تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۱۹

تحدی در فصاحت و بلاغت (۱۰ و ۱۱)

اکبر گنجی

اشاره: نظرات همه‌‌ی دوستان در کامنت‌های سلسله مقالات «قرآن محمدی» را با دقت می‌خوانم و از آنها استفاده می‌کنم. مجموعه مباحثی که در کامنت‌های مقاله‌ها در گرفته است، کمک بسیاری به برساختن قلمرو عمومی می‌کند. پرسش‌های بسیاری از سوی خوانندگان و ناقدان محترم طرح می‌شود که به آنها در مباحث بعدی پاسخ گفته خواهد شد.

«قرآن محمدی»، مطابق طرح، به مباحث مهمی چون: نگاه اخلاقی دین به دنیا، حجیت معرفت شناختی وحی، خدای متشخص و غیرمتشخص، اهانت به مقدسات، و... خواهد پرداخت.

خوانندگان و ناقدان محترمی که تاکنون با صبر بسیار سلسله مقاله‌ها را دنبال کرده‌اند، اگر همچنان نویسنده را مشمول روا داری خود کنند، برخی از پرسش‌های‌شان به احتمال زیاد پاسخ دریافت خواهد کرد.

بحث‌های گذشته‌ی «قرآن محمدی» نشان داد که قائلان به کلام الله بودن قرآن، جهان‌شناسی علوم تجربی مدرن را برتر از جهان‌شناسی قرآن تلقی کرده، و بنابراین، آیات جهان‌شناسانه‌ی قرآن را به سود علم تجربی تأویل کرده‌اند. این رویکرد، در فلسفه و اخلاق و فقه هم عیناً تکرار شده است1.

از این رو، برای اینکه تحدی قرآن شکست خورده به شمار نیاید، باید «تحدی حداکثری» را کنار گذارد و از «تحدی حداقلی» دفاع کرد.

۱- تحدی حداقلی در فصاحت و بلاغت

تحدی حداقلی، تحدی قرآنی را به فصاحت و بلاغت فرو می‌کاهد. این معنا از تحدی، در سنت تفسیری- کلامی مسلمین، سابقه‌ی بلندی دارد. به عنوان نمونه، قاضی ابوبکر باقلانی اشعری مسلک، تحدی و اعجاز قرآن را به نظم و تألیف آن فرو می‌کاهد. او می‌نویسد:

«خداوند آنان را به تحدی فراخواند تا با همین حروفی که نظم قرآن به آنهاست، منظومه‌ای با همان نظم، چینش، ترتیب و اطراد بیاورند... بنابراین هماورد جویی واقعی در این بود که همانند این حروف منظم را با همین نظم و تألیف بیاورند2

قاضی عبدالجبار معتزلی، با تعیین سه معیار مربوط به زبان برساخته‌ی آدمی، نشان می‌دهد که قرآن این سه معیار را در بالاترین سطح کلام عربی داراست. او می‌نویسد:

«برتری گفتار در سه چیز نمود می‌یابد: اول ابدال که در کلمات روی می‌دهد، دوم تقدم و تأخر که مربوط به جایگاه کلمات است و سوم حرکات که نماد اعراب‌اند. تفاوت گفتارهای مختلف در این سه امر است. هر گفتار که از دیگری فصح‌تر است، در تمام این امور یا دست کم در یکی از آن ها، از گفتار دیگر برجسته تر است3

در اینجا دو مدعا وجود دارد:

یکی آنکه گفته شود اسلام یک (قرآن و سنت معتبر) قلمرو تحدی را به تحدی در فصاحت و بلاغت محدود کرده است، و دیگری آنکه گفته شود، اسلام دو (فهم مومنان و مفسران از کتاب و سنت معتبر) تحدی قرآن را به تحدی زبانی فروکاسته است.

هر کدام از این دو مدعا درست باشد، باید به این پرسش پاسخ گفت:

اهمیت فصاحت و بلاغت در چیست؟ آیا از اینکه کلامی در یکی از زبان‌های برساخته‌ی بشری در اوج فصاحت و بلاغت باشد، آن کلام به سخن خداوند تبدیل خواهد شد؟

شیخ محمد عبده سخنی بیان کرده است که به فهم و درک تحدی قرآنی مدد می‌رساند. او گفته است که بلاغت «سید علوم عرب» است4.

اهمیت نظر عبده در آن است که او نمی‌گوید بلاغت برتر از سایر علوم ادبی و لغوی در زبان عربی است، بلکه او مدعی است که بلاغت برتر و بالاتر از همه‌‌ی علوم و معرفت‌های موجود در جهان عرب است. تاریخ عرب، پیش و پس از اسلام، نشان می‌دهد که آنها اهمیت بسیاری برای بلاغت و سخنوری قائل بوده‌اند.

ظهور اسلام نه تنها از اهمیت بلاغت نکاست، بلکه، اهمیت آن را افزایش داد. به عنوان نمونه، چهار قرن پس از ظهور اسلام، ابوالعلای معری، شاعران گذشته را دعوت به تحدی در بلاغت کرده است. او گفته است:

و انی و ان کنت الاخیر زمانه
لات بما لم تستطعه الاوائل

معاویةبن ابی سفیان، به نوعی گفته است که بلاغت و لغت عربی باعث تداوم حکومت او شده است. او گفته است که در اوج جنگ صفین با علی‌بن ابی طالب، در وضعیت بسیار دشواری قرار گرفت، لذا تصمیم داشت از میدان نبرد بگریزد، اما به یاد آوردن اشعار زیر از عمروبن الاطنابه باعث ادامه‌ی پیکار و پیروزی او شد:

ابت لی همّتی و ابی إبائی
و أخذی الحمد بالثمن الربیح5

بسیاری از عرب‌ها از مدعای «برتری بلاغت در زبان عربی نسبت به سایر زبان‌ها»، برتری نژاد و مردم عرب بر سایر مردم جهان را استنتاج کرده‌اند. ثعالبی در کتاب فقه اللغه گفته است:

«من احب الله احب رسوله المصطفی(ص) و من احب النبی العربی احب العرب و من احب العرب احب اللغه العربیه التی بها نزل افضل الکتب:

کسی که خدا را دوست داشته باشد، رسول را نیز دوست خواهد داشت و کسی که پیغمبر عربی را دوست دارد، مردم عرب را نیز دوست دارد و کسی که مردم عرب را دوست می‌دارد، زبان عربی را که بهترین کتاب آسمانی در آن نازل شده نیز دوست خواهد داشت6

دعوت به تحدی قرآن، در این سیاق قابل فهم می‌گردد. به تعبیر ابن خلدون، معجزه‌ی هر پیامبری با سیاقی که در آن زاده می‌شود، تناسب دارد. موسی در زمانه‌ای آمد که سحر و جادوگری در اوج خود بود، لذا معجزه‌ی او از همین قبیل بود.

عیسی در زمانه‌ای آمد که زمانه‌ی رشد علم طب بود، لذا معجزه‌ی عیسی شفای بیماران و زنده کردن مردگان بود. پیامبر گرامی اسلام هم در جامعه‌ای ظهور کرد که شعر و شاعری در اوج خود بود، لذا معجزه‌ی پیامبر اسلام، کلامی بود که از حیث فصاحت و بلاغت در اوج خود قرار داشت. زرکشی می‌نویسد:

«حجت بر همه‌‌ی عالمیان از طریق[ناتوانی] عرب‌ها اقامه شد، چرا که آنان صاحب فصاحت بودند و احتمال معارضه‌ی آنان [با قرآن] وجود داشت، همچنان که در معجزه‌ی عیسی، حجت به واسطه‌ی طبیبان اقامه شد و در معجزه‌ی موسی، به واسطه‌ی ساحران، خداوند معجزه‌ی هر پیامبری را از جنس پیشرفته‌ترین پدیده‌ی زمان آن پیامبر قرار می‌دهد. در زمان موسی سحر به نهایت پیشرفت خود رسیده بود، در زمان عیسی طبابت و در زمان محمد فصاحت7

سیوطی هم در الاتقان فی علوم القرآن نوشته است:

«خداوند معجزات پیغمبران را به گونه‌ی مشهورترین چیزی که در زمان آن پیغمبری که خواسته او را آشکار کند وجود داشته قرار داده است و به برترین شکل، و سحر در زمان موسی به آخرین حد رسیده بود و طب در زمان عیسی، و فصاحت در زمان محمد8

اعراب که قرآن را کلامی مشابه زبان مخلوق خود می‌یافتند، پیامبر را شاعر و کاهن به شمار می‌آوردند. قرآن به شدت شعر بودن خود را نفی، و شاعر و کاهن بودن پیامبر را هم رد می‌کند. مسلمان‌هایی که درگیر جمع‌آوری قرآن و مکتوب کردن قرآن بودند، تمام کوشش خود را مصروف آن کردند تا بین قرآن و مفاهیم رایج در شعر تمایز بنهند.

به همین دلیل، قافیه در شعر به فاصله در قرآن تبدیل شد، آیه جایگزین بیت، و سوره در برابر قصیده قرار گرفت. پس از پایان یافتن جمع‌آوری و مکتوب کردن قرآن، بحث بر سر نام گذاری متن، در گرفت:

«بعضی گفتند اسمش را انجیل بگذاریم، ولی این اسم خوشایند نشد، بعضی دیگر گفتند آن را سفر بنامیم، ولی این اسم هم به علت یهود مورد پسند واقع نگرید، آنگاه ابن مسعود گفت در حبشه کتابی دیدم که به آن مصحف می‌گفتند، پس آن را مصحف نامیدند9

کلام و زبان بشری، توسط انسان‌ها جمع‌آوری و مکتوب شد، و نامی بشری پیدا کرد. اما فهم مصحف متفاوت از شعر، بدون رجوع به شعرهای دوران جاهلیت امکان‌پذیر نبود. برای اینکه قرآن متنی متعلق به سیاق خاص است. به تعبیر دیگر، قرآن حاشیه‌ای بر متن جامعه‌ی عربی است.

در خصوص فهم قرآن در پرتو شعر جاهلی، سیوطی نوشته است:

«ابوبکر انباری می‌گوید: صحابه و تابعین در موارد بسیاری برای فهم لغات غریب و مشکل قرآن، به شعر عرب استناد کرده‌اند. برخی نادانان در این امر بر نحویان خرده گرفته‌اند: با چنین عملی، شما شعر را اصل و اساس قرآن گردانیده‌اید.

نیز گفته‌اند: با وجود آنکه قرآن و حدیث شعر را مذمت کرده‌اند، چگونه در فهم قرآن به شعر استناد می‌کنید؟ پاسخ ابن انباری این است که: برخلاف زعم باطل شما، ما شعر را اصل و اساس قرآن قرار نداده‌ایم، بلکه خواسته‌ایم با کمک شعر عرب، معنای واژه‌های مشکل قرآن را روشن کنیم. زیرا خداوند تعالی فرموده است: ما این کتاب را قرآنی عربی ساختیم، و در مواردی دیگر اشاره شده که قرآن به زبان عربی مبین نازل شده است.

ابن عباس نیز می‌گوید: شعر دیوان عرب است، بنابراین هرگاه کلمه‌ای در قرآن- که به زبان عربی نازل شده است- بر ما پوشیده بماند، به دیوان عرب رجوع می‌کنیم و از آنجا به شناخت معنای آن کلمه می‌رسیم.

ابن انبازی سپس از طریق عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند که گفت: وقتی معنای واژه‌های غریب قرآن را از من می‌پرسید، برای فهم آن در اشعار عرب جستجو می‌کنم چرا که شعر دیوان عرب است. ابوعبید نیز در فضائل القرآن خود... از ابن عباس نقل می‌کند که هرگاه از او واژه‌ای از قرآن را می‌پرسیدند، شعری می‌خواند و برای تفسیر آن به شعر استشهاد می‌کرد10

فرض کنیم، قرآن از نظر فصاحت و بلاغت، در اوج قرار دارد. دعوت به تحدی در فصاحت و بلاغت را چگونه باید فهمید و ارزیابی کرد؟

۱-۱- دعوت جهانی

مطابق ظاهر آیات قرآن، قلمرو مبارز طلبیدن، نه تنها جهانی است، بلکه جنیان را هم شامل می‌شود. حال، اگر تحدی قرآن، تحدی در فصاحت و بلاغت باشد، قلمرو این مبارزه جویی، فقط مردم عرب زبان خواهند بود. برای آنکه مردم جهان به زبان‌های گوناگون تکلم می‌کنند. این نکته مورد تأیید طباطبایی و آیت‌الله جوادی آملی هم قرار گرفته است.

جوادی آملی در این خصوص نوشته است:

«محور تحدی رسول اکرم تنها فصاحت و بلاغت قرآن نیست، زیرا کسی که نه زبان عربی را می‌فهمد و نه با آن می‌تواند سخن بگوید برای او تحدی به فصاحت و بلاغت روا نیست11

بنابراین، اگر فروکاستن تحدی قرآن به فصاحت و بلاغت مجاز باشد، تحدی قرآن محدود به اعراب خواهد شد. طباطبایی گفته است، اگر تحدی در فصاحت و بلاغت منظور باشد، دایره‌ی دعوت، تمام اعراب را هم در برنخواهد گرفت:

«اگر علت‌ و وجه‌ معجزه‌ بودن‌ قرآن‌ تنها فصاحت‌ و بلاغت‌ آن‌ بود ـ با اینکه‌ تشخیص‌ کلام‌ فصیح‌ و بلیغ‌ از غیر آن‌ جهانی‌ و عمومی‌ نبود، زیرا عرب‌ به‌ تنهایی‌ در این‌ فن‌ تخصص‌ داشت‌ ـ دیگر معنا نداشت‌ بفرماید: همه‌ جن‌ و انس‌ را برای‌ شرکت‌ در این‌ امر دعوت‌ کنید، و غیر از خدای‌ تعالی‌ هر کس‌ دیگری‌ را به‌ کمک‌ بگیرید12

«پس‌ اگر تحدی‌های‌ قرآن‌ تنها درخصوص‌ بلاغت‌ و عظمت‌ اسلوب‌ آن‌ بود، دیگر نباید از عرب‌ تجاوز می‌کرد، و تنها باید عرب‌ را تحدی‌ کند، که‌ اهل‌ زبان‌ قرآنند، آن‌ هم‌ نه‌ کردهای‌ عرب‌، که‌ زبان‌ شکسته‌ای‌ دارند، بلکه‌ عرب‌های‌ خالص‌ جاهلیت‌ و آنها که‌ هم‌ جاهلیت‌ و هم‌ اسلام‌ را درک‌ کرده‌اند، آن‌ هم‌ قبل‌ از آنکه‌ زبان‌شان‌ با زبان‌ دیگر اختلاط‌ پیدا کرده‌، و فاسد شده‌ باشد، و حال‌ آنکه‌ می‌‌بینیم‌ سخنی‌ از عرب‌ آن‌ هم‌ با این‌ قید و شرط‌ها به میان‌ نیاورده‌، و در عوض‌ روی‌ سخن‌ به جن‌ و انس‌ کرده‌ است‌، پس‌ معلوم‌ می‌شود معجزه‌ بودنش‌ تنها از نظر اسلوب‌ کلام‌ نیست‌13

۲-۱- شاهکارهای ادبی

در زبان‌های گوناگونی که آدمیان برساخته‌اند، شاهکارهای ادبی بسیاری به وجود آمده است. به عنوان مثال، آثار شکسپر در زبان انگلیسی، دیوان حافظ در زبان فارسی و غیره. از این جهت، پیروزی‌ای نصیب قرآن نخواهد شد. برای اینکه، همه‌‌ی زبان‌ها، شاهکارهای ادبی خاص خود را دارند. امروزه مثنوی مولوی، بیشتر از قرآن، غربیان را به خود جذب کرده است.

۳-۱- شاهکارهای ادبی، کلام الله هستند

از شکست مردم جهان در تحدی زبانی چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ ظاهراً برخی از مسلمان‌ها، صورت بندی زیر را در ذهن دارند:

مقدمه اول: قرآن، مردم جهان را به مبارزه دعوت کرده است تا کلامی مشابه قرآن به زبان عربی بیافرینند که از نظر فصاحت و بلاغت در سطح قرآن باشد.

مقدمه دوم: مردم جهان (غیرعرب زبان‌ها) تاکنون نتوانسته‌اند متنی چون قرآن برسازند.

نتیجه: قرآن کلام الله است.

آیا کسی که کمترین آشنایی با منطق و فلسفه داشته باشد، از آن مقدمات چنین مدعای عظیمی را استنتاج خواهد کرد؟ اگر این شیوه‌ی استدلال درست باشد، فارس زبان‌ها، ژاپنی‌ها، چینی‌ها، روس‌ها، اسپانیایی‌ها و غیره هم می‌توانند همین استدلال را درباره‌ی شاهکارهای ادبی زبان خود ایراد نمایند.

به عنوان مثال:

مقدمه اول: شکسپیر مردم جهان را دعوت کرده است تا متنی چون آثار او به زبان انگلیسی بیافرینند.

مقدمه دوم: مردم جهان (غیرانگلیسی زبان‌ها) تاکنون نتوانسته‌اند متنی چون آثار شکسپیر برسازند.

نتیجه: آثار شکسپیر، سخنان خداوند است.

۴-۱- پیشینی (a priori) یا پسینی(a posteriori) بودن مدعای تحدی

مدعای اعجاز و تحدی قرآن، مدعایی پیشینی (عقلی) است یا مدعایی پسینی (تجربی)؟ ا گر این مدعا پیشینی - عقلی است، هیچ برهان عقلی‌ای وجود ندارد که اثبات کند برساخته‌ای مشابه یا برتر و بهتر از برساخته‌ای دیگر ساخته نخواهد شد. اما اگر این مدعا تجربی - پسینی باشد، چه کسی قادر است تمام آینده‌ی بشریت را پیش بینی کند؟

مگر کسی از فیلم‌های ساخته نشده خبر دارد؟ پس چه کسی می‌تواند مدعی شود که فیلمی چون آثاری که در هنر هفتم تاکنون شاهکار به شمار آمده‌اند، هیچگاه ساخته نخواهد شد؟ مگر کسی از شعرهای بیان نشده خبر دارد؟ پس چه کسی می‌تواند مدعی شود که شعری چون شعر حافظ، دیگرهرگز آفریده نخواهد شد؟

( البته روشن است که غیرقابل تقلید بودن شعر حافظ را فقها و متکلمان به معنی اعجاز نمی‌گیرند، چون در معجزه شرط می‌کنند که کار خارق العاده «مثلاً فوق‌العادگی ادبی و غیره در این مورد» با دعوی نبوت و تحدّی همراه باشد. پس مورد حافظ در صورتی مشابه مورد ما می‌شد که او دعوی نبوت کرده و دیوان خود را معجزه خوانده و ادباء عصر را به مبارزه طلبیده بود).

مگر کسی از رمان‌های نوشته نشده خبر دارد؟ پس چه کسی می‌تواند مدعی شود که رمانی چون رمان‌هایی که تاکنون شاهکار قلمداد شده‌اند، هرگز نوشته نخواهد شد؟ مسلمان‌ها، معمولاً این مدعا را به صورت پیشینی و پسینی مطرح می‌کنند، در حالی که این مدعا، در هر دو شکل خود، بلادلیل است.

به عنوان نمونه، باقلانی به طور پیشینی و پسینی، ارائه‌ی مشابه‌ی قرآن را ناممکن معرفی می‌کند. وی می‌گوید:

«وقتی دانستیم که اهل آن روزگار از همانند سازی قرآن ناتوان بودند، می‌گوییم که نسل‌های بعدی ناتوان تر از آنهایند، زیرا فصاحت آنان در تمام فنون مختلف گفتار، چنان در اوج بود که فصاحت بعدی‌ها بدان نمی‌رسد. در بهترین پیش بینی می‌توان گفت که نسل‌های بعدی نزدیک یا در سطح پیشینیان قرار می‌گیرند، اما هیچ‌گاه از ایشان پیشی نتوانند گرفت.

علاوه بر این، همچنان که از ناتوانی معاصران نزول قرآن خبر دادیم، به ناتوانی مردم در سده‌های دیگر علم داریم. علم ما به این هر دو از یک راه حاصل می‌آید، تحدی قرآن همواره برای همه‌‌ی مردم به یکسان وجود داشته است، همه[ی منکران] به یک اندازه از این حقیقت ناخشنود بوده‌اند و به شیوه ای واحد خود را در این امر به تکلف انداخته‌اند14

۵-۱- زبان برساخته بشری

زبان برساخته‌ی ذهن بشر است. زبان دائماً در حال بسط و تکامل است. اثری را در یکی از این برساخته‌ی آدمیان (زبان عربی)، معجزه معرفی کردن، چه معنایی دارد؟ حتی اگر قرآن کلام الله باشد، خداوند قادر نبوده است کلامی خاص خود برسازد، برای اینکه آن زبان خاص را جز خدا کسی نمی‌فهمید.

حال که خداوند مجبور بوده است از زبان برساخته‌ی آدمیان استفاده کند، این زبان، محدودیت‌های خاص خود را دارد. سخن در اوج این برساخته‌ی آدمیان بیان کردن به چه معناست؟ معیارهای آن کدامست؟ قرآن به زبان عربی است، چون زبان پیامبر گرامی اسلام، زبان عربی بود.

این مدعا به شرطی درست است، که بتوان به تحقیق مبسوط کریستف لوکزنبرگ، در کتاب قرائت آرامی- سوری قرآن، که معتقد است زبان قرآن، زبان آرامی است، پاسخ گفت.

۶-۱- مبالغه در تحدی

اگر آنچه تاکنون گفته شد، مقبول باشد، در آن صورت چاره‌ای جز این وجود ندارد که، دعوت جن و انس به تحدی را مبالغه به حساب آوریم. آیه ۸۸ سوره اسراء می‌فرماید:

قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا:

بگو اگر انس و جن گرد آیند که نظیر قرآن را بیاورند، ولو بعضی از آنان پشتیبان بعضی دیگر باشند، نمی‌توانند نظیر آن را بیاورند (اسراء، ۸۸).

این آیه از جنس مبالغه است. مبالغه از جنس و فنون مجاز است و نباید آن را به معنای حقیقی در نظر گرفت.

۷-۱- نقدناپذیری مدعای تحدی

این مدعا، در فصاحت و بلاغت، نقدناپذیر است. برای آنکه در شرایطی که هیچ معیاری برای ارزیابی وجود ندارد، هر چه به عنوان مشابه ارائه گردد، مومنان خواهند گفت: این مشابه قرآن نیست. یا منظور از تحدیف این نیست.

۲- نظریه صرفه

مطابق نظریه‌ای که به «القول بالصرفه» مشهور است، خداوند به انحای گوناگون مانع برساختن مشابه قرآن شده است. به تعبیر دیگر، اعجازقرآن ناشی از سلب قدرت از معارضان است.

ابواسحاق نظّام که از بزرگترین متکلمان معتزلی بود تمامی نظریه‌های تحدی را ناتمام می‌دانست و بنابراین نظریه‌ی صرفه را برساخت.

سه قرائت متفاوت از این نظریه وجود دارد، که هر سه‌ی آنها در پاورقی کتاب اوائل المقالات شیخ مفید بیان شده است. شیخ مفید که به حق بزرگترین متکلم تاریخ تشیع به شمار می‌رود، گفته است:

خداوند انگیزه تألیف و عرضه متنی مشابه قرآن را از مردم زمان پیامبر گرفت و گرنه ارائه چیزی مشابه آن امری غیرممکن نبود. همین که پیامبر چنین تحدی محکمی بکند و با وجود امکان و سهولت، کسی به جنگ قلمی با او برنخیزد، خود نوعی اعجاز است.

مصحح کتاب، شیخ الاسلام زنجانی، در پاورقی می‌نویسد:


«یکی از اقوال معروف در وجه اعجاز قرآن نظریه‌ی «صرفه» است. که جمعی از متکلمین متبحر به آن قائلند و چند معنا برای آن ذکر کرده‌اند:

معنای اول این است که خداوند انگیزه‌های اهل زبان را از معارضه‌ی با قرآن می‌گیرد (درعین وجود آن انگیزه‌ها)، از این طریق که آنان را سرزنش می‌کند که شما عاجزید یا اینکه آنها را تکلیف می‌کند که در مقابل قرآن خضوع و انقیاد پیشه کنید، و حاصل این معنا این است که گر چه معارضه‌ی قرآن برای اهل زبان مقدور است اما خداوند به نحوی مانع آن می‌شود، و این مانع شدن به دلیل لطف خداوندی است تا دلیل بر نبوت پیامبر و صدق رسالت او کامل شود.

این رأی، رأی ابواسحاق نظام است و ابواسحاق نصیبی، عباد بن سلیمان الصیمری، هشام بن عمرو الفوطی و... و نیز رأی مصنف (شیخ مفید).

معنای دوم این است که خداوند علومی را که به کمک آنها می‌توانند به معارضه قرآن برخیزند و کلام فصیحی مثل قرآن ارائه کنند، از آنان سلب می‌کند.

این نظریه مختار سید مرتضی است که کتابی هم درباره آن تألیف کرده به نام الموضح عن جهه اعجاز القرآن، و شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی هم ابتدا همین نظر را داشته ولی بعدا از آن بازگشت و در کتاب الاقتصاد نوشت که وجه اعجاز قرآن فصاحت خارق العاده قرآن است همراه با نظم مخصوص آن. نه فصاحت و نه نظم به تنهایی.

معنای سوم این است که خداوند قدرت بر معارضه را با جبر و زور از آنان می ستاند و اشکالی که بر معنای اخیر کرده‌اند این است که در این صورت قرآن به خودی خود معجزه نیست و بر سخنان دیگر برتری ندارد و آنچه که معجزه است عبارت است از منع خداوندی15

قائلان به صرفه، برای اثبات نظر خود به آیات زیر استناد کرده‌اند:

۱-۲- آیه ۳۱ انفال:

و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سعمنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین:

و چون آیات ما بر آنان خوانده می شد می‌گفتند شنیدیم و اگر بخواهیم مانند این خواهیم گفت، این جز افسانه های پیشینیان نیست (انفال، ۳۱).

در این آیه از طرف منکران گفته شده است که شبیه آیات قرآن در میان گفته‌های گذشتگان آنان وجود داشته و آنان ادعا کرده بودند که قادر به برساختن مشابه قرآن هستند. قرآن پس از ذکر مدعای آنها، ادعای‌شان را تکذیب نکرده است.

۲-۲- آیه ۱۴۶ اعراف:

ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و ان یروا کل آیه لایومنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بایاتنا و کانوا عنها غافلین:

کسانی را که به ناحق در این سرزمین تکبر می‌ورزند از آیات خود باز می‌دارم و هر پدیده‌ای و نشانه‌ای که ببینند به آن ایمان نمی‌آورند و اگر راه رستگاری را ببینند آن را در پیش نمی‌گیرند و اگر گمراهه را ببینند آن را در پیش می‌گیرند، این از آن است که آیات ما را دروغ انگاشتند و از آن غافل بودند (اعراف، ۱۴۶).

قائلان به این نظریه گفته‌اند که منظور از آیات، آیات قرآن است که خداوند از راه سلب علم، قدرت و تصمیم گیری آنها را از برساختن مشابه قرآن منصرف می‌کند.

۳-۲- آیه ۳۹ یونس:

بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبه الظالمین:

حق این است که چیزی را که به شناخت آن احاطه نیافته‌اند و سرانجام آن هنوز بر آنان آشکار نشده است، دروغ می‌انگارند، بدین‌سان کسانی پیش از اینان بودند نیز دروغ انگار بودند بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه است (یونس، ۳۹).

این آیه فقدان احاطه علمی بر قرآن و تاویل‌اش را به عنوان دلیل عدم توانایی برساختن مشابه قرآن معرفی کرده است.

۴-۲- آیه ۱۴ هود:

فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله: آنگاه اگر از عهده ی پاسخ شما برنیامدند بدانید که آن به علم الهی نازل شده است (هود، ۱۴).

این آیه می‌فرماید قرآن از جنس علم الهی است که در اختیار معارضان قرار ندارد.

نظریه‌ی صرفه نشان می‌دهد که بسیاری از عالمان بزرگ مسلمان و شیعه، در خود قرآن هیچ نکته‌ی اعجاز آمیزی نمی‌یافتند. از نظر آنها، خداوند به طرق مختلف، مانع آن شد که اعراب زمان پیامبر، سخنانی برسازند که از نظر فصاحت و بلاغت، مشابه قرآن باشد. هیچ‌کس در تاریخ اسلام ، این بزرگان را به دلیل باور به چنین نظریه‌ای، نامسلمان به شمار نیاورده است.

۳- معقول‌ترین نظریه‌ی تحدی

قول و تفسیر دیگری در سنت مسلمین وجود دارد، که معنای معقول و خرد پسندی به تحدی قرآن می‌دهد. بنابر این قول، برساختن متنی چون قرآن از فرد امی‌ای چون پیامبر گرامی اسلام، بعید است.

چه مسائل و مشکلاتی مفسران و متکلمان مسلمان را به سوی این نظریه سوق داد؟

برخی از مسائل به شرح زیر است:

۱-۳- اگر منظور از تحدی برساختن آیاتی چون آیات قرآن از نظر فصاحت و بلاغت باشد، بسیاری از مفسران گفته‌اند که بیان چنان آیاتی خارج از قدرت آدمیان نیست.

به چند مورد زیر توجه کنید:

۱-۱-۳- چه چیز در آیه‌ی: تبت یدا ابی لهب (مسد، ۱) وجود دارد که آن را به معجزه تبدیل می‌کند؟ یا بیان مشابه آن را خارج از توانایی انسان‌ها می‌سازد؟

شان نزول آیه این است که پیامبر گرامی اسلام پس از نزول آیه وانذر عشیرتک الاقربین (شعراء، ۲۱۴)، عده‌ای از بزرگان قریش، از جمله ابولهب پسر عبدالمطلب و عمومی پیامبر را دعوت به اسلام کرد. ابولهب پیامبر را دشنام گفت (تبا لک...) و پیامبر هم این سوره را در پاسخ او بیان کرد.

۲-۱-۳- به آیه زیر توجه فرمایید:

حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخوانکم و عماتکم و خالاتکم...

مادران‌تان و دختران‌تان و خواهران‌تان و عمه‌های‌تان و خاله‌های‌تان... (نسأ، ۲۳).

حتی باقلانی اشعری مذهب در خصوص این آیه نوشته است:

«از مواردی نیست که بتوان هنر سخنوری و فصاحت را در آن ظاهر کرد. این گونه آیات شبیه برخی جملات ماست که لازم می‌بینیم نام‌ها و القاب تنی چند را در آن ها برشماریم. در این موارد نمی‌توان بلاغت را به کار گرفت و توقع چنین چیزی نوعی جهالت است. در این موارد، مقصود این است که حکمت و زیبایی کلام در ترتیب و معنای جمله ادا شود16

۳-۱-۳- در مناظرات صدر اسلام، برخی از افراد در فصاحت و ارزش محتوایی آیاتی مانند آیات زیر، که فهم آن چندان آسان نیست، تردید کردند. برای اینکه به گونه‌ای جملاتی مقطع و بدون پاسخ روشن است:

ویستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتمی النساء الاتی لاتوتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن والمستضعفین من الولدن و ان تقوموا للیتمی بالقسط و ما تفعلوا من خیر فان الله کان به علیما:

و از تودرباره‌ی زنان نظر خواهی می‌کنند، بگو خداوند درباره‌ی آنان فتوا می‌دهد و در آنچه از کتاب بر شما خوانده می‌شود، درباره‌ی دختران یتیمی که حق مقرر آنان را نمی‌پردازید و میل به ازدواج با آنان دارید و کودکان مستضعف [یتیم و محروم] و این که در حق یتیمان به عدل و انصاف بکوشید و هر خیری که انجام دهید خداوند از آن آگاه است (نسأ، ۱۲۷).

طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته است، خداوند احکام جاهلی که حقوق زنان را پایمال می‌کرد، باطل اعلام کرده بود. آنان در این خصوص از پیامبر پرسش می‌کردند:

«خدای تعالی رسول گرامی ‌خود را دستور داد تا در پاسخ‌شان بگوید که: احکامی که در شریعت او به نفع زنان و به ضرر مردان تشریع شده فتاوائی است آسمانی و احکامی است الهی و خود آن جناب در تشریع آنها هیچ‌گونه دخالتی نداشته و نه تنها در تشریع این احکام دخالت ندارد بلکه در تشریع هیچ حکمی دیگر و از آن جمله تشریع احکام مربوط به ایتام زنان هیچ دخالتی ندارد و باز این تنها نیست بلکه خدای تعالی به طور کلی درباره ایتام دستورشان داده که به قسط و عدالت رفتار کنند...

استفتاء مربوط به احکام زنان از آن جهت که زن هستند می‌باشد و قهراً شامل تمامی زنان عالم و جنس آنان می‌شود... زنان از تو می‌خواهند که درباره‌ی آنان فتوا دهی، بگو امر فتوا به دست خدا است و او هم فتوا را در آیات اول سوره داده است17

طباطبایی در المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم و رساله اعتباریات توضیح داده است که «اعتبارسازی»، کار ذهن بشر است. او که به تعارض «صدور فتوا از سوی خداوند» با نظریه‌ی فلسفی‌اش درخصوص اعتباریات واقف است، مجبور می‌شود به نوعی این مساله را حل کند. لذا مدعی می‌شود که: «خداوند مانند یک مجتهد اعمال رویه و فکر ندارد.»

تفاوت قائل شدن بین صدور فتوا از سوی مجتهد و خداوند، حلال این مسأله نیست. برای اینکه برساختن اعتباریات فقط و فقط کار ذهن بشر است. اگر خداوند اعتبارساز باشد، او هم انسان است.

فقها و فیلسوفانی چون طباطبایی، جوادی آملی و مصباح یزدی به راحتی می‌پذیرند که زبان برساخته‌ی آدمیان است، اما در مقام تفسیر قرآن، از موضع فلسفی عدول کرده و مدعی می‌شوند که خداوند برسازنده‌ی اعتباریات است. اعتباریات، درست مانند زبان، برساخته‌ی آدمیان است، نه خداوند.

طباطیایی به مشکلات آیه واقف است. او می‌گوید، لازمه‌ی معنای آیه این است که:

«و ما یتلی علیکم... عطف باشد بر ضمیر مجرور به حرف فی، یعنی عطف است بر فیهن. و اگر بگویی بیشتر علمای نحو ممنوع کرده‌اند که جمله‌ای بر ضمیر عطف شود، جواب می‌گوییم آری و لیکن فراء آن را جایز دانسته... و چه بسا برای الفاظ این آیه تجزیه و ترکیب‏های دیگری ذکر کرده‏اند که خالی از تعسف و زورگویی نیست، به طوری که نمی‏توان کلام خدای تعالی را به چنان ترکیب‏هایی نسبت داد، مثلا بعضی از مفسرین گفته‏اند که جمله: و ما یتلی علیکم عطف است بر موقعیتی که اسم جلاله الله و یا ضمیر نهفته در یفتیکم که آن نیز به الله بر می‏گردد و در جمله قل الله یفتیکم می‏باشد.

بعضی دیگر گفته‏اند: جمله و ما یتلی علیکم عطف است بر کلمه نساء در جمله: یستفتونک فی النساء.

بعضی دیگر گفته‏اند: حرف واو در جمله و ما یتلی علیکم فی الکتاب اصلا عاطفه نیست بلکه واو استینافی است که جمله‏ای را از نو آغاز می‏کند پس جمله مورد بحث مربوط به ما قبل نیست و جمله ما یتلی علیکم مبتداء است و خبر آن فی الکتاب است و معنای جمله این است:

آنچه بر شما تلاوت می‌شود، در کتاب است و در حقیقت می‏خواهد عظمت کتاب را برساند. بعضی دیگر گفته‏اند: حرف واو در جمله و ما یتلی علیکم نه عاطفه است و نه استینافی، بلکه واو سوگند است، نظیر واو در جمله و الله قسم است و جمله فی یتامی النساء بدل است از کلمه فیهن و معنای آیه چنین است که:

بگو الله تعالی شما را در امور و احکام زنان فتوا می‏دهد، سوگند به آنچه در کتاب در مورد ایتام زنان بر شما تلاوت می‌شود که خدای تعالی این کار را خواهد کرد. این بود نمونه‏ای از وجوهی که مفسرین در این آیه ذکر کرده‏اند که تعسف و زور بودن آنها بر کسی پوشیده نیست18


پاورقی‌ها:

۱- «قرآن محمدی» (۱۹) به موضوع تحدی اختصاص یافته است. تحدی در جهان‌شناسی، تحدی در حقوق، تحدی در مجازات‌های تاریخی، در بخش‌های اول الی نهم قرآن محمدی ۱۹ از نظر گذشت. بخش‌های دهم الی چهاردهم قرآن محمدی ۱۹، به بحث «تحدی در فصاحت و بلاغت» اختصاص یافته است. موضوع «تحدی در اخلاق»، از آن جهت که با مسائل بیشتری ارتباط دارد، به طور مستقل مورد بحث قرار خواهد گرفت.

۲- قاضی ابوبکر باقلانی، اعجاز القرآن، ج ۲، صص ۱۵۹- ۱۵۸.

۳- قاضی ابوالحسن اسدآبادی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج شانزدهم، تحقیق طه حسین و ابراهیم مدکور، قاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، ۱۹۶۵- ۱۹۶۰، ص ۲۰۰.

۴- لتحیا اللغه العربیه یسقط سیبویه، شریف الشوباشی، نشر مدبولی، ۱۹۶۸، ص ۹۵.

۵- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، چاپ دارالکتب مصر، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

و:

معجم الشعراء مرزبانی ص ۲۰۳.

۶- لتحیا اللغه العربیه یسقط سیبویه، ۲۰۰۴ م، ص ۱۰۳.

۷- بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ سوم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۷۷، ج ۲، ص ۵۸.

۸- جلال الدین عبدالرحمن سیوطی ، الاتقان فی علوم القرآن ، انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم، ۱۳۸۶، جلد ۲، ص ۳۷۴.

۹- سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۸۶.

۱۰- سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۶۷.

۱۱- جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۲، صص ۴۳۴- ۴۳۳.

۱۲- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱۰، ص ۲۴۳.

۱۳- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱، ص ۹۴.

۱۴- باقلانی، اعجاز القرآن، ج ۲، صص ۱۴۷- ۱۴۶.

۱۵- متن عربی پاورقی کتاب به شرح ذیل است :

«لما کان القرآن الکریم هو المعجزه الخاصه لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وآیه رسالته الباقیه و ان کان قد ایده الله تعالی ایضا بغیره من المعجزات و الاعلام الظاهرات، اهتم المسلمون من الصدر الاول بالبحث عما یتعلق به، و من مهمات ذلک البحث عن وجه اعجازه و انه هل هو فصاحته الخارقه للعاده او بلاغه معانیه او نظمه الخارج عن معهود النظم فی کلم سائر البلغاء ، او اسلوبه الذی لیس له مثیل فی سائر الکلمات، او عدم وقوع اختلاف و مناقضه فیه مع کثره الوجوه التی تصرف فیه و اختلاف مذاهبه فی ذلک مما تعرض الباحثون له فی مظانه و بحث عنها اهل التفسیر و علماء الکلام و البلاغه بحسب اختلاف نزعات ابحاثهم، و من الاقوال المعروفه فی وجه اعجازه القول بالصرفه الذی اختاره جمع من حذاق المتکلمین و قد ذکروا فی تفسیره احتمالات:

الاول: ان المراد به ان الله تعالی صرف دواعی اهل اللسان عن معارضته مع حصول تلک الدواعی لهم و توفرها فیهم مثل التقریع لهم بالعجز و تکلیفهم بالانقیاد و الخضوع و غیر ذلک، و حاصل ذلک الوجه انه کان فی مقدور اهل اللسان معارضته و انما صرفوا عنه بنوع من المنع و الصرف من باب اللطف لیتکامل به ما اراده الله تعالی من جعله دلیلاً علی نبوته و صدق رسالته و هذا هو رأی ابی اسحق النظام و هو اول من نسب الیه هذا القول و تبعه فیه ابواسحق النصیبی و عبادبن سلیمان الصیمری و هشام بن عمرو الفوطی و غیرهم و هو اختیار المصنف قدس سره فی ذلک.

الثانی: ان الله تعالی سلب عنهم العلوم التی کانوا یتمکنون بها من معارضه القرآن و یتأتی لهم الفصاحه المماثله لفصاحته و هذا الاحتمال هو الذی اختاره السید المرتضی (س) فی معنی الصرفه و قد صنف فی معناء کتاباً سماه بالموضح عن جهه اعجاز القرآن، و اختاره ایضاً شیخ الطائفه ابوجعفر الطوسی(س) فی شرحه لجمل السید(س) لکن رجع عنه اخیراً فی کتابه الاقتصاد الی القول بان وجه الاعجاز هو الفصاحه المفرطه فی هذا النظم المخصوص دون الفصاحه بانفرادها و دون النظم بانفراده.

الثالث: ان الله تعالی سلبهم القدره علی المعارضه علی نوع القسر و الالجاء، و قد اورد علی هذا الاحتمال الاخیر بانه حینئذ لایکون الکلام معجزاً و انما یکون المنع معجزاً فلا یتضمن الکلام فضیله علی غیره فی نفسه، والتفصیل فی ذلک موکول الی مواضعه.»

(شیخ المفید، اوائل المقالات، شرح عقائد صدوق، قدم له و علق علیه العلامه الجلیل الشیخ فضل الله الشهیر بشیخ الاسلام الزنجانی، ص ۷۰).

همچنین رجوع شود به:

شیخ الطائفه ابی جعفر محمدبن الحسن طوسی ، کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام، علی القسم النظری من رساله جمل العلم و العمل للسید المرتضی علم الهدی، به تصحیح عبدالمحسن مشکوه الدینی، انتشارات دانشگاه تهران، خرداد ۱۳۶۲، صص ۳۳۷ – ۳۳۴.

للامام بدرالدین محمدبن عبدالله الزرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، الجزء الثانی، ۱۹۵۷، داراحیاء الکتب العربیه، صص ۱۰۷- ۹۰.

۱۶- باقلانی، اعجاز القرآن، ج ۲، ص ۸۷.

۱۷- طباطبایی، المیزان، جلد ۵، ص ۱۵۹- ۱۵۸.

۱۸- پیشین، صص ۱۶۱- ۱۶۰.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
کیفرهای متفاوت‌ها؛ حیوان‌های انسان‌نما
خوک‌ها، گوسفندها، پشه‌ها، الاغ‌ها
پاسخ به تحدی قرآن (۱)
پاسخ به تحدی قرآن (۲)
پاسخ به تحدی قرآن (۳ و ۴)
پاسخ به تحدی قرآن (۵ و ۶)
پاسخ به تحدی قرآن (۷ و ۸ و ۹)

نظرهای خوانندگان

- از محاسن مقالات آقاي گنجي آن است كه در بحث در مورد آيات، به نظرات دين شناسان مشهور و قابل قبول جامعه مسلمين ( به تبعيت از روحانيت) نيز استناد مي كند، يعني افرادي با تفكرات غالب در جهان اسلام كه در اين خصوص نظرات روشني داده اند و موضع مشخصي دارند.
ولي متاسفانه برخي از كامنت گذاران مخالف آقاي گنجي با موضع گيريهاي متناقض در اين جا و آنجا صرفاً سعي در رد نظرات انتقادي به قرآن و اسلام دارند و به آقاي گنجي خرده مي گيرند كه چرا نظرات آن افراد مشهور را ملاك قرارداده و نقد مي كنيد، بياييد نظرات ما را ملاك قرار دهيد.
همين كوتوله ها كه اصلاً در جهان اسلام هيچ جايگاهي ندارند، در جاي ديگري از همين بحثها به دفاع از عملكرد حاكماني كه پيرو نظر آن افراد مشهور هستند، مي پردازند. كافي است به موضع گيري بعضي كامنت گذاران در اين سلسله مقالات نگاهي بيفكنيد!!!

-- حميد ، Feb 14, 2009

ماجرای معراج و اتفاقات بعد از آن در تاریخ ابن کثیر الکامل فی التاریخ جلد2 ص 870
آمده است. نکته مهم اتفاقات بعد از معراج است که مشرکان و از جمله آنها ابوجهل
پیامبر را دروغگو دانست و معراج را به بهانه ای قرار دادند تا دوست قدیمی پیامبر را از او جدا
کنند پس نزد ابوبکر رفتند و گفتند که محمد چنین و چنان گفته است و میگوید به معراج رفته است و او سخت دروغ میگوید ابوبکر گفت: اگر محمد صلی الله علیه و سلم گفته است بی گمان راست است زیرا من در کارهایی فراتر از این او را راستگو میدانم از این جهت ابوبکر را صدیق نامیدند. ابوبکر سالیان سال با پیامبر دوست بود و از نزدیک او را میشناخت و میدانست که او انسان دروغگویی نیست. نکته بعدی اتفاقات بعدی بود که مشرکان به پبامبر گفتند که اگر راست میگویی نشانه های مسجدالاقصی را بگو پیامبر دقیق توضیح داد بعد مشرکان گفتند از مسیری که رفتی و برگشتی ( به مسجدالاقصی) بگو چه چیزهایی دیدی پیامبر توضیح داد که در مسیر کاروانی را در منطقه روحا دیدم که آنان شتری را گم کرده اند من جام آبی از آنها گرفتم و نوشیدم و بر کاروانهای دیگری که گذر کرده بود از آنها هم سخن گفت و دقیق مناطقی که آنها قرار داشتند را توضیح داد و همچنین توضیح داد که کاروانهایی در هنگام بر آمدن آفتاب وارد شهر میشوند. مشرکان به بیرون شهر رفتند و منتظر نشستند تا ببینند که سخن پیامبر راست است و در هنگام بر آمدن آفتاب کاروانها می آیند سخن پیامبر راست بود کاروانها دقیق همان زمانی که پیامبر گفته بود آمدند و همچنین آدرس هایی که پیامبر در مورد شتر آنها داده بود هم درست بود مشرکان برگشتند و گفتند این جادویی آشکار است.

چگونه میتوان در مورد اسلام سخن گفت و تاریخ را نادیده گرفت؟همچنین ا
این موضوع را ابن سعد در الطبقات جلد 1 صفحه 210 با ذکر سند و کسانی که او از آنها سخن را شنیده است دقیق توضیح داده است


-- مسلم ، Feb 14, 2009

در جستجوي وجه تحدي قرآن
فهم آيات قرآن و از جمله وجه تحدي قرآن از رهگذر مطالعه قرآن در بستر تاريخي‌اش ميسور مي‌گردد. سخنان متكلمان و فلاسفه‌ و مفسراني مثل باقلاني، طباطبايي و جوادي آملي جز اين كه رهزني مي‌كنند، ثمري ندارد. بايد قرآن و تحدي آن را همان‌گونه كه عرب حجاز عصر نزول فهميد، بفهميم. براي اين جهت بايد ذهن خود را از ذهنيات آنان پركنيم و بر پايه آن ذهنيات به آيات تحدي بنگريم.
براي اين منظور بايد سرگذشت مواجه پيامبر اسلام و قرآن را با مشركان قريش مرور كنيم. در آن نخستين روزي كه پيامبر اسلام(ص) به پيامبري مبعوث شد، حادثه نبوت را براي همسر و سايرين چنين گزارش كرد كه فرشته‌اي(شديد القوي، روح الامين) نزدم آمده و گفته است، تو از سوي خدا براي دعوت اين مردم به يگانه‌پرستي و باور به حيات پس از مرگ و رسيدگي به بيچارگان و برخورداري از مكارم اخلاقي برانگيخته شده‌اي و سوره‌هايي را كه بر شما مي‌خوانم، همو به من آموخته است.
عكس العمل مشركان مكه به طور طبيعي - چنان كه در اولين سوره نازله يعني سوره علق آمده است- دروغ‌گو شمردن پيامبر بود و گفتند: آن كه نزد تو مي‌آيد، فرشته نيست؛ بلكه شيطان است و او تو را گمراه كرده است. درباره قرآن هم گاهي گفتند كه آن را شيطان يا جن به تو آموخته است و گاهي هم گفتند، تو خود آن را برساخته‌اي.
در آيات تحدي گفته شده است: اي مشركان مكه اگر من قرآن را برساخته‌ام، اگر مي‌توانيد به كمك همديگر و حتي به كمك جن مثل آن برسازيد.
در اينجا شما را به چند نكته مهم توجه مي‌دهم:

1. اطلاق مثليت قرآن
در آيات تحدي هرگز وجه خاصي مثل فصاحت و بلاغت معين نشده است. فصاحت و بلاغت و به عبارت ديگر رسا و مطابق فهم عرب عصر نزول سخن گفتن ويژگي منحصر به فرد قرآن نيست. اين ويژگي در سخنان عادي آنان هم وجود داشت. توصيفي كه وليد بن مغيره به عنوان زبان‌شناس آن عصر دارد، اين است كه قرآن سحرآميز است. يعني چندان نافذ است كه با عرب شنيدنش مسحور و مجذوب قرآن مي‌شدند و به پيامبر اسلام(ص) مي‌گرويدند و لذا مشركان به تازه‌واردان به مكه توصيه مي‌كردند، به قرآن گوش فراندهند. سحرآميزي و جاذبه قرآن به رسايي و مطابقت با فهم عرب آن عصر منحصر نبود؛ بلكه حقانيت مضامين اخلاقي و اعتقادي آن نيز تأثير داشت.

2. رواج تحدي در ميان عرب عصر نزول
عرب آن عصر در فرصت‌هايي مثل موسم‌هاي حج در مكان‌هايي مثل بازار عكاظ شعرهايي كه را سروده بودند، مي‌خواندند و به ارزيابي آنها مي‌پرداختند و شعرهاي ممتاز را باز مي‌شناختند و معرفي مي‌كردند. به طور طبيعي جهاتي كه مورد نظر آنها بوده است، تنها فصاحت و بلاغت كلام نبوده و نظم و مضامين آن نيز مورد توجه بوده است.

3. مشخص بودن وجوه تحدي
بي‌ترديد وجوهي مورد توجه عرب عصر نزول بوده كه معهود آنان بوده است و آنها را مي شناختند. بنابراين اعجاز عددي يا اعجاز علمي كه امروزه ادعا مي‌شود و هيچ اساسي هم ندارد، هرگز مورد توجه آنان نبوده و لذا از وجوه اعجاز و تحدي قرآن بر شمرده نمي‌شود.

-- نكونام ، Feb 14, 2009

اگراسلام گرایان خودشان وعلمایشان عقلشان را روی هم بگذارند و بیتی مانند این بیت حافظ بیاورند ، لطف بزرگی در حق بشریت کرده اند زیرا حداقل فایده این کار آن است که ما متوجه می شویم دعوت قرآن به تحدی چگونه دعوتی است و با چگونه پاسخی می توان آن را شکست داد . شما اگر معتقدید تحدی غیر قرآن شکست پذیر است و تنها دعوت تحدی قرآن است که غیر قابل شکست است بیتی به مانند این بیت حافظ بیاورید تا پاسخ دهندگان به تحدی قرآن همین کار شما را در مورد یک آیه قرآن تکرار کنند :
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود .

یا این بیت حافظ :
در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز .


.
لطفا شروع به اشکال گرفتن از این بیت نکنید .قرار نیست در مورد قوی یا ضعیف بودن این بیت بحث کنیم . فقط دعوت شده اید که بیتی به مانند بیتهای بالا بیاورید . همین

-- اوس پیمان ، Feb 15, 2009

سستي روايات اسباب نزول
به تعبير علامه طباطبايي در كتاب «قرآن در اسلام» روايات اسباب نزول قصصي است كه راويان بر آيات قرآن انطباق داده اند؛ يعني لزوماً چنين نيست كه اسباب نزول واقعي آيات قرآن را گزارش كنند و كمتر روايت اسباب نزولي را مي توان يافت كه واقعاً سبب نزول آيات را بيان كند. بسياري از روايات اسباب نزول با ظاهر آيات مخالفت دارند و بسياري روايات اسباب نزول با هم تعارض دارند و لذا بايد دور افكنده شوند.
يكي از آن روايات اسباب نزول دورافكندني روايتي است كه حاكي است سوره تبت بعد از آيه انداز عشيره واقع در سوره شعراء نازل شده است. اين روايت با روايات ترتيب نزول كه از سوي حدود چهارده تن از صحابه و تابعان نقل شده، تعارض دارد. طبق اين روايات سوره تبت در حدود سال اول بعثت نازل شده است؛ حال آن كه سوره شعراء كه آيه انذار عشيره در آن است، چند سال بعد از آن نزول يافته است. در روايات ذيل آيه انذار عشيره آمده است كه آن پس از سه سال دعوت پنهاني نازل شده است؛ بنابراين ميان اين دو سوره حدود سه سال فاصله وجود دارد؛ لذا نمي تواند سوره تبت بعد از آيه انذار عشيره نازل شده باشد.

-- نكونام ، Feb 15, 2009

استناد آقاي گنجي بر اطلاعات سست براي اثبات غير الهي بودن قرآن
پاره اي از اطلاعات آقاي گنجي درباره قرآن غير مستند است. يكي از آنها اين سخن گنجي است:
«مسلمان‌هایی که درگیر جمع‌آوری قرآن و مکتوب کردن قرآن بودند، تمام کوشش خود را مصروف آن کردند تا بین قرآن و مفاهیم رایج در شعر تمایز بنهند. به همین دلیل، قافیه در شعر به فاصله در قرآن تبدیل شد، آیه جایگزین بیت، و سوره در برابر قصیده قرار گرفت».
اولاً، تمايز نهادن ميان قافيه در شعر و فاصله در قرآن از سوي جمع‌اوران و كاتبان قرآن صورت نگرفته است و هيچ نقلي مؤيد اين سخن نيست. اين از سوي علماي بعدي احتمالاً در حدود قرن سوم و چهارم صورت گرفته است.
ثانياً، اصطلاح آيه و سوره قرآني است و در خود قرآن چنين تسميه اي صورت گرفته است؛ نه از سوي ديگران.
آقاي گنجي با استناد به هر رطب و يابسي كوشيده است، ظاهراً ثابت كند، سراسر قرآن بشري است و از سوي خدا نيست. او هيچ كاري ندارد كه چنين ادعايي با صريح آيات قرآن و نيز با واقعيت نزول قرآن بر پيامبر اسلام(ص) معارضت دارد. او چشمش را بر روي هر واقعيتي فرو مي بندد و فقط به ادعايش مي نگرد. بلغ ما بلغ؛ به هرجا كه برسد، كاري ندارد.
او به صريح آيات تحدي كه حاكي است، قرآن از سوي خدا نازل شده و به علمي الهي متكي است، توجه ندارد.
نيز او توجه ندارد، به اين كه پيامبر اسلام(ص) بدون هيچ سابقه شيادي و دروغ پردازي و نيز بدون هيچ سابقه تعلْم نزد ديگران با سبك و مضموني كاملاً متمايز از سخنان عادي اش، مطالبي را بر زبان آورده است.
آيا واقعاً به چنين روندي از بحث مي توان بحث علمي ناميد. بحث علمي بايد بي طرفانه و نتايج بحث برآيند اطلاعات واقعي باشد. يك نظريه علمي بايد تمام موارد مربوط به خود را تفسير كند و بايد به تمام سؤالاتي كه برانگيخته مي شود، پاسخ درخوري داد؛ نه آن كه چشم را فرو بست و بي تفاوت از كنار آنها گذشت. چنين رفتاري را در بحث علمي «استبداد به رأي» نامند.
شايد آقاي گنجي درباره كربلايي كاظم ساروقي هم كه در عين بي سوادي و كندذهني يكباره با معجره اي حافظ كل قرآن شده است، بگويد: خرافه و خلاف واقع است و هيچ امر خارق العاده اي رخ نداده است.
شايد اگر بگوييم: بابا اگر به شواهد تاريخي واقعه شك داري، هنوز شاهدان واقعه زنده اند و مي توان از آنها واقعيت امر را جويا شد. شايد بگويد: اين همه دروغ است و همه دروغ مي گويند.
نمي دانم، شايد هم آقاي گنجي منصف باشد و بگويد: آري، امور خارق العاده در جهان رخ مي دهد و يكي از آنها نزول قرآن بر پيامبر اسلام(ص) و يا حفظ يكباره قرآن از سوي كربلايي كاظم ساروقي است.

-- نكونام ، Feb 15, 2009

روحت شاد جوون!

-- بدون نام ، Feb 15, 2009

گنجی جان
دقت کرده ای که تعداد نظرها در مورد مقاله قبلیت که یک مقاله صرفاً سیاسی بود خیلی کمتر از نظرهای مقاله های دینی است؟ به نظر می رسد در شرایط فعلی آنچه برای نسل جوان جامعه اهمیت دارد روشن کردن تکلیف دین است، نه فعالیت سیاسی و نوع دولت و ... به نظر من هم باید اول تکلیف دین را روشن کرد. چرا که حتی اگر حکومت ایران هم عوض شود بدون اینکه بینش مذهبی مردم تغییر کند، باز هم چند دهه دیگر فردی به نیابت امام زمان، اقدام به تشکیل حکومت مذهبی خواهد کرد و مردمی که به امام زمان اعتقاد دارند دنبال او راه خواهند افتاد و ...
ابتدا باید بینش مذهبی و فرهنگی مردم را تغییر داد تا به درجه ای برسند که کسی نخواهد اعتقادات مذهبی خود را به دیگران تحمیل کند و مردم بفهمند که امام زمانی در کار نیست و ... متاسفانه هنوز اغلب مردم ایران به امام زمان اعتقاد راسخ دارند.

-- فرشاد ، Feb 15, 2009

zende bad gangi

-- awesta ، Feb 15, 2009

با سلام
لطفا بخشی را در سایت به مقالات آقای گنجی قرار دهید که امکان آرشیو مجود داشته باشد.ممنون

-- لعنتی ، Feb 15, 2009

برخی از خطاهائی که اهل فن در نحوه بیان قرآن گرفته اند چنین است:
1-در آيه ٦٣ سوره طه قوم فرعون راجع به موسی و برادرش هارون می گويند ان هذان لساحران.در صورتی که اسم بعد از حرف « آن » بايد در حال نصب باشد و( هذا )باید به صورت (هذین )گفته شودومعروف است که عثمان و عايشه نيز چنين قرائت کرده اند.
2-بعضی را عقيده بر اين است که الفصول و الغايات را ابوالعلاء معرّی به قصد رقابت با قرآن انشاء کرده و از عهده برآمده است .
ترکيبات نارسا و نيازمند تفسير،واژه های بيگانه يا نامأنوس به زبان عرب استعمال کلمه در معنی غير متداول ، عدم مراعات مذکر و مؤنث يا عدم تطابق فعل با فاعل يا صفت با موصوف و ارجاع ضمير بر خلاف قياس و دستور ، و
موارد عديده ای از اين قبيل انحرافات در قرآن هست که ميدانی برای منکران فصاحت بلاغت قرآن گشوده است و خود مسلمانان متدين نيز بدان پی برده اند
و اين امر مفسران را به تکاپو تأويل و توجيه برانگيخته است و شايد يکی از علل اختلاف در قرائت نيز اين باشد.
چنانکه « يا ايها المتدثر » « يا ايهاالمدثر » شده است و مفسر مجبور است بگوید (ت) یه (د) تبدیل شده و در دال ادغام شده است.
یا المزمل به جای المتزمل به کار رفته است.
3-<<الرّاسِخُونَ فِِ العِلِم مِنهُم وَ المُؤمِنُو نَ... وَالمُقيِمينَ الصَلاه وَالمُؤتُونَ الزُکاه »
دراین آیه ازسوره نساء جمله«مقيمین الصلاه»
باید مانند« مؤتون » و« مؤمنون » ،« راسخون »
در حالت رفع و به صورت مقیمون نوشته شود.
4- <<وَاِن طائِفَتانِ مِنَ المُومِنينَ اقتَتَلوُ ا »
در این ایه فاعل جمله ، کلمه « طائفتان » است. بر حسب اصل در زبان عربی فعل می بايستی« اقتتلتا » باشد تا با فاعل مطابقت کند.
5-لیسَ البَّرَ اَن تُوَلّوُا وُجُوهَکم قِبَل المَشرِقِ وَ المغَرِبِ وَ لکِنَّ البَّر مِنَ آمَنَ بِاللهِ وَ اليَومِ الاخِرَ »
مُبَرّد که يکی از بزرگترين علمای محو است با ترس و لرز می گفت اگر من به جای يکی از قراء بودم اين کلمه « برّ » را با کسره نمیخواندم
بلکه با فتحه میخواندم تا معنی نکوکار دهد و به همين دليل مطعون [سرزنش شده ] شد.و وی را سست ايمان گفتند.
باری بيش از صد مورد انحراف از اصول و استخوان بندی زبان عربی را از اين قبيل که اشاره شد ثبت کرده اند.
برگرفته از کتاب 23 سال علی دشتی

-- razi ، Feb 15, 2009

این كربلايي كاظم ساروقي را دیگر از کدام سوراخ در آوردید حضرت نکو نام؟ ما مخلص شما هستیم دیگر چرا سر بسر دوستان میگذارید؟

-- عظیمی ، Feb 15, 2009

گفته فرشاد را شدیداً تآیید میکنم. به روبنا گیر دادن عمر تلف کردن است و گیوه دریدن بیحاصل. باید رفت سراغ زیربناها.

-- رامین ، Feb 15, 2009

کسی که چیزی رو ادعا میکنه باید ثابت کنه که درست میگه نه این که بقیه بیان ثابت کنن که حرفش غلطه. در خود قرآن هم اومده که پیغمبر نمیتونسته معجزه کنه.وقتی مخالفینش ازش معجزه میخوان چون پیغمبر توانایی معجزه رو نداشته همون موقع آیه نازل میشه که{ بگو من هم بشری مثل شما هستم و فقط کلام خدا به من وحی می شود}.شما اگه یه خرده بیاین تحلیل کنین و یه کم بدون تعصب و منطقی فکر کنین متوجه میشید که وقتی این گروه {مسلمانان} قدرت گرفته و نه تنها تمام آثار مخالف و نفی کننده خودش بلکه بسیاری از آثار غیر خودش که اونا رو هم نفی نمی کرد نابود می کردن طبیعی است که آثار تاریخی به جا مونده به نفعشون بشه.همین الان اگه یکی از اسلام انتقاد کنه مسلمونا چی کار می کنن.بعد هم با گذر زمان خیلی داستانها و احادیث و چیزهای دیگه ابداع میشه که یکسریشون برای به دست گرفتن قدرت و ثروته.یه چیز دیگه که گفته میشه اینه که که چگونه محمد که بی سواد بوده کلام آهنگینی مثل قرآن گفته.طبق گفته خودشون محمد در جوانی منشی خدیجه که یکی از ثروتمندترین تجار مکه بوده میشه.سوالی که پیش میاد اینه که آیا یه آدم بی سواد می تونسته منشی یک تاجر بشه؟اگه هم یک جوری این قضیه رو بپزیریم.یک مساله ی دیگه که گفته میشه اینه که اون زمان تعداد اندکی با سواد در بین اعراب بوده.ولی اعراب بسیار خوش سخن بودن و خیلی شعر میگفتن به طوری که حتی با شعر به هم فحش می دادن.پس می شه نتیجه گرفت که برای آهنگین یا شعر گونه بودن کلام نیازی به سواد نبوده.پس چیز عجیبی نیست محمد که ادعا می شه بی سواد بوده سخنان آهنگین یا شعر گونه بگه.

-- ایکس ، Feb 15, 2009

خدایا این لحظات شادی بخش را از ما نگیر . آقای گنجی دیگه نبینم بگی هیچ دلیلی برای این مدعا که قرآن کلام خداست وجود ندارد .
بهترین دلیل همان "كربلايي كاظم ساروقي" است که شما ازش غافل بودی و جناب نکونام به آن اشاره کردند . به قول صمد آقا : دلیل از این بیتر

-- اوس پیمان روشن ضمیر ، Feb 16, 2009

«یا اَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَينِكُم إِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتُ حِينَ الوَصِيَّةِ اثنَانِ ذَوا عَدلٍ مِنكُم اَو آخَرَانِ مِن غَيرِكُم إِن اَنتُم ضَرَبتُم فِي الاَرضِ فَاَصَابَتكُم مُّصِيبَةُ المَوتِ تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَلاةِ فَيُقسِمَانِ بِاللهِ إِنِ ارتَبتُم لا نَشتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَو كَانَ ذا قُربَى وَلا نَكتُمُ شَهَادَةَ اللهِ إِنّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ فَإِن عُثِرَ عَلَى اَنَّهُما استَحَقّا إِثمًا فَآخَرَانِ يِقُومَانُ مَقَامَهُما مِنَ الَّذِينَ استَحَقَّ عَلَيهِمُ الاَولَيَانِ فَيُقسِمَانِ بِاللهِ لَشَهَادَتُنا اَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِما وَما اعتَدَينا إِنّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ. ذَلِكَ اَدنَى اَن يَأتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجهِها اَو يَخَافُوا اَن تُرَدَّ اَيمَانٌ بَعدَ اَيمَانِهِم وَاتَّقُوا اللهَ وَاسمَعُوا وَاللهُ لا يَهدِي القَومَ الفَاسِقِينَ.» سورۀ مائده، آیات ۱۶ تا ۱۰۸.
ترجمۀ دقیق آیات بر طبق سیاقِ بیان قرآن و بدون دستکاری در جمله‌بندی و دستور زبان:
«ای کسانی که ایمان دارید! گواهی میان شما -وقتی یکی از شما را مرگ در رسید، هنگام وصیت- دوتا [مرد] دارای عدل از خودتان یا دوتا از غیرتان [است] -اگر شما در زمین زدید (یعنی به سفر رفتید) و مصیبت مرگ به شما برخورد- آن‌دو را پس از نماز نگاه می‌دارید و سوگند به الله می‌خورند -اگر شک کردید- که آن‌را به هیچ بهائی نمی‌فروشیم حتی اگر از خویشان باشد و گواهیِ الله را نمی‌پوشانیم، در آن‌صورت ما از بزهکاران‌ایم. پس اگر یافت شد که آنها مستوجب بزهی شده‌اند دوتا [مردِ] دیگر به جایگاه آن‌دو می‌ایستند از کسانی که دوتای اولی بر آن دو مستوجب شده‌اند، و سوگند به الله می‌خورند که گواهی ما درست‌تر از گواهیِ آن دو است، و تجاوز نکرده‌ایم، در آن صورت از ستمگران‌ایم. این نزدیکتر است که گواهی را به حقیقتش بیاورند یا بترسند که سوگندهائی پس از سوگندهای ایشان برگردانده شود. از الله بترسید و بشنوید. الله مردم تبهکار را رهنمایی نخواهد کرد.»
این سه آیه یک متن مجزا و مستقل است و یک حکم مشخصی را بیان کرده است که اصحاب پیامبر میدانستند چیست و درباره چه کس و کسانی است و میخواسته که چه مشکلی را حل کند. مفسران بزرگ‌ِ عربی‌نگار برای مفهوم کردن این آیه‌ها مجبور شده‌اند که آن را با انشای خودشان بازنویسی کنند. مشکل‌ترین کار مفسران در تبیین عبارت «استَحَقَّ عَلَيهِمُ الاَولَيَان» است که هم معنایش مبهم است و هم از نظر دستوری اشکال بزرگ دارد. در ترجمه‌های فارسی قرآن نیز این آیه‌ها را با توجه به تفسیرهای عربی به انشای فارسی برگردانده‌اند ولی خود متن را دقیقا ترجمه نکرده‌اند.

-- ذوالفقار علی ، Feb 16, 2009

در جستجوي وجه تحدي قرآن
فهم آيات قرآن و از جمله وجه تحدي قرآن از رهگذر مطالعه قرآن در بستر تاريخي‌اش ميسور مي‌گردد. سخنان متكلمان و فلاسفه‌ و مفسراني مثل باقلاني، طباطبايي و جوادي آملي جز اين كه رهزني مي‌كنند، ثمري ندارد. بايد قرآن و تحدي آن را همان‌گونه كه عرب حجاز عصر نزول فهميد، بفهميم. براي اين جهت بايد ذهن خود را از ذهنيات آنان پركنيم و بر پايه آن ذهنيات به آيات تحدي بنگريم.
براي اين منظور بايد سرگذشت مواجه پيامبر اسلام و قرآن را با مشركان قريش مرور كنيم. در آن نخستين روزي كه پيامبر اسلام(ص) به پيامبري مبعوث شد، حادثه نبوت را براي همسر و سايرين چنين گزارش كرد كه فرشته‌اي(شديد القوي، روح الامين) نزدم آمده و گفته است، تو از سوي خدا براي دعوت اين مردم به يگانه‌پرستي و باور به حيات پس از مرگ و رسيدگي به بيچارگان و برخورداري از مكارم اخلاقي برانگيخته شده‌اي و سوره‌هايي را كه بر شما مي‌خوانم، همو به من آموخته است.
عكس العمل مشركان مكه به طور طبيعي - چنان كه در اولين سوره نازله يعني سوره علق آمده است- دروغ‌گو شمردن پيامبر بود و گفتند: آن كه نزد تو مي‌آيد، فرشته نيست؛ بلكه شيطان است و او تو را گمراه كرده است. درباره قرآن هم گاهي گفتند كه آن را شيطان يا جن به تو آموخته است و گاهي هم گفتند، تو خود آن را برساخته‌اي.
در آيات تحدي گفته شده است: اي مشركان مكه اگر من قرآن را برساخته‌ام، اگر مي‌توانيد به كمك همديگر و حتي به كمك جن مثل آن برسازيد.
در اينجا شما را به چند نكته مهم توجه مي‌دهم:

1. اطلاق مثليت قرآن
در آيات تحدي هرگز وجه خاصي مثل فصاحت و بلاغت معين نشده است. فصاحت و بلاغت و به عبارت ديگر رسا و مطابق فهم عرب عصر نزول سخن گفتن ويژگي منحصر به فرد قرآن نيست. اين ويژگي در سخنان عادي آنان هم وجود داشت. توصيفي كه وليد بن مغيره به عنوان زبان‌شناس آن عصر دارد، اين است كه قرآن سحرآميز است. يعني چندان نافذ است كه با عرب شنيدنش مسحور و مجذوب قرآن مي‌شدند و به پيامبر اسلام(ص) مي‌گرويدند و لذا مشركان به تازه‌واردان به مكه توصيه مي‌كردند، به قرآن گوش فراندهند. سحرآميزي و جاذبه قرآن به رسايي و مطابقت با فهم عرب آن عصر منحصر نبود؛ بلكه حقانيت مضامين اخلاقي و اعتقادي آن نيز تأثير داشت.

2. رواج تحدي در ميان عرب عصر نزول
عرب آن عصر در فرصت‌هايي مثل موسم‌هاي حج در مكان‌هايي مثل بازار عكاظ شعرهايي كه را سروده بودند، مي‌خواندند و به ارزيابي آنها مي‌پرداختند و شعرهاي ممتاز را باز مي‌شناختند و معرفي مي‌كردند. به طور طبيعي جهاتي كه مورد نظر آنها بوده است، تنها فصاحت و بلاغت كلام نبوده و نظم و مضامين آن نيز مورد توجه بوده است.

3. مشخص بودن وجوه تحدي
بي‌ترديد وجوهي مورد توجه عرب عصر نزول بوده كه معهود آنان بوده است و آنها را مي شناختند. بنابراين اعجاز عددي يا اعجاز علمي كه امروزه ادعا مي‌شود و هيچ اساسي هم ندارد، هرگز مورد توجه آنان نبوده و لذا از وجوه اعجاز و تحدي قرآن بر شمرده نمي‌شود.

-- نكونام ، Feb 16, 2009

جناب گنجی بسیار خوشحالم از این که متوجه شدم شما کامنت ها را می خوانید و قصد پاسخ گویی دارید. پرسشی که از خدمت تان دارم این است که چگونه است که من با داشتن نظریات مشابه شما به لحاظ درونی قادر به انجام مناسک درچارچوب ادیان ابراهیمی ( مثلا پرستش خدا به زبان عربی) نیستم ( به خاطر آن که این کار را با زبان مادری ام می توانم انجام دهم و هیچ دلیلی ندارم از زبانی استفاده کنم که از آن هیچ نمی دانم) اما شما هم چنان که مکرر خودتان نوشته اید می توانید این کار را انجام دهید؟
در تحلیل نهایی من فکر می کنم حضرت محمد که در موارد قابل توجهی نسبت به هم عصران خود برتری نشان می دهد؛ می خواست مردم زمانش را از بت های ساخته دستشان نجات دهد و چون آن مردم قادر به درک خدای غیر متشخص نبودند؛ الله را به عنوان خدای متشخص با صفات ذکر شده در قرآن معرفی کرد و آیین عبادت به شیوه مسلمین را بنا نهاد تا آئین پرستش بت ها را براندازد. به نظرم این طور می رسد که اگر مثلا در عصر ایشان مفاهیم پرستش و بندگی وجود نداشت و مثلا آن چنان که زرتشتیان اهورامزدا را دوست خود می دانند نه ارباب خود؛ اعراب آن موقع نیز بت ها را دوست خود می دانستند بسیاری چیزها در اسلام تغییر می کرد.
به هر حال طی ماههای اخیر مهم ترین مشکل من این بوده است که نمی دانم باید با خدای غیر متشخص چه کار کنم. واضح است که نه می شود با او ارتباط برقرار کرد ( چون برای خدای غیر متشخص فرقی بین انسان و باقی ساخته هایش – مثلا یک تکه سنگ – نیست. نقل قول از مصطفی ملکیان. لینک: http://mirdamadi.malakut.org/sunday%7C2006,nov,26%7C07;28;02.php ) نه می شود از او چیزی خواست. بی هیچ تردید من خود را قائل به یک و تنها یک آفریدگار برای این جهان می دانم. اما هدف او را از خلقت این جهان و خودم نمی فهمم. خدایی که سخن نمی گوید چون اگر چنین کند انسان است نه خدا؛ من از کجا بدانم که هدف او از خلقتش چه بوده و آیا از من توقعی دارد یا نه و اگر دارد چیست؟ لطفا به پرسش هایی این چنین پاسخ دهید. سپاس.

-- سروش ، Feb 16, 2009

آزادی خواه بزرگوار جناب گنجی
توخالی بودن و عوامفریب بودن این دین و کلا همه ادیان مشهود تر از این است که محتاج مطالعات دقیق و استدلالات عمیق باشد تنها کنار زدن تعصبات ذهنی مهم است . و شما هم اولین روشنفکری نیستی که به نحو اصولی و علمی سعی در زدودن خرافه از دین و ارجحیت بخشی به تعقل هستی اما این راه تاثیر گذاری نیست. کوشش های شما هیچ فکری را روشن نمی کند حد اقل راه شما را جناب کسروی با صراحت و قاطعیت بیشتری رفته - تنها تحسین روشن اندیشان را بر می انگیزد و دفاع متعصبین- و این سلسله مقالات را فقط نشان دهنده سیر سلوک شخصی شما میدانم و این برایم جالب است و قابل پیگیری. بنابراین سووالی برایم پیدا شده که مهمتر از بحثهای بالا است و آن این که در کشور ما عالمان متعهدی مثل شما چراحقایقی که می بینند را تا مغضوب نشوند نمی گویند ؟

-- نوید ، Feb 16, 2009

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان خواهش میکنم دقیق مطلب زیر را مطالعه بکنید.
آقای گنجی نوشتند در سوره مسد چه معجز ه ای وجود دارد؟

بنده از نظر فصاحت و بلاغت کاری باهاش ندارم چون تخصصم نیست
اما در مورد معجزه بودن این سوره چند دلیل محکم و واضح را مینویسم که
نشان میدهد قران نوشته بشر نیست.

این سوره دلیل واضحی است که قران نوشته بشر نیست .

ابتدا باید دانست که این سوره در اولین سالهای دعوت پیامبر نازل شد...
در این سوره خداوند میگوید فقط ابولهب و زنش هرگز ایمان نمی آورند ( چه در ظاهر و چه در باطن چه علنی و چه غیر علنی) و
با کفر از دنیا خواهند رفت و سزایشان جهنم است.
قران در این سوره از یک فرد خاص اسم میبرد و با قاطعیت میگوید که او هرگز ایمان نمی آورد .در آن زمان تعداد مسلمانان خیلی کم بود
و دشمنان مسلمانان بسیار زیاد. افرادی مانند عمر بن خطاب که خیلی از مردم بخاطر ترس از او مسلمان نمیشدند
و افراد دیگری مانند خالد بن ولید ، ابو سفیان ، هم ایمان نیاورده بودند و دشمنان سرسخت پیامبر بودند. ..
بعد از این اتفاق ابولهب تقریبا 10 سال ( کم و بیش) زنده بود او و همسرش هرگز ایمان
نیاورند و با کفر از دنیا رفتند. آنها میتوانستند ایمان بیاورند و سخن خداوند بعد از ایمان آنها خود بخود نقض میشد و
خللی در پیامبری رسول خدا بوجود می آمد ولی این کار را تا لحظه مرگ انجام نداند.در حقیقت مفهوم پیام پیامبر به
عمویش اینگونه بوده است: تو از من متنفری و می خواهی که کار من به پایان برسد، خوب اگر تو این سخنان را بگویی [و ایمان بیاوری]، کار من به آخر
رسیده و نابود شده ام، بیا و این سخنان را به زبان بیاور.ولی ابولهب هرگز چنین سخنانی را به زبان نیاورد. ده سال گذشت و در تمام این سالها ابولهب
نه تنها اسلام را نپذیرفت بلکه با آرمان اسلامی نیز کوچکترین سازگاری از خود نشان نداد. نکته جالب اینجاست که فرزندان ابولهب ایمان آوردند و
خداوند در مورد فرزندانش نگفت که آنها ایمان نمی آورند وجهنمی میشوند و دقیق اشاره کرد که فقط ابولهب و زنش و نگفت خانواده اش..
چگونه یک فرد عادی اینچنین از آینده یک فرد خاص سخن میگوید و مستقیما ابولهب دشمن اصلی خودش را
در مقابل رسالت خودش قرار میدهد ؟؟ و به او فرصت میدهد که با گفتن یک جمله حتی ظاهری و نه از ته دل رسالت او را از بین ببرد؟؟؟مطمئننا اگر ابولهب ایمان می آورد سخن خداوند و مبارزه طلبی قران زیر سوال میرفت
ولی قران با اعتماد به نفس ابولهب را در مقابل خودش قرار میدهد
و آینده ثابت کرد
که سخن خداوند درست و دقیق است.اگر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)
واقعاً پیامبر خدا نبوده است، چگونه به طور قطع دانسته است که ابولهب به وعده ی الهی جامه ی عمل می پوشاند ؟
چطور او احتمالاً آن قدر به خود مطمئن بوده است که به کسی ده سال فرصت دهد که ادعای پیامبری او را بی اعتبار سازد؟ و دلیل بسیار
ساده ای برای پیامبری خودش میگذارد؟؟
حالا بنده از آقای گنجی و تمام ناقدان و دوستان و دشمنان اسلام میخواهم که آیا در دین و تفکر شما هیچ معیار و آزمونی
برای باطل نشان دادن خود آن دین و تفکروجود دارد؟ آیا چیزی که اگر من وجود آن را ثابت کنم، دین شما باطل به حساب آید، در دین شما وجود دارد؟آیا
شما حاضر هستی یک شرط ساده و روشن در مقابل سر سخت ترین مخالف خودتان بگذارید؟؟

بدون شک اگر انسان و جن ها با هم جمع بشوند هرگز نمی توانند چنین ریسک بزرگی را انجام بدهند .

قال الله تعالی: قل هاتو برهانکم ان کنتم صادقین.

.

-- مسلم ، Feb 16, 2009

توی کامنت دوم از بالا بنده به اشتباه نوشتم تاریخ ابن کثیر.. تصحیح میکنم : تاریخ ابن اثیر..

-- مسلم ، Feb 16, 2009

در پاسخ مطالب آقای رازی:

مصطفی حسینی طباطبایی در جواب کتاب 23 سال آقای دشتی کتابی نوشته است به اسم خیانت در تاریخ.
چون مطلب طولانی است بنده فقط آدرس قسمتهایی که آقای رازی آوردند را می نویسم برای خواندن مطلب باید کتاب را دانلود بکنید

در مورد گزینه 1:
به کتاب خیانت در تاریخ جلد 2 صفحه 260 مراجعه کنید


در مورد گزینه 2: به کتاب خیانت در تاریخ جلد 2 صفحه 251 مراجعه بکنید.

در مورد گزینه 3: همان جلد 2 ص 253

گزینه4:همان آدرس و همان صفحه

گزینه 5:
به جلد سوم مراجعه کنید.

-- مسلم ، Feb 16, 2009

از تمام این حرفها که بگذریم انسان مدرن امروز کدامیک از علوم مدرن را از کتب دینی استخراج کرده پزشکی شیمی هوانوردی فیزیک انفورماتیک متالوزی ... شما فکر کنید اصلا پیامبری نیامده بود دینی هم نمیبود چه اتفاقی میافتاد ؟ تنها اتفاق خوبی که میافتاد این جنگها و جنایتهای بیحاصل بین انسانها بخاطر دین روی نمیداد که مسیحی مسلمان را بکشد -مسلمان مسیحی را بکشد -یهودی مسلمانرا- هندو مسلمانرا سنی شیعه را...و عده ای بانقاب دین به منافع شخصی خود نمی رسیدند.

-- علی ، Feb 16, 2009

شرح حال كربلايي كاظم ساروقي
كربلايي كاظم ساروقي اراكي كسي بود كه در عين كندذهني و بي سوادي يكباره با دست كشيدن شخصي نوراني بر سينه‌اش حافظ كل قرآن شده بود. او قصه را چنين نقل كرده است: من روي سكوي باغ امامزاده هفتاد و دو تن ساروق نشسته بودم كه ديدم دو نفر جوان با لباس عربي و عمامه سبز مي آيند. وقتي به من رسيدند، سلام كردم، پاسخ مرا با محبت دادند. يكي از آن دو اسم مرا برد و گفت: كربلائي كاظم! بيا با هم برويم فاتحه‌اي در اين امامزاده براي آنها بخوانيم. من هم اطاعت كردم. داخل امام‌زاده كه رفتيم، همان به رو به من كرد و فرمود: «كربلايي كاظم! پس چرا چيزي نمي‌خواني؟» گفتم: آقا من ملّا نرفته‌ام، من سواد ندارم. با اشاره به سقف گفت: «نگاه كن به آن كتيبه. من مي‌خوانم و تو بعد ازمن بخوان». نگاه كردم، كتيبه‌اي ديدم كه نه پيش از آن ديده بودم و نه بعد از آن ديدم. به خط سفيد و پر نوري اين شش آيه از سوره اعراف(آيات 54-58) نوشته شده بود.
بعد از آن كه تمام شد، جلو آمد و دستش را از پيشاني تا سينه‌ام كشيد، و سوره حمد را خواندند و به چهره من فوت كرد. من صورتم را برگرداندم كه به آنها چيزي بگويم. ناگهان ديدم كسي آنجا نيست. در اين موقع دچار ترس و رعب عجيبي شدم، و ديگر نفهميدم چه شد، يعني بي‌هوش روي زمين افتاده بودم. هنگامي به خود آمدم كه ديدم شب فرا رسيده است. برخاستم، جريان را فراموش كرده بودم. به خودم گفتم: اينجا چه كار مي‌كني؟ بالاخره از امام زاده بيرون آمدم و به سوي ده حركت كردم. در بين راه متوجه شدم كلمات عربي زيادي بلد هستم.
ماجرا را در اين لينك از زبان خودش تماشا كنيد:
http://www.tebyan.net/religion_thoughts/articles/quranicarticles2008/9/13/74284.html
توضيحات بيش تر را در اين لينك ببنيد:
http://mouood.org/content/view/7524/3

-- نكونام ، Feb 16, 2009

در پاسخ مسلم، که قسمتهایی از یک کتاب را در جواب ۲۳ سال آدرس داده:
- اولا نام کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» است ، نه خیانت در تاریخ. این کتاب از
- ثانیا، جلد دوم کتاب ۲۴۵ صفحه بیش نیست، چطور به صفحه ۲۵۰ و ۲۶۰ آدرس دادید؟
- ثالثا، آنچه که مقصود شما در پاسخ به اشکالات گرامری قرآن بوده در صفحات ۱۸۸ تا ۲۰۰ جلد دوم آمده است.

خواندن این قسمتها واقعا خالی از لطف نیست. لحن بسیار بی ادبانه و گستاخانه کتاب، که هر صفحه آن سراسر از ناسزا به نویسنده ۲۳ سال است، نماینده خوبی از نحوه بحث و منطق دینداران سنتی است. خوب است مقایسه کنید با لحن بسیار متین و مودب علی دشتی در خود ۲۳ سال.
پاسخ کلی نویسنده به اشتباهات گرامری قرآن هم جالب است و نشاندهنده نحوه دفاع دینداران سنتی از عقاید خود است. او می نویسد: «... قرآن بر قواعد زبان عرب حاکم است نه قواعد زبان عرب بر قرآن. یعنی در هر جا که قواعد عربی انحرافی از کلام الله داشته باشد باید آن را اصلاح کرد و با قرآن تطبیق نمود...»(ص ۱۹۳) !!!
و در هر مورد هم دقیقا با همین ذهنیت دست به ماستمالی اشتباهات گرامری قرآن می زند.
عجب! معلوم است که اگر اینگونه برخورد کنیم قرآن خالی از خطا و اشتباه خواهد بود! این که هنر و معجزه نیست! تحدی هم با چنین منطقی بیشتر به لطیفه شبیه است!
افسوس که اکثریت مسلمان زادگان جهان (مخصوصا در کشورهای عربی) هنوز توانایی خواندن و نوشتن ندارند. وگرنه پرونده اسلام، دستکم با قرائت سنتی، با داشتن چنین مدافعینی (البته به استثنای كربلايي كاظم ساروقي!) تا کنون بسته شده بود.

-- بهمن ، Feb 16, 2009

مشابه این افسانه کربلائی کاظم که جناب نکونام حکایت کرد از باباطاهر عریان نقل شده که در حوض مدرسه همدان رفت و علوم اولین و آخرین را پیدا کرد. هر آینه دوستان دیگر هم ازین قصه ها داشته باشند نقل کنند اسباب مشغو لیات است.

-- بدون نام ، Feb 16, 2009

جناب نکونام اطلاع دارین قصه گویی و از در و دیوار گفتن ایرادی نداره به این شرط که برای قصه گویی باشه و نه برای اداره یک مملکت و چند میلیارد مردم و البته 70 میلیون مردم بدبخت ایران که باید زندگی و جوانی خودشان را با این داستانهای هزار و یک شب شروع و به آخر برسانند.

-- حاشیه نشین ، Feb 16, 2009

جناب نکونام،

می بینم که کار شما از ناچاری به آنجا کشیده که از "كربلايي كاظم ساروقي" کمک می گیرید! خوب است که کمی به خود آیید و ببینید کجای کارید! این طریقه احتجاج شما حتی خوانندگان عوامی همچون بنده را به خنده می اندازد!

شما از طرفی گنجی را به بی طرفی می خوانید و از سوی دیگر برای حقانیت قران از خود قران دلیل می آورید!

از طرفی گنجی را به فرافکنی ایرادات وارده متهم می کنید و از سوی دیگر هرگز به سوال اساسی پاسخ نمی دهید که "برای یک فرد بی طرف (و شاید غیر مسلمان) چه دلیل عقلی بر کلام الله بودن قران وجود دارد؟"

ضمنا از این که ایرادات حاشیه ای که بر مقاله گرفته اید ممنون. بعضی از آنها به نظرم قابل تعمق هستند و بجا. هرچند که تاثیر کمی در پیشبرد بحث دارند.

-- آریا ، Feb 17, 2009

شباهت‌‌هاي داستان ساروقي و پيامبر(ص)
داستان كربلايي كاظم ساروقي اراكي از چند جهت با داستان پيامبر اسلام(ص) شباهت دارد و در اين زمينه پايان‌نامه‌اي نيز با راهنمايي اينجانب نوشته شده است.
هر دو انسان‌هاي اخلاقي و پاكي بودند. هر دو امي و بي سواد بودند. هر دو بر اثر ارتباط با ارواح مقدسي قرآن را دريافت كردند. هر دو وقتي قرآن را دريافت كردند، بيم و خوف خاصي را در خود احساس كردند. هر دو پس از دريافت قرآن احساس كردند كه كلمات روشن و نوراني در سينه‌اشان نقش بسته است. آنچه كه كربلايي كاظم دريافت كرده بود، بي كم و كاست همين قرآن موجود بود. اين واقعه نشان مي دهد كه قرآن برساخته پيامبر اسلام(ص) نبوده و بي هيچ تحريفي به دست ما رسيده است.

-- نكونام ، Feb 17, 2009

مسلم جان،
خوشا به حالت که از نقل بن اثیر و دلایل کودکانه اش چنین راضی و قانع می شوی!
اما این داستانها "دلیل عقلی" محسوب نمی شوند. مضاف بر آن که آن چنان که می فرمایید "تاریخی" نیستند. کافیست کمی فکر کنید که این داستان را چه کسی و کی نوشته؟ آیا اعراب در زمان وقوع حادثه، تاریخ نگار داشته اند؟ اصلا چند باسواد داشته اند؟ اگر نداشته اند و این داستان -به اصطلاح- سینه به سینه انتقال یافته، چه اعتمادی به اصالت آن وجود دارد؟
1400 سال پیش عده ای بدوی و بیسواد در گوشه بیابانی بی آب و علف زندگی می کرده اند. چطور است که همه این ریزه کاریها از زندگی آنها به ما رسیده؟ مخصوصا که نه تنها وقایع نگار در زمان پیامبر نبوده بلکه تا سالها بعد نیز اعراب هنوز حتی قران را هم کتابت نکرده بودند چه رسد به این همه احادیث ریز و درشت.

حتی در زمان ما دو خبر گزاری، دوگونه متفاوت در مورد یک واقعه نقل قول می کنند و هر یک واقعه را به نفع خود نقل و تعبیر می کنند.
دوست من،
اگر تعصب و مخصوصا ((ترس)) را کنار گزارید، دیگر به این راحتی قانع نخواهید شد!

-- آریا ، Feb 17, 2009

اولی : دانشمندان ثابت کردند که دو-دو - تا میشود چهار تا
دومی : ولی من خودم دیدم که آقای دکتر فلانی در صفحه 349 سطر سوم از کتاب " المغالطات فی الریاضیات" صریحا ثابت کرده است : دو - دو - تا میشود پنج و نیم .
استدلالات در کامنتها به دو صورت بالا هستند . عده ای بدنبال اثبات بدیهیات هستند ( البته برای اتمام حجت لازم است) و عده ای هم بدنبال انکار بدیهیات هستند .
تردید ندارم هیچیک از طرفداران " دومی" حاضر نیستند آنچه در مورد دیگران تجویز میکنند روزی توسط دیگران برای آنها تجویز شود . بعبارت دیگر بحث در اینجا بر سر اصول " انسانیت " است نه تحدی

-- ایرانی ، Feb 17, 2009

در پاسخ به اقای مسلم باید بگویم که من پاسخ های آن کتاب را مطالعه کردم و در مورد آن باید بگویم که نحوه پاسخ ایشان به شبهات بیشتر به توجیه شبیه است تا توضیح.و استدلالات ایشان از نوع استدلالات معروف آخوندی است.اگر بخواهیم فحاشی هائی که ایشان در حق فرد خاصی روا داشته از کتاب حذف کنیم بدون اغراق 50 صفحه از حجم کتاب کم میشود.حال مسئولیت این پول اضافه را که خریداران این کتاب باید بپردازند شرعا بر عهده این اخوند است.
مثلا در مورد ایراد اولی که ذکر شد ایشان میگوید این امر در دو سه قبیله رایج بوده مثل این است که مثلا در یک روستای ایران به جای شادی کردم بگویند شادی از خودم در کردم و ما به این استناد کنیم و بگوئیم شادی از خود در کردن میتواند در متون ادبی به کار رود.در حالی که کسی شک ندارد که در برخی لهجه ها و روستاها اشتباهات دستوری رایج است اما آن را نمیتوان در یک متن درجه اول به کار برد.البته دیوار حاشا بلند است و مومنان ایرادات جدی تر از این را نادیده میگیرند و و این شعر که اقای طباطبائی آورده اند باید برای خود ایشان خوانده شود
چون غرض آمد خرد پوشیده شد....
در جائی دیگر ایشان دلائل ان فرد خاص را کودکانه ذکر کرده اند پس سوال این است که چرا همفکران ان شخص را حتی در خارج کشور میکشید و در داخل اجازه یک مناظره ناقابل نمیدهید و پشت توهین و زور پنهان میشوید اگر راست میگوئید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-- RAZI ، Feb 17, 2009

اولا متاسفم که آقای نکونام بحث کربلایی ساروقی را به میان کشیده است. چون به نظر من نباید برای اثبات حقانیت اسلام احتیاج به استفاده از این وقایع باشد.
دوم باید توضیح دهم که من فردی هستم که معمولا هیچگاه روایات این چنین که نشان دهنده از معجزه باشد را باور نمی کنم. بطور مثال دایی من معتقد است که پسر نوزادش را که دچار بیماری شدیدی بوده ،را با خوراندن گرد خاک حرم امام رضا ، از او شفا گرفته است، را هرگز باور نکردم. هر چند که هیچ شکی در راست گویی او ندارم. ولی از آنجایی که او فردی بسیار مذهبی و سنتی است همه این حرفها ساخته باور های او می دانم.
سوم من اراکی هستم و یک جورایی ساروقی هم به حساب می آیم. در ضمن مذهبی هم نیستم. هرچند ضد مذهب هم نیستم
چهارم پدر من هم فردی هرچند مذهبی ولی روشن فکری است که همواره با این روایت های معجزه گونه مبارزه کرده است.
پنجم داستان این آقای کربلایی کاظم که آقای نکونام به آن اشاره کردند مربوط به زمان کودکی پدر می شود. و از آنجایی که در آن زمان پدربزرگ من از معدود افراد مرتبط با ساروق بوده که کارمند دولت بوده سوادی داشته و در شهر زندگی می کرده، خانه پدربزرگ من پایگاهی می شود تا او خود را به مراکز مذهبی اراک، قم، و حتی مصر معرفی کند و در آنجا او را راست آزمایی کنند.
من داستان کربلایی را از پدرم شنیدم و چون با زد خرافی بودن پدرم کاملا آشنا هستم داستان کربلایی را باور می کنم. هر چند به خوانندگان این حق را می دهم که بارور نکنند. چون من هم اگر جای آنها بودم هرگز باور نمی کردم. ولی از آنجا که پدر من خود کربلایی را دیده، من بر حقیقت بودن این داستان شکی ندارم فقط خواستم که شاهدی بر این واقع آورده باشم.
هفتم یکی از داستان هایی که پدرم در باره کربلایی نقل می کرد این است که از انجایی که او قدرت خواند و نوشتن نداشت این است که نوشته ای جلوی او می گذاشتند فقط آیات قران را که در آن بود می یافت و می خواند.

-- میثم ، Feb 18, 2009

در پاسخ به دوستانی که به بنده جواب دادم باید عرض کنم که من دلیل محکم و عقلی از قران و سوره مسد آوردم که زمانه آنرا پخش نکرد.. مطمئنم این نظر را هم پخش نمیکند. بنده به زمانه گفتم که نظر را ارسال بکند اما ظاهرا چون جوابی وجود ندارد از پخش آن جلوگیری میکنند. عجب دموکراسی.

-- مسلم ، Feb 18, 2009

جناب نکونام
این پایان نامه ای که زیر نظر جنابعالی در مورد شباهت های کربلایی کاظم و محمد نوشته می شود را حتماً چاپ کنید تا مسلمین و غیر مسلمین فیض ببرند. به نظر من حتی می توان از روی آن یک سریال برای ماه رمضان سال آینده ساخت!
زمانه جان تو هم یادت باشد که یک کامنت من را کلاً منتشر نکردی.

-- فرشاد ، Feb 18, 2009

جناب مسلم
زمانه فقط کامنتهای شما را سانسور نمی کند که از آن نتیجه می گیرید چون ظاهراً جوابی نبوده، نظر شما را درج نکرده. گاهاً نظر من و احتمالاً بقیه دوستان را هم بدون اینکه حاوی توهینی باشد، ذکر نکرده. شاید هم از دید ما توهین نبوده و به نظر زمانه توهین بوده است.
ضمن اینکه یک کامنت از جنابعالی در مورد سوره مسد وجود دارد که من نمی دانم منظور شما هین است یا خیر.
شما می فرمایید که محمد گفته ابولهب هرگز ایمان نمی آورد و چون ابولهب ایمان نیاورده پس نشانه معجزه بودن قرآن است.
اما دوست عزیز کل سوره مسد ( تبت) چنین است :
1 -بریده باد دو دست ابولهب
2- هرگز مال و ثروتش و آنچه را بدست آورد به حالش سودی نبخشید
3- و بزودی وارد آتشی شعله ور و پر لهیب می شود
4- و نیز همسرش در حالی که هیزم کش دوزخ است
5- و در گردنش طنابی است از لیف خرما

بنابراین اصلا راجع به اینکه هرگز ابولهب و زنش تا پایان عمر ایمان نمی آورند حرفی نزده، بنابراین حتی اگر ابولهب هم ایمان می آورد نقض این آیه نبود. چون قرار نیست هر کس ایمان بیاورد جهنم نرود. خیلی از مخالفین محمد بعدا از ترس ایمان آوردند. اگر ابولهب هم زنده می ماند پس از فتح مکه مجبور می شد ایمان بیاورد همانگونه که ابوسفیان ایمان آورد.
ضمنا آیه 7 سوره یس در مورد کفار قریش می گوید : (سوگند مى خورم كه فرمان عذاب بر بيشتر آنان صادر شده در نتيجه ديگر ايمان نخواهند آورد)
در صورتیکه تقریبا همه این کفار در فتح مکه مسلمان شدند. در حالیکه قرآن سوگند می خورد که اکثرشان ایمان نمی آورند.
دوست عزیز دست از این دلایل کودکانه بردارید

-- فرشاد ، Feb 18, 2009

جناب فرشاد:

اول گفتبد که دلیل عقلی وجود ندارد که قران نوشته پیامبر نیست.
بعد مدعی شدید که تاریخ تحریف شده است و ....

آیات این است:

بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد (1)

دارايى او و آنچه اندوخت‏سودش نكرد (2)

بزودى در آتشى پرزبانه درآيد (3)

و زنش آن هيمه‏كش [آتش فروز] (4)

بر گردنش طنابى از ليف خرماست (5)

بنده از قران دلیل محکمی آوردم که هر انسان منصفی تایید میکند که این شرط و این پیش بینی دقیق بدون شک از عهده یک انسان عادی خارج است.

آیا شما چنین ریسکی را انجام میدهی؟؟ تفکر و اندیشه خودت را بنویس بعد یک دلیل بیاور که اگر بنده آن کار را انجام بدهم اندیشه شما نقض میشود. دلیل هم ساده و قابل انجام باشد.. آیا میتوانی؟؟ انجام دادن چنین کاری و اصلا ادعا کردن در این مورد خارج از توان انسان است چه برسد به اینکه آن را در مقابل دشمن خودش بگذارد. کسی که منتظر فرصتی است که ثابت بکند پیامبری دروغ است و مردم را از او روی گردان بکند.. و از هیچ کوششی برای شکست دادن پیامبر فروگذار نیست. جان و مال و ثروت خودش را در همین راه خرج میکرد. اگرفقط یک جمله بگوید تمام پیامبری و قران را نقض بکند.

دلیل از این واضحتر؟؟؟


اگر ایمان می آورد بدون شک همان زمان خللی در پیامبری بوجود میامد. چون پیامبر سوره ای آورده بود که میگوید دستهایش بشکند و جایش جهنم است اگر ایمان می آورد آنوقت مسلمانان میگفتند که ابولهب ایمان آورده چرا ما هر روز بگوییم دستهایش بشکند و جایش جهنم است؟؟؟. این آیات میگویند او و زنش جایشان جهنم است. اگر ایمان می آورد و حداقل ظاهری این ادعا را میکرد میتوانست مدعی بشود که چرا دروغ گفتی من الان ایمان آوردم و کسی که ایمان بیاورد جهنمی نیست. دیگه چرا هر روز میگویید دستهایم بشکند و جای من جهنم است؟؟ یا میتوانست بگوید که تو چرا من رو پیشا پیش اهل جهنم میدانی در حالی که من ایمان آوردم؟؟ . پیامبر جوابی نداشت. پیامبر که نمیتواند آیات قران را حذف بکند چون بعد از آمدن آیات مسلمانان آن را حفظ میکردند و چندین نفر آیات را مینوشت.. آنوقت پیامبر مجبور بود بگوید آیات را حذف بکنید چون ابولهب ایمان اورده است. و ... که خود بخود مسلمانان شک میکردند که این چه وحی است که خداوند شک میکند و هر باز حرف خودش در مورد افراد ( خاص) تغییر میدهد؟؟ آیات در مورد فرد خاصی است و مستقیما او را خطاب قرار داده است.
لطفا با اگر و شاید و ممکن است پاسخ ندهید. دلیل بنده واضح و روشن است.

استدلال شما در مورد سوره یس را بررسی میکنم و مطلب را دقیق مینویسم.

قضاوت با خوانندگان..

-- مسلم ، Feb 18, 2009

غير عقلايي بودن انكار خارق‌العاده‌ها
ملاحظه مي‌كنم كه بسياري از دوستان واقعيت حفظ يكباره قرآن از سوي كربلايي كاظم را مورد تمسخر قرار مي‌دهند و از اين رهگذر آن را انكار مي‌كنند. البته من به ايشان حق مي‌دهم؛ چون چنين رخدادهايي به ندرت رخ مي‌دهد و آن هم بر دست افرادي وارسته كه به ندرت پيدا مي‌شوند. اگر چنين رخدادهايي هر روزه اتفاق مي‌افتاد، هرگز آن را انكار نمي‌كردند؛ چنان كه هرگز كسي را نمي‌توان يافت كه وجود خورشيد را انكار كند.
منتها ما چگونه مي‌توانيم به وقوع واقعه‌اي كه آن را به چشم خود نديده‌ايم، باور كنيم؟ آيا هرچه را كه به چشم خود نديده‌ايم، بايد انكار كنيم؟ اگر چنين باشد، بايد منكر وقوع تمام رخدادهاي تاريخي باشيم و آيا اين عقلايي است؟
روش مواجه علمي و عقلايي با رخدادهاي تاريخي چگونه است؟ چگونه مي‌توان از صحت و سقم آنها اطلاع يافت؟ آيا جز اين است كه به نقل شاهدان صادق واقعه اعتماد مي‌كنيم؟ ما معمولاً سخن كساني را كه قرينه و دليلي عقلايي بر دروغ‌گويي آنان وجود ندارد، قبول مي‌كنيم. خوب، شما هم بياييد، به همين طريق عقلايي و علمي عمل كنيد. برويد از شاهدان راستگوي واقعه پرسش كنيد. چرا مسخره مي‌كنيد؟ مسخره كردن كه نه شيوه‌اي علمي و نه شيوه‌اي اخلاقي است.
من از شما مي‌پرسم، آيا اساساً در جهان هيچ رخداد خارق العاده رخ نمي‌دهد؟ اگر رخ مي‌دهد، چرا حفظ يكباره قرآن از سوي فردي كندذهن و بي سواد، از جمله رخدادهاي خارق العاده نباشد؟

-- نكونام ، Feb 18, 2009

جناب مسلم
همانطور که گفتم ابولهب آنقدر زنده نماند تا فتح مکه اتفاق بیفتد وگرنه او هم مجبور می شد ایمان بیاورد. اما فرض کنید که ابولهب برای رو کم کنی هم که شده ایمان می آورد. آن وقت محمد هم سریعاً یک آیه ناسخ و منسوخ از خودش در می آورد که مثلاً خداوند بلند مرتبه توبه پذیر است و حتی گنهکارترین بندگان را هم می بخشاید اگر توبه کنند. به همین سادگی با یک آیه ناسخ که در قرآن کم هم نیست آیه قبلی خود را نسخ می کرد. آن وقت شما هم می گفتید این قرآن عجب معجزه است و خدا عجب رحیم است که حتی بزرگترین دشمنش را هم می بخشاید!

-- فرشاد ، Feb 18, 2009

جناب نکونام
چندی پیش در جراید خبری منتشر شد که دختری ( مثلاً ایتالیایی) دچار تصادف شده و چند روز در کما بوده و وقتی به هوش آمده به زبان اسپانیولی صحبت می کرده بدون اینکه قبلا آموزش اسپانیولی دیده باشد یا حتی به اسپانیا رفته باشد. من نمی دانم این خبر صحت داشت یا نه. همانطور که نمی دانم ماجرای کربلایی کاظم صحت دارد یا نه. حالا شما بگویید این تغییر زبان را باید معجزه الهی بدانیم؟ یا معجزه انجیل یا عیسی؟ یا اصلا باید این خبر را باور کنیم یا نه؟

-- فرشاد ، Feb 18, 2009

زمانه جان این را به کامنت من خطاب به مسلم اضافه کن.
ضمناً من در مورد تحریف تاریخ حرفی نزدم! من فقط گفتم آن ادعای جنابعالی اصلاً در آیات قرآن نیست که ابولهب و همسرش تا ابد ایمان نمی آورند.

-- فرشاد ، Feb 18, 2009

عدم اختصاص خوارق عادات به قومي خاص
آقا فرشاد داستان فراگيري يكباره زبان اسپانيولي را توسط دختري ايتاليايي كردند. به نظر من، روش علمي مواجه با اين واقعه اين است كه بايد در صورت امكان، واقعه را از نزديك بررسي و مشاهده كرد و گرنه از شاهدان صادق واقعه كسب خبر كرد و در صورت اطمينان به صحت واقعه به آن باور كرد.
رخدادهاي غير طبيعي و خارق العاده در همه جاي دنيا و در همه تاريخ رخ داده و مي دهد و اختصاص به مسلمان و غير مسلمان ندارد.
بر اين اساس، استبعادي ندارد كه شخص كندذهن و بي سوادي مثل كربلايي كاظم يكباره حافظ كل قرآن شود؛ همچنان كه استبعادي ندارد، شخص بي سوادي مثل پيامبر اسلام(ص) از طريق حالت خلسه و وحي آگاهي هايي را در قالب آيات و سور قرآني دريافت كند.

-- نكونام ، Feb 19, 2009

کاش این خادمین عزیز بقاع متبرکه لب به سخن گشوده و از خارق العاده ها میگفتند ولی ظاهرا بدلیل نیاز معاش ممکن نیست .
من نمی فهمم برای نشان دادن یک پدیده خارق العاده دست قطع شده یک جانباز ( که اغلب از شریفترینها هستند) چرا بازسازی و معالجه نمیشود تا دندان همه منتقدان بریزد و ادعا هائی مطرح میشود که تنها تکیه آن بر اقول عوام است . مرحوم کسروی در جائی میگوید " در زمانی که محاکم شرع به امر عدالت!؟ مشغول بودند ( قبل از معجزه مرحوم داور) کسروی از کنار یکی از این محاکم میگذشت و طلابی را دید که کنار دیوارها بیکار ایستاده اند پرسید شما اینجا چکار میکنید ؟ گفتند : ما شاهد هستیم . پرسید : شاهد چه چیزی ؟ گفتند : شاهد هر آنچه که مدعی ادعا کند و برای اثباتش پول دهد .
آیا شاهدین کربلائی... حافظ قران مقامی بالاتر از این طلاب دارند ؟

-- ایرانی ، Feb 19, 2009

جناب ایرانی
دلیل اینکه دست قطع شده یک جانباز در اثر معجزه درست نمی شود این است که اصولاً این بقاع متبرکه بخش پیوند اعضا ندارند!

-- فرشاد ، Feb 19, 2009

جناب فرشاد:

بنده بالاتر هم گفتم اگر و شاید و احتمال در مورد اتفاقی که افتاده و قابل برگشت نیست دلیل منطقی به حساب نمی آید. اتفاق افتاده است و سخن قران کاملا درست در آمده است.
اما در مورد ناسخ و منسوخ استدلال شما بسیار بچه گانه و ضعیف بود که هر محقق بی طرفی با خواندن آن متوجه میشود که چقدر شما با بحث فاصله دارید. شما هنوز نمیدانید که ناسخ و منسوخ در مورد احکام اسلامی است نه در مورد افراد و داستانهای قرانی.
موضوع ابولهب یک اشاره مستقیم و واضح است که خداوند عاقبت او را که جهنم است میگوید و هرگز ایمان نمی آورد همانطور که عاقبت پسر نوح را میگوید. نمی تواند این آیات را نسخ بکند. تنها راهش حذف آیات است نه نسخ که در صورت حذف خللی در قران وارد میشد. جالب شما ادعا میکنید که در قران نیامده است که آنها ایمان نمی آورند. معنی آیات این است:
هرگز مال و ثروتش و آنچه را بدست آورد به حالش سودی نبخشید
3- و بزودی وارد آتشی شعله ور و پر لهیب می شود


اگر ایمان می آورد که جهنم نمیرفت.. اصلا مدعی میشد که من ایمان آوردم چرا شما میگویید دستم بشکند و من جهنمی هستم؟؟
هرگز ایمان نیاورد و اصلا سازگاری هم با اسلام نشان نداد.. حتی در روایات صحیح هست که اتفاقاتی را مشاهده کرد که نشان میداد حرف پیامبر درست است اما بازهم ایمان نیاورد.. امیدورام در مورد سخنانی که مینویسی حداقل ذر ه ای مطالعه بفرمایید.
در ضمن در مورد سوره یس مطلب را مطالعه میکنم و مینویسم.

-- مسلم ، Feb 19, 2009

جناب مسلم
این استدلال من که شما آنرا بچه گانه می خوانید متاسفانه خیلی بچه گانه تر از آنرا جنابعالی و دیگر دینداران متعصب در مورد آیات قرآن دارند.
مگر قرار است هر کس ایمان آورد به جهنم نرود؟! در اینصورت صدام حسین و تیمور لنگ و هزاران قاتل و انسانهای نابود گر تاریخ که مسلمان هم بوده اند باید به بهشت بروند دیگر! پس همه انسانهایی که مسلمان ( یا هر دین توحیدی دیگر ) را قبول دارن همه باید به بهشت بروند و فقط من و جناب ایرانی و چند نفر دیگر به جهنم می رویم؟!

-- فرشاد ، Feb 19, 2009

حقد و كينه مانع پذيرش حقيقت
در خصوص سخن جناب ايراني عرض مي كنم: ما بايد تسليم حقيقت باشيم و لو آن كه حقيقت براي ما تلخ باشد. راجع به قصه اي كه از كسروي نقل كرديد كه گروهي پول مي گرفتند تا شاهد باشند، اگر هرجا چنين قرينه اي را يافتيد، حتماً سخن كسي كه آنان شهادت داده اند، نپذيريد. اما اگر چنين قرينه اي را نيافتيد، سخن آن شاهدان را بپذيريد و گرنه عقلا حكم خواهند كرد كه تو لجبازي بيش نيستي. براي مثال اگر بسياري از همسايه ها داستان هايي واقعي درباره يكي از اجدادت كه مورد حقد و كينه توست، نقل كردند و هيچ دليل و قرينه اي بر دروغ گويي آنها نيافتي، باور كن، و گرنه بدان كه همان حقد و كينه ات مانع پذيرش حقيقت شده است.

-- نكونام ، Feb 19, 2009

جناب فرشاد:

مگر من گفتم هر کس ایمان بیاورد حتما به بهشت میرود؟؟ بنده در مورد ابولهب میگم که این فرد هرگز ایمان نیاورد ، اصلا ادعای اینکار را هم نکرد.. و دقیق عاقبتش همان چیزی شد که قران گفت. در مورد افرادی که شما اسم بردی هیچ کس نمی تواند قضاوت بکند که عاقبتش چه چیزی است. اصلا استدلال شما بی ربط است..

شما اول فرمودی نسخ میشد الان میگی هر کس ایمان بیاورد به بهشت نمیرود و ....

کامنت اول بنده این است:گر ایمان می آورد بدون شک همان زمان خللی در پیامبری بوجود میامد. چون پیامبر سوره ای آورده بود که میگوید دستهایش بشکند و جایش جهنم است اگر ایمان می آورد آنوقت مسلمانان میگفتند که ابولهب ایمان آورده چرا ما هر روز بگوییم دستهایش بشکند و جایش جهنم است؟؟؟. این آیات میگویند او و زنش جایشان جهنم است. اگر ایمان می آورد و حداقل ظاهری این ادعا را میکرد میتوانست مدعی بشود که چرا دروغ گفتی من الان ایمان آوردم و کسی که ایمان بیاورد جهنمی نیست. دیگه چرا هر روز میگویید دستهایم بشکند و جای من جهنم است؟؟ یا میتوانست بگوید که تو چرا من رو پیشا پیش اهل جهنم میدانی در حالی که من ایمان آوردم؟؟ . پیامبر جوابی نداشت. پیامبر که نمیتواند آیات قران را حذف بکند چون بعد از آمدن آیات مسلمانان آن را حفظ میکردند و چندین نفر آیات را مینوشت.. آنوقت پیامبر مجبور بود بگوید آیات را حذف بکنید چون ابولهب ایمان اورده است. و ... که خود بخود مسلمانان شک میکردند که این چه وحی است که خداوند شک میکند و هر باز حرف خودش در مورد افراد ( خاص) تغییر میدهد؟؟ آیات در مورد فرد خاصی است و مستقیما او را خطاب قرار داده است.

اگر استدلال بعدی شما همراه شاید و اگر و ممکن است و تعیین تکلیف برای صدام و تیمور لنگ و .. ( اصلا ربطی به هم ندارند) باشد بنده با عرض پوزش پاسخ نمیدهم. امیدوارم استدلال شما قوی و واضح باشد.

-- مسلم ، Feb 19, 2009

سلام
جناب آقای نکونام

در خصوص کربلایی کاظم، این که اتفاقی خارق العاده افتاده به نظر محرز است.
با این وجود سوالاتی چند در این خصوص وجود دارد که اگر پاسخی برای آنها داشته باشید بر نگارنده منت گذارده اید
1- در سایت حوزه
از قول فرزند کربلایی اینگونه آورده است:
«خصوصيت عجيب ديگر ايشان، اين بود كه دعاهاي زاد المعاد از قبيل: دعاي افتتاح، جوشن كبير، دعاي سحر ماه رمضان، سمات، كميل و دعاهاي روزهاي ماه رمضان را از حفظ مي خواند. من مي گفتم: پدر! اينها را چطور ياد گرفته اي؟ مي گفت: كسي كه قرآن را به طور خارق العاده در آنِ واحد به من ياد بدهد، كه همانا به دست پر قدرت خداي متعال است، قادر است اين دعاها را هم به من ياد دهد و برايش كاري ندارد»

با توجه به اینکه این ادعیه جنبه ی غیر آسمانی دارند و ساخته ی ذهن بشری (اما صادق یا دیگر علما) می باشند، آیا با این مقدمه حلول کردن قرآن بر دل کربلایی کاظم
میتواند دلیل کافی بر الهی بودن کلمات و نصوص قرآن باشد؟
2- اگر علمای قم را به دو دسته (علم گرا و عمل گرا )تقسیم کنیم ، آنها که علمی تر بوده اند کمتر درباره کربلایی کاظم قلم زده اند.برای مثال من نوشته ای از آقایان بروجردی یا شهید مطهری و یا هیچ نقل و نظری از امام خمینی ندیده ام با اینکه فوت کربلایی کاظم حدودا سالهای 41-42 شمسی و در اوج سخنرانی و ظهور و حضور امام خمینی در قم بوده است. و در مقابل تایید و تقویت آقایانی نظیر خزعلی، نواب صفوی و مجموعه ی فدائیان اسلام را که بیشتر عملگرا بوده اند مشاهده میکنیم.
3- خبررسانی دقیقی (لااقل در اینترنت) در خصوص ماوقع اتفاقاتی که در الازهر مصر افتاده است وجود ندارد (حتی اخبار ضد و نقیض درباره رفتن و نرفتن کربلایی به مصر موجود است). حال آنکه تایید مرجعی مثل دانشگاه الازهر میتواند خود وزن زیادی به موضوع بدهد که راویان در این مورد به شکل مشکوکی سکوت کرده اند.
4- چرا با وجود اینهمه کرامات، و علم علما به این موضوع، کربلایی کاظم در قبرستان نو مدفون است و در جوار ضریح حضرت معصومه و یا لااقل در صحن حرم دفن نشده است؟ آیا علمای وقت در این خصوص ورود کرده اند یا خیر؟
5- همینطور است درخصوص تعلل، و برگزاری مراسم یادبود پس از چهل و چند سال و عدم پخش تلویزیونی مجموعه ای که به همین منظور سال 86 ساخته شده است
6- در پایان یادآوری میکنم لینک فیلم ارسالی شما بر خلاف تصور ، مستند نیست و قسمتی است از همان مجموعه ی تلویزیونی که ذکر آن رفت و اخیرا ساخته شده

سوالی هم از زمانه: آیا در خصوص ارسال لینک و رفرنس ضابطه و قاعده ای وجود دارد؟
میبینم که لینکهای ارسالی آقای نکونام و تنی چند از رفقا نمایش داده می شود اما لینکهای ارسالی دیگر دوستان حذف می گردد. برای مطالبی که نوشتم رفرنس هایی در اینترنت وجود داشت اما چون زمانه پیش از این لینکهای مرا حذف نموده، از ارسال آنها صرفنظر کردم
-------------------------
زمانه: لینک های ارسالی دوستان منتشر نخواهد شد.

-- کیوان ، Feb 21, 2009

لینکهای بالا سمت چپ، به هم ریخته اند
اگر لطف کنید در جهت سلامت ظاهری آنها اقدام کنید

سپاس

-- م.علیجانی ، Feb 22, 2009

نكاتي ديگر در پاسخ آقا كيوان درباره كربلايي كاظم
1. به نظر من ميان كساني كه از سوي آنان گزارشي درباره كربلايي كاظم نقل شده مثل آيت الله مكارم و آيت الله خزعلي و كساني كه گزارشي از آنان درباره او نقل نشده است، مثل آيت الله بروجردي و آيت الله خميني، تفاوتي وجود ندارد. شايد اگر كساني از آنان نيز خاطره‌اي پرسيده بودند و ثبت مي‌كردند، همانند ناقلان گزارش مي‌كردند.
2. نيز شايد اگر كسي به مصر برود و از همان كساني كه شاهد حفظ كربلايي كاظم بوده‌اند، پرسش كنند، مطالب ديگران را درباره او تأييد كنند. مهم اين است كه هيچ كسي نبوده است كه كربلايي كاظم را ديده باشد و حفظ معجزه‌گونه او را انكار كرده باشد.
3. من از علت عدم دفن كربلايي كاظم در حرم حضرت معصومه خبر ندارم. مي‌توان آن را از فرزندانش يا كسان ديگر پرسيد. البته مرسوم هم نيست كه افراد غير روحاني غير متشخص در آنجا دفن شود. دانسته باشيد كه كربلايي كاظم يك شخص ساده روستايي و بي سواد بود و تا آخر عمرش قدرت فراگيري سواد نداشت. حتي اسمش را هم به سختي مي‌نوشت؛ لذا در نظر مردم وزنه علماي متشخص حوزه را نداشت تا در آنجا دفن شود.
4. يابودي كه براي كربلايي كاظم گرفته شده است، از سوي همشهري‌هاي او يعني اراكي ها برگزار شد و اين طبيعي است كه كه شخص ساده كربلايي كاظم چندان مورد توجه يادبودگذاران دولتي قرار نگيرد.
5. فيلمي كه لينك آن آدرس داده شده است، از سوي يكي از فرزندان كربلايي كاظم بازي شده است. از كربلايي كاظم جز چند عكس باقي نمانده است.
6. من از علت اين كه تلويزيون فيلمي از كربلايي كاظم نساخته‌اند، بي خبرم. شايد اين موضوع مورد توجه آنان قرار نگرفته است.

-- نكونام ، Feb 23, 2009

جناب نکو نام بسیار گرامی
شما شهودی را در اینجا ذکر کردید که برای اغلب ایرانیان آگاه پرونده شان روشن است . کسی که به ولی نعمت خود خیانت کرد تا پاداشش مرجعیت تقلید بشود و با تجارت در مافیای شکر ایران هزاران کارگر نیشکر هفت تپه را به خاک سیاه نشانده آیا می تواند شاهد موجهی بر آن کربلائی محترم ... باشد ؟ آن شاهد دیگر که تصور نمیکنم اصلا لزومی بر معرفی داشته باشد کافیست نامش در گوگل جستجو شده و ده فقره از اظهاراتش از سایتهای کاملا مذهبی ( نه سایتهای مخالف)خوانده شود تا تکلیفش در موضوع جرح و تعدیل شهود روشن گردد . ضمنا شما جواب بنده را ندادید . چرا تا کنون دست قطع شده ای با معجزه ترمیم نشده ؟ آقای نکو نام بخدا این کشور و این ملت به اندازه کافی" گندم خریده و کاه تحویل گرفته است " و دیگر شما اینقدر با معیارهای پذیرفته شده انسانی بازی نکنید . اگر چه به نظر من کسی که گول این حرفها را میخورد حقش است که سزای پشت کردن به عقلش را ببیند .
اگر مرجع تقلیدی ساعت 10 صبح را " شب " اعلام کند و مقلدینش نیز آن وقت را شب خوانند آیا خداوند دانا در روز جزا آنان را بخاطر پشت کردن به معیار سنجشی که به آنان داده نکوهش نخواهد کرد ؟ که چرا از ابزار " چشم " و " مغز" که در وجود آنها قرار داده استفاده نکردند و حرف آن مرجع را پذیرفتند ؟

-- ایرانی ، Feb 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)