خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و ادبیات > زادهی آسیا | |||
زادهی آسیاناصر غیاثیبحثهایی پیرامون جایزهی امسال بنیاد گلشیری درگرفت، بار دیگر به سانسور و نقش آن به عنوان عاملی بازدارنده در رشد و شکوفایی ادبیات داستانی برجستگی بخشید. آنچه میخوانید، جمعبندیِ ساده و مختصری است از روزگارِ امروز نویسندهی ایرانی در قلمرو چاپ و نشر.
نوشتن زیر تیغ هر نویسندهای در هر جای دنیا که برای نوشتن داستان قلم بهدست میگیرد، میداند مینویسد تا منتشر کند. اما نویسندهی ایرانی که به زبان فارسی مینویسد، پیش از آنکه برای نوشتن داستان دست به قلم ببرد، ناگزیر است پیش از هر چیز تکلیفاش را در یک مورد بنیادین با خودش و به تبع آن با خوانندگان آثارش روشن کند و آن تصیمیم برای انتشار یا عدم انتشار اثرش در شرایط موجود در ایران است. او میداند، اگر بخواهد زیر تیغ سانسور جمهوری اسلامی کتاب منتشر کند، باید کتابی بنویسد که قدرت حاکمه اجازهی انتشارش را بدهد، یعنی باید آنگونه بنویسد که بتواند برای بهدست آوردن ِ آنچه که تحت عنوان «گرفتن مجوز» میشناسیم، از معبرهای پیچ در پیچ و به غایت تنگ ارشاد بگذرد. یعنی باید بداند، اگر میخواهد در داستاناش به امور و مواردی بپردازد که با معیارهای ناگفته و نانوشتهی دایرهی سانسور ارشاد، بخوان سیاستهای کلان قدرت در همهی ابعادش اعم از سیاسی یا اخلاقی، همخوان نیست، باید از چاپ و انتشار رسمی کتاباش در ایران چشم بپوشد. به عبارت سادهتر نویسندهی ایرانی فقط به شرطی اجازهی انتشار اثرش را دارد که به سانسور ارشاد تن بدهد یعنی فقط در آن محدوهای قلم بزند که قدرت حاکم مجاز میداند. قاعده را بپذیر نویسندهی ایرانی که میخواهد کتاباش در ایران و با مجوز رسمی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی چاپ و منتشر بشود، ناگزیر از پذیرفتن دربست قاعدهی آن بازیای است که خودش در تعیین حدود و قصور آن به حساب نیامده و قدرت به تنهایی آن را تعیین کرده است. به مثل قدرت میگوید: کلمات ِ «خوک» و «سگ» و «شراب» ممنوعاند حتی اگر در ذمشان بنویسی یا به هیچ وجه مجاز به نوشتن دربارهی مسایل جنسی، نقد اجتماعی و سیاسی نیستی و اگر نوشتی، باید بدانی موارد اینچنینی یا حذف میشود یا به کتاب مجوز انتشار تعلق نمیگیرد. اما اگر نویسنده قبل از به دست گرفتن قلم با خودش عهد کرده باشد، تن به هیچ نوع سانسوری اعم از دولتی و غیردولتی ندهد، با حذف حتی یک کلمه از اثرش موافق نباشد، بخواهد آنطور که میخواهد، بنویسد و انتشار بدهد، نخواهد در نمایش سراپا دروغین دمکراسی وسیله قرار بگیرد، نخواهد خود را محدود به نبایدهای ارشاد بکند، بخواهد بیکم و کاست داستاناش را بگوید، نخواهد با حذف یک یا چندین کلمه، جمله، سطر، پاراگراف، صفحه از کتاباش ارزش هنری اثر را تقلیل بدهد و خدشهدار کند، نخواهد با تن دادن به سانسور به قلم خودش پشت کند، نخواهد از جوهر ادبیات دور بشود، در یک کلام نخواهد تسلیم سانسور شود، در این صورت تکلیفاش روشن است: امکان انتشار رسمی، بخوان انتشار با مجوز رسمی ارشاد در کشور خودش غیرممکن است. چنین نویسندهای هیچ اشکالی در این نمیبیند که چند کتابِ آمادهی انتشار، از قبیل مجموعه داستان و رمان در کشوی میزش داشته باشد. او دارد فعلاً مینویسد تا اثرش روزی، یک سال دیگر، ده سال دیگر یا حتی بعد از مرگاش منتشر شود. چنین نویسندهای سه راه پیش رو دارد: یک) انتشار اثر در اینترنت نادرها در این میان مواردی وجود دارند که نادراند، از آن جمله است باز شدن فضا به دلایل کاملا معین سیاسی – اجتماعی در یک مقطع معمولاً کوتاهِ تاریخی. یک نمونهاش دورانی بود که از اواخر ۱۳۵۶شروع شد و در ۱۳۵۹به پایان رسید. نمونهی دیگر سالهای به قدرت رسیدن ِ نسبی ِ اصلاحطلبان است در سالهایی نه چندان دور. در نمونهی اول علت، عدم وجود قدرت متمرکز بود و در نمونهی دوم تصمیم برای گشایشی گیرم اندک. از دیگر موارد نادر دیگر، شانس نویسنده است. به این معنا که نویسنده شانس میآورد و اثرش از زیر دست مامور سانسور رد میشود، به هر دلیل گو باشد، چه مأمور سانسور «مورد» را نفهیمده یا ندیده باشد و چه آن را در تناقض با وظیفهاش نبیند. در چنین موارد کمیابی از زبان خود نویسنده میشنویم که اصلاً انتظار نداشته اثرش مجوز بگیرد. اما همانگونه که آمد، اینها فقط شانس است و بسیار نادر، موارد نادری که تعدادشان حتی شاید به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد. البته در همین موارد کم و استثنایی نیز دایرهی سانسور ارشاد پس از انتشار کتاب متوجهی خبط خود یا به عبارت دیگر، شانس نویسنده شده و مجوز کتاب را لغو کرده و کتاب را ممنوع اعلام کرده است. از لغو مجوز یعنی ممانعت از تجدید چاپ آثاری که با توجه به تمام سختگیریها و تنگنظریهای ارشاد منتشر شده و به چندین چاپ رسیده، چیزی نمیگوییم. کتاب اولیها مورد دیگری که باز میتوان آن را استثناء دانست، آن دسته از نویسندگانی هستند که هنوز کتابی منتشر نکردهاند. اینها بهدرستی میدانند تا کتاب چاپ شده نداشته باشی، نویسنده محسوب نمیشوی و تو را بهعنوان نویسنده به رسیمت نمیشناسند. طبیعی است چنین نویسندگانی برای انتشار هر چه زودتر اثرشان شور و شوق داشته باشند. اینها میخواهند با انتشار نخستین اثر با داشتن کتابی که اسمشان بهعنوان نویسندهی اثر روی جلد کتاب آمده، جامعه آنها را نویسنده بداند، اثرشان را بخواند، در رسانههای جمعی با آنها مصاحبه کنند، دربارهشان بنویسند و بگویند. در یک کلام بهعنوان نویسندهای صاحب اثر دیده شوند. گاهی حتی حاضرند پول بدهند تا ناشری کتابشان را منتشر کند. پس بر کتاب اولیها که شور وشوق انتشار دارند، که تشنهی به رسمیت شناخته شدناند، حرج چندانی نیست.فقط کاش بدانند، کتاب اول مهمترین کتاب نویسنده است، سرنوشتساز است، نخستین باب ِ آشنایی خواننده با اوست. و کاش بدانند، دارند قلم و اثرش را یحتمل فدای به رسمیت شناخته شدناش میکند. بقیه اما وقتی نویسندهای یکی دو کتاب منتشر کرده باشد، احتمالاً جایی جایزهای هم برده باشد، همسایه و همکار و دوست و غریبه به او به چشم یک نویسنده نگاه کند، بر اثرش نقد نوشته شده باشد، اینجا و آنجا مصاحبه کرده باشد و رسانهها او و کتاباش را معرفی کرده باشد، وضعاش فرق میکند. اگر دغدغهی اصلیاش هنوز هم انتشار هر یکی دو سال یک کتاب و شهرت و محبوبیت و خوانندهی بیشتر و بیشتر باشد که هیچ. تکلیف او با خودش معلوم است: تصمیم گرفته همچنان در برابر سانسور دولتی تمکین کند. اما وقتی دیگر هیچکدام از انگیزههای نامبرده در او نیست، چارهای ندارد مگر قدم علم کردن در برابر سانسور و یادآوری ِ مکرر در مکرر حق آزادی بیان و نشر.و همهی اینها در شرایطی است که نویسندهی ایرانی شاید شاید بتواند از حقالتالیفاش دست بالا پول سیگارش را تهیه کند. عنوان این یادداشت برگرفته از ترانهای از محسن نامجو است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
1. بیآنکه بخواهم با هستهی مطلب ناصر غیاثی مخالفت کنم، فکرمیکنم این مطلب روی دیگرِ سکه را نادیده گرفته است.
2. می نویسد»هر نویسندهای در هر جای دنیا که برای نوشتن داستان قلم به دست میگیرد، میداند مینویسد تا منتشر کند.« آیا برای نویسندهی چینی هم همینطور است؟ برای نویسندهی روسی چطور؟ بقیه را نام نمیبرم. آیا در این مستثنا کردنِ نویسندهی ایرانی، آن هم در سطر اولِ یک مقاله، اجازه دارم حدس بزنم که در اینجا از "مظلومنمایی" برای جلب احساس ترحمِ خوانندهی مطلب، از همان ابتدای کار، استفاده شده؟
نمیگویم این کار آگاهانه انجام میگیرد، اما به گمانِ من این بازی با احساساتِ خواننده، برای دفاع از نویسندهی ایرانیِ داخل، عادتِ ثانویِ تعداد کثیری از ادیبان ساکنِ خارج از ایران شدهاست. من این عادتِ ثانویه را سمِ ادبی مینامم.
3. آیا میدانید که بسیاری از همین نویسندکان معروف شدهی داخلِ ایران( مثلا بهارلو) از همین بلبشویی که شما نام میبرید، بارِ خودشان را بستهاند و مای اینطرفِ آبیها بیشتر برای آنها دل میسوزانیم تا ادبیت تولید ادبی آنها، در حالیکه ادبیت برای ما مهمترین است؟ یعنی به خاطر موضعگیری علیهِ رژیم، به خودمان اجازه میدهیم هر تولید کممایهی ادبی از آن ها را به نامِ ادبیات ببینیم؟
4. آیا میدانیم که این عادتِ ثانویه، کیفیت انتظار ادبیت از ادبیات ما را، و خوانندهی نوشتههای ما را، در سطح پایینی نگاه میدارد؟
5. مشکل من با گوشهای از شخصیتِ ادبی بعضی از نویسندگانِ ساکنِ خارج از ایران، یعنی داشتنِ حسِ ترحم نسبت به نویسندگان داخل ایران است، حسِ ترحم انسانیِ باارزشی، که متاسفانه مظلوم نمایی را نمایندگی میکند و ادبیت را نادیده میگیرد. مثل همین مطلبِ غیاثی.
اين طور که من فهميدم خلاصه و نتيجه گيری نوشته ی حاضر يعنی اينکه هيچ نويسنده ای تا اطلاع ثانوی هيچ اثری در ايران کنونی منتشر نکند! هر که هم کتابی منتشر کرد، حتماً به تيغ سانسور ارشاد گرفتار شده و پذيرفته است که اثرش سانسور شود. درسته؟
-- ماهان ، Nov 23, 2010اگر درست فهميده ام و پاسخ مثبت است، تازه می شود وارد بحث شد. پس منتظر پاسخ می مانم.
بدون نام: در هیچ جای این مقاله حرفی از نویسنده ی داخل یا خارج نیست، بل که از "نویسنده ی ایرانی" است. آن چه شما مظلم نمایی می خوانید، به نظر من توصیف ساده و روشن وضعیت است.
-- ناصر غیاثی ، Nov 24, 2010ماهان: من نمی توانم دخالتی در نتیجه گیری شما بکنم. این برداشت ِ (به نظر من نادرست) شماست، البته شما این مقاله هیچ رهنمودی، راه کاری به هیچ کس پیش نهاد نکرده و فقط خواسته وضعیت را توصیف بکند.
هرکس - از جمله خود من - وقتی کتاب اش را به ارشاد ارایه می کند یعنی بالقوه پذیرفته است، کتابش سانسور بشود.
از توجه ی شما ممنونم
ناصر غیاثی