوان است واین آیه نشان می دهد که خدای توانا چون قادر به نابودی ابو لهب نبوده چون همه در ماندگان زبان نفرین گشوده است ...گنجی درست می گوید این محمد است که از جور عمو به تنگ آمده وآیه نازل کرده نه خدا.

-- کریم ، Feb 18, 2009

آقای گنجی در مورد این نوشته های تان یک سری سوال پیش می آید : 1-باور موجه و حتی ایمان به قرآن با توجه به اوصافی که شما برای این کتاب ذکر میکنیدبا توجه به اوصافی که شما برای این کتاب ذکر میکنید از جمله آنکه این کتاب محصول و مخصوص زمان و مکانی خاص و ساخته محمد (ص) چه توجیهی دارد ؟
2- شما وبنده (درصورت تایید مدعیات شما ) چرا باید مسلمان بمانیم ؟و خوب راه بهتر و عاقلانه تر پشت کردن به اسلام و حتی مبارزه با آن نیست ؟! 3-محمد از باور شما کسی است که سخنان خود و یا اطرافیانش را به خدا منسوب میکند تا از این طریق به خواسته های خود برسد (!) پس چه دلیلی دارد که شما ا ز صفت "گرامی"برای این فرد "فریبکار"(در بهترین حالت بنا بر مدعیات شما !) استفاده میکنید ؟ (ما را گرفته اید ! )
در اخر نامسلمان شدن احتمالی بسیاری از مخاطبانتان را به شما تبریک و تسلیت میگویم !!!

-- بابک خان ، Feb 18, 2009

- آقاي مسلم،آيا آنچه شما در باره داستان ابولهب گفتيد واقعاً مي تواند دليل پذيرفتن ديني شود كه براي از صبح تا شب انسانها دستور دارد و احكام بسياري در آن حكم به قطع دست و پا، سنگسار، تبعيض بين مرد و زن و ... مي دهند.
خوب است همه به اين نكته توجه داشته باشيم كه استناد به داستان ها و روايات قرنها پيش در اسلام نمي تواند ملاك اثبات حقانيت نظرات مختلف قرار گيرد. همين كه مي بينيم شيعه احاديث مورد نظر و راويان خود را معتبر مي پندارد و سني احاديث و راويان خود را، نشان مي دهد كه هيچ راهكاري براي تشخيص قطعي صحت و سقم اين روايات وجود ندارد.
در واقع مباحث بسيار ارزشمند آقاي گنجي و بحث طرفهاي مختلف مي تواند همين نتيجه را به ما نشان دهد.
اين كه برخي معتقدند چون حضرت محمد راستگو بوده پس بايد ادعاي ادراكات مافوق عقلي او را بپذيريم و يك دين با مقررات بسيار را بپذيريم، منطقي به نطر نمي رسد. در واقع تمام تاريخ به جا مانده از حضرت محمد از جانب جامعه مسلمين نقل شده كه مي توانسته بيطرفانه هم نباشد.
ببينيد اگر قرار باشد به مدعيات تاريخي پيروان در خصوص پيشوايان آنها تكيه كنيم، به ناچار بايد مدعيات پيروان همه مكاتب در باب كشف حقيقت و كرامات رهبران آنها را بپذيريم (نه فقط اديان توحيدي).
راه اصلي بررسي قرآن و اسلام به عنوان مدعي ارائه راه سعادت براي انسانها و اصالت الهي آن، بررسي خود آن است كه بايد يك انسان با عقل متعارف را بتواند مجاب كند كه از جانب خدا است و همه دستورات آن به عنوان يك راهنماي جامع عصر كنوني قابل پذيرش است ( نه صرفاً توصيه هاي اخلاقي آن و نديدن احكام سنگين فقيهانه در آن)

-- سامان ، Feb 18, 2009

مسلم جان
واقعا از آنچه كه نوشته بودي راضي شدي؟ منم مي توانم بگويم مسلم هيچگاه سخن خود را (در مورد معجزه بودن "بريده باد دستان ابولهب") پس نمي گيرد. شما نيز به احتمال قوي حرف خود را پس نمي گيريد، اگر راست مي گوييد، با پس گرفتن استدلال خود، استدلال مرا(كه دائمي است و در صورت پس گرفته شدن حرف شما من شكست مي خورم) ويران سازيد! شما از ابولهب مي خواهيد ايمان بياورد، تا بتواند پيش بيني قرآن را (قرآني كه به آن ايمان آورده) از كار بيندازد! آيا آن ايمان مي شود كه براي از بين بردن چيزي است كه به آن ايمان آورده؟؟؟!!!

-- علي اكبر ، Feb 18, 2009

آقای گنجی میگویند: قران در زمان عثمان کتابت شد: در حالی که اصلا چنین نیست.
آنچه که در زمان عثمان اتفاق افتاد اصلا ربطی به ادعای آقای گنجی ندارد چون در زمان عثمان در قرائت ها اختلاف وجود
داشت یعنی افراد در لحن خواندن با هم تفاوت داشتند.و این موضوع اصلا ربطی به کتابت اولیه قران ندارد همچنین آن 12 نفری که
عثمان رضی الله عنه تاکید بر قریشی بودن کرد بخاطر این بود که پیامبر تاکید کرده بود که قران را به لفظ قریش بخوانید و هدف عثمان رضی الله عنه همین بود نه
نوشتن کتابی جدید. چون قران قبلا توسط ابوبکر به صورت کتاب نوشته شده بود..
قبل از هر چیزی باید بگویم که قران کتاب بسیار آسانی است و اگر کسی بخواهد آن را حفظ بکند بخاطر
سادگی آن خیلی زود حفظ میشود کما اینکه الان در دنیا کودکان اهل سنت از سنین کودکی قران را خیلی زود حفظ میکنند و اگر هر چند وقت یکبار آنرا
تلاوت بکنند هرگز قران را فراموش نمیکنند.. آن زمان هم چون مردم بیشتر شعر حفظ میکردند از نظر حافظه قوی بودند و معروف است
که عایشه هزاران شعر را حفظ بود برای افرادی که حفظ کردن شعر را عادت داشتند حفظ کردن قران کار ساده ای بود گذشته از این
مسلمانان در 5 وقت نماز خودشان همیشه قران را میخواندند و همیشه آیات را تکرار میکردند. آیا درسی که همیشه تکرار بشود زود فراموش میشود؟؟ در ضمن
مگر مسلمانان 2 نفر بودند که قران فراموش بشود؟؟ هزاران حافظ وجود داشته است...

اما در مورد جمع آوری قران:
جمع وترتيب قرآن بطور كلى غيراز قرائت ها ميباشد،
جمع قرآن بمعناي حفظ ويا كتابت آن ميباشد، وجُمّاع-جمع كننده هاى- قرآن بمعناى حفٌاظ –حفظ كننده ه- آن ميباشد
درتمام موارد احاديث صحيحى وارد شده است ومنابع اين علوم اصلا وابدا كتب تاريخ نيست ونقل آن از كتب
تاريخ در نزد اهل فن نقص بزرگى شمرده شده واصلا قابل قبول نيست، چون هر فنى را بايد از منابع خودش نقل نمود، در اينمورد بخصوص،
هم بايد همانطور كه مورد اتفاق همهء فرق اسلامى است، از روايت هاى صحيح واز كتب علوم قرآن كه مقصود از علوم در اينجا علوم
تجربى نيست، بلكه علوم ودانشى كه مربوط به كيفيت وجمع آورى قرآن ومعناى وحى وسور مكى ومدنى واسباب نزول و ترتيب
آيات وسور قرآن، وقرائت هاى متعدد، ووانواع قرائت ها، و تجويد وآداب تلاوت، وناسخ ومنسوخ و .....الخ ميباشد

پيامبر مشتاق وحى بوده وهميشه در انتظار نزول آن بود، تا آنرا فهميده وحفظ نمايد،
ولهذا او اولين حافظ قرآن بود، وقرآن در خلال بيست و چند سال نازل شد، وهروقت كه آيه يا آياتى نازل ميشد، وقبل از همه چيزدرسينه ها حفظ ميشد،
وبعد از آن نوشته ميشد، كه صحابه درمورد حفظ آن رقابت ميورزيدند تا كى بيشتردر جنب عمل به آن، حافظ قرآن هم باشد،

رسول خدا-ص- براى نوشتن وحى چند نفر از بزرگان صحابه از جمله على وابى بن كعب وزيد بن ثابت و...را مأمور نوشتن وحى نمود،

وبعضى از صحابه هم بدون ماموريتى ازطرف پيامبر خودشان بنا بوسائل متعدد موجود آنروز قرآنرا مينوشتند،

وجبرئيل هرسال درشب هاى رمضان قرآن را بر پيامبرعرضه نموده و ميخواند،

چنانكه حديث متفق عليه بين بخارى ومسلم -يعنى قويترين حديث-
است كه ...جبرئيل در هرشب رمضان قرآن را با پيامبر مدارسه نموده وميخواند... واحاديث متعدد دراينمورد وجود دارد

وصحابه آياتى را كه حفظ يا مينوشتند برپيامبر عرضه مينمودند، ليكن اين نوشته ها درعهد پيامبر در يك مصحف وكتاب عمومى ]
جمع آورى نشد، يعنى نوشته شد ليكن آياتى در نزد اين وآياتى در نزد آن بود، اما در سينه ها كه اصل حفظ ميباشد مشترك بود ووجود داشت،

وقتى كه پيامبر به رفيق اعلى رفت ووفات نمود، قرآن در سينه ها محفوظ بود، هم چنانكه خداوند ميفرمايد:

)بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآياتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ)
(العنكبوت:49) بلكه [قرآن] آياتى روشن درسينه‏هاى كسانى است كه علم [الهى] يافته‏اند و جز ستمگران منكر آيات ما نمى‏شوند

وترتيب كتابت قرآن بر حسب نزولش نبود، بلكه پيامبر بعد از نزول آيه دستور ميداد كه اين آيه دركجا
ودرميان كدام آيه وكدام سوره قرار داده شود، واگر همهء قرآن بين دوجلد يك كتاب نوشته ميشد هروقت كه وحى ميآمد لزوم به تغيير آن پيش ميآمد،

بخاطر كشته شدن بسيارى از قراء درعهد ابوبكر ، او قرآن را كه در عهد پيامبر نوشته ولى متفرق بود در يك مصحف –كتاب- جمع نمود،
پس بنا به رأى متخصصان ومجتهدان علوم قرآن، ابوبكر اولين كسى بود كه آيات قرآن را در يك كتاب در يكجا نوشته وجمع آورى
نمود،[مباحث في علوم القرآن از دكتر مناع القطان ]اگر چه مصحف هاى فردى درنزد بعضى از صحابه مثل على وابى وابن مسعود رضي الل
ه عنهم جميعا وجود داشت، ليكن تا اين حد كه برمصحفى كه ابوبكر جمع آورى نمود،برآنها دقت وتحرى درجمع آورى وترتيب واجماع نرفته بود
وقتى كه فتوحات اسلامى توسع يافت ومردم هر
شهرى بنا قرائت قاريء قرآنى كه درآن بود ، با اختلاف حرف ولهجه اى كه برآن نازل شده آنرا ميآموختند، وقتى كه بنا به اتفاقى مثل غزو وجهاد ويا حج
با همديگر جمع ميشدند، از اختلاف در قرائت ها تعجب ميكردند، تا حدى كه در جنگ ارمنستان اين باعث اختلاف شد، وقتى كه عثمان اختلاف مردم را
در مدينه هم مشاهده نمود گفت شما كه در اينجا پيش من اختلاف ميكنى ودر خواندن قرآن لحن داريد آنها كه دور هستند بيشتر اختلاف خواهند نمود

ولهذا على رضي الله عنه ميگفت راجع به عثمان جز به نيكى ياد مكنيد چون اين كاررا
جزدرمقابل ما وجلوى چشم ما-يعنى صحابه- انجام نداد،ازما پرسيد كه چكار كنيم پرسيديم نظر خودت چيست؟ گفت به نظر من مردم را بريك مصحف
جمع كنيم تا تفرق واختلاف پيش نيايد، ما گفتيم چه نيكو رأيى،)سنن ابوداود سيستانى-سجستانى- اين روايت را باسند صحيح روايت كرده است
..
اين سخن على دلالت براين ميكند كه اين كار عثمان براساس اجماع صحابه بوده است، واجماع درميان مسلمانان
بعد از قرآن وسنت يكى از مصادر شرع وفقه اسلامى ميباشد، وعمل به شورى دراينجا عملكرد واقعى پيدا ميكند، چون مصحف هايى را كه با لهجه هاى
متعدد نوشته شده بود، بايكى از احرف سبعه كه قرآن بدانها نازل شده است نوشت، تا مردم را بر يك قرائت متحد نمايد، وامت اسلامى هم اين عمل
واجتهاد درست اورا تاييد كرد، وقرائت با احرف سبعه واجب نيست، واگر واجب ميبود بايد هر حرفى از آن بشكل متواتر نقل ميشد، تا حجت باشد،

وتفاوت گرد آورى ابوبكر وعثمان در اين بود كه باعث اولى اين
بود كه بيم داشت بار فتن قاريان قرآن قرآن جمع نشود، ليكن عثمان از اين بيم داشت، كه كثرت اختلاف در وجوه قرائت ها آثار بدى خواهد داشت،


مطلب بالا برگرفته از نوشته ای با اسم :جمع آوري و قرائت هاي قرآن نوشته دکتر عبدالرحیم ملازاده است.
-------------------------------
زمانه: بار دیگر از جناب مسلم و دیگر دوستان تقاضا می شود نظرات خود را خلاصه و حداکثر در 200 کلمه بنویسند.

-- مسلم ، Feb 18, 2009

أقاي گنجی در مطالب خودش از تاریخ مدرک می آورد و در مورد درستی و نادرستی آنها نظر
عالمان را نمی نویسد که از نظر اهل علم این کار اشتباه است. . اما برای اینکه نظر موافق و مخالف در تاریخ خوانده شود بنده مطلبی را از ابن هشام می آورم که در سیره
نبوی خودش از ابن اسحق روایت میکند که عتبه بن ربیعه سید و سردار قریش روزی در بین قریش نشسته بود و پیامبر صلی الله علیه و سلم در مسجد تنها نشسته بودند عتبه به مردم قریش گفت
اگر اجازه دهید به نزد محمد روم و باو سخن بگویم امید که قبول بکند.
این زمانی بود که حمزه ایمان آورده بود و جمعیت مسلمانان روز به روز بیشتر میشد. عتبه به نزد پیامبر رفت و با او سخن گفت و به او پیشنهاد ملک و .. را کردو گفت اگر بیماری داری تو را معالجه کنیم و .....
پیامبر بعد از شنیدن سخنان عتبه گفت که ای ابوالولید سخنانت به پایان رسید؟>
؟؟ عتبه گفت آری. پیامبر آیاتی از سوره فصلت را خواند و سجده خداوند کرد. عتبه تکیه داد و قران را به دقت گوش کرد. بعد از شنیدن آیات قران از جایش بلند شد و سمت مردم قریش
رفت و گفت بخدا قسم کلامی شنیدم که تابحال نشنیده بودم بخدا که این کلام نه شعر است ، نه سحر است و نه کهنه. این مرد را رها کنید بخدا قسم خبری بزرگ و امری عظیم را من از سخنانش احساس میکنم.

....................................

در جایی دیگر ابن هشام گزارش میدهد که قریش در موسم حج به نزد ولید بن مغیره رفتند که صاحب رسوخ و موی
سفیدشان بود جمع شدند. وی گفت ای قریش حالا موسمی فرا رسیده و هیئت ها و جمعیت های عربی به زودی نزد ما میآیند پس یک نظریه و رای به اتفاق انتخاب بکنید که اختلاف نباشد
قریش گفتنند ما او را کاهن و غیب دان میگوییم. ولید گفت نه بخدا که کاهن نیست ما کاهنان را دیدیم زمزمه و لهجه آنها اینطور نیست
قریش گفتند ما او را مجنون مینامیم ولید پاسخ داد مجنون هم نیست ما مجنون را میشناسیم. قریش گفت میگوییم شاعر است
ولید باز پاسخ داد شاعر نیست ما انواع شعر را از رجز هزج قریحه مقبوضه مبسوطه میشناسیم این کلام شعر هم نیست. قریش گفتند
میگویم جادوگر است ولید باز گفت جادوگر هم نیست قریش گفتند پس ابا شمس تو بگو..
ولید گفت بخدا قسم البته گفتار وی شیرین است و اصل آن درخت محکم و قوی است و فرعش مثمر و نیکو است هر نسبتی از این اقوال بدهیم بطلانش واضح است همان ساحر بگوییم بهتر است.

...................................

-- مسلم ، Feb 18, 2009

سخن گفتن خداي غير متشخص
يكي از دلايلي كه آقاي گنجي در ردّ الهي بودن قرآن كراراً ياد مي‌كند، اين است كه خدا وجودي غير متشخص است و خداي متشخص معنا ندارد، با بشري به نام پيامبر كه وجودي متشخص دارد، سخن بگويد؛ بنابراين قرآن سخن خدا نيست؛ بلكه سخن شخص پيامبر است.
اين استدلال آقاي گنجي مرا ياد استدلال‌هاي بچه‌ها در انكار خدا مي‌اندازد. وقتي به بچه‌ها گفته مي‌شود، خدا نه چشم دارد و نه دهان و نه دست و نه پا، نتيجه مي‌گيرند كه پس خدايي وجود ندارد. سبب انكار آنان اين است كه تنها به محسوسات آشنايي دارند و هركسي را كه ديده‌اند، مي‌بيند، با چشم ديده‌اند و هركسي را كه ديده‌اند، مي‌شنود، با گوش ديده‌اند؛ لذا نمي‌توانند به وجود چيزي باور كنند كه نه چشم دارد و نه گوش و نه ساير اعضا.
او به عبارت ديگر مي‌گويد: خدا كه دهان و زبان ندارد كه سخن بگويد؛ پس خدا سخن نمي‌گويد. به همين اعتبار مي‌توان گفت: خدا كه گوش ندارد كه سخن را بشنود؛ پس خدا سخن را نمي‌شنود. همچنين خدا كه دست و پا ندارد كه كاري انجام دهد، پس خدا كاري انجام نمي‌دهد، و اساساً همانند بچه‌ها در نهايت مي‌توان گفت: خدا كه نه چشم و نه دهان و نه گوش و نه ساير اعضا دارد؛ پس خدا وجود ندارد.
ظاهراً تلقي آقاي گنجي اين است كه سخن‌گفتن يعني خروج صوتي از دهان براي الغاي مقصود، و اين تنها از دهان آدمي خارج مي‌شود؛ لذا خدا نمي‌تواند سخن بگويد و به عبارت ديگر نمي‌تواند صوتي را براي الغاي مقصود ايجاد كند.
سخن آقاي گنجي به عبارتي كلي‌تر اين است كه: خدا وجودي غير مادي و غير حسي است و خداي غير مادي و غير حسي نمي‌تواند يك پديده مادي و حسي را پديد آورد.
سستي چنين سخنان و استدلال‌هايي كاملاً روشن است. ما به آقاي گنجي عرض مي‌‌كنيم: مگر شما به قدرت مطلق الهي باور نداريد؟ مگر خداي قادر مطلق عاجز است، مقاصد خود را در قالب الفاظ و زبان متمثل كند؟ سخن گفتن كه لزوماً، نياز به دهان و زبان ندارد. مگر نه اين است كه در رؤيا بدون دهان و زبان سخن گفته مي‌شود؟
در روايت است كه رؤياي صادقه شعبه‌اي از وحي است؛ يعني به همان شيوه‌اي كه آدمي در رؤيا از حقايقي آگاه مي‌شود، پيامبر(ص) نيز در حالت وحي از حقايقي آگاه مي‌شود. همان طور كه آدمي در رؤيا مي‌بيند، كسي با او سخن مي‌‌گويد، پيامبر(ص) نيز در حالت وحي، جبرئيل را به صورت آدمي زيبا(به تعبير روايات دحيه كلبي) مي‌ديده است كه با او سخن مي‌گويد و پيام‌هاي الهي را به او القا مي‌كند. اين چه استبعادي دارد كه آقاي گنجي منكر آن است؟

-- نكونام ، Feb 18, 2009

آقایان نکونام و مسلم عزیز
این همه سفسطه، این همه آسمان ریسمان برای توجیه کردن دینی که اساسش بر تمامیت خواهی است؟ کمی فکر کنید اگر همه ادیان مانند اسلام امری به نام جنگ مقدس داشتند و میخواستند به زور شمشیر همه جهان را به یک کیش و آئین درآورند احتمالا تاکنون نسل بشر منقرض شده بود. گیرم که همه حرفهای شما درست باشد. قرآن کلام خالق یکتا و محمد فرستاده او. با عقل و فطرت و وجدان خودتان چه میکنید؟ چطور میپذیرید که دیگر انسانها را به زور شمشیر مسلمان کنید یا با خواری و خفت جزیه بگیرد. این که نص صریح قرآن است همان قرآنی که شما مطمئن هستید کلام پروردگار یکتاست. توجه داشته باشید که در همان 1400 سال پیش دیگر ادیان قانون خونریزی به نام جهاد نداشتند. ایمان اساسا امری درونی است در مغز شماست و هیچ کس جز خود شما صاحب فکر و مغز شما نیست ( البته در قصه های علمی تخیلی انسان مالکیت فکر خود را هم از دست میدهد و این دیگر پست ترین مرحله بردگی انسان است) اگر بهشت و جهنمی هست پس چرا اسلام تمامیت این جهان را هم میخواهد؟
نه برادر جان، حتی اگر مو لای درز قرآن نمیرفت همین یک مورد باعث میشود که من یکی اسلام را رد کنم. شرمنده ولی وجدان هم چیز خوبی است.

-- زیبا ، Feb 18, 2009

خانمها! آقایون!

یکی به من بگه که چرا این مخالفین گنجی و طرفداران اسلام سنتی اینقدر پر حرفن؟ بابا ما که زبونمون مو در اورد بس که گفتیم خلاصه بنویسین که ملت رغبت کنن بخونن!
هزار ساله بالای منبر رفتین به مونولوگ و «روده درازی» عادت کردین، نمی تونین حرف حسابتونو مختصر و مفید ادا کنین! شاید یکی از دلایل اصرار شما در عقاید ارتدکستون همینه که اینقدر حرفاتون رو کش و قوس می دین و تکرار می کنین که دیگه اصلا فرصت نمی کنین به سخنان رقیب گوش بدین. عجب گیری افتادیما!!!

-- بهمن ، Feb 18, 2009

روش علمي در مواجه با نقل‌ها
جاي شگفتي است كه آقاي گنجي با روايات ضد و نقيض و آحاد به جنگ قرآني رفته است كه هزاران و ميليون‌ها نفر نسل اندر نسل بي كم و كاست نقل كرده‌اند و به اصطلاح متواتر است.
آقاي گنجي تصور كرده است كه قرآن در اختيار چند نفر خاصي مثل زيد بن ثابت و ابوبكر و عمر بوده است كه بتوانند قرآن را به دلخواه خود كم و زياد كنند. عمر با آن همه هيبت و قدرتش نتوانست، عبارتي كه تصور مي‌كرد قرآن است(يعني الشيخ و الشيخة فرجموهما البتة)، در قرآن جاي دهد و از او قبول نكردند. قرآن بر خلاف ساير كتب آسماني كه در اختيار علماي ديني بود، در اختيار عموم مردم بود و به توصيه پيامبر اسلام(ص) بسياري از مردم، همه يا بخش اعظم قرآن را حفظ بودند و در نمازها و غير نمازهايشان مي‌خواندند. نماز تراويح كه هم اكنون نيز در ميان اهل سنت رايج است و طي آن در طول ماه رمضان كل قرآن را ختم مي‌كنند، سنتي بوده كه از زمان رسول خدا(ص) رواج داشته است. البته تا زمان عمر به صورت فرادي خوانده مي شد؛ اما در زمان عمر به توصيه او، به جماعت خوانده شد و هم اكنون نيز به جماعت خوانده مي شود. بنابراين براي هيچ كسي امكان نداشته است كه قرآن را تحريف و كم و زياد كند. حال اين قرآني كه اينچنين نقل شده است، از سوي آقاي گنجي با رواياتي مورد مناقشه قرار مي‌گيرد كه تا صد سال به طور شفاهي نقل مي شده و به كتابت در نيامده بود و نقل آنها هم به طور آحاد است؛ يعني قريب به تمام آنها بيش از يك يا چند راوي معدود ندارد. آن هم راوياني كه هم در ميان آنها دروغ‌گو و جاعل وجود دارد و هم كم حافظه.
روش علمي و عقلايي در مواجه با نقل‌هاي متعارض اين است كه طرف قوي پذيرفته و طرف ضعيف كنار نهاده شود. به موجب اين روش علمي گفته‌اند: اگر رواياتي با قرآن متعارض بود، بايد روايات را كنار نهاد؛ نه اين كه با روايات، قرآن را مورد خدشه قرار داد.

-- نكونام ، Feb 19, 2009

دين اسلام، دين صلح
خانم زيبا فرمودند، اسلام جنگ را براي مسلمان كردن ناهمدينان و جزيه را براي اهل كتاب تجويز كرده است و لذا دين جنگ و خشونت است.
من عرض مي كنم: ما در قرآن هيچ آيه‌اي نداريم كه براي مسلمان كردن كافران جنگ كنيد. تمام جنگ‌هايي كه در زمان پيامبر اسلام(ص) صورت گرفت، به منظور دفاع از خود بوده است. مشركان مكه يا يهوديان مدينه بر ضد مسلمانان توطئه و جنگ داشتند و اين چيزي نيست كه بتوان آن را انكار كرد و آيات قتال ناظر به آنان نازل شده است و نه كسان ديگر.
عليرغم آن، سيره پيامبر اسلام(ص) نشان مي دهد كه آن حضرت حتي الامكان سعي مي كرده است، جلوي قتل افراد گرفته شود. شاهد مطلب آن كه براي فتح مكه به گونه اي برنامه ريزي شد كه بيش چند نفر معدود كشته نشد. ايشان فرمودند: هركه به خانه هاي خود يا خانه ابوسفيان و يا خانه كعبه پناه ببرد، مصونيت دارد و لذا در كمال سلامت، مكه فتح شد.
آيه گرفتن جزيه از روي خواري هم ناظر به يهودياني است كه گذشته آنان پر از جنگ و توطئه بر ضد مسلمانان بوده است؛ نه همه يهوديان. شواهد فراواني از حرمت گذاري پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) نسبت به اهل كتاب نقل شده است كه در اين مختصر نمي گنجد.
بايد به خاطر داشت كه جزيه سنتي بوده است كه در اعصار گذشته ميان عرب و غير عرب رايج بوده است و اختصاص به اسلام نداشته است؛ اما در دوره معاصر، چنين سنتي برافتاده است. اسلام سيره عقلاء را امضا مي كند. در گذشته سيره عقلاء گرفتن جزيه بوده است؛ اما اكنون سيره عقلاء فرق كرده است و لذا گرفتن جزيه در اين دوره نمي تواند مورد تأييد اسلام باشد.

-- نكونام ، Feb 19, 2009

جناب مسلم، نكونام و كساني كه در رد ادعاهاي دگر انديشان مي كوشند
دوستان؛ بار ديگر خواندن كتاب پندار خدا، نوشته ريچارد داوكينز را به شما پيشنهاد مي كنم،

-- علي اكبر ، Feb 19, 2009

آقای مهران گرامی
از شما دعوت میکنم به سخنان استاد بهرام مشیری توجه فرموده و با عبارات " اسلام عزیز" - " پیامبر گرامی" - " بانوی دو عالم " که ایشان از آن یاد میکند آشنا شوید آنوقت ملاحضه میفرمائید همانگونه که " سرقت مقدس" و " تجاوز شریف" و ... داریم " گرامی پلید " هم داریم پیروز باشید .

-- آریا ، Feb 19, 2009

در مورد امروقیس:
هیچ کدام از اشعار امروقیس در قران بکار نرفته است.

دلایل بنده برای ادعای خودم

1: در دهها کتاب لغت و ادب و شعر و بلاغت قدیمی عرب هیچ اشاره ای به این ابیات نشده است حتی به قسمتی از آنها هم اشاره نشده است.

2: این ابیات در دیوان امروقیس اصلا وجود ندارند. حتی در چاپ ها و نسخه ها و روایات مختلف حتی به امرو قیس انتساب هم داده نشده اند حتی یک مورد هم وجود ندارد
3:متخصصان و محققان در ادب و شعر عرب اشعار امرو قیس را میدانند و توجه خاصی به او داشته و دارند علما و محدثین و منتقدان بر جمع کردن و نشر اشعار امرو قیس تلاش زیادی کردند و دیوان های مشهور زیادی از او وجود دارد مانند نسخه الاعلم المشتنمری و نسخه طوسی و نسخه سکری و نسخه بطلیوسی و نسخه ابن نخاس و غیره که هیچ یک از این ابیات در این نسخه ها وجود ندارد. و حتی در معانی نزدیک به آن نیستند. معلوم نیست افرادی که این اشعار را به امروقیس انتساب میدهند از کجا اینها را آوردند و آیا این افراد از متخصصان و ادیبان و کسانی که کارشان جمع آوری اشعار امرو قیس است بیشتر میدانند؟؟
4:حتی محققان معاصری که در مورد دیوان امروقیس و آنچه را که به او نسبت داده شده تحقیق کرده اند هیچ یک از آنها این ابیات را ذکر نکرده اند
نه به عنوان سخنی که از او باشد حتی به او نسبت هم ندادند. یکی از این افراد تحقیق استاد محمد ابوالفضل ابراهیم است که بیش از 500 صفحه نوشته است و درباره شعر امرو قیس و آنچه که نسبت به آن صحیح است و آنچه که نیست جمع آوری کرده است ولی هیچ کدام از این ابیات را نیاوره است
5: گذشتگان و بزرگان اولیه ادب و لغت این موضوع را برعکس ادعای شما نقل میکنند آنها میگویند شاعران بعدها اشعار خودشان را از آیات قران اقتباس میکردند نه اینکه قران اشعار آنها را بگیرد حتی مضمون شعر را و دلیل برای این سخن ابن داوود الظاهری اصفهانی که یکی از عالمترین مردم به اشعار عرب بود در سال 227 وفات کرده است. ایشان در کتاب خودش الزهره مفصلا در مورد استعانت و اقتباس شاعران از قران سخن گفته است.
اگر بازهم ادعای در این مورد وجود دارد بنده دلایل دیگری هم دارم.

-- مسلم ، Feb 19, 2009

گنجي آن قدر از سر وته اسلام زده است كه عرفان اسلامي اش شده است شير بي سر و يال ودم و اشكم . حالتان خوب است آقاي گنجي ؟ اين حرف ها چيست كه مي نويسيد ؟ هيچ بر مي گرديد نوشته هاي خودتان را بخوانيد؟

-- بدون نام ، Feb 19, 2009

آقای نکونام میگویند: "ما در قرآن هيچ آيه‌اي نداريم كه براي مسلمان كردن كافران جنگ كنيد. تمام جنگ‌هايي كه در زمان پيامبر اسلام(ص) صورت گرفت، به منظور دفاع از خود بوده است."
اعتراف میکنم که وقتی این جملات را میخواندم دو تا شاخ روی سرم سبز شد. بفرمایید حمله به کاروانهای تجاری مشرکان جنبه دفاعی داشته یا راهزنی؟ یهودیان اگر توطئه کردند باید تمام مردانشان قتل عام میشدند و زنانش به اسارت میرفتند؟ صلح و رحمت یعنی این؟
چطور است که در هیچ کدام از آیات جهاد سخن از دفاع نشده است؟
آقای نکونام اینجا که مدرسه ابتدایی یا دبیرستان نیست که اسلام سانسور شده به خورد بچه های مردم میدهند. مردم سواد دارند و ممکن است بروند قرآن را بخوانند. قرآن به صراحت دستور جنگ با مشرکان میدهد و مشرک کسی است که الله را قبول نداشته باشد یا مانند مسیحیان به که به تثلیث معتقدند به نوعی شریک برای خدا قائل باشد آیه زیر را که حتما خوانده اید:
توبه ایه 28-29

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.

ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از بینوایی میترسید، خدا اگر بخواهد به فضل خوش بی نیازتان خواهد کرد. زیرا خدا دانا و حکیم است.کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی‌کنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.

ببینید چه لحن تحقیر آمیزی در این آیات است. واضح است که محمد اسلام را دین همزیستی با دیگر ادیان نمیدانست و قصد غلبه بر دیگران را داشت. نمونه های دیگری از آیات جهاد هست که خواندنشان مو به تن آدم راست میکند که برای جلوگیری از روده درازی از نوشتن آنها صرف نظر میکنم ولی اگر خواستید آنها را هم مینویسم.

-- زیبا ، Feb 19, 2009

آقای گنجی،
درود بر شما. امیدوارم همواره چنین اندیشمند، موشکاف و دلیر بمانید و از نوشتن خسته نشوید. کوشش‌های شما در این سده‌های تاریک اسلامی، ستودنی است.
پرسشی درباره‌ی گردآوری قرآن دارم:
اگر فرض کنیم که قرآن، در دوره ای که به دستور خلفای راشدین گردآوری می‌شد، دچار کاستی یا افزونی شده است، می‌توان پرسید که چرا ائمه‌ی شیعیان (به ویژه، علی، حسن و حسین (ع)) – چه آنها را «امامان معصوم» بدانیم و چه «علمای ابرار» – اعتراضی به آن کاستی‌ها یا افزونی‌ها نکرده اند یا برای پاک کردن قرآن کوششی ننموده‌اند؟

-- هوشنگ. ، Feb 19, 2009

آقای نکونام،
به نظر می‌رسد که شما هیچ گاه نوشته‌های گنجی را درست و دقیق نمی‌خوانید و خوانش شما معمولاً گذرا و سَرسَری است؛ شاید هم، فقط واژه‌های کلیدی نوشته را نگاه می‌کنید و بر حسب گمان خود به گنجی «پاسخ های دندان شکن» می دهید. مرا به یاد داستان آن ناشنوا که به عیادت همسایه خویش رفت [مثنوی، دفتر اول، بيت 3360]، می‌اندازید.
«آن كرى را گفت افزون مايه‏اى / كه تو را رنجور شد همسايه‏ای // گفت با خود كر كه با گوش گران / من چه دريابم ز گفت آن جوان؟‏
خاصه رنجور و ضعيف آواز شد / ليك بايد رفت آنجا، نيست بد // چون ببينم كان لبش جنبان شود / من قياسى گيرم آن را هم ز خود
چون بگويم چونى اى محنت كشم / او بخواهد گفت نيكم يا خوشم‏... // اين جوابات قياسى راست كرد / پيش آن رنجور شد آن نيك مرد
گفت: چونى؟ گفت: مردم، گفت: شكر / شد از اين، رنجور پر آزار و نكر... // بعد از آن گفتش: چه خوردى؟ گفت: زهر / گفت: نوشت باد، افزون گشت قهر...
كر برون آمد بگفت او شادمان / شكر كش كردم مراعات اين زمان‏ // گفت رنجور اين عدوى جان ماست / ما ندانستيم كاو كان جفاست‏
از قياسى كه بكرد آن كر گزين / صحبت ده ساله باطل شد به اين‏»
سرانجام، از شما و آن «خادم کوچک قرآن مجید»، خواهش می‌کنم به دیگر خوانندگان زمانه احترام بگذارید و سخنان تان را در جایگاه‌ »comments» (نظرها) به درازا نکشید. خوشبختانه، چنان که آشکار است، به لطف نظام مقدس ج. ا. ا.، از برکتِ داشتن وبگاه (website) سانسور نشده هم برخوردارید. پیشنهاد می کنم که به جای آن که در بخش «نظرهای خوانندگان» زمانه، « گنجی را خاک کنید»، در وبگاه خودتان این مهم را به انجام رسانید تا هم، چشم خوانندگان زمانه خسته نشود و هم یادداشت‌های شما سر و سامان بیابد و سرانجام، هر کس که مشتاق دانستن نقدهای شما بود، یکراست بدانجا رود و خویش را از چشمه های حکمت شما سیراب نماید.

-- بردیا. ، Feb 19, 2009

خانم زیبا:

کاری که شما انجام دادید آماتورانه و کودکانه بود که یک ایه را از وسط قران که بالای 6000 آیه هست در آوردید و تفسیر و تحلیل کردید که .............. الخ در حالی که مسلمانان وقتی میخواهند در یک مورد خاص از قران فتوا صادر بکنند ( مانند جهاد) آیات صلح و جهاد را با هم جدا میکنند و آنوقت در مورد جهاد فتوا میدهند. شما یک قسمت آن را جدا کردید و آیات قبل و بعد و آیات دیگر که قبل از جنگ است و آیات صلح را اصلا نیاوردید.
یک خواننده منصف بی طرف با خواندن آن استدلال خنده اش میگیرد.. اگر اسلام میگفت همه مردم را باید به زور مسلمان کرد آنوقت باید وقتی مسلمانان وارد ایران شدند تمام مردم ایران را یا میکشتند یا به زور مسلمان میکردند. در حالی که اصطخری در کتاب المسالک و الممالک 4 قرن بعد از آمدن اسلام میگوید:اکثریت ایرانیان زرتشتی هستند و هیچ شهر و دهکده ای نیست که در آن آتشگاه نباشد و این در حالی است که چهار قرن از ورود اسلام به ایران گذشته است !!
اما جزیه چیست: مسلمانان وظیفه دارند زکات بدهند و غیر مسلمانان در عوض زکات جزیه میدهند. حاکم مسلمان در عوض جزیه وظیفه دارد که از جان و مال غیر مسلمانان محافظت بکند . اگر برای غیر مسلمانان اتفاقی بیفتد آنوقت حاکم باید جزیه را برگرداند. همچنین مانند زکات که بی بضاعت ها نباید بدهند در جزیه هم همین قانون وجود دارد . کسانی که بی بضاعت هستند نباید جزیه بدهند و همچنین بر زنان و کودکان و پیرمردان هم لازم نیست جزیه بدهند.( به هر کس که در مورد جزیه ذره ای مطالعه داشته است رجوع بکنید همین جواب را به شما میدهد)

در مورد آیات بنده تفسیر ندارم که به قبل و بعد آیه رجوع بکنم ولی کشتن انسان های بیگناه و زن و بچه در اسلام جایز نیست
کارهایی که بن لادن و غیر آنها انجام میدهند از نظر اسلام منع شده است.
خداوند در قران سوره ممتحنه آیه 8 و 9 میفرماید:خداوند شما را از نیکی کردن و عدالت با کسانی که در دین با شما نجنگیده و از دیارتان بیرون نکرده اند باز نمی دارد زیرا خداوند دادگران را دوست دارد. بلکه شما را از دوستی با کسانی باز میدارد که در دین با شما جنگ کرده و از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با همدیگر همدست شده اند و هر کس انان را به دوستی گیرد آنان همان ستمگرانند. این آیه دقیق میگوید باید رفتار عادلانه با مخالفان داشت هر چند مشرک باشند. .
آیات قران همشون که جهاد نیست. هم آیات صلح هست و هم پیشگیری و در آخر هم جهاد.. این طبیعت تمام انسان ها هست که هم برای زمان جنگ و هم زمان صلح قوانین مخصوص خودشان را دارند.

اما در مورد مشرکان و نجس: نجس به معنای ناپاک بودن بدن و لباس نیست. اگر اینطور بود باید مسلمانان هر بار که با مشرکان دست میدادند غسل میگرفتند !!

نجس در این آیه یعنی ناپاک بودن تفکر شرک آلود است که خداوند بدترین وجه را در این مورد بکار میبرد.. مطلب طولانی است در این مورد قرضاوی کتابی دارد به اسم:موقف اسلام در مورد کفر یهود و نصاری . هر کس دوست داشت مطالعه بکند.. لطفا قبل از خواندن از قران فتوا صادر نکنید.

-- مسلم ، Feb 19, 2009

بهمن جون،
اتفاقا روده درازی آقایون درست ترین جنبه کارشان است:
به این روش می گن "تلقین و تکرار". که یک روش خیلی موثر برای شست و شوی مغزی است. این روش از صدها سال قبل شناخته شده است و حتی روان شناسی جدید هم از آن بهره می گیرد.
در این روش یک مطلب را -هر جند کذب و خرد ستیز- بارها و بارها برای مخاطب تکرار می کنند. در نتیجه پس از مدتی مخاطب خواه ناخواه آن را باور می کند.
شاید به نظرت روشی احمقانه و ناکار آمد باشد ولی متاسفانه باید بگویم که اتفاقا بسیار بسیار کار آمد است و حتی با هوش ترین افراد هم در مقابلش آسیب پذیرند.
نمونه اش همین اعتقادات مذهبی است. از بچگی آن قدر آن را به گوشت می خوانند که بی آن که بدانی آن ها را چنان باور می کنی که شاید هرگز نتوانی از شرشان خلاص شوی.
اگر هزار دلیل منطقی هم در رد مذهب برایت بیاورند، باز هم می ترسی که دلایل را قبول کنی. در حالی که اگر کلاهت را قاضی کنی هیچ دلیل عقلی ای وجود ندارد که موارد متافیزیکی مذهبت را قبول کنی.

روش حضرات علما هم همین است: از وقتی بالای منبر می روند یک جمله را به هزار شکل متفاوت تکرار می کنند. آنقدر آن را می گویند که مخاطبان ناخودآگاه باور می کنند.
خلاصه که اشکال کمبود کیفیت را با زیادی کمیت جبران می کنند. و خوب هم جواب می گیرند.
امروزه هم که ابزای مثل تلویزیون و رادیو بسیار به این امر کمک می کنند. تبلیغات در کشور ما آنچنان یک طرفه و مفرط است که مردم به هر سو که رو می کنند مورد تهاجم پیام های برنامه ریزی شده قرار می گیرند. این پیام ها نا خود آگاه مغز مردم را شست و شو می دهد به نحوی که مثلا ارامنه ما به امام حسین تعصب پیدا می کنند (!) یا مثلا افراد بسیار تحصیل کرده و روشنفکر ما برای مردم غزه پیراهن چاک می کنند ولی اهمیتی نمی دهند که دریای خزر را از دست بدهیم!
خلاصه که اشتباه کرده هر کی گفته:
"سخن کم گوی تا در کار گیرند"


-- آریا ، Feb 19, 2009

فهم صحيح آيات قرآن
من به خانم زيبا حق مي‌دهم، آيات قرآن را به درستي درك نكنند. هركسي مثل ايشان وقتي به مخاطب و زمان و مكان نزول آيات‌ قرآن توجه نكنند، به چنين مشكلي مبتلا مي‌شود. كار خانم زيبا مثل اين است كه كسي در مجلس عروسي گفته است، «ان شاء الله مبارك باشد»؛ اما خانم زيبا تصور كند، در مجلس عزا گفته شده است و بعد بر او ايراد بگيرد كه چرا چنين سخن بي‌جايي گفته است. بايد خانم زيبا توجه بفرمايد كه الفاظ «مشركان» و «اهل كتاب» در هر زمان و مكاني معنايي متفاوت دارد؛ چنان كه اگر در ايران در زمان معاصر گفته شود، «مردم»، معنايش ايرانيان است؛ اما اگر در فرانسه گفته شود، «مردم»، معنايش فرانسويان است.
خانم زيبا، مراد از «المشركون» در آيه 28 سوره توبه بت‌پرستان بعد از فتح مكه هستند؛ نه يهوديان و مسيحيان. سوره توبه در سال نهم هجرت نازل شده است و يك سال قبلش مكه فتح شده و مردمش به اسلام گرويده‌اند؛ لذا ديگر پذيرفته نبود، كعبه‌اي كه متعلق به مسلمان شده بود و آنان نيز با بت‌پرستي مبارزه مي‌كردند، اجازه دهند، باز مثل گذشته كعبه را بت‌خانه خود كنند و برهنه آن را طواف نمايند. اگر شما مي‌فرماييد، مبارزه با بت‌پرستي و خرافات كاري ناپسند بوده است، ما با شما سخني نداريم؛ اما اگر آن را كاري درست مي‌دانيد، به طور طبيعي مسلمانان حق داشتند، بت پرستان را از ورود به مسجد الحرام ممنوع كنند.
خانم زيبا، مراد از «اهل الكتاب» نيز در آيه 29 يهودياني بودند كه در مدينه و حوزه قلمرو مسلمانان زندگي مي‌كردند و سابقه ممتدي در توطئه و جنگ بر ضد مسلمانان داشتند. اين كه يا بايد آنها تابع حكومت اسلامي و مقررات آن باشند و به موجب آن جزيه بدهند يا اگر با مسلمانان سر جنگ دارند، با آنان جنگيده شود، سخن ناحقي نيست كه شما را بر آشوبد. در هيچ حكومتي به سركشان و توطئه‌گران اجازه توطئه و سركشي نمي‌دهند.

-- نكونام ، Feb 19, 2009

از دوستانی که اعتراض میکنند چرا حضرات انقدر پرجانه هستند و یه ریز صحبت میفرمایند (که مردم عوام به این روده درازی میگویند) در عجب هستم، آقا جان این همه علم و دانش و معرفت رو که نمیشه توی چند تا جمله جمع و جور کرد، آخه حیف نیست؟ صحبتهایی به این نغزی رو آدمیزاد جمع و جور بنویسه؟ بعد بره دنبال کار و زندگی و لذت بردن از این زندگی بی ارزش و فانی؟ همسر آلبرت انیشتین میگوید که وقتی این نظریه مسخره و فانیه نسبیت به ذهن معیوب انیشتین هجوم آورد، این فرد ناآشنا به علوم معتبره ای که امثال ... توی بوغ میکنند رفته طبقه دوم منزل. همسر هم هر از گاهی ناهاری چیزی میبرده در سینی که آلبرت بخورد و بعد از دو هفته (بیش یا کم) از پله ها پایین میاید و چند صفحه کاغذ میگذارد جلوی ضعیفه و این میشود داستان نسبیت انشتین. خودمانیم اگر یکی از این دوستان بخواهد فرمول ریاضی چیزی بنویسد باید همه ما خلق الله از خانه بیرون آمده و سر به بیابان بگذاریم!!!!!!!

-- حاشیه نشین ، Feb 20, 2009

جناب مسلم به مثال زیرتوجه فرمایید
1- فرض کنید آقای خامنه ای بگوید شخصی از مخالفینش، (مثلاً اکبر گنجی) هر گز به ولایت فقیه ایمان نخواهد آورد بنابراین در جهان آخرت در قعر جهنم خواهد بود ( حالا نگویید گنجی در گذشته به ولایت فقیه ایمان داشته، گنجی صرفاً یک مثال است)
2- گنجی تا پایان عمر به ولایت فقیه ایمان نمی آورد .
3- پس از چند قرن شخصی به نام مسلم می گوید ، این از معجزات آقای خامنه ای است که گنجی تا پایان عمر به ولایت فقیه ایمان نیاورد. چون می توانست با ایمان آوردن الکی، کلام آقای خامنه ای را باطل کند!!.

حالا شما بگویید این استدلال کودکانه نیست؟!

-- فرشاد ، Feb 20, 2009

جناب مسلم و جناب نکونام
خانم زیبا کاملاً درست می گوید. اینجا مدرسه نیست که این دروغها را به ما تحویل می دهید. به آیات زیر توجه کنید :
کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند (توبه. 29)
پس چون ماههای حرام به سر آمد آنگاه مشرکان را هر جا یافتید به قتل رسانید. و آنها را دستگیر و محاصره کنید . و هر سو در کمین آنها باشید. چنانچه توبه کردند و نماز به پای داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید. که خدا آمرزنده و مهربان است. (توبه.5)

اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردندو به سختی کشته شوند(احزاب. 61)
البته آیات دیگری هم هست که برای طولانی نشدن، ذکر نکردم. حالا شما بفرمایید کدامیک از این آیات جنبه دفاعی دارند. فقط ما را یک بچه دبستانی فرض نکنید!

-- فرشاد ، Feb 20, 2009

تشكر از سايت زمانه
يكي از دوستان، خطاب به اينجانب فرمود: برو در وبلاگ خودت بنويس! چرا اينجا كامنت مي‌گذاري؟ من عرض مي‌كنم: مگر شما طرف‌دار يك‌صدايي هستي! از آزادانديشي و طرح‌ ديدگاه‌هاي گوناگون و تضارب آراء چه بدي ديده‌اي؟ بالاخره در همين بحث‌ها حقايق آشكار مي‌شود. بايد از سايت زمانه تشكر كرد كه به همه افراد، حتي آنان كه سلاحي جز مسخره كردن و افترا زدن ندارند، اجازه اظهار نظر مي‌دهد. من تمايل دارم، سايت زمانه همان سياست آزادمنشانه پيشين خود را ادامه دهد و به مخالفان آقاي گنجي هم امكان نشر مقالاتشان را بدهد. از مسئولان سايت زمان تقاضا دارم، از آقاي دكتر ابوالقاسم فنايي بخواهند، مقالاتشان را ادامه دهند و در سايت شما منتشر سازند.

-- نكونام ، Feb 20, 2009

خانم زیبا فرمودند: یهودیانی که توطئه کردند باید تمام مردانشان را کشت و ... حال آنکه تاریخ میگوید کسانی که توطئه کرده بودند و قانون دو طرفه را نقض کرده بودند خودشان پیشنهاد دادند که یک نفر ( اسم فرد یادم نیست) در مود آنها قضاوت بکند آن فرد هم گفت کسانی که توطئه کردند باید کشته شوند... کسانی که توطئه نکردند کشته نشدند. کجای تاریخ گفته تمام مردان را کشتند؟؟؟؟ اسلام دین رحمت است اما نه برای کسانی که قانون دوطفه صلح را شکستند و با دشمنان همراه شدند بر علیه مردم دین رحمت است برای انسان های خوب. همان یهودیانی که توطئه نکردند کشته نشدند. به هر تاریخی که اعتقاد داری رجوع کن و مدرک درست و صحیح را بخوان..

حالا برخورد اسلام را مقایسه بکنید با برخورد امروز یهودیان که 1300 زن و کودک و پیرمرد و ... را شهید کردند.. اسلام فقط افرادی که تخلف کردند را کشت..

زیاده خواهی به جنگ جهانی اول جنگ جهانی دوم ، بمب های اتمی هیروشیما و ناکازکی ، جنگ ویتنام ، جنگ عراق ، جنگ فلسطین میگویند که همشون با اسم دموکراسی میلیاردها انسان بیگناه را کشتند.

-- مسلم ، Feb 20, 2009

شرح بنی قرِیظه از زبان طبری :
یهودیان برای پیغمبر پیغام می فرستند که :
((مار ا هم چنان زنهار ده که بنی نضیر دادی که با خواسته و زن و فرزند به شام شدند. پیغمبر گفت نکنم الا آنکه خدای فرماید.
جهودان گفتند ای پیغمبر بر ما نیکویی کن و ما را ببخش. پیغمبر گفت بر حکم مهتر شما سعد بن معاذ بسنده کردم.))
محمد سعد بن معاذ را که دستش تیر خورده بود و زخمی شده بود را انتخاب می کند تا درباره بنی قریظه حکم کند. یهودیان هم چاره ای نداشتند که این را بپذیرند. سعد بن معاذ می گوید :
((سعد گفت : همه را گردن باید زدن و خواسته شان غارت کردن و زن و فرزند برده کردن. پیغمبر شاد شد و گفت یا سعد حکم چنان کردی که خدا بفرمود. جهودان چون این سخن شنیدند هرچه توانستند گریختن، در بیابان بگریخت و آنچه بماندند و مردمان این حصار هشتصد تن بودند. پیغمبر بفرمود که همه را دست ببستند و ... به مدینه باز آمدند به آخر ذی القعده))
با توجه به روایت طبری، یهودیان درخواست کردند که پبغبر آنها را ببخشد و اجازه دهد مانند بنی نضیر از مدینه به شام کوچ کنند ولی این پیامبر رئوف! قبول نکرد و وقتی سعد بن معاذ حکم به قتل مردان داد، خوشحال شد و گفت حکم خدا هم همین است!!
بعد محمد دستور می دهد همه مردان و حتی کودکانی که موی زهار بر آنها روییده است را بکشند!
اگر باور ندارید به تاریخ طبری جلد 3 مراجعه فرمایید

-- فرشاد ، Feb 20, 2009

آقای نکونام عزیز،
فکر کنم فرق بنده با شما در همین است که من برای مشرک، کافر و بت پرست هم حق حیات و کرامت انسانی قائلم. اگر مبارزه با بت پرستی مثل مبارزه با یک عقیده از راه افشاگری و آگاه سازی و گفتگو باشد ( همین کاری که گنجی میکند یا ما کامنت گذاران میکنیم) اشکالی وجود ندارد ولی توجه کنید که نه گنجی و نه من و شما همدیگر را نمیکشیم یا به زور متوسل نمیشویم و از هم جزیه نمیگیریم. ما سعی میکنیم از طریق گفتگو یکدیگر را قانع کنیم یا میتوانیم یا نمیتوانیم. در ضمن همدیگر را نجس خطاب نمیکنیم. البته من شما را نجس نمیدانم ولی شاید شما من را نجس بدانید.

-- زیبا ، Feb 20, 2009

آقای مسلم
در رابطه با واقعه قتل عام بنی قریظه به منبع زیر مراجعه فرمایید: . صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 280

در ضمن جنگهای جهانی اول و دوم و حمله اتمی به هیروشیما چه ربطی به دموکراسی دارد؟ آمریکا هم دارد از اسم حقوق بشر و دموکراسی سوء استفاده میکند اگر هر جایی جنگ راه میاندازد ولی خود حقوق بشر سر جایش است. آیا شما ایرادی در حقوق بشر میبینید؟ آن را خوانده اید؟

-- زیبا ، Feb 20, 2009

سپاس از گنجی و زمانه.لطفا ادامه دهید.بسیار استفاده کردم.

-- omied.s ، Feb 20, 2009

تاریخ را یک نفر نمی نویسد. تاریخ طبری تنها یک روایت است. تاریخ را دیگران هم نوشته اند. در سیره ابن هشام خبری از چنین کشتاری نیست. اگر به قول محمد از آن طبری که شما اورده اید رای سعد رای خدا هم بوده پس آیاتش کجاست.

از سایت زمانه می خواهم از درج توهین به اشخاص و گروهها امتناع کند به خاطر دارم که در یکی از کامنت هایم که از امثال گنجی به علت ساخت و پاخت هایشان با نظام انتقاد شده و روش از زندان مقاله های علمی و مانیفست نوشتن و عکس یادگاری بیرون دادنشان زیر سوال رفته بود سایت زمانه کامنت را درج نکرده بود. اکنون هم لطف کنید کامنت کسی که دیگران را به ریشخند می گیرد و متهم به روده درازی می کند درج نفرمایید.
کسانی که دست در کاسه نظام جمهوری اسلامی دارند و از قران دفاع می کنند جز به تخریب وجه قران همت نمی کنند اما با این حال توهین به این افراد و ریشخند زدن به ایشان جز همان تکرار روش جمهوری ملایان نیست.

-- احمد ، Feb 21, 2009

این بچه ها که تازه با ترجمه ی قران اشنا شده اند مرا کلافه میکنند. من خودم از هفت سالگی حافظ قرآن بده ام. بچه از من می پرسد که چرا کارهای خدا مثل آدمها نیست؟ چرا اگر سران بنی قریظه خشم گرفته بود دستور داد که دختران آنها را ببرند و در بازها بفروشند تا برای همیشه در ذلت بردگی بمانند؟ می پرسند که خدا اگر با فرعون بد بود چره قوم بیجاره ی او که خودشان مظلوم بودند را نابود کرد با آن خونی کردن رود نیل و زهری کردن آب برای مصریهای بدبخت؟ چرا اگر چندتا از سران قوم ثمود نگذاشتند که ماده شتر الله آب بخورد الله همه زن و بچه ها و پیرمردها و کل مردم آن قوم را به شکنجه نابود کرد؟ مگر بچه ها چه گناهی داشتند اگر کدخدای ده اشتباه کرده و گناه هم کرده بود؟

-- ذوالفقار علی ، Feb 21, 2009

حق حيات و كرامت انساني در اسلام
تا آنجايي كه من آگاهم، اسلام براي همه كساني كه توطئه و فساد نكنند، حق حيات قائل است و كرامت انساني آنان را پاس مي‌دارد. ممنوع شدن بت‌پرستان از ورود به مسجد الحرام منافاتي با رعايت حق حيات و كرامت انساني ندارد. وقتي پيامبر اسلام(ص) در سال هشتم براي فتح مكه وارد آن شهر شد، در عين حالي كه قريب به اتفاق آنان بت‌پرست بودند، نه آنان را كشت و نه كرامت انساني آنان را زير پا گذاشت.
پيامبر اسلام(ص) تنها در جايي كه دشمنانش توطئه و جنگ كردند، با آنان مقابله كرد و حق دفاع از خود براي هر كس و جمعيتي محفوظ و مسلّم است.
نجس يعني پليد، نه غير طاهر. بعيد مي‌دانم كه شما مشركان مكه را با آن همه سوابق سوء پليد ندانيد. آنان بودند كه تازه‌مسلمانان را شكنجه مي‌كردند. همانان بودند كه تازه‌مسلمانان را از وطن خود آواره كردند و اموالشان را متصرف شدند. همانان بودند كه تنها در پي تنعم و خوش‌گذراني‌هاي خود بودند و به يتيمان و مساكين و بردگان رسيدگي نمي‌كردند، بلكه به آنان ستم مي‌نمودند. همانان بودند كه چندين جنگ بر ضد مسلمانان به راه انداختند. شما فقط يك لفظ مشرك را مي‌شويد و به سوابق و شخصيت‌ آنان عنايت نمي‌كنيد.
خانم زيبا، من تصور نمي‌كنم، شما چنين خصلت‌ها و سوابقي داشته باشيد؛ بنابراين شايد شما همچنان كه نامتان زيباست، سيرت شما هم ان شاء الله زيبا باشد.
من در وبلاگم پستي نوشته‌ام به نام «عشق خدا به بندگان كافر»

-- نكونام ، Feb 21, 2009

آقای فرشاد:

شما واقعا تا بحال بحث کردید؟؟ چه کسی به شما گفته که وقتی میخواهی بحث بکنی یک جمله از اول کتاب یکی از وسط یکی از آخر درمیارن بعد آنها را به عنوان مدرک جهاد ارائه میکنند؟؟ این نوع بحث کردن توهین است به مخاطبی که مطلب را میخواند.. شما یک آیه را از اول سوره توبه یکی از وسط یکی از آخر آن در آوردید بدون اینکه قبل آیات وبعد آیات را بیاورید . جدا بنده برای افرادی مانند شما هیچ پاسخی نمیتوانم داشته باشم چون با هیج منطقی راه نمی آیید و اصرار دارید با هر حربه ای که میتوانی حرف خودت را به کرسی بنشانی.. بنده زیر همین لینک در مورد آیات شما و خانم زیبا و کسانی که این مطلب را میخوانند مینویسم.

-- مسلم ، Feb 21, 2009

در مورد آیاتی که خانم زیبا و آقای فرشاد آوردند:

این آیات از سوره توبه هستند..سوره توبه در مورد کسانی است که صلح حدیبیه را شکستند و به مسلمانان حمله کردند و آنان را شهیدکردند. خداوند بعد از این حمله و شکستن صلح آیات را نازل کرد.. بنده چند آیه قبل از آیات خانم زیبا را می آورم و بعد آیه خانم زیبا و آقای فرشاد را که در ادامه همان آیات مینویسم. خودتان قضاوت بکنید.

آیات به شرح زیر است:

[اين آيات] اعلام بيزارى [و عدم تعهد] است از طرف خدا و پيامبرش نسبت به آن مشركانى كه با ايشان پيمان بسته‏ايد (1

( دقت کنید میگوید آن مشرکانی که پیمان را شکستند)

پس [اى مشركان] چهار ماه [ديگر با امنيت كامل] در زمين بگرديد و بدانيد كه شما نمى‏توانيد خدا را به ستوه آوريد و اين خداست كه رسواكننده كافران است (2)

و [اين آيات] اعلامى است از جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حج اكبر كه خدا و پيامبرش در برابر مشركان تعهدى ندارند [با اين حال] اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است و اگر روى بگردانيد پس بدانيد كه شما خدا را درمانده نخواهيد كرد و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده (3)


مگر آن مشركانى كه با آنان پيمان بسته‏ايد و چيزى از [تعهدات خود نسبت به] شما فروگذار نكرده و كسى را بر ضد شما پشتيبانى ننموده‏اند پس پيمان اينان را تا [پايان] مدتشان تمام كنيد چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد (4)

پس چون ماه‏هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمينگاهى به كمين آنان بنشينيد پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند راه برايشان گشاده گردانيد زيرا خدا آمرزنده مهربان است (5)


منظور خانم زیبا و آقای فرشاد آیه 5 هست. حال شما به آیه 4 دقت کنید.. خداوند میگوید کسانی که عهد را نشکستند کاری با آنها نداشته باشید. فقط به کسانی میگوید که عهد و صلح را شکستند و به مسلمانان حمله کردند و انان را کشتند..

حالا در ادامه اگر آیات بعدی را هم بخوانید بازهم میگوید کسانی که عهد و پیمان را نشکتند کاری با آنها نداشته باشید.

تاسف آوره که خانم زیبا و آقای فرشاد آیات قبل را سانسور میکنند و فقط قسمتی از سخنان را می آورند.

قضاوت به خوانندگان.

-- مسلم ، Feb 21, 2009

در مورد یهود بنی قریظه:


یهود بنی قریظه در مدینه بودند و با مسلمانان عهد و پیمان صلح
داشتند ولی ناجوانمردانه به مکه رفتند و با مشرکان یواشکی پیمان بستند
بر علیه مسلمانان و اعلام کردند که شما از جلو حمله کنید ما از پشت سر......

بعد اتفاقات جنگ امد و ....

اما افرادی که صلح را نشکتند بنده یکی از انها را اسم میبرم عَمْرُو بْنُ سُعْدَى تاریخ طبری جلد 2 صفحه 248
مسلمانان کاری با او نداشتند..
چند نفر دیگر عهد را هم شکسته بودند اما ایمان آوردند و ( توبه کردند)
اسم چند نفر را مینویسم ثَعْلَبَةَ بْنَ سَعْيَةَ ، وَأُسَيْدَ بْنَ سَعْيَةَ ، وَأَسَدَ بْنَ عُبَيْدٍ

الاستیعاب فی معرفه الاصحاب جلد 1 ص 63
در اکمال الکمال جلد 4 ص 404 در تاریخ صغیر جلد ص 48
تاریخ طبری جلد 2 ص 248
تاریخ دمشق جلد 2 ص 248

افراد دیگر که در مورد 800 نفر بودن آنها بحث زیادی است
البته تعداد مهم نیست چون قانون را خودشان گذاشته بودند و خودشان میدانستند که چه جرمی
مرتکب شدند. خودشان هم سعد را انتخاب کردند که حکم بکند پیامبر پیشنهاد ایمان داد که ایمان بیاورید
( توبه بکنید) اما قبول نکردند..

مطلب صحیح بخاری کامل نیست فقط قسمت کوتاهی از مطلب را آورده است.
طبری روایت را چند بار آورده است.

باید مطلب را کامل خواند

.............

تفاوت مسلمانان با یهود را میتوانید در جنگ چند هفته پیش ببینید. مسلمانان افرادی را که سر عهد و پیمان
خودشان بودند و کسانی که ایمان آوردند ( از کارشان توبه کردند) با اینکه خیانت کرده بودند
بخشیدند .

اما یهودیان چند هفته پیش بخاطر چند موشک حماس 1300 زن و کودک را کشتند.

یهودیان زیادی آنجا بودند آنها اعتراضی به این حکم نداشتند چون میدانستند که خود بنی قریظه محکوم است.. آیا شما اگر مثلا با کشور عراق پیمان صلح داشته باشید و بعد عراق با کشورهای دیگر برعلیه شما حمله بکند و ناجوانمردانه پیمان را بشکند بازهم صلح میکنید و به آنها امان میدهید؟؟ از کجا معلوم دوباه این کار را نکنند؟؟ کور کورانه قضاوت نکنید.

-- مسلم ، Feb 21, 2009

اما استدلال آقای فرشاد در مورد آقایان خامنه ای و گنجی:

آقای فرشاد ولایت فقیه چه شباهتی با اسلام دارد؟؟ ولایت فقیه را آقای خامنه ای اگر به مخالفان خودش ارائه بکند 1 درصد هم به آن ایمان نمی آورند.
ولی اسلامی که پیامبر ارائه کرد خیلی از مخالفانش ایمان آوردند. افرادی مانند ابوسفیان و عمر و خالد و عمروعاص و .....

لااقل اگر مثالی می زنی یک مثالی بیاور که ربط داشته باشد. چرا وقت بنده را تلف میکنید؟؟

پیامبر به ابولهب پیشنهاد اسلام داده بود. چیزی که خیلی از مخالفان پیامبر قبول کردند
در ضمن اگر ابولهب ایمان می آورد که تمام پیامبری و سوره ای که آورده بود از بین میرفت..
یعنی سخن پیامبر این است: تو ایمان نمی آوری و جایت جهنم است. و این سخن را خداوند کسی که از درون تو خبر دارد گفته است..
ابولهب میتوانست بگوید من ایمان میارم خدای تو اشتباه گفته است و سوره تو هم اشتباه است..
پیشنهادی که میگوید: خدای من از درون قلبها خبر دارد و گفته ابولهب ایمان نمی آورد و به زودی به جهنم خواهد رفت... حال آنکه ابولهب 10 سال بعد زنده هم هست و هر لحظه امکان دارد ایمان بیاورد.
چون اسلام چیز سختی نبود و خیلی از مخالفان دیگر مانند عمر و .. ایمان آورند.. چگونه پیامبر احتمال میداد که حتما ابولهب ( فرد خاص) ایمان نمی آورد؟؟؟


آقای خامنه ای در عوض قبول کردن ولایت فقیه چه چیزی به آقای گنجی میدهد؟؟ آیا حاضر است تمام پادشاهی و حکومت خودش را در مقابل این پیشنهاد بگذارد؟>؟
پیامبر تمام پیامبری و ادعای خودش را در مقابل این سوره گذاشته است.

اصلا گذاشتن چنین پیشنهادی از طرف هر انسان عادی غیر ممکن است.

-- مسلم ، Feb 21, 2009

خانم زیبا:

آمریکا به تنهایی سر کودکان افغانستان بمب های 10 تنی نریخت. آمریکا به همراه هم پیمانان اروپایی این کار را انجام داد. و هیچ کشور غربی با اینکار او مخالفت نکرد.همچنین در عراق و کشورهای دیگر...........
حقوق بشری که فقط به نفع غرب است. ..............چرا حقوق بشر بعد از حمله اسراییل به فلسطین و کشته شدن زنان و کودکان فلسطینی هیچ عکس العملی جز شعار انجام نداد؟؟ چرا حتی یک کشور اسراییل را بخاطر این اعمال تحریم نکرد؟؟ جالبتر اسراییل کشوری است که خودش را مقید به حقوق بشر میداند. حقوق بشر آلتی است که کشورهای قویتر بر علیه کشورهای ضعیف تر از آن استفاده میکنند.....
شما هرگز استفاده از حقوق بشر توسط کشورهای ضعیف بر علیه کشورهای قویتر را نخواهید دید. هرگز.. هرگز.. اما همیشه کشورهای قویتر با اسم حقوق بشر بر علیه کشورهای ضعیف از آن استفاده کردند و خواهند کرد..
اگر بخواهم به بند بند آن گیر بدهم یک مقاله بزرگ میشود. فعلا به همین مطلب کوتاه بسنده میکنم.

-- مسلم ، Feb 21, 2009


دین خون و شمشیر!
١- بیش از ٨٠ درصد مردم جهان نا مسلمان (کافر) هستند. اکثریت مطلق.
٢-در ادیان شرق آسیا چیزی بنام معاد و جهنم و عذاب اخروی نیست.
٣- در مسیحیت ، عیسی شان خدایی دارد .این دین در قرائت های مختلف ، اهل مدارا و صلح است.
٤-اسلام و یهودیت ، دو آیین سامی دیگر ،جوانه و ریشه یک دین هستند. یهودیت دین اختصاصی قوم یهود و اسلام دین خون ریز و مهاجم است. دین خون و شمشیر.
٥- تنها فردی که در طول تاریخ بشر ادعای ارتباط با آسمان داشته ، پیامبر اسلام است. بقیه باصطلاح «پیامبران» شخصیت های افسانه ای قوم یهود هستند. واقعیت وجود آنها باندازه واقعیت وجود جمشید و فریدون و رستم و ... است.
٦- استناد گفته های محمد به قصص تورات واهی ، خود به خود اعتبار قرآن را به حد تورات فرو می کاهد.
٧- ضد ونقیض های بسیار هم در تورات و هم در قرآن وجود دارد. برای نمونه در داستان موسی و فرعون ،می گوید عصای موسی با معجزه الله مار می شود. سوال این است : معجزه تبدیل ریسمان های فرعون به مارها کار کدام خدا بود؟
٨-اسلام ، پیروان خود را تسلیم شده می خواند و می خواهد. مسلم = تسلیم گشته = دستها را بالا برده = مصلوب الاختیار شده = پذیرای ذلت وزبونی شده = بنده شده.
٩-مسلم مومن وظیفه دارد روزانه پنج مرتبه اظهار درماندگی کند و دگر اندیشان را دشنام دهد. ( غیر المغضوب علیهم ... ولظالین)
١٠- رابطه و بحث عادی با انسان های غیر عادی بی فایده است. نمونه های استدلال این افراد در این کامنتها گویاست.

-- بیزار از ریا ، Feb 21, 2009

آقای مسلم، سلام خداوند بر شما و سلام ائمه اطهار بر شما. شاعری فرمود آب را گل نکنیم. خداوند خیرتان بدهاد (انشاالله) پیشنهاد این حقیر آنست که اگر میخواهید از فتوحات اسلام عزیز دفاع بفرمایید، خوب دفاع بفرمایید چرا مسائل را با هم قاطی میفرمایید؟ اگر فتوحات اسلام قابل دفاع است (حالا بگذریم که این فتوحات بوده یا یک تراژدی) که دفاع کنید، اینکه وسط بحث به صحرای کربلا میزنید و بمب اتمی هیروشیما را به اسلام عزیز گره میزنید، یا جنگ غزه را به حماسه های حضرت عباس علمدار گره میزنید، به نظر نگارنده آمد که معاذالله دستتان خالی است و پشت دفاع از اسلام عزیز منافع سیاسی و زبانم لال منافع دیگری نهفته است!!!! اگر ریگی به کفش نبود، بحث میکردیم دیگر....... چرا از در و دیوار میگوییم؟ اگر گردن زدن اسرا افتخاری است، خوب دفاع کنید...... اینکه خودمان و پیامبرمانرا پشت بمب اتم آمریکای جنایتکار پنهان کنیم لابد یک جایمان لنگ میزند دیگر........ غیر از این است؟

-- حاشیه نشین ، Feb 21, 2009

جناب نکونام،
سپاس از آن که بر خلاف گرایش درونی، مرا «دوست» خوانده‌اید (این مرا به یاد شگردهای استادان درس معارف اسلامی دانشگاه می‌اندازد)؛ به نظر می‌آید خاطر شما را بسیار رنجانده‌ام. اما شوربختانه، شما یادداشت کوتاه مرا هم – مانند نوشتارهای گنجی – گذرا و سَرسَری خوانده‌اید! من نوشتم که «از شما [...] خواهش می‌کنم به دیگر خوانندگان زمانه احترام بگذارید و سخنان‌تان را در جایگاه‌ »comments» (نظرها) به درازا نکشید». از شما خواسته‌ام که نظرگاه‌هایتان را کوتاه و چکیده‌وار در پانوشت مقاله‌های زمانه بنویسید؛ نه این که – چنان که گفته‌اید – «برو در وبلاگ خودت بنويس! چرا اينجا كامنت مي‌گذاري؟»!
من هواخواهِ تک‌صدایی نیستم. اما، امیدوار نیستم که از میان این گونه گفت و گوها در بخش «نظرهای خوانندگان»، درست و نادرست از هم شناخته شوند. شیوه‌ی جُستارِ و سنجشگریِ عالمانه و راست‌آزمایی چنین نیست. به همین سبب، به شما (و کسانی چون «مسلم» و «خادم کوچک قرآن مجید») پیشنهاد می‌کنم که شما نیز، همانند گنجی یا کدیور، به نوشتن مقاله‌های سنجشگرانه [: انتقادی] روی آورید و با حاشیه نویسی‌های پراکنده و دراز، توانایی خود را هدر ندهید. وبلاگ شما برای چنین کاری حاضر و آماده است. حتی می‌توانید مقاله‌های خود را به رادیو زمانه بفرستید.
باید شیوه‌ی آزادمنشانه‌ی رادیو زمانه را ــ که امروز، به حق، در میان فرهنگ دوستان جایگاه والایی یافته – بسیار سپاس گزارد. اما نظر من (و آن گونه که برمی‌آید، برخی دیگر از خوانندگان زمانه) این است که گرچه گاهی دست بر نکته‌های مهم می‌نهید ــ که گنجی باید حتماً آنها را در نظر بگیرد ــ اما معمولاً، استدلال‌های شما (و «مسلم» و «خادم کوچک قرآن مجید») بسیار ساده‌انگارانه و حتی، گاهی بی‌ربط به نوشته‌ی گنجی است؛ گویی شما محتوای اصلی نوشتارهای گنجی را درنمی‌یابید، یا خودخواسته، بدان بی‌توجه اید. همان گونه که برخی خوانندگان گفته اند، من هم یادآوری می‌کنم که اینجا، کلاس درس توجیهی/تبلیغی اخلاق و معارف اسلامی نیست.
در پایان، باز هم از شما (و «مسلم» و «خادم کوچک قرآن مجید») که به مکتب‌تان باورِ استوار و برای دفاع از آن در برابر نقدهای خانمان‌سوز گنجی، سخنِ بسیار دارید، می‌خواهم که به نوشتن سامان‌مند روی آورید و نقدهایتان را به صورت مقاله منتشر کنید تا هر که جوینده باشد، از خواندن‌شان بهره‌ور گردد. در بخش «نظرهای خوانندگان» هم، چکیده‌ای کوتاه و نشانی آن نوشتارها را بگذارید تا به حقِ خوانندگان زمانه هم احترام نهاده باشید.

-- بردیا ، Feb 21, 2009

جناب مسلم
مشکل شما این است که فکر می کنید دیگران چیزی نمی فهمند. به عنوان مثال بعنوان بدون نام درباره مقاله آقای مدرسی کامنت می گذارید و فکر می کنید کسی نمی فهمد که شما این کامنت را گذاشته اید! در حالیکه همه فهمیدند که کامنت از شما است. یا مثلاً می گویید پیامبر دستور کشتن همه بنی قریظه را نداد. نوشته اید : (کسانی که توطئه نکردند کشته نشدند. کجای تاریخ گفته تمام مردان را کشتند؟؟؟؟ اسلام دین رحمت است ...) چون فکر می کنید دیگران نمی فهمند و نمی دانند. در حالیکه برایتان از تاریخ طبری دلیل آوردم که محمد نه تنها همه مردان بنی قریظه که نتوانسته بودند بگریزند را کشت بلکه پسر بچه هایی را هم که مو بر صورتشان روییده بود را هم کشت. این است دین رحمت؟! آن چند نفری هم که کشته نشدند به خاطر این بود که اسلام آوردند. آنها که اسلام نیاوردند همه کشته شدند. می گویید هدف از آیه های جنگی اسلام فقط دفاع بوده است. آیه قرآن می گوید بعد از ماههای حرام، کافران را هر جا یافتید بکشید، آنها که دین حق را نمی پذیرند بکشید و ... آن وقت شما می گویید اینها جنبه دفاعی داشته! برادر گرامی از کامنتهای جنابعالی پای مقاله قبل آقای مدرسی در مورد ختنه دختران، و پاسخ سایر دوستان اهل سنت مشخص شد که جنابعالی هیچ اطلاعی از صحیح بخاری و کتابهای مرجع اهل سنت ندارید، اظهار نظر جنابعالی در مورد بنی قریظه هم نشان داد که از تاریخ طبری هم اطلاعی ندارید. آیا بهتر نیست اول بروید کتابهای معتبر دین تان را بخوانید بعد از دین تان دفاع کنید؟ ضمناً هنوز جواب سوال مرا راجع به آیه 7 سوره یس نداده اید!

-- فرشاد ، Feb 21, 2009

زيبا ، نكونام ، مسلم ، فرشاد

دوستان به يك نكته اساسي توجه كنند كه زمان پيامبر را با زمان فعلي مقايسه كردن خطاست، اگر به سخنان ابراهام لينكن، جورج واشنگتن، هاكسلي و ديگر رهبران ليبرال و آزاديخواه آمريكا مراجعه كنيد، نوع نگاهشان نسبت به سياه پوستان(رنگين پوستان) ، حقوق زنان و ديگر مسائلي كه امروزه جزء بديهيات محسوب مي شوند را متوجه خواهيد شد. هيچگاه برابري سفيد پوستان و رنگين پوستان را برنميتافتند. نه اينكه آدمهاي نژاد پرستي بوده اند، بلكه بر اساس زمانه خود انسانهاي پيشروي در امر آزاديخواهي و دموكراسي بودند و با بررسي فعاليتهايشان به ليبرال منشي آنان پي مي بريد. به طور مثال هاكسلي در سال 1817 درباره سياه پوستان مي گويد:" هيچ آدم عاقلي كه از حقيقت امور آگاه باشد، باور ندارد كه يك سياه پوست معمولي با سفيدپوستان برابر باشد، چه رسد به اينكه از آنها سرآمد باشد. اگر اين مطلب صادق باشد اصلا نمي توان باور كرد كه يك سياه پوست ستبر آرواره در يك رقابت برابر و منصفانه كه رقابت انديشه ها در ميان باشد نه آرواره ها، بر رقيب بزرگ مغزتر و كوچك آرواره تر خود چيره شود، رفيع ترين جايگاه در سلسله مراتب تمدن مسلما متعلق به عموزاده هاي سبزه روي ما نيست"
آبراهام لينكن بر اساس استانداردهاي زمانه خود پيشرو بود، با اين حال ديدگاه هايش در نظر ما امروزه نژادپرستانه مي نمايد:‌ "من هرگز نگفته ام كه مدافع برابري نژادهاي سياه و سفيد هستم، من نه خواهان اعطاي حق راي به سياهان هستم و نه خواهان احراز صلاحيت آنان براي كسب مقام هاي كشوري نه مدافع ازدواج آنان با سفيد پوستان......(1858)"
اگر اينان در زمان ما زندگي و تحصيل مي كردند، نخستين كساني بودند كه از اين نوع نگاه به سياه پوستان بيزاري مي جستند. در مورد پيامبر هم بايد او را با استاندارد هاي زمانه اش سنجيد، زماني كه زنان هيچ حقي نداشتند، برده ها همينطور و ديگر مسائل و فجايع انساني در حال انجام بود، پيامبر نصف ديه و ارث و ... را براي زنان(كه آن دوران زنده به گور مي شدند) قرار داد.حقوقي براي برده ها تعيين كرد و.... اگر واقع بين باشيم و پيامبر را در تاريخ خودش بررسي كنيم، فرد بسيار پيشروي در مسائل حقوق بشري بود؛ مشكل اينجاست كه پيروان آن بزرگوار در زمان ما كه بسياري از حقايق آشكار شده نيز خواهان پيروي كوركورانه و بدون تفكر از او هستند.
يك نكته مهم هست كه "زايتگايست" تاريخي را در نظر داشته باشيم. روند رو به جلو نگاه انسانها نسبت به مسائل نژادي و جنسيتي و... را در زايتگايست مي توان تبيين كرد.
آقاي نكونام مسئله زايتگايست را در نظر مي گيرد، ولي نمي پذيرد كه احكام پيامبر، وضع شده توسط شخص ايشان بود، مي پذيرد كه بايد پيامبر را در تاريخ جست نه فراتاريخ، احكام به ظاهر قطعي كه در قرآن هست(همينطور مسائل علمي و فلسفي و...) در واقع موقتي اند، ولي باز هم اصرار عجيبي دارد كه الفاظ از طرف خدايند، از شما مي پرسم، اگر همه مسائل و تناقضات علمي را در قرآن روا ميشماريد، احكام وضع شده را موقتي مي دانيد(احكامي كه انسان وضع كرده و انساني ديگر هم مي تواند "مثل" يا "بهتر" از آن براي تاريخها و فرهنگ هاي ديگر برسازد) ؛ اگر در قرآن ننوشته بود كه الفاظ از طرف خدايند، بازهم اينقدر اصرار بر اين موضوع داشتيد؟ اصلا به ذهنتان خطور مي كرد و با خردتان مي خورد؟ اگر همه مسائل را در تاريخ خود بررسي كنيم، آيا پيامبر حق نداشت براي كساني كه به راحتي و حتي بهتر ميپذيرفتند و عمل ميكردند، اگر قرآن سخن خدا باشد، الفاظ قرآن را از طرف الله بخواند؟ امروزه شما به جز آياتي كه قرآن را لفظ خدا مي داند، (كه چنين نيست، اگر مسائل را در تاريخ خود بررسي كنيم، كلمه وحي كه در قرآن براي نسبت دادن متن به خدا استفاده شده، به معني اشاره كوتاه به چيزي است و اشاره كوتاه نمي تواند به وجود آورنده بيش از شش هزار آيه باشد؛ كه آن شش هزار آيه محصول وحي اند) آيا مدركي ديگر كه بتواند اثبات كند متن از طرف خداست در دست داريد؟ تحدي قرآن؟ اعجاز رياضي قرآن؟ اعجاز علمي(؟) قرآن؟ همه اينها را مي توان جواب داد، گنجي نيز جواب بيشتر آنها را داده است و ديگر جوابها هم موجودند .
از داخل قرآن دليل بيرون كشيدن براي اثبات موضوعي كه دليل برون ديني مي خواهد، مثل استدلال بچگانه و عجيب اشتباه افراد ساده دلي كه مي خواهند تحريف نشدن قرآن را اثبات كنند مي نمايد، مي گويند: در قرآن آيه اي هست كه مي گويد دست تحريف به قرآن نمي رسد! توجه نمي كنند كه اگر موضوع تحريف باشد، ممكن است همين آيه هم جعلي باشد!
اگر ممكن است براي بسط بيشتر نوع نگاهتان به مسئله قرآن و دين، اگر كتاب يا مقاله اي منتشر ساخته ايد، معرفي كنيد كه بيشتر با نگاهتان آشنا شويم.

-- علي ، Feb 21, 2009

جناب فرشاد:

اولا: کتاب محمد بن جریر طبری خیلی بیشتر از این کتابی است که به فارسی ترجمه شده است.
ثانیا: کتاب محمد بن جریر طبری مقدمه دارد. خود طبری در مقدمه کتاب خودش تاریخ طبری میخواند باید افرادی که طبری از آنها نقل کرده است را هم بشناسد. باید به منابع دیگر رجوع کند.

ثالثا: شما اگر تاریخ طبری را خوانده باشید( شک دارم) چند جا طبری یک روایت را چند بار می آورد.

بنده کسی را که کشته نشد در کامنت ها نوشتم. منبع آن سخن هم طبری است. اصل کتاب طبری به زبان عربی.

رابعا: بنده هر کجا نظر بنویسم اسم خودم را هم مینویسم. فکر نکنم دلیلی داشته باشد که بخواهم با چند اسم مختلف نظر بنویسم. اهل دروغ و ریا و تقیه نیستم.

خامسا: نظری که بنده در مورد اهل سنت نوشتم کاملا درست است. آن افرادی که خودشان را اهل سنت میدانستند اهل سنت و جماعت نیستند بلکه خودشان را مقلد امام شافعی و امام های دیگر میدانند. در حالیکه نزد اهل سنت تقلید و مرید گرفتن اصلا وجود ندارد. اصل بر اجماع است.

بنده زیر این لینک و لینک قبلی 3 تا از ادعاهای آقای گنجی را با مدرک رد کردم.و اگر فرصت کنم ادعاهای دیگر را هم راحت رد میکنم

1: ادعای ایشان رد مورد کتابت قران در زمان عثمان .

2: سوره ای آوردم که نشان میدهد سخن قران در مورد آینده دقیق و درست است..

3: ادعای آقای گنجی در مورد امرو قیس را هم رد کردم.

بنده متاسفم که شما هنوز اصل اولیه بحث را یاد ندارید و برای اثبات سخن خودت مجبور میشی یک آیه از اول یکی از وسط و دیگری را از آخر بیاوری.

-- مسلم ، Feb 21, 2009

اهل سنت به کسی میگویند که خودش را مقید به تقلید از فرد خاصی نکند. و به اجماع و مطلبی که به سنت نزدیکتر است احترام بگذارد..

نزد اهل سنت قران و سنت و اجماع اصل است..

کسی که خودش را مقید به تقلید از امام شافعی بداند و نظرات امامان دیگر را قبول نکند شافعی است نه اهل سنت و جماعت.

-- مسلم ، Feb 21, 2009

جناب علی
از مطلب خوب و زیبایتان تشکر می کنم. و مخالفتی هم با حرفهایتان ندارم. بله محمد در زمان خودش یک مصلح بوده است که جامعه زمان خودش را هم تا حدودی اصلاح کرده است. من با این هیچ مخالفتی ندارم اگر محمد را یک پیامبر ندانیم و انسانی در حد همان ابراهام لینکلن بدانیم.
ضمناً بحث امثال من با امثال جناب مسلم هم بی فایده است. نه ایشان می تواند مرا قانع کند که اسلام دین رحمت است و نه من می توانم ایشان را قانع کنم که چنین نیست. هرکدام هم برای خو دلایلی داریم. بهتر است فقط مقالات گنجی را بخوانیم و در مورد آن اظهار نظر کنیم.

-- فرشاد ، Feb 21, 2009

آقای مسلم گرامی
از تاریخ طبری دو ترجمه شده است :
اولی در دوره سامانی با نثر خیلی جالب آن زمان نوشته شده و خلاصه کتاب است و کامل نیست . و نام آن کتاب " تاریخنامه طبری " است .
دومی در زمان رضا شاه ترجمه شد که کامل است و " تاریخ طبری" نام دارد و کامل است . مطلب جناب فرشاد گرامی نشان میدهد که از کتاب دوم نقل شده است و خرده گیری شما غیر منطقیست .

-- ایرانی ، Feb 24, 2009

با سلام
در مورد استدلالاتی که راجع به اعجاز قران از لحاظ فصاحت شد میتوان نقدها را پذیرفت اما در نقد استدلالی که شخصیت محمد را معجزه می داند گفته شده که عده ای گفته اند پیامبر به شام میرفته اما اگر کسی درس نخوانده باشد به شام برود و با مسیحیان هم ارتباط داشته باشد باز بعید است که بتواند قران بیاورد . و این میتواند اعجاز باشد و اما در مورد اینکه عده ای معتقدند که پیامبر خواندن و نوشتن میدانسته باید گفت که انها معتقدند که پیامبر بعد از رسالت به این مقام رسیده که خواندن و نوشتن را یاد گرفته لذا موقع نزول ایات ابتدایی خواندن و نوشتن نمیدانسته و این نقد وارد نیست و مسئله دیگر اینست که انهایی که معتقدند پیامبر خواندن و نوشتن میدانسته اندکند و عموما از شیعیانی هستند که تمایل زیادی به اغراق دارند و لذا اجماع عموم اینست که پیامبر خواندن و نوشتن نمیدانسته(و یا حداقل در هنگام نزول ایات ابتدایی نمیدانسته) و این که شخص درس نخوانده مانند قران بیاورد چیز عجیب و اعجاز امیزی(حتی اگر با مسیحیان هم در ارتباط بوده باشد)
از کسانی که کامنت مرت میخوانند خواهش میکنم که انرا نقد فرمایند و کامنت بگذارند

-- علی ، Mar 1, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)