تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۱۹

پاسخ به تحدی قرآن (۳ و ۴)

اکبر گنجی

۱- «قرآن علمی» و «علم تجربی برتر» از قرآن

در دوران جدید فاصله‌ی جوامع اسلامی با جوامع مسیحی – یهودی به طور باورنکردنی‌ای افزایش یافته است. در نتیجه‌ی این فاصله، جهان غرب به نماد توسعه‌یافتگی و جهان اسلام به نماد توسعه‌نیافتگی و تأخر فرهنگی تبدیل گردید.

اندیشه‌ی تجدد (مدرنیته) و نظام اجتماعی مدرن (نظام‌های دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و کثرت‌گرایی) این شکاف را روز به روز بیشتر و عمیق‌تر کردند.

در چنین شرایط نابرابری، مسلمان‌ها بدون آنکه آماده باشند، با مدرنیته روبرو شدند.

هر روز یکی از محصولات مدرنیته به مطلوبی تبدیل می‌شد که همه خواهان‌اش بودند. دوران جدید، دوران سیطره‌ی علم تجربی بود. برخی از متفکران، علم تجربی را مهم‌ترین و عینی‌ترین مولفه‌ی مدرنیته به شمار آورده‌اند.

دستاوردهای علوم تجربی مدرن آن قدر شگرف بود و مقبول افتاد که هیچ‌کس را توان گریز از آن نبود.

پوزیتیویسم به این باور نادرست دامن زد که قوانین علمی، قوانین اثبات شده‌ای هستند که آنچه در مقابلش قرار گیرد، چیزی جز یاوه‌های بی‌معنا نخواهد بود. پوزیتیویست‌های منطقی هم رسماً دین و متافیزیک را نه تنها «کاذب»، که «بی‌معنا» اعلام کردند.

مسأله فقط آن نبود که علم تجربی «حقیقت نما» و «عینی»تر از هر معرفت مدعی عینیت بود، بلکه نتایج عملی علم تجربی، خصوصاً تکنولوژی مدرن، آن را به «گفتمان مسلط» تبدیل کرد.

شنیدن داستان نزاع علم و دین در عالم مسیحیت و عبرت گرفتن از آن تجربه، مسلمان‌ها را به این نتیجه رساند که این نزاع پیروزیی برای دین به دنبال ندارد. به این ترتیب عالمان و مفسران مسلمان تمام کوشش خود را مصروف آن کردند تا نشان دهند که «کلام الله» نه نتها با علم تجربی مدرن تعارض ندارد، بلکه کاملاً موید آن است.

کتاب‌های تفسیری این دوره، شاهد خوبی برای تأیید این مدعا است.

تفسیر طنطاوی، تفسیر الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، از جمله کتاب‌های تفسیری است که تلاش خود را مصروف آن کرده تا تفسیری علمی از قرآن ارائه کند.

طنطاوی می‌گوید:
«در این تفسیر آنچه را که محل نیاز مسلمانان است، از احکام، اخلاق و شگفتی‌های آفرینش گرد آورده‌ام و از غرائب علوم و عجایب خلق، بسا چیزها در آن درج کرده‌ام تا برای زن و مرد مسلمان، شوق‌انگیز باشد و آنان را به کسب آگاهی از حقایق آیات روشن کتاب تکوینی الهی، که در عالم جانداران و گیاهان و زمین و آسمان عیان است، وادارد1

شیخ محمد عبده، در تفسیر المنار، همین شیوه را ادامه داده است. او در تفسیر سوره‌ی فیل، عذاب الهی را کنایه از حصبه و آبله می‌گیرد:

«این سوره کریمه برای ما روشن می‌کند که این آبله و حصبه از سنگریزه‌های خشکی که بر سر افراد این لشکر باریدن گرفته است، سرایت کرده‌است. و ناقل آن همانا گروه‌هایی از یک نوع پرنده بوده و همراه با باد توفنده بر آنها باریده است و می‌توان این پرندگان را چیزی از جنس پشه یا مگس، به شمار آورد که حامل جرثومه‌های بعضی امراض بوده‌اند و آن سنگریزه‌ها، گل خشک و آلوده‌ای بوده که باد آن را آورده و به پای این جانوران ریز چسبیده و داخل بدن آنها شده و جراحات بیماری ایجاد کرده و سپس بدن آنها فاسد شده و پراکنده گشته، و همانا انبوه کثیری از این پرندگان یا جانوران ریزند که عظیم‌ترین لشکرهای الهی شمرده شده‌اند. و این جانوران ریز همان چیزی است که امروزه، میکرب می‌گویند2

عبده جن را همان میکرب قلمداد می‌کند3. تفسیر سید احمد خان تماماً در خدمت چنان سودایی است.

تفسیر پرتوی از قران آیت‌الله طالقانی هم از جمله تفاسیری است که آیات قرآن را با علم نوین تحکیم می‌کند. به عنوان مثال، مطابق آیه ۲۷۵ سوره بقره، آدمیان در اثر مس شیطان دیوانه می‌شوند.

آیت‌الله طالقانی با توجه به تعارض این امر با علم تجربی نوین، می‌گوید آیه شریفه تمثیلی از بیماری صرع و دیگر اختلال‌های روانی است. چون عرب این‌گونه بیماری‌ها را در اثر تماس جن با شخص می‌پنداشتند4.

طباطبایی در تفسیر این آیه، چنان تفسیرهایی را رد کرده و به صراحت می‌ویسد دیوانه شدن در اثر مس شیطان امری ممکن است. آیت‌الله جوادی آملی هم در تفسیر این آیه، شیطان، یکی از جنیان است را عامل برخی از دیوانگی‌ا معرفی کرده‌است5.

مهندس مهدی بازگان و دکتر یدالله سحابی هم چنان مشی‌ا‌ی داشتند.

دوران، دوران حاکمیت تمام عیار علم بود، نه تنها مارکسیست‌ها از علمی بودن مارکسیسم سخن می‌راندند، بلکه مفسران مسلمان هم به دنبال اثبات علمی بودن قرآن بودند.

علامه طباطبایی، که به گمان بسیاری مهم‌ترین تفسیر تاریخ اسلام را نوشته است، در تفسیر بسیاری از آیات قرآن از علوم تجربی جدید برای تفسیر و تأیید آیات استفاده می‌کند.

به عنوان مثال موارد زیر قابل ذکر است:

الف- اثبات خدا از طریق برهان نظم

در تفسیر آیه زیر:

ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل و النهار (بقره، ۱۶۴).

طباطبایی می‌نویسد: برهان دیگری که آیه شریفه برای اثبات خدا آورده، همان برهان نظم است. یعنی:

«ایـن اجـرام زمـیـنـى و آسمانى از نظر حجم و کوچکى و بزرگى و دورى ونزدیکى یکسان نـیـستند و به گونه‌اى که از جستارهاى علمى به دست آمده، کوچک‌ترین حجم یکى از آنها ۳۳۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰۰ سانتی‌متر مکعب است و بزرگ‌ترین آنـهـا که حجم‌اش میلیون‌ها برابر زمین می‌باشد، کره‌اى با قطر معادل ۹۰۰ میل است وفاصله میان دو ستاره و دو جرم آسمانى، نزدیک به سه میلیون سال نورى است و سال نورى تقریبا برابر است با رقم (۳۶۵*۲۴*۶۰*۶۰*۰۰۰/۳۰۰ کیلومتر) این ارقام دهشت آور را نیک بنگر، آن‌گاه خودت حکم خواهى کرد که تا چه اندازه نظام این جهان بـدیع و شگفت‌آور است.

جهانى که با همه وسعتش هر ناحیه‌اش درناحیه دیگر اثر می‌گذارد، و در آن دست اندازی می‏کند و هر جزء آن در هر کجا که واقع شده باشد از آثاری که سایر اجزاء در آن دارند متاثر می‌شود، جاذبه عمومی‌اش یکدگر را به هم متصل می‏کند، نورش و حرارتش همچنین، و با این تاثیر و تاثر سنت حرکت عمومی و زمان عمومی را به جریان می‏اندازد.

و این نظام عمومی و دائم و تحت قانونی ثابت است و حتی قانون نسبیت عمومی هم که قوانین حرکت عمومی در عالم جسمانی را محکوم به دگرگون‏گی می‌داند، نمی‌تواند از اعتراف به اینکه خودش هم محکوم قانون دیگری است، خودداری کند، قانونی ثابت در تغییر و تحول، یعنی تغییر و تحول در آن قانون ثابت و دائمی می‌باشد6

ب- طباطبایی برای تفسیر دنباله آیه، اختلاف اللیل و النهار، هم از علم تجربی جدید کمک می‌گیرد.

وی می‌نویسد:
«وجـود دوعامل از عوامل طبیعى علت کم وزیاد شدن وکوتاه و بلند شدن شب وروز در ایام سال، شناخته شده است: اول، حـرکـت وضـعـى زمـیـن به دور مرکز خود که درهر ۲۴ ساعت یک بار صورت می‌گیرد وازایـن دوران کـه همیشه یک طرف زمین، یعنى کمى بیش‌تر ازیک نیم کره آن، رو به آفـتـاب است وازآن نور می‌گیرد وحرارت را جذب می‌کند، روز پدید می‌آید ویک طرف دیـگـر زمـیـن، کـمـى کم‌تر ازیک نیم کره آن پشت به آفتاب است و درتاریکى سایه مـخـروطى شکل آفتاب قرار می‌گیرد، شب پدید می‌آید واین شب و روز به صورت دائم، اطراف زمین دور می‌زند.

عـامـل دوم، مـیـل سـطـر دائـر اسـتوایى و یا معدل از سطر مدار زمین درحرکت انـتـقـالى، شش ماه به سوى شمال و شش ماه به سوى جنوب که براى بهتر فهمیدن این مـیـل بـاید به نقشه‌اى که از زمین وآفتاب و حرکت انتقالى زمین درمدار بیضى شکل بـه دور آفـتـاب تـرسـیم می‌کنند، مراجعه کرد که درآنجا خواهى دید، محور زمین درحـرکـت انـتقالى آن، محورى ثابت نیست، از اول فروردین که محورش در نقطه مغرب ومـشرق اعـتدالى است، تا مدت سه ماه، بیست و سه درجه به طرف قطب جنوب حرکت می‌کند ودرسه ماه تابستان، دوباره به جاى نخست باز می‌گردد و این دو حرکت باعث آن می‌شود که طول روز و شب در فصل‌هاى گوناگون سال تغییر کند7

ج- طباطبایی در تفسیر آیه‌ی زیر از یافته‌های علم فیزیک در مسأله‌ی انبساط جهان استفاده می‌کند:

والسماء بنیناها باید و انا لموسعون:
و آسمان را توانمندانه برافراشتیم و ما توانمندیم (ذاریات، ۴۷).

او می‌نویسد:
«احـتـمـال دارد کـلمه موسعون ازاین اصطلاح گرفته شده باشد که می‌گویند: فلان اوسـع فى النفقه: فلانى در نفقه توسعه داد، یعنى خیلى خرج کرد. در نتیجه منظور تـوسـعه دادن به آفرینش آسمان خواهد بود که بحث‌هاى ریاضى جدید آن را تایید می‌کند8

د- طباطبایی از دستاوردهای علم جدید برای تأیید احکام فقهی قرآن هم استفاده می‌کند تا علمی بودن احکام قرآنی را اثبات کند.

در ذیل آیه:

یسئلونک عن الخمر والمیسر:
از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند (بقره، ۲۱۹).

می‌نویسد:
«امـا مـی‌گسارى زیان‌هاى گوناگونى دارد. زیان‌هاى طبیعى، اخلاقى و عقلى و ضررهاى طـبـیـعـى و آثـار سوء جسمى این عمل، اختلال‌هایى است که درمعده، روده، کبد، شش، سـلـسـله اعصاب، شرایین، قلب و حواس ظاهرى چون بینایى و چشایى و جز آن پدید می‌آورد کـه پزشکان حاذق قدیم وجدید، تالیفات بسیارى نوشته و آمارهاى عجیبى ارائه داده‌انـد کـه از فراوانى مبتلایان به انواع مرض‌هاى کشنده خبر می‌دهد که از این سم کشنده ناشى می‌شود9

و در تفسیر آیه زیر:

یا ایها الذین آمنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجـس من عمل الشیطان:
ای مومنان شراب و قمار و انصاب و ازلام پلید و عمل شیطانی است (مائده، ۹۰).

می‌نویسد:
«روشـن است که نوشیدن شراب، باعث تحریک سلسله اعصاب شده و عقل را تخدیر می‌کند وعـواطـف عصبى را به هیجان می‌آورد و این هیجان اعصاب، اگر در راه خشم و غضب به کـار رود، ثـمـرات تـلخى به بار می‌آورد و بزرگ‌ترین جنایات را حتى جنایاتى که درنـدگـان نـیز از ارتکاب آن شرم دارند، براى مستان تجویز می‌کند واگر در مسیر شـهـوت قـرار گـیرد، معلوم است که سر به رسوایى درآورده و هر فسق وفجورى را چه در مـال و عـرض خـود و چـه درباره‌ی دیگران در نظرش زینت داده و او را به هتک همه مقدسات دینى واجتماعى وا می‌دارد10

در چنین فضایی، تفسیرها و قرائت‌های جدید از قرآن و سنت نبوی متولد شد. درواقع این نوع تفاسیر، به زبان بی‌زبانی اعتراف می‌کردند که چیزی برتر از قرآن وجود دارد که چاره‌ای جز قبول آن و تأویل آیات قرآن به سود آن، وجود ندارد.

به این ترتیب مسلمان‌های معتقد به کلام الله بودن قرآن، در اولین گام، برتری علم تجربی نسبت به جهان‌شناسی قرآن را پذیرفتند.

علامه طباطبایی و دیگر مفسران، با توجه به سیطره‌ی علوم تجربی جدید، آیات قرآن را به سود علم تأویل کرده‌اند.

موارد این رویکرد بسیار است که دراینجا به برخی از آنها اشاره خواهد شد:

۱-۱- افلاک آسمان

مطابق آیه‌ی ۱۰ سوره صافات و ۸ و ۹ جن و ۱۶ و ۱۷ و ۱۹ حجر، افلاکی محیط بر زمین وجود دارد که در آن گروهی از ملائکه سکونت دارند و درهایی که باز نمی‌شود مگر برای ملائکه، و چون یکی از شیاطین نزدیک می‌شود با شهابی او را دور می‌کنند.

مفسران گذشته همین معنا را قبول و اعلام می‌داشتند، اما طباطبایی به صراحت می‌نویسد:

«و این معانی همه از ظاهر آیات و اخبار ابتداً به ذهن می‌رسد. ولیکن امروزه بطلان این حرف‌ها به خوبی روشن شده و عیان گشته، و در نتیجه بطلان همه‌ی آن وجوهی هم که در تفسیر «شهب» ذکر کرده‌اند11

اینک که آیه‌ای از قرآن با علم تجربی جدید تعارض پیدا کرده‌است، چه باید کرد؟

مومن به تحدی قرآن، باید جانب قرآن را بگیرد و علم تجربی جدید را نفی کند. اما طباطبایی چنین نمی‌کند، برای اینکه نمی‌خواهد قرآن به ضدیت با علم متهم شود. لذا می‌نویسد:

«ناگزیر باید توجیه دیگری کرد که مخالف علوم امروزی و مشاهداتی که بشر از وضع آسمان‌ها دارد نبوده باشد12

این نکته‌ای عجیب است از طباطبایی، او که در بحث تحدی می‌گفت قرآن در تمامی قلمروها، از کلیه‌ی دستاوردهای بشری برتر است، ضمن قبول برتری علم تجربی جدید، قرآن را به سود علم تجربی تاویل می‌کند.

۲-۱- مسطح بودن زمین

طبیعیات گذشتگان به آنها می‌آموخت که زمین مسطح است. قرآن هم همین دیدگاه را تأیید کرده‌است:

والله جعل لکم الارض بساطا:
و خداوند زمین را زیرانداز شما کرد (نوح، ۱۹).

امام فخر رازی در تفسیر این آیه شریفه تمام سعی خود را مصروف آن کرده تا با براهین عقلی اثبات کند زمین کروی نیست.علم تجربی جدید نشان داد که زمین مسطح نیست، بلکه کروی است.

به این ترتیب، بین دیدگاه قرآن و علم جدید، تعارض ایجاد شد. طباطبایی برای حل این مسأله به سود علم، در معنای آیه تصرف می‌کند. وی یک کاف تشدید در تقدیر می‌گیرد و می‌نویسد:

«می‏خواهد بفرماید زمین را مثل فرش برای‌تان گسترده کرد تا بتوانید به آسانی در آن بگردید و از ناحیه‏ای به ناحیه دیگر منتقل شوید13»، نه آنکه زمین را مسطح آفریده باشد.

۳-۱- نور افشانی ماه

مطابق دانش گذشتگان، زمین مرکز عالم بود و کره‌ی ماه به همه‌ی آسمان نور می‌داد. قرآن هم همین دیدگاه را تأئید کرده‌است:

الـم تـروا کـیف خلق الله سبع سموات طباقا. وجعل القمر فیهن نورا:
آیا نیندیشیده‌اید که خداوند چگونه هفت آسمان را تو در تو آفریده است. و ماه در آن پرتو افشان (نوح، ۱۶- ۱۵).

علوم تجربی جدید این نظریه را باطل اعلام کردند، یعنی نه زمین مرکز عالم است و نه ماه نورافشان به همه‌ی عالم. بنابراین قرآن در این خصوص با علم در تعارض است.

طباطبایی، برای حل مشکل تعارض علم و دین، می‌گوید، مردم دوران پیامبر این‌گونه می‌اندیشیدند، خداوند هم در اینجا به لسان قوم سخن گفته است. درخصوص نور افشانی ماه هم، با تصرف در آیه مسأله را حل می‌کند:

«اینکه آسمان‌ها را هفتگانه خوانده - آن هم در زمینه‏ای که می‏خواهد اقامه حجت کند - دلالت دارد بر اینکه مشرکین معتقد به هفتگانه بودن آسمان‌ها بودند، و آن را امری مسلم می‏شمردند و قرآن با آنان به وسیله همین چیزی که خود آنان مسلم می‏دانستند احتجاج کرده و به هر حال داستان هفتگانه بودن آسمان‌ها که در کلام نوح آمده به خوبی دلالت دارد بر اینکه این مساله از انبیاء از قدیم‏ترین زمان‌ها رسیده است...

اینکه فرمود: ماه را در آسمان‌ها نور قرار داد و آسمان‌ها را ظرف ماه خواند – منظور این است که بفرماید ماه در ناحیه آسمان‌ها قرار دارد، نه اینکه همه آسمان‌ها را نور می‏دهد، مثل اینکه خود ما می‏گوییم در این خانه‏ها یک چاه آب هست، با اینکه چاه آب در یکی از آنها است، و بدین جهت می‏گوییم در این خانه‏ها که وقتی در یکی از آنها باشد مثل این است که در همه باشد، و باز نظیر اینکه می‏گوییم: من به میان مردم بنی تمیم رفتم، با اینکه به خانه بعضی از آنان رفته‏ام14

۴-۱- نظریه‌ی تکامل داروین

یکی از نزاع‌های تفسیری پیش از انقلاب، مسأله‌ی تعارض قرآن با نظریه تکامل داروین بود. دکتر سحابی کتابی نوشت و در آن از نظریه تکامل داروینی دفاع کرد. برخی به تفسیر او به شدت تاخته و آن را در تعارض با نظریه‌ی خلقت قرآن به شمار آوردند.

علامه طباطبایی در تفسیر آیه‌ی اول سوره نسأ به این موضوع پرداخت و از نظر قرآن که در مقابل تئوری داروین است دفاع و نظریه‌ی داروین را رد کرد.

اما مرتضی مطهری در این خصوص جانب دکتر سحابی را گرفت. او می‌گوید:

«برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن کاملاً ممکن است که ایمان خود را به خدا و قرآن حفظ کند و درعین حال داستان خلقت آدم را به نحوی توجیه کند. امروز ما افرادی با ایمان و معتقد به خدا و رسول و قرآن را سراغ داریم که داستان خلقت آدم را در قرآن به نحوی تفسیر و توجیه می‌کنند که با علوم امروزی منطبق است. احدی ادعا نکرده‌است که آن نظریه‌ها برخلاف ایمان به قرآن است. ما خودمان وقتی آن نظریه‌ها را در کتاب‌های مربوط به این موضوع مطالعه می‌کنیم در آنها نکات قابل توجه زیادی می‌بینیم15

تنها اشکال مدعای مطهری این است که اگر او نگاهی به تفسیر استاد خویش، طباطبایی، می‌انداخت، می‌دید که المیزان در رد نظریه‌ی تکامل داروین است.

۵-۱- هیأت بطلمویسی

آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نوح، ۳ ملک، ۲۹ بقره، ۸۶، ۱۲ فصلت و ۱۲ طلاق، مطابق هیأت بطلمیوسی است. نظریه‌ی هفت آسمان بطلمیوس با علم تجربی جدید تعارض دارد. مطابق تحدی، باید سمت قرآن را گرفت و علم تجربی بشرساخته را رد کرد. اما سیطره‌ی علم تجربی جدید مفسران را مجبور به توجیه آیات کرده‌است. علامه شعرانی گفته است:

«قول ابن عباس به حق و حقیقت نزدیک‌تر است، زیرا خداوند متعال به آن چه در آن عصر می‌شناخته‌اند و جزء علوم آن زمان بوده، استدلال کرده‌است. در عصر رسالت، معروف در نظر مردم این بوده که سماوات بر هفت مورد می‌باشد و زمین بر هفت اقلیم است و این اقلیم‌ها طبقاتی نیستند که هر طبقه بر روی طبقه‌ای دیگر باشد، بلکه تقسیم خود زمین بر هفت قسمت بوده است16

آیت‌الله منتظری، به هیچ‌وجه حاضر نیستند آیات قرآن را فدای چیز دیگری کنند. به این ترتیب در ذیل همین آیه ابتدا نظر تفسیری دیگری از علامه شعرانی نقل کرده‌اند که گفته است:

«اگر گویى: هفت آسمان طبقه طبقه روى یکدیگر در هیات امروز‏ ‏باطل شده است، پس چرا خداوند آن را ذکر فرمود؟

گوییم: خداوند از‏ ‏آن معناى صحیح خواست نه آن که مردم آن عهد معتقد بودند، یعنى مراد‏ ‏او هفت مدار است که در فضا محل سیر کواکب، است و اکتفاء بر هفت‏ ‏فرمود با آنکه سیارات و مدارها بى‌شمارند براى اینکه مردم آن عهد‏ ‏هفت مدار را مى‎شناختند و باید خداوند به چیزى احتجاج فرماید که‏ ‏مردم بشناسند تا حجت تمام شود17

سپس در زیر آن نوشته‌اند:

«اساسا از کجا معلوم که عرب شبه جزیره که در زمان نزول، دور از‏ ‏فرهنگ و تمدن و بازار علم بوده و از اءهله سوال مى‎کرده ‌است در‏ ‏ذهنش هفت آسمان هیئت بطلمیوس مرتسم و مرکوز بوده است تا گفته‏ ‏شود آیه مذکور مطابق با ذهنیت آن زمان نازل گردیده است؟

و از کجا که‏ ‏واقعا آسمان‌ها به دیگر گونه‌اى که بطلمیوس فهمیده است هفت طبقه‏ ‏نباشد؟

مگر بشر هنوز توانسته است به ابتدا و انتهاى عالم ماده آگاهى‏ ‏یابد تا گفته شود نظریه هفت آسمان طبقه طبقه باطل است؟

‏علاوه بر این، نویسنده محترم که مى‎فرماید: «سخن از آسمان‌هاى‏ ‏هفتگانه کجا و آیاتى چون (الله نور السموات والارض) کجا» به چه‏ ‏دلیلى آسمان‌ها در این آیه را حمل بر آسمان‌هاى بطلمیوسى نمى‌کنند؟

به‏ ‏هر دلیلى که هست به همان دلیل «سموات سبع» را نیز حمل بر آسمان‌هاى‏ ‏بطلمیوسى نکنند و حداقل احتمال دهند معناى دیگرى مراد باشد18

۶-۱- آفرینش جهان در شش روز

آفرینش جهان در شش روز یکی دیگر از مصادیق تعارض قرآن با علم جدید است. یهودیان شش روز را از یکشنبه تا جمعه می‌دانند، که روز شنبه روز عید و تعطیل است.

مسیحیان شش روز را از دوشنبه تا شنبه می‌دانند، که روز یکشنبه روز عید و تعطیل است.

مسلمان‌ها هم شش روز را از شنبه تا جمعه می‌دانند، که روز جمعه عید و تعطیل است:

ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام:
پروردگار شما کسی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید (اعراف، ۵۴).

این آیه در سوره‌های یونس، ۳- هود، ۷- فرقان، ۵۹ - سجده، ۴ - ق، ۳۸- حدید، تکرار شده است. اما درجای دیگر گفته شده که خداوند در دو روز زمین را آفرید و در چهار روز [که آن دو روز هم جزو آن بوده است] کوه‌ها را در آن برافراشت و زمین را برکت بخشید و زاد و برگ آن مقرر داشت و در دو روز هفت آسمان را از دخان بیافرید:

قل ائنکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له انداداً ذلک رب العلمین. و جعل فیها رواسی من فوقها و برک فیها و قدرفیها اقوتها فی اربعه ایام سواء للسائلین:

بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو روز آفریده است، کفر می‌ورزید و برای او همتایانی قائل می‌شوید، اوست که پروردگار جهانیان است. بر روی آن [زمین]، کوه‌های استوار آفرید و به آن برکت بخشید و در چهار روز زاد و برگ آن را در آن آماده ساخت، که برای خواهندگان یکسان است (فصلت، ۱۰- ۹).

امام فخر رازی گفته است اعراب که با یهودیان معاشرت داشتند، از آنها شنیده بودند که خداوند جهان را در شش روز آفریده است. درواقع قرآن با اشاره به همین نکته، گفته است همان خدایی را بپرستید که از عقلای قوم شنیده‌اید که جهان را در شش روز آفریده است. به تعبیر دیگر، در اینجا به لسان قوم سخن گفته شده است.

۷-۱- حرف زدن زمین و آسمان

قرآن فرموده که بین خداوند و زمین و آسمان گفت‌وگو صورت گرفته است:

ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین:

سپس به آسمان پرداخت که به صورت دودی بود، به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه رام شوید، گفتند البته رام و تسلیم هستیم (فصلت، ۱۱).

سخن گفتن زمین و آسمان نه تنها با علوم تجربی، که با فهم عرفی آدمیان هم تعارض دارد. برخی از مفسران گفته‌اند نه خداوند با آسمان و زمین سخن گفته است و نه آسمان و زمین به او پاسخ گفته‌اند. ابوالفتوح می‌نویسد:

«آنجا قولی نبود از خدای و نه از آسمان و زمین جوابی و لیکن این عبارت است و کنایت از سرعت حصول مقدور او بر وفق مراد، یا از طریق تشبیه بر وجه مبالغه19

علامه طباطبایی در تفسیر آیه نوشته است، زمین و آسمان با خداوند گفت‌وگو نکرده‌اند، بلکه قرآن مطابق «فهم مردم ساده» سخن گفته تا آنها درک کنند:

«اینکه به آسمان و زمین فرمان می‏دهد که ائتیا طوعا او کرها - چه بخواهید و چه نخواهید باید بیایید، کلمه و فرمان تکوینی است، نه اینکه خداوند چنین سخنی گفته باشد، بلکه همان امر تکوینی است که در هنگام ایجاد موجودی صادر می‏کند و آیه انما امره اذا أراد شیئا ان یقول له کن فیکون از آن خبر می‏دهد .

و مجموع دو جمله ائتیا ... و جمله أتینا ... که اولی فرمان خدا و دومی پاسخ زمین و آسمان است، صفت ایجاد و تکوین را ممثل می‏کند، تا فهم مردم ساده آن را درک کند. و به طوری که از کلام خدای تعالی استفاده می‏شود، علم را برای تمامی موجودات قائل است، چیزی که هست سخن گفتن خدا با هر چیزی به حسب حال آن چیز و مناسب با آن است و بنابراین جمله مورد بحث که یکی از مواردی را که خدا با موجودات سخن گفته حکایت می‏کند حقیقتی تحلیلی خواهد بود20

پیش از این نوشتیم که قرآن عمل تکوینی آفرینش عیسی مسیح را، تکلیم خداوند خوانده است. در اینجا هم عمل تکوینی ایجاد، گفت‌وگوی خدا با آسمان و زمین نامیده شده است.

سید مرتضی علم الهدی، در شرح آیه‌ی میثاق (اعراف، ۱۷۲) گفته است که در آنجا هم بین خداوند و ذریه آدم گفت‌وگویی صورت نگرفته است. در آیه‌ی دیگری از قرآن، از شهادت پوست بدن علیه صاحب‌اش در قیامت سخن رفته است:

و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقناالله الذی انطق کل شیء:
به پوست‌های‌شان گویند چرا بر ما گواهی دادید؟ گویند: ما را خداوندی که هر چیز را به سخن در آورد، به سخن در آورده است (فصلت، ۲۱).

این آیه هم با علم تجربی و فهم عرفی تعارض دارد. مفسرانی چون طباطبایی نطق را در اینجا به معنای حقیقی حمل می‌کنند. اما مطابق نظریه‌ی معاد جسمانی ملاصدرا، قیامت تجسم اعمال است، نه آنکه مانند زندگی این جهانی روابط اعتباری در آنجا برقرار باشد. یعنی دادگاهی برای محاکمه آدمیان تشکیل نمی‌گردد که نیاز به شهادت داشته باشد، و پوست بدن انسان بخواهد شهادت دهد.

۸-۱- ساکن بودن زمین

آیه‌ی ۲۵۸ سوره بقره زمین را ساکن معرفی می‌کند. یعنی ابراهیم می‌گوید خورشید هر روز از شرق زمین بر می‌آید و در غرب غروب می‌کند.

قال ابراهم فان الله یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب:
ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آورد، تو از مغربش برآور.

۹-۱- غروب خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود

در قران آمده است که خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود غروب می‌کند:

حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه:
تا آنکه به سرزمین مغرب [خورشید] رسید و چنین یافت که در چشمه‌ای گل‌آلود غروب می‌کند (کهف، ۸۶).

۱۰-۱- نگاه‌داری آسمان تا بر زمین نیفتد

در قرآن آمده است که خداوند آسمان را نگه می‌دارد تا بر روی زمین نیفتد:

و یمسک السماء ان تقع علی الارض:
او آسمان را نگاه می‌دارد تا بر زمین نیفتد (حج، ۶۵).

طباطبایی در ذیل آیه نوشته است:
«خدا نمی‌گذارد که آن موجودات فرو ریزند و به زمین بیفتند، مگر به اذن خودش که با اذن او احیاناً سنگ‌های آسمانی و صاعقه و امثال آن به زمین می‌افتد21

ان الله یمسک السماوات و الارض ان تزولاولئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده:
بی‌گمان خداوند آسمان‌ها و زمین را از زوال نگه می‌دارد، و اگر بخواهند زوال یابند، هیچ‌کس جز او نگاه‌شان نمی‌دارد (فاطر، ۴۱).

۱۱-۱- محل تولید آب جهنده

آیات ۵ تا ۷ سوره طارق می‌فرماید آب جهنده (منی) از بین صلب و دنده‌های سینه بیرون می‌آید.

پیش از این به تفصیل آوردیم که بزرگ‌ترین مفسران تاریخ اسلام، آیه را درست همین‌گونه معنا کرده‌اند22. اما روشن است که این مدعا با علم تعارض دارد، لذا امروزیان آیه را به سود علم تجربی تأویل می‌کنند.

اما آیت‌الله منتظری در ذیل همین موضوع فرموده‌اند:

«اگر به عنوان نمونه: علم بشرى ثابت‏ ‏کرد که نطفه از صلب مرد و سینه زن بیرون نمى‌آید این علم از نظر‏ ‏شناخت‌شناسى داراى چه میزان از ارزش است؟ آیا یقینى و صدرصد‏ ‏مطابق با واقع است و هیچ‌گونه احتمال خطایى هرچند ضعیف در آن‏ ‏نمى‌رود؟

برفرض که این چنین باشد از کجا معلوم که مراد از آیه: یخرج‏ ‏من بین الصلب والترائب خروج نطفه از صلب مرد و سینه زن باشد، آن‏ ‏گونه که برداشت برخى از آن آیه است، تا درنتیجه با علم در تعارض‏ ‏افتد؟23.

سپس برای حل مسأله به تفسیر زیر از علامه شعرانی استناد فرموده‌اند:

«از آیه مزبور معلوم نمىشود که صلب مخصوص مرد است و‏ ‏ترائب مخصوص زن، بلکه متبادر از امثال این عبارت این است که منى‏ ‏از میان دو جدار خارج مى‎شود، یکى پشت و یکى سینه یعنى در درون‏ ‏بدن و خداوند خواسته است بگوید که منى چیزى پست است که از‏ ‏میان احشاء که مملو از کثافات است بیرون مى‎آید و در هر عضو تولید‏ ‏مى‎شود و مبدأ آن درون شکم است، همان‌طور که فرمود: من بین فرث‏ ‏و دم لبنا خالصا سائغا (سوره نحل، آیه ۶۶) یعنى از میان سرگین و خون،‏ ‏شیر پاک و گوارا بیرون مى‎آید24

۱۲-۱- قلب صنوبری محل ادراک

آیات زیادی قلب صنوبری را محل ادراک معرفی کرده و قلب صنوبری پیامبر را مهبط وحی معرفی می‌کند. پیش از این به تفصیل درخصوص این آیات و تفسیر مفسران بزرگ اسلام توضیح داده‌ایم25. مفسران امروزی، به دلیل تعرض این مدعا با علم تجربی، آیات را به سود علم تأویل می‌کنند.

آیت‌الله منتظری در این خصوص فرموده‌اند:

«‏اما راجع به مرکزیت قلب براى ادراکات، ممکن است گفته شود:‏ ‏همان‌طور که در جاى خود در حکمت متعالیه تبیین گردیده است، تمام‏ ‏ادراکات حصولى اعم از عقلانى، خیالى، حسى و نیز ادراکات حضورى‏ ‏و قوائى که آن ادراکات منسوب به آنهاست، همگى مجرد از ماده‌اند و‏ ‏قهرا مرکز ادراکات هم نه مغز مادى و نه قلب صنوبرى جسمانى است‏ ‏بلکه از باب تطابق عوالم هستى و تجلى هر مرتبه فوقانى آن در مرتبه ‏ ‏زیرینش مغز مادى و قلب صنوبرى هم جلوه گاه آن ادراکات در عالم‏ ‏ماده و مملکت بدن است.

و چون مغز مادى مجلاى ادراکات حصولى و‏ ‏مفهومى و قلب صنوبرى تجلى گاه ادارکات حضورى و شهودى‏ ‏مى‎باشد و هر علم حصولى به علم حضورى برگشت مى‎کند و پشتوانه‏ ‏و اعتبارنامه تمام ادراکات حصولى و مرکز آنها علوم حضورى مى‎باشد،‏ ‏چه بسا قلب هم به این لحاظ مرکز ادراکات محسوب گردیده است.‏ ‏و حداقل این احتمال که مقدمات استوارى هم در حکمت متعالیه دارد‏ ‏نسبت به آیات مورد اشاره قابل تدبر و توجه است، نه اینکه یکسره بر‏ ‏مرکزیت قلب براى ادراکات خط بطلان کشیده و آن را علمى ناقص و‏ ‏مربوط به زمان عصر نزول بدانیم26

۱۳-۱- راندن ابرها به وسیله‌ی ملائکه

والصافات صفاً.فالزجرت زجراً:
سوگند به فرشتگان راننده و به راه برنده‌ی ابرها (صافات، ۱ و ۲).

درپاره‌ای از روایات آمده است که «رعد» فرشته‌ای است که ابرها را می‌راند:

«احمدبن حنبل و ترمذی روایتی از ابن عباس نقل کرده‌اند که نسائی نیز آن را صحیح دانسته است. ابن عباس می‌گوید: یهود نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند به ما بگو رعد چیست؟ فرمود یکی از فرشتگان الهی و مأمور ابرهاست. تازیانه‌ای از آتش در دست دارد که با آن ابرها را به جایی می‌راند که خداوند امر کند. پرسیدند: پس این صدایی که می‌شنویم چیست؟ فرمود: صدای همان فرشته است.

ابن مردویه از عمربن نجاد اشعری روایت کرده‌است که پیامبر(ص) فرمود: رعد فرشته‌ای است که ابرها را می‌راند و برق چشم فرشته‌ای است که روفیل نام دارد. همو از جابربن عبدالله روایت کرده‌است که پیامبر(ص) فرمود: فرشته‌ای بر ابر گماشته‌اند که اطراف آن را جمع می‌کند و بلندی‌هایش را استوار می‌سازد. تازیانه‌ای در دست دارد که چون بلند کند برق می‌زند، چون ابرها را باز راند، رعد به گوش می‌رسد و چون بر آنها زند، صاعقه می‌گردد27

طباطبایی که می‌داند این سخنان با علم تجربی تعارض دارند، آیه را به گونه‌ای تفسیر کرده که با علم تعارض نداشته باشد. وی می‌نویسد:

«و ما احتمال می‏دهیم که مراد از هر سه طایفه ( صافات و زاجرات و تالیات ) سه طایفه از ملائکه باشند که مامور نازل کردن وحی بودند و راه این کار را از مداخله شیطان‌ها ایمن می‏کردند و آن را به پیغمبران و یا خصوص پیامبر اسلام محمد می‌رساندند...

بنا بر احتمال مزبور، معنای آیات مورد بحث این می‏شود که: سوگند می‌خورم به فرشتگانی که در سر راه وحی صف بسته‏اند، و سپس به فرشتگانی که شیطان‌ها را از اینکه در کار وحی مداخله کنند زجر می‏دهند و سپس به فرشتگانی که وحی را بر پیغمبر می‏خوانند... مؤید این احتمال این است که: آیات مربوط به راندن شیاطین به وسیله شهاب‌ها، بعد از آیات مورد بحث قرار گرفته28

۱۴-۱- علم انحصاری خداوند به زمان بارش باران و دختر و پسر بودن فرزند در رحم

ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ما ذا تکسب غداً و ماتدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر:

بی‌گمان آگاهی از قیامت خاص خداوند است، و باران را نیز او نازل می‌کند، و می‌داند که در رحم‌ها چیست، و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به دست می‌آورد، و هیچ‌کس نمی‌داند در کدامین سرزمین می‌میرد، بی‌گمان خداوند دانای آگاه است (لقمان، ۳۴).

طبری در جامع البیان، طوسی در التبیان فی تفسیر القران، فخر رازی در مفاتیح الغیب و طبرسی در مجمع البیان، آیه شریفه را همین‌گونه معنا کرده‌اند. ولی دانش هواشناسی و علم پزشکی کنونی امکان تشخیص زمان بارش باران و جنسیت نوزاد در رحم مادر را دارا هستند.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته است:
«در این آیه سه مورد از مواردی که علم خدا متعلق به بدانها است برشمرده، یکی علم به قیام قیامت، که از مسائلی است که خداوند علم بدان را به خود اختصاص داده، و احدی جز او از تاریخ وقوع آن خبر ندارد، همچنان‌که جمله (بدرستی خدا نزد او است علم به قیامت)، نیز این انحصار را می‌رساند. دوم مسأله فرستادن باران، و سوم علم بدانچه در رحم زنان است، از پسر و دختر، که خداوند این دو را نیز به خود اختصاص داده مگر آن که خودش تعلیم کسی کند29

با توجه با تعارض مشهود این مدعا با تجربه‌ی بشری، چاره‌ای جز تأویل آیه به سود علم وجود ندارد.

۱۵-۱- عدم وجود جن و شیطان

قرآن‌شناس معاصر، جناب آقای بهاءالدین خرمشاهی نوشته‌اند:

«اگر در قرآن کریم هیئت بطلمیوسی یا طب جالینوسی منعکس باشد، نباید انکار کرد و اگر پیشرفت علم، هیئت بطلمیوسی یا طب جالینوسی را ابطال کند نباید نتیجه گرفت که احکامی از قرآن را ابطال کرده‌است، زیرا قرآن فرهنگ زمانه را بازیافته است، نه لزوماً و در همه‌ی موارد، حقایق ازلی و ابدی را30

در قرآن آیات زیادی درباره‌ی جن وجود دارد. از سوی دیگر، شیطان یکی از جنیان است (کهف، ۵۰)، که مطابق آیات قرآن نقش بسیار گسترده‌ای در عالم هستی و انحراف آدمیان دارد. آقای بهاءالدین خرمشاهی، به شدت با تفاسیر علمی قرآن مخالفند. اگر تحدی قران جدی گرفته شود، باید در تمامی موارد سمت قرآن را گرفت، برای اینکه قرآن در تمامی زمینه‌ها از یافته‌های انسانی برتر است.

کسانی که قرآن را کلام خدای قادر و عالم و خیر مطلق تلقی می‌کنند، نباید آیات آن را فدای یافته‌های بشر خطا کار کنند. اما جناب خرمشاهی می‌فرمایند که وجود جن با علم جدید سازگار نیست. سپس از این مقدمه نتیجه گرفته‌اند، که جن و شیطان وجود ندارد.

ایشان می‌فرمایند:

«در قرآن کریم هم سخن از وجود جن می‌رود و سوره‌ای به نام جن و در شرح ایمان آوردن بعضی از آنها و در استماع مجذوبانه‌ی آنان از آیات قرآن هست (سوره جن= سوره هفتاد و دوم)، حال آنکه بعید است علم یا عالم امروز قائل به وجود جن باشد31

«چون جن و پری در ادبیات قوم عرب از رواج کاملی برخوردار بوده، که قرآن کریم سوره‌ای به نام جن آورده و در شرح حال ایمان آوردن بعضی از آن‌ها و استماع مجذوبانه آنان، آیاتی را نازل کرده32

درست است که اعراب به وجود جن و پری و شیطان قائل بودند، قرآن در برابر این باور کاذب مردم، چند راه در پیش داشت:

اول: تصحیح خطای مردم: پیامبر می‌توانست به مردم بگوید موجودی به نام جن و شیطان وجود ندارد.

دوم: سکوت در مقابل باور کاذب مردم.

سوم: همراهی با باور کاذب مردم. یعنی در همان حدودی که مردم باور داشتند با آنان همراهی شود.

چهارم: دروغ گفتن به مردم؛ قرآن گفته است گروهی از جن‌ها به قرآن گوش کرده، مجذوب آن شده و به آن ایمان آورده‌اند. چه ضرورتی ایجاب می‌کرد که قرآن درباره‌ی موجوداتی که وجود ندارند، چنین دروغ بزرگی به مردم بگوید؟

اما مسأله به همین یک دروغ ختم نمی‌شود. قرآن می‌گوید خداوند به شیطان آن‌قدر قدرت داده است که تا ابد بتواند مردم را گمراه کند. و از این بالاتر، قرآن در داستان خلقت آدمیان در ده‌ها آیه، بین خداوند و شیطان گفت‌وگوهای طولانی برگزار می‌کند.

اگر علم تجربی گفته است (که نگفته و نمی‌تواند بگوید، چرا که علم تجربی درباره‌ی وجود و عدم وجود موجودات غیر مادی ساکت است) جن و شیطان وجود ندارد، خوب گفته باشد، مومنی که مطابق آیات تحدی و دیگر آیات، قرآن را باید برتر از یافته‌های انسانی به شمار آورد، چرا آیات قرآن را فدای یافته‌های انسانی کند و علم آدم ساخته را برتر از قرآن به شمار آورد.

آیا معنای این رویکرد، قبول شکست تحدی نیست؟

سیطره‌ی علم تجربی، مومنان را به سوی انکار وجود موجودات غیرمادی سوق داده است. اگر علم قادر به انکار وجود موجودات غیرمادی باشد، خب چنان علمی، وجود روح و خود خدا را هم انکار خواهد کرد. اگر موجودات غیرمادی وجود داشته باشند، علم قادر به اثبات وجود آنها نخواهد بود. اگر هم موجودات غیرمادی وجود نداشته باشند، علم قادر به انکار وجود آنها نخواهد بود.

وجود و عدم موجودات غیرمادی، موضوع بحث ما نیست. بحث بر سر آن است که قائلان به کلام الله بودن قرآن، برتری بسیاری از یافته‌های بشری نسبت به قرآن را پذیرفته‌اند. به این ترتیب، آنان آیات قرآن را به سود یافته‌های انسانی تأویل می‌کنند و بسیاری از آیات را به دلیل تعارض با یافته‌های انسانی، منسوخ اعلام می‌کنند. این رویکرد، معنایی جز قبول شکست تحدی قرآن ندارد.

نتیجه

نزاع علم و دین در جهان اسلام به سود علم تجربی تمام شد. فرآورده‌های وحیانی، به تعبیر دقیق‌تر، مدعیات جهان‌شناسانه‌ی «خدای متشخص انسان‌وار سلطانی اعتبارساز»، در پای برساخته‌های جهان شناسانه‌ی آدمیان جایزالخطاء قربانی شد.

مفسران و متکلمان مسلمان، در مقام نظر و عمل، اعتراف کردند که علوم تجربی مدرن، در حوزه‌ی جهان‌شناسی و رفع مشکلات عملی، برتر از قرآن‌اند. پذیرش برتری علم، از علوم تجربی طبیعی آغاز شد و با پذیرش برتری علوم تجربی انسانی (جامعه‌شناسی، اقتصاد، روان شناسی و ...) ادامه یافت.

در تعالیم و احکام غیرعبادی قرآن، هیچ حکمی ‌شدت و جایگاه دستور منع ربا را ندارد. «خدای متشخص انسان‌وار سلطانی اعتبارساز»، ربا دهنده و گیرنده را در حال محاربه‌ی با خود و پیامبر خوانده است33.

اقتصاد مدرن (اقتصاد بازار و سرمایه داری)، اقتصاد ربوی است. مسلمان‌ها، در عمل، از «حکم الله» عدول کردند و فقها نه تنها از جنگ با خدا و پیامبر سخن نگفتند، بلکه با برساختن انواع و اقسام حیله‌های شرعی، عدول از حکم خدا و جنگ با خدا و پیامبر را مجاز شمردند.

آنان که قرآن را «کلام الله» به شمار می‌آورند، باید بگویند که چرا مسلمان‌ها را به جنگ خدا و پیامبر گرامی اسلام فرستاده‌اند؟

چرا برساخته‌های اقتصادی آدمیان جایزالخطاء (مجاز بودن ربا، کارکرد بسیار بالای نظام بازار مبتنی بر ربا) را برتر از علم خدای عالم مطلق معرفی می‌کنند؟

چه امری آنان را مجاز می‌دارد تا با تبدیل جمهوری اسلامی به رباخوارترین نظام دنیا34، همه را به جنگ خدا و پیامبر بفرستند و تحدی قرآن را شکست خورده معرفی کنند؟


پاورقی‌ها:

۱- طنطاوی جوهری، تفسیر الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، المشتمل علی عجائب بدایع المکونات و غرائب الایات الباهرات. الطبعه الثانیه (القاهره، مصطفی البابی الحلبی، ۱۳۵۰ ق)؛ ج ۱، ص ۳.

۲- محمد حسین الذهبی، التفسیر و المفسرون. الطبعه الثانیه. القاهره، دارالکتب الحدیثه، ۱۳۹۸ ق، ج ۲.

۳- پیشین، جلد ۲، صص ۵۸۵- ۵۸۴.
و تفسیر المنار، ج ۳، ص ۹۶.

۴- سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، جلد ۲، ص ۲۵۲.

۵- جوادی آملی می‌نویسد:

«از آیه استفاده می‌شود که جن می‌تواند بعضی را مجنون کند و شیطان در جنون بعضی از دیوانگان اثر دارد... علل طبیعی جنون سبب نمی‌شود اثر شیطان در جنون انکار کرد و تشبیه رباخوار و مجنون و جن زده را برای مماشات و مداوا با فرهنگ خرافی مردم، مانند اعتقاد به جن زدگی، دانست، زیرا جن زدگی خرافات نیست و خداوند بالاتر از آن است که در کلامش، به هر شکلی، به مطلب خرافی استناد کند، هر چند در قالب تشبیه باشد، بلکه خداوند در نقل سخنان خرافی هم قطعاً بطلان آن را بیان می‌کند.»

(تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۱۲، ص ۵۲۷).

۶- طباطبایی، المیزان، جلد ۱، صص ۵۹۸- ۵۹۷.

۷- طباطبایی، المیزان، جلد اول، صص ۶۰۱- ۶۰۰.

۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۸، ۵۷۳.

۹- طباطبایی، المیزان، جلد ۲، ص ۲۸۹.

۱۰- طباطبایی، المیزان، جلد ۶، ص ۱۸۱.

۱۱- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۷، صص ۱۸۷- ۱۸۶.

۱۲- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۷، ص ۱۸۷.

۱۳- طباطبایی، المیزان، جلد ۲۰، ص ۵۰.

۱۴- طباطبایی، المیزان، جلد ۲۰، صص ۴۹- ۴۸.

۱۵- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ۱، انتشارات صدرا، ص ۵۱۵.

۱۶- آیت‌الله حسن زاده آملی، دروس هیئت، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۲۵۳.

۱۷- علامه شعرانى، تعلیقه بر تفسیر منهج‏ ‏الصادقین، جلد ۹، صفحه ۳۵۲.

۱۸- پاسخ دوم آیت‌الله منتظری به نظرات دکتر سروش، رجوع شود به سایت آیت‌الله منتظری.

۱۹- ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، به کوشش و تصحیح دکتر محمد جعفر یاحقی و دکتر محمد مهدی ناصح، بنیاد پژوهشهای اسلامی.

۲۰- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۷، ص ۵۵۴.

۲۱- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۴، ص ۵۷۰.

۲۲- رجوع شود به مقاله‌ي: «قلب و صلب قرآن».

۲۳- پاسخ دوم آیت‌الله منتظری به نظرات دکتر سروش، رجوع شود به سایت آیت‌الله منتظری.

۲۴- علامه شعرانى، ذیل آیه مزبور در تعلیقه خود‏ ‏بر تفسیر منهج الصادقین، ج ۱۰، صفحه ۲۱۱ و تفسیر روح الجنان، ج ۱۲، ص‏ ۵۵.

۲۵- رجوع شود به مقاله‌های «قلب و صلب قرآن» و دیگر مقاله‌های قرآن محمدی.

۲۶- پاسخ دوم آیت‌الله منتظری به نظرات دکتر سروش، رجوع شود به سایت آیت‌الله منتظری.

۲۷- سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج ۴، ص ۲۶۴.

۲۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۷، صص ۱۸۱- ۱۸۰.

۲۹- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۶، ص ۳۵۶.

۳۰- بهاءالدین خرمشاهی، قرآن و بازتاب فرهنگ زمانه، مجله بینات، شماره ۵، ص ۹۵.

۳۱- پیشین، ص ۹۵.

۳۲- پیشین، ص ۹۵.

۳۳- طباطبایی در تفسیر آیه‌ی ۲۷۹ سوره بقره نوشته است:

«خدای سبحان در این آیات در امر ربا خواری شدتی به کار برده که در باره هیچ یک از فروع دین این شدت را به کار نبرده است مگر یک مورد که سخت‏گیری در آن نظیر سخت‏گیری در امر ربا است، و آن این است که: مسلمانان، دشمنان دین را بر خود حاکم سازند، و اما بقیه گناهان کبیره هر چند قرآن کریم مخالفت خود را با آنها اعلام نموده و در امر آنها سخت‏گیري هم کرده، و لیکن لحن کلام خدا ملایم ‏تر از مساله ربا و حکومت دادن دشمنان خدا بر جامعه اسلامی است و حتی لحن قرآن در مورد زنا و شرب خمر و قمار و ظلم و گناهانی بزرگتر از این، چون کشتن افراد بی‏گناه، ملایمتر از این دو گناه است...

ربا و حکومت بی‌دینان که آثار سوئش بنیان دین را منهدم می‏سازد... معنای آیه چنین است:
اگر دست از رباخواری بر نمی‌دارید پس یقین بدانید که اعلان جنگ داده‏اید، و اگر کلمه حرب را نکره یعنی بدون الف و لام آورد برای این است که عظمت آن جنگ را و یا نوع آن را برساند، یا بفهماند که این جنگ با خدا و رسول، جنگی عظیم است و یا بفهماند رباخواری نوعی جنگیدن با خدا است.

و اگر این جنگ را هم جنگ با خدا و هم جنگ با رسول نامیده، برای این است که رباخواری مخالفت با خدا است که حرمت آنرا تشریع فرموده و مخالفت با رسول خدا است که حکم خدا را تبلیغ نموده و اگر مربوط به خدای تعالی به تنهايی بود، باید امری تکوینی می‏بود و مستند به رسول به تنهايی هم نمی‏تواند باشد برای اینکه رسول در هیچ امری مستقل نیست...

این بود معنای جنگیدن رباخوار با خدا و رسول، اما جنگیدن خدا و رسول با رباخوار، معنایش این است که رسول به امر خدا، رباخوار یا هرکس از مسلمانان که حکمی از احکام را نمی‏پذیرد او را مجبور به تسلیم کند اگر تسلیم شد که هیچ و گرنه مسلمانان را مامور کند تا با او جنگ کنند تا تسلیم حکم خدا شود.»
(طباطبایی، المیزان، جلد ۲، صص ۶۲۸ و ۶۴۸)

۳۴- آیت‌الله مصباح یزدی در نماز جمعه ۱۳ /۴ /۸۳ تهران، نظام جمهوری اسلامی ایران را رباخوارترین نظام عالم معرفی کرد (یاس نو، ۱۵/ ۴/۸۳ ).

سپس در توضیح نظر خود افزود:

«کشور ما در شرایط فعلی رباخوارتر از کشورهای دیگر است و رباخواری در ایران است و متأسفانه این مسأله از انقلاب نیز در توده‌های مردم شیوع پیدا کرد و به دستگاه‌های اجرایی نیز نفوذ یافت... هنگامی که بانک اعلام می‌کند ۱۸ درصد سود به سپرده‌ی مردم می‌دهد، جز ربا چه نامی می‌توان روی این سود گذاشت؟ نام این سود در عرف شرع و تجارت چیست؟ نظام بانکی پول قرض می‌گیرد و سود را به مردم می‌دهد، این ربا چیست... ربا که شاخ ندارد، این آفتی است که نظام اقتصادی را به شدت تهدید می‌کند... رباخواری جنگ با خداست... طبق صریح قرآن، رباخواری اعلان جنگ با خداست و طبق قوانین اسلامی بانک‌ها باید طبق دستور اسلامی کار کنند.

آیا گرفتن وام از صندوق‌های بین المللی عقود اسلامی می‌شناسد؟ اگر ربا دادن به مسلمان حرام است، ربا دادن به کافر جزای شدیدتری دارد. وای از زمانی که به کفار ربا بپردازیم. کدام فقیهی چنین چیزی را تجویز می‌کند؟ ... چطور کسانی که از جنگ با آمریکا هراس دارند، از جنگ با خدا نمی‌ترسندإ (یاس نو، ۲۸/ ۴ / ۸۲).

نکته‌ی جالب توجه این است که برخی از افراد که قرآن را کلام الله می‌دانند، در جهان غرب از بانک‌های کفار وام گرفته و با آن خانه می‌خرند و به کفار ربا می‌پردازند. اینان، نه تنها حکم «خدای متشخص انسان‌وار سلطانی اعتبارساز» را زیر پا می‌گذارند، بلکه به جنگ او می‌روند.

می‌فرمایند آیات قرآن کلام الله است. می‌گويیم پس چرا به فرمان خدای عالم مطلق و قادر مطلق توجه نمی‌کنید که فرموده ربا جنگ با من است؟

می‌فرمایند این احکام چون با مدرنیته تعارض دارند، منسوخ‌اند و باید در موزه بایگانی شوند.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
هویت تاریخی دین - ۳
متفاوت‌ها و مخالفان: حیوان‌های‌ انسان‌نما
تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوت‌ها
کیفرهای متفاوت‌ها؛ حیوان‌های انسان‌نما
خوک‌ها، گوسفندها، پشه‌ها، الاغ‌ها
پاسخ به تحدی قرآن (۱)
پاسخ به تحدی قرآن (۲)

نظرهای خوانندگان

الـم تـروا کـیف خلق الله سبع سموات طباقا. وجعل القمر فیهن نورا:
آیا نیندیشیده‌اید که خداوند چگونه هفت آسمان را تو در تو آفریده است. و ماه در آن پرتو افشان (نوح، ۱۶- ۱۵).


اگر یک جلد قرآن داشته باشید و این آیه ای که اینجا هست را تطبیق بدهید با آیه ی اصلی که در قرآن است متوجه می شوید که انتهای آیه در این جا حذف شده پس من برای دوستان اینجا یاد آوری می کنم.

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿16﴾

و ماه را در ميان آنها روشنايى‏بخش گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد (16)


و اشکالات فاحش دیگری در متن بالا مشاهده می شود که ذکر آنها از حوصله بنده خارج است و بنا به این توضیحات تصمیم گیری نهایی را به عهده خواننده می گذارم.

-- ahmad ، Jan 17, 2009

آفرین به شما. حرف منطقی جواب ندارد.

-- زیبا ، Jan 17, 2009

درود به اکبر گنجی. نقد آیت الله منتظری نشان داد که تعصبی در نقد علمی و معرفتی در کار نیست. جناب گنجی ؛ این بنده حقیر اخیرا سخنرانی دین و معنویت جناب کدیور را دانلود کردم و گوش دادم. به نظرم شما به دقت به سخنرانی کدیور گوش نکرده اید. آقای فنایی اخیرا در مجله آیین یک مقاله نوشته اند تحت عنوان " کلام باری ، صفت باری " در این مقاله بر نکته اصلی نزاع یعنی ماهیت خداوند نزد عارفان و فیلسوفان انگشت تاکید نهاده اند. نوشته اند خدای فیلسوفان قادر به سخن گفتن نیست. اما خدای عارفان می تواند سخن بگوید. اما مهمتر از همه اینها به نظرم مسئله اصلی این است که به قول آقای کدیور حتی اگر خدا غیر انسانوار هم باشد ، باز متشخص است. آن تلقی وحدت وجودی از خدا جای اشکال است. مدعیان این تلقی باید بگویند که چگونه خدا به مثابه عالم هستی ، عالم هستی را خلق کرده است ؟! در حالی که متشخص هم نیست؟ از آقای گنجی تقاضا دارم همین مسئله را بحث کنند . شاید ما روشن تر شویم.

-- احسان ، Jan 17, 2009

چون احتمال میدهم مقاله قبلی و زیر نوش های آن به علت قدمت توسط برادران لطیفی و نکونام خوانده نشود و مشتاقانه در انتظار پاسخ ایشان میباشم این زیرنویس را دوباره در اینجا میگذارم.

برادران عزیز و بزرگوار نکونام ولطیفی،
با تشکر از پاسخ شما، ولی متأسفانه باید بگویم ای پاسخ ها بر مشکلات افزوده و دامنه تردید ها را وسعت داد. برادر نکونام مینویسد (( نظر پيامبر اسلام(ص) بر اين بود كه قرآن به ترتيب نزول تدوين شود و لذا به حضرت علي(ع) فرمود كه قرآن را اين چنين گرد آورد و او نيز چنين كرد؛ اما متأسفانه پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)، علي(ع) خانه‌نشين شد و قرآن گردآوري شده او نيز مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت.)) ولی برادر لطیفی میفرماید (( 1. بر اساس برخي روايات، چينش موجود سوره ها بر اساس دستور رسول بزرگوار خدا (ص) بوده است. مي دانيم كه قرآن مجيد دو نوع نزول داشته است: يكباره و تدريجي. به نظر مي رسد پيامبر گرامي اسلام در نزول تدريجي آيات بر اساس آنچه از الگوي اصلي قرآن مجید به ايشان وحي شده بود، به نويسندگان وحي دستور مي دادند كه آيات را در كجاي قرآن مجید، كدام سوره قرار دهند. نويسندگان وحي، افراد با سوادي مانند امير المومنين علي عليه السلام بودند كه وقتي آيات نازل مي شد به املاي رسول بزرگوار خدا (ص) آن را مي نوشتند.)) و این دو ضد و نقیض همدیگرند.
برادر لطیفی عزیز در ابتداء باید صادقانه بگویم که دلایل مطروحه دیگر برادرمان آقای نکونام را منطقی تر از بیانات جنابعالی یافتم. البته ایراداتی نیز بر گفته های ایشان نیز وارد است که در ادامه به آن خواهم پرداخت. به هر حال با مطالعات ( اندکی ) که اینجانب دارم در هیچ کجا به چنین ادعائی بر نخورده ام ( لطفاً منبع آنرا ذکر بفرمائید ). و پروردگار یاری نموده و توفیق آنرا بدهد که همگی مان با صداقت با یکدیگر به بحث بپردازیم نه اینکه برای اثبات مواضع ( به حقمان ) به هر وسیله ای متشبث گردیم. ما که از معتقدان هدف وسیله را توجیح میکند که نیستیم!
دلایل دوم، سوم و چهارم منطقی بود و از آن بهره گرفتم، متشکرم.
دلیل پنجم هیچگونه ربطی به مورد سؤال مطروحه : « چرا قرآن به ترتیب تارخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده ؟ » نداشت.
دلیل ششم از نوشته آن برادر عزیز را بسیار سطحی و غیر منطقی و در جای خود دون شأن پروردگار یافتم. (( 6. براي عدم فصل بندي قرآن مجید مطابق الگوي رايج كتابهاي بشري مي توان دلايلي ذكر كرد: ا. تنوع: آدمي فطرتا نيازمند تنوع است. تنوع خستگي را رفع مي كند و نشاط روحي مي آورد. قرآن مجید هم با بيان مطالب متنوع در بسياري از سوره ها چنان كرده است كه مخاطب خسته نشود. 2. تذكر: كلام الهي براي يادآوري به انسانها نازل شده است. اين است كه گاه تلنگري به ذهن آدمي وارد مي كند و بعد سريع مطلب را عوض مي كند. اين عامل سبب شده است كه گاه آيه اي در يك سوره بارها تكرار شود مانند آيه «پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را دروغ مي شماريد؟» در سوره الرحمن و يا داستاني مانند داستان حضرت موسي عليه السلام در نقاط مختلف كتاب الهي تذكر داده شود. باشد تا امت اسلام از سرنوشت قوم بني اسرائيل عبرت گيرند و اشتباهات آنان را تكرار نكنند )) این چه نوع احتجاجی است که خداوند دستور چنین چینش غیر منطقی از آیات را میدهد که میخواسته تنوع ایجاد کرده و رفع خستگی از بندگانش بکند ؟ از شما تمنا دارم خود یکبار دیگر بخصوص دلیل ششم را بازخوانی کنید.
در پایان از آن برادر ارجمند چنانچه این متن به علت صراحتش تند بنظر می آید بنده را عفو بفرمایند. در عین حال قبول کنیم که موضوع به این اهمیت تعارف بردار نیست.
به امید توفیق روز افزونتان.

-- Abdo ، Jan 17, 2009

درخصوص اعجاز لفظی تحدی:
"ابی بن کعب" یکی از کتّاب اربعه ی وحی، اولین کاتب وحی در مدینه و از شیعیان علی است. بنا بر روایت، پیامبر اکرم لقب "قاری ترین امت" به وی داده است.
در مصحف ابن کعب دو سوره به نامهای "حفد" و "خلع" وجود داشته است. از متاخرین نیز "جلال الدین سیوطی" معتقد بوده این دو سوره از قلم افتاده اند.بعضی میگویند رسول الله این دو را در قنوت میخوانده.
به فرض اینکه این دو سوره وحی نبوده و ساخته ی ذهن بشری (پیامبر،ابن کعب) بوده اند، آیا نمیتوان گفت "مثل" قرآنند؟
آنقدر که "قاری ترینِ امت رسول الله" را به اشتباه انداخته اند؟

-- کیوان ، Jan 17, 2009

نظریات شما اشتباه است ، همانگونه که بطلمیوس در ترسیم الگویی برای کل کیهان عجله داشت و بی هیچ دلیلی همه ستارگان و اجرام را بر روی نیمکره ای به دور زمین تصور می کرد ، جنابعالی هم در تصویر یک الگو فراگیر از اوضاع جهان دچار شتابزدگی هستید . شما به این نتیجه رسیده اید که در خلقت جهان آخرین نظریه متعلق به داروین است و در نظام آفرینش آخرین سخن مربوط است به برداشت گالیله . شما مفاهیم متعارف تجربی از هوا ، دما ، باد و ابر را به عنوان حقیقت این مخلوقات در نظر می گیرید ، صرفا به این دلیل که تفسیر و تبیین تجربی از جهان مسوولیت ادمی را کم می کند و زندگی را از بار مفاهیم اخلاقی و اعتقادی تهی می کند . شما تصمیم گرفته اید که تحدی قران را امر ناچیزی بشمارید زیرا فکر می کنید اگر پیام تحدی قران درست باشد و شما ناچار باشید قران را به تمامی بپذیرید زندگی برایتان بسیار مشکل خواهد شد . این ها مهم نیست ، شما می توانید هر گونه که بخواهید باشید و سپس نتیجه ی کارتان را ببینید ، اما لطفا دیگر شعار رسالت تحقیق و دریافت حقیقت و دفاع از حقوق انسان ها و فقه ندهید . این شعارها را بگذارید کنار ، خودتان می دانید که این شعارها در این جا بی معناست .

-- بدون نام ، Jan 17, 2009

چون احتمال میدهم مقاله قبلی و زیر نوش های آن به علت قدمت توسط برادران لطیفی و نکونام خوانده نشود و مشتاقانه در انتظار پاسخ ایشان میباشم این زیرنویس را دوباره در اینجا میگذارم


برادر ارجمندم جناب نکونام،
از پاسخ معقول جنابعالی (( نظر پيامبر اسلام(ص) بر اين بود كه قرآن به ترتيب نزول تدوين شود و لذا به حضرت علي(ع) فرمود كه قرآن را اين چنين گرد آورد و او نيز چنين كرد؛ اما متأسفانه پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)، علي(ع) خانه‌نشين شد و قرآن گردآوري شده او نيز مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت. )) به سؤال اینجانب (( « چرا قرآن به ترتیب تارخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده ؟ »)) متشکرم . ولی همانگونه که در جوابیه برادر لطیفی نوشتم ایراداتی نیز به آن دارم. از جمله اینکه ‌این استدلال منطقی سؤال جدیدی را برمی انگیزد. چرا این این چینش غیر منطقی که بنظر جنابعالی بر خلاف خواست رسول اکرم (ص) و طبیعطاْ بر خلاف خواست پروردگار میباشد در عرض بیش از ١٤٠٠ سال دگرگون نشده ؟ و چنانچه امروزه کسی بخواهد آنرا تغییر بدهد و یا پیشنهاد آنرا بدهد محکوم به ارتداد نخواهد شد ؟
کمی عمیق تر به واقعیات موجود توجه کنیم: شما نه تنها مثل برادر لطیفی معتقد نیستید که نحوه نگارش قرآن کریم وحی منزل است بلکه اعتقاد دارید بر خلاف خواست رسول اکرم (ص) و پروردگار است. آیا شما یا هر شخص دیگری مجاز میباشد قرآنی (با یک متن صد درصد یکسان) ولی با ترتیب دیگر = صحیح ( به ترتیب زمان نزول آیات ) ارائه و یا پیشنهاد کنید ؟ آیا در این صورت شما و یا اشخاص دیگر محارب و مرتد و یا ملحد و خارج از دین نخواهید بود ؟ آیا این ارائه و یا پیشنهاد از جانب پیشوایان مذهبی شیعه وسنی و غیره مورد قبول قرار خواهد گرفت ؟ به عنوان اولین گام بنده چنین قرآنی را بسیار منطقی تر از قرآن کنونی خواهم دانست، ولی آیا من مسلمان مخیرم چنین قرآنی بخواهم ؟ واز همه مهمتر چرا در عرض ١٤٠٠ سال تا کنون هیچکدام از این پیشوایان مذهبی مبادرت به چنین ایده خوب وخدا پسندانه ای نکرده است ؟ حد اقل می توانیم بگوئیم که آنها بهتر از من و شما میفهمند ! آیا شما با من هم عقیده اید ؟

بر میگردیم به نوشته جنابعالی:

((‌ اين ترتيب نادرست موجب شده است كه قرآن و نيز به تبع آن، تفاسير قرآن صورتي به هم ريخته و آشفته داشته باشد. اين نابساماني مشكل ديگري را هم فراهم آورده است و آن اين است كه بستر نزول سوره ها و آيات قرآن مغفول واقع مي شود و آيات قرآن به گونه اي فهم و تفسير مي شود كه گويا خطاب به همه مردم در همه اعصار و امصار است؛ حال آن كه چنين نيست و قرآن در طول 23 سالي كه نازل شده است، هر سوره اي از آن ناظر به افراد و شرايط خاص خودش است و فهم و تفسير درست قرآن هم منوط به مطالعه هر سوره در بستر تاريخي نزول خودش است. علت بدفهمي هاي آقاي گنجي و ديگران نيز از آيات قرآن ناشي از عدم توجه آنان به بستر نزول آيات قرآن است. تصور مي كنند، كافران به معناي مطلق منكران اسلام در همه اعصار است؛ حال آن كه آن ناظر به سران مشرك مكه است كه عليرغم آگاهي از صداقت پيامبر اسلام(ص) به تكذيب او و مبارزه با او مي پرداختند. توقعات بيجايي هم از رهگذر اين ترتيب پديد آمده است، نظير كه قرآن بايد مطابق علوم جديد بشر باشد يا در آن از آداب و سنن عرب عصر نزول سخني نرفته باشد )) .

قبول میفرمائید که حد اقل منفعت در صورت تصحیح ترتیب تقریر قرآن کریم این خواهد بود که گنجی و امثالهم دچار بد فهمی ناشي از عدم توجه آنان به بستر نزول آيات قرآن نخواهند شد.
در خاتمه میخواهم سؤالم را یک بار دیگر تکرار کنم: آیا من مسلمان مخیرم چنین قرآنی طبق خواست پروردگار عالم وپیامبر گرامی بخواهم ؟ از آتش این سؤال میسوزم، کمکم کنید.
با امید به اینکه پاسخی در خور از شما دریافت کنم شما را به خدای بزرگ میسپارم.
با سپاس

-- Abdo ، Jan 17, 2009

با سلام

در رابطه با برخی کامنت های اخیر و مبالغه پیرامون قرآن، شاید یادآوری نکات زیر بد نباشد. اگر حاصل این همه نوشته و کامنت این باشد که ما ملت یک بار و برای همیشه دست از زنده باد مرده باد... سیاه یا سپد... برداریم، بسیار مبارک است.
1) قرآن به زبان عربی برای هدایت مردم عرب بت پرست مکه و حومه آن که سواد و خواندن و نوشتن نداشتند آمد.
2) روش آن ترسانیدن و بشارت دادن بود. این است که می بینیم در سرتاسر قرآن این گونه آیات تکرار شده است. ترس از عذاب اللهی برای کارهای بد و و مژده رستگاری برای کارهای خوب.
3) تعداد کلمات این مجموعه که دو دهه بعد از رحلت پیامبر توسط اقوام رقیب تدودن شد محدود است. اما خود این کتاب در دست فعلی قرآن، برای دانش و معرفت بیشتر به آیات بیکران هستی ارجاع می دهد. مثل این که شما یک برنامه کامپیوتری بنویسید و در آن بگویید برو فلان برنامه از پیش نوشته شده را اجرا کن.
4) در این متن کلمه "کتاب" هم برای قرآن و هم برای ام الکتاب- که همه چیز در آن است بکار رفته- و این باعث سرگردانی و اشتباه بسیاری از مومنین شده است. که بله در قرآن همه چیز هست و علت عقب ماندگی مسلمانان این است که به قرآن عمل نکرده ایم.
5) بسیاری از آیات قرآن "موردی" و در پی وقوع رخدادی آمده است. این خود علت بسیاری از برداشت های نادرست شده است. همچنین برخی می پندارند در قرآن تناقض وجود دارد. بگذارید مثالی بزنم. دانش آموزان با شور و حرارت تعریف می کردند: {امروز فایت (جنگ) پرشن ها (ایرانی ها) و راشن ها (روس ها) بود.} خب آیا از این گزاره می توان نتیجه گیری کرد: بین روسیه و ایران جنگ شده؟ بین ایرانی ها و روس های مقیم تورنتو دعوا شده؟ بین همه دانش آموزان ایرانی و روسی تورتنو دعوا شده؟ بین همه دانش آموزان ایرانی و روسی ان دبیرستان خاص دعوا شده؟ نه چند نفر بچه پررو روسی و ایرانی (گنگ ها) از هم رو کم کنی می کرده اند. اما چون این دعوا در آن دبیرستان تکراری است بقیه از آن از جنگ ایرانی ها و روس ها یاد می کنند!
6) قرآن مثلا به آن مردم بت پرست می گوید اگر راست می گویید چیزی خلق کنید یا خدایتان چیزی خلق کند. خب به آن ها هم گفته که اگر راست می گویید آیاتی بهتر از از آیات قرآن بیاورید. معلوم است کسی که سواد ندارد یک آیه هم نمی تواند بیاورد. حال بگذریم که انشا برخی آیات قرآن "در دست ما" به اندازه انشا یک دانش آموز کلاس سواد آموزی هم نیست. یا فعل ندارد یا فاعل و یا چسبیدن چند مطب بی ربط در یک آیه. این جای بحث فراوان دارد. این که خود پیامبر دستور کاری که دو دهه بعد از مرگ او صورت گرفت، در زمان حیاتش صادر نکرد... فرضیه ای در این باره دارم ولی در زمان فعلی نفعی در طرح آن نمی بینیم.
7) بطورکلی در قرآن دو سری آیات هست. یک سری مربوط به دین سلیم بودن است که در همه کتاب های آسمانی پیشین هست و قرآن هم آن ها را تایید کرده است. یک سری هم مربوط به شریعت ویژه حضرت محمد است با توجه به سطح رشد و فرهنگ جاری اهالی مکه و حومه آن.

-- آرش ، Jan 17, 2009

اگر واقعاً حرف مذهبیون درست باشد که یک خدائی هست که در امور دنیا فعال است و او باید بشر را با فرستادن پیغمبران کمک کند چون عقل بشر به خودی خود از عهده فهم حقیقت بر نمیآید، اگر این حرفها درست باشد خدا باید یک پیغمبر تازه بفرستد چون پیام پیغمبران قدیم ازجمله حضرت محمد اون قدر مورد بحث و اختلاف نظر قرارگرفته که روشن نیست منظورخدا چه بوده و ما واقعاً احتیاج به یک پیام و پیامبر تازه داریم که در وضعیت قرن 21 راه راست را برای ما مشخص کند.اگر خدای اونطوری هست و واقعاً باید به عقل ما کمک کند باید بکند مگر این که قدرت این کار را نداشته باشد و گرنه چه طور درزمان قدیم صدتاصدتا پیغمبر میفرستاد و یک دفعه استاپ کرد؟ حتی اگر آقای میرزاحسینعلی بهاء هم فی الواقع پیغمبر بوده شدت سرعت تحولات دنیا اینقدر بوده که دیگر پیام قرن نوزدهمی او هم برای قرن 21 کهنه است. اگر خدا پیغمبر جدید نفرستد یا باید خدائی از اون نوع که ما فکر میکنیم نباشد یا ما را به عقل خودمان ارجاع داده باشد. راه سوم تا آنجا که به فکر من میرسد ندارد.

-- بهرامی ، Jan 17, 2009

جناب احمد:
بهتر است به جای اینگونه مچ گیریها در مقام پاسخ برایید. بحث در مورد نقش ماه است نه خورشید!!

-- کاظم ، Jan 17, 2009

بسم الله الرحمن الرحيم
علامه طباطبايي در ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 166، نمونه هايى از آيات جعلى و ساختگى را بررسي كرده است. او مي نويسد:
روايات تحريف ، آيات و سوره هايى را سواى قرآن اسم مى برد كه از نظر نظم و اسلوب هيچ شباهتى به نظم قرآن ندارد، دليلش ‍ مراجعه خود خواننده عزيز است كه اگر مراجعه كند به موارد بسيارى - از قبيل سوره خلع و سوره حفد كه به چند طريق از طرق اهل سنت روايت شده است - بر خواهد خورد، و به طور قطع گفتار ما را تصديق خواهد نمود، و ما اين دو سوره را در اينجا مى آوريم تا زحمت خواننده را كم كرده باشيم :
سوره خلع چنين است : ((بسم الله الرحمن الرحيم انا نستعينك و نستغفرك و نثنى عليك و لا نكفرك و نخلع و نترك من يفجرك )) و سوره حفد چنين است : ((بسم الله الرحمن الرحيم اللهم اياك نعبد و لك نصلى و نسجد و اليك نسعى و نحفد نرجو رحمتك و نخشى نقمتك ان عذابك بالكافرين ملحق )).
و همچنين سوره ولايت و غير آن كه پاره اى روايات آن را آورده اقاويل و هذيان هايى است كه سازنده اش از نظم قرآنى تقليد كرده و نتيجه اش اين شده كه اسلوب عربى مانوس و معمولى را هم از دست داده است و مانند زاغ شده كه خواست چون كبك بخرامد راه رفتن خود را نيز فراموش ‍ كرد،
اين دشمن قرآن نيز كه نتوانسته است به نظم آسمانى و معجز قرآن برسد، اسلوب معمولى زبان عرب را هم فراموش كرده، چيزى گفته است كه هر طبع و ذوقى از شنيدنش دچار تهوع مى شود، و لذا باز هم به شما خواننده عزيز سفارش ميكنم كه به اين ياوه گويى هايى كه دشمنان خواستند به قرآن نسبت دهند، مراجعه نمايد تا به درستى دعوى ما پى ببرد، آنوقت است كه با اطمينان خاطر و به جرات تمام حكم مى كند بر اينكه محدثينى كه به چنين سوره هائى اعتناء مى كنند، بخاطر تعصب و تعبد شديدى است كه نسبت به روايات دارند و در تشخيص صحيح از مجعول آن و در عرضه داشتن احاديث بر قرآن كوتاهى مى كنند و اگر اين تعصب و تعبد نبود، كافى بود در يك نظر حكم كنند به اينكه ترهات مذكور جزو قرآن كريم نيست.
خادم كوچك قرآن مجید؛ 29دي 1387

-- لطف علي لطيفي ، Jan 17, 2009

بسم الله الرحمن الرحيم
إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ (ق:37)
بيگمان در آن، درس پندآموزى هست براى كسى كه دلى دارد يا گوش فرا مى دهد و در همان حال شاهد و نگرنده است. (ترجمه جلال الدين‏ فارسي)
قال الامام الكاظم (ع): «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ يعني عقل‏ (اصول كافي ج1 حديث 12)
امام موسى بن جعفر ع در تفسير همين آيه فرمود:" منظور از قلب عقل است"
خادم كوچك قرآن مجید؛ 29دي 1387

-- لطف علي لطيفي ، Jan 17, 2009

با ادای احترام به آقای گنجی
بیاد دارم پدرم هنگام رعد وبرق بر اساس تفسیری که شنیده بود وبر اساس تعلیمات مرجعی که مقلدش بود نماز خوف میخواند وتقاضای بخشایش می کردکه از غضب خداوند در امان بماند!! ..از شما وهمه علمای بلاد اسلام سوال می کنم که لخظه ای فکر کنند که چگونه است که از میان اهالی بومی جزیره العرب که زبان وحی وقران را از همه بیشتر می فهمیده اند اندیشه ای که دردی از بشریت دوا کند وراهی بسوی دانش بگستراند پیدا نشده است ؟چرا این مفسرین وعلامه های فراوان قبل از اینکه عالمان علوم تجربی حقایق علمی را آشکار کنند ,آنها با استفاده از کتاب مبین که می فرمایند معدن علوم است علمی استخراج نکرده اند وصبر می کنند تا عمدتا عالمان نا مسلمان به علمی دست یابند و سپس علامه ها سراسیمه با تاویل وتفسیر آبکی دنبال رفع ورجوع ایات مغایر با حقایق علمی بر جهند ؟وسوال دارم از همه میراث داران آقای علامه!! که چرا این ابابیل که به فرموده قران با سنگ ریزه (که علامه مربوطه به میکرب وغیره تاویل کرده است)وقتی حجاج کعبه را آتش زد ویا انگاه که یمنی ها حجره السود را به چاه انداختند مداخله ای نکردند که خانه خدا را حفظ کنند؟و آخر اینکه اگر این کتاب وجود نداشت بشریت چه کم داشت ؟ وبا آن چه بدست آورده است؟

-- کریم ، Jan 18, 2009

آقاي گنجي از اين كه در پاره اي از آيات قرآن با دانش و فرهنگ عرب عصر نزول همراهي و مماشات شده است، خواسته است، نتيجه بگيرد كه اولاً، قرآن كلام خدا نيست و بلكه برساخته پيامبر(ص) است و ثانياً، تحدي قرآن با علم شكست خورده است و بنابراين باز قرآن كلام خدا نيست؛ اما چنين استدلالي بسيار سست است و برخي از نكاتي كه در سستي آن مي توان گفت، به اين قرار است:
1. در روايت است كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: «انا نحن معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم؛ خدا به ما پيامبران دستور داده است كه به اندازه فهم و دانش مردم سخن بگوييم».
وقتي خداوند به پيامبرانش چنين دستوري داده باشد، خود نيز در سخن گفتن از همين قاعده پيروي كرده است. بناي بر اين بوده است كه خداوند وقتي قرآن را بر عرب حجاز عصر پيامبر اسلام(ص) نازل مي كرد، طبق فهم و دانش آن مردم سخن بگويد؛ بنابراين انتظار اين كه در قرآن مطابق فهم و دانش بشر عصر حاضر سخن بگويد، بيجاست.
2. غرض خداوند از ارسال رسل و انزال كتب، هدايت اخلاقي و عقيدتي بوده است و نه آموزش علوم، ولذا توقع اين كه خداوند در قرآن متعرض علوم بشري شده باشد، بيجاست.
3. درپاره از روايات آمده است كه اگر خداوند حقايق مربوط به آسمان را چنان كه هست، بيان مي فرمود، مردم كافر مي شدند و اين در حالي است كفر آنان مقصود نيست. در يكي از يادداشت هاي قبلي ام مثالي به دست داده بودم. باز مناسب مي دانم، در اينجا نيز يادآور شوم. چنانچه در قرآن مي آمد كه زمين حركت مي كند و خورشيد ثابت است، مردم چه عكس العملي نشان مي دادند؟ آيا جز اين است كه چنين سخني را كذب محض تلقي مي كردند؟ اين در حالي است كه غرض خداوند آموزش علوم نبوده است و مماشات در چنين اموري كاملاً عقلائي است.
4. خداوند مشركان عرب را به تحدي فراخوانده است؛ نه همه مردمان در هر عصر و نسل را. آقاي گنجي خود به اين باور دارد كه قرآن متني تاريخي است. اما نمي دانم، چرا وقتي مي خواهد ادعاي خود را به كرسي بنشاند، چشم بر هم مي نهد و طبق تلقي ديگران سخن مي گويد.
پنهان نيست كه علوم جديد در دوره عصر حاضر پديد آمده بود و در عصر نزول خبري از آنها نبود و لذا نمي تواند مشمول تحدي قرآن واقع شود. در تحدي شرط است كه امر مورد تحدي براي كساني كه مورد تحدي قرار مي گيرند، آشنا باشد. عرب عصر نزول به شعر و خطابه آشنايي داشتند و بنابراين وجه تحدي شعر و خطابه بوده است. منتها شعر و خطابه اي كه بتواند به مانند سوره هاي قرآن علاوه بر اين كه متضمن مضامين عاليه اخلاقي و اعتقادي است، از سبك موزوني هم برخوردار باشد. به گونه اي كه به تعبير مخاطبان قرآن حالتي سحرآميز داشته باشد و در دل آنان تأثير معجزه آسايي بنهد.
5. آقاي گنجي چگونه مي خواهد بر صداقت و امانت پيامبر اسلام(ص) چشم فرو بندد و او را متهم كند كه به دروغ قرآن را به خدا نسبت داده است؟ طبق كدام استدلال زبان شناختي به چنين ادعايي گرايش پيدا كرده است؟

-- نكونام ، Jan 18, 2009

روشنگريهاي آقاي گنجي، خود نياز به تفسير جداگانه اي دارند. لغتهائي كه ايشان بكار ميبرند داراي معني هاي متفاوتي هستند كه ميتوانند موضوع بحث را مخدوش كنند. درحاليكه آقاي گنجي سعي در نفي افكار متخصصين امور ديني اسلام دارد، بايد دربكاربردن لغت ها هم درنفي آنان بكوشد. ايشان نميتوانند افكار ملايان را مورد انتقادقراردهند ولي عينا لحن آنان را بكارببرند چون روي سخن ايشان با خواننده نوعيست ونه ملاي حوزوي. چنانكه ايشان قصد مناظره با ملايان راداشته باشند، بهترست تا درجاي ديگري اين محفل رابرپا كنند ونه در سايت راديو زمانه. به سخن ديگر، ساده نويسي وساده گوئي حكايت از درك عميق مطلب از سوي نويسنده يا گوينده دارد. درمقابل، بنظر ميآيد كه گنجي به معناي برخي از لغتهائي كه بكار ميبرد، آگاه نيست ودرجائي هم دست به لغت سازي زده است. نمونه يكي از اين لعت سازيها، ‹‹حقيقت نما›› است. از نظر فلسفي حقيقت خود نمائي از واقعيت وبرداشت ذهني از آن است. بهمين سبب هم اختلاف آراء درباره واقعيت بوجود ميآيد زيرا هر كسي براساس پيش آگاهي هاي خود برداشت جداگانه اي از واقعيت ميكند. ديگر آنكه گنجي مرتب به ‹‹تعارض›› بين دين وعلوم تجربي اشاره ميكند. درحاليكه مشخص نيست كه آيا نويسنده به ناسازگاري، خلاف يا تناقض اين دو اشاره دارد، يا به دشمني آنها درحد نابود كردن يكي به قيمت ادامه حيات ديگري. عقيده دارم كه يك نويسنده مردمي بايد چنان بنويسد كه نوشته او نياز به تفسيرهاي جداگانه اي نداشته باشد وگرنه آن نوشته نه تنها راهگشا نخواهد بود بلكه خود ميتواند چندين مشكل تازه را نيز به مشكلهاي قبلي بيافزايد. بجاست تا گنجي هر مطلبي را نخست خوانده ودرذهن خود هضم كند وسپس از نيش قلم نسبت به تراوش آن اقدام نمايد. اميدوارم اين تذكر بر عالماني كه آنرا ميخوانند گران نيآيد كه اين نويسنده از بضاعت علمي توشه اي اندك دارد.

-- علي كبيري ، Jan 18, 2009

آقاي احمد
شما معناي آيه را بد متوجه شده ايد، بحث سر نور افشاني ماه نيست، بلكه سر نورافشاني ماه به تمام عالم است كه طبق نظريه هفت لايه بودن جهان، ماه به همه جا نور افشاني مي كرده.

-- علي ، Jan 18, 2009

آقای نکو نام عزیز حاصل حرف شما این است این خدای قادر وقهار که بر اساس فرمایشات قران از همه چیز آگاه است وزنده می کند ومی میراند و عذاب می دهد وآدمیان را پس از مرگ زنده می کند و نا فرمانان را به جهنم وفرمان برداران را به بهشت می برد ,از ترس این که مردم کافر شوند وحی نادرست نازل فرموده که زمین مسطح است وخورشید به زباله دان می رود وآدم از گل کوزه گری درست شده ووو..به نظر شما اگر چیزی نمی گفت بهتر نبود؟واصولا مگر ایشان در انتخاباتی شرکت کرده که رای مردم به کفر واسلام برایش مهم باشد؟به نظر شما اگر بطلمیوس می گفت آسمان 9 طبقه است خداوند متعال در وحیش به حضرت همین را می گفت که مردم کافر نشوند؟

-- کریم ، Jan 18, 2009

خیلی جالب است. مذهبیون هر وقت با آیه ای مواجه می شوند که با علم جدید تناقض دارد، ابتدا می گویند که منظور خدا این نبوده ، یک چیز دیگری بوده! و بعد در نهایت می گویند که خدا مجبور بوده این گونه بگوید چون اعتقاد مردم آن زمان این گونه بوده و اگر خدا مخالف آن می گفته، مردم قبول نمی کردند!! البته اگر آیه ای هم با علم جدید سازگار باشد می گویند این از معجزات قران است که در آن زمان که هیچکس این را نمی دانسته، پیشگویی کرده!!

-- فرشاد ، Jan 18, 2009

وای چقدر جالب! عبده می گوید منظور از جن همام میکروب بوده است! حتما چند وقت دیگر هم از تبدیل انسانها به میمون، تئوری داروین استخراج می شود و از دانه های گندم انرژی هسته ای تعبیر می شود!

-- بی نام ، Jan 18, 2009

- باز هم بعضي ها گنجي را نصيحت مي كنند مثلاً:"چنانكه ايشان قصد مناظره با ملايان راداشته باشند، بهترست تا درجاي ديگري اين محفل رابرپا كنند ونه در سايت راديو زمانه" يا در مقابل شخصيت او موضع مي گيرند مثلاً:" شما تصمیم گرفته اید که تحدی قران را امر ناچیزی بشمارید زیرا فکر می کنید اگر پیام تحدی قران درست باشد و شما ناچار باشید قران را به تمامی بپذیرید زندگی برایتان بسیار مشکل خواهد شد" .. اينها نشان دهنده اين است كه اين حضرات مدعي پاسخي به روشن ترين استدلالها ندارند و راه چاره را در نفي نيت و شخصيت آقاي گنجي مي دانند. اين آقايان اگر مي توانستند به طور فيزيكي از آقاي گنجي انتقام مي گرفتند چرا كه هيچ پاسخي به تبيين واقعياتي كه براي آنها تلخ است ندارند. اينان در طول تاريخ هميشه پرسش كنندگان را تهديد كرده اند. اما به نظر مي رسد فضاي اطلاع رساني در عصر حاضر امكان ادامه تحميل عقيده را نخواهد داد. البته تلاش كساني كه سعي مي كنند به صورت خرد ورزانه در مقابل نظرات آقاي گنجي استدلال كنند قابل تقدير است، هرچند با آنها موافق نيستم.

-- ناصر ، Jan 18, 2009

من فکر میکنم آقای گنجی که خود را مفسر یا فیلسوف نمیداند(شاید هم بداند ولی به زبان نیاورد)اما قطعا خود را یک فعال سیاسی میداند ومردم هم وی را با این دید مینگرند.لذا قصد او به هم ریختن منبع ماورائی بنیان ولایت فقیه(اطیعواللهواطیعوالرسول واوالامر منکم) است.ومیخواهد با پایین آوردن خدا از آسمانها وزمینی نشان دادن آن جائی برای صعود آدمیان به نام خدا ودر جایگاه خدا باقی نگذارد. که اگر واقعا چنین عقیده ای دارد باید در شروع بحث آنرا عالمانه و واضح بیان کند.

-- حسین ، Jan 18, 2009

اقای گنجی عزیز
بسیار از این سلسله مقالات استفاده کردم.سپاس از شما و رادیو زمانه

-- omied ، Jan 18, 2009

آقای -- علي

در این آیه به نور افشانی ماه اشاره شده است و همینطور هم هست چرا که ماه نور افشانی می کند اما منیع نور نیست برای همین درست در همین آیه نام خورشید به میان می آید و از آن به عنوان چراغ یاد شده است .آیا توقع شما این است که در این آیه خدا استدلال علمی بیاورد و به صراحت به نور نداشتن ماه از خود اشاره کند در حالی که در آن زمان هنوز این موضوع به اثبات نرسیده بوده است و آوردن همچین سخنی باعث نقض قرآن در افکار مردم آن زمان می شد.اما با این همه مشاهده می کنیم که هر دو طرف موضوع در این آیه پابرجا هستند و آوردن نام خورشید بعد از نام ماه را می توان استدلالی بر اینکه منیع نور افشانی ماه است به حساب آورد و این گونه ایراد گیری ها نه به این آیه بلکه به کل قرآن وارد نیستند.
و موضوع دیگر اینکه استدلا های آقای گنجی برگرفته از علومی هستند که مختص زمان حال و حاصل تفکر و تحقیق انسان ها می باشد و از آنجا که هر روز نظریه های جدیدی می آیند که نظریه های قبلی را نقض می کنند ما به ناقص بودن علم انسان و دور بودن آن از حقیقتی که خداوند به آن آگاه است پی می بریم پس اینگونه استدلالها نیز چه بسا بدلیل نشئت گرفتن آنها از این علوم , بی پایه است

-- ahmad ، Jan 18, 2009

- آقاي احمد، پس به نظر شما نبايد هيچگاه بر مبناي نتايج تحقيق و تفكر انسانها قضاوت كرد؟ حقانيت قرآن را با چه چيز اثبات مي كنيد؟ شما با چه چيز ديگري غير از عقل و دانش انسان به بررسي حقيقت مي پردازيد؟ نكند منظور شما اين است در خصوص همه چيز بايد از عقل و دانش انسان كمك گرفت الا بررسي يك كتاب خاص - كه از كودكي به شما گفته شده و فقط شما شنيده ايد كه ازجانب خدا است. اين شنيده ها را چگونه مي توانيد ارزيابي كنيد؟ توجه كنيد كه من و شما فقط از پدران و مادران و آخوندها چيزهايي راشنيده ايم و تنها راه بررسي اين شنيده ها براي ما عقل و معرفت بشري است.

-- پرسشگر ، Jan 18, 2009

آقاي احمد
يك بار ديگر آيه را با دقت و بدون پيش داوري خود بخوانيد؛ معناي ايه مي گويد خداوند آسمانها را تو در تو آفريده(مثل پوست پياز، مطابق نظر قدما) و ماه در آن پرتو افشاني مي كند. مشكل اينجاست كه نه آسمان تو در تو است و نه ماه به "همه" آن پرتو افشاني مي كند.(مطابق تلقي آي)
ماه پرتو افشاني مي كند و خورشيد مانند چراغيست(بر حسب شدت نور كه نور ماه كم است و نه اينكه نور خود را از جاي ديگر مي گيرد)
نكته ديگر اينكه چرا قرآن استدلال علمي نياورد يا چيزي نگويد كه بعد ها مجبور نشوند معناي كاذب جمله را حمل بر كم اطلاعي شنونده كنند؟ مگر جاهايي استدلال نمي كنيد كه قرآن داراي اعجاز علميست؟ چرا جايي كه با علم نميسازد مي گوييد نيازي به علمي حرف زدن نبوده؟ اگر آوردن استدلال علمي آن زمان موجب انحراف افكار مي شده، آوردن استدلال غير علمي نيز، اين زمان باعث انحراف افكار مي شود.
بعضي از مسائل جزء بديهيات به شمار مي روند و با اينكه تازه كشف شده اند ولي اثبات شده اند. نكند مي خواهيد بگوييد هفت لايه نبودن جهان، كروي بودن جهان و... چون تازه كشف شده اند، لذا احتمال دارد اشتباه باشند؟

-- علي ، Jan 18, 2009

یکی از سوالاتی که همواره ذهن من را به خود مشغول میدارد این است که چرا همانگونه که مسیحیت در سرزمین یهودیان نازل شد اسلام هم در سرزمین مسیحیان نازل نشد.مگر قرار نبود اسلام دین مسیح را اصلاح و ترقی دهد اما در عمل میبینیم که گوئی اسلام بیشتر در صدد بهبود دین یهود بوده است و به نوعی رقیب مسیحیت محسوب میشود.
سوال دیگر اینکه آیا اگر مسیحیت به وجود نمی امد گسترش اسلام راحت تر نبود؟اگر مسیحیت نبود چه بسا قاره امریکا هم به دست مسلمانان میافتاد؟پس چرا خدا مسیحیت را به وجود آورد؟ما در تاریخ به خوبی میبینیم که مشرکان به راحتی مسلمان شدند اما مسیحیان نه.
آیا این تناقض دلیلی بر بطلان ادیان ابراهیمی نیست.عده ای میگویند نگرویدن مسیحیان به اسلام به دلیل انحراف پیروان مسیحیت بوده است .
ایا این خود دلیلی بر شکست الله در تکامل تدریجی ادیان نیست؟
از آقای گنجی میخواهم به این مساله هم بپردازند.

-- زین الدین ، Jan 18, 2009

احمد جان،
خوب آن آیه را راست و ریست کردید. این یکی را چکار کنیم؟
يونس ٥:
«اوست كه خورشيد را فروزان و ماه را تابان قرار داد و منازل آن را طرح كرد...»
مگر ماه منبع نور است که تابان باشد؟

-- بدون نام ، Jan 18, 2009

در پاسخ به سؤال آقا عبدو
در اين كه ممكن است، برخي از روي تعصب با هر نوآوري و نظريه‌پردازي در دين مخالفت كنند، با شما هم نظرم؛ اما بايد دانست كه اهتمام به شناسايي ترتيب نزول قرآن و تفسير قرآن به ترتيب نزول سابقه دارد و اكنون بيش از 5 تفسير قرآن به ترتيب نزول وجود دارد كه البته هنوز جاي كار دارد. اين تفاسير مورد مراجعه و استفاده است و ميان علماي اسلامي مقبول و حتي مورد استقبال واقع شده است و حتي در حال حاضر در قم افراد متعددي به تفسير قرآن به ترتيب نزول روي آورده اند و به تدريج تفاسير آنان به بازار نشر سپرده مي شود. اينجانب نيز آثاري در همين زمينه دارم. كتابي به نام «پژوهشي درباره مصحف امام(ع)» و كتابي به نام «درآمدي بر تاريخ‌‌گذاري قرآن» تأليف كرده ام و اگر خدا ياري كند، قصد دارم، تفسيري تاريخي از قرآن تدوين كنم.

-- نكونام ، Jan 18, 2009

آقای گنجی سعی کنید اول تکلیفتان را با خودتان روشن کنید و بعد به سراغ هدایت مردم بروید. شما قرآنی را که پیامبر،کلام خدا می داند ، کلام خدا نمیدانید و هر روز ایرادات و تناقضات جدیدی بر آن می نویسید حال اگر حقیقت بین هستید باید بپذیرید که طبق نتایج خودتان، این پیامبر دروغگوست و دینی که پیامبری دروغین بر صدر آن نشسته ،دیگرمورد قبول انسانهای عاقلی مثل خودتان نیست. یکبار دیگر هم سوال کردم ولی رادیو زمانه از گذاشتن کامنتم امتناع کرد.میخواهم در مورد صفت"گرامی" بعد از کلمه پیامبر توضیحی نه بلند بالا بلکه کوتاه بدهید

-- مهران ، Jan 18, 2009

دراين وبسايت، راديو زمانه به ما اين امكان راداده است تانه تنها دايره ديد خودمان را نسبت به مسائل مختلف توسعه دهيم، بلكه بحث وجدلي راايجادكرده است تاسخنمان را بامحك منطق بيازمائيم واين مايه بسي خوش بختي است.
يكي از ايرادهاي ماايرانيان آنست كه بدون توجه به سخن كسي دست به استدلال ميزنيم ودرنهايت كارمان به مغالطه ميانجامد. به سخن اينجانب ايراد وارد كرده اند كه ‹‹… بعضي ها گنجي را نصيحت مي كنند مثلاً:"چنانكه ايشان قصد مناظره با ملايان راداشته باشند، بهترست تا درجاي ديگري اين محفل رابرپا كنند ونه در سايت راديو زمانه" يا در مقابل شخصيت او موضع مي گيرند... ›› نوشته من هنوز برجاي خودباقي است كه به آقاي گنجي توصيه كرده ام تا بازبان مردم باآنان سخن بگويند ونه بازبان ملايان حوزوي. آيا اين توقع زياديست؟ كسي كه برمن خرده گرفته وبربخشي از سخن من انگشت اتهام نهاده بدون آنكه مبتدا را به خبر ربط دهد، خود دست به مغالطه زده است. من دراينجا بر لغت مغالطه تكيه ميكنم چون مشاهده كرده ام كه عده اي از هم ميهناني كه دست به استدلال ميزنند از اين روش بهره ميگيرند وبهمين سبب نيز طرف مقابل را نمي توانند از نظر منطقي مجاب كنند. وديگر آنكه، ايراد بسياربزرگي كه بربيشترروشنفكران ايراني وارد است اينست كه بازبان مردم باآنان سخن نمي گويند وبدين سبب همواره ديواربلند و محكمي بين روشنفكران ومردم وجود داشته است. يك روشنفكر مردمي كسي است كه قادرباشد بامردم عادي ارتباط فكري برقراركند ونه آنكه دردايره فكري خاصي قرارگرفته وبه زباني سخن بگويد كه اكثر مردم از فهم آن زبان عاجز بوده ودرنتيجه ازاثر آن انديشه هم بي بهره بمانند. از سوي ديگر، ما روشنفكر نما بيشترداريم تا روشنفكر. به گمان من روشنفكرنما كسي است كه مطالب كتابهائي را درذهن خود جاداده وبه مناسبتهائي بخشي ازآن مطالب را برزبان ميآورد. ولي روشنفكر كسي است كه براساس اصالت انديشه خود ايجاد انديشه ميكند. اين روشنفكرنماها قالبي فكر ميكنند وقالب فكري آنان براساس كتابهائيست كه خوانده اند بدون آنكه به ضرورت زمان ومكان توجه داشته باشند. توصيه منهم به آقاي گنجي درهمين مورد بوده است كه بيائيد روشنفكر باشيد تاروشنفكرنما. عده اي راگمان برآنست كه آقاي گنجي دارد افكار بديعي را عرضه ميكند ولي آناني كه دستي براين آتش دارند بخوبي آگاهند كه محققين مختلفي از سالها پيش واز زاويه ديدهاي متفاوتي محتواي قرآن رابررسي كرده و مورد شك وترديد قرارداده اند. يكي از زاويه ديد خط نويسي، ديگري اززاويه رابطه با دينهاي پيشين وآن ديگر اززاويه مطالب وتناقضهاي خودقرآن وديگري دررابطه با آموزه هاي قرآن درترويج خشونت وغيره، كتابهاي زيادي نوشته اند. بنابراين، آقاي گنجي كار نوئي را عرضه نكرده اند تا بقول اين هم ميهن گرامي، بنده درمقابل ايشان موضع دشمني گرفته باشم. سپس، اين هم ميهن گرامي نيش خامه رااز دايره سخن فراتر برده ومرا متهم به به انتقام از آقاي گنجي وحذف فيزيكي ايشان ميكند. آيا اين از آن دست استدلالهاي شريعتمداريها نيست؟ چگونه شما به اين نتيجه رسيده ايد كه من دشمن خوني گنجي هستم؟ درنهايت ايشان به هيجان آمده و ميفرمايند كه ‹‹... اينان در طول تاريخ هميشه پرسش كنندگان را تهديد كرده اند... ›› شايسته است تا ايشان ثابت كنند كه كجاي سخن من تهديد آميز بوده است. ملاحظه ميكنيد كه وقتي زبان از استدلال منطقي فرومي ماند، مغالطه لنگ لنگان به ميان ميپرد. درپايان، ايشان به خردورزي اشاره كرده و فرموده اند كه ‹‹... البته تلاش كساني كه سعي مي كنند به صورت خرد ورزانه در مقابل نظرات آقاي گنجي استدلال كنند قابل تقدير است، هرچند با آنها موافق نيستم.›› وسئوال من ازايشان آنست كه اگر كساني سعي كنند تا به صورت ناخردورزانه درمقابل نظرات آقاي گنجي استدلال كنند، آيا ايشان با آنها موافق خواهند بود؟!
چوبشنوي سخن اهل دل مگوكه خطاست
سخن شناس نئي جان من، خطااينجاست

-- علي كبيري ، Jan 18, 2009

بسم الله الرحمن الرحیم
نقدی بر نظرات اکبر گنجی در مقاله پاسخ به تحدی قرآن (۳ و ۴)‏
اکبر گنجی در باره تفاسیر علمی قرآن می نویسد:‏
‏« در چنین فضایی، تفسیرها و قرائت‌های جدید از قرآن و سنت نبوی متولد شد. درواقع این ‏نوع تفاسیر، به زبان بی‌زبانی اعتراف می‌کردند که چیزی برتر از قرآن وجود دارد که چاره‌ای جز ‏قبول آن و تأویل آیات قرآن به سود آن، وجود ندارد.»‏
حق این است که آنان با جوانانی رو به رو بودند که دستاوردهای علوم تجربی را برتر از قرآن می ‏دانستند و قرآن را کتابی غیر علمی می شمردند. از این رو، تلاش کردند نشان دهند که قرآن اولا ‏مخالف علم نیست ثانیا به برخی از دستاوردهای علمی بشر اشاره کرده است. اینان نه با صراحت ‏و نه با زبان بی زبانی، دانشی را برتر از قرآن نمی دانستند.‏
اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏
‏«طبیعیات گذشتگان به آنها می‌آموخت که زمین مسطح است. قرآن هم همین دیدگاه را تأیید ‏کرده‌است:‏
والله جعل لکم الارض بساطا:‏
و خداوند زمین را زیرانداز شما کرد (نوح، ۱۹).»‏
بر اساس ترجمه خود شما، چه غلطی در آیه وجود دارد؟ آیا شما اعتقاد دارید زمین روانداز ‏شماست؟ این که فلان مفسر از این آیه برداشت اشتباهی کرده است آیا درست است به پای ‏قرآن نوشته شود. تاکنون دست کم سه هزار تفسیر قرآن مجید شناخته شده است و هنوز جای ‏کار باقی است زیرا عجایب قرآن انتها ندارد. ‏
گفتنی است بساط از ریشه بسط است و بسط در برابر ضیق به معنای تنگناست. مفهوم آیه ‏هم که نقل قول از حضرت نوح علیه السلام این است که زمین را برای شما گسترده در ‏برابر تنگ قرار داد. بسط برای روزی هم به کاررفته است: قبض و بسط روزی، آیا به نظر ‏شما مقصود از قبض روزی، کروی ساختن روزی است؟
اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏
‏«مطابق دانش گذشتگان، زمین مرکز عالم بود و کره‌ی ماه به همه‌ی آسمان نور می‌داد. قرآن ‏هم همین دیدگاه را تأئید کرده‌است:‏
الـم تـروا کـیف خلق الله سبع سموات طباقا. وجعل القمر فیهن نورا:‏
آیا نیندیشیده‌اید که خداوند چگونه هفت آسمان را تو در تو آفریده است. و ماه در آن پرتو ‏افشان (نوح، ۱۶- ۱۵).»‏
از کجای آیه نتیجه گرفته اید زمین مرکز عالم بود و کره‌ی ماه به همه‌ی آسمان نور می‌داد؟ ‏آیا به نظر شما ماه در زمین نور افشانی می کند؟ به نظر می رسد شما در ذهن خود یک ‏کلمه وسط را اضافه کرده اید که: و ماه در وسط آن پرتو افشان. حال آنکه در قرآن چنین ‏نیست. آقای گنجی آدم وقتی می خواهد به یک آدم دیگر نسبتی بدهد باید خیلی مراقب باشد ‏که منظور را درست فهمیده باشد آن وقت شما در باره خدا چنین احتیاطی را لازم نمی دانید؟
اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏
‏«یکی از نزاع‌های تفسیری پیش از انقلاب، مسأله‌ی تعارض قرآن با نظریه تکامل داروین بود. ‏دکتر سحابی کتابی نوشت و در آن از نظریه تکامل داروین دفاع کرد. برخی به تفسیر او به ‏شدت تاخته و آن را در تعارض با نظریه‌ی خلقت قرآن به شمار آوردند.‏
علامه طباطبایی در تفسیر آیه‌ی اول سوره نسأ به این موضوع پرداخت و از نظر قرآن که در ‏مقابل تئوری داروین است دفاع و نظریه‌ی داروین را رد کرد.‏
اما مرتضی مطهری در این خصوص جانب دکتر سحابی را گرفت.»‏
نظریه تکامل داروین، علم قطعی نیست. یک نظریه است که ممکن است درست یا نادرست ‏باشد. موافقت یا عدم موافقت قرآن با آن چیزی از عظمت قرآن نمی کاهد. ‏
‏ اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏
‏«آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نوح، ۳ ملک، ۲۹ بقره، ۸۶، ۱۲ فصلت و ۱۲ طلاق، مطابق هیأت ‏بطلمیوسی است. نظریه‌ی هفت آسمان بطلمیوس با علم تجربی جدید تعارض دارد.»‏
آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نوح را چند سطر بالاتر دیدیم. بازهم یک تحمیل نظر بر قرآن را شاهدیم. در ‏کجای قرآن آمده است که منظور از هفت آسمان قرآن، همان هفت آسمان بطلمیوس است؟ در ‏قرآن می خوانیم: بيگمان ما آسمان دنيا را به زيور اختران بياراستيم، (صافات: 6) به سخن دیگر، ‏هر چه ستاره می بینید مربوط به آسمان دنیاست. بشر هنوز به انتهای ستارگان دست نیافته ‏است. بنابراین ما خبر از آسمانهای دیگر نداریم. کجای این برداشت با نظریه بطلمیوس مطابق ‏است تا با علوم جدید در تعارض باشد.‏
اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏
‏«آفرینش جهان در شش روز یکی دیگر از مصادیق تعارض قرآن با علم جدید است. یهودیان ‏شش روز را از یکشنبه تا جمعه می‌دانند، که روز شنبه روز عید و تعطیل است.‏
مسیحیان شش روز را از دوشنبه تا شنبه می‌دانند، که روز یکشنبه روز عید و تعطیل است.‏
مسلمان‌ها هم شش روز را از شنبه تا جمعه می‌دانند، که روز جمعه عید و تعطیل است:‏
ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام:‏
پروردگار شما کسی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید (اعراف، ۵۴).»‏
‏ این هم روش جدیدی در تفسیر قرآن است! کلام الهی خود بیانگر منظور خویش است. یوم در ‏قرآن به معانی مختلفی آمده است: ...و يك روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهايى است ‏كه شما مى‏شمريد! (حج: 47) فرشتگان و روح [فرشته مقرّب خداوند] بسوى او عروج مى‏كنند در ‏آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است! (معارج:4)‏
اینها و برخی دلایل دیگر که در تفسیر نمونه می توان آنها را یافت نشان می دهد منظور خدای ‏بزرگ اشاره به مقطع و دوره زمانی است. بنا بر این با علم جدید تعارض ندارد.‏
اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏
‏«قرآن فرموده که بین خداوند و زمین و آسمان گفت‌وگو صورت گرفته است:‏
ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین:‏
سپس به آسمان پرداخت که به صورت دودی بود، به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه رام ‏شوید، گفتند البته رام و تسلیم هستیم (فصلت، ۱۱).‏
سخن گفتن زمین و آسمان نه تنها با علوم تجربی، که با فهم عرفی آدمیان هم تعارض دارد.‏
‏.... در آیه‌ی دیگری از قرآن، از شهادت پوست بدن علیه صاحب‌اش در قیامت سخن رفته است:‏
و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء: ‏
به پوست‌های‌شان گویند چرا بر ما گواهی دادید؟ گویند: ما را خداوندی که هر چیز را به سخن ‏در آورد، به سخن در آورده است (فصلت، ۲۱).‏
این آیه هم با علم تجربی و فهم عرفی تعارض دارد.»‏
‏ از این آیه می توان فهمید که طبیعت شعور دارد. می فهمد. می دانید چنین چیزی در ‏مباحث محیط زیست چقدر ارزشمند است. این که ما طبیعت را فاقد شعور بدانیم و یا با ‏شعور بدانیم در رفتار ما با طبیعت مؤثر خواهد بود. بنا بر این اگر طبیعت را آزار دهیم، او ‏هم مانند یک موجود زنده مقابله به مثل می کند.‏
اما طرز سخن گفتن خدا با طبیعت با فهم عرفی آدمیان قطعا یکی نیست زیرا هیچ چیز مانند ‏او نیست. در این باره امام رضا علیه السلام فرمودند:‏
كَلَامُ الْخَالِقِ لِمَخْلُوقٍ لَيْسَ كَكَلَامِ الْمَخْلُوقِ لِمَخْلُوقٍ وَ لَا يَلْفَظُ بِشَقِّ فَمٍ وَ لِسَانٍ وَ لَكِنْ يَقُولُ لَهُ ‏كُنْ فَكَانَ بِمَشِيَّتِهِ (الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 405)‏
كلام خالق با مخلوق مانند كلام مخلوق با مخلوق نيست، و با حركت لب و زبان تلفظ نمی ‏شود، بلكه بدو مى‏فرمايد: «باش»، پس طبق خواست او بی درنگ چنین می شود. ‏
ضمنا در ادامه روایت بالا آمده است:‏
‏...تورات و انجيل و زبور و فرقان و هر كتابى كه نازل شده همه و همه كلام خداوند است كه آنها ‏را براى روشنايى و هدايت جهانيان نازل فرموده، و همه آنها محدّث (پديده) مى‏باشند.‏
‏ آیا طرز سخن گفتن پوست مانند آدمیان است یا مانند شهادتی است که امروزه با اثر انگشت ‏مجرم، در دادگاه ارائه می شود؟ امروزه برخی ادارات به دستگاه هایی مجهز شده اند که ‏حضور و غیاب کارمندان را با اثر انگشت کنترل می کند. اینجا هم پوست ما شهادت می ‏دهد که در اداره بوده ایم یا خیر. بر این اساس، آیه بالا نه تنها مخالف علم نیست که می ‏تواند از معجزات علمی قرآن هم تلقی شود که در روزی خبر از شهادت پوست داد که به ‏عقل بشر عادی چنین چیزهایی نمی رسید.‏

اکبر گنجی در ادامه می نویسد:‏

‏« آیه‌ی ۲۵۸ سوره بقره زمین را ساکن معرفی می‌کند. یعنی ابراهیم می‌گوید خورشید هر روز ‏از شرق زمین بر می‌آید و در غرب غروب می‌کند.‏
قال ابراهیم فان الله یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب:‏
ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آورد، تو از مغربش برآور. »‏
از این سخن که ابراهیم در مقام بحث با حاکم دیکتاتور زمان خود که ادعای خدایی می کرد ‏گفت گنجی نتیجه گرفت که زمین ساکن است زیرا او گفت: «خداوند خورشید را از مشرق بر ‏می‌آورد، تو از مغربش برآور.» آیا از نظر گنجی ابراهیم باید برای نمرود شرح می داد که بله زمین ‏کروی است و به دور خورشید می چرخد. این چرخش طوری است که به نظر ما می رسد ‏خورشید از سمت مشرق طلوع می کند، تو باید کاری کنی که جهت چرخش کره زمین عکس ‏شود تا به نظر رسد که خورشید از سمت مغرب طلوع کند.‏
شاید هم خدای بزرگ سخنان ابراهیم را به اختصار نقل کرده باشد. اما در هر صورت از این آیه ‏نمی توان نتیجه گرفت که قرآن زمین را ثابت می داند.‏
این هم از معجزات علمی قرآن است که در عصری که مردم زمین را ساکن می دانستند، قرآن ‏این همه از طبیعت بحث کند و یک بار با صراحت اعلام نکند که زمین ثابت است تا اکبر گنجی ‏مجبور نشود برای اثبات غیر علمی بودن قرآن چنین استدلالهای غیر منطقی را مطرح کند.‏
گفتنی است که قرآن مجید در باره زمین می فرماید: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً آيا زمين را ‏گهواره‏اى نگردانيديم؟ (نبأ:6) ویژگی اصلی گهواره، حرکت است.‏
اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«در قران آمده است که خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود غروب می‌کند:‏
حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه: ‏
تا آنکه به سرزمین مغرب [خورشید] رسید و چنین یافت که در چشمه‌ای گل‌آلود غروب ‏می‌کند»‏
ترجمه کامل آیه توسط استاد فولادوند این است: ‏
تا آن گاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گِل‏آلود و ‏سياه غروب مى‏كند، و نزديك آن طايفه‏اى را يافت. فرموديم: «اى ذو القرنين، [اختيار با توست‏] ‏يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش‏] نيكويى پيش مى‏گيرى.» (کهف: 86)‏
قرآن مجید در اینجا ماجرای سفری از ذوالقرنین را شرح می دهد. او به جایی رسید که ‏احساس کرد خورشید در چشمه‌ای گل‌آلود غروب می‌کند. ‏
سالها قبل مقاله ای از استاد کامبوزیا در باره ذوالقرنین خواندم. او در این مقاله تلاش کرده ‏بود یکی از امپراتوران چین قدیم (گویا امپراتور هسن) را با ذوالقرنین تطابق دهد. او این ‏آیه را نوعی آدرس دهی جغرافیایی گرفته بود و بر اساس تحقیقاتی که انجام داده بود نوشته ‏بود که در چین، سرزمینی هست که پر از چشمه های آبگرم است. آب آن گل آلود است و ‏مانند فواره، به آسمان بلند می شود و شما اگر از دور به این منظره نگاه کنید مانند این است ‏که خورشید در آن آبهای گل آلود غروب می کند. ‏
مطلب بالا چه درست باشد چه نادرست، اصل حرف این است که ذوالقرنین چنین دید، نه این ‏که خدا بخواهد اعلام کند خورشید موقع غروب به چشمه ای گل آلود فرو می رود. ‏
عجیب اینجاست که برخی محققان که در باره ذوالقرنین کار کرده اند، آیات الهی در باره ‏ماجرای او را نوعی معجزه علمی می دانند که نمونه اش یاد شد.‏
‏ اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«در قرآن آمده است که خداوند آسمان را نگه می‌دارد تا بر روی زمین نیفتد:‏
و یمسک السماء ان تقع علی الارض: ‏
او آسمان را نگاه می‌دارد تا بر زمین نیفتد (حج، ۶۵).» ‏
معلوم نیست کجای آیه از نظر گنجی خلاف علم آمده است. در کلام الهی می خوانیم: « اللَّهُ ‏الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ....خدا [همان‏] كسى است كه آسمانها را بدون ‏ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت، ....» (رعد:2)‏
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 111در این باره می نویسد:‏
اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روى يك حقيقت علمى ‏برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با ‏قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى‏كرد، و طبق آن ‏آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچكدام ‏معلق و بى‏ستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول ‏اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، به كلى موهوم است و آنچه ‏واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى‏آنكه ‏تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى‏دارد، تعادل قوه جاذبه و ‏دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.‏
مقصود از حدیث هم این است که حسين بن خالد مى‏گويد از امام ابى الحسن الرضا (ع) ‏پرسيدم: اينكه خداوند فرموده وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (سوگند به آسمان كه داراى راههاست) ‏يعنى چه، فرمود:‏
اين آسمان راههايى به سوى زمين دارد ... حسين بن خالد مى‏گويد عرض كردم چگونه مى‏تواند ‏راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى‏فرمايد آسمانها بى‏ستون است، امام ‏فرمود:‏
سبحان اللَّه، أ ليس اللَّه يقول بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها:‏
‏" عجيب است، آيا خداوند نمى‏فرمايد بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم ‏آرى، فرمود: پس ستونهايى هست و ليكن شما آن را نمى‏بينيد"‏
اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«آیات ۵ تا ۷ سوره طارق می‌فرماید آب جهنده (منی) از بین صلب و دنده‌های سینه بیرون ‏می‌آید.‏
‏... روشن است که این مدعا با علم تعارض دارد، لذا امروزیان آیه را به سود علم تجربی تأویل ‏می‌کنند.»‏
چندی قبل، با ماشین دوستم به سفری رفتیم. او یک سی دی داشت از سخنرانی های استاد ‏جمشید خدادادی محقق طب قرآنی که در شهرضا ایراد شده بود. در بخشی از سخنانش به آیه ‏بالا اشاره کرد و آن را از معجزات قرآنی نامید. او شرح علمی مفصلی هم ارائه کرد که من ‏آن را حفظ نکردم اما چند روز بعد وقتی نوشته اکبر گنجی را دیدم که به همین آیه ایراد ‏گرفته بود متأسف شدم که چرا آن را حفظ نکردم.‏
اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«آیات زیادی قلب صنوبری را محل ادراک معرفی کرده و قلب صنوبری پیامبر را مهبط وحی ‏معرفی می‌کند.»‏
این آیه اساس استدلالهای گنجی در این خصوص را زیر سئوال می برد:‏
إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ (ق:37)‏
بيگمان در آن، درس پندآموزى هست براى كسى كه دلى دارد يا گوش فرا مى دهد و در همان ‏حال شاهد و نگرنده است. (ترجمه جلال الدين‏ فارسي)‏
وجه استدلال هم این است که اگر مراد قلب صنوبری بود که همه آن را دارند. در تفسیر این ‏آیه چنین می خوانیم:‏
‏«إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ يعني عقل‏ (اصول كافي ج1، ص16، حديث 12از کتاب ‏عقل و جهل)‏
امام موسى بن جعفر ع در تفسير همين آيه فرمود:" منظور از قلب عقل است"‏
اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«راندن ابرها به وسیله‌ی ملائکه
والصافات صفاً.فالزجرت زجراً:‏
سوگند به فرشتگان راننده و به راه برنده‌ی ابرها (صافات، ۱ و ۲).»‏
ابتدا ترجمه دقیق تری از آیات بالا به نقل از تفسیر نور ارائه می شود:‏
سوگند به صف بستگان (در صفوفى منظّم) صف بستنى.‏
پس باز مى‏دارند (از معاصى و وسوسه‏ها) باز داشتنى.‏
همانان كه پى در پى ذكر خدا (كتاب آسمانى) را تلاوت مى‏كنند.‏
بى شك كه معبود شما يكتاست.‏
پروردگار آسمان‏ها و زمين و آن چه ميان آن دو است و پروردگار مشرق‏ها.(صافات، ۱ -5).»‏
تفسير نور، ج‏10، ص: 15چنین می نویسد:‏
اين سوره با سه سوگند خداوند آغاز شده است. گرچه خداوند نيازى به سوگند ندارد و مؤمنان ‏بدون سوگند سخن او را مى‏پذيرند، امّا سوگند، نشانه اهميّت و عظمت مورد سوگند و توجّه ‏دادن به آن است. لذا خداوند به امور مختلف سوگند خورده است.‏
مراد از «صافات»، «زاجرات» و «تاليات»، فرشتگانى هستند كه در صفوفى منظم اوامر الهى را ‏اجرا مى‏كنند، مردم را از وسوسه باز مى‏دارند و پيوسته به ياد خدا هستند. البتّه گروهى گفته‏اند: ‏مراد، رزمندگانى هستند كه در صف‏هاى منظم از حريم حقّ دفاع مى‏كنند و با تلاوت آيات الهى ‏و ياد خدا روحيه و نيرو مى‏گيرند. ‏
‏ كلمه «زاجرات» هم مى‏تواند از «زجر» به معناى باز داشتن باشد كه مراد باز داشتن از ‏وسوسه‏ها و گناهان است و هم مى‏تواند از «زجره» به معناى فرياد باشد، يعنى سوگند به ‏فريادگران تاريخ.‏
پيام‏ها:‏
‏1 در زندگى، به نظم‏هاى هدفدار ارج نهيم. (در دو سوره «صافّات» و «صف»، سخن از نظم و ‏انضباط است و به آن سوگند ياد شده است.) «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا» 2 نظم، وحدت، قدرت، ‏همفكرى و همكارى كه در صف متجلّى است، از نشانه‏هاى كارگزاران الهى است. «وَ الصَّافَّاتِ ‏صَفًّا» 3 وجود عوامل بازدارنده از گناه و ناهى از منكر، در جامعه لازم است. «فَالزَّاجِراتِ زَجْراً» 4 ‏انرژى گرفتن از ياد خدا از طريق تلاوت قرآن «فَالتَّالِياتِ ذِكْراً» و دفاع از حريم حقّ ‏‏«فَالزَّاجِراتِ» همراه با نظم و آماده باش، «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا» ضرورت يك نظام الهى است.‏
‏5 انجام هر كارى بايد با كيفيّتى عالى همراه باشد. بهترين نظم، «صَفًّا» بهترين قدرت، «زَجْراً» ‏و بهترين ياد خدا. «ذِكْراً» 6 شعار توحيد را هم محكم بگوييم، هم زيبا و هم قبل از هر چيز ‏ديگر. (در اين آيات ابتدا سوگند با آهنگ زيبايى مطرح شده و سپس:) «إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ» 7 ‏براى هر چيزى سوگند ياد نكنيم. (معمولًا سوگندهاى قرآن براى مسائل اساسى و مهم مانند ‏مبدأ و معاد است) در سوره‏ى ذاريات بعد از چند سوگند مى‏فرمايد: «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ» « ‏ذاريات، 5.» قطعاً آنچه وعده داده شده‏ايد محقّق شدنى است.‏
در سوره مرسلات نيز پس از چند سوگند، سخن از قيامت است آنجا كه‏ مى‏فرمايد: «إِنَّما ‏تُوعَدُونَ لَواقِعٌ» «1» و در اين جا بعد از چند سوگند، سخن از توحيد است و مى‏فرمايد: «إِنَّ ‏إِلهَكُمْ لَواحِدٌ» (آرى در برابر كسانى كه به شدّت پايبند شرك هستند بايد سوگندهاى پى در ‏پى ياد كرد).‏
‏8 مشركان ميان الوهيّت و ربوبيّت خداوند تفاوت قائل بودند، لذا اين آيه بر يكى بودن اين دو ‏تأكيد مى‏كند. «إِلهَكُمْ لَواحِدٌ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 9 همه‏ى هستى تحت تربيت و رشد الهى ‏است. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 10 براى هر چيزى ربّ النوعى نپنداريد، زيرا كه پروردگار ‏همه‏ى هستى يكى بيش نيست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 11 از نشانه‏ها و دلايل توحيد، ‏هماهنگى ميان زمين و آسمان و ديگر مخلوقات جهان هستى است. «إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ رَبُّ ‏السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ...‏
‏12 زمين، كروى شكل است. (كلمه‏ى «الْمَشارِقِ» و تفاوت در طلوع و غروب‏ها، نشانه‏ى كروى ‏بودن زمين است) 13 خورشيد و نور آن، نقش مؤثرى در زندگى انسان دارد. (با آنكه خورشيد ‏جزو آسمان‏هاست و در «رَبُّ السَّماواتِ» نهفته است، ولى نام بردن اختصاصى از مشارق، نشانه ‏اهميّت ويژه طلوع خورشيد است). «وَ رَبُّ الْمَشارِقِ»‏
نمی دانم کجای مطالب بالا از نظر اکبر گنجی غیر علمی است. او دو روایت از منابع اهل ‏سنت نقل کرده، و آنها را غیر علمی شمرده است. قرار است غلطهای قرآن را مشخص ‏کنید. این روایات چه درست و چه نادرست، قرآن نیستند. ‏

اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«علم انحصاری خداوند به زمان بارش باران و دختر و پسر بودن فرزند در رحم
ان الله عنده علم الساعه و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ما ذا تکسب غداً و ‏ماتدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر:‏
بی‌گمان آگاهی از قیامت خاص خداوند است، و باران را نیز او نازل می‌کند، و می‌داند که در ‏رحم‌ها چیست، و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا چه به دست می‌آورد، و هیچ‌کس نمی‌داند در ‏کدامین سرزمین می‌میرد، بی‌گمان خداوند دانای آگاه است (لقمان، ۳۴).‏
‏... ولی دانش هواشناسی و علم پزشکی کنونی امکان تشخیص زمان بارش باران و جنسیت نوزاد ‏در رحم مادر را دارا هستند.»‏
‏ حضرت علی علیه السلام در تفسیر آیه بالا می فرماید:‏
خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است، پسر است يا دختر؟ زشت است يا زيبا؟ ‏سخاوتمند است يا بخيل؟ سعادتمند است يا شقى؟ چه كسى آتش‏گيره دوزخ است و چه كسى ‏در بهشت دوست پيامبران؟ ..(نهج البلاغه، خطبه 128)‏
تفسير نور، ج‏9، ص: 293 در این باره می نویسد:‏
‏«علم به «ما فِي الْأَرْحامِ» تنها مربوط به پسر يا دختر بودن جنين نيست، بلكه استعدادها، ‏حالات، روحيّات، و صدها دانستنى ديگر را نيز شامل مى‏شود كه با هيچ دستگاه و آزمايش و ‏امكانات بشرى، قابل دست‏يابى نيست.»‏
تفسير نمونه، ج‏17، ص: 99 در این باره می نویسد:‏
همچنين اينكه باران در چه موقع نازل مى‏شود؟ و كدام منطقه را زير پوشش قرار مى‏دهد؟ و ‏دقيقا چه مقدار در دريا و چه مقدار در صحرا و دره و كوه و بيابان مى‏بارد؟ جز خدا كسى ‏نمى‏داند.‏
نکته دیگر این که در خود آیه بر انحصاری بودن سه مورد تأکید شده است اما در این دو ‏مورد فرستادن باران و علم به آنچه در رحمهاست تأکید خاص نشده است.انحصار را ما از ‏آیات و روایات می فهمیم. عدم تأکید خاص در این دو مورد ممکن است اشاره غیر مستقیم ‏به این نکته باشد که ممکن است بشر بخشی از این اطلاعات را به دست آورد.‏
اکبر گنجی در ادامه آورده است:‏
‏«در قرآن آیات زیادی درباره‌ی جن وجود دارد. از سوی دیگر، شیطان یکی از جنیان است ‏‏(کهف، ۵۰)، که مطابق آیات قرآن نقش بسیار گسترده‌ای در عالم هستی و انحراف آدمیان ‏دارد.‏
‏...‏
اگر علم تجربی گفته است (که نگفته و نمی‌تواند بگوید، چرا که علم تجربی درباره‌ی وجود و ‏عدم وجود موجودات غیر مادی ساکت است) جن و شیطان وجود ندارد، خوب گفته باشد، ‏مومنی که مطابق آیات تحدی و دیگر آیات، قرآن را باید برتر از یافته‌های انسانی به شمار آورد، ‏چرا آیات قرآن را فدای یافته‌های انسانی کند و علم آدم ساخته را برتر از قرآن به شمار آورد؟»‏
قرار نیست هر چه گنجی بگوید ما رد کنیم. این نقد وارد است و مخاطبان آن، اگر چه اندک ‏اند باید پاسخ دهند. ‏
گنجی همچنین انتقاد می کند:‏
‏«مفسران و متکلمان مسلمان، در مقام نظر و عمل، اعتراف کردند که علوم تجربی مدرن، در ‏حوزه‌ی جهان‌شناسی و رفع مشکلات عملی، برتر از قرآن‌اند. ...‏
در تعالیم و احکام غیرعبادی قرآن، هیچ حکمی ‌شدت و جایگاه دستور منع ربا را ندارد. ...‏
اقتصاد مدرن (اقتصاد بازار و سرمایه داری)، اقتصاد ربوی است. مسلمان‌ها، در عمل، از «حکم ‏الله» عدول کردند...‏
آنان که قرآن را «کلام الله» به شمار می‌آورند، باید بگویند که چرا مسلمان‌ها را به جنگ خدا و ‏پیامبر گرامی اسلام فرستاده‌اند؟»‏
انتقادهای بالا حتی اگر وارد باشد ربطی به تحدی قرآن ندارد. قرآن کلام الهی است اما ‏آدمیان را خدا مجبور نکرده است تا از آن اطاعت کنند. برخی انسانها به دلایل مختلف از ‏همه یا برخی دستورات قرآن نافرمانی می کنند، مجازات آن را هم در این دنیا یا آن دنیا یا ‏هر دو تحمل می کنند مگر این که توبه کنند.‏
با این حال، این مفسران و متکلمان مسلمان نیستند که سیاستهای بانکی و اقتصادی کشور را ‏اداره می کنند. اینان به سهم خود، از برخی سیاستهای جاری به شدت ناراضی هستند که ‏نمونه آن را خود از زبان آیت الله مصباح نقل کرده اید. ‏
واقعیت این است که در جمهوری اسلامی ایران، پس از قرون متمادی برای بار نخست ‏است که حکومت به دست شیعیان افتاده است. تجربه انطباق فقه شیعه با نیازهای روز دنیا و ‏استنباط احکام مسائل نوپدید که فراوان هم هستند و سیر مراحل تبدیل تحقیقات به قوانین، ‏روند زمان بری است که بهتر است مسئولان مرتبط فکری برای حل آن کنند. ‏
گفتنی است برای تدوین قانون نظام بانکداری بدون ربا، تلاشهای قابل تحسینی انجام شده ‏است. اکنون نیز قانون، مشکل چندانی ندارد، اما در مرحله اجرا با مشکلاتی رو به روست ‏که باید برای حل آنها تدابیری انجام پذیرد. تلاشهایی در این باره در حال انجام است که ‏تشکیل بخش قرض الحسنه در بانکها از آن جمله است. امید است این تلاشها به ثمر بنشیند ‏و قوانین نجات بخش الهی روز به روز بیشتر در جامعه ما اجرا گردد. ‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 18, 2009

بسم الله الرحمن الرحیم
در باره فرق نور ماه با خورشید
در [سوره يونس (10): آيه 5] می خوانیم: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً ... (او كسى ‏است كه خورشيد را روشنايى و ماه را نور قرار داد،...)‏
اینک می پرسیم فرق ميان" ضياء" و" نور" چیست؟ به نوشته تفسير نمونه، ج‏8، ص: 226 یک ‏نظر این است که " ضياء" به معنى نور ذاتى است ولى" نور" مفهوم کلی تری دارد، كه ذاتى و ‏عرضى را هر دو شامل ميشود، بنا بر اين تفاوت تعبير در آيه فوق اشاره به اين نكته است كه ‏خداوند خورشيد را منبع جوشش نور قرار داد در حالى كه نور ماه جنبه اكتسابى دارد و از ‏خورشيد سرچشمه مى‏گيرد.‏
اين تفاوت با توجه به پاره‏اى از آيات قرآن صحيحتر به نظر مى‏رسد زيرا در آيه 16 سوره نوح ‏مى‏خوانيم:" وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً" و در آيه 61 سوره فرقان ‏مى‏خوانيم:" وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً" با توجه به اينكه" سراج" (چراغ) نور از خودش ‏پخش مى‏كند و منبع و سرچشمه نور است و خورشيد در دو آيه فوق تشبيه به سراج شده است ‏روشن مى‏شود كه در آيات مورد بحث نيز اين تفاوت بسيار متناسب است. ‏
خادم کوچک قرآن مجید، 30 دی 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 18, 2009

در پاسخ به آقا كريم
شما فرموديد: «این خدای قادر وقهار که بر اساس فرمایشات قران از همه چیز آگاه است ... از ترس این که مردم کافر شوند وحی نادرست نازل فرموده که زمین مسطح است وخورشید به زباله دان می رود وآدم از گل کوزه گری درست شده ووو..»
در پاسخ چند نكته را عرض مي كنم:
1. من يك استدلالي به دست دادم، به اين قرار:
الف. غرض خدا از ارسال رسل و انزال كتب هدايت بشر در حيات معنوي است و نه آموزش علوم.
ب. آموزش علوم غرض خداوند را نقض و هدايت الهي را بي اثر مي ساخت. براي مثال اگر خداوند مي فرمود: زمين حركت مي كند و خورشيد ثابت است، مردم آن را كذب محض مي پنداشتند.
ج. هيچ عاقلي به كاري كه غرض او را نقض و بي اثر مي كند، نمي پردازد.
د. خداوند در رأس عقلاست و كاري غير عقلايي انجام نمي دهد.
نتيجه اين كه خداوند به آموزش علومي كه غرض او را از ارسال رسل و انزال كتب نقض و بي اثر كند، نمي پردازد.
شما در كداميك از مقدمات اشكال داريد؟
2. آيه مورد استشهاد در زمينه مسطح بودن زمين عبارت است از: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ بِساطاً لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً (نوح، 19-20)؛ و خدا زمين را براى شما فرشى [گسترده‏] ساخت، تا در راههاى فراخ آن برويد.» .
اين آيات چنان كه سياق آن نشان مي دهد، ناظر به كل زمين نيست. «ال» در «الارض» ال عهد است و به آنچه معهود عرب بوده است، بر مي گردد. در اين آيه گفته شده است، خدا سرزميني را كه در آن زندگي مي كنيد، چون فرشي قرار داد كه در راه هاي آن از جايي به جاي ديگر برويد. در اين سخن، هيچ چيز غير علمي گفته نشده است.
3. آيه مربوط به غروب خورشيد در چشمه اي گل آلود مربوط به تصور مردم جزيرة العرب است كه وقتي به جانب غرب مي رفتند، به چشم مشاهده مي كردند، خورشيد به هنگام غروب به درياي سياه فرو مي رود. به آيه مربوط بار ديگر عنايت فرماييد: حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ(كهف، 86)؛ تا آن گاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، (ذوالقرنين) به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گِل‏آلود و سياه غروب مى‏كند». اين مشاهده ظاهري هيچ خلاف واقعي گفته نشده است.
4. آيه مورد اشاره مرتبط به خلقت انسان اوليه است، به اين قرار: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ(حجر، 26)؛ و در حقيقت، انسان را از گِلى خشك، از گلى سياه و بدبو، آفريديم‏».
در اين آيه نيز سخني خلاف علم گفته نشده است. علم متكي به مشاهده است و دست آن از آغاز خلقت بشر كوتاه است و نمي تواند در اين زمينه جز فرضيه هايي اثبات نشده، نظري ارايه دهد.
در ادامه فرموديد: «به نظر شما اگر چیزی نمی گفت بهتر نبود؟»
عرض مي كنم: چنان كه ملاحظه فرموديد، در اين آياتي كه شما اشاره فرموديد، سخن باطلي گفته نشده است؛ اما اگر سخن شما ناظر به آياتي است كه از هفت گانه بودن آسمان ها و نظاير آنها سخن مي گويد و در آنها طبق تصور و تلقي مردم عصر نزول سخن گفته شده است، چنان كه عرض كردم، اين رويه عقلايي است و خلاف آن مورد سرزنش است.
شما فرموديد: «واصولا مگر ایشان در انتخاباتی شرکت کرده که رای مردم به کفر واسلام برایش مهم باشد؟»
عرض مي كنم: وقتي تصريح شده است كه غرض خداوند از ارسال رسل و انزال كتب هدايت مردم است، كاملاً روشن است كه خداوند مي خواهد غرضش تأمين شود.
شما فرموديد: «به نظر شما اگر بطلمیوس می گفت آسمان 9 طبقه است خداوند متعال در وحیش به حضرت همین را می گفت که مردم کافر نشوند؟»
عرض مي كنم: لحن قرآن در زمينه هفت آسمان اين است كه اين خداست كه هفت آسمان را خلق كرده است. به طور طبيعي اگر مردم عصر نزول در آسمان معهود نه جرم سماوي تشخيص داده بودند و آن را مركب از نه آسمان دانسته بودند، تعبير خداوند اين بود كه اين خداست كه اين نه آسمان را خلق كرده است.
در اين گونه تعبيرها به واقع گفته شده است، اين اجرام سماوي هفت گانه اي را كه شما به چشم غير مسلح تشخيص داده ايد، خدا آفريده است. چنين تعبيري چه اشكالي دارد؟

-- نكونام ، Jan 19, 2009

مخالفین این نوشتار یک مشکل اساسی دارند و آن اینکه آنها " قران را مطلق و کلمه به کلمه آن را درست میدانند و حال تمامی پدیده آی دنیا را میخواهند با آن توجیه کنند" برای همین در پاره ای مواقع حضرات معانی را تا جائی تحریف میکنند که گوئی می خواهند بگویند "فلان جا وقتی قرآن گفته است " روز" منظورش همان شب است "
آقای گنجی شما از عقب افتادگی مسلمین گفتید . تردید ندارم در یک محیط منصفانه و خارج از ارعاب - تهدید و قتل بدلیل گفتن حقیقت قطعا می توان ثابت کرد که بسیاری از مشکلات جهان اسلام ناشی از خود دین اسلام است از جمله :
1- اینکه سرزمینهای اسلامی بیشترین بیابانها را دارند ناشی از اسلام (افکار حمورابی)بوده و در بسیاری از کتب تاریخی از سرسبزی جنوب البرز سخن رفته لکن وقتی مشیت ایرانیان بدست الله مدینه افتاد و مردم عوام برای باروری زمینهایشان از اتکا بخود غافل شده و متکی به الله وارداتی شدند بیابان شدن اراضی سرنوشت محتوم کشور بود .
2 - همانگونه که بارها عرض کردم اگر بجای این مجادلات آقایان نکونام و لطف علی و سایرین تلاش کنند تا نقد دین و قران در کشور عملی شود ( البته ایشان بدلیل اعتقاداتشان قطعا چنین نمی کنند) آنوقت میبینند که هزاران ایراد افزون بر ایرادهای آقای گنجی بر قران به اصطلاح مطلق گرفته خواهد شد .و محیط بحث از این حالت ظالمانه ( یک طرف با آزادی بنویسد و طرف دیگر با ترس) خارج میشود.
3 - پیروان قران بصورت عام دو خصیصه مشترک دارند که از یک جا سرچشمه دارد ." آنان برای قبول اینکه دو ضرب در دو میشود چهار هزاران دلیل می خواهند و پس از ارائه دلیلها باز هم قبول نمی کنند ولی اگر کسی ادعا کند که مثلا در فلان جا یک شیر که بر روی تابلو نقاشی شده بود تبدیل به شیر زنده شده و آن فرد کافر را درید( همان داستان امام رضا) هیچ دلیلی نمی خواهند و بلا فاصله میپذیرند.
4 - بسیاری از گفته ها در مورد اسلام و مخصوصا شیعه با تاریخ شفاهی منتقل شده و هیچ ما خذی ندارد و بسیاری از آنچه امروز تاریخ می خوانند در اثر کمبود قافیه در اشعار مداحان و شعرا ایجاد شده برای جور شدن قافیه " پهلوی شکسته زهرا - حسین تشنه لب - ضامن آهو - مولای متقیان - زعفر جنی - .... و خلاصه حقانیت قران ادعا شده است در صورتی که خود آن بنده خدا ( محمد) هم امر به جمع آوری قران نکرد .
5 - با تحریفاتی که برخی کامنت گذاران می فرمایند احتمالا در آینده سن حضرت رسول در زمان ازدواج با عایشه 5 سال کمتر از عایشه ( دو ساله) بوده است .
6- با گفته آقای گنجی که بطور ضمنی بیان شده موافقم که تنها چیز مقدس در دنیا " خرد " است و قطعا اگر روز جزائی باشد منطقا خداوند باید ما را بر اساس خرد و معتقدات شخصی خودمان محاکمه کند و این دقیفا مفهوم ایمان است ( که متاسفانه مسلمین آنرا مصادره کرده اند)

-- ایرانی ، Jan 19, 2009

با خواندن مقاله آقای گنجی این تصور در من به وجود آمد که نکند آقای گنجی فکر می کنند که در 1400 سال پیش علوم تجری وجود نداشته است!!
ولی حقیقت این است که علوم تجربی با اولین تجربه انسان به وجود آمده است. که همواره تجربه های جدیدتر درک انسان از محیط اطرافش را به تکامل رسانده و در خیلی موارد درک قبلی را نقظ کرده و حقیقتی جدید را جایگزین آن کرده است.
فراموش نکنیم که علم نسبی است. و هرگز انسان به تمام علم دست پیدا نخواهد کرد. فراموش نکنیم که در زمان گالیله علم زمانه می گفت که زمین مسطح است. و علم جدید گالیه آن را باطل کرد. اصولا کار دانشمندان نقض علم موجود و خلق علم جدید است. شاید که در آینده بطلان بسیار باور های امروز ما نیز ثابت شود.
و حتی اگر فکر کنیم که علم امروز بشر کامل بوده و هرگز خلاف آن ثابت نمی شود باز فکر نمی کنید که اگر قرار بود قران بر مبنای علم امروز ما با انسان های 1400 سال پیش صحبت می کرد آنها نیز دقیقا به همین دلیلی که دوستان قران را نهی می کنند یعنی عدم هماهنگی با علوم روز (باز تکرار می کنم که علم آن روز بر این باور بوده که زمین مسطح است) قران را نفی کرده و دیگر اصلا قران به ما نمی رسید؟

-- میثم ، Jan 19, 2009

آقای مهران
گل گفتی. من هم تا حالا چند بار سوال کردم که چرا باید صداقت محمد را قبول کرد. منطقی تر این است که بگوییم محمد دروغ می گفته.

-- فرشاد ، Jan 19, 2009

جناب بدون نام
می گویند چندچیز خرده اش بد و آزاردهنده است ، یکی پول خرده ، یکی علم خورده ...
من در زیر معنی دو کلمه را عینا از لغت نامه دهخدا آورده ام می توانید مراجعه کنید. البته درزبان عربی توضیحات بیشتری برای آنها می توانید بیابید . توضیح دیگری لازم نیست.
نور. (ع اِ) ۞ روشنائی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضیاء. سنا. ضوء. شید. فروغ . (یادداشت مؤلف ). کیفیتی که بوسیله ٔ حس بینائی درک میشود و به وساطت آن اشیا دیده می شود. (از اقرب الموارد) (از تعریفات ). روشنی . مقابل تیرگی و تاریکی و ظلمت . ج ، انوار، نیران :
درمعنای نور آمده: روشنی مکتسب و عارضی چون ماه و روشنی منعکس درآینه ، خلاف ضیاء که فروغ خورشیداست.
نورازآن ماه باشد وین ضیا
آن خورشیداین فروخوان ازنبا
شمس راقرآن ضیا خواندای پدر
وآن قمر را نورخواند این دگر (مولوی)
ضیاء. (ع اِ) ضِواء. (منتهی الارب ). روشنی . روشنائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سو. سنا. تاب (در مهتاب ، چنانکه نور شید است در خورشید). روشنائی ذاتی ، چنانکه روشنی خورشید و خلاف روشنی و فروغ مکتسب و عارضی چون نور ماه و آینه که در آن عکس و پرتو روشنی افتاده است . روشنی آفتاب ، و بدان که ضیا از نور قویتر است و نور از سنا قویتر است . (غیاث ) (آنندراج ) :


شمارا به خدا یا به هرچه که اعتقاددارید کمی با دلیل بحث کنید همینطور یک چیزی را نگویید ورها کنید. بله به راحتی می شود یک جمله کوتاه بی پشتوانه گفت و آن راهم دلیل محکم و متقن براثبات چیزی فرض کرد،اگرهم کسی به آن شبهه جواب نداد که دیگر بهتر ، خواهید گفت جوابی نداشتند. اگرهم کسی بخواهد جواب بدهد که باید تمام 24ساعت بنشیند وبه این شبهات جواب بدهد. استحکام قرآن فراتراز آن است که بشود بااین تکه پرانیها آن را مخدوش کرد.

-- ایرانی قدیم ، Jan 19, 2009

برادر عبدو:

از تو صمیمانه خواهش می کنم که دست از سوال کردن بر نداری. تنها راه نجاتت (و نجات ملت ما) سوال کردن است و این که هیچ چیز را بی دلیل قبول نکنیم. حالا هر چه که باشد.

-- بدون نام ، Jan 19, 2009

آقاي لطف علي لطيفي
فرموديد تفاسير جديد براي راضي كردن جوانان كه برتري علم بر قرآن را ..سوال من اين است كه آيا حرف شما با گنجي چه منافاتي دارد؟ او هم مي گويد در آن زمان احساس مي شد قرآن از لحاظ علمي پايين است و مفسرين نيز تفاسير خود را بر مبناي علم تجربي بنا مي كردند. اينجا معلوم مي شود كه اول احساس برتري علم تجربي بر قرآن به وجود آمده و مفسرين پذيرفته اند كه علم تجربي بالاتر است و اگر قرآن مي خواهد حرفي داشته باشد، نبايد با آن مخالف باشد.
در آياتي از قرآن آمده ما زمين را زير انداز شما قرار داديم . ما زمين را گسترانيديم. به نظر شما چيز كروي شكل را مي گسترانند يا مسطح و مانند فرش؟
تا الآن كه ثابت شده جهان آنگونه كه قدما فكر مي كردند نيست و در بهترين حالت آياتي كه در قرآن آمده و مطابق فهم مردم آن زمان بوده(با تاييد خود شما) از علم رايج آن زمان گرفته شده و نه اينكه خدا مي خواسته هم چيزي بگويد كه با نظر مردم آن زمان موافق بيفتد و هم با نظريه صحيح كه سالها بعد قرار است مطرح شود - و كاملا با نظريه اي كه قديم، صحيح به شمار مي رفته و اينك نيست -منافاتي نداشته باشد
هفت لايه بودن زمين مطابق نظر آن زمان است و با توجه به آياتي كه در قرآن است، مورد تاييد قرار گرفته است.
يوم در قرآن را بد متوجه شديد، چرا كه مراد اين بود كه خداوند در چهار روز آسمان را مي سازد و در جايي ديگر مي گويد در دو روز زمين را ساخته است. اگر مي دانستند آسمان چقدر بزرگتر از زمين است اين نسبت را تغيير مي دادند. البته احتمالا شما بگوييد خداوند روزهايش نيز باهم فرق مي كند و مثلا در جايي مراد از دو روز يك ساعت است و در جايي ديگر شش هزار سال!
اشاره كرده بوديد كه ثابت بودن زمين كه با توجه به آن آيه از قرآن كه به نقل از حضرت نوح آمده نمي تواند نظر قطعي قرآن باشد، چرا كه در يكي از قصه هاي قرآن آمده و احتمالا نقل قول باشد؛ سوال اين است كه مگر هفتاد در صد قرآن قصه نيست؟ اگر هر آيه اي كه بر تاييد حرف گنجي باشد را بخواهيد جزء قصه ها به شمار بياوريد، چيزي براي مورد استناد قرار گرفتن باقي مي ماند؟ آيا وقتي يكي از معجزات علمي را در نقل قول كسي يا در داستاني ديديم، دوباره همينطور تفسيرش مي كنيد؟
شهادت دادن پوست بدن مسئله اي پيچيده تر از اين چيزي كه شما گفتيد هست. اگر بخواهيم شهادت چيزي را قبول كنيم آيا نبايد آن موجود يك موجود واحد باشد؟ مي شود دست كسي را بر له و پايش را بر عليه چيزي گواهي بگيريم؟!
گهواره علاوه بر گردش جايگاه رشد نيز هست، به نظر شما با توجه به آيات ديگر كه زمين را محل پرورش و دنيا را مزرعه آخرت و... مي گيرد، آيا در اين مورد مراد از تشبيه به گهواره زمين، گردش آن و اثبات يك امر ثابت نشده علمي است يا محل پرورش بودن گهواره؟
البته با بعضي از خرده هايي كه گنجي ميگيرد نيز موافق نيستم و جاي صحبت بيشتر در آنها مي بينم، مثل در چشمه گل آلود فرو رفتن خورشيد كه صحبت از احساس كردن اين موضوع است، نه بيان حقيقت در آن زمينه.
بزرگترين سوالي كه من از دوستان دارم اين است كه آيا كار قرآن و پيامبر چيست؟ بيان حقايق مادي؟ مگر انسان ها خود چشم و گوش و عقل ندارند كه اينها را بفهمند؟ كار قرآن بشارت دادن است يا جزييات علمي را بيان كردن؟ اگر قرآن سخن پيامبر بگيريم و تمام مطالب كذب را منطقي بدانيم، نه از خدا چيزي كم مي شود نه از پيامبر او. فقط از شما دوستان كه يك عمر استدلال كرديد كه زير بار واقعيت نرويد كم مي شود. اگر بپذيرم كار دين اداره و مديريت و برنامه ريزي كردن براي جامعه امروز نيست و كار او چيزي ديگر است، بار زياد بر دوش دين نمي گذاريم و او را مثل امروز نمي كنيم كه همه از دين و مروجانش ...

-- علي ، Jan 19, 2009

- به نظر آقا ي ميثم چون علوم در حال تغييرند پس نمي توان انتظار داشت كه سخنان قرآن حتي با دانش امروزي همخواني داشته باشد، چون در آينده ممكن است حقايق علمي عوض شود. لطفاً توجه كنيد:
1- به نظر شما ممكن است روزي علم به اين نتيجه برسد كه زمين مسطح است؟ يعني حقايق علمي به ضد خود بدل خواهد شد؟ اگر گفته مي شود كه علوم در حال تغييرند به اين معني نيست كه لزوماً همه قوانين امروزي نقض مي شوند بلكه بيشتر تكميل يافته ها است كه روي مي دهد. علوم امروز در حد خود اعتبار لازم را دارند زيرا به واسطه همين دانش امروز بشر راه درمان بسياري از بيماريها كشف شده، هواپيما و فضاپيما درخدمت بشر است، به راحتي زمان ماه گرفتگي و خورشيد گرفتگي اعلام مي شود، برخلاف گفته قرآن جنس جنين مشخص مي شود، روش رشد نطفه و تبديل ان به انسان كاملاً متفاوت از آنچه قرآن گفته مشخص گرديده استو . . .
2- در مورد حقايق علمي مي گوييد اشكال ندارد كه در حد فهم آن زماني بشر صحبت كرده باشد هرچند غلط. در مورد نقض حقوق اساسي انساني كه مي گوييد مقتضاي آن زمان بوده كه برده داري را بپذيرد و توسعه دهد، حقوق زنان رادر بسياري موارد كمتر از مردان بشمارد. پس چه چيز قرآن جاوداني است و بايد از آن تبعيت كرد؟ بندگي خداوند و به ياد او بودن كه ازجانب يهوديت و مسيحيت هم مطرح شده بود. قصه هاي قرآن هم كه سابقه قبلي داشته اند.
3- چه پيام معرفتي و خداشناسانه در جهت تكامل انسان در آياتي است كه از حقوق و امتيازات شخصي پيامبر در خصوص زنان و روابط خصوصي آنها مطرح شده است؟

-- سارا ، Jan 19, 2009

آقای میثم عزیز آگر قران بدست ما نمیرسید چه ضرری به ما یا ابناء بشر می رسید؟داستان های عاد وثمود وابراهیم ونوح ویونس ویوسف وبنی اسرائیل را که می شد در تورات خواند ودستورات مربوط به زنان هم که تبعیض امیز است ..آیه های برائت عایشه هم که شخصی است..از نظر علمی هم که شما می فرمائید در حد شعور آدم های 1400 سال پیش است ..پس از چه دفاع می کنید؟

-- بدون نام ، Jan 19, 2009

با سلام به برادر نکونام گرامی،
از واکنشی که به سؤالاتم نشان دادید سپاسگزارم. در عین اینکه حاوی مطالبی جدید بود که مورد استفاده قرار گرفت ولی پاسخ سؤالاتم را در آن نیافتم. شاید بهتر باشد آنرا به دو قسمت مجزا تقسیم کنم.

١* « چرا قرآن به ترتیب تارخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده ؟ » پاسخ شما : (( اما بايد دانست كه اهتمام به شناسايي ترتيب نزول قرآن و تفسير قرآن به ترتيب نزول سابقه دارد و اكنون بيش از 5 تفسير قرآن به ترتيب نزول وجود دارد كه البته هنوز جاي كار دارد. اين تفاسير مورد مراجعه و استفاده است و ميان علماي اسلامي مقبول و حتي مورد استقبال واقع شده است و حتي در حال حاضر در قم افراد متعددي به تفسير قرآن به ترتيب نزول روي آورده اند و به تدريج تفاسير آنان به بازار نشر سپرده مي شود. )). سؤال بنده راجع به چگونگی و ترتیب چینش وتحریر قرأن است و پاسخ شما اینست که عده ای مشغول « تفسیر » قران بترتیب نزول هستند.

٢* « کمی عمیق تر به واقعیات موجود توجه کنیم: شما نه تنها مثل برادر لطیفی معتقد نیستید که نحوه نگارش قرآن کریم وحی منزل است بلکه اعتقاد دارید بر خلاف خواست رسول اکرم (ص) و پروردگار است. آیا شما یا هر شخص دیگری مجاز میباشد قرآنی (با یک متن صد درصد یکسان) ولی با ترتیب دیگر = صحیح ( به ترتیب زمان نزول آیات ) ارائه و یا پیشنهاد کنید ؟ آیا در این صورت شما و یا اشخاص دیگر محارب و مرتد و یا ملحد و خارج از دین نخواهید بود ؟ آیا این ارائه و یا پیشنهاد از جانب پیشوایان مذهبی شیعه وسنی و غیره مورد قبول قرار خواهد گرفت ؟ به عنوان اولین گام بنده چنین قرآنی را بسیار منطقی تر از قرآن کنونی خواهم دانست، ولی آیا من مسلمان مخیرم چنین قرآنی بخواهم ؟ واز همه مهمتر چرا در عرض ١٤٠٠ سال تا کنون هیچکدام از این پیشوایان مذهبی مبادرت به چنین ایده خوب وخدا پسندانه ای نکرده است ؟ » پا سخ شما : (( در اين كه ممكن است، برخي از روي تعصب با هر نوآوري و نظريه‌پردازي در دين مخالفت كنند، با شما هم نظرم )) . این را در ارتباط با سؤال و در قیاس با پاسخگو پاسخی شایسته نمیدانم.

مجدداَ به امید پاسخی در خور.

عبدا...

-- Abdo ، Jan 19, 2009

برادر لطف ا... لطیفی،

دو روزی است که منتظر پاسخی به سؤالاتم از جنابعالی میباشم ولی دریغا. از جائیکه میبینم در این سایت کاملاَ فعال هستید این عدم واکنش در مقابل آخرین نوشته ام را نمیتوانم جز بر این حمل نمایم که خاطر شریف از بنده به خاطر نوشته مذکور مکدر است. اگر چنین است عذر مجدد مرا بپذیرید ولی همانطور که به عرض رسید نباید آنرا به عنوان تقابل شخصی برداشت کنید ودر چنین مسائل مهمی احساسات شخصی را محور قرار دهید. ولی انشاا... که اینچنین نیست و عاملی دیگر پوشیده بر من دارد.
بعد ازاین مقدمه میخواستم به عرض برسانم که به علت ابهاماتی که برایم پیش آمده بود سؤالاتی را مطرح کردم که آن برادر گرامی با پاسخهایشان بر این تردیدها افزودند و بنظر من شما شرعأ نسبت به رفع این ابهامات افزوده توسط خودتان مسئول میباشید.

برادران عزیز و بزرگوار نکونام ولطیفی،
با تشکر از پاسخ شما، ولی متأسفانه باید بگویم ای پاسخ ها بر مشکلات افزوده و دامنه تردید ها را وسعت داد. برادر نکونام مینویسد (( نظر پيامبر اسلام(ص) بر اين بود كه قرآن به ترتيب نزول تدوين شود و لذا به حضرت علي(ع) فرمود كه قرآن را اين چنين گرد آورد و او نيز چنين كرد؛ اما متأسفانه پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)، علي(ع) خانه‌نشين شد و قرآن گردآوري شده او نيز مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت.)) ولی برادر لطیفی میفرماید (( 1. بر اساس برخي روايات، چينش موجود سوره ها بر اساس دستور رسول بزرگوار خدا (ص) بوده است. مي دانيم كه قرآن مجيد دو نوع نزول داشته است: يكباره و تدريجي. به نظر مي رسد پيامبر گرامي اسلام در نزول تدريجي آيات بر اساس آنچه از الگوي اصلي قرآن مجید به ايشان وحي شده بود، به نويسندگان وحي دستور مي دادند كه آيات را در كجاي قرآن مجید، كدام سوره قرار دهند. نويسندگان وحي، افراد با سوادي مانند امير المومنين علي عليه السلام بودند كه وقتي آيات نازل مي شد به املاي رسول بزرگوار خدا (ص) آن را مي نوشتند.)) و این دو ضد و نقیض همدیگرند.
برادر لطیفی عزیز در ابتداء باید صادقانه بگویم که دلایل مطروحه دیگر برادرمان آقای نکونام را منطقی تر از بیانات جنابعالی یافتم. البته ایراداتی نیز بر گفته های ایشان نیز وارد است که در ادامه به آن خواهم پرداخت. به هر حال با مطالعات ( اندکی ) که اینجانب دارم در هیچ کجا به چنین ادعائی بر نخورده ام ( لطفاً منبع آنرا ذکر بفرمائید ). و پروردگار یاری نموده و توفیق آنرا بدهد که همگی مان با صداقت با یکدیگر به بحث بپردازیم نه اینکه برای اثبات مواضع ( به حقمان ) به هر وسیله ای متشبث گردیم. ما که از معتقدان هدف وسیله را توجیح میکند که نیستیم!
دلایل دوم، سوم و چهارم منطقی بود و از آن بهره گرفتم، متشکرم.
دلیل پنجم هیچگونه ربطی به مورد سؤال مطروحه : « چرا قرآن به ترتیب تارخ نزول آیات تنظیم ونوشته نشده ؟ » نداشت.
دلیل ششم از نوشته آن برادر عزیز را بسیار سطحی و غیر منطقی و در جای خود دون شأن پروردگار یافتم. (( 6. براي عدم فصل بندي قرآن مجید مطابق الگوي رايج كتابهاي بشري مي توان دلايلي ذكر كرد: ا. تنوع: آدمي فطرتا نيازمند تنوع است. تنوع خستگي را رفع مي كند و نشاط روحي مي آورد. قرآن مجید هم با بيان مطالب متنوع در بسياري از سوره ها چنان كرده است كه مخاطب خسته نشود. 2. تذكر: كلام الهي براي يادآوري به انسانها نازل شده است. اين است كه گاه تلنگري به ذهن آدمي وارد مي كند و بعد سريع مطلب را عوض مي كند. اين عامل سبب شده است كه گاه آيه اي در يك سوره بارها تكرار شود مانند آيه «پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را دروغ مي شماريد؟» در سوره الرحمن و يا داستاني مانند داستان حضرت موسي عليه السلام در نقاط مختلف كتاب الهي تذكر داده شود. باشد تا امت اسلام از سرنوشت قوم بني اسرائيل عبرت گيرند و اشتباهات آنان را تكرار نكنند )) این چه نوع احتجاجی است که خداوند دستور چنین چینش غیر منطقی از آیات را میدهد که میخواسته تنوع ایجاد کرده و رفع خستگی از بندگانش بکند ؟ از شما تمنا دارم خود یکبار دیگر بخصوص دلیل ششم را بازخوانی کنید.
در پایان از آن برادر ارجمند چنانچه این متن به علت صراحتش تند بنظر می آید بنده را عفو بفرمایند. در عین حال قبول کنیم که موضوع به این اهمیت تعارف بردار نیست.
به امید توفیق روز افزونتان.
عبدا...

-- Abdo ، Jan 19, 2009

آقای گنجی عزیز،
جز تشکر کار بیشتری از دستم بر نمی آید، امیدوارم در راه روشنگری همیشه ثابت قدم و استوار باشی.

-- آرش ، Jan 19, 2009

جناب ایرانی قدیم:
اجالتاً تا لغت نامهء دهخدا را دم دست دارید معنای «تابان» را هم زحمتاً پیدا کنید تا من هم به صرات مستقیم هدایت شوم:
يونس ٥:
«اوست كه خورشيد را فروزان و ماه را تابان قرار داد و منازل آن را طرح كرد...»
ببینید آینهء تابان یا شي منعکس کنندهء تابانی هم وجود دارد؟
با سپاس و درود.

-- -منوچهر ، Jan 19, 2009


بسم الله الرحمن الرحیم
در پاسخ به برادر عبدالله
سلام علیکم
پژوهشگران علوم قرآنی در باره این که ترتیب سوره های قرآن فعلی بر اساس دستور الهی ‏بوده است یا خیر، به دو دسته موافق و مخالف تقسیم می شوند. از شما و دکتر نکونام که ‏لطف کرده اید و نظر بنده را نقد نموده اید، تشکر می کنم. لیکن استمرار بحث در این زمینه ‏را در حالی که عده ای اصالت اصل قرآن را هدف گرفته اند درست نمی دانم. برای مطالعه ‏بیشتر می توانید کتاب دکتر نکونام با عنوان مصحف امام علی علیه السلام و نیز کتابی با ‏نظر مخالف او با همین نام اثر حجت الاسلام ایازی را بخوانید. در ضمن پیشنهاد می کنم ‏مقدمه اغلب تفاسیر از جمله تفسیر نوین نوشته مرحوم محمد تقی شریعتی را بخوانید. ‏همچنین می توانید "ترتیب آیات" را در گوگل جست و جو کنید. ‏
با این حال، برای خروج شما از تردید عرض می کنم هر یک از دیدگاه ها که درست باشد ‏وظیفه ما در حال حاضر این است که به قرآن موجود و بر اساس ترتیب فعلی آن عمل کنیم، ‏زیرا رفتار ائمه اطهار علیهم السلام چنین بوده است، هر چند می توانیم از جدول ترتیب ‏نزول سوره ها برای مباحث آموزشی و تفسیری بهره بگیریم.‏

خادم کوچک قرآن مجید، 1 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 19, 2009

«نمونه هايى از رفتار غیورانه و سلحشورانه فرماندهان فتوحات مقدس اسلامی

الف: پختن گوشت انسان در فتح اندلس:

محمّد حجيرى در كتاب فتوح مصر مى نويسد:

موسى بن نصير از فرماندهان فتوحات، كسى را كه بر طنجه (از شهرهاى بندرى مراكش كه در كنار تنگه جبل طارق قرار دارد.) گماشته بود، عزل كرد و طارق بن زياد را بر آن جا گمارد و طارق در آن جا كنيز خود (امّ حكيم) را به همراه داشت. مدّت زمانى براى حفاظت از مرزها در آن جا ماند و اين در سال 92 بود و سپس براى گرفتن قرطبه لشكر كشيد و به جزيره اى وارد شده كه در آن كنيز خود (امّ حكيم) و عدّه اى از سربازان را در آن جا قرار داد و از آن روز آن جزيره را امّ حكيم مى نامند. مسلمانان وقتى به اين جزيره آمدند، عدّه اى به نام كرامين (قومى از مسيحيان كه به شغل انگور كارى مشغول بودند) را در آن جزيره ديدند و آنان را دستگير كردند. «ثمّ عمدوا إلى رجل من الكرامين فذبحوه ثمّ عضّوه وطبخوه»: و آن گاه يكى از مردان كرامى را جلوى چشمان دوستانش سر بريده، قطعه قطعه كردند و او را داخل ديگ قرار داده و پختند، در همين حال مسلمانان در ديگ هاى ديگر گوشت مى پختند; وقتى كه غذا آماده شد، ديگى را كه از گوشت آن مرد بود ـ بى آن كه ديگران متوجه بشوند ـ برگردانده و از گوشتى كه خود پخته بودند خوردند «ومن بقي من الكرامين ينظرون إليهم فلم يشكّوا أنّهم أكلوا لحم صاحبهم، ثمّ أرسلوا من بقي منهم فأخبروا أهل الأندلس أنّهم يأكلون لحم الناس» كرامين يقين كردند كه مسلمانان گوشت انسان مى خورند، پس باقى مانده كرامين به اندلس رفته و به اهل اندلس گفتند: مسلمانان گوشت آدم ها را مى خورند(فتوح مصر وأخبارها، ص 345 ـ 346)

ب: اعدام چهار فرسخى از مردم در جنگ طالقان

در جنگ طالقان كه در سال 91 هجرى اتفاق افتاد، مسلمین چنان كشتار و خون ريزيى صورت گرفت كه در طول تاريخ بشر، كم سابقه و يا حتّى بى سابقه بوده است. ابن اثير مى نويسد:

قتيبه، از فرماندهان نظامى به نيشابور و شهرهاى ديگر نامه نوشت كه به لشكر او بپيوندند و آنان پيش از رسيدن او به طالقان (مراد طالقان خراسان است كه شهرى است ميان مرو و بلخ آن روز. رك: الانساب، ج 4، ص 29، معجم البلدان، ج 4، ص 6) به او پيوستند. نيزك (غلامِ حاكم طالقان) اقدام به خلع قدرتِ حاكم كرده بود. وقتى كه قتيبه به آن جا رسيد:

فقتل من أهلها مقتلة عظيمة وصلب منهم سماطين أربعة فراسخ في نظام واحد

با مردم درگير شد و انبوهى از مردم را به قتل رساند و صفى از مردم را به طول چهار فرسخ به دار آويخت (الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 545)
ج: قتل عام مردم در جنگ گرگان

جنگ گرگان در سال 98 هجرى صورت گرفت، در اين جنگ، غير مسلمانان از فرمانده خليفه درخواست كردند كه ما درهاى شهر را به روى شما مى گشاييم، به شرطى كه حتّى يك نفر از ما كشته نشود; امّا لشكريان غیرتمندخليفه جز يك نفر، همه را كشتند.

ابن اثير مى نويسد: سعيد بن عاص فرمانده ارتش، وارد گرگان شد و با گرفتن دويست هزار دينار با آنان مصالحه كرد. سپس به طميسه (بهبهان) رفتند. با مردم آن جا جنگ كردند، نماز خوف كه حذيفه كيفيّت خواندن آن را به آنان آموزش داد، خوانده شد و با آنان نيز به مقابله برخواستند و سعيد با شمشير بر سر مردم مى كوبيد كه از زير بغل او درآمد.

فسألوا الأمان فأعطاهم على أن لا يقتل منهم رجلاً واحداً، ففتحوا الحصن فقتلوا أجمعين إلاّ رجلاً واحداً ففتحوا الحصن وحوي ما في الحصن

هنگامى كه شهر بهبهان را به محاصره درآوردند، مردم شهر از آنان درخواست امان كردند، به آنان امان داده شد و بنا شد كه حتى يك نفر از آنان كشته نشود. وقتى درب قلعه را باز كردند، به جز يك مرد، همه را كشتند! سپس آن چه كه در قلعه بود تصرف كردند!

الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 110.

و هم‌چنين در قضيه فتح دهستان (استرآباد) رئيس شهر از فرمانده ارتش اموى، يزيد بن مهلب امان خواست وى پس از آن كه امان داد، وارد شهر شده و تمام اموال قيمتى و با ارزش را تصرف كردند و زنان را به اسارت گرفتند و آن گاه همه مردم را كه 14000 نفر بودند قتل عام كرد.(تاريخ الطبري، ج 5، ص 294)

د: با خون مردم آسياب به گردش در آوردند:

يزيد بن مهلّب در سال 98 هجرى هنگام فتح جرجان (گرگان) مى گفت:

فأعطى الله عهدا لئن ظفر بهم أن لا يقلع عنهم ولا يرفع عنهم السيف حتى يطحن بدمائهم ويختبز من ذلك الطحين ويأكل منه.

با خدا پيمان بسته ام كه اگر بر اهل جرجان دست يافتم، آن قدر خون ريزى كنم كه با آن خون، آسياب را به گردش درآورده، گندم آرد نمايم و از آن نان تهيه كرده و بخورم.

تاريخ الطبري، ج 5، ص 300

هـ : قتل عام انسانها و حيوانات در فتح ارمنستان:

ذهبى، از استوانه هاى علمى اهل سنّت، در فتح ارمنستان كه اوائل قرن دوم هجرى (سال 113) اتفاق افتاد مى نويسد: مسلمه برادر هشام بن عبد الملك از اهل حيزان ( حيزان از شهرهاى ارمنستان مى باشد كه نزديكى شهر شيروان واقع شده است.) خواست كه با او صلح كنند، ولى آنان قبول نكردند; پس با ايشان به سختى جنگيد. وقتى كه ايشان از او طلب صلح و امان كردند، قسم خورد كه از ايشان هيچ مردى و حيوانى (سگى) را نكشد; و آنان از جنگ دست برداشتند; «فقتل الجميع إلاّ رجلاً واحداً وكلباً ورأى أنّ هذا سائغاً له، وأنّ الحرب خدعة»; (تاريخ اسلام، ج 7، ص 308، «باب حوادث سنة ثلاث عشرة و مائة».)پس همه ايشان را جز يك سگ و يك مرد كشت; و او چنين تصوّر مى كرد كه اين كار جايز است چون جنگ بر نيرنگ استوار است.

و: كور كردن هزار انسان در جنگ ذات العيون:

ابن اثير مى نويسد:

در جنگ فتح انبار،( تاريخ اسلام، ج 7، ص 308، «باب حوادث سنة ثلاث عشرة و مائة») فرمانده فتوحات به تير اندازان خود دستور داد كه چشمان مردم را هدف بگيرند و آنان در آن روز هزار نفر را كور كردند; تا حدى كه اين جنگ به جنگ «ذات العيون» معروف گشت.(الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 394، تاريخ طبرى، ج 2، ص 575)

ابن كثير مى نويسد:

أمر خالد أصحابه فرشقوهم بالنبال حتى فقأوا منهم ألف عين ، فتصايح الناس ، ذهبت عيون أهل الأنبار، وسمّيت هذه الغزوة ذات العيون

خالد دستور داد كه با تير مردم را هدف قرار دهند تا اين كه چشم هزاران نفر از آنان كور شد. فرياد و ناله مردم سراسر آن جا را فرا گرفت كه چشمان مردم انبار نابود گرديد. از اين رو، اين جنگ را «ذات العيون» ناميدند.

البدايه والنهايه، ج 6، ص 384.

ز: قطع دست و پاى مردم در جنگ فلسطين:

در اين جنگ، كه سال 19 هجرى اتفاق افتاد ابن اثير مى نويسد:

در قضيه فتح فلسطين مسلمانان بر ثابت بن نعيم پيروز گشتند به دستور مروان دست ها و پاهاى او و سه فرزندش را قطع كردند و به دمشق فرستادند و در شهر دمشق آنان را در ورودى مسجد قرار دادند و آن گاه آنان را همان جا به دار آويختند: «فأمر به وبأولاده الثلاثة فقطعت أيديهم وأرجلهم وحملوا إلى دمشق فالقوا على باب المسجد ثمّ صلبهم على أبواب دمشق»;(همان، ج 5، ص 330.)

دقت کنید سایت مؤسسه عالی مذهبی قم این حرفها را برای تمجید از فاتحین مسلمان نقل کرده نه تکذیب یا تقبیح!

-- مهیار ، Jan 19, 2009

بسم الله الرحمن الرحیم
از علی آقا که نقد بنده را نقد کرده است تشکر می کنم. فکر می کنم اگر یک بار دیگر نقد مرا ‏دقیقتر بخوانید اغلب ابهامات رفع می شود. برای مثال برداشت برای راضی کردن جوانان، برداشت ‏درستی از نظر بنده نیست. ‏
از نظر بنده، اینان می خواستند واقعیت های کلام الله را به اطلاع جوانان برسانند، تا وظیفه دینی ‏خود در پرداخت زکات علم را عمل کرده باشند. حال اگر جوانان پذیرفتند چه بهتر و اگر هم ‏نپذیرفتند، اینان وظیفه خود را انجام داده اند.‏
مثال دیگر:‏
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطا نوح، 19 ‏
برای مباحث علمی باید ترجمه دقیق باشد. قاموس قرآن، ج‏1، ص: 192 کلمه بسط و بساطا ‏را این گونه معرفی کرده است:‏
‏«بَسط: گشودن. وسعت دادن. گستردن.‏
هر سه معنى نزديك بهم‏اند «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ» شورى: 27، اگر ‏خدا روزى را بر بندگانش گشايش ميداد، حتما در زمين طغيان ميكردند. ‏
‏ «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً» نوح: 19، خدا زمين را براى شما گسترده قرار داده است. ‏راغب گفته: بساط بمعنى زمين گسترده و وسعت يافته است.» ‏
پس بساطا از ریشه به معنای گشودن، وسعت دادن و گستردن است. آیا شما منکرید؟ به ‏نقشه کره زمین بنگرید تا ببینید که همین آیه یک معجزه علمی است. زیرا در زمانی که ‏مردم خبر از وجود قاره آمریکا نداشتند و نیز جدا شدن آن از بخش اصلی کره زمین را ‏درک نمی کردند، از کلمه ای برای بیان گسترش دادن زمین استفاده کرده است که جای ‏دیگری یکی از مشتقات آن کلمه را برای باز کردن دو دست استفاده کرده است. (بَلْ يَداهُ ‏مَبْسُوطَتانِ: بلکه دو دست او گشوده است. مائده:64) این ریزه کاریهاست که مرا شیفته قرآن ‏ساخته است.‏
خادم کوچک قرآن مجید، 1 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 19, 2009

ضرورت تفسير قرآن در بستر تاريخي
در زمينه ضرورت اين كار چند نكته را به عرض مي رسانم:
1. به نظر من قرآن متني تاريخي است كه طي 23 سال دوره نبوت پيامبر اسلام(ص) و به اقتضاي شرايط متطور و مخاطبان و موضوعات متفاوت آن عصر فراهم آمده است.
عدم توجه به اين مهم بدانديشي هايي را هم براي سنتي ها و هم براي دگرانديشان موجب شده است.
سنتي ها به تصور اين كه اگر قرآن خطاب به مردم عصر نزول باشد و به اقتضاي احوال و شرايط آنان نازل شده باشد و در آن با دانش و فرهنگ عصر نزول مماشات شده باشد، نقصي براي قرآن است، در صدر بر آمده اند، از قرآن دفاعي ناشيانه و تعصب آلود بكنند. از سويي گفته‌اند: مخاطب قرآن همه مردم در هر و نسل هستند و لذا اعا مي كنند، احكام و معارف قرآن با دانش هاي جديد بشري مطابقت دارد و حتي در آن اعجاز علمي وجود دارد؛ يعني از حقايقي سخن رفته است كه دانش بشر در اعصار گذشته به آنها پي نبرده بودند و امروز بر اثر پيشرفت دانش بشري به آنها واقف شده اند و از سوي ديگر در باره مواردي كه تعارض با دانش بشري دارد، گفته اند: دانش بشري قطعي نيست و آنچه در قرآن آمده است، خلاف قطعيات علوم نمي تواند باشد.
دگرانديشان نيز هجمات ناشيانه اي را به قرآن آغاز كرده اند و با ايراداتي غير وارد، قرآن را مختص عصر نزول و مردم مكه دانسته اند و حتي آن را ساخته شخص پيامبر برشمرده اند و اعا كرده اند، اگر ما بخواهيم به پيشرفتي دست پيدا كنيم، بايد قرآن و دين را كنار بنهيم.
به نظر من هر دو گروه اشتباه مي كنند و علت اشتباه هر دو گروه اين است كه اين واقعيت را ناديده مي گيرند كه قرآن متني تاريخي و متناسب با مقتضيات عرب حجاز عصر پيامبر اسلام(ص) است و در عين حال قابل تسري و تعميم به ساير عصرها و نسل هاست.
2. پذيرش اين كه قرآن متناسب با مقتضيات عرب حجاز عصر پيامبر اسلام(ص) نازل شده است، تمام ناهم خواني هاي قرآن را با اعصار و امصار ديگر توجيه پذير مي سازد. به موجب آن نه توقع داريم، قرآن حاوي اعجاز علمي باشد و نه وجود پاره اي از آموزه هاي مخالف علوم جديد را نقصي براي قرآن مي شماريم.
جهت آن اين است كه غرض از نزول قرآن آموزش علوم به بشر نبوده است؛ بلكه غرض اين بوده است كه باورهاي اعتقادي و رفتارهاي اخلاقي و اجتماعي مردم را اصلاح كند و آنان را به زندگي اخلاقي و انساني سوق دهد.
در اصلاح باورها و رفتارهاي عرب هم سعي شده است، تدريجي باشد تا با مخالف هاي سرسختانه آنان همراه نباشد. نيز تلاش شده است، از همان باورها و سنن رايج عرب بهره برداري شود؛ مگر مواردي كه مخالفت آنها با عقل و فطرت بشري محرز بوده است.
به موجب اين تلقي هيچ اشكالي ندارد كه خداوند در قرآن از هفت تا بودن آسمان و آفرينش آسمان و زمين در شش روز سخن گفته باشد. چون خداوند در آيات مربوط در مقام آموزش علوم نبوده است؛ بلكه در مقام بيان اين حقيقت بوده است كه آفرينش و اداره جهان كار خداست و اين حقيقت چيزي نيست كه بتوان آن را انكار كرد؛ چون عقل آدمي حكم مي كند، اين جهان با اين پيچيدگي بايد با اتكاي به شعور و قدرت عظيم آفريده شده و مديريت شود.
نيز به موجب اين تلقي در صدد بر نخواهيم آمد، احكام و سنن اجتماعي خاص عرب عصر نزول كه در شرايط خودش عاقلانه و عادلانه بوده است، به اعصار ديگر هم تسري و تعميم بدهيم و براي مثال بگوييم، اگر در آن عصر برده داري بوده است، بايد در دوره معاصر هم برده داري باشد و اگر در آن دوره به مردان اجازه داده مي شد، زناني كه را ناموس خود را حفظ نمي كنند، كتك زد، در دوره معاصر هم بايد چنين كرد.
3. پذيرش حقايقي كه ياد شد، به ما القا مي كند، اگر مي خواهيم قرآن را به درستي فهم و تفسير كنيم، بايد همان ذهنيات و شرايطي را كه عرب حجاز عصر نزول داشته اند، بازسازي كنيم تا بتوانيم به درك درستي از قرآن نايل شويم.
به موجب آن استفاده از دانش هاي بشري نظير علم و فلسفه در فهم و تفسير قرآن نادرست خواهد بود و تعريفي جز تفسير به رأي نخواهد داشت.
4. پذيرش واقعياتي كه آمد، ما را وا مي دارد كه اگر بخواهيم معارف و احكام قرآن را به دوره معاصر تسري و تعميم بدهيم، به ترجمه فرهنگي قرآن روي بياوريم و معادل هاي مناسب اين دوره را براي قرآن شناسايي كنيم و آن معادل ها را نسخه هاي قرآن براي دوره معاصر معرفي نماييم.
براي مثال اگر در قرآن آمده است كه براي مبارزه با دشمن اسب تهيه كنيد، بايد با گرفتن غرض اصلي اين حكم و با تكيه به آن بگوييم، پيام قرآن براي اين عصر اين است كه براي مبارزه با دشمن نفربرزرهي تهيه كنيد.

-- نكونام ، Jan 20, 2009

آقاي لطيفي و بقيه دوستان همان كاري را مي كنند كه آقاي گنجي نقد مي كنند
اين ها با كلي تفسير و تاويل مي خواهند نشان دهند كه قرآن با علوم تجربي ناسازگار نيست
در حالي كه حرف آقاي گنجي اين است:
اگر قران كلام الله است
و اگر علوم تجربي غير يقيني است و ممكن است بسياري از قضاياي حتي بديهي علوم تجربي براي ما براي انسان هاي سال هاي بعد رد شده و حتي مضحكانه باشد
پس چرا شما به جاي پافشاري بر نظرات قران الهي به فكر سازگار كردن قرآن با آنها افتاده ايد
و اين را به منزله شكست تحدي مي دانند
‌(در ضمن در ايران چند روزي است زمانه فيلتر شده و در صفحه اول سايت نوشته شده با دستور مقامات قضايي سايت بسته شده و اين آمدن ما را به زمانه دشوار كرده )

-- فراز ، Jan 20, 2009

شانس آوردیم که 1400 سال پیش، کسی قصه شنگول و منگول و حبه انگور را برای محمد تعریف نکرده! وگر نه محمد به عنوان یک داستان عبرت آموز توی قران می آورد و حالا هم دوستان! کلی در باب فصاحت و بلاغت و آموزنده بودن و معجزه بودن این داستان برای ما استدلال می کردند.

-- بدون نام ، Jan 20, 2009

سؤال: چرا برخی از گزاره های ناظر به طبیعت و تاریخ که در قرآن آمده امروزه نادرست از آب در آمده اند؟ آیا این گزاره ها نیز جهت تایید نظر عقلای وقت آمده؟ طبق رویکرد شما باید گفت حتما بر روی این گزاره ها در زمان نزول وحی اجماع بین عقلاء وقت وجود داشته و شرع نخواسته در برابر این نظرات اجماعی قد علم کند . بسیار خوب , اما به چه علت؟ برای تشویق مردم به باور داشتن به یک سری اطلاعات به واقع نادرست؟ اگر اینطور است چرا درباره گزاره های متافیزیکی نیز نتوان چنین سخن گفت؟ شاید عقلای وقت بر روی یک سری گزاره های متافیزیکی اجماع داشته اند و گزاره های متافیزیکی موجود در قرآن صرفا در جهت تایید آنها آمده باشد؟

پاسخ: در نوشته ها و مصاحبه های برخی عزیزان و صاحب نظران نیز، پرسش هایی از این گونه به فراوانی دیده می شود. من در این مختصر، صرفا به چند نکته اشاره می کنم؛

یکم) قرآن خود به پیامبران (و پیروان ایشان) دستور داده است که «و جادلهم بالتی هی احسن=با آنان به بهترین گونه، مجادله کن». همه ی اهل نظر و منطق می دانند که در «مجادله» باید از گزاره هایی بهره گرفت که مورد قبول طرف مقابل بحث باشد، خواه شما آن گزاره ها را پذیرفته باشید و یا نپذیرفته باشید. در حالت دوم(که آن گزاره را نپذیرفته باشید) در حقیقت به طرف مقابل بحث خود، ارفاق می کنید و فرض را بر صحت مدعای او قرار می دهید. در این صورت، اگر بتوانید نتیجه را به نفع «ادعای اختلافی خویش با او» به پایان ببرید، قوت علمی شما و برتری استدلال شما بر او به اثبات می رسد و طرف مقابل نیز وادار به اقرار به شکست می شود.
اگر در استدلال، صرفا بر گزاره های مورد قبول خود پافشاری کنید و از آن ها بهره گیرید و کاری به عدم پذیرش طرف مقابل نسبت به گزاره های استدلالی خود نداشته باشید، اولا؛ بحث و نزاع صغروی می شود و ثانیا؛ به نتیجه ی قانع کننده ای برای رقیب فکری شما منتج نخواهد شد.

دوم) محمدبن عبدالله(ص) باید راه اقناع مردمی را درپیش می گرفت که جابه جا، با او و آموزه های شریعت او مخالفت کرده و او را «مجنون، شاعر، ساحر و امثال آن» می خواندند. او باید از گزاره های مناسب مورد قبول مخالفان بهره می گرفت تا راه نفوذ در جامعه ی بسته ی جاهلی را بگشاید و مفاهیم اصلی مورد نظر خود (مثل؛ توحید، معاد، اخلاق، انسانیت، تفکر و تعقل، عدالت و حریت) را از این مسیر تنگ و دشوار به اذهان سنگواره ی مردم سنگ پرست آن روزگار بکوبد تا بلکه به خود آیند و اندکی تفکر کنند.
هیچ عاقلی مجاز نمی شمارد که یک انسان تنها و بدون یار و یاور، در این جنگ نابرابر، جبهه های جدید و متکثری را در برابر خود و مخاطبان خود بگشاید و بر عدد مخالفان سرسخت خود بیافزاید و مثلا منجمان و طبیبان را نیز به مبارزه بطلبد و بدون توجه به محدودیت های بی‌شمار آن روزگاران، خود را درگیر نقض و ابرام «هیئت بطلمیوسی» و هزاران اعتقاد ناصحیح تجربی آن زمان کند. سکوت او نسبت به صحت یا عدم صحت آن نظریات، نمی توانست «تشویق کننده» ارزیابی شود.
علاوه بر آنکه اساس دعوت او، ناظر به این جهات زندگی بشری نبوده و نیست. او آمده است تا «بردگی فکری آدمیان» را درمان کند و از شر «اشراف غیر شریف» نجات بخشد. او می خواهد آن همه خدایان سنگی نا منعطف را با یگانه خدای لطیف خبیر بی نیاز از آدمیان و عبادت های غیر عقلانی ایشان، جایگزین کند و آنان را به اخلاق نیک و انسانیت فراخواند. اگر فرصتی می داشت، باید پس از آن به «بردگی جسمی» آدمیان برای همیشه پایان می داد که چنین فرصتی نیافت. آیا انصاف است که در این فرصت اندک، که هرگز حسرت آن را برای ساعتی فراموش نکرد، خود را درگیر مسائلی می کرد که امکان اثبات صحت و سقم تجربی آن را برای مخاطبان خویش نداشت؟!! به گفته‌ی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) آخرین جمله‌ای که بر زبان پیامبر خدا(ص) جاری شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد این بود که؛«از خدا بترسید در باره ی حق دو گروه از آدمیان؛ زنان و بردگان». آیا این سخن آخر پیامبر رحمت، فریاد شکسته در گلوی او از حسرت کمبود فرصت برای احقاق تمامی حق این دو گروه آدمی نبود؟!!
آیا در برابر این مسئولیت های سنگین انسانی و عقلانی برجای مانده، او حق داشت که خود را درگیر دعوای پایان ناپذیر و غیر قابل اثبات با شبه عالمانی کند که خود را دارای دانش هیئت و نجوم و طب می دانستند و بسیاری از آنان حقیقتا فاقد جایگاه علمی بودند. علاوه بر آنکه دست پیامبر هم از اثبات مدعیات علمی (بر فرض که می دانست و یا لازم بود بداند) بخاطر نبودن امکانات لازم برای اثبات در آن زمان، عاجز بود. از طرفی «کلام خدا» نیز با تأکید مکررش در قرآن بر «لزوم سخن گفتن با آدمیان در اندازه ی فهم و شعور آنان»، نمی توانست به نقض این رویکرد پرداخته و چیزی بگوید که فاهمه و واهمه ی مردم را دچار تشتت کرده و از توجه به غرض اصلی خداوند سبحان، باز دارد.

سوم) آنچه البته مانع حقیقی برای رساندن پیام الهی به بشریت بود، باید خدای سبحان دانش مقابله و راه غلبه بر آن را به پیامبرش می آموخت و نشان می داد تا با کنار زدن آن موانع، راه رشد را به آدمیان نشان دهد.
بنا بر این، عقلا چاره ای برای پیامبر خدا نمانده بود جز آنکه از این مسیر محدود انسانی عبور کند و دائما در تنزیل و تنزل باشد و تفسیر و تبیین خویش از کلام خداوندی را در مرتبه ی فهم بشری قرار دهد تا راهی به دهی گشاید و یکی را به یکتایی رساند.

چهارم) بحث احکام شریعت که همچون قوانین موجود در سایر جوامع، صرفا برای تنظیم زندگی مناسب و ایجاد نظم و زمینه سازی مناسب برای رشد و تعالی مادی و معنوی بشر تشریع شده اند، تابع شرایط متعدد زندگی بشری بوده و هست. شریعت محمدی(ص) در آغاز تاریخ بشریت پدیدار نشده است تا مجبور باشد خود به تأسیس همه ی قوانین اقدام کند. بشر قبل از زمان بعثت پیامبر خاتم، همه ی نیازهای خود را مبتنی بر شرایع پیشین و یا اندیشه های درست و نادرست بشری تأمین می کرد. طبیعت بشری و فطرت او، در بسیاری موارد، راه درست را به آنان نشان داده بود. ازدواج، حکومت، خرید و فروش، خوردنی ها و آشامیدنی ها، قرض، اجاره، مجازات های گوناگون و ... همه و همه قبل از شریعت محمدی(ص) وجود داشت و تنها در چند و چون آن اندک تغییراتی را از سوی شارع، می توان مشاهده کرد.
اگر مشکلاتی وجود داشت که داشت، مربوط به تعدی و تجاوز بشری از نسخه های فطری و طبیعی بود و به همین جهت، «اسلام» به عنوان تنها دین خدای یگانه که «مبتنی بر فطرت انسان» است، شرایع مختلفه‌ی «نوحی، ابراهیمی، موسوی، مسیحی و محمدی» را برای تبیین و توضیح و تصحیح راهکارها به سمتی مناسب با فطرت بشری، تشریع کرد و با «آموزه های پیامبرانی چون؛ زرتشت، بودا و کسانی که نام آن ها در کتاب های مقدس آمده و یا نیامده است» به ترویج آن در مجامع مختلف بشری پرداخت.
رویکردهای اصیل تمامی یا اکثر این شرایع، توحیدی است و اعتقاد به عالم دیگر در آن آشکار است. اگر در آیین بودا سخنی از خدا نیامده است، درست به این خاطر بوده که مردم آن سرزمین، از کثرت خدایان، نسبت به لفظ و مفهوم خدا اشباع شده بودند و مشکل اصلی آنان نبود یا کمبود شدید معنویت در روابط انسان با همنوعان و مجموعه ی هستی بود.
آری می‌توان مدعی شد که در این امور نیز شریعت محمدی(ص) در بسیاری از آموزه های اعتقادی با سایر شرایع همنوا است و سخن تازه‌ای نیاورده است و تنها به یادآوری اندیشه های صحیح پیشین پرداخته و اگر توضیحی لازم داشته، آن را افزوده و تکمیل کرده است. به همین جهت قرآن را با عنوان «ذکر» یعنی «یادآور» معرفی کرده است.
البته رشد رویکردهای مشرکانه و نشستن غبار آن بر اندیشه ی برخی یهودیانی که «عزیر» را پسر خدا خوانده بودند و مسیحیانی که «مسیح» را پسر خدا خوانده بودند و تثلیث معروف را بیان می داشتند، سبب شد تا خدای رحمان، مجددا توحید خالص را یادآوری کند و همگان را به آن فراخواند.

-- نكونام ، Jan 20, 2009

بسم الله الرحمن الرحیم
در پاسخ به مهیار
اسلام کوچک ترین ستمی را تأیید نمی کند. شیعیان، نزدیک به چهارده قرن است که عزادار ‏فاجعه کربلا هستند. امام حسین علیه السلام که این گونه ستمها را می دید حاضر نشد با یزید ‏بیعت کند. مردم کوفه از او دعوت کردند تا در این شهر حکومت اسلامی تشکیل دهد اما به ‏دلایل مختلف، بسیاری چنان کردند که خود می دانید. اهل بیت رسول الله (ص) مفسران واقعی ‏قرآن هستند، حکومتها وقتی از اینان فاصله گرفتند، در عمل دچار مشکل شدند و از قرآن هم ‏فاصله گرفتند. ‏
هر چند در کتابهای تاریخی دروغ و اغراق هم گاه به چشم می خورد اما اگر ستمی رخ داده ‏باشد، ما به هیچ وجه آن ستم را تأیید نمی کنیم و آن را خلاف قرآن می دانیم. این پیام الهی ‏است که :‏
‏...وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (شعراء: 227) و كسانى كه ستم كردند بزودى خواهند ‏دانست كه به چه جا و چه روزى درافتند. (ترجمه از جلال الدین فارسی)‏
خادم کوچک قرآن مجید، 1 بهمن 1387‏

-- لطف علی لطیفی ، Jan 20, 2009

آقای نکونام
تشکر می کنم از مطلب خوبتان و تشکر می کنم اگر صریح بفرمایید که:
آیا شما هم مثل آقای خرمشاهی معتقدید که در قرآن خرافات وجود دارد یا نه ؟بی آنکه وارد دلایل و اهداف آن بشوید. لطفآ آیه نمونه بدهید.

-- الفبا ، Jan 20, 2009

بسیار مبارک است .بند 1 از کامنت آقای نکونام را بخوانید .ایشان کاملا پذیرفته اند که قرآن بر خلاف حق و واقع سخن گفته است ولی این همراهی قران با جاهلان را به گردن مردم عوامی انداخته اند که قران بارها ادعا نموده آمده است آنها را از جهالت بیرن کشد و بر همین اساس مسلمین صدر اسلام شخصی همچون " ابوالحکمت" را که بسیار دانا بود و تنها جرمش این بود که میگفت سخنان پیامبر ناحق است را به " ابو جهل" تغییر نام دادند . در صورتی که طبق بند اول از فرمایشات پر مغلطه آقای نکونام ناحق بودن آیات الهی بخاطر این بوده است که مردم در سطح پایین علمی بودند . البته شواهد تاریخی نشان میدهد که جناب الله مکه وقتی دید بعد از 13 سال سخن گفتن از خوبیها و انسانیت کارش به جائی نکشید و تعداد پیروان حضرت رسول به 100 نفر هم نرسیدند پس از هجرت از مکه و تبدیل شدن به الله مدینه تصمیم گرفت از اعراب جاهلیت نیز پیشی گیرد و غزا را استراتژی خود قرارداد و این الله جدید ظرف 10 سال تمام عربستان را گرفت پس محمد یا بهتر بگویم همان الله دید با همراهی با مردم بهتر میتواند زندگی کند لذا حج و غزوه که یک سنت جاهلان بود را تمام و کمال پذیرفت – ماههای حرام را پذیرفت و این ارثیه به ما هم رسیده است که اگر در ماه حرام تصادف کنیم ( غیر عمد) باید دیه بسیار بیشتر دهیم ---
آقای نکونام قبلا گفتند که دکترای " علوم قرانی " دارند . اگر این رادیو زمانه گرامی دست از سانسور گریها در مورد متون بدون توهین بر میداشت شاید آقای نکونام قبلا اعتراض مرا میخواند و دیگر در اینجا گرفتار مغلطه نمیشد . ایشان در بند 2 می فرمایند "هدف قران آموزش علوم نیست ". سوال من این است که پس این چه علوم قرانی است که ایشان در آن دکترا دارند ؟ و دانشیار هستند ؟ همانگونه که در کامنت سانسور شده ام گفته ام برای من غیر قابل فهم است که علومی داشته باشیم که از قران نشات گرفته باشد و در این مورد با آقای نکونام کاملا موافقم که علومی وجود ندارد . آقای نکونام –آقای لطف علی -...برای حرمت گذاشتن بر انسانیت انسان بیائید علم منطق را بر قران اعمال کنید و قوانین قیاس – استقرا - ... را بشکل محکم و ریاضی آن در مورد این کتاب که مدعی مطلق و وحی بودن آن هستید بر آن اعمال کنید ببینید که واقعا دارید استدلال میکنید یا توجیه ؟ بنظر من قران مانند تابلوئی است که منظره ای در آن کشیده شده در آن منظره دریا برنگ قرمز –درختان برنگ آبی – آسمان نارنجی و انسانها را همچون گرگ کشیده اند و عده ای دنبال این هستند که به مردم بگویند آن قرمز که میبینید در اصل آبی است و آن آبی سبز است و آن نارنجی آبی است و آن چهارپایان هم که میبینید دو پا بیشتر ندارند . شما آقایان هم تا کی میخواهید مسطح را گرد - روز را شب – سیاه را سفید خوانده و دائم توضیح دهید بگونه ای که هیچ آیه ای را بدون توضیح نتوان خواند ... آیا این عمل توهین به فهم انسان نیست ؟ من میدانم اغلب مسلمین برای اینکه دو دو تا میشود چهار تا هزاران دلیل می خواهند و پس از شنیدن دلیلها باز هم قبول نمیکنند . ولی برای اینکه کسی پیدا شود که بتواند کره ماه را به دو نیم کند هیچ دلیل نخواسته و فوری میپذیرند.

-- ایرانی ، Jan 21, 2009

در پاسخ به سؤال الفبا
قبل از ورود به پاسخ يادآور شوم كه يادداشت اخير از آقاي احمد قابل در وبلاگش به نام «شريعت عقلاني» بود و منبع آن را نيز در همان يادداشت ياد كرده بودم؛ اما دبير محترم سايت زمانه حذف فرمودند؛ اما من به جهت رعايت امانت علمي در اين يادداشت لازم دانستم، به آن توجه دهم.
در پاسخ «الفبا» عرض بكنم كه در قرآن با دانش و فرهنگ عرب حجاز عصر پيامبر اسلام(ص) مماشات شده است؛ براي مثال آنان با چشم غير مسلح خود، هفت جرم سماوي متحرك در آسمان مشاهده مي كردند و لذا به هفت تا بودن آسمان باور داشتند، در قرآن نيز آمده است كه خدا اين هفت آسمان را خلق كرده است يا آن مردم با نگاه ظاهري خود مي ديدند كه خورشيد در آسمان از شرق به غرب حركت مي كند و از رهگذر آن شب و روز به وجود مي آيد، لذا در قرآن آمده است كه حركت خورشيد و پديد آمدن شب و روز از رهگذر آن از نشانه هاي قدرت الهي است.
از اين نمونه ها نتيجه گرفته مي شود كه خداوند در قرآن در قالب همان باورهاي عاميانه مردم سخن گفته است.
اگر شما مي فرماييد باورهاي عاميانه مردم خرافه است، من عرض مي كنم، آري در قرآن اين گونه از خرافه ها آمده است و اصلاح اين خرافه ها جز اغراض خدا از ارسال رسل و انزال كتب نبوده است؛ به علاوه پرداختن به اصلاح آنها غرض اصلي خداوند را كه هدايت اخلاقي و اعتقادي مردم بود، نقض مي كرد. براي مثال اگر به آنان گفته مي شد، خورشيد ثابت است و زمين حركت مي كند، بي ترديد آن را كذب محض مي شمردند و بسا بهانه اي مي شد كه آموزه هاي اخلاقي و اعتقادي قرآن را نيز نپذيرند.
مسكوت نهادن باورهايي غير علمي كاري عقلايي بوده است؛ چون خداوند در مقام آموزش علمي نبوده است؛ به علاوه به هدايت اخلاقي و اعتقادي كه خداوند در مقام آن بوده، زيان وارد مي كرد.
آقاي احمد قابل تحليل ديگري نيز دارد. او مي گويد: مسكوت نهادن باورهاي غير علمي عرب از قبيل جدل است. در جدل چنين است كه باورهاي خصم مسكوت و مفروض گرفته مي شود و از آن بر ضد خصم استفاده مي گردد. يعني در اين گونه موارد براي مثال گفته شده است: اين حركت خورشيدي را كه به باور شما از به دور زمين است و از رهگذر آن شب و روز به وجود مي آيد، چه كسي پديد آورده است؟ آيا جز اين است كه آن را يك شعور و قدرت عظيمي به نام الله پديد آوره است؟ پس او را بپرستيد؛ نه بت هايي را كه خود مي سازيد و هيچ قدرت و شعوري ندارد.

-- نكونام ، Jan 21, 2009

مثل همیشه عالی بود

-- پیمان روشن ضمیر ، Jan 21, 2009

منوچهرعزیز
شما به صرات هدایت شده ای وخودت هم بهترازمن این رامی دانی ونیازی هم به راهنمایی و هدایت من وامثال من نداری. این ما هستیم که زحمتا" بایددرلغت نامه ها دنبال پیدا کردن صراط خودباشیم.

-- ایرانی قدیم ، Jan 21, 2009

توصيه به رعايت اخلاق علمي
برخي از يادداشت گذاران با بغض و كينه تمام به اسلام و همراه با تعابيري زننده سخن مي گويند؛ حال آن كه در بحث علمي بايد فقط منطق و استدلال حاكم باشد و ادب و احترام افراد و مقدسات مخاطبان را رعايت كرد.
در بحث هم كلي گويي نبايد كرد. كلي گويي سر بي صاحب تراشيدن است. هر اشكال و ايرادي كه درباره قرآن و اسلام تصور مي شود، به طور موردي مطرح شود تا پاسخگويان هم به روشني بتوانند اظهار نظر كنند.
گوهر دين اسلام تسليم خداوند بودن و اخلاص و اخلاق پيشه كردن است و ما به آن سخت نيازمنديم تا زندگي انساني و اخلاقي داشته باشيم.
اگر مسلمانان ابوالحكم را ابوجهل ناميدند، از آن رو بود كه به اعتراف خودش، اخلاص نداشت و تسليم حق نبود. او عليرغم ايمان به صداقت و امانت پيامبر اسلام(ص)، او را تكذيب مي كرد و مي گفت: من مي پذيرم كه محمد راست مي گويد؛ اما من نمي توانم، حاكميت بر مكه را رها كنم و دوباره زيردست بني هاشم قرار بگيرم. گفتني است كه بعد از عبد المطلب جد پيامبر اسلام(ص)، حاكميت مكه در اختيار وليد بن مغيره عموي ابوجهل قرار گرفته بود و چون به هنگام بعثت، وليد پير شده و به سن هشتاد رسيده بود، رياست مكه عملاً در اختيار ابوجهل بود.

-- نكونام ، Jan 21, 2009

نکونام گرامی .
گفته اید:«توصيه به رعايت اخلاق علمي
برخي از يادداشت گذاران با بغض و كينه تمام به اسلام و همراه با تعابيري زننده سخن مي گويند؛ حال آن كه در بحث علمي بايد فقط منطق و استدلال حاكم باشد و ادب و احترام افراد و مقدسات مخاطبان را رعايت كرد.»
مگر آنکه اخلاق علمی شما با همه فرق داشته باشد، احترام مقدسات جایی در اخلاق«علمی» ندارد. بی پروا بگویم هیچ چیز مقدس تر از حقیقت نیست و «مغلطه ی توهین به مقدسات» جایی در اخلاق علمی ندارد. این توصیه ی شما را «با متد گنجی» در مورد فرمایشات خودتان به کار می بریم تا آثار سو آن مشخص شود:
مقدسات هر شخصی برگرفته از اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی وی است. فرد مسیحی، مسلمان، بهایی و بی دین می توانند با این توصیه ی شما، شما را فاقد اخلاق علمی معرفی کنند چرا که تقریباً برای هر سخنی میتوان عقیده و باوری یافت که مورد توهین قرار گرفته باشد. در چنین صورتی قدرت تکلم و استدلالی که شما حاکم دانسته اید از اعتبار ساقط میشود.
جمله ی ذیل خود را بنگرید:
«البته رشد رویکردهای مشرکانه و نشستن غبار آن بر اندیشه ی برخی یهودیانی که «عزیر» را پسر خدا خوانده بودند و مسیحیانی که «مسیح» را پسر خدا خوانده بودند و تثلیث معروف را بیان می داشتند، سبب شد تا خدای رحمان، مجددا توحید خالص را یادآوری کند و همگان را به آن فراخواند.»
عده کسانی که به تعبیر خودتان به مقدسات آنها توهین کرده اید متجاوز از شمار کل مسلمین جهان است.
بنابراین «مغلطه ی توهین به مقدسات» مغلطه ای بیش نیست و در اخلاق علمي جایگاهی ندارد.
-منوچهر

-- -منوچهر ، Jan 21, 2009

آقای نکونام گرامی
از پاسختان به سوالم تشکر می کنم . قصد من فقط یادگیری و بهره بردن از دانش متخصصینی امثال جنابعالی است. البته شاید نتیجه گیری من از آیات قرآن کریم با نتیجه گیری کسانی که از آنان یادگرفته ام فرق کند .
بسیار عالی و به حق فرموده اید که:
/ ....براي مثال اگر به آنان گفته مي شد، خورشيد ثابت است و زمين حركت مي كند، بي ترديد آن را كذب محض مي شمردند و بسا بهانه اي مي شد كه آموزه هاي اخلاقي و اعتقادي قرآن را نيز نپذيرند..../
اما در حقانیت این جمله که فرموده اید:
/ ...در قرآن آمده است كه حركت خورشيد و پديد آمدن شب و روز از رهگذر آن از نشانه هاي قدرت الهي است.../ من تردید دارم
لطفآ بنویسید کدام آیه یا آیات قرآن تصریح و یا اشاره به حرکت خورشید دارند؟
خیلی ممنون

-- الفبا ، Jan 22, 2009

قرآن كتاب هدايت ديني، نه كتاب علمي
قرآن يك كتاب هدايت ديني صرف است و به همين رو در زمينه علوم تجربي به همان اطلاعات ظاهري كه مردم عصر نزول داشتند، تكيه كرده است؛ ولو آن اطلاعات ظاهري با كشفيات جديد بشري ناسازگار باشد؛ نظير حركت ظاهري خورشيد و پديد آمدن شب و روز از رهگذر آن؛ چنان كه در آيات ذيل از سوره يس به چشم مي‏خورد.
وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّي عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (يس،37-40)
در اين آيات، به واقع گفته شده است، اين پديده شب و روز كه طبق تلقي شما از حركت خورشيد به دور زمين پديد مي‏آيد، از نشانه‏هاي قدرت خداست(ر.ك: طباطبايي، الميزان و مكارم شيرازي و طيب، ذيل همان آيات).
بي‏ترديد اگر خداوند در اين آيات مي‏خواست خلاف معهودات و مشهودات مردم عصر نزول از حركت زمين به دور خود و پديد آمدن شب و روز از رهگذر آن سخن بگويد، اصل غرض الهي كه توجه دادن آنان به قدرت خود است، تحت الشعاع آن سخن واقع مي‏شد و مغفول قرار مي‏گرفت و به جاي اين كه باعث ايمان آنان به قدرت الهي شود، به تعبير ابن عباس آنان را به تكذيب و كفر مي‏كشاند(ر.ك: رستگار جويباري، ذيل الطلاق،12 و ابن‏حجر، 6/209). آنان مي‏گفتند: اين محمد چه دروغ مي‏گويد! در حالي كه ما به وضوح مي‏بينيم، شب و روز بر اثر حركت خورشيد به دور زمين پديد مي‏آيد، او مي‏گويد، شب و روز بر اثر حركت زمين به دور خود پديد مي‏آيد.
پنهان نيست كه در آيات مذكور، تقارن پديده شب و روز با حركت خورشيد، بهترين قرينه بر دلالت اين آيات بر حركت ظاهري خورشيد و پديد آمدن شب و روز از رهگذر آن است. به وضوح آشكار است كه اين آيات در مقام بيان پديده شب و روز به عنوان يكي از نشانه‏هاي الهي است و ذكر حركت خورشيد و ماه نيز به همين مناسبت است. مناسبت مقام، حكم مي‏كند كه آيات مذكور در بيان حركت ظاهري خورشيد و ماه باشد كه به پديده شب و روز مرتبط است؛ نه حركتي كه به آن ربطي ندارد و مردم عصر نزول آن را درك نمي‏كردند؛ بنابراين بايد گفت: حمل اين آيات بر حركت خورشيد در كهكشان راه شيري و مانند آن، خلاف ظاهر اين آيات و مخل به بلاغت قرآن به شمار مي‏رود؛ به ويژه آن كه حركت خورشيد در اين آيات از نشانه‏هاي الهي براي مردم عصر نزول( و من آية لهم) به شمار رفته است و بديهي است كه نمي‏تواند نشانه‏هاي الهي - كه به منزله مقدمه استدلال است - براي آن مردم، مجهول و غير قابل درك باشد.

-- نكونام ، Jan 22, 2009

آقای نکونام گرامی
- بنظر من سنگ بنای اخلاق قانونیست که در تمامی جوامع بشری عملا مورد قبول است ولی در اسلام فقط در حرف بیان شده است آن قانون اینست که : " آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند "
آیا شما بعنوان یک مسلمان که قطعا دارید علیه اسرائیلیها توطئه میکنید این را منطقا می پذیرید که اگر آنان به فلسطین مسلمان ( که هم در حال توطئه و هم در حال جنگند ) حمله کردند با آنان همان کاری را کنند که پیامبر با بنی قریظه کرد ؟ خواهش میکنم مغلطه را کنار گذاشته و صریحا پاسخ دهید بلی یا خیر . اگر اولمرت همسر و دختر اسماعیل هنیه را در شب پیروزی به بستر کشد خود شما فریاد وا انسانیتا ی خود را سر نمی دهید پس این انسانیت در رفتار پیامبر که قرار است الگوی شما باشد کجاست ؟
فرموده اید : " گوهر دين اسلام تسليم خداوند بودن و اخلاص و اخلاق پيشه كردن است و ما به آن سخت نيازمنديم تا زندگي انساني و اخلاقي داشته باشيم. "
لطفا قبول زحمت فرموده وقایع ذیل را با اخلاق – نیازهای ما – زندگی انسانی و اخلاقی – و اصولا خصوصیات آن خدائی که قرار است مسلمین تسلیم او باشند محک زده و تنها با منطق انسانی ( و نه اسلامی) در صورت امکان جهت تنویر مخاطبان این مقاله ها از جمله بنده روشن فرمایند :
1 - آیه 223 سوره بقره :
“نِساؤُكُمْ حَرْثُ لَكُمْ فَاْتُوا حْرَثَكُمْ أنّي شِئْتُمْ.
يعني زنان شما كشت شمايند و در هر جاي كشت خود مي‌توانيد وارد شويد”.
شما از این مطلب اخلاق کسب میکنید یا اخلاق را از دست میدهید؟
2 - در جنگ بدر پیامبر قانون گذاشت که اسرا یا 10 نفر را با سواد کنند یا فدیه دهند ولی وقتی دخترپیامبر زینب برای آزادی همسرش ابوالعاص سینه ریزی که از خدیجه هدیه گرفته بود فرستاد با دیدن آن اشک در چشمان پیامبر جمع شد و قانون را در مورد داماد عزیزش که در اسارت او بود زیر پا گذاشت . نه فدیه گرفت نه سواد داشت که کسی را با سواد کند. پیدا کنید اخلاق را در این سنت رسول ( سنت زیبای پارتی بازی)
3 – عقد عایشه در سن 7 سالگی ( نامزدی ) و نکاح او ( بقول قوانین فعلی حقوق بشر تجاوز به او) در سن 9 سالگی با بیش از 40 سال اختلاف سنی
4 – عشق محمد به زینب بنت جحش بلافاصله بعد از اینکه او بعقد زید بن الحارثه ( پسرخوانده پیامبر) در آمد. بعبارت دیگر نظر داشتن به همسر پسر خوانده اش .و سرانجام ازدواج با او پس از طلاق گرفتنش از همسرش .( آقای نکونام فراموش نکنیم که ما میخواهیم از زاویه اخلاق موضوع را نگاه کنیم نه مجاز بودن یا نبودن)
5 - اصطلاح قرانی " ما ملکت ایمانکم " مبنی بر اینکه هم خوابی بازنان اسیر حتی اگر شوهر داشته باشند و حتی اگر حامله باشند نیاز به هیچگونه مراسم و تشریفاتی حتی رضایت زن ندارد .
6 – آیه 50 سوره احزاب که مملو از اخلاق است
“يا اَيُّهاَ النَّبيُّ اناّ اَحْللنْالَكَ اَزْواجَكَ اِللاتي آتَيْتَ اُجُورهُنَّ وَ ما ملَكَتْ يَمينُكَ ممّا اّفاء اللهُ عَلَيْكَ وَ بِناتِ عَمّكَ وَ بنَاتِ عّماتكَ وَ بَناتِ خالكَ وَ بَناتَ خالاتِكَ اِلاّتي هاجَرْنَ مَعَكَ وً امْرأة مؤمنَةً اِنْ وَهَيَتْ نَفْسها للنَّبِيّ اِنْ اَرادَ النبيّ اَنْ يَسْتَنُكحها خالصةً لَكَ منْ دَوُن المُؤمِنينَ قَدْ عَلمْناَ ما فَرَضْنا عَلَيْهمْ في اَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ لِكيْلاَ يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجُ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً.
(يعني) اي پيغمبر، ما بر تو حلال كرديم زناني را كه مزد آن‌ها را پرداخته‌اي هم چنين جاريه‌هايي كه از غنيمت به دست آورده‌اي و دختران عمو، دختران عمه، دختران دايي و دختران خاله‌ها كه با تو مهاجرت كرده‌اند، هم چنين زن مؤمنه‌اي كه خويشتن را به پيغمبر بخشيده است. مي‌تواني او را به عقد خود درآوري و اين امتياز از آن توست، مربوط به ساير مؤمنين كه تكليفشان را معين كرده‌ايم. يعني حق داشتن چهار زن و هم‌بستري با جواري خود نيست، اين حكم براي اين است كه بر تو حرجي نباشد. (از حيث زن در مضيقه نباشي) و خداوند رحيم و بخشنده است”.
7 – 4 سال پس از کشته شدن امام رضا بدست مامون پسرش امام تقی با دختر مامون ازدواج کرد و احتمالا بعد از ازدواج مامون را " با با " صدا میزد . خدای ناکرده زبانم لال فرض بفرمائید پدر بزرگوار شما توسط فردی با تمام پلیدیهای مامون ( البته از دیدگاه شیعه میگویم واگر نه مامون مرد بسیار شریفی بوده است و شاید حقی به گردن ما ایرانیان برای احیای هویت خود داشته باشد) به شهادت میرسید و توبه هم نمیکرد ( مثل مامون) آیا شما حاضر بودید اسم او را تا 10 سال ببرید ؟کدام زن و مرد غیور ایرانی بخود اجازه این کار را میدهد البته باز هم تاکید میکنم ما در حوزه اخلاق داریم بحث میکنیم نه ممکنها و غیر ممکنها .
8 – ضمنن در پاسخ به مطلب قبلی ام توقع داشتم لیست علوم نشات گرفته از قرآن را مشخص فرمایند که اینگونه نشد .
موفق باشید

-- ایرانی ، Jan 23, 2009

جناب نکونام عزیز
شما می فرمایید "قرآن كتاب هدايت ديني است نه كتاب علمي". من از شما و همفکران شما می پرسم چگونه است که وقتی کمترین همخوانی دور، بین مضمون احتمالی یک آیه و یک حقیقت علمی به نظر می رسد، آن را در بوق و کرنا می کنید و مثل چماقی بر سر منتقدین قرآن فرود می آورید اما هر وقت مضمون احتمالی یک آیه با واقعیت های علمی، متناقض از آب در می آید دست ها را بالا می گیرید و می فرمایید قرآن کتاب علمی نیست؟ آیا این روش، چیزی جز دورویی علمی و دوگانگی در اندیشه است؟ یا رومی روم باشید یا زنگی زنگ. بالاخره یا در قرآن مطالب علمی وجود دارد یا ندارد. نمی توانید مضمون هر آیه را هرجوری که به آن نیازمند بودید انتخاب کنید. شما که در هر جا، آیات را مطابق فرضیات از پیش پذیرفته، معنی و تفسیر می کنید و بعضاً معنای کلمات را به شکل فاحش، جابجا می کنید، کدام منطق به شما اجازه می دهد که بهاییت را مردود بدانید؟ روش شما و آنها دقیقاً یکسان است. فکر کنم اگر خدایی باشد، در نزد او "صداقت در گفتار و رفتار" ارزشمند ترین چیز باشد.

-- کامران ، Jan 23, 2009

جناب ایرانی
بفرماییداین حقوق بشری که شمابرای آن یقه چاک می دهیدتا همین یک هفته پیش کجابود؟ این اخلاق قرن 21که می گوییدکجابودکه کودکان وزنان بی دفاع فلسطینی را تکه پاره می کردند ؟ حتی اگر اسماعیل هنیه و یارانش توطئه می کردند یا می کنند آن زنان و کودکان چه گناهی داشتند؟ اخلاق قبله حقوق بشرشما کجارفته بود ؟ انسانیت شما کجاست که برای اثبات حرف خود این همه جنایت رانادیده گرفته اید و حق را به اسراییل داده اید؟ درحالی که همه مردم دنیا به این جنایات وحشیانه اعتراض کردند؟ نکند شما بی اخلاقیهای غرب و فرهنگ غرب را نمی بینید وپایمال شدن حقوق بشررادرعراق و افغانستان و ویتنام وسایرکشورهای مورد ستم قرارگرفته نمی بینید که اینگونه دردفاع از حقوق بشر آنها دادسخن می دهید.

-- بدون نام ، Jan 24, 2009

آقای بی نام عزیز
حقوق بشر یازیچه ای بیشتر نیست. اما یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه جهان غرب ستم هایی را که انجام می دهد یا می بیند و سکوت می کند با کتاب آسمانی توجیه نمی کند. آنها یک حقوق بشری کاملاً بشری نوشته اند و هرجا منافعشان اقتضا کرد به آن عمل می کنند و هر وقت نکرد نمی کنند. اما در ایران یک آیت الله بر سر حکومت است که خود را نماینده خدا در زمین می داند. حقوق بشر در دنیای غرب یک بازیچه است اما آنها ستم هایشان را با نام خدا توجیه نمی کنند.
سوگند به خدای حقیقت (نه خدای اسلام و نه خدای یهود)، هر کس به هر شکل و به هر دلیل، در قولش یا عملش کمک کننده به بقای جمهوری اسلامی و ستم های ناجموانمردانه آن در حق این ملت همیشه مظلوم باشد، اگر قیامتی در کار باشد، جز حسرت و گونه خراشیدن، بهره ای نخواهد داشت.

-- در حسرت آزادی و اخلاق ، Jan 24, 2009

آقای بدون نام گرامی
لطفا عصبانی نشوید . شما اصلا مطلب مرا متوجه نشدید ( البته کامنت من مربوط به بحثهای گذشته بود کمی حق با شماست که متوجه نشوید)
بحث بر سر مقایسه عملکرد پیامبر اسلام بعنوان با اخلاقترین فرد مسلمان در واقعه بنی قریظه ( که در آن تمامی 750 نفرمردان تسلیم شده و دست بسته قبیله بنی قریظه در یک روز بدستور آن حضرت گردن زده شدند و زنان و کودکان آنها به کنیزی برده شدند همان شب حضرت رسول با دختر رئیس قبیله به بستر رفت) با عملکرد ایهود المرت مهمترین مقام اسرائیلی در جنگ با مسلمین است . در آن زمان اسلام قدرت داشت و یهودیان ضعیف بودند الان یهودیان قدرت دارن و مسلمین ضعیفند . و موضوع را از دید اخلاق با معیار " آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند " محک زدیم ... آقایان معتقدند دلیل رفتار پیامبر با بنی قریظه بخاطر این بود که علیه مسلمین توطئه میکردند . ... امیدوارم توضیحات کافی بوده باشد .

-- ایرانی ، Jan 25, 2009

جناب ایرانی عزیز
خداوندانسان منصف ، حق گو و حق جو راتنها نمی گذارد حتی اگربه او ایمان نداشته باشد. راه نجات انسان انصاف وعدالت است.

-- بدون نام ، Jan 26, 2009

من فقط به هفت لایه بودن آسمانها و زمین که در قرآن ذکر شده اشاره می کنم و اثبات می کنم که به هیچ عنوان نمیتوان آنرا نفی کرد.
در مقدمه به این نکته اشاره می کنم که همه ما به این مساله آگاهی داری که علم بشری ناقص است و با گذشت زمان مطالب و مسایل جدیدی کشف میشود که یا مکمل مطالب کشف شده گذشته است و یا ناقض آنها.

حال باز می گردیم به هفت لایه و تو در تو بودن آسمانها. علم بشری ثابت کرد که زمین به دور خورشید می گردد و پس از آن مشخص شد که چندین سیاره دیگر نیز به دور خورشید در چرخشند، و کل این مجموعه منظومه شمسی نام گرفت. اسم این مجموعه را میگذاریم" آسمان اول". پس از آن با پیشرفت علم نجوم و ستاره شناسی کهکهشان راه شیری کشف شده که مجموعه ای از میلیونها ستاره و سیاره و منظومه ها مشابه منظومه شمسی ماست. اسم این مجموعه که کهکشان نامیده شد را میگذاریم "آسمان دوم". تا آنجا بنده حقیر اطلاع دارد علمی بشری تا آنجا پیشرفته که مشخص شده میلیونها کهکشان وجود دارد. حال اگر از این مجموعه کهکشانها به عنوان" آسمان سوم" یاد کنیم، بشر هنوز تا آسمان سوم پیش رفته و چه بسا این سلسله مراتب با پیشرفت علم بشری کاملتر شود.

در هر صورتی با کمی تفکر به راحتی می توان این لایه لایه بودن آسمانها را مشاهده کرد و همچنین پی به نقص علم و دانش بشری برد.

-- مجید ، Jan 26, 2009

در ادامه ی سخن دوست دانشمندم مجید:
آسمان چهارم مثل یافته های نظریه ریسمانها ممکن است نهفته درآسمان اول باشد. آسمانهای پنجم و ششم هم آنقدر کوچکند که با دستگاه های کنونی قابل مشاهده نیستند. یک آسمان دیگر هم لازم است تا تعداد آسمانها با تعداد روزهای هفته همخوانی داشته باشد. بنابرابن مثل روز روشن است که باید هفت آسمان وجود داشته باشد و کتمان کنندگان از جمله خود بنده آنقدر ذهنمان چوب مفاهیم پر واضحی مانند این را نخورده که اقرار به درستی آن کنیم.

-- -منوچهر ، Jan 26, 2009

برادر مجید:
درود بر استدلال شما. با اینکه اصلا استدلال لزومی نداشت و اینکه آسمان ها هفت لایه هستند توضیح الواضحات است. اما امان از گمراهان که ذهن حقیقت بین خدادادی خود را با چیزی به نام علم خراب میکنند. هیهات

-- بدون نام ، Jan 26, 2009

مجید:
آسمانهای اول و دوم را علم به واسطه کوشش دانشمندانی چند مشاهده کرد. آسمان سوم یافت شد چون از قدیم گفته اند تا سه نشه بازی نشه. و وقتی که بازی شروع شد مسلما وقتی تمام میشود که هر هفت آسمان پیدا شوند. و آنوقت خداوند صفحه شطرنج را از نو میچیند، که مسلما هفت روز طول میکشد و سپس دوباره روز از نو و روزی از نو.

-- -محمد ، Jan 26, 2009

برخی ایرادها برایم تازگی داشت
متشکرم از آقای گنجی
همیشه شهامتت را تحسین کرده ام
پیروز باشی

-- احسان ، Jan 26, 2009

بدون نام گرامی
نظر شما را که راه نجات انسان انصاف و عدالت است کاملا قبول دارم ولی این دو امروزه گستره وسیعی یافته اند هیتلر-استالین-پولپوت-خمینی-موگابه-بن لادن- جرج بوش.... گاندی-لینکلن-ماندلا-.... همه خود را عادل و منصف میدانند.
بنظر من معیار عدالت و انصاف این است که " آنچه برای خود نمی پسندیم برای دیگران هم نپسندیم " و به العکس

-- ایرانی ، Jan 27, 2009

جناب ایرانی عزیز
این گفته امام حسن عسکری (ع)است که آنچه را برخودنمی پسندی بر دیگران مپسند. وفکرنمی کنم هیچ انسان منصفی مخالف این گفته باشد. حالااگرکسانی ادعاکردندوعمل نکردند دلیل بر نادرستی گفتار یا کذب گوینده نیست.

-- بدون نام ، Jan 31, 2009

به نام خدا در مورد مطلبی که در مقاله " پاسخ به تحدی قرآن 3و4 " عنوان شده که " خداوند در مقابل بشر جایز الخطاء قربانی شد . " باید بگویم که این حرف جدیدی نیست هزاران سال پیش عده ای یهودی نیز در تحریف و تخریب تورات گفتند که خدا با حضرت یعقوب کشتی گرفت و یعقوب خدا را به زمین زد " واقعیت این است که آقای گنجی می خواهد دنباله روی آن یهودی ها قرآن را تخریب کند . صبر خدا هم بسیار است و پیروزی از آن خداست .

-- سلیمان رفیع زاده ، Mar 2, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)