تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

رامین جهانبگلو، کارل مای و کردستان وحشی

ابراهیم فرشی

کارل مای (١٨٤٢-١٩١٢) نویسندە خیال‌پرداز آلمانی در رمان مشهور خود Durchs wilde Kurdistan (۱۸۹۲) «عبور از کردستان وحشی»، ملتی به نام کرد و سرزمینی به نام کردستان را بر اساس فانتزی خود تصویر می‌کند. این کتاب و کتاب‌های دیگر او از همین دست، سال‌ها جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های آڵمان به‌شمار می‌رفتند، تصور بسیاری از آلمانی‌ها از کرد بر اساس تخیلات کارل مای شکل گرفته بود.

این رمان تخیلی در سال ١٩٦٥ به صورت فیلم سینمایی هم درآمد و شاید در ایران هم نمایش دادە شدە باشد. هرچند این کتاب به زبان فارسی ترجمه نشدە است، اما ظاهراً کسان بسیاری در ایران در مورد کردها شبیه کارل مای می‌اندیشند و می‌نویسند. نظرات اخیر دکتر رامین جهانبگلو استاد فلسفه در مورد کردها، ناخودآگاە مرا یاد رمان خیال‌پردازانه‌ی «عبور از کردستان وحشی» می‌اندازد، سرزمینی با کوه‌های سر به فلک کشیدە و طبیعتی وحشی و مردمی جنگاور که می‌کشند و کشته می‌شوند، همین و بس!

کردها و ذهنیت سیاسی

دکتر رامین جهانبگلو، نویسنده و پژوهشگر سیاسی که در بسیاری از زمینه‌های فکری دست به تابوشکنی زدە و خط بطلان بر افکار پوسیدە‌ی مردمان این سرزمین کشیدە است، اخیراً در گفت‌وگو با رادیو زمانه در تاریخ ١١ شهریور ١٣٨٩ (سپتامبر ٢٠١٠) به سئوالات فردی به نام هدایت جان در رابطه با کردها پاسخ گفته است، که جای تامل دارد؛ چرا که وی در میان جامعه‌ی دانشگاهی و روشنفکری ایران از جایگاە ویژەای برخوردار است.


ابراهیم فرشی

نظرات ایشان می‌تواند بر تفکرات سیاسیون ایران تاثیر بگذارد و شاید مورد سوء استفادە هم قرار گیرد و موج جدیدی از تهمت و افترا علیه کردها به راە اندازد. آقای جهانبگلو در همین گفت‌گو به‌درستی در مورد برخی مسائل مربوط به کردها نظرات درستی ارائه دادەاند، اما در عین حال مسائلی طرح کردەاند، که دقیق به‌نظر نمی‌رسد. ایشان در آغاز گفت‌وگو چنین می‌گویند:

«در اینجا باید به این مسئله توجه داشت که فقط پاره‌ای از مشکلات کردها در عدم تحقق حقوق فرهنگی و اجتماعی آنان به گردن فراز و نشیب‌های سیاست بین‌الملل و تحولات سیاسی در منطقه‌ی خاورمیانه است و بخش اعظم آن در ارتباط است با ذهنیت سیاسی موجود در کردستان و نقش ایدئولوژی‌های سیاسی در ایجاد تنش‌های حزبی و گروهی.»

از همان ابتدا آقای جهانبگلو به عمد از حقوق سیاسی کردها حرفی به میان نمی‌آورد، چرا که او این حق را به رسمیت نمی‌شناسد و یا شاید ملاحظات سیاسی و امنیتی ایشان را وادار به چنین موضعگیری کردە باشد! ایشان مشکل اصلی کردها را وجود «ذهنیت سیاسی» و «نقش ایدئولوژی سیاسی» می‌داند. اگرچه این تز‌ در مورد برخی از احزاب سیاسی و فعالین سیاسی و برخی از «روشنفکران» کرد در کلیت خود درست به‌نظر می‌رسد، اما منظور استاد کدام ذهنیت، کدام ایدئولوژی و در کدامین زمان است؟ آن‌چه به روند شکل‌گیری ذهنیت سیاسی در کردستان مربوط می‌شود به‌طور خلاصه چنین است:

ذهنیت سیاسی و فکری کردها با تکیه بر آثار احمد خانی نویسندە و متفکر قرن ١٧ میلادی، که در آثار ادبی و فکری دیگرانی چون حاجی قادر کویی (۹۷-۱۸۱۶)،سیف القضات، هیمن، هژار و بسیاری دیگر از شاعران قرن بیستم هم بازتاب یافته و استراتژی غالب جنبش‌های سیاسی کرد در طول قرن ١٩ و٢٠ را شامل می‌شدە، در شعار کردستان آزاد و مستقل خلاصه می‌شد.

عمومی بودن این ذهنیت در میان روشنفکران کرد تشکیل «جمعیت احیای کرد» (ایران ١٩٤٢ میلادی) را به دنبال داشت و به سرعت به ذهنیت سیاسی پیشقراولان سیاسی در همه‌ی بخش‌های کردستان (جمعیت خویبون - ترکیه‌ و حزب هیوا- عراق) تبدیل شد. این جریان به دنبال ایدئولوژی خاصی نبود، حامل استراتژی مسلحانه و خشونت‌آمیز هم نبود.

نشریه‌ای منتشر می‌کرد و از طریق کار تشکیلاتی به تبلیغ دیدگاه‌های سیاسی خود می‌پرداخت. حتی در این نشریه در کنار مسائل دیگر صحبت از کوسموپلتیک Kosmopolitismus هم در میان بودە و این وسعت افق دید نویسندگان این نشریه را نشان می‌دهد. آنها در کنار خانه‌ی خود کردستان، جهان را هم خانه‌ی خود می‌دانستند و ناسیونالیسم را به حزب‌های علیه دیگران تبدیل نکردند. آنها میهن‌پرستان کرد بودند.

به‌دنبال فروپاشی جمهوری ملی کردستان و اعدام قاضی محمد و یارانش در بهار سال ١٩٤٧، فعالیت حزب دمکرات کردستان راکد ماند. یک‌سال بعد از این واقعه برخی از اعضای قبلی حزب دمکرات کردستان از جمله غنی بلوریان این حزب را بازسازی کردند. ایدئولوژی مارکسیستی از سال ١٩٤٨ وارد حزب دمکرات شد و در ادامه، با گسترش روابط با حزب تودە‌ی ایران و فرستادگان آن چون عبدالرحمان قاسملو، این ایدئولوژی که‌ شدیداً زیر تأثیر سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی بود، در درون حزب دمکرات رو به گسترش نهاد.

در این دورە نامی از استقلال کردستان و خود مختاری در میان نیست. با دستگیری غنی بلوریان و همفکران دیگر او [دهم آبان سال ١٣٣٨/اول نوامبر ١٩٥٩] بار دیگر حزب دمکرات ضربه‌ی سنگینی را متحمل شد و دوبارە از سال ١٩٦٣ به‌ بعد توسط کسانی چون عبدالله اسحاقی در کردستان عراق در پیوند با جنبش آن بخش از کردستان بازسازی شد. ذهنیت غالب بر حزب دمکرات در این مقطع بیشتر ناسیونالیستی بود.

در ادامه‌ی اختلافات فکری و سیاسی درون حزبی، جریان دکتر قاسملو و یارانش این‌بار بر بستر تفکر سوسیالیستی از سال‌های ١٩٧٠ به بعد بر حزب تسلط پیدا کردند. در این دورە شعار اصلی حزب دمکرات کردستان ایران «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان» بود.

از مقطع سال ١٣٥٧ نیروی جدیدی وابسته به طیف‌های مختلف مارکسیستی/ مائوئیستی به نام کومله پا به عرصه‌ی سیاسی در کردستان ایران گذاشت که اینک هیچ قرابتی با ایدئولوژی اولیه‌ی خود ندارد.

بدین ترتیب بر اساس مستندات تاریخی «ذهنیت سیاسی» غالب بر احزاب کردستان از دهه‌ی چهارم قرن بیستم به بعد ابتدا غیرایدئولوژیک، در دورەای مارکسیستی، در دورەای دیگر ناسیونالیستی و سرانجام سوسیالیستی و یا سوسیال دمکراسی بودە! هدف و استراتژی احزاب کرد در دورە‌ی نخست استقلال کردستان و بعد خودمختاری و اتونومی و امروز فدرالیسم است. وجود تناقض در فکر و سیاست در احزاب کرد بعد از سرنگونی جمهوری ملی کردستان یکی از خصیصه‌های این احزاب بودە و هنوز هم هست.

این طیف‌بندی متفاوت فکری سیاسی در میان اقشار و طیف‌های اجتماعی مردم کرد در طول صدسال اخیر قابل تشخیص بودە و هنوزهم چنین است. پس ما در کردستان با جامعه‌ای یک دست از نظر فکری، سیاسی و فلسفی روبه‌رو نبودە و نیستیم. بعضاً ذهنیت سیاسی احزاب و تفکرات غالب بر آنها در تضاد کامل با ذهنیت و تفکرات نخبگان و انسان‌های مستقل فراحزبی بودە. این پدیدە امروز بیشتر از هر زمان دیگر نمود دارد.

بنابراین ذهنیت سیاسی طیف‌های متفاوت درون یک ملت را یک کاسه فرض کردن، دور از کار پژو‌هشی و علمی است. اگر آقای جهانبگلو به‌طور مشخص طیف سیاسی مورد انتقاد خود را مشخص می‌کرد، گفته‌های ایشان ایجاد شبه نمی‌کرد. ایشان در تمام گفت‌وگوی‌شان از «ذهنیت سیاسی» همه‌ی کردهای جهان و نه فقط کردهای ایران صحبت می‌کنند. در این مورد برداشت ایشان کلی، دور از واقعیت و برداشتی کاملاً ذهنی از تاریخ و واقعیت امروز کردستان و کردهاست.

کردها و خشونت‌طلبی

آقای جهانبگلو اول ذهنی‌گرایی ایدئولوژیک را به همه‌ی کردها نسبت می‌دهند و بعد بر بستر این پیش‌زمینه به این استنتاج می‌رسند:

«پرسش اصلی در اینجا فقط این نیست که مشکل را چه کسی آفریده بلکه تا چه حد کردهای داخل مرزهای ایران و عراق و سوریه و ترکیه و آنهایی که در اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند خود را با گفتمان دموکراسی به معنای به حداقل رساندن تنش‌های خشونت‌آمیز وفق داده‌اند. اگر کردها در جست‌وجوی آینده‌ای صلح‌آمیز و بدون خشونت در مناطق کردنشین عراق و ایران و ترکیه و سوریه هستند، این واقعیت با مبارزه‌ی مسلحانه به دست نمی‌آید.»

«اگر کردها در جست‌وجوی آینده‌ای صلح‌آمیز و بدون خشونت در مناطق کردنشین ... هستند، این واقعیت با مبارزه‌ی مسلحانه به دست نمی‌آید.»

این سطور را بارها و بارها خواندم و به فکر فرو رفتم و سعی کردم استنتاج فکری آقای دکتر را بفهمم. تز آقای جهانبگلو تنها کردهای ایران را در برنمی‌گیرد بلکه به نوعی کردشمول است. به این معنی در هرکجای این کرە‌ی خاکی انسان کردی باشد، این انسان ضرورتاً به دنبال صلح نیست و لزوماً طرفدار مبارزە‌ی مسلحانه است! این ادعای کلی نیز در تضاد آشکار با تاریخ کرد و وضعیت امروز کردستان در تمام بخش‌های آن به‌ویژە در جغرافیای ایران است.

از روز تشکیل «جمعیت احیای کرد» (١٩٤٢ میلادی) و حزب دمکرات کردستان (۱۹۴۵) تا سال (١٩٧٩) به‌غیر از مقطع سال‌های ٤٦/ ٤٧ (١٩٦٧/٦٨) ذهنیت مبارزە‌ی مسلحانه در قالب حزب و گروە سیاسی در کردستان ایران وجود نداشته است. در سال ١٩٨٠ نیز حزب دمکرات کردستان ایران در اولین کنگرە‌ی علنی خود (کنگرە‌ی ٤) نه تنها تاکیدی بر مبارزە‌ی مسلحانه نداشت، بلکه تاکید بر گسترش مبارزە‌ی سیاسی و مبارزە‌ی علنی سیاسی و مذاکرە با جمهوری اسلامی ایران بود. آنها حتی در مقطع جنگ ایران و عراق خواستار توافق با جمهوری اسلامی و شرکت در جنگ علیه عراق شدند. لیکن جمهوری اسلامی نیاز به دشمن و استفادە از زور و خشونت داشت.

اگر رضاشاە با خواست‌های برحق مردم کرد موافقت می‌کرد و بعداز مذاکرە با اسماعیل آقا سمیتقو، نقشه‌ی ترور او را (١٨ ژوئیه ١٩٣٠) به مرحله‌ی اجرا نمی‌گذاشت، آیا مردم کرد دست به اسلحه می‌بردند؟

اگر محمدرضا شاە پهلوی با خواست‌های برحق مردم کرد موافقت می‌کرد و قاضی محمد را بعد ازمذاکرات به جوخه‌ی اعدام (٣١ مارس ١٩٤٧) نمی‌سپرد، آیا دیرتر، مردم کرد دست به اسلحه می‌بردند؟

اگر خمینی و حکومت او با خواسته‌های مردم کرد و هیئت نمایندگی خلق کرد موافقت می‌کرد و جنگ خونینی را به مردم تحمیل نمی‌کرد و صدها نفر از مبارزین کرد را ترور نمی‌کرد و دکتر قاسملو را در جریان مذاکرات مسالمت‌آمیز (١٣ ژوئن ١٩٨٩) ترور نمی‌کرد، آیا مردم کرد دست به اسلحه می‌بردند؟

اگر مردم کرد در تمام این سال‌ها به دنبال خونخواهی و انتقام می‌بودند، می‌بایست ایران در طول ٨٠ سال گذشته در جنگ داخلی به‌سر می‌برد! آیا چنین جنگی از طرف کردها بر دیگران در ایران تحمیل شد؟

با ظهور جمهوری اسلامی ایران، کردها به همراە برخی از سیاستمداران در حکومت موقت و خارج از آن برای جلوگیری از اعمال خشونت تلاش کردند، اما عوامل جمهوری اسلامی از طرفی و عوامل غیر مسئول کرد از طرف دیگر در تلاش بودند تا اوضاع را در کردستان متشنج کنند. جریان جنگ در نقدە، انفجار بمب در میتینگ فدائیان در مهاباد، بمباران شهر سنندج و سقز و سرانجام اعلام جهاد علیه مردم کرد از طرف خمینی منطقه را به آشوب کشاند.

شما اگر خاطرات و نوشته‌های مسئولین آن زمان همین حکومت را از صدر تا ذیل بخوانید، خواهید دید که کردها ذهنیت مبارزە‌ی مسلحانه نداشتند و در به‌کارگیری اسلحه هم پیشقدم نبودند. از همه مهم‌تر در تمام طول صد سال مبارزە‌ی اخیر، احزاب کرد پدیدە‌ی ترور را خط قرمز سیاسی، فکری و اخلاقی خود قلمداد کردە و از این وسیله علیه عوامل حکومتی به عنوان اهرم سیاسی استفادە نکردەاند.

در صورتی که این شیوە تحت عنوان «ترور انقلابی» در میان نیروها و احزاب مارکسیست و اسلامی ایران نظیر فدائیان اسلام، چریک‌های فدایی خلق ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، هم تاکتیک و هم استراتژی محسوب می‌شد. توجه دقیق و عمیق شما و دیگران را به پدیدە‌ی عدم به‌کارگیری ترور به عنوان وسیله و اهرم سیاسی از طرف کردها، جلب می‌کنم. ذکر همین نکته کافی است برای رد اتهاماتی از این دست علیه کردها.

آقای جهانبگلو می‌گویند: «پرسش اصلی این نیست که چه کسی مشکل را آفریده»، بلکه این مهم است که کردها تا چه حد «خود را با گفتمان دموکراسی به معنای به حداقل رساندن تنش‌های خشومت‌آمیز وفق دادەاند.» آقای دکتر در اینجا هم مشکل آفرین را از زیر بار مسئولیت بیرون می‌کشند و انگشت اتهام را به طرف کردها دراز می‌کنند.

از فحوای کلام آقای دکتر این برداشت استنباط می‌شود که کردها در جهت تشنج‌زدایی و تقویت گفتمان سیاسی حرکت نکردەاند، و اگر این کار را نکردە باشند ظاهراً باید عاملی برای ایجاد تنش بودە باشند. با عرض معذرت این نظرات همان بن‌مایه‌ی تفکرات جمهوری اسلامی ایران و رژیم پهلوی در رابطه با کردهاست، و این به اصطلاح «تنش‌آفرینی» کردها دلیلی برای سرکوب نظامی و سیاسی آنها تلقی می‌شدە و هنوز هم می‌شود. در این رابطه باید فرمایشات اخیر استاد دانشگاە آقای صادق زیباکلام را نیز خواند. هرچند ایشان حق انتخاب زندگی برای کردها را هم به رسمیت شناخته‌اند.1

کردها و گفتمان سیاسی

برخلاف نظرات آقای جهانبگلو کردها به دنبال گفتمان سیاسی بودەاند، اما گفتمان سیاسی در فرهنگ حکومت‌ها، احزاب سراسری و بسیاری از اندیشمندان این کشور نه تنها خاصیت گفتمان را نداشته، بلکه شیوەای برای تحمیل مونولوگ بر دیگران از جمله کردها بودە است. آقای جهانبگلو نیز اول کردها را متهم می‌کند و بعد به توجیه مونولوگ خود می‌پردازد. اگر گفت‌وگوی سمکو شکاک، قاضی محمد، قاسملو با حکومت‌ها در جهت تنش‌زدایی و ترویج گفتمان سیاسی نبودە، پس چه چیزی بودە؟ حتی در جریان جنبش دهقانان روستاهای بوکان و پیشه‌وران این شهر در سال ١٩٥١ حاجی قاسم که یک پیشه‌ور سادە بود، برای گفتمان و دادخواهی نزد مصدق رفت که آنهم نتیجه‌ای به دنبال نداشت و همین حرکت مدنی و مسالمت‌آمیز هم از طریق خشونت حکومتی ٦٠ سال پیش سرکوب شد.

احزاب کرد محصور در مرزهای ایران بیش از ٣١ سال است در جهت گفتمان با اپوزسیون سراسری ایران در تلاشند و از آن هیچ نتیجه‌ای نگرفته‌اند. آخرین تلاش کردها در جهت تشنج‌زدایی و ترویج گفتمان تشکیل «کنگرە ملیت‌های ایران فدرال» بود. در ترکیه سال‌هاست کردها به دنبال گفتمان سیاسی هستند و از خود بردباری نشان می‌دهند. در عراق حتی برای گسترش گفتمان سیاسی، یکی از رهبران این بخش از کردستان به «روبوسی با دیکتاتور، صدام حسین» پرداخت، به این امید در امر پیشبرد صلح میان کردها و حکومت بعث فرجی حاصل شود. کردها در عراق بعد از سرنگونی صدام، علی‌رغم شرایط بسیار دشوار عامل اصلی گفتمان با گروه‌های تندرو اسلامی و عامل جدی خشونت‌زدایی در این کشور پر از تشنج بودەاند.

آقای جهانبگلو به عمد مسئولیت حکومت‌ها و سازمان‌های سراسری ایران و مجموعه روشنفکران و اندیشمندان نظیر خویش را در برابر عدم پیشرفت گفتمان سیاسی نادیدە می‌گیرد و بار مسئولیت را به دوش کردها می‌اندازد. بسیار مایلم بدانم که آقای دکتر در همین رابطه راجع به بلوچ‌ها، اعراب، آذری‌ها و ترکمن‌ها چه اظهار نظری خواهد داشت!

ایشان به تنهایی نظر شخصی خود را اظهار نمی‌دارد، بلکه گفته‌های وی بازتاب نظرات فعالین سیاسی، اجتماعی و حتی حقوق بشری دوستان سراسری‌اندیش ایران و خارج از ایران است. در فاصله‌ی همین یک‌سال و نیم اخیر بعد از جریان انتخابات و شکل‌گیری حرکت سبز بسیاری از فعالین ردە بالای سیاسی از تمام طیف‌های فکری، کردها را متهم به عدم شرکت در «جنبش سبز» می‌کردند، بدون اینکه از خود سئوال کنند این جنبش سبز و رهبری آن کدام گفتمان سیاسی را با غیر خودی‌ها اعم از کرد و غیر کرد شروع کردە است؟ هرچند در این رابطه هم کردهای مقیم تهران برای گفتمان سیاسی با سبزها پیشقدم شدند، اما نتیجه‌ای حاصل نشد.

دیدگاە فکری و سیاسی آقای جهانبگلو و امثال ایشان در تمام طیف‌های فکری و سیاسی، جز خود دیگران را نمی‌بینند و یا نمی‌خواهند ببینند و این بخشی از فرهنگ حاکم بر جامعه است که تنها مختص به حاکمیت نیست، بلکه فرهنگ دگرگریزی مجموعه فرهنگ‌سازان و سیاستمداران این سرزمین است، که بر فرهنگ حاکم تکیه زدەاند.

در بخش دیگری از گفت‌وگو، آقای خبرنگار می‌پرسد: «فرایند مبارزات ملی و آزادی‌خواهی کرد در کردستان تا چه اندازه شامل خصوصیات یک مبارزه‌ی سالم و عقلانی می‌شود؟»

جهانبگلو چنین پاسخ می‌دهد: «خشونت، پناهگاه انسان‌هایی است که از صغارت خویش درنیامده‌اند و قابلیت گفت‌وگو و تعامل و تبادل نظر با دیگران را ندارند.»

هدایت جان می‌پرسد مبارزە‌ی کردها چه اندازە سالم و عقلانی است و جهانبگلو در جواب کردها را صغیر خواندە که قابلیت گفت‌وگو و تعامل و تبادل نظر با دیگران را ندارند. این سئوال و جواب شگفت‌آور است. شگفت‌آورتر از نام کتاب کارل مای «عبور از کردستان وحشی». تز «صغیر خواندن یک ملت که قابلیت گفت‌وگو و تعامل و تبادل نظر با دیگران را ندارد»، چطور و بر اساس کدام عقل و منطق قابل تئوریزە شدن است؟ این تز درست خلاف طبیعت انسانی و هرنوع تکاملی عقلی و انسانی است.

تاکنون هیچ کس ملت آلمان را که مسئولیت کشتار ملیون‌ها انسان و ویرانی ده‌ها کشور بر دوش آن سنگینی می‌کند، چنین نخواندە است. همین ملت از خود قابلیت گفت‌وگو و تعامل و تبادل نظر با دیگران را نشان داد، تا جایی که رئیس جمهور این کشور برای کاهش تشنج و تضمین زندگی همه‌ی شهروندان آلمان، در این روزها اسلام را در کنار مسیحیت و یهودیت یکی از ادیان آلمانی‌ها نامید. اسلام که در طول چند دهه‌ی گذشته جز ترور، تصویری دیگری در اذهان آلمانی‌ها ایجاد نکردە است.

آیا این امکان وجود نداشت ٨٠ سال پیش پادشاە ایران کردها و دیگران را هم‌سان تلقی کند تا تشنجات و تراژدی‌های بعدی رخ ندهد؟ حال شما بفرمائید چه کسانی از سلامت عقلانی و قابلیت گفت‌وگو برخوردار نبودەاند!

در ایران درست برعکس است. دولت‌ها و حکومت‌ها عامل تشنج در جامعه هستند. اگر کردها از صغارت خویش درنیامدەاند، چطور در ٨٠ سال پیش با «رضا شاە قزاق» به گفت‌وگو پرداختند؟ چطور ٦٠ سال پیش با محمدرضا شاە پهلوی به گفت‌وگو پرداختند و چطور علی‌رغم شناخت از حکومت‌ها و نامردمی‌هایی که تحت نام مذاکرە در حق آنها روا داشتند، بازهم به پای میز مذاکرە و گفت‌وگو رفتند؟ اگر این گام‌ها نشانه‌ای از بلوغ سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و پایبندی به گفتمان سیاسی نیست، پس جناب دکتر بفرمایند که کردها چه کار می‌بایست انجام می‌دادند، تا ثابت شود، طرفدار گفتمان سیاسی هستند؟

جابه‌جایی قدرت و پرهیز از خشونت

آقای جهانبگلو در ادامه‌ی گفت‌وگو می‌فرمایند:

« اگر کردها به دنبال ایجاد جامعه‌ای صلح‌آمیز و بدون خشونت هستند [ظاهراً ایشان شک دارند]، پس مسئله‌ی آنها جابه‌جایی قدرت نیست. جامعه‌ی خشونت پرهیز، بدون صبر و تحمل و بردباری به دست نمی‌آید، ولی مهم‌تر این که در فرایند مبارزه‌ی خشونت پرهیز، چیزی به نام "دوست" و "دشمن" وجود ندارد.»

آقای دکتر از طریق این سطور برای کردها و شاید برای دیگر ملت‌های غیر فارس استراتژی تعیین می‌کند. مسئله‌ی کردها و دیگران «جابه‌جایی قدرت نیست»! به زبان سادەتر کردها باید در چهارچوب همین «نظام اسلامی ایران» به دنبال «جامعه‌ی خشونت پرهیز» باشند و برای نیل به این مقصود باید «صبر و تحمل و بردباری» به خرج بدهند.

بندە هم با ایشان موافق هستم که خشونت‌زدایی صبر و تحمل و بردباری می‌خواهد، اما فرض را بر این بگذاریم که جامعه‌ی امروز ایران کاملاً خشونت‌پرهیز است. حداقل جنبش سبز این ادعا را داشته و دارد و خشونت پرهیز هم بودە. در فاصله ١٨ ماە گذشته چه کسانی خشونت را به تمام ارکان حکومت، جامعه و سبزها تحمیل کردەاند؟ آیا موسوی و کروبی و مردمان متعلق به جنبش سبز یا حکومت؟

آیا آقای دکتر جهانبگلو جنبش سبز و سران آن را هم در همان گروه کردها و پرهیز از خشونت جای می‌دهد یا برای آنها ارفاق قائل خواهد شد؟ آن‌چه جنبش سبز امروز با آن روبه‌رو است، همان است که مردم کرد بیش از هشتاد سال است آن را تجربه می‌کنند.

در جریان جمهوری ملی کردستان در مهاباد روایت می‌شود که مصطفی بارزانی به قاضی محمد پیشنهاد مقاومت و جنگ با حکومت را دادە باشد، ولی قاضی پیشنهاد او را قبول نمی‌کند. او و یارانش سرانجام جان‌شان را در راە عدم به کارگیری خشونت می‌دهند. آقای جهانگلو بیشتر از این چه انتظاری دارید؟

دکتر قاسملو علی‌رغم گفته‌ی پدرش که «به فارس‌ها اعتماد نکن» با پای خود به نیت رسیدن به صلح با جمهوری اسلامی و برای پرهیز از خشونت به قتلگاە خویش می‌رود. آقای دکتر بیشتر از این چه باید کرد؟

از سال ١٩٨٥هیچکدام از احزاب جدی کردستان دست به اسلحه علیه جمهوری اسلامی ایران نبردەاند. از آن تاریخ تا به امروز در وسعت تمام کردستان و مناطق کردنشین جنبش‌های گستردە‌ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و مدنی در جریان است؛ بدون اینکه خشونتی از طرف کردها رخ دادە باشد. در این فاصله کردستان بیشترین کشته را نسبت به دیگر نقاط ایران داشته است. در تمام زمینه‌های جنبش مدنی، کردستان اگر پیشقراول نبودە باشد همراە با سایر نقاط ایران در جنبش فرهنگی، زنان و دانشجویی شرکت داشته است. چطور است که جناب دکتر هیچ کدام از این نشانه‌های مثبت «فرهنگ خشونت‌پرهیز» را در کردستان نمی‌بیند!

هنجارها و معیارهای قبیله‌ای

ایشان در ابتدای گفت‌وگوی خود با رادیو زمانه می‌فرماید:

«کردها همواره درگیر دو مسئله‌ی اصلی بوده‌اند؛ از یک‌سو، هنجارها و معیارهای قبیله‌ای که موجب درگیری‌های درونی میان کردها و احزاب آنها شده است...»

اگر ایشان منظورشان کردستان ایران باشد سخت دچار اشتباە شدەاند. زیرا بعد از رفرم ارضی شاە در سال ١٩٦٢ که از کردستان شروع شد، سیستم ارباب رعیتی به شدت آسیب دید و در یک مرحله‌ای از بین رفت. اگر منظور ایشان کردستان امروز در قرن ٢١ باشد و از «هنجارهای قبیله‌ای» صحبت کنند، باید به تمام تحلیل ایشان دربارە‌ی کردستان شک کرد. لازم است ایشان نام شماری چند از این قبیله‌ها را ذکر کنند که اینک در معادلات سیاسی کردستان ایران نقش ایفا می‌کنند.

ایشان اگر محقق و پژوهشگر باشند، که هستند، زمینه‌ها و ته‌ماندەهای این «فرهنگ قبیله‌ای» را در اجتماع و در سیاست امروز کردها نشان دهند. نمی‌توان منکر درگیری‌های سیاسی- نظامی چندش‌آور میان نیروهای کرد شد و نمی‌توان مسببین جنگ و خشونت را شدیداً محکوم نکرد، اما این پدیدە در ایران با احزاب کرد شروع نشدە و به آنها هم ختم نمی‌شود. درگیری نظامی میان افراد و احزاب چندش‌آور است، لیکن این همان رویه‌ای است که سازمان‌های سراسری در زندگی حزبی خود بارها به آن دست یازیدەاند و این یک فرهنگ فراکردستانی و به‌ویژە ایرانی است که باید ریشه‌ی فکری و فرهنگی آن خشک شود و این بخشی از فرهنگ به‌کارگیری زور است که ریشه در خانوادەها و فرهنگ سرزمین ایران دارد که کردها هم بخشی از آن بودەاند. با این فکر و فرهنگ باید به مقابله برخیزیم نه با کردها!

فرض را بر این می‌گذاریم که ریشه‌های اختلافات میان احزاب و سازمان‌های کردستانی هنجارها و معیارهای قبیله‌ای است. پس پاسخ عدم همگرایی و وجود انشقاق و انشعاب در میان تمام احزاب و سازمان‌های سراسری از همه‌ی طیف‌ها چیست؟ «فداییان، سلطنت‌طلبان و ملی‌گراهای چهل تکه» بر بستر کدام هنجار اجتماعی و فرهنگی و فکری و بر بستر کدام منافع قادر به گفتمان و اتحاد مفید با همدیگر نیستند؟

اندیشمندان و سیاست پیشگان مرکزگرا از طرفی کردها را جزو جدایی ناپذیر ایران و فرهنگ باستانی آن می‌پندارند و از طرف دیگر مانند آقای جهانبگلو، زیبا کلام، همایون و دیگران آنها را جدابافته از پدیدە‌ی من درآوردی «ملت ایران» می‌بینند و تلاش می‌کنند خصوصیات مخصوص برای آنها قائل شوند، تا آنان را دشمن خود، ایران و عظمت تاریخی، فرهنگی و زبانی خود بپندارند! چنین است که دوستان در گفتار و کردار دچار تناقض می‌شوند.

چشم در برابر چشم

استاد جهانبگلو می‌گوید: «ایدئولوژی‌هایی که تاکنون در میان کردها شعار چشم در برابر چشم را تبلیغ کرده‌اند، فقط به نابینا کردن تعداد بیشتری از کردها کمک کرده‌اند.»

آقای دکتر جهانبگلو در طول گفت‌وگو با هدایت جان یک مورد مثبت در حوزە‌ی اندیشه، فکر و سیاست در میان کردها به نظرشان نرسید که از آن بگوید، تو گویی ایشان بدبین به همه چیز کردها هستند، در همین راستا به شعار چشم در برابر چشم و تبلیغ آن در میان کردها اشارە می‌کند.

شکی نیست نمی‌توان فرهنگ، باورها، تاریخ و سیاست مردم و احزاب کرد در خاورمیانه سرشار از تضاد را بزک کرد و گفت کردها به‌کلی تافته‌ی جدابافته در منطقه هستند. به‌هیچ‌وجه چنین نیست. در این فرهنگ و در میان این مردم افکار پوسیدە و ضد ارزش‌های انسانی وجود دارد و احزاب کرد بدترین جنایات را در حق مردم کرد و یکدیگر مرتکب شدەاند و در میان این ملت تفکرات چندش‌آور و فرهنگ منزجرکنندە و کردار مشمئزکنندە هم وجود دارد، اما همه‌ی اینها معرف یک ملت چهل میلیونی نیست. هم‌چنانکه همه‌ی ملت فارس را نباید بر اساس تفکرات، فرهنگ و سیاست حاکم بر امروز ایران، که در کهریزک‌ها بازتاب یافته، سنجید.

اما جهت اطلاع آقای جهانبگلو باید گفت آخرین بار شعار چشم در برابر چشم درست در پایتخت ایران و در جریان تظاهرات جنبش سبز در سال ٢٠٠٩/٢٠١٠ بار دیگر شنیدە شد. آنان که شعار «می‌کشم می‌کشم آنکه برادرم کشت» را سر می‌دادند، کرد نبودند. طرفداران جنبش سبز در تهران بودند. مردم کردستان در همین مقطع زمانی در اعتراض به اعدام فرزندان‌شان شیرین، فرهاد، فرزاد، علی و مهدی نه تنها چنین شعاری سر ندادند، بلکه اعتصاب عمومی بدون خشونت را پیش بردند.

اگر شما در جریان انقلاب ١٣٥٧ و قبل از آن بودە باشید، باید بدانید در کردستان تا سرنگونی رژیم پهلوی کمتر دیدە شد ساختمانی آتش زدە شود یا شیشه‌ی جایی شکسته شود. تمام خشونتی که در جریان سال ٥٧ در تهران، اصفهان، قم و دیگر نقاط ایران به چشم می‌خورد، در هیچ کدام از شهرهای کردستان دیدە نشد.

دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی ایران از طرق مختلف مردم کرد را به کاری که نکردەاند، به فکری که نداشته‌اند بارها و بارها متهم کردەاند. فضای فکری ایران را علیه کردها کاملاً مسموم کردەاند. زمانی در رژیم گذشته فیلم «صادق کردە» را می‌ساختند. این فیلم کردی را نشان می‌داد که بی‌محابا انسان می‌کشت. در جمهوری اسلامی ایران مراکز متعددی به نام مراکز فرهنگی، هنری و تحقیقاتی ایجاد کردەاند که تولیدات آنها به‌طور مستمر در جهت مسموم کردن اذهان عمومی نسبت به کردها است. در این سال‌ها پاسدارانی را می‌بینیم که به نام محقق، دکتر و استاد دانشگاە دروغ‌های شاخدار علیه کردها و رهبران سیاسی آنها و مردم عادی تولید می‌کنند. آخرین کشف یکی از این پژوهشگران به نام عاکف چنین است:

«در یكی از مراسم‌، عروسی، سر ۱۰ تن از بچه‌های سپاه را در مقابل چشم‌های قاسملو از تن جدا كردند ولی وی خم به ابرو نیاورد.» (سعید عاكف پژوهشگر دفاع مقدس در گفت‌وگو با باشگاه خبری فارس توانا)2

ایدئولوژی

در مورد نقش ایدئولوژی، حق با شماست، اما شما ظاهراً در مورد کردها و احزاب سیاسی آنها و عمدتاً کردستان ایران اظهار نظر می‌کنید. شما در صحنه سیاسی امروز کردستان ایران هیچ حزبی را نمی‌بینید که ایدئولوژی خاصی را یدک بکشد. حتی تنها حزب اسلامی موجود در کردستان ایران- حزب خبات- دارای آن مشخصات ایدئولوژیکی که مد نظر شماست، نیست. حزب دمکرات خود را سوسیالیست می‌داند و عضو انترناسیونال سوسیالیست هم هست. کومله هم ‌به هم‌چنین. حزب کمونیست هم که به کردها نسبت دادە می‌شود یک حزب ایرانی و سراسری است.

شما در طول گفت‌گو با آقای هدایت جان بدون استناد به واقعیت احزاب کردستانی، بدون در نظر گرفتن تاریخ و واقعیت امروز کردستان که بسیار با ٣٠ سال پیش متفاوت است و بدون استناد به منابع دربارە‌ی کردستان به نظرپردازی پرداخته‌اید. از شما که به عنوان پژوهشگر فرهیخته در جامعه‌ی ایران مطرح هستید، انتظار بیشتری می‌رود. باز جای شکرش باقی است که شما خشونت‌ورزی کردها را ژنتیکی نمی‌دانید، یا مانند پیامبر مسلمین آنها را از تخم اجنه به‌ حساب نمی‌آورید، یا مثل ترکان عثمانی آنها را ترک کوهی نمی‌خوانید و مانند برخی وحشی نمی‌پندارید!

سخن آخر

همان‌طور که اشارە شد آقای جهانبگلو نه فاکتی ارائه دادەاند و نه دلیل و برهان و مثالی برای اثبات ادعاهای خود آوردەاند، اما بدون شک در ضمیر خودآگاە ایشان فاکت‌هایی باید وجود داشته باشد. آیا می‌توان باور کرد که آقای جهانبگلو اصولاً دیدی بدبینانه نسبت به «کردها» و «احزاب کردی» و حرکت سیاسی کردها داشته باشد؟ این بدبینی از کجا ناشی می‌شود؟ آیا این بدبینی و عدم اعتماد نسبت به کردها که حکومت‌ها آن را دامن می‌زنند، در میان احزاب، سازمان‌های سراسری، روشنفکران، اندیشمندان و خداوندگان فرهنگ این سرزمین هم وجود دارد؟

آیا اگر به‌جای بدبینی کاذب و دور از عقل و منطق، کردها آن‌طور که هستند پذیرفته شوند، بستر مناسبی برای همگرایی، همفکری، تفاهم و گفتمان پیش نخواهد آمد؟ آیا آقایان جهانبگلو، زیبا کلام، همایون و بسیاری دیگر اگر توهم توطئه از طرف کردها را از سر خود بیرون کنند و مثبت بیاندیشند، امکان مبارزە با توطئه هم اگر وجود داشته باشد از بین نخواهد رفت؟ چرا باید انتظار داشته باشیم ملت کرد در چنین فضایی به زندگی مشترک با چنین حکومتی و با چنین روشنفکرانی ادامه بدهد؟ آیا واقعاً باید خود را قیم این ملت و ملت‌های دیگر دانست و آنها را صغیر قلمداد کرد و از مرکز بر آنها حکم راند؟ چرا باید آنها زبان دیگری را انتخاب کنند؟ چرا باید خادم فرهنگ دیگری باشند؟ پس فلسفه‌ی وجودی کرد بودن، آذری بودن، فارس بودن، عرب بودن، بلوچ بودن، ترکمن بودن به چه درد می‌خورد؟ اگر ممکن است چرا همه خود را به‌عنوان گروه‌های اتنیکی مشخص حل نمی‌کنیم و از نو ملتی به خواست و ارادەی خود از همه آنها درست نمی‌کنیم؟ اسکندر مقدونی، هیتلر، آتاتورک و رضاشاە همه در این راە تلاش کردند.

نتیجه جز تجزیه‌ی اجزای «کلیت‌ها» چیز دیگری نبود. خمینی در فکر ساختن امت واحد اسلامی بود. امروز وارثان او عاجزتر از آن هستند که بتوانند اتحاد میان شیعه‌ی ایران در قم را حفظ کنند.
به گمان من باورمندان به تئوری توطئه، کردها و دیگران را به‌سوی انتخاب حق مسلم، انسانی و مشروع استقلال سوق می‌دهند. هم‌چنانکه توهم تئوری توطئه در کله‌ی رهبران ایران، رژیم ایران کنونی را به‌طرف سقوط سوق می‌دهد.

پانویس‌:

1. به اینجا مراجعه کنید.
2. به اینجا مراجعه کنید.

Share/Save/Bookmark

کرد و شیوه‌های مبارزه

نظرهای خوانندگان

با سپاس از آقای فرشی به خاطر این مقاله ارزشمندشان.
سخنان دکتر جهانبگلو در مخاحبه با رادیو زمانه، متاسفانه بسیار یک سویه، غیر واقعی و خیالی بود.
من چند بار این مصاحبه را خواندم، اما هر بار که نظرات آقای دکتر را مطالعه می کردم، این سئوال در ذهنم تشدید می شد که واقعا ایشان از کجا سخن می گویند؟
تا این حد ...؟

-- مستانه ، Oct 12, 2010

با سلام

مقاله آقای فرشی دارای نکات جالب و آموزنده ای می باشد، ولی از نقطه نظر حوادث تاریخی، چند انتقاد می تواند به آن وارد باشد:
- این درست که که رضا شاه و محمد رضا شاه با بکار گیری خشونت و فریب امکان ایجاد گفتمان دموکراتیک در کردستان را از بین بردند. البته از کوزه همان تراود که در اوست. زمانی که رضا شاه در پایتخت، لبهای شاعر آزادیخواه، قزوینی، را می دوزد، و چنان وحشتی در کشور ایجاد می کند که بسیاری باور می کنند که دیوار موش دارد و موش گوش دارد، البته نباید انتظار داشت که در کردستان رفتار متفاوتی را پیش بگیرند. ولی اینکه بگوییم که پیش از این سرکوبها، بعضی از گروههای کرد از جنگ مسلحانه برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده نکرده بودند، از نظر تاریخی درست نیست. برای نمونه ملا مصطفی بارزانی از آغاز فعالیت سیاسی اش، توان نظامی قبیله بارزانی و تفنگ برنو ( که حتی برایش ترانه ساخته بودند.) را بکار گرفت.
- بنا بر تحقیقاتی که من در همان زمان بعد از انقلاب و نیز بعدها، انجام دادم باید بگویم که این صحیح نیست بگوییم که جنگ مسلحانه را دولت بازرگان به کردستان تحمیل کرد. هیچ از یادمان نرود که بعد از حمله به پادگانها و فروپاشی نیروی زمینی، حتی در تهران، هفته ها حتی یک گروهان منظم وجود نداشت و در پادگان سنندج تنها یک گروهان، که حتی از افسر خود فرمان نمی برد، وجود داشت . در این اوضاع و احوال بود که تنها پنج هفته بعد از سقوط سلطنت، حزب کومله و چریکهای فدایی و...و، دست به شایعات گسترده در شهر سنندج زدند تا اهالی شهر را آماده حمله به پادگان شهر بکنند ( یکی از این شایعات اینبود که ارتش با هلیکوپتر مشغول خالی کردن سیلوی شهر است!!!) و بعد در روز عید به ژاندارمری شهر حمله و با اسلحه هایی که بدست آورده بودند به پادگان حمله کردند. دفاع از پادگان در سه روز اول تنها بوسیله یک گروهان انجام شد و نیروهای کمکی از کرمانشاه و دیگر مناطق تنها بعد از این مدت بود که توانستند، با هلیکوپتر در پادگان فرود آیند. کشته شدن دو برادر کرد کرمانشاهی، بنام برادران اشک تلخ، در همان روزها اتفاق افتاد.
- بنا براین صحیح نیست که بگوییم که جنگ سنندج را دولت به کردها تحمیل کرد. چگونه یک گروهان با انضباط پایین، که در داخل پادگان گیر افتاده است، می تواند جنگ مسلحانه را به یک شهر تحمیل کند؟ چه انگیزه ای دولت بازرگان در اینمورد می توانست داشته باشد؟
- دیگر اینکه بعد از آتش بس که با دخالت آقایان طالقانی و بنی صدر و بهشتی بر قرار شد و اولین و تنها انتخابات آزاد شورای شهر سنندج انجام شد از دوازده منتخب، تنها چهار نفر عضو کومله و حزب دموکرات بودند و بقیه افرادی مستقل بودند. این کومله بود که استقلال این افراد را تحمل نکرد و با انداختن نارنجک به خانه بعضی از آنها، مجبور به استعفایشان کرد و تنها تجربه دموکراتیک کردستان را از بین برد
- جنگ دوم سنندج نیز بوسیله کومله به ارتش تحمیل شد و کومله به ستون ارتش که در حال دور زدن شهر و رفتن به مرز بود حمله و با کشتن فرمانده ستون، که سرهنگ هوابرد بود – اسمش الان خاطرم نیست- و محاصره باشگاه افسران و بستن آب ( تا جایی که بعضی از سربازان مجبور به خوردن ادرار خود شده بودند.) جنگ را به ارتش تحمیل کرد. در اینمورد شهادت یکی از فرماندهانی کمونیست که خود شاهد حمله به سر ستون ارتش از بالای تپه بوده است، بسیار روشنگر است:
- http://www.youtube.com/watch?v=hkwr0SyPBwE
- آخر اینکه درست نیست که بگوییم که سنندج بمباران شد. در شهر حتی یک گلوله توپ و خمپاره از طرف ارتش منفجر نشد و علت اینبود که بنی صدر به ارتش فرمان صریح داده بود که اسلحه سنگین بکار نبرند و به قیمت خریدن تلفات به خود، مانع وارد شدن تلفات به غیر نظامیان هموطن کرد شوند. علتی هم که ارتش در جنگ دوم تلفات زیادی را تحمل کرد این بود که با اسلحه سبک، محاصره باشگاه افسران را شکست
- متاسفانه این گروهها و سازمانها، هنوز که هنوز است دارای آن صداقت و شهادت شده اند که خود را به نقد بکشند و برای فرار از مسئولیت خود زمین و آسمان متهم می کنند و هنوز نمی خواهند بگویند که علت تحمیل جنگ به دولت بازرگان این بود که در تحلیلی در حد یک فانتزی دیوانه وار و وحشتناک ابلهانه، دولت بازرگان را با دولت کرنسکی انقلاب روسیه مقایسه کرده بودند. خود را لنین انقلاب می دانستند و در پی ایجاد انقلاب اکتبر خود بودند.
- امیدوارم که این اطلاع رسانی قدری بکارتان بیاید دیگر اینکه میل دارم که دوباره تکرار کنم که در کل نوشته شما را نوشته ای وزین و جالب یافتم
مخلص
دلخواسته

-- محمود دلخواسته ، Oct 12, 2010

مقاله بسيار جالبي بود. متاسفانه بسياري از دانشگاهيان ايران (حتي استادان برجسته اي مثل حسين بشيريه) تصويري اورينتاليستي از کردستان ارائه مي دهند و طوري سخن مي گويند که انگار مردم کردستان همه جزو يک قبيله متعصب و ابتدايي اند که به دستور رهبرشان به صورت يکپارچه عمل مي کنند! اين در حالي است که جامعه کردستان جزو بازترين و آزادانديش ترين جوامع خاورميانه است و انواع گرايش هاي فکري را مي توان در آن يافت. شاهد اين مدعا هم کردستان جنوبي (عراق) است که به بهشت روزنامه نگاران مشهور شده است.

-- سيروان از اروميه ، Oct 13, 2010

اخر این چه برداشتی است که شما از سخن اقای دکتر جهانبگلو دارید هر کسی که یک مقدار در باره کردستان بداند این برداشت شما را خنده دار میداند
این سطور را بارها و بارها خواندم و به فکر فرو رفتم و سعی کردم استنتاج فکری آقای دکتر را بفهمم. تز آقای جهانبگلو تنها کردهای ایران را در برنمی‌گیرد بلکه به نوعی کردشمول است. به این معنی در هرکجای این کرە‌ی خاکی انسان کردی باشد، این انسان ضرورتاً به دنبال صلح نیست و لزوماً طرفدار مبارزە‌ی مسلحانه است

-- kk ، Oct 13, 2010

"دیدگاە فکری و سیاسی آقای جهانبگلو و امثال ایشان در تمام طیف‌های فکری و سیاسی، جز خود دیگران را نمی‌بینند و یا نمی‌خواهند ببینند و این بخشی از فرهنگ حاکم بر جامعه است که تنها مختص به حاکمیت نیست، بلکه فرهنگ دگرگریزی مجموعه فرهنگ‌سازان و سیاستمداران این سرزمین است، که بر فرهنگ حاکم تکیه زدەاند."

-- بدون نام ، Oct 13, 2010

خیلی‌ جای تعجب است که شخصی‌ مثل آقای جهانبگلو برای توجیه پسما نده‌ها ی ذهنی‌‌شان به جای مطرح کردن جنایات نسل کشی دولتهای متجاوز و تروریستی مانند جمهوری اسلامی یا حکومت بعثی عراق یا ترکیه در حال توجیه اقدامات آنها با زدن تهمت‌های ناروا و بعضا توهین آمیز به ملتیست که تنها خواسته ش برابری و دمکراسیست، باید از ایشان تقاضا کرد که به کردستان عراق بروند تا شاید نظرشان عوض شود، آقای دکتر اگر کوردها خشونت طلب بودند در جواب جنایتهای فراوانی‌ که در حقشان انجام شده است گروهی مثل طالبان (اما به قول شما با ایدیو لژی سیاسی و البته انتقام جویانه) در کردستان به وجود می‌‌آمد که آرامش را از آن چند کشور می‌گرفتند.

در مورد آقای زیبا کلام باید گفت که قبل از هر چیز ایشان نیاز به مطالعه دارند تا بفهمند که حکومت فدرالی یعنی‌ چه؟

-- Aso-USA ، Oct 14, 2010

در اوایل انقلاب علیرغم تلاشهای دولت بازرگان و هیئتی که توسط مرحوم آیت الله طالقانی به کردستان فرستاده شد ایت الله خمینی نگاه متفاوتی به مساله ی کردها داشت. خمینی از بحران کردستان با لفظ «غائله ی کردستان » نام می برد( به نقل از خلخالی). در مورد حل مشکل هم تصوری مشابه غزوات صدر اسلام داشت.در یک سخنرانی که به ندرت شنیده شده است از پیشنهادش برای محاصره ی کردها توسط ارتش و سپاه می گوید پیش از آنکه گفتگویی آغاز شود.به اینها اضافه کنید حکم جهاد و ...
متاسفانه رامین جهانبگلو از کنار برخی بدیهیات تاریخی به آسانی عبور کرده است.

-- هیوا ، Oct 14, 2010

امثال اقای جهانبگلو این رسالت را دارند که ثابت کنند که عکس العملهای خشونت بار مردم و فعالین سیاسی در مقابل خشونتهای حکومتها ناشی از عقب ماندگی فکری انهاست و در نتیجه راه به جای نخواهد برد. ملتها و فعالین سیاسی باید در مقابل مثلا بمباران امریکا و یا نوکران منطقه ایش به گفتمان سیاسی بسنده کنند که ثابت شود وحشی نیستند. بی خود نیست که اقای جهانبگلو به عنوان استاد صاحب نظر در مسایل سیاسی مورد احترام غرب بوده و رسا نه های غربی از او تعریف و تمجید میکنند و در حالیکه غرب صدها دکتر و استاد جهان سومی را به بازی نمیگیرد و به انها کاری جز راندگی تاکسی و یا سایر مشاغل یدی و غیر تخصصی پیشنهاد نمیشود کرسی استادی ایشان در دانشگاههای غرب از قبل رزرو شده است . به نظر من تاریخ نشان داده که اکثریت دستاوردهای اجتماعی و ازادی خواهی انسان از طریق اعمال قدرت سیاسی که میتواند خشونت را هم شامل باشد به دست امده است. از جنبش ضد برده داری اسپارتاکوس گرفته تا انقلاب کبیر فرانسه و تا به امروز.
علی

-- بدون نام ، Oct 14, 2010

با سلام
من بسیار سپاسگزارم از فرشي عزیز
من قسمتهایي از این مقاله را از ته قلبم و با ایمان قبول دارم و آن تنها جملاتي هستند که از آقاي جهانبگلو نقل شده است
جناب فرشي من چندین بار این مقاله شما را خواندم ولي متاثفانه هیچ ربطي به موضوع مصاحبه آقاي جهانبگلو نداشت
خواهش میکنم چند بار دیگر مصاحبه را بخوان و بعد از درک موضوع آن را نقد کن
چون این مقاله ثابت میکند که شما هیچ شناخت و درکي در این ضمینه ندارید

-- ناصر شمسي پور : لندن ، Oct 22, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)