خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > زیر سایهی برادر | |||
زیر سایهی برادرروزبه اکبری نسبدر این هفته و در زمانی که اهل ادبیات داستانی درگیر بحث مافیا و شبکهسازی بودند و همچنین با اعلام نتایج جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعات بر حجم حاشیههای این فضا به شکل محسوسی اضافه شده بود، دو چهرهی نامآشنا در ادبیات ایران را از دست دادیم: بیژن الهی از شاعران پیشرو شعر نو در دههی چهل و دیگری شمس آل احمد، «برادر کوچک» جلال آل احمد. میگویم «برادر کوچک جلال آل احمد»، چرا که شمس چه در زمانی که جوان بود و فعالیت سیاسی داشت (در حول و حوش سالهای کودتای ۲۸ مرداد)، چه در مقطعی کوتاه که به طور جدیتر به فعالیت ادبی پرداخت (میانه دههی ۵۰) و حاصلاش شد دو مجموعه داستان کوچک و چه در سالهای پیری و عزلتنشینی، چه آن هنگام که جلال آل احمد زنده بود و چه بعد از آنکه به شکلی ناگهانی درگذشت و خلاصه در تمام طول عمر، زیر سایهی برادر بود، به تمام معنا. فعالیتهای سیاسیاش همچون پیوستن به حزب توده و انشعاب از آن، رفتن به سراغ نیروی سوم خلیل ملکی، داستانهای انتقاد که در میانهی دههی پنجاه نوشت تا فرهنگ مصرفی و غربزدهی اجتماعی آن روزگار را به چالش بکشد، همه متأثر از برادر بود. چنانکه گویی او به جای آنکه در تلاش برای بیرون آمدن از زیر سایهی برادر باشد، خودخواسته میکوشید تحتالشعاع اعتبار جلال قرار داشته باشد!
درست است که اغلب کسانی که با موقعیتی مشابه روبرو بوده و یکی ازنزدیکانشان چنان نامدار بوده که خواسته یا ناخواسته تحتالشعاع شهرت آنان قرار گرفتهاند، با شرایطی نظیر آنچه شمس آل احمد در این زمینه برخوردار بوده، روبرو هستند؛ اما بسیاری از آنان توانستهاند به دلیل کم و کیف کار خود، از زیر سایهی آن دیگری بیرون بیایند. اتفاقاً در پیرامون خود شمس آل احمد، سیمین دانشور را داریم که اگرچه روزگاری بهعنوان همسر جلال آل احمد شناخته میشد، اما اندک زمانی بعد، بهدلیل آثاری که نوشت و نوع نگاه خاص خود و البته کفیت آثارش از هویتی مستقل از شوهر نامدارش برخوردار شد؛ آنگونه که اگر جایگاه او را در ادبیات داستانی بالاتر از جلال آل احمد در نظر نگیریم، قطعاً پایینتر از او نیست. در سالهای پس از انقلاب، با تغییر سیاستهای فرهنگی و هنری، جلال آل احمد بهتدریج بهعنوان یک چهرهی شاخص شناخته شد و چه بسا حتی خودش به جریانی در داستاننویسی که نویسندگان انقلاب را نمایندگی میکرد، بدل گشت. قرار دادن آل احمد در این جایگاه که در بسیاری موارد در مقابل جریان روشنفکری در ادبیات قرار میگرفت، نیازمند ارائهی تصویری از آل احمد بود که با این نیاز همخوانی داشته باشد؛ تصویری که منطبق با تبلیغات دولتی دربارهی آراء و عقاید این نویسنده باشد. این درحالی بود که دوستان نزدیک او همانند غلامحسین ساعدی براین باور بودند که اگر آل احمد زنده بود و دوران انقلاب را میدید، بیشک در صف آنها قرار میگرفت نه در کنار حکومت جدید. با این حال مایههای مذهبی در برخی آثار آل احمد و همچنین دیدگاههایی که او در آن روزگار نسبت به رهبر انقلاب ابراز کرده بود، از او چهرهای مناسب برای بهرهبرداری در راستای سیاستگذاریهای فرهنگی جدید میساخت و برخی نیز براین باورند که شمس آل احمد به ویژه در دو دههی نخست انقلاب سهم بسیاری در تثبیت چنین تصویر و تصوری از برادرش داشت؛ و این نکتهایست که نه تنها اعتبار جلال آل احمد را تا اندازه زیادی مخدوش کرد، بلکه باعث شد شمس آل احمد نیز با انتقادات زیادی از سوی جریان روشنفکری روبرو شود. علت اینکه شمس آل احمد اغلب بر این نکته تأکید داشت که روشنفکران میانهی خوبی با او ندارند، بیش از هر چیز حاصل این مسئله بود و ردپای آن را در کتاب «ازچشم برادر» که در سال ۱۳۶۹ منتشر شد نیز میتوان مشاهده کرد. شمس در زمینهی قلب واقعیتهای زندگی برادرش تا آنجا پیش رفته بود که مرگ نابههنگام آل احمد را نیز کار ساواک و حاصل نقشهای از پیش طراحی شده میدانست! بعد از مرگ جلال، شمس با سیمین دانشور رابطهی چندانی نداشت، به نظر میرسد که این اختلافنظرها، بهویژه در مورد جلال در بهوجود آمدن قهر و آشتیهایی میان آنها بیتأثیر نبود، بهخصوص وقتی که شمس کتاب «از چشم برادر» را نوشت، مطالب مندرج در کتاب خوشایند سمین دانشور قرار نگرفت و ارتباط بین آنها قطع شد؛ چرا که سیمین اصراری نداشت تصویری مغایر با آنچه جلال در حقیقت از آن برخوردار بود، برای خوشایند جریانی دولتی ارائه کند. شمسآل احمد متولد سال ۱۳۰۸ بود و بدینترتیب هشت سال از برادرش کوچکتر بود. او در رشتهی علوم تربیتی در دانشگاه تحصیل کرد و پس از آن هم سالها به معلمی پرداخت، همانطور که اشاره شد چه آن هنگام که در کسوت یکی از اعضای حزب توده فعالیت داشت و چه زمانی که به انشعابیون نیروی سوم پیوست، از جمله چهرههای شاخص و شناخته شده نبود. در حوالی دههی ۵۰ چند سالی را بهطور متمرکز به کار ادب پرداخت که حاصل آن دو مجموعه داستان بود به نامهای گاهواره (۱۳۵۲) و عقیقه (۱۳۵۵) که هیچ یک به لحاظ ادبی کاری شاخص بهشمار نمیآیند. در همین سالها انتشارات رواق را هم بنیان نهاد که دوام چندانی پیدا نکرد. بعد از انقلاب در قلمرو ادبیات داستانی کار در خور تأملی ارائه نکرد، جز تصحیح کتاب «طوطینامه» و البته نوشتن «از چشم برادر» که معروفترین کتاب او محسوب میشود. در این سالها با جریان فرهنگی دولتی نزدیکی داشت و هر چند گاه یکبار در محافل و رسانهها حضوری البته نه چندان پررنگ مییافت. دههی پایانی عمرش را در تنهایی و فراموششدگی کامل سپری کرد و سرانجام در ۱۴ آذر ماه ۱۳۸۹ بر اثر عفونت ریوی درگذشت.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شمس آل احمد در سالهای اول بعد از انقلاب، چندی هم سفیر جمهوری اسلامی ایران در کوبا بود.
-- یاور ، Dec 9, 2010در شرح زندگی او که این روزها اینجا و آنجا منتشر شده ندیده ام به این مورد اشاره ای بشود.