تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
این‌سو و آن‌سوی متن

ادبيات داستانی ايران متوسط شده؟

مدت مدیدی است که دارم به متوسط‌ها فکر می‌کنم؛ به ادبیات متوسط، فیلم متوسط، داستان و رمان متوسط و هنر متوسط که این روزها و این سال‌ها فضای ادبی و هنری ایران را اشغال و حتا اشباع کرده است.
چند روز پیش مصاحبه‌ای داشتم با یکی از کارشناسان ادبیات شرق که ضمناً مشاور چند ناشر هلندی نیز هست و بسیاری از کتاب‌ها در هلند به انتخاب او ترجمه و چاپ و منتشر شده، با او هم همین بحث را داشتم.

به مناسبت سی‌امین سالگرد انقلاب اسلامی او درباره‌ی سی سال ادبیات داستانی با من مصاحبه‌ای انجام داد که همین حرف‌ها را به نوعی با او مطرح کردم.

Download it Here!

امروز با کیا‌ بهادری، داستان‌نويس ساکن آلمان داشتیم در مورد همین مسایل حرف می‌زدیم که چرا ادبیات ما متوسط شده و دیگر از کیفیت بالایی برخوردار نیست. چرا دیگر رمان‌ها در یادمان نمی‌ماند؟

ضمن صحبت دگمه‌ی ضبط صوت را زدم که بخشی از حرف‌های ما ضبط شد. امیدوارم به عنوان "طرح موضوع" به کار دست‌اندرکاران ادبی بیاید که درباره‌ی ادبیات متوسط امروز به آن بپردازند.

عباس معروفی: چند عامل وجود دارد که ادبیات ما را متوسط کرده، عمر رمان‌ها سه سال، چهار سال، حداکثر پنج سال شده،
وقتی رمان می‌خوانی یادت می‌رود، یکسال بعد که همان رمان را نگاه می‌کنی، می‌بینی که آن را خوانده‌ای ولی یادت نیست چی بود.

این فاجعه است. این نشان می‌دهد که رمان‌ها تأثیرگذار نيستند،

وقتی که به یک داستان از سالینجر نگاه می‌کنی، ۲۰ سال پیش خوانده‌ای ولی هنوز یادت هست.

یک داستان مثلاً از گراهام گریم می‌خوانی، "ارزان در ماه اوت" آدم به آن فکر می‌کند این داستان را من ۲۵ سال پیش خوانده‌ام، کتاب طوق طلا، ترجمه‌ی احمد میر علایی، هنوز یادم هست.

ولی چه اتفاقی افتاده که داستان‌هایی که در ایران نوشته می‌شود، این همه ادبیات تولید می‌شود، عمر ندارند، چرا متوسط شده‌اند؟

فکر می‌کنم یکی از دلایل آن حضور وبلاگ‌ها و سایت‌ها است، یکی از دلایلش اين است که جای مطبوعات ادبی با مدیران مسئول و سردبیران سخت‌گیر خالی‌ست که انتخاب‌های بالا داشته باشند.

مطبوعات (البته مطبوعات مستقل ادبی چنانی نداریم) ولی این چندتایی را هم که داریم، آدم‌هایی که سردبیرشان هستند، توان اداره‌ی یک نشریه‌ی با قدرت و انتخاب بالا را ندارند.

کیا‌بهادری: وقتی آدم رمان‌هایی، مثل آن نمونه‌ای که با هم صحبت کردیم می‌خواند، متوجه می‌شود چه قدر استعداد وجود دارد در کشور، در عین حال مشکل ساختاری داریم.

این مشکل ساختاری را در همه‌ی زمینه‌های مختلف اجتماع می‌توان دید، از مدیریت کلان گرفته، از ورزش گرفته تا اقتصاد و چيزهای ديگر، و این ناگزیر از ادبیات هم سر در می‌آورد.

فکر می‌کنم این استعداد‌ها باعث می‌شود که خیلی از نویسندگان ما به این یقین برسند که می‌توانند یک داستان را شروع کنند و بعد نمی‌توانند آن داستان را به پیش ببرند.
به خاطر اینکه به تمام آن جنبه‌های رمان فکر نکرده‌اند. یک داستان را شروع می‌کنند بدون آن‌که به آن زوایا و آن فضا‌ها و آن گوشه‌ و کنارهای داستان فکر کرده باشند، و برای آن‌ها منطقی داشته باشند، و برای آن‌ها جای کار گذاشته باشند.

عباس‌معروفی: دستاوردها و تجربه‌هایی که از همینگوی و فلوبر و استاندال وکامو و کافکا به‌جا مانده، تجربه‌ها من است، تجربه‌های توست، ما باید از این‌ها استفاده کنیم.

کیا‌بهادری: یک بحث دیگر هم هست آقای معروفی، وقتی که مثالی می‌زنیم مثل همین رمان‌های آمریکایی، مثل همین رمان‌های همینگوی و این‌ها، این تجربه‌ها نو بوده در آن زمان. مثلاً از تجربه‌ی جنگ می‌گویند، از توپ‌خانه‌ی آن زمان، از صحنه‌ی جنگ آن زمان، از زندگی سربازان آن موقع، این‌ها هنوز تصویر نشده بوده.
فکر می‌کنم که یک علتش سینما و تلویزیون باشد.

این تصویر‌ها آن موقع تأثیرگذار بوده ولی الآن با حجم تصویرهایی که ما دیده‌ایم دیگرنمی‌تواند یک کارکرد باشد برای داستان. یعنی شما اگر الآن تصویر بدهید از جنگ، تصویر بدهید از آن چیزها، خیلی کلیشه‌ای ممکن است به نظر برسد.

مثالش همان داستان کوتاهی است که یکبار خود شما در کلاس اشاره کردید، آن داستان آدم‌کش‌ها. داستان آدم‌کش‌ها به خاطر اینکه آن موقع نو بوده، خیلی کار قوی و محکمی از آب درآمده. نه؟

عباس معروفی: ولی فکر نمی‌کنی هنوز هم آن تصویر نو است.
یعنی وقتی مثلاً تصویرهای بعد از جنگ همینگوی را می‌خوانیم هنوز هم نو است با این همه فیلم‌هایی که ساخته شده و می‌بینیم.

کیا‌بهادری: به خاطر اینکه داستان هم قوی است. تصویر بخشی از آن است، تصویر برای تصور کردن آن داستان است. داستان قوی است، و داستان در ذهن باقی می‌ماند.

عباس معروفی: مثلاً "کازو ایشی گورو" یا نویسنده‌های دیگری که الآن جدیداً دارند مطرح می‌شوند، جدیداً دارند کار می‌کنند، یعنی فکر می‌کنی این‌ها تصویر‌های نویی با خودشان نمی‌آورند؟

بحثم این است که آیا در ایران، ما به این قدرت نرسیده‌ایم؟ که داستان‌ها و رمان‌ها ما ضعیف است؟ یا این‌که کلاً در جهان این ماجرا سقوط کرده است؟

به اين مسئله دقت کن! ببین شعر در تمام جهان افول کرده است، یعنی جهان زبان شعری را نمی‌پسندد.
برای اینکه دوره، دوره‌ی اجمال نیست، دوره‌ی تفصیل است.

یعنی سینما هست، فیلم‌های بلند هست، سریال‌های بلند هست، رمان هست، داستان هست.

رویکرد به شعر فعلاً تعطیل است، خوابیده یا کم‌رنگ شده است.

ولی آیا این ماجرا مثلاً در ساختارهای رمان هم به همین شکل است؟ آيا در تمام دنیا این جوری است یا فقط در ایران؟

چون اگر در تمام دنیا باشد، چرا سینمای جهان این‌قدرموضوعات مهم دارد، چرا غرب هنوز چهره‌ای چون "آلمادوار" مطرح می‌کند، چرا هنوز "سوزانه بی‌ير" را می‌سازد؟
ولی ایران هنوز نتوانسته یک سینماگر را مطرح کند، چرا ایران نمی‌تواند یک فیلم با قدرت کارهای "سوزانه ‌بی‌ير" بیارد روی پرده.

من فکر کنم مشکل بر‌می‌گردد به متن. یعنی سینما وابسته است به متن. باور ندارم متن در تمام دنیا ضعیف است. متن در ایران ضعیف است. یعنی من فکر می‌کنم ادبیات ایران است که متوسط شده، و اين روزها مدام متوسط می‌خوانیم. ادبیات درجه یک نمی‌خوانیم. رمان‌ها عمر طولانی ندارند. در فوتبال هم همین‌جوريم، در کشتی هم همین‌جوريم، در ساختار شهری‌مان هم همین‌جوريم، در اقتصاد و حتا در داشتن یک رییس جمهور هم همین‌جوريم. یعنی کل ماجرا کوتوله شده است.

کیا بهادری: نمی‌دانم. من فکر می‌کنم همه چیز با هم به پیش می‌رود. همانطور که با هم صحبت کردیم وقتی مثال جامعه آمریکا را زدم، وقتی آدم فکر می‌کند در آغاز قرن بیستم، همه چیز آن مملکت در حال ساخته شدن بوده و به طور غول‌آسا داشته پیش می‌رفته، و به همراه آن، موج بزرگ ادبیات مدرن آمریکا با آن پیش می‌رفته. یعنی ساخته ‌شده، با همدگیر ساخته ‌شده‌اند.

ولی در کشور من وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم صد سال است که - عملاً تا آنجا که خوانده‌ایم و شنیده‌ایم، و زمان نزدیک‌تری است به ما - درجا زده‌ایم.
بنابراین نمی‌توان انتظار داشت که ادبیات‌مان هم جدا از این باشد.

یعنی هرجایی از گوشه‌ی این کشور را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که مشکل ساختاری داریم. بنابراین ادبیات ما هم دارای استراکچر نیست. دارای ساختار و معماری نيست.

فکر کنم مشکل رمان‌ها ما هم به نوعی همین باشد. می‌توانم نمونه‌‌ای اشاره کنم، اسم نمی‌برم، ولی خیلی از رمان‌هایی که من در سال‌ها اخیر خوانده‌ام، اغلب دچار این مشکل هستند که بسیار خوب شروع می‌شوند، یعنی تا این‌جای کار را نویسنده هوشمندانه کار می‌کند؛ یعنی می‌داند کارش را چگونه شروع کند، چه‌جوری مخاطب را به درون داستان بکشد، چه جوری قلاب را بیندازد و خواننده را بگیرد، زبان خیلی شسته رُفته شده، یعنی زبان داستانی‌تر شده، در عین حال تا یک نقطه‌ی اوج، یعنی تا آن‌جا را تمهید داشته نویسنده.

يعنی شخصیت‌ها را وارد ماجرا می‌کند یا حادثه‌ای حول یک حادثه‌ای داستان پیش می‌رود و به یک نقطه‌ی اوج می‌رسد، بعد از آن حتا خواننده هم احساس می‌کند در یک جایی نویسنده مستأصل مانده، ناگاه درمانده می‌شود، نمی‌داند از این به بعد با داستانش چه کار کند و بعد دیگر دست و پا زدن نویسنده را از یک جایی به بعد می‌بیند.

داستان سمبل می‌شود به نوعی، ماست‌مالی می‌شود. اینجا ضعف آشکار این رمان‌ها عیان می‌شود که از ابتدا یک ساختار، یک چارچوب، یک معماری نداشته است.

عباس معروفی: بله ما داریم. رمان خوب داريم. همان مثالی که زدی. مثلاً ادبیاتی که داستان قوی ندارد ولی ساختار و معماری دارد. مثل "چاه‌بابل" اثر رضا‌ قاسمی. که دارای یک معماری قوی است.

کیا‌بهادری: بعد آدم وقتی که نگاه می‌کند می‌بیند که هفت، هشت نمونه بیش‌تر نیست، حداقل در این بیست، سی سال اخیر در ادبیات ما شاید بیش‌تر نتوانیم مثال بزنیم.
بقیه داستان‌های خواندنی هستند، ماجراهای جالبی دارند، ولی بعد از یک مدتی همان‌طور که شما اشاره کردید از یاد می‌روند.

یعنی یک تصویر‌های خیلی جزیی از آن‌ها به یاد می‌ماند. مثل گفت‌وگوی کوتاه دو شخصیت یا مثلاً یک تصویر عاشقانه از آن. تأثیر این‌چنینی برای یک رمان خیلی کم است.

عباس معروفی: من در چند ماه گذشته هم با ناشر آلمانی صحبت کرده‌ام و هم با یک ناشر هلندی. این‌ها معتقدند که برای ترجمه دنبال یک "اثر" ادبی از ایران می‌گردند و پیدا نمی‌کنند.
یعنی به یک نقطه خلأ رسیده‌اند. و بعد اينکه بسیاری از داستان‌ها و رمان‌های ایران بافت روستایی دارد.

یعنی خود کسانی که در اروپا می خواهند ادبیات ایران را ترجمه کنند، دچار یک خلأ شده‌اند، دل‌شان می‌خواهد یک چیزی از ایران بردارند و حالا در ادبیات معاصر جای آثار ايرانی خالی است.
یعنی شاید آنها دنباله‌ی بوف کور را جستجو می‌کنند، شاید نوع دیگری از ادبیات را جستجو می‌کنند، و پیدا نمی‌کنند.

اما من فکر کنم، استعداد وجود دارد.

دوستان عزيز راديو زمانه،
من فکر می‌کنم ادبيات داستانی ما در اين سال‌ها دچار افت کيفی شده، شما چه فکر می‌کنيد؟ برنامه‌ی "اين‌سو و آن‌سوی متن" را با بحث "ادبيات متوسط" پی می‌گيريم.

تا برنامه‌ی ديگر خدا نگهدار

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

قطعا همینطور است اقای معروفی...
من درباره ی این مساله خیلی فکر کردم اما به نتیجه ی خاصی نرسیدم.نتوانستم بفهمم چرا به این جا رسیده ایم.ما احمد محمود داشته ایم.صادق هدایت داشته ایم.چوبک.گلشیری و ... داشته ایم.اما سال هاست که عرصه ی ادبیاتمان خالیست.چرا؟
من فکر می کردم جهانی است.همانطور که دوگول به سارکوزی و لینکلن به بوش بدل شده است.
اما همین ایشی گورو هایی هم که نام بردید سنی ازشان گذشته.جوانی هم سراغ دارید که هنوز به یاد ماندنی باشد؟شما بگویید...

-- david ، Dec 14, 2008

آقای معروفی عزیز ، درود
مدتهاست که برنامه هاتون رو دنبال می کنم
و خیلی چیزها آموختم
بخصوص از "ایران یعنی چه؟" ها
و البته "این سو و آن سوی متن"
ممنون
راستی لینک صوتی این برنامه خالیه
ممنون میشم اصلاح کنید
.
شاد زی

------------------------------------------
زمانه: سپاس از تذکر شما
تصحیح شد

-- محسن ، Dec 15, 2008

من مدتهاست که کار ایرانی نخوانده ام. شاید اولین و آخرین رمان ایرانی که خواندم و دوستش هم داشتم، سووشون بود.

-- Razoo ، Dec 15, 2008

ادبیات ایران بعد از انقلاب به خصوص در زمینه رمان پسرفت داشته اما تک و توک کتابها و رمانهای خواندنی هم وجود داشته اما مثلا نمی توان نظیر رمانهای سنگین و تاثیر گذاری مانند همسایه های احمد محمود و کلیدر دولت آبادی یا شب هول را دوباره دید این هم حرف بسیار جالب و درستی بود که
سینما و فیلمهای ایرانی بخاطر ارتباط با متنهای متوسط یا ضعیف دچار ضعف شده اند مثلا همین موردی که اشاره کرده اید که رمانهای چند دهه اخیر
در ایران در ابتدا خوب پیش میروند و خواننده را با شخصیتهای داستان درگیر می کنند اما ناگهان دچار افت
وناتوانی در پرداختن به سوژه
و شخصیتها می شوند اگر پیگیر فیلمها و سریالهای ایرانی باشید می بینید که همین اتفاق دقیقا در آنها هم به دلیل ارتباط با متن رخ داده یعنی فیلم یا سریال
ابتدا با یک ماجرای هیجان انگیز و جذاب شروع می شود
اما قسمت یا قسمتهای انتهای فیلم تماشاگر را مایوس می کند البته اگر بخواهیم بیشتر در این مورد ریز بشویم باید بگویم کارگردانان فیلمها در ایران علاوه بر نداشتن و یا کمبود متنهای پخته و پر کشش با محدودیتها و خط قرمزهای زیادی از طرف حکومت مواجه اند و برای این که بتوانند یک فیلم یا سریال را پر مخاطب کنند در ابتدا بعضی از سوژه های
تابو یا نسبتا تابو در ایران مثل دختران فراری و یا عشقهای مثلثی و یا رو حانیون را موضوع فیلم قرار میدهند اما در انتها مجبورند سرو ته قضیه را طوری هم بیاورند که نه سیخ بسوزد نه کباب و نتیجه همان بی مفهومی انتهای فیلمهایشان میشود.

-- بدون نام ، Dec 15, 2008

استاد ، این کیا بهادری همان است که جایزه قلم زمانه را تقدیمش کردین؟ بالاخره لحاف ملا کنار رفت. نه؟
------------------------------------------
داوران مسابقه 7 نفر بدون داشتن نام نويسندگان به آنها رأی دادند، کاش انصاف می داشتيد، کاش...
عباس معروفی

-- یک نفر ، Dec 15, 2008

ادبیات داستانی ایرانی افتضاح است نمونه های ضعیف ادبیات داستانی کتابهای خود شما (عباس معروفی) است. درباره داستانهای مصاحبه شونده چیزی نگوییم سنگین تر است. فعالیت های پوپولیسیتیان طی این پانزده سال گذشته به ارزش انها نیافزوده است.
----------------------------------------
من هم با نظر شما موافقم. حتا به رأی داوران کتاب سال کشور انگلستان هم اعتماد ندارم که سمفونی مردگان را جزو صد کتاب برتر سال 2007 اعلام کردند. برای همين تلاش می کنم يک رمان خوب بنويسم، يک کار ماندنی. برای همين است که شب و روز تلاش می کنم. باور کنيد همه ی سعی خودم را به کار بسته ام، و باز هم خواهم کوشيد.
هر چند که شما نام خودتان را ننوشته ايد، ولی يادتان باشد فعاليت پوپوليستی و ژورناليستی به ارزش آثار ادبی نويسنده نمی افزايد. گاهی نويسنده ناچار است کتابفروشی هم بکند. فقط يک تفاوت وجود دارد، نويسنده ای مثل من يا کيا بهادری اين شهامت را دارند که زير نام خود بايستند.
و اين اميد را هم برای شما دارم: کاش يک کار خوب بنويسيد و ادبيات ايران را سربلند کنيد، تا بتوانيد با نام واقعی، و نه در نقاب، و نه در تاريکی به دوست داران تان لبخند بزنيد.
عباس معروفی

-- بدون نام ، Dec 15, 2008

مترسک کلاهش را برداشت
در مزرعه
یک کلاغ
چهل کلاغ شد.

-- بهنام ، Dec 16, 2008

این را برای خواندنتان مینویسم .> شب و روز در حال غر زدن در کتابفرشیتان هستید. کدام نویسنده ی درست حسابی وضعش از شما لزومن بهتر بوده است. نه داشتن شغلو نه نداشتنش انسان را اندیشمندو هنرمند نمیکند. این یک ذهنیت ایرانی است در ناتوانیی داشتن ذهنیت فردیت گرایش. کتاب مشا اصلن ارزش ادبی درست و خسابی ندارد و با چنان حایزه ا ی هم برایش مدرک درست نمی شود. شاید بهتر باشد بحای رای گرفتن بنشینید فکر کنید. باور کنید بازده بهتری خواهید گرفت. من نه از ان دشمنان توخالیتان هستم و نه از طرفداران لب غنچه یا ادبیات دوست. اینکه بخواهم نامم را برای شما بنویم در اختیار خود م است . محتوی حرفم با بینامیم هیچ ارتباطی ندارد. برای شما یک بر چسب چه تفاوتی دارد اگر بگویم نامم مثن کاظم یا حسن است وقتی اصلن هیچ اثری بقول شما ندارد ؟ یک نویسنده هم میتواند با نام مستعار بنویسد ولی شاهکار خلق کند. این اما یک شاهکار نیست بلکه نظری است که شما بر نمیتابید. حداقل نیاموختید نظر منفی درباره ی خویش را پذیرا باشیدو ان عکس العمل مدافعانه از خویش نشان ناتوانییتان نکنید.
اینکه شما ار ادبی قابل توحهی ندارید دلیل نیست ادبیات نخوانده باشید یا ازان سر در نیاورید ولی خواندن دلیلی بر نوشتن نیست. گرچه با دروس ادبیتان معلوم است حتا خواندن شما هم جالب نیست این هم بصورت یک نظر بپذیرید. علتش هم باز دوباره بر من بزرگبین ادیب ناتوانتان بر می گردد که نمیتوانید انرا بنگرید . ازیانکه دوست دارید نویسنده ای درحشانی باشید میتوان ستایشی بر گرفت ولی همین بس. تلاش شما جای ستایش دارد ولی فقط تلاشتان همین و بس. میتوان کسی را ستود که زندگی درستی داشته است ولی جایگاهها را نمی توان تعویض نمود. ممکن استنو یسنده ی درخشانی هم زندگی مرفه ا داشته باشد. ولی ببنید که پروست شما نه فقط بیمار! بلکه چقدر توانا بوده است توانسته است ان من را بصورت یک اثر در اورد. اما شما منتان فقط من است و بس. چه من پرتلاش گرفتار و چه من مرفه باشد تفاوتی ندارد.

در پایان یاد اور میشوم شما حتا بلد نیستید پاسخی بنویسید. اینجا هم عادت خود در نویشنده کردن دیگران ازد ست نداده اید ! عزیز من من اگر استعدادو خواسته ای داشته باشم خود دنبالش میروم و امید شما دوباره به من ناتوانتان بر می گردد. حتمن با صدای اهسته ای همزمان اروزی نام اوری را برای خویش هم داشته اید ( امیدوارم بتوانم بزگترین شوم تا به شماها اثبات شود که مننویسنده خوبی هستم) مگر هر نظر دهنده ای قراراست نویسنده ای باشد؟ انهم بزرگ و انهم نام اور برای امثال شما. بیاموزید که در ان جماعت افراد ی هم هستند که نظر یمتفاوت دارند بدون انکه هم برایشان باشد شما که هستید بلکه نظرشان را درباره ی منتشراتتان اورده اند/
پایدار باشید
------------------------------------------
شما هم پايدار باشيد. ولی اين چيزها را نوشته ايد که من حالا چکار کنم؟ کتابفروشی ام را تعطيل کنم خوشحال می شويد؟ يا چی؟ اصلاً چی می خواهيد بگوييد. راحت حرف بزنيد. نترسيد، با اسم و رسم و با شهامت حرفتان را بزنيد.

-- بدون نام ، Dec 19, 2008

فقط آپار داستانی نیست تقریبا تمام آثار ادبی ایران شدیدا از نظر کیفی افت کرده است اما ادبیات داستانی افت محسوس تری دارد شاید به خاطر این که داستان مدرن ایران از ابتدا هم پایه ی قدرتمند یا تئوریسین مهمی نداشته در نتیجه افت و خیز های اجتماعی بیشتر روی آن تاثیر گذاشته به هر حال این ضعف در هر نسل هم بازتولید می شود مثلا دیگر کسی نیست که به نسل من اصول اولیه را آموزش دهد و داستان هایمان را نقد و اشکالات آن ها را گوشزد کند

-- آناهیتا ، Dec 24, 2008

دوستان عزیز منتقد
هرنوع داوری، هرنوع نقد (اعم از مثبت و یا منفی اش) باید چهارچوبی منطقی داشته باشد. من در آنچه اکثر نظردهندگان نوشته اند، نوعی تصفیه حساب (با معروفی؟ با جامعه؟ با تاریخ یا...با گذشته ی خودشان!) می بینم. اگر به ادب فارسی علاقه مندیم، باید بیناندیشیم که قصه نویسانمان- آنها که ذوقشان را در این زمینه نشان داده اند- چه راههایی را بهتر است در پیش بگیرند تا داستان فارسی هم مثل شعر فارسی به اوج برسد: هم ما را خشنود و قدر دان قلم قصه نویس کند و هم آن قصه نویس مبتکر بتواند نامش را به فراسوی مرزها نیز ببرد. ایرادهای الکی و جوابهای دولکی لحظه یی دل گوینده را خوش می کند و بسا دستآورد منفی هم در بر دارد.
به نظر می رسد که مثل همه چیز، هموطنان من یا به سیاه می اندیشند و یا به سفید. نظردادن، انتخاب یکی از نقشهای موافق یا مخالف نیست. با پوزش از این اندرزهایی که ممکن است گاهی به گوش من هم خوانده شود!
----------------------------------
آقای رکنی عزيزم، سلام
همينطور است که می گوييد. من البته اميد دارم در طرح موضوع ها بتوانيم به يک پرسش تازه تر برسيم. و قصد همه تلاشی است برای بهبود وضعيت ادبی.
خب، اين مزه پرانی ها هم هميشه بوده، کاش تبديل به نظر شود.
از شما سپاسگزارم

-- رفعت رکنی، نصرالله ، Dec 30, 2008

آقای معروفی
به چند دلیل این ادبیات متوسط شده و به چشم شما نیز متوسط تر می نماید :
1 - در زمانی که بایستی مثل غول ها در باره واقعیت ها نوشت شما متوسط نوشتید
2- در زمانی که شما برای باز کردن فضای ادبی هر متوسطی را در جرگه نویسندگان معرفی کردید سنگ اول متوسط سازی را گذاشتید . نگاه کنید همچنین به رفتار مرحوم گلشیری در متوسط سازی
3 - نسلی که داستان نویس برجسته اش به جای جمالزاده و هدایت و آل احمد شما و مندنی و منیرو و چهار پنج تای دیگر باشند خب باید در همین افقی که شما برایش متصورید دیده شود نه آنچه که هست .
لطفا قدری از خودتان بیرون بیایید آقای معروفی ! جهان به حقارتی که شما می بینید یا می انگارید نیست .
موفق باشید

-- یک آدم نامتوسط ، Jan 4, 2009

همیشه از جدالهای غیر منطقی پایان گزارشها ناراحت میشم!!..........

-- بدون نام ، Jan 16, 2009

lHUkc5 kkylwdorozim, [url=http://ihadakgqblbg.com/]ihadakgqblbg[/url], [link=http://ziniqowvxtpl.com/]ziniqowvxtpl[/link], http://bfxnzycspmxd.com/

-- sybsokox ، Jan 3, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)