تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

‎چگونه می‌توان کلاغ را جای طوطی قالب کرد

سیاوش میلانی

در چند روز گذشته، بحث داغ ادبی، به‌ویژه در فضای وب، حکایت مافیا بوده و روابط گروهی نویسندگان که در قدیم به آن می‎گفتند، باندبازی و امروز شکل محترمانه و احتمالاً موجه‎ شده آن را شبکه نامیده‎اند و بدین نسبت، باندبازی شده شبکه‎سازی که نه تنها چیز بدی نیست که از قضا خیلی هم خوب است و برای آن باید زحمت کشید، آن هم زحمت‎های چندین و چند ساله و حریف طلبیدن که اگر دیگران هم می‎توانند، بسم الله این گوی و این میدان! چرا که در گذشته لااقل مناسبات حاکم بر فضای ادبی و امکانات موجود چندان راه به آن قسم باندبازی‌ها نمی‎داد، اما امروز خوشبختانه یا بدبختانه به نظر می‌رسد که امکانات آن از هر جهت فراهم است...

وقتی که هر پرنده‌فروشی به جای طوطی، کلاغ می‌فروشد


شبکه‌ یا باندبازی؟ کلاغ یا طوطی؟

حقیقت اینکه در مواردی این چنین خیلی فرق نمی‎کند اسم یک کار را عوض کنی، یعنی که با عوض کردن نام یک چیز ماهیت آن عوض نمی‎شود که اگر این‌طور بود، هر پرنده فروشی به‎جای فروختن طوطی، کلاغ می‌فروخت و مایه‌ی آن فقط یک قوطی رنگ سبز بود. در بحثی که این روزها آغاز شده و هر کسی از ظن خود یار آن شده، آیا به جای آن‌که با کلمات بازی کنیم بهتر نیست برویم سراصل مطلب، اصل مطلب هم این است که باندبازی خوب است یا نه؟ و این مافیایی که این روزها بر ادبیات ما، اگر نگوییم اختاپوس‎وار چنگ انداخته، لااقل به شدت آن را تحت تأثیر قرار داده، کمکی به ادبیات می‎کند یا اینکه بدان لطمه می‎زند؟

رقابتی که به نفع ادبیات داستانی است

جواب این سؤال را باید در شعاع چنین به اصطلاح شبکه‎ای مورد بررسی قرار داد: اینکه چنین شبکه‌ای تا کجا گسترده شده و چه حوزه‎هایی را تحت تأثیر قرار می‎دهد.

ماجرا این است که در سال‌های اخیر ناشری، با توجه به رونق نسبی بازار ادبیات داستانی، بیش از پیش به انتشار آثار نویسندگان نسل جدید (و یا قدیم) روی خوش نشان می‎دهد. در کنار این ناشر البته ناشران نوپا و غیر نوپای دیگری نیز هستند که برای فعالیت در این زمینه بی‎تمایل نیستند؛ و در واقع در این میان چه از منظر کمی و چه کیفی برای جذب آثاری که تولید می‌شوند رقابتی شکل گرفته. تا اینجای مسئله همه چیز خوب پیش می‎رود، و هیچ اشکالی هم در کار دیده نمی‎شود، برآیند این رقابت نیز به نفع ادبیات داستانی و البته مخاطبان آن است.


باندبازی، طوطی یا ....؟ کلاغ

صد هزار تومن برای هر کتاب

قدری دقیق‎تر ماجرا را نگاه کنیم، هر ناشری برای جذب آثار و البته بررسی کم و کیف آنها نیاز به آدم‌هایی دارد؛ کسانی که در کسوت بیزینس‌من می‎کوشند، تولیدات ادبیات داستانی را جذب انتشارات مورد نظر خود کنند، ظاهراً برای این منظور مبلغ یا درصدی هم در نظر گرفته می‎شود، زمانی صحبت از صد هزار تومان برای هر کتاب بود، که شاید حالا با توجه به تورم و حذف یارانه‎ها توسط دولت خدمتگذار این مبلغ هم بالاتر رفته باشد. همین گروه ظاهراً دستی هم در بررسی آثار و جمع‌بندی ویژگی‎های هنری و تجاری آنها دارند، این‌که انتشار این آثار به نفع انتشارات طرف قرارداد خود هست یا نه. این مسئله نیز اگر روالی عادی طی کند به نظر چندان مشکلی ندارد. رقابتی‎ست حرفه‎ای که اگر اصول اخلاقی در آن رعایت شود، چه بسا سازنده نیز باشد.

وقتی که پدرخوانده متولد می‌شود و تو را متولد می‌کند

اما آیا همیشه و همه به این اصول اخلاقی پایبندند؟ معضل از این جا شروع می‎شود که موقعیت‎هایی که آدم‌ها دارند آنها را دچار توهم می‎سازد و به همین دلیل پا را از قواعد بازی بیرون می‎گذارند. برای مثال کسی که نقش تعیین‌کننده‎ای در رد یا قبول یک کتاب برای ناشر دارد، شاخص‎های دیگری را برای این پذیرش یا عدم پذیرش وارد کار می‎کند، خود را در جایگاه پدرخوانده می‎نشاند و انتظار دارد دیگران نیز این جاگاه پدرخواندگی را بپذیرند که اگر این‌طور نباشد، کتاب‌های نویسندگان حتی اگر طبق سیاست‌گذاری ناشر مورد نظر، مقبول هم باشند، باز رد می‎شوند. نویسنده‌ی جوانی که اولین یا دومین اثر خود را به چاپ می‎رساند اگر دستی پر نداشته باشد، مجبور است که تن به پذیرش این مسأله بدهد، چرا که مطمئن است آرم ناشر مورد نظر اعتباری به اثرش می‎دهد که باعث دیده شدن آن می‌شود و یا وارد شدن در این شبکه‌ها می‎تواند به مطرح شدنش بینجامد و ...

بنابر این حتی اگر در حالتی خوش‎بینانه براین باور باشیم که شخص یا اشخاص تأثیر‌گذار( در پذیرش کتاب‌ها توسط ناشر معتبر) خود هم تمایلی به نشستن در جایگاه پدرخواندگی نداشته باشند، جمع شدن چنین نویسندگانی دور آنها که حاضرند برای انتشار کتاب خود - توسط ناشری معتبر- تن به هرکاری بدهند، با رفتار خود طرف را متوهم خواهند ساخت که حتماً خبری شده!


شبکه، کلاغ یا ....؟ طوطی

اگر به شبکه وصل نباشی تو را تخریب می‌کنند

تشکیل چنین روابط یا شبکه‎ای در این مرحله چون باعث می‎شود، رابطه جای ضابطه را بگیرد، شاید به نفع شبکه و البته تقویت جایگاه پدرخواندگی برخی باشد، اما به واقع نه به نفع ادبیات داستانی‎ست و نه حتی به نفع آن ناشر.

کافی‎ست نویسنده یا نویسنده‎هایی آثار ارزنده‎ای نوشته باشند و به دلیل برخورداری از اندک عزت نفسی حاضر به این نباشند که زیر بلیط شخص یا اشخاصی قرار بگیرند، به همین دلیل ناشر امکان انتشار این کتاب‎ها را از دست داده و البته چون شبکه در مراحل بعدی نسبت به این آثار واکنش نشان می‎دهد، در بهترین حالت اگر چنین آثاری توسط ناشر دیگر منتشر شود، اگر توطئه‌ی سکوت درباره‌ی انها شکل نگیرد، پای تخریب به میان می‎آید.

نکته این‌جاست که نفوذ شبکه‎های مورد نظر ما تنها به حوزه‌ی فعالیت انتشاراتی‎ها محدود نمی‎شود، بلکه اهرم‎های دیگری برای اعمال نفوذ و البته اعمال فشار وجود دارد که دم دست‎ترین آنها همین فضای مجازی و زنجیره‌ای وب‌سایت‎هایی است که یکدیگر را حمایت می‎کنند و البته صفحات ادبی نشریات که در اختیار برخی وابستگان این شبکه‎هاست که این فضای رسانه‎ای خود بحث مفصلی‎ست که پرداختن به آن مجال جداگانه می‎طلبد. اما مختصر اینکه فضای رسانه‎ای همان‌قدر که می‌تواند ابزار مؤثری باشد برای تبلیغ اعضای شبکه، ابزار موثری نیز هست برای تخریب رقبا و البته نویسندگانی که تن به این‌گونه روابط نمی‎دهند.

وقتی که باندبازی و نوچه‌پروری مبنای انتشار اثر ادبی‌ست

جوایز ادبی نیز حوزه دیگری‎ست که به عنوان ابزاری برای تبلیغ و تخریب جولانگاه چنین شبکه‎هایی‎ست، چون همان‌قدر که می‎توان با جایزه دادن به اثری کم‌مایه باعث تبلیغ آن شد، با بی‌توجهی به اثری ارزنده، موجب تخریب آن می‎شوند.

این‌که امروز شاهد آن هستیم که برخی می‎گویند اعتبار فلان ناشر دیگر معیار برای خرید کتاب و اعتماد به کیفیت یک اثر نیست، تأثیر منفی فعالیت همین شبکه‎هاست چرا که برخلاف تصور ناشرانی که به این شبکه‎ها متصل شده‎اند، همیشه نیز چنین شبکه‎هایی دستاوردهایی مفید برای آنان ندارند، درواقع وقتی باند‌بازی و نوچه‎پروری مبنای انتشار آثار ادبی شود، آنچه پیش از هر چیز قربانی می‎شود، اعتبار و شأن ناشرانی‎ست که امکانات خود را دست کسانی سپرده‎اند که به جای ادبیات دنبال بحث‎های دیگری هستند. به همین خاطر بوده که در سال‌های اخیر شاهد انتشار آثار کم ارزش از سو ناشران معتبر بوده‎ایم.

تاریخ قضاوت می‌کند

و دست آخر آن‌که شاید اعمال نفوذ این شبکه‌ها و پدرخوانده‎ها‎شان بتواند به طور مقطعی باعث مطرح شدن نام برخی از اعضا این شبکه باشد و با ابزار تبلیغات رسانه‎ای یا جوایز ادبی (که دیده‎ام اغلب به تولیدات ناشرانی خاص اهداء می‎شود!) بتوان سلیقه‌ی عامه مخاطبان را تحت تأثیر قرار داد، اما مخاطبی که اندک آشنایی جدی با ادبیات داشته باشد، دوغ را از دوشاب تشخیص می‎دهد و البته محک زمان را هم نمی‎توان با چنین شبکه‎هایی تحت‌تأثیر قرار داد، و گذر زمان خود به خوبی نشان خواهد داد که دستاورد این ادبیات شبکه‎ای که با زحمات چندین ساله به بار نشسته (!) چه بوده و چقدر ماندگاری داشته است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

من بیش از هرچیز با بند آخر این یادداشت موافقم. در واقع اعتقاد دارم که این همه هیاهو چندان محلی از اعراب ندارد. من به قضاوت زمان اعتقاد دارم و گمان می کنم گذشت زمان همه چیز را اصلاح خواهد کرد. در واقع هیچ یک از رخدادهایی که این روزها اینقدر جنجالی شده و در این یادداشت هم بدان ها اشاره شده رخدادی غیرطبیعی نیستند. کاملا طبیعی است که وقتی به جای ادبیات، از صنعت نشر سخن می گوییم پای پول وسط کشیده می شود و مسایل بسیاری را به دنبال خواهد آورد که در هر زمینه دیگری هم قابل مشاهده است و باز هم گمان نمی کنم که فقط گریبان کشور ما و بازار نشر ما را گرفته باشد.

-- آرمان ، Dec 12, 2010

عموجان در مملکتی همه چیز که مافیایی شد، آخرسر خود چیز هم مافیایی میشود. چه رسد به نشر! ما در ولایتمان یک ناشری داریم که فرط سوات فرک میکند مغض همان دماق اسط! یعنی با دماقش فرک میکند بجای چرک! بعد یک کتابهایی چاق مینماید زیرزمین پرکن! اما چنان دماق مبارکش جوب کارمیکند که حتی این باند شبکه یا دسته این کتب مربوطه را از روی دستش برنمیدارد که توی جوب بریزد لااقل پول انبار ندهد! و از دسته فقط برای زیرپاکشی و زیرآب زنی استفاده میکند.
تی قربان.

-- مهدی ، Dec 12, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)