تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

عدالتی در کار نبوده، نیست و نخواهد بود!؟

شادی صدر
shadisadr@gmail.com

سه سال پیش، دعا، دختری کرد، به دلیل رابطه عاشقانه خارج از قواعد جامعه‌اش، در ملاعام، سنگسار شد. هفته گذشته، چهار تن از قاتلان دعا، دو برادر و دو مرد دیگر، پس از تایید حکم، اعدام شدند.

شش ماه پس از سنگسار دعا، که با پخش فیلم سنگسار، واکنش گسترده‌ای در سطح محلی و بین‌المللی ایجاد کرد، سعیده، دختر ۱۴ ساله سیستانی، به دلیل داشتن رابطه عاشقانه، به دست پدر و دوستان پدر، در ارتفاعات اطراف زاهدان سنگسار شد. تاکنون هیچ خبری مبنی بر مجازات پدر و مردان دست اندرکار سنگسار و قتل سعیده، منتشر نشده است.

اینقدر می‌توانیم مطمئن باشیم که طبق ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، پدر در شدیدترین حالت ممکن به پرداخت دیه به سایر بازماندگان (تازه اگر رضایت ندهند) و چند سال حبس محکوم خواهد شد. باقی نیز احتمالا با رضایت خانواده آزاد شده یا می‌شوند.

قصد این نوشته، این نیست که اعتراض کنم چرا قاتلان سعیده، مانند قاتلان دعا، اعدام نشده‌اند. قطعا من هم مثل سایر معتقدین به حقوق بشر، با اعدام مخالفم اما این به معنای مخالفت من با مجازات مجرمان نیست. عدالت و برقراری عدالت، نقطه مرکزی حقوق بشر است زیرا در صورت تحقق عدالت است که می‌توانیم بگوییم حقوق بشر، تضمین شده است.

وقتی خبر به مجازات رسیدن قاتلان دعا را، که دیگر تبدیل به یک موضوع فراموش‌شده در ذهنم شده بود خواندم، بلافاصله، موضوع سعیده، و بی‌مجازات‌ماندن قاتلان او برایم زنده شد. بعد فکر کردم خب که چه؟ اعدام‌کنندگان عاطفه سهاله و سنگسارکنندگان جعفر کیانی نیز همه، مصون از مجازات باقی مانده‌اند.


شادی صدر

عقب‌تر که برویم، اعدام‌کنندگان هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷، عاملان قتل‌های زنجیره‌ای و ترورهای خارج از کشور، جلوتر که بیاییم، قاتلان زیبا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، و قاتلان ندا آقاسلطان، سهراب اعرابی، محسن روح‌الامینی، بهزاد مهاجر، اشکان سهرابی، ترانه موسوی و صدها معترض، همه، تا همین امروز، مصون و بری از هر نوع سئوال و جواب، محاکمه و مجازات باقی مانده‌اند. و روحیه عمومی جامعه چیست؟

بیشتر آدم‌ها، حتی خانواده قربانیان قتل‌هایی که می‌توان به آن‌ها گفت «قتل‌های دولتی»1، اعتقاد دارند هیچ وقت شکایت آن‌ها به نتیجه‌ای نخواهد رسید، مجرمان و ناقضان حقوق بشر، پاسخگو و مسئول اعمال‌شان شناخته نخواهند شد و در یک کلام، عدالتی در کار نبوده، نیست و نخواهد بود!

در واقع به نظر می‌رسد جامعه ایرانی، آن‌چنان دچار انباشتگی فقدان عدالت (انباشت بی‌عدالتی) است2 که هرگونه حرکتی برای دادخواهی، با ناامیدی و بدبینی عمومی همراه خواهد شد. یعنی جامعه به عوض این‌که «خواست عدالت» را به عنوان یک خواست محوری، مدام طرح کند و بر آن، تا حصول نتیجه، پافشاری کند، برعکس، معدود کسانی را که به دنبال عدالتند، با عبارت «آخرش که چی؟ به هیچ جا نمی‌رسی!» منفعل و کند می‌کند و در واقع، روند «فراموشی» که عاملان قتل‌های دولتی، خواهان و منتفع آنند را تسریع می‌کند.

خواست عدالت در ایران، حداقل از زمان طرح خواسته‌های اتقلاب مشروطه که تاسیس عدالت‌خانه یکی از محوری‌ترین آن‌ها بود، تاریخ دارد. اما «مصونیت» عاملان و آمران نقض حقوق مردم، تاریخ بسیار بلندتری دارد؛ به بلندای تاریخ دیکتاتوری و «همه برابرند، بعضی‌ها برابرترند!» و به طول تاریخ «از ما بهتران».

این تاریخ طولانی سرشار از ظلم بی‌جواب، آثار عمیق خود را در فرهنگ ایرانی بر جای گذاشته است. جامعه ایران، ظرفیت و قابلیت فراوانی برای فراموش‌کردن فجایع دارد و شاید این، برای زنده‌ماندن و بقای ایرانیان، و به عبارت دیگر، پریشان‌نشدن روان جمعی‌شان لازم بوده است اما در عین حال، این تمایل شدید به فراموشی، باعث شده که حاکمان هیچ‌گاه هراسی از افزایش فشار اجتماعی برای رسیدن حق به حقدار یا پاسخ‌گویی عاملان فجایع نداشته‌اند.

در واقع به نظر می‌رسد که در تجربه فجایع انسانی، ذهن ایرانی، به سرعت هر چه تمام‌تر، «خاطره» را دور می‌ریزد و به فراموشی می‌سپارد به عوض اینکه به قول … خاطره را به تاریخ بدل کند و تاریخ را تبدیل به ابزار پرسش‌گری حاکمان. در تجربه اردوگاه‌های مرگ در زمان آلمان نازی، نامه‌ها و خاطرات روزانه قربانیان، بعدها به سرعت، ابزار مستندسازی و ساختن تاریخ نقض خشونت‌بار حقوق یهودیان، کولی‌ها، کمونیست‌ها و همجنسگرایان شد و آن مستندات، مبنایی شد برای محاکمه و مجازات افرادی که هزاران غیرنظامی را از خانه‌های خود ربودند، به اردوگاه‌های مرگ بردند و در کوره‌های آدم‌سوزی به قتل رساندند.

بنابراین، جامعه توانست با دو روند هم‌زمان، یعنی تبدیل‌کردن «خاطره» به «تاریخ» و به نتیجه رساندن دادخواهی و اجرای عدالت، با «حقیقت» مواجه شود، بی آن که «روان‌پریش» شود. اما در ایران، ما همواره با انبوهی از خاطرات تلخ مواجه‌ایم که چون نه تاریخ می‌شوند و نه به اجرای عدالت می‌انجامند، تنها فراموش می‌شوند. و در این فراموشی، ما دوباره و صدباره، همان خاطرات را تکرار می‌کنیم: همان فجایع را، همان خشونت‌ها را و همان قتل‌ها را؛ گیرم گاهی بازیگران صحنه، جا عوض می‌کنند.

عوامل رژیم شاه، زندانیان را شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند، انقلابیون، بی آن که بگذارند جامعه، با «حقیقت» مواجه شود، پشت درهای بسته، یا پس از دادگاه‌های برق‌آسا، آنها را «اعدام انقلابی» می‌کنند و بعد، خود، مخالفان سیاسی را شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند. بعد، دور تازه‌ای فرا می‌رسد، بسیاری از انقلابیون، تبدیل به مخالف سیاسی می‌شوند، با زندان و شکنجه و حتی قتل روبه‌رو می‌شوند و باز، این جامعه است که کابوس پشت کابوس را پشت سر می‌گذارد، بی هیچ خواست و هیچ انتظار و حتی هیچ توقعی برای اجرای عدالت.

در میان این «فراموشی و خاموشی» اما همیشه، تک‌ستاره‌هایی بوده‌اند که شعله دادخواهی را روشن نگه داشته‌اند؛ مادران خاوران و مادران عزادار، از مهم‌ترین گروه‌های اجتماعی هستند که خلاف جریان عمومی جامعه ایران شنا کرده‌اند اما جامعه با فراموش‌کردن خاطره‌ها و با فقدان خواست عدالت، آنها را نیز به انفعال یا ترس کشانده است.

بسیاری از مادران شهدای وقایع پس از انتخابات، حتی می‌ترسند زبان به سخن بگشایند و بگویند که بر آنها، بر جنازه فرزندان‌شان و بر شب‌های‌شان چه رفته است، وقتی مجبور شدند بی سر و صدا و در سکوت، با مرگ عزیزشان مواجه شوند. آن‌ها می‌ترسند، چون جامعه، چون فرهنگ عمومی جا افتاده میان مردم، نه تنها از آنها در بلندکردن صدای‌شان حمایت نمی‌کند بلکه آنها را به ترس بیشتر، ناامیدی بیشتر و انفعال و سکوت بیشتر فرا می‌خواند؛ «مبادا عزیز دیگری را نیز از تو بگیرند …».

چیزی به یک سالگی جنبش سبز نمانده است و در همه این یک سال پر فراز و فرود، بسیاری، قربانیان «قتل‌های دولتی» شدند. این فهرست اسامی، «آدم‌ها» هستند، هر کدام‌شان چهره‌ای دارند، خانواده‌ای، تاریخی، و عکس‌هایی در آلبوم‌های خانوادگی. اما می‌ترسم، همان‌طور که شکایت خانواده‌ها دارد در مجتمع بعثت تهران، یا در در دادگاه نظامی خیابان معلم خاک می‌خورد، در حافظه تاریخی ما ایرانیان، همه ماهایی که می‌توانستیم یکی از کشته‌شدگان، یکی از مفقودشده‌ها و یکی از اعدام‌شدگان باشیم، فراموش شوند.

سنگسارکنندگان دعا، مجازات می‌شوند، سنگسارکنندگان سعیده … تا اطلاع ثانوی، شاید تا همیشه، هیچ خبری نیست. جودیت باتلر راست می‌گوید: انگار بعضی از جان‌ها، قابل عزاداری‌اند و بعضی دیگر نه.

آیا می‌شود که یک روز، این چرخه تاریخی خشونت، بی‌عدالتی، فراموشی و باز هم خشونت، بی‌عدالتی و فراموشی، قطع شود؟ آیا ما ایرانیان، برای مواجهه با حقیقت آماده‌ایم؟

پانوشت‌ها:

۱. قتل‌های دولتی یا با استفاده ابزاری از قوانینی که خلاف حقوق بشرند، و به دست کارگزاران دولتی انجام می‌شود و یا با استفاده از مصونیت قضایی که کارگزاران دولتی برای انجام اعمال خلاف حقوق بشر دارند. در هر دو صورت، وجه مشترک همه این قتل‌ها این است که با معیارهای مورد توافق جامعه بشری امروز (حقوق بشر)، محروم‌کردن انسان‌ها از حق حیات به دست عوامل حکومتی به شمار می‌رود. به این معنا، من نه تنها قتل‌های سیاسی، که سنگسار و اعدام را نیز قتل دولتی می‌دانم.

۲. بر این واقفم که عدم یا فقدان هر چیزی نمی‌تواند «انباشته» باشد و این عبارت، از نظر منطقی غلط است، درست به همان اندازه و به همان شکل که «سکوت، سرشار از ناگفته‌هاست»!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ممنون، دو کلمه حرف حساب.
یاد یکی از سخنرانی های انتخاباتی موسوی افتادم که گفته بود من علیه ترس آمده ام (نقل به مضمون). واقعا این جمله ای که در دهان مردم است که "آخرش که چی" خیلی آزارنده است.

-- ممدآقا ، Apr 2, 2010

ملت ما گوسفند بوده اند که وضع ما الان اینست خانم صدر از این تشبیه من ناراحت نشوید!

-- بدون نام ، Apr 2, 2010

خانم صدر به يكي از مشكلات فرهنگي ريشه دار اشاره مي كنند. اين روحيه بدبيني و منفعل كه ظاهرن قدمت تاريخي دارد بايد به بحث و گفت و گو گذاشته شود.
بي ترديد روزي اين چرخه بي عدالتي ، فراموشي و خشونت كه خانم صدر به آن اشاره مي كنند ،متوقف خواهد شد. گام اول راهم خودشان با نوشتن اين مقاله برداشته اند.

-- خشايار ، Apr 2, 2010

خانم صدر عزیز، نمیدانم، واقعا نمیدانم شما بیشتر درد تحمل میکنید یا زنی که یکبار سنگسار میشود و میمیرد. شاید این مقایسه درست نباشد، ولی بارها آرزو کرده‌ام که جای او بودم و او متحمل یک چنین بی‌عدالتی نمیشد. دستتان را میبوسم.
همدرد

-- بدون نام ، Apr 3, 2010

هنوز چهره دعا تو ذهنم نقش بسته و هنوز این فکر گیر کرده ته تها ی مخم ٠چیکا ر میشه کرد که قاتلان دعا های اینده را ازحماقتشون کشید بیرون و دعا ها را نجات داد٠
farzaneh
toronto

-- بدون نام ، Apr 28, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)