خانه > عباس معروفی > پرسه در متن | |
پرسه در متنزمانهی خیرهسری و حاشا و دروغ استبه نظر میرسد بسیاری از مقالات و انتقادات و نوشتهها زمان مصرفشان سر آمده است. دیر شده و معمولاً در چنین وضعیتی که کلمه کار نمیکند تفنگها به حرف میآیند. به این صورت است که مردم زندگی عادی و طبیعی ندارند. همه گوش به زنگ و آمادهاند که اتفاق مهمی بیفتد. حالا در چنین وضعیتی ادبیات و هنر چه جایی دارد؟ در چنین وضعیتی فقط خبر، آنهم تیتر خبرها در نفس جامعه میچرخد و همهچیز تحتالشعاع خبری مهم قرار میگیرد! داستانی از امیر مهاجر «سرما»«سرما» داستانی است از امیر مهاجر که در سوئد زندگی میکند. تم غالب داستانهای امیر مهاجر، به ویژه داستان «سرما»، زندگی رو به زوال زن و شوهرها است. به نظر میرسد، این زندگی زمانی شورو عشق و حالی داشته است. اما کی و در چه زمانی به زوال و تباهی کشیده شده که هیچ ردی از عاطفه و همدردی عادی هم در آن دیده نمیشود؟ دیگر این که در این داستان، شخصیتها هویت ندارند، نام ندارند. یکی زن است و دیگری مرد. ادبيات مقاومت «راوی خاموشای که ناماش را نمیدانیم»یکی از وبلاگنویسان ایران که ادب، فرهنگ، ادبیات و مقاومت دغدغهی همیشگی زندگی اوست، سید رضا شکرالهی است که اخیرا پشت پنجرهی بسته مانده است و وبلاگ خوابگردش را در ایران فیلتر کردهاند. با این همه، «خوابگرد» فیلترشده برای ما خارجنشینان قابل روئیت است. در بین مطالبی که خوابگرد مینویسد و معمولا تلنگری به خواننده میزند، نوشتهای را برگزیدهام که از هر نظر میتوان آن را ادبیات مقاومت نام نهاد. ادبيات مقاومت داستان کوتاه، راوی زندگی انسان امروز«داستان کوتاه به عنوان یک قالب تازه و متشخص ادبی شناخته شده است؛ قالبی متفاوت، با قصههایی کوتاه و استدلالی قدیمی و نیز متفاوت با رمان کوتاه کممایه، اما کشدار. البته از یک جنبهی مهم، استادان اولیهی داستان کوتاه از اصول و نظرات ادگار آلنپو پیروی نکردند. برخلاف پو که با موضوعات غریب و خارقالعاده سروکار داشت، امور معمولی و روزمرهی زندگی بشری و شخصیتها و مردم عادی و حال و روز واقعیشان را کارمایهی داستانهای خود قرار دادهاند و به تصویر حالات آنان پرداختهاند.» ادبيات مقاومت «تفنگت را زمین بگذار»به ندرت میتوان در تاریخ و فرهنگ ملتی ادبیات مقاومت و موسیقی توأمان را با زبان صلح و دوستی و مهر و محبت یافت. گاه میشنویم که به هنگام حملهی اعراب به ایران مردم منطقهای تلفات کمتری دادند تا زبان و فرهنگ خود را بر مهاجمان بقبولانند. آن هم در مقابله با مهاجمانی که به قصد غلبهی فرهنگی و سیاسی و دینی و اقتصادی پا به سرزمین ایران نهاده بودند. مبارزهای به درازای تاریخی هفتصد ساله که سرانجام دین اسلام و زبان عربی در این سرزمین نرم شد و خوی ایرانی و انسانی گرفت. ماجراهای "من آزاد هستم"مقاله را نوشتم و فرستادم، و مسيح تلاش کرد که در روزنامه چاپش کند، و عاقبت نوميد و خسته گفت: «میترسند. میگويند معروفی مسئلهدار است. چاپ نمیکنند.» گفتم: «غصه نخور مسيح، نامه را با شرح مختصری از اين ماجرا در "زمانه" منتشر میکنم.» و حالا دارم به وعدهام عمل میکنم. عدهای میدانند که من مسئلهدار هستم، ولی شايد بسياری از آدمها ندانند که يک کتاب چهجوری چاپ و منتشر میشود. ما ايرانی هستيم. و حالا به روزی افتادهايم که هر کتابی تا به دنيا بيايد بايد از مسير خونآلودی بگذرد؛ اشکآلود، خونآلود، دردآلود، و گاهی مرگآلود. وقتی در ايران بودم نوشتم: من بابت هر داستان و رمانی که مینويسم يکبار عزراييل را ملاقات میکنم. خب، میبينی که کتاب منتشر شده، مقاله هم در زمانه انتشار يافته. ديگر چه میخواهی؟ تو فقط بنويس. نگران چيزی هم نباش. يادنامه گلشيری مرا زخمی کرده است!شخصيتی بود که چون آرش از هم پاشيد، تا تيرش را درست بيندازد و مرز تازهای در «داستان» ايران زمين مشخص کند؛ پاره پاره شد، پدر شد، معلم شد، منتقد شد، مبارز راه آزادی شد، رفيق شد، همراه شد، کانون نويسندگان را به اوج رساند، حلقههايی ساخت که وقتی به هم بپيوندند در دايرهای بزرگ بتوان کاری کرد، با اينهمه کار، بر صندلی داستاننويسیاش هم محکم نشست. جستار ادبی ديدار در خوابچقدر از کنار چیزهای مهم میگذریم و آنها را به حساب نمیآوریم، چقدر به پولکهای طلایی آفتاب نگاه میکنیم و فکر میکنیم هرگز از آفتاب پولک طلایی نریخته است، و چقدر به هستی بیاعتناییم، ما قدرت تشخیص نداریم، بلد نیستیم انتخاب کنیم، نه. ما انتخاب نمیکنیم، انتخاب میشویم. انتخاب میشویم که جنازه عزیزی را بر دوش بکشیم و در سوگش اشک و عرق بریزیم. جستار ادبی واگويههايی به من ديگرآیا هدايت خواسته فضایی دراماتیک ایجاد کند؟ آیا کتاب واگویههای من به منِ دیگر است؟ و آیا برای این که راحتتر باشد با خود کنار بیاید چنین موجودی ساخته است؟ نمیدانم. اما وقتی میبینم استاندال به هنگام نوشتن "سرخ و سیاه" تصور میکرده که دارد به دوستش نامه مینویسد، و وقتی میبینم هدایت سایهای اختراع کرده تا خود را فراتر از آن قرار دهد، احساس میکنم این تنها راهی بوده که او بتواند شرح دردش را بیان کند. يادنامه مراسم شمعآجين ژازه، يا تاجگذاری منو تاجگذاری ما در حد يک بازی بود. بازی خاطرهانگيزی که از قاعدهی هنر پيروی میکرد. ما برانداز نبوديم، ولی انگيزهی اينهمه ستم را هم هرگز نفهميديم. ژازه يک شاهد مثال برجسته است که جز کار هنری چيزی بلد نبوده است. او تمام عمرش اثر خلق کرده و نوشته، اما وقتی هم در وطنش زندگی میکند سر جاش نيست. برای همين است که مدام مقايسه میکند. کهنههای هميشه نو، ترانههای تخت حوضیترانههای تختحوضی در خاطرهی کودکی بسياری از ما حضور دارد؛ با صداهايی خندان و چشمهايی خندانتر. مقدمه بر ابن خلدونلازم نيست هر اهل قلمی بر آيين ملکداری مسلط باشد، اما بر هر نويسندهای واجب است که کتاب «مقدمهی ابن خلدون» را بخواند تا اقتدار قلم را در بيان دقيق معنا دريابد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|