خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > ادبیات یک کار اعتراضیست | |||
ادبیات یک کار اعتراضیستسعید سبزیاندر ادامهی بحث جوایز ادبی در رادیو زمانه و به چالش کشاندن آنچه که برخی از آن بهعنوان «مافیا»ی ادبی و برخی «شبکه»های ادبی متشکل از نویسندگان و صاحبنظران پرکار و خلاق یاد میکنند، میپرسیم: آیا با توجه به سانسور ادبیات خلاق در ایران، جوایز ادبی میتوانند به رشد ادبیات معاصر ایران کمک کنند، یا اینکه در این شرایط اصولاً ادبیات قابل تاملی آفریده نمیشود؟/ کیفیت نقد ادبی در ایران چگونه است؟/ آیا فکر میکنید در ایران مبانی قابل اعتمادی برای داوری ادبی وجود دارد؟ از شما صمیمانه دعوت میکنیم در این بحث شرکت کنید. نظرات همهی عزیزان اعم از مخالف یا موافق را در کمال امانتداری منتشر میکنیم. هر آنکس که به ادبیات خلاق ایران و آیندهی آن دلبستگی دارد، میتواند در این بحث شرکت کند. ما را همراهی کنید. برای آغاز این بحث درازدامن، این پرسشها را با جمعی از صاحبنظران در میان گذاشتیم. امروز نظر سعید سبزیان، مترجم، منتقد و نظریهپرداز ادبی را میخوانیم:
جوایز مستقل ادبی موجب میشوند، ارزشهای ادبی تکقطبی و دولتی نشود آنچه در پی میآید تحلیلی است از پدیدهی اقتصادی- سیاسی جایزههای ادبی. اینکه «آیا وجود این جایزهها در شرایط سانسور به رشد ادبیات کمکی میکند یا خیر؟» بهنظر من این بنیادهای غیر دولتی صداهایی هستند که بودن آنها در جامعه بهطور کلی مفید است، چون از تکقطبی بودن و دولتی شدن ارزشهای ادبی رهایی مییابیم، به این معنا که ادبیات لااقل صدای بخشی از جامعه را پوشش میدهد و این ربطی به بازی تجاری عوامل گردانندهی جایزهها ندارد، گرچه غیردولتیها سعی میکنند حتی المقدور آثاری را برگزینند که به نحوی تکثرگرا باشند، اما به هیچ وجه این بنیادها را ایدهئال و منشأ رشد ادبیات نمیدانم چون تخصص و آرمان آنها جدا از تعالی آرمانی و بیطرفانه است. وقتی میتوان به این بنیادها اعتماد کرد که یک فهرست باز و متکثر را در میان آثار برگزیدهی آنها ببینیم، یا گزینندگان آنها ساعاتی از روزشان بهکار نیمهوقت روزمزدی در این انتشاراتیها نگذرد. واقعاً اقدام برخی از این جایزهها کمتر از یک شعبدهبازی نیست و تیتری که تحت عنوان این جایزهها بر کتابها میزنند نشان سرخ بدنامی است. ماهیت جوایز ادبی در ایران مشکوک است رسمیتخواهی (جایزه نوعی رسمیت یافتن و اعتباربخشی است) در کل پدیدهای است که با آزاداندیشی میانهای ندارد. اگر به گونهای تطبیقی به ماهیت جایزهها نگاه کنیم، همگی مشکوکاند و انسان آزاد مرعوب اعتبار آنها نمیشود. در اساسنامهی جایزهی نوبل آمده که این جایزه به نویسندهای تعلق میگیرد که در حوزهی ادبیات به یک دستآورد آرمانی رسیده باشد. اما همین کلمهی «آرمانی» در اساسنامهی این جایزه راه را برای دخالت دادن مسائل سیاسی و حماقتها باز کرد و امروز کسانی برندهی نوبل میشوند که از آنها بهتر فراوان دیده میشود و تاریخ ادبیات هم بر این حرف من صحه میگذارد. مثلا تولستوی در سال ۱۹۰۱ از این جایزه به دلیل اعتقادات مذهبی و آنارشیستیاش محروم شد، اما آثارش بهقدری اعتبار دارد که همه لاف خواندن رمانهای او را میزنند. در عین حال سینکلر لوئیس که برندهی این جایزه است از سر زبانها افتاده. ادبیات یک کار اعتراضی است در قیاس با نوبل، جایزههای ما حتی معیاری گنگتر دارند: البته عملکرد چندسالهی بنیادهای خصوصی تقریباً به طریقی استنباطی یک معیار بیچون و چرا دارند که آن هم انتشار در فلان نشر خاص است. از نویسندههای ایرانی برندهی جوایز نام نمیبرم که در مقایسه با هم کدام بهتر یا فرومایهترند، اما حقیقتاً کمتر نویسندهای را میبینم که ماهیت زد و بندی و بنیان سیاسی- تجاری آنها را دریافته باشد. آیا در ایران چند نویسنده مثل ژان پل سارتر پیدا میشود که این جایزهها را بهواسطهی طرد آنها برملا کرده باشد؟ بخشی از گفتوگوی نگارشی و نقادانهی رادیو زمانه در به چالش کشیدن جوایز ادبی برای اعتراض به سانسور است، ولی من شخصاً اعتقاد ندارم که فعلیت یافتن این اعتراض نتیجهای از سوی وزارت ارشاد را در پی داشته باشد. ما اگر به دنبال کار ریشهای فکری هستیم باید خود این بنیادها را در درجهی اول تنبیه کنیم و آن هم بیتوجهی به اعتبار آنها است. ادبیات یک «کار» اعتراضی است، و نویسنده باید به این جهانبینی رسیده باشد که به تصمیمات یک بنیاد اقتصادی- سیاسی اعتناء نکند. جایزه به رشد ادبیات ربط ندارد به اعتقاد من (در جواب پرسش بخش ادبی رادیو زمانه) جایزه ربطی به رشد ادبیات ندارد. نه تنها امروز بلکه در وضعیت آزادی هم بنیادهای جوایز ادبی اهدافی غیر ادبی را دنبال میکنند و در تحلیل نهایی ماهیتی آزاداندیشانه ندارند. جوایز دولتی ایران اهداف سیاسی- تبلیغی دارند و جایزههای غیردولتی هدف اقتصادی. مثلاً مطمئن نیستم که چرا بنیادی مانند گلشیری فهرستاش را با یکی دو ناشر همیشگی پر میکند؟ مکانیسم جایزهدهی بخشی از فرآیند سرکوب است کل مکانیسم جایزهدهی یک فرایند سرکوب است، چرا که وقتی اثر خاصی را برنده اعلام میکند تلویحاً به نویسندگان نوپا شیوههای نوشتن را القاء میکند. آثار متعدد تقلیدی از این برندگان حاکی از وجه تخریبی این جایزههاست. مسأله در این بنیادها سلیقههای کارگزاران یکی دو نشر مشخص است که میخواهند آیندهی ادبی این کشور را تحت تأثیر خود قرار دهند. قصد ندارم یک جایزهی خاص را مورد انتقاد قرار دهم، چون همهی آنها آلوده به یک عیب مشخص هستند و آن هم فقدان یک هیئت بررسی با ویژگیهای لازم و بیطرفانه است. از آنجا که شخصاً به ادبیات مقاومت (در معنایی که در مقالههایم راجع به ادبیات آفریقا در روزنامه فرهیختگان توضیح دادهام) علاقه دارم و نه ادبیات مشتریمحور (چه سیاسی چه تجاری) نویسندههایی را میستایم که عملاً به این جایزهها کار ندارند، یعنی دغدغهی آنها جایزه نیست. تاریخ، آثار بزرگ ادبی را مینویسد بخشی از سؤال بخش ادبی «زمانه» این است که کیفیت نقد ادبی در این بنیادها چگونه است و آیا ارزش نظری دارد؟ به این پرسش با قاطعیت بیشتری میشود پاسخ داد و آن این است که نقد ادبی به عنوان یک «نهاد» فکری آزاد چگونه میتواند در یک رابطهی متبانیانه حضور داشته باشد؟ شما در کدام هیئت این بنیادها اسم یک و فقط یک استاد دانشگاه را میبینید که منتقد و کتابگزین بوده باشد؟ این هیئتها به راه خودشان میروند و کار اقتصادیشان را میکنند، وگرنه کدام سردبیر یا تیم روزنامه یا مجلهی ادبی را دیدهاید که مقالهای دربارهی یک اثر ادبی نوشته باشد و در آنجا از مبانی نظری فلان رهیافت نقد استفاده کرده و در پایان با ذکر نقل قول (استفاده شده و مرتبط نه برای فضلفروشی) از ۱۰ یا ۱۵ کتاب مشخص در زمینهی یک رویکرد مشخص نقد نام آورده باشد؟ انتخابها تخصصی نیست جایزههایی که به نقد ادبی دادهاند موهنترین بخش این بنیادهاست. کدام مقالهی نقد ادبی در نشریات دانشگاهی (دانشگاه تهران، شهید بهشتی، تربیت مدرس، تربیت معلم، علامه طباطبایی، و دانشگاه آزاد) را در فهرست بررسیشوندگان قرار دادهاند؟ اگر خیلی بشود به این نوشتهها و اظهارنظرها و با دست و دل باز اسم بدهی، میتوانید «دمانه» را به معنی نوشتهها و اظهار نظرهای تمجیدی آنها و «دُشنقد» را در وصف نوشتههای تخریبی و ناسزاگوییشان به کار ببرید. این بنیادها با نقد ادبی به معنایی که در آکادمی و دانشگاه مطرح است بیگانهاند. در روزنامهها دیدهام که نقد ادبی دانشگاهی را به تمسخر میگیرند. حقیقتاً این بنیادها فاقد جوهرهی لازم برای ارتقاء ادبیات هستند. باور دارم که این جایزهها به رشد اقتصادی برخی ناشران (لطفاً فهرست چهار سال را مقایسه کنید) کمک میکنند ولی به رشد ادبیات واقعی کمک نمیکنند. علتش هم این است که انتخابها تخصصی نیست و برندههای این جایزهها اثبات کردهاند که در دام این نشانهای کذایی گرفتار شده و در آثار بعدیشان سقوط کردهاند. در عین حال نویسندههای بیاعتماد به این بنیادها به راه خودشان میروند و مطمئنم در آینده «تاریخ آثار بزرگ ادبی» را مینویسند، آنها در این میان فقط از این جایزهگیرها نام نمیبرند. خوشبختانه وقتی به آثار تحقیقی دانشجویان نگاه کنیم، میبینیم که برای پایاننامههای خود آثاری را برمیگزینند که دارای ارزشهای ادبی هستند، و نه آنچه در روزنامهها و این بنیادهای رابطهای «کشف» شدهاند. بنیادهای جایزهدهنده فهرستشان را به روی همگان باز کنند بهعنوان آخرین و مهمترین بخش این نوشته، اضافه میکنم این نظریه که بنیادهای ادبی جایزهدهنده در مقطع سانسور فعلی باید فعالیتشان را متوقف کنند، یک استراتژی مخرب است. چون به هر طریق تنها مجرای نفس کشیدن برای دوستداران و شیفتگان جوایز (نه خود ادبیات) است و خوشبختانه کسانی به این جایزههای خصوصی نظر دارند که به نحوی سعی در نوشتههای اعتراضی دارند ولی متأسفانه سانسور میشوند. گناه این کنترل بر گردن این بنیادها نیست، ولی وقتی اثری از لیست آنها در میآید، به هر طریق معرف ادبیات اعتراضی است و هر اثر اعتراضی در شرایط سانسوری امروز قطعاً دارای خلاقیت است، چون توانسته با مهارت و تکنیک چیزهایی را مطرح کند که از سانسور بگریزد. آیا کسانی که به توقف فعالیت این بنیادها رأی میدهند، احتمالاً این پیشنهاد را هم مطرح میکنند که در شرایط فعلی از انتشار هر گونه اثر ادبی دست بکشیم؟ این مثل این است که وقتی در هوای آزاد نیستیم بگوییم بهتر است خود را خفه کنیم. خودکشی است. چیزی که وظیفه یا رسالت منطقی بنیادهای ادبی در وضعیت فعلی است دوگانه کردن فعالیتهایشان است: الف) با توجه با اینکه سانسور حقیقت دارد و آثار منتشر شدهی این دوران در بسیاری موارد به سکوت واداشته میشوند، مانند روال قبلی باز هم به فعالیت خود ادامه دهند، اما با بازسازی خودشان (اگر حقیقتاً به دنبال اعتبارند) و فارغ از رابطهها، به نقد و ارزشیابی بپردازند. در این راستا بهتر است ارزیابان و داوران را از میان نویسندهها و منتقدانی که همگان آنها را بینسبت با ناشران میدانند انتخاب کنند. در کنار این نویسندههای بالغ بهتر است طیفی از ژورنالیستهای جوان و باسواد و باز هم بیطرف را به همکاری بگیرند و اگر بودجهای دارند از قشر دانشگاهی ادبیاتیها استفاده کنند. ب) با توجه به اینکه تعدادی از آثار اجازهی انتشار نمییابند، کار شجاعانه و پسندیدهای است اگر بنیادهای مذکور به آثار اجازه نیافته هم جایزه بدهند. قدمی از این مثبتتر نیست که نویسندهها و خوانندههای آزاد یقهی بنیادهای ادبی را بگیرند که چرا فهرستشان را به روی همگان باز نمیکنند و در صورت تکرار این رویهی سرکوبگر باید نام آنها را به نامگذارشان واگذارند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
جناب سبزیان به مطالب بسیار صحیحی اشاره کردند و با تشکر از شما،آنچه باعث شرمساری است این است که این دعواها در میان کسانی آغاز شده که ادعای فرهنگ سازی و اندیشه ورزی دارند،وای به روزی که بگندد نمک!
-- مریم ذوالفقاری ، Dec 8, 2010دو حقیقت در این نوشته جالب بود: اینکه جایزه ها سرکوب کننده اند و در ایران اهداف اقتصادی را می جویند و نه رشد ادبیات را.
-- ع.چ ، Dec 8, 2010مطلب تان بسیار راهگشا بود.
-- mehrdad ، Dec 8, 2010جناب سبزیان با این که با بیشتر حرف هایتان موافقم اما فکر می کنم به دلیل افراطی که تقریبن در همه ی ما ایرانیان در همه را با یک چوب زدن وجود دارد, شما هم از دایره ی انصاف خارج شده اید. آیا تمامی نویسندگانی که تا به حال جایزه گرفته اند اعتبار خود را از این جایزه ها می گیرند؟ یعنی آثارشان کاملن بی ارزش است چون جایزه گرفته اند؟ یعنی تمامی این جایزه های داده شده زند و بند بوده که نویسنده نفهمیده و قبول کرده و بعد هم آنن در کارهایش سقوط کرده؟ یعنی همه ی نویسنده های این کشور بازاری هستند حتا در خلوت خود نوشتن؟ منتظرند یک یا چند جایزه بگیرند و آنن اعتبار را یافته و در خلاقیت درجا بزنند؟ می توانید یک چند نفری را نام ببرید که این طور بوده اند یا همه ی ما این طور بوده ایم و ختم قضیه؟ یعنی من نویسنده روزی که نشستم تا رمانم را گوشه ی اتاقم بنویسم تمام نقشه ام این بود که یک جایزه ای بگیرم و اعتباری کسب کنم و بعد به ورطه ی سقوط بیفتم؟ خب قرار بوده این اعتبار برای من چه چیزی به ارمغان بیاورد؟ آن پولی که گرفتم یا به خودشان هدیه کردم یا... به هرحال فکر نمی کنم هیچ یک از جوایز ادبی بیشتر از یک میلیون تومان به کسی داده باشند. خب این که از نظر اقتصادی. از بقیه ی جهات هم که بنده شخصن هیچ نوع اعتباری کسب نکردم که بابت نوشته هایم نبوده باشد. اگر قبلن کارهایم را جایی چاپ می کردم بعد از آن جایزه ها اما بیشتر در خود فرو رفته و سعی در خلق اثری دارم که اگر مساوی آن یکی نیست حداقل کمتر نباشد. اما حالا با خواندن نوشته ی شما به خودم شک کردم که دور و برم را بگردم شاید از بابت این جایزه ها چیزی نصیبم شده که خودم نمی دانم و حالا باید برای قبول کردن این جایزه ها همه ی حیثیت نویسندگی ام را زیر پا بگذارم و از مردم عذرخواهی کنم و خجالت بکشم که جایزه گرفته ام بابت کارهایم. راستی پیشنهاد شما چیست؟ من برای کسب حیثیت از دست رفته ام چه باید بکنم؟ بابت این ننگی که روی جلد کتابم به قول شما مهر زده شده؟ همون طور که گفتم با بسیار ی از حرف هایتان راجع به نقد بخصوص موافقم اما دلم می خواهد بدانم شما خودتان را در چه جایگاهی تصور می کنید که می توانید مهر ننگ بر لحظه های خلاقیت من بزنید؟ برای این که ما ایرانی هستیم و همه ی شکست هایمان بر اثر افراط و تفریطمان است؟ ممنون که زحمت می کشید و به ادبیات ایران فکر می کنید اما اگر من نویسنده نباشم ادبیاتی وجود ندارد و اگر شما به هیکل بنده و نوشته هایم به خاطر جایزه گرفتن مهر ننگ می زنید که خب هیچ دیگر! منظور من دوباره می گویم این نیست که زدوبند وجود ندارد مطلقن و همه ی ما به حق جایزه می گیریم و جایزه می دهیم اما برعکس آن هم صادق است. همه ی ما که جایزه می دهیم و همه ی ما که جایزه می گیریم ننگ آلود نیستیم. پیروز باشید
-- بدون نام ، Dec 8, 2010یک نویسنده ی جایزه گرفته ی شرمسار!
جناب سبزیان در ضمن ادبیات یک کار اعتراضی نیست. این جمله های کلی فقط مخصوص ما ایرانی هاست که تکلیف همه چیز را به راحتی روشن می کنیم و حکم های کلی می دهیم. هیچ جای دنیا به شدت ما ایرانی ها به ادبیات بسته و یک بعدی نگاه نمی کنند. اصلن یعنی چه که ادبیات یک کار اعتراضی ست؟
-- بدون نام ، Dec 8, 2010دوست نویسنده بی نامم ، گرچه انصاف نیست من الان با یک متن "بی نام" در بیفتم و گفت و گویم با کسی باشد که از تاریکی با من دیالوگ به راه انداخته ولی همین را هم به فال نیک می گیرم که گفت و گویمان به خصومت شخصی مبدل نشود.
-- سعید سبزیان ، Dec 9, 2010یک مطلب از اعتراضتان واقعا برایم خیلی ارزش دارد و آن هم این است که پرسیده اید "یعنی چه که ادبیات کار اعتراضی است؟"
از گفته های کسی استفاده می کنم که او هم مثل شما نویسنده است و اگر شما هم بخواهید کمی درباره ی ادبیات اندیشه کنید و نه به نوشتن و در خلوت نشستن، منظور من را بهتر از خودم شرح می دهید: کامیلو خوزه سلا، می گوید ادبیات تقبیح زمانی است که نویسنده در آن می نویسد. به عبارتی روشن تر همین شاملوی خودمان که می گفت "شعری که زندگی است". شما اگر فکر می کنید ادبیات برای انتقاد نیست احتمالا باید فکر کنید ادبیات چیزی مثل فیگور گرفتن بدنسازها و خودنمایی است. آخر گنده شدن یک نفر برای خودش (به عبارتی که تئوفیل گوتیه می گفت "هنر برای هنر") چه سودی دارد؟ به نظرتان اگر نویسندگی انتقاد از اجتماع نیست، تمجید آن است؟ شما در داستان هایتان وضعیت فعلی ایران را همچون حماسه ای فاخر نشان داده اید؟ پس لطفا جایزه را پس بدهید به کسی که به زور توانسته زیر سانسور کتابی را منتشر کند ولی درباره ی جامعه ی ما اعتراضی نشان دهد. (شما غاصب آن جایزه هستید ولی من برایتان احترام قائلم چون می گویید گناهی در انتخاب شدنتان ندارید. ولی اگر برنده ی جایزه ی غیر دولتی هستید به روشنی نمی دانم از چه روی برنده شده اید؟ بازوی خودتان را بزرگ کرده اید؟ یا مثل هومر، شکسپیر، کریستوفر مارلو، چخوف، جویس، ساموئل بکت، سارتر، هدایت، و گلشیری داستان زندگی ما و امثال ما را نوشته اید؟ با احترام به شما به یکی دو سوالتان جواب می دهم: الف) حقیقتا نمی دانم نویسنده ای مثل شما چگونه تصور می کند نویسنده در چرخه ی اقتصادی ادبیات و جایزه دهی قرار دارد؟ حال آنکه نویسنده متاسفانه در این دنیای پسارمانتیک، به تعبیر مارکس فقط به کارگری در این زنجیره اقتصادی تبدیل می شود و بنابراین سویه ی متهم شمای نویسنده نیستید بلکه ناشر و دلال - دلالت کننده در روزنامه و بنیادها برای فروش کتاب و چیزی مثل پنج شنبه بازار) است. (ب) در جمله هایم چیزی نیست که گفته باشد نویسنده ها همه متهم هستند، ولی اگر بر استنباط این نظر اصرار دارید، به عنوان یک خواننده ی معتقد به فرهنگ مقاومت باور دارم که اگر چنانکه شما هم می گوید مصدر این جایزه ها آلوده است، کار ادیبانه و اندیشمندانه ای است که شخص نویسنده ای مثل شما اجازه ندهد این اعتبارات کذایی (غیر حقیقی و طرفدارانه) به حیثیت کاری اش لطمه بزند. (ج) خواننده ی جمله های من و نتیجه گیری های (عذر می خواهم) معطوف به مقصود شما، می بیند که من نگفته ام "همه ی نویسنده های این کشور بازاری هستند حتا در خلوت خود نوشتن". (د) پرسیده اید اگر حیثیت نویسنده با این جایزه ها رفته چه کار کند؟ ساده است دوست من. حالا که آن جایزه برایتان پول نداشته، حالا که می گویید شما هم قبول دارید که زد وبند هست، از شهوت نامتان با این جایزه های آلوده اجتناب کنید، این دوره به ناشرتان بگویید که نام آن جایزه را از روی کتابتان بردارد، به این طریق کاری می کنید که از نویسندگی تان بیشتر در روشنگری تاثیر می گذارد. (ه) جایگاه من فقط خواننده است و وقتی قرار است روزنامه ها و تاریخ ادبیات ایران نویسنده ای را به عنوان نویسنده ی مهم به من قالب کند فکر می کنم حق اظهار نظر دارم. فکر می کنم والتر بنیامین حداقل چند دهه است که نشان داده ادبیات هم چیزی بیشتر از تولید پفک چیتوز نیست. پس عوامل تیزر سازی ادبیات اجازه بدهند مشتریانشان را در جایگاه مشتری قبول داشته باشند.
پیروز باشید و ممنون از اینکه مرا به پرسش کشانیدید.
دوست نویسنده بی نامم ، گرچه انصاف نیست من الان با یک متن "بی نام" در بیفتم و گفت و گویم با کسی باشد که از تاریکی با من دیالوگ به راه انداخته ولی همین را هم به فال نیک می گیرم که گفت و گویمان به خصومت شخصی مبدل نشود. یک مطلب از اعتراضتان واقعا برایم خیلی ارزش دارد و آن هم این است که پرسیده اید "یعنی چه که ادبیات کار اعتراضی است؟" در جمله ی من به لحاظ زبانشناسی کامپیوتری 4 کلمه وجود دارد، و جمله اش از نوع اسنادی است، و گزاره ای را بیان می کند که در آن باید به سه کلمه بیشتر توجه کنید. کلمه ی "کار" و "اعتراضی" در آن مهم ترین بخش این جمله است و تقریبا کل دعوایی که چند هفته است "خوشبختانه" بر سر ماهیت جایزه ها درافتاده با چنین جمله هایی ارتباط می یابد. این نوعی مانیفست است. برای شما –چنانکه خودتان گفته اید- ادبیات در خلوت نشستن است (و احتمالا نمی دانید بیرون از خلوتتان چه بر ما ملت گذشته است)، برای من ادبیات آن چیزی است که شاملو و کسروی می خواهند. پس بنابراین در درجه ی اول ما با ادبیات کار انجام می دهیم. اما وجه دیگر جمله کلمه ی "اعتراض" است و فکر می کنم اینجا دیگر روشن شده باشد به چه چیزی اعتراض ادبیات معنا دارد: به همه چیز. یکی اش همین بنیادهایی (شما می توانید "بنگاه" را هم بدون اخلال در معنای امروزی این شرکت های فروش ادبیات جایگزین کنید). از گفته های کسی استفاده می کنم که او هم مثل شما نویسنده است و اگر شما هم بخواهید کمی درباره ی ادبیات اندیشه کنید و نه به "مشق نوشتن" (به معنای سیاسی اش) و بعد هم جایزه گرفتن (نمره 20)، منظور من را بهتر از خودم شرح می دهید: کامیلو خوزه سلا، می گوید ادبیات تقبیح زمانی است که نویسنده در آن می نویسد. به عبارتی روشن تر همین شاملوی خودمان که می گفت "شعری که زندگی است". شما اگر فکر می کنید ادبیات برای انتقاد نیست احتمالا باید فکر کنید ادبیات چیزی مثل فیگور گرفتن بدنسازها و خودنمایی است. گنده شدن یک نفر برای خودش (به عبارتی که تئوفیل گوتیه می گفت "هنر برای هنر") چه سودی برای من دارد که مشق های خلوت شما را بخوانم؟ به نظرتان اگر نویسندگی انتقاد از اجتماع نیست، تمجید آن است؟ آیا شما در داستان هایتان وضعیت فعلی ایران را همچون حماسه ای فاخر نشان داده اید؟ پس لطفا جایزه را پس بدهید به کسی که به زور توانسته زیر سانسور کتابی را منتشر کند ولی درباره ی جامعه ی ما اعتراضی نشان دهد. (شما غاصب آن جایزه هستید ولی من برایتان احترام قائلم چون می گویید گناهی در انتخاب شدنتان ندارید.) ولی اگر برنده ی جایزه ی غیر دولتی هستید به روشنی نمی دانم از چه روی برنده شده اید؟ با احترام به شما به یکی دو سوالتان جواب می دهم: الف) حقیقتا نمی دانم نویسنده ای مثل شما چگونه تصور می کند نویسنده در چرخه ی اقتصادی ادبیات و جایزه دهی قرار دارد؟ (این را هم می دانم که ارقام چند چاپ یک کتاب زندگی یک سال شما را نمی تواند پاسخ دهد). شما قربانی هستید عزیزم. نویسنده فقط کارگری در این زنجیره اقتصادی است و بنابراین سویه ی متهم شمای نویسنده نیستید، بلکه ناشر و دلال - دلالت کننده در روزنامه و بنیادها برای فروش کتاب و چیزی مثل پنج شنبه بازار) است. (ب) در جمله هایم چیزی نیست که گفته باشد نویسنده ها همه متهم هستند، ولی اگر بر استنباط این نظر اصرار دارید، به عنوان یک خواننده ی معتقد به فرهنگ مقاومت باور دارم که اگر چنانکه شما هم می گوید مصدر این جایزه ها آلوده است، کار ادیبانه و اندیشمندانه ای است که شخص نویسنده ای مثل شما اجازه ندهد این اعتبارات کذایی (غیر حقیقی و طرفدارانه) به حیثیت کاری اش لطمه بزند. (ج) خواننده ی جمله های من و نتیجه گیری های (عذر می خواهم) معطوف به مقصود شما، می بیند که من نگفته ام "همه ی نویسنده های این کشور بازاری هستند حتا در خلوت خود نوشتن". (د) پرسیده اید اگر حیثیت نویسنده با این جایزه ها رفته چه کار کند؟ ساده است دوست من. حالا که آن جایزه برایتان پول نداشته، حالا که می گویید شما هم قبول دارید که زد وبند هست، از شهوت نامتان با این جایزه های آلوده اجتناب کنید، این دوره به ناشرتان بگویید که نام آن جایزه را از روی کتابتان بردارد، به این طریق کاری می کنید که از نویسندگی تان بیشتر در روشنگری تاثیر می گذارد. (ه) جایگاه من فقط خواننده است و وقتی قرار است روزنامه ها و تاریخ ادبیات ایران نویسنده ای را به عنوان نویسنده ی مهم به من قالب کند فکر می کنم حق اظهار نظر دارم. فکر می کنم والتر بنیامین حداقل چند دهه است که نشان داده ادبیات هم چیزی بیشتر از تولید پفک چیتوز نیست. پس عوامل تیزر سازی ادبیات اجازه بدهند مشتریانشان را در جایگاه مشتری قبول داشته باشند. پیروز باشید و ممنون از اینکه مرا به پرسش کشانیدید.
-- سعید سبزیان ، Dec 9, 2010نویسنده بازنده است.
-- سعید سبزیان ، Dec 9, 2010دوست نویسنده بی نامم ، گرچه انصاف نیست مرا با متن "بی نام" تان در بیندازید و گفت و گویم با کسی باشد که از تاریکی با من دیالوگ به راه انداخته ولی همین را هم به فال نیک می گیرم که گفت و گویمان به خصومت شخصی مبدل نشود. یک مطلب از اعتراضتان واقعا برایم خیلی ارزش دارد و آن هم این است که پرسیده اید "یعنی چه که ادبیات کار اعتراضی است؟" در جمله ی من به لحاظ زبانشناسی کامپیوتری 4 کلمه وجود دارد، و جمله اش از نوع اسنادی است، و گزاره ای را بیان می کند که در آن باید به سه کلمه بیشتر توجه کنید. کلمه ی "کار" و "اعتراضی" در آن مهم ترین بخش این جمله است و تقریبا کل دعوایی که چند هفته است "خوشبختانه" بر سر ماهیت جایزه ها درافتاده با چنین جمله هایی ارتباط می یابد. این نوعی مانیفست است. برای شما –چنانکه خودتان گفته اید- ادبیات در خلوت نشستن است (و احتمالا نمی دانید بیرون از خلوتتان چه بر ما ملت گذشته است)، برای من ادبیات آن چیزی است که شاملو و کسروی می خواهند. پس بنابراین در درجه ی اول ما با ادبیات کار انجام می دهیم. اما وجه دیگر جمله کلمه ی "اعتراض" است و فکر می کنم اینجا دیگر روشن شده باشد به چه چیزی اعتراض ادبیات معنا دارد: به همه چیز. یکی اش همین بنیادهایی (شما می توانید "بنگاه" را هم بدون اخلال در معنای امروزی این شرکت های فروش ادبیات جایگزین کنید). از گفته های کسی استفاده می کنم که او هم مثل شما نویسنده است و اگر شما هم بخواهید کمی درباره ی ادبیات اندیشه کنید و نه به "مشق نوشتن" (به معنای سیاسی اش) و بعد هم جایزه گرفتن (نمره 20)، منظور من را بهتر از خودم شرح می دهید: کامیلو خوزه سلا، می گوید ادبیات تقبیح زمانی است که نویسنده در آن می نویسد. به عبارتی روشن تر همین شاملوی خودمان که می گفت "شعری که زندگی است". شما اگر فکر می کنید ادبیات برای انتقاد نیست احتمالا باید فکر کنید ادبیات چیزی مثل فیگور گرفتن بدنسازها و خودنمایی است. گنده شدن یک نفر برای خودش (به عبارتی که تئوفیل گوتیه می گفت "هنر برای هنر") چه سودی برای من دارد که مشق های خلوت شما را بخوانم؟ به نظرتان اگر نویسندگی انتقاد از اجتماع نیست، تمجید آن است؟ آیا شما در داستان هایتان وضعیت فعلی ایران را همچون حماسه ای فاخر نشان داده اید؟ پس لطفا جایزه را پس بدهید به کسی که به زور توانسته زیر سانسور کتابی را منتشر کند ولی درباره ی جامعه ی ما اعتراضی نشان دهد. (شما غاصب آن جایزه هستید ولی من برایتان احترام قائلم چون می گویید گناهی در انتخاب شدنتان ندارید.) ولی اگر برنده ی جایزه ی غیر دولتی هستید به روشنی نمی دانم از چه روی برنده شده اید؟ با احترام به شما به یکی دو سوالتان جواب می دهم: الف) حقیقتا نمی دانم نویسنده ای مثل شما چگونه تصور می کند نویسنده در چرخه ی اقتصادی ادبیات و جایزه دهی قرار دارد؟ (این را هم می دانم که ارقام چند چاپ یک کتاب زندگی یک سال شما را نمی تواند پاسخ دهد). شما قربانی هستید عزیزم. نویسنده فقط کارگری در این زنجیره اقتصادی است و بنابراین سویه ی متهم شمای نویسنده نیستید، بلکه ناشر و دلال - دلالت کننده در روزنامه و بنیادها برای فروش کتاب و چیزی مثل پنج شنبه بازار) است. (ب) در جمله هایم چیزی نیست که گفته باشد نویسنده ها همه متهم هستند، ولی اگر بر استنباط این نظر اصرار دارید، به عنوان یک خواننده ی معتقد به فرهنگ مقاومت باور دارم که اگر چنانکه شما هم می گوید مصدر این جایزه ها آلوده است، کار ادیبانه و اندیشمندانه ای است که شخص نویسنده ای مثل شما اجازه ندهد این اعتبارات کذایی (غیر حقیقی و طرفدارانه) به حیثیت کاری اش لطمه بزند. (ج) خواننده ی جمله های من و نتیجه گیری های (عذر می خواهم) معطوف به مقصود شما، می بیند که من نگفته ام "همه ی نویسنده های این کشور بازاری هستند حتا در خلوت خود نوشتن". (د) پرسیده اید اگر حیثیت نویسنده با این جایزه ها رفته چه کار کند؟ ساده است دوست من. حالا که آن جایزه برایتان پول نداشته، حالا که می گویید شما هم قبول دارید که زد وبند هست، از شهوت نامتان با این جایزه های آلوده اجتناب کنید، این دوره به ناشرتان بگویید که نام آن جایزه را از روی کتابتان بردارد، به این طریق کاری می کنید که از نویسندگی تان بیشتر در روشنگری تاثیر می گذارد. (ه) جایگاه من فقط خواننده است و وقتی قرار است روزنامه ها و تاریخ ادبیات ایران نویسنده ای را به عنوان نویسنده ی مهم به من قالب کند فکر می کنم حق اظهار نظر دارم. فکر می کنم والتر بنیامین حداقل چند دهه است که نشان داده ادبیات هم چیزی بیشتر از تولید پفک چیتوز نیست. پس عوامل تیزر سازی ادبیات اجازه بدهند مشتریانشان را در جایگاه مشتری قبول داشته باشند. پیروز باشید و ممنون از اینکه مرا به پرسش کشانیدید.
آقای سبزیان حالا که جوابتان را خواندم مثل سگ پشیمانم که شما را به پرسش کشاندم. شما کلیشه ای تر و قالبی تر از آن هستید که بشود با شما وارد گفت و گو شد. شما حتا کلمه ی "خلوت" مرا که کاملن مشخص است به معنای دور از هیاهو بودن آورده ام به عمد لوث کرده اید که از آن بهره برداری سیاسی بفرمایید. به نظر نمی رسه که به هیچ وجه تجربه ی نویسندگی داشته باشید و فقط خوانده اید که ببینید بزرگان دنیا چه گفته اند(اگر خوانده اید) که آن ها را به عنوان سواد شخصی به رخ بکشید. ادبیات فقط از دید ما ایرانی های فلکزده ی سیاست زده همیشه درگیر "خون و مرگ و عصیان" است که "اعتراض" است. این طور نیست آقا "ادبیات" که اصلن نمی دانم برای شما شامل چه می شود به هیچ وجه "اعتراض" نیست یا حداقل همیشه نیست و همه جا نیست و برای همه نیست. ادبیات کل زندگی ست و در زندگی چیزهای دیگری به جزاعتراض هم هست. اگر شما دوست دارید این طور باشد آن حرف دیگری ست. پس ادبیات مورد علاقه شماست که اعتراض است, نه ادبیات! شما این قدر ذهنتان فقط به جلوست که برای خودتان تصمیم می گیرید که بنده در "خلوت" نشسته ام و نمی دانم سر مملکت "شما" چه آمده و بعد می خواهید که من حرف های دیگر شما را هم گوش کنم؟ نه آقا من جایزه هایم را به خاطر هنرم گرفته ام که اتفاقن برخلاف نظر شما، یکی از نقاط قوتش اجتماعی بودن آن بوده است. شما خیلی کوچکتر از آن هستید آن قدر کوچک که حتا متوجه لحن تمسخرآمیز من در مورد حالا که جایزه گرفته ام چکار کنم را متوجه نشدید. نه آقا هیچ کاری در این جهان و بخصوص در ایران بی عیب و نقص نیست و شما متاسفانه هیچ کمکی به بهبود این وضع نمی کنید. خواهش می کنم آرام بگیرید و به جمع آوری "اطلاعات" تان ادامه دهید و نوشتن وقضاوت در مورد ادبیات را به اهلش بسپارید.
-- بدون نام ، Dec 9, 2010خوب بود به جای آوردن این همه اسم، یک تحقیقی می کردید و فهرستی از نویسندگان جایزه برده تهیه می کردید و از میان این فهرست اسم چهار نویسنده را می اوردید که کارشان بخصوص بعد از گرفتن جایزه افت کرده. کار کنید آقا. کار درست و آماری و کیفی کردن زحمت می طلبد نه؟ اما اظهار نظرهای بی پشتوانه و زیر سوال بردن همه ی نویسنده ها و جایزه ها نه. من این بحث را از وقتی که راه افتاده دنبال کرده ام و بیشتر مطالبی را که نوشته شده خوانده ام . هنوز هیچ مطلبی به خامی و غیرمنصفانه و سطحی بودن مطلب شما که هیچ کس را از دم تیغ برحذر نداشته نخوانده بودم و بیشترین تعجبم از این است که اصلن شما کی هستید که به خودتان اجازه می دهید با این قاطعیت همه ی مارا بی اعتبار کنید؟ نه آقا من ادبیاتم را برای این ننوشتم که جایزه بگیرم به همان دلیل هم جایزه پس بده نیستم و به آن افتخار هم می کنم. دولتی؟ بحث ما اصلن بحث جایزه های دولتی نبود و از رقمی هم که آورده بودم می توانستید بفهمید که بحث، بحث همین جایزه های خصوصی خودمان است که به هزار و یک بدبختی سرپا می مانند یا نمی مانند آخرش.
حتا اینجا هم با پیش کشیدن بحث جایزه ی دولتی قصد در مخدوش کردن و منحرف کردن داشته اید. به هرحال همون طور که گفتم اصلن پشیمانم که شما را به پرسش کشیدم. عطای شما را با اجازه به لقایتان می بخشم. شما کار خودتان را بکنید: اعتراض! ما هم کار خودمان را می کنیم: ادبیات!
با این تفاوت که ادبیات ما احتمالن آن قدر گسترده است که اعتراض را در خودش جای می دهد اما اعتراض شما نه!
این آقای بی نام که معلومه جایزه گرفته یا اسپانسر جایزه ست معلوم نیست از چی دفاع می کنه؟ از بی شهامتی خودش که با بی دانشی عجین شده؟ از خودش؟ از خوانندگان ادبیات فارسی؟ بس کن آقای بی نام. شما سرباز گمنام ادبیات ایران هم که باشید نمی تونید این واقعیت رو نادیده بگیرید که این جوایز ، جوایز نشره نه ادبیات. و پیشنهاد می کنم دست بردارید از این سرباز گمنام بودن و در خارج نشستن و گل گفتن.
-- مسعود ، Dec 10, 2010