خانه > عباس معروفی > این سو و آن سوی متن > زنی را میشناسم من.. | |||
دوشعر از سیمین بهبهانی زنی را میشناسم من..عباس معروفیmaroufi@radiozamaneh.comتذکر مهم؛ به اطلاع خوانندگان عزیز میرسانیم که شعر «زنی را» که آقای عباس معروفی به خانم سیمین بهبهانی نسبت دادهاند سرودهی خانم فریبا ششبلوکی است. خانم فریبا ششبلوکی، این شعر را در کتابی با عنوان «شبانه» توسط انتشارات «جام گل» در کرج در سال ۱۳۸۳ در شمارگان ۲۰۰۰ نسخه منتشر کردهاند. نام این شعر «زنی را» است و از اشعار موفق خانم فریبا ششبلوکی بهشمار میآید و در صفحه ۵۶ این مجموعه منتشر شده است. آقای عباس معروفی در مجموعه برنامههای رادیویی «ادبیات مقاومت» به نادرستی این شعر را از آن خانم سیمین بهبهانی پنداشتهاند. در فایل صوتی هم شعر خانم فریبا ششبلوکی را به عنوان شعر خانم سیمین بهبهانی معرفی میکنند. بخش فرهنگ رادیو زمانه
همه ازحجرهها بیرون خزیدند به هر انگیزه و با هر بهانه یکی خان بود از حیث چپاول به جرم اختلاس شرکت نفت به جرم ارتداد از دین اسلام این تازهترین شعر سیمین بهبهانی بود، با عنوان «قلم چرخید و فرمان را گرفتند».
شاعر بزرگمان سیمین، از سالهای معلمیاش که با غم و شادی و دنیای دختران دبیرستانی، الفتی عمیق داشته و در غزلهایی که سروده، همواره انسان و زندگی انسانها محور نگاهش بوده، تا به امروز دمبهدم با نفس مردمان معاصرش اشک ریخته، خندیده و سخن گفته است. قرنها باید بگذرد، عطار و سعدی و مولانا و نظامی بیایند و بروند تا حافظ برآید؛ و آنگاه صائب و جامی و نیما تمام کنند، تا سیمین غزل آغاز کند. شعر فارسی قرن دوازدهم و سیزدهم که با اشعار سنایی بهسر رسیده بود و شاعران با کلمه صنعت میکردند، نیما برآمد که فصل جدیدی در شعر آغاز کند و نفس تازهای به شعر ببخشد. آنوقتها گمان میرفت که شعر کهن در قالب غزل و قصیده و رباعی و مثنوی تمام شده است و چنین نیز بود. به صنعت رسیده بود و دیگر در آن قالبها حرف تازهای وجود نداشت. سیمین، پس از نیما، با غزل قامت کشید که بگوید: هیچ چیزی نمرده است. در همان قالب غزل، کار تازه میتوان کرد. هنوز هفتاد وزن تازه میتوان آورد، حرف تازه میتوان زد. میتوان با غزل، با همان غزل تمامشده، نگاهی نو داشت. تا جایی که قالب تازه همچون قاب، تابلوهای تازه و بدیع را در آغوش بگیرد. سیمین گفت: نقاشی باید نو باشد. نگاه باید نو باشد. سیمین زبان سرخ جامعهی سبز ماست. او نشان داده که میتوان حافظ بود، در زمانهای دیگر. اما نخواست که حافظ باشد، در قرن بیستم؛ خواست و توانست که سیمین بهبهانی باشد، در کنار حافظ. چرا که حافظ، حافظ است و سیمین، سیمین. دوستداران عزیز برنامههای ادبی رادیو زمانه! برنامهی «ادبیات مقاومت» این هفته را با شعر تازهای از سیمین بهبهانی بهپایان میبرم. شعری با عنوان: «زنی را میشناسم من ...» زنی را میشناسم من زنی با فقر میسازد زنی واریس پایش را زنی را میشناسم من زنی میترسد از رفتن زنی شرمنده از کودک زنی را میشناسم من زنی را میشناسم من زنی را میشناسم من زنی آواز میخواند زنی در کار چون مرد است زنی در بستر مرگ است شبی در بستری کوچک زنی را میشناسم من
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|