خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > چگونه میتوان کلاغ را جای طوطی قالب کرد | |||
چگونه میتوان کلاغ را جای طوطی قالب کردسیاوش میلانیدر چند روز گذشته، بحث داغ ادبی، بهویژه در فضای وب، حکایت مافیا بوده و روابط گروهی نویسندگان که در قدیم به آن میگفتند، باندبازی و امروز شکل محترمانه و احتمالاً موجه شده آن را شبکه نامیدهاند و بدین نسبت، باندبازی شده شبکهسازی که نه تنها چیز بدی نیست که از قضا خیلی هم خوب است و برای آن باید زحمت کشید، آن هم زحمتهای چندین و چند ساله و حریف طلبیدن که اگر دیگران هم میتوانند، بسم الله این گوی و این میدان! چرا که در گذشته لااقل مناسبات حاکم بر فضای ادبی و امکانات موجود چندان راه به آن قسم باندبازیها نمیداد، اما امروز خوشبختانه یا بدبختانه به نظر میرسد که امکانات آن از هر جهت فراهم است... وقتی که هر پرندهفروشی به جای طوطی، کلاغ میفروشد
حقیقت اینکه در مواردی این چنین خیلی فرق نمیکند اسم یک کار را عوض کنی، یعنی که با عوض کردن نام یک چیز ماهیت آن عوض نمیشود که اگر اینطور بود، هر پرنده فروشی بهجای فروختن طوطی، کلاغ میفروخت و مایهی آن فقط یک قوطی رنگ سبز بود. در بحثی که این روزها آغاز شده و هر کسی از ظن خود یار آن شده، آیا به جای آنکه با کلمات بازی کنیم بهتر نیست برویم سراصل مطلب، اصل مطلب هم این است که باندبازی خوب است یا نه؟ و این مافیایی که این روزها بر ادبیات ما، اگر نگوییم اختاپوسوار چنگ انداخته، لااقل به شدت آن را تحت تأثیر قرار داده، کمکی به ادبیات میکند یا اینکه بدان لطمه میزند؟ رقابتی که به نفع ادبیات داستانی است جواب این سؤال را باید در شعاع چنین به اصطلاح شبکهای مورد بررسی قرار داد: اینکه چنین شبکهای تا کجا گسترده شده و چه حوزههایی را تحت تأثیر قرار میدهد. ماجرا این است که در سالهای اخیر ناشری، با توجه به رونق نسبی بازار ادبیات داستانی، بیش از پیش به انتشار آثار نویسندگان نسل جدید (و یا قدیم) روی خوش نشان میدهد. در کنار این ناشر البته ناشران نوپا و غیر نوپای دیگری نیز هستند که برای فعالیت در این زمینه بیتمایل نیستند؛ و در واقع در این میان چه از منظر کمی و چه کیفی برای جذب آثاری که تولید میشوند رقابتی شکل گرفته. تا اینجای مسئله همه چیز خوب پیش میرود، و هیچ اشکالی هم در کار دیده نمیشود، برآیند این رقابت نیز به نفع ادبیات داستانی و البته مخاطبان آن است.
صد هزار تومن برای هر کتاب قدری دقیقتر ماجرا را نگاه کنیم، هر ناشری برای جذب آثار و البته بررسی کم و کیف آنها نیاز به آدمهایی دارد؛ کسانی که در کسوت بیزینسمن میکوشند، تولیدات ادبیات داستانی را جذب انتشارات مورد نظر خود کنند، ظاهراً برای این منظور مبلغ یا درصدی هم در نظر گرفته میشود، زمانی صحبت از صد هزار تومان برای هر کتاب بود، که شاید حالا با توجه به تورم و حذف یارانهها توسط دولت خدمتگذار این مبلغ هم بالاتر رفته باشد. همین گروه ظاهراً دستی هم در بررسی آثار و جمعبندی ویژگیهای هنری و تجاری آنها دارند، اینکه انتشار این آثار به نفع انتشارات طرف قرارداد خود هست یا نه. این مسئله نیز اگر روالی عادی طی کند به نظر چندان مشکلی ندارد. رقابتیست حرفهای که اگر اصول اخلاقی در آن رعایت شود، چه بسا سازنده نیز باشد. وقتی که پدرخوانده متولد میشود و تو را متولد میکند اما آیا همیشه و همه به این اصول اخلاقی پایبندند؟ معضل از این جا شروع میشود که موقعیتهایی که آدمها دارند آنها را دچار توهم میسازد و به همین دلیل پا را از قواعد بازی بیرون میگذارند. برای مثال کسی که نقش تعیینکنندهای در رد یا قبول یک کتاب برای ناشر دارد، شاخصهای دیگری را برای این پذیرش یا عدم پذیرش وارد کار میکند، خود را در جایگاه پدرخوانده مینشاند و انتظار دارد دیگران نیز این جاگاه پدرخواندگی را بپذیرند که اگر اینطور نباشد، کتابهای نویسندگان حتی اگر طبق سیاستگذاری ناشر مورد نظر، مقبول هم باشند، باز رد میشوند. نویسندهی جوانی که اولین یا دومین اثر خود را به چاپ میرساند اگر دستی پر نداشته باشد، مجبور است که تن به پذیرش این مسأله بدهد، چرا که مطمئن است آرم ناشر مورد نظر اعتباری به اثرش میدهد که باعث دیده شدن آن میشود و یا وارد شدن در این شبکهها میتواند به مطرح شدنش بینجامد و ... بنابر این حتی اگر در حالتی خوشبینانه براین باور باشیم که شخص یا اشخاص تأثیرگذار( در پذیرش کتابها توسط ناشر معتبر) خود هم تمایلی به نشستن در جایگاه پدرخواندگی نداشته باشند، جمع شدن چنین نویسندگانی دور آنها که حاضرند برای انتشار کتاب خود - توسط ناشری معتبر- تن به هرکاری بدهند، با رفتار خود طرف را متوهم خواهند ساخت که حتماً خبری شده!
اگر به شبکه وصل نباشی تو را تخریب میکنند تشکیل چنین روابط یا شبکهای در این مرحله چون باعث میشود، رابطه جای ضابطه را بگیرد، شاید به نفع شبکه و البته تقویت جایگاه پدرخواندگی برخی باشد، اما به واقع نه به نفع ادبیات داستانیست و نه حتی به نفع آن ناشر. کافیست نویسنده یا نویسندههایی آثار ارزندهای نوشته باشند و به دلیل برخورداری از اندک عزت نفسی حاضر به این نباشند که زیر بلیط شخص یا اشخاصی قرار بگیرند، به همین دلیل ناشر امکان انتشار این کتابها را از دست داده و البته چون شبکه در مراحل بعدی نسبت به این آثار واکنش نشان میدهد، در بهترین حالت اگر چنین آثاری توسط ناشر دیگر منتشر شود، اگر توطئهی سکوت دربارهی انها شکل نگیرد، پای تخریب به میان میآید. نکته اینجاست که نفوذ شبکههای مورد نظر ما تنها به حوزهی فعالیت انتشاراتیها محدود نمیشود، بلکه اهرمهای دیگری برای اعمال نفوذ و البته اعمال فشار وجود دارد که دم دستترین آنها همین فضای مجازی و زنجیرهای وبسایتهایی است که یکدیگر را حمایت میکنند و البته صفحات ادبی نشریات که در اختیار برخی وابستگان این شبکههاست که این فضای رسانهای خود بحث مفصلیست که پرداختن به آن مجال جداگانه میطلبد. اما مختصر اینکه فضای رسانهای همانقدر که میتواند ابزار مؤثری باشد برای تبلیغ اعضای شبکه، ابزار موثری نیز هست برای تخریب رقبا و البته نویسندگانی که تن به اینگونه روابط نمیدهند. وقتی که باندبازی و نوچهپروری مبنای انتشار اثر ادبیست جوایز ادبی نیز حوزه دیگریست که به عنوان ابزاری برای تبلیغ و تخریب جولانگاه چنین شبکههاییست، چون همانقدر که میتوان با جایزه دادن به اثری کممایه باعث تبلیغ آن شد، با بیتوجهی به اثری ارزنده، موجب تخریب آن میشوند. اینکه امروز شاهد آن هستیم که برخی میگویند اعتبار فلان ناشر دیگر معیار برای خرید کتاب و اعتماد به کیفیت یک اثر نیست، تأثیر منفی فعالیت همین شبکههاست چرا که برخلاف تصور ناشرانی که به این شبکهها متصل شدهاند، همیشه نیز چنین شبکههایی دستاوردهایی مفید برای آنان ندارند، درواقع وقتی باندبازی و نوچهپروری مبنای انتشار آثار ادبی شود، آنچه پیش از هر چیز قربانی میشود، اعتبار و شأن ناشرانیست که امکانات خود را دست کسانی سپردهاند که به جای ادبیات دنبال بحثهای دیگری هستند. به همین خاطر بوده که در سالهای اخیر شاهد انتشار آثار کم ارزش از سو ناشران معتبر بودهایم. تاریخ قضاوت میکند و دست آخر آنکه شاید اعمال نفوذ این شبکهها و پدرخواندههاشان بتواند به طور مقطعی باعث مطرح شدن نام برخی از اعضا این شبکه باشد و با ابزار تبلیغات رسانهای یا جوایز ادبی (که دیدهام اغلب به تولیدات ناشرانی خاص اهداء میشود!) بتوان سلیقهی عامه مخاطبان را تحت تأثیر قرار داد، اما مخاطبی که اندک آشنایی جدی با ادبیات داشته باشد، دوغ را از دوشاب تشخیص میدهد و البته محک زمان را هم نمیتوان با چنین شبکههایی تحتتأثیر قرار داد، و گذر زمان خود به خوبی نشان خواهد داد که دستاورد این ادبیات شبکهای که با زحمات چندین ساله به بار نشسته (!) چه بوده و چقدر ماندگاری داشته است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من بیش از هرچیز با بند آخر این یادداشت موافقم. در واقع اعتقاد دارم که این همه هیاهو چندان محلی از اعراب ندارد. من به قضاوت زمان اعتقاد دارم و گمان می کنم گذشت زمان همه چیز را اصلاح خواهد کرد. در واقع هیچ یک از رخدادهایی که این روزها اینقدر جنجالی شده و در این یادداشت هم بدان ها اشاره شده رخدادی غیرطبیعی نیستند. کاملا طبیعی است که وقتی به جای ادبیات، از صنعت نشر سخن می گوییم پای پول وسط کشیده می شود و مسایل بسیاری را به دنبال خواهد آورد که در هر زمینه دیگری هم قابل مشاهده است و باز هم گمان نمی کنم که فقط گریبان کشور ما و بازار نشر ما را گرفته باشد.
-- آرمان ، Dec 12, 2010عموجان در مملکتی همه چیز که مافیایی شد، آخرسر خود چیز هم مافیایی میشود. چه رسد به نشر! ما در ولایتمان یک ناشری داریم که فرط سوات فرک میکند مغض همان دماق اسط! یعنی با دماقش فرک میکند بجای چرک! بعد یک کتابهایی چاق مینماید زیرزمین پرکن! اما چنان دماق مبارکش جوب کارمیکند که حتی این باند شبکه یا دسته این کتب مربوطه را از روی دستش برنمیدارد که توی جوب بریزد لااقل پول انبار ندهد! و از دسته فقط برای زیرپاکشی و زیرآب زنی استفاده میکند.
-- مهدی ، Dec 12, 2010تی قربان.