تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

ماه قرآن

دکتر عطاءالله مهاجرانی

این مطلب پاسخ آقای دکتر مهاجرانی به مقالات آقای گنجی است که در وبلاگ ایشان «مکتوب» منتشر شده و اینک در رادیو زمانه بازنشر می‌شود.

به سهم خودم از کوشش آقای گنجی در توضیح بیشتر مقاله‌های‌شان – قرآن محمدی – سپاسگزارم. به گمانم این شیوه‌ی گفت‌وگو می‌تواند روشن‌گر باشد و در حد توان و دانش ما، ابهام زدایی کند.

در مقاله‌ام اشاره کرده بودم که آقای گنجی سخن تازه‌ای نگفته‌اند. همین سخنان را دست کم ۱۵۰ سال پیش تئودور نلدکه در کتاب «تاریخ یا شناخت قرآن» مطرح کرده است. به روایت قرآن مجید هم، در همان روزگار پیامبر گرامی اسلام؛ کسانی همین سخنان را مطرح کردند و منشاء آسمانی و وحی الهی را منکر شدند.

همه حرف من این است که این موضوعات، نوآوری فکری نیست و افتخاری هم ندارد که سخن کهنه‌ی دیگران را در جامه‌ای نسبتاً نو، عرضه کنیم.

به عنوان شاهد مثال به نولدکه اشاره می‌کنم. اصطلاح و یا عنوان «قرآن محمدی» که آقای گنجی برای سلسله مقالات خود به کار برده‌اند، دقیقاً توسط نولدکه استفاده شده است1.

قابل توجه است که نولدکه، هیچ‌گاه نمی‌گوید: تورات موسوی یا انجیل عیسوی. تنها قرآن را با این شیوه معرفی می‌کند.

در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، نلدکه و شاگردان او می‌خواستند اثبات کنند که قرآن، کلام خدا نیست و کلام محمد است.

در نیمه دوم قرن بیستم، نسل دیگری از اسلام‌شناسان درصدد هستند تا نشان دهند که اساساً قرآن، از پیامبر اسلام نیست و در سده‌های پس از پیامبر تالیف شده است.

همان که با عنوان وثاقت متن مطرح می‌کنند.

در بخش اول کتاب «تاریخ قرآن» که در باره‌ی اصالت وحی سخن گفته شده است، نلدکه، کوشیده است برای قرآن، مصادری از آیین یهود و مسیحیت جست‌وجو کند. به این معنی که پیامبر با توجه به معلوماتی که از مسیحیان و یهودیان می‌گرفت، از آن‌ها در کتاب خود استفاده کرد. نلدکه، گام دیگری هم برداشته و از خطاهای پیامبر سخن گفته است2.

به عبارت دیگر فشرده سخن نلدکه این است که:

قرآن، سخن و کلام پیامبر است.
پیامبر، متناسب با دانش و دریافت‌های خود، آیات را تنظیم کرده است.

و در قرآن، خطا وجود دارد.

این سه گزاره در کتاب نلدکه به تفصیل، با واژه‌ها و تعابیر مختلف ذکر شده است.

حال پرسش این است: در زمانه‌ای که ما از یک‌سو شاهد گرایش مسلمانان به قرآن مجید هستیم و از سوی دیگر، تهاجم همه جانبه‌ای به قران کریم با شکل و شمایل متفاوت صورت می‌گیرد؛ این چه سلیقه‌ای است که پژوهش‌گران مسلمان هم، همان حرف‌های مستشرقان را مطرح و تکرارکنند؟

دوم: درباره‌ی علامه طباطبایی، سخن من این است که جناب آقای گنجی در نقد و جست‌وجوی خطاهای علامه طباطبایی در فهم قرآن و اصلاحات فلسفی! باید بسیار احتیاط کنند.

علامه طباطبایی تمام عمر خود را صرف شناخت قرآن و مباحث فلسفی کرد. او ریاضیات هم خوانده بود و بسیاری باور دارند که دقت ایشان در چگونگی تبویب نهایة الحکمه، نشانی از همان دقت ریاضی ایشان را داشته است.

بدایة الحکمه هم همان شیوه را دارا است و به کلی با شیوه‌ی حاج ملا هادی سبزواری متفاوت است.

ایشان شیوه‌ی تبویب مباحث، در «منظومه» و «اسفار» را در دو کتاب خود دگرگون کردند. مهم‌تر از همه، علامه طباطبایی جان خود را پیراسته و آراسته بود تا مفسر کلام خدا باشد.

به تعبیر مولوی:

معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز کسی کاتش زده اندر هوس

علامه طباطبایی از امثال و اقران خود که ردای مرجعیت پوشیدند؛ نه تنها چیزی کم نداشت که بر آنان مرجح هم بود. او خود را برای قرآن وقف کرد و البته خداوند هم به او خیر کثیر داد که «المیزان» همان مصداق روشن خیر کثیر است.

ممکن است درباره‌ی همان گزاره‌ای که آقای گنجی با قاطعیت از موضع علم و فلسفه و عقل، نقد و رد می‌کند، خود ایشان اشتباه کرده باشند. عقل و علم و فلسفه هم همین را می گوید!

در داوری میان دوتن که یکی مطالعات قرآنی آزاد و متفنانه دارد و دیگری که تمام عمر خود را صرف قرآن کرده است، علی‌القاعده، رای نفر دوم به حقیقت نزدیک‌تر است.

طبیب علفی، در حد همان تجویز دوای رودل و سرگیجه است. اما اگر شما به جراحی قلب و مغز نیاز داشتید، دیگر قلب و مغزتان را به دست طبیب علفی نمی‌دهید.

اطلاعات عمومی و آزاد درباره‌ی مباحث دینی، چیزی در همان حد طبیبان علفی است که البته می‌توانند در حد خود، گاه حاذق هم باشند.

اما طبیب علفی کجا و طبیب متخصص کجا؟

برای داوری درباره‌ی علامه طباطبایی، نمی‌توان به یک جمله یا تفسیر یک آیه بسنده کرد.

آقای دکتر سروش هم که گنجی مقالات خود را در تشریح نظریه ایشان درباره‌ی: «کلام محمد» صلوات‌الله‌علیه نوشته‌اند؛ باور دارند که: «علامه طباطبایی در قم، به نحو پی‌گیری قضیه‌ی تفسیر را دنبال کردند و بیست جلد تفسیر بسیار خوب و عالی نوشتند که به تعبیر آقای مطهری، از حسنات این عصر است.3»

شیوه‌ای که علامه طباطبایی در تفسیر و شناخت آیات انتخاب کرده‌اند؛ شیوه‌ی تفسیر آیات با آیات است.

در این باره، در اتقان سیوطی هم درباره‌ی چگونگی ارجاع آیات متشابه به محکم و مجمل به مبین و مبهم به واضح، به تفصیل بحث شده است.

امام علی علیه‌السلام نیز در نهج البلاغه به صراحت این نکته را درباره‌ی شیوه‌ی شناخت و فهم قرآن مجید ذکر کرده‌اند. «ان الکتاب یصدق بعضه بعضا4»

آیات قرآن مجید، یک‌دیگر را تصدیق می‌کنند. کژی و کاستی در کتاب راه ندارد تا کسی بخواهد آن کژی‌ها را برطرف کند.

به تعبیر امام علی: «لا یعوج فیقام!5 و نبایست آراء خود را بر کتاب تحمیل کرد.

تحمیل رای، مثل همین نظریه است که می‌گوید: قرآن، کلام خداوند نیست، درحالی که تمام آیات مربوط به وحی، عکس این مدعی را نشان می‌دهند.

پیامبر اسلام و نزدیکان او، خویشاوندان، صحابه و تابعین؛ همه می‌گویند کلام الله، پژوهش‌گر می‌گوید نه، کلام محمد!

در این میان نه تنها در کلمه‌ی الله بودن آیات تردید می‌شود؛ بلکه پیامبر هم عملاً سخن ناراست می‌گوید.

برخی از مهم‌ترین مختصات زبان قرآن، همین است که آیه را در یک مجموعه معنی کنیم و به زبان قرآن، آیات را از یک‌دیگر نگسلانیم. «الذین جعلوا القرآن عضین» (حجر، ۹۸) کسانی که به تعبیر حقی در روح البیان آیات را پاره پاره می‌کنند. مثل آیه مستند همان قلب صنوبری!

در بین تمام آیات قرآن مجید که به قلب اشاره کرده‌اند، آقای گنجی یک آیه را نشان کرده و به آن استناد می‌کند تا بگوید پیامبر، در داوری‌اش درباره‌ی قلب، اشتباه کرده و سخن ناراست گفته است.

درباره‌ی قلب صنوبری، یکی دو نکته می گویم تا بعد:

یکم: نمی‌دانم چرا آقای گنجی که تفسیر المیزان را به قول خودشان ملاک گرفته‌اند، درباره‌ی آیه‌ی ۴۶ سوره حج به تفسیر المیزان مراجعه نکرده‌اند؟

علامه طباطبایی، «صدر» را «ظرف قلب» تعبیر و این نسبت را مجازی تفسیر می‌کنند. ایشان قلب را «نفس مدرکه» می‌دانند که بارها به آن اشاره کرده‌اند.

نمی‌شود با دو معیار و یا دو شیوه عمل کرد. به این صورت که برای اثبات ادعای خود، تمامی آیاتی که به نزول وحی اشاره می‌کنند را مجازی تفسیر کنیم و سپس برای نشان دادن خطاهای قرآن، به صورت و ظاهر آیه بچسبیم.

اگر مجاز و استعاره و اجمال را در برخی آیات می‌پذیریم، چرا در مورد این آیه این چنین متصلبیم که حتماً مراد پیامبر قلب صنوبری بوده است؟

امام علی علیه‌السلام، سه واژه‌ی «قرآن»، «قلب» و «صدر» را در عبارتی به کار برده‌اند:

«وتعلموا القرآن فانه احسن الحدیث؛ و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور6:
قرآن را بیاموزید که نیکوترین سخن است؛ در قرآن بیندیشید که بهار دل‌هاست و از روشنایی قرآن، شفا بجویید که شفای دل‌ها است.»

با مرور تمامی مواردی که در قرآن مجید و نیز نهج البلاغه، واژه‌های قلب و صدر مطرح شده است؛ تنها یکی دو نمونه می‌توان یافت که گویی به قلب صنوبری اشاره دارد و در اکثریت قریب به اتفاق مواردی که امام علی از قلب سخن گفته‌اند، مراد، همان گوهر انسانی است.

دوم: صدرالمتالهین در بحث روایت‌هایی که بر تجرد نفس دلالت می‌کند، نوشته است:

«وقوله صلی‌الله‌علیه‌وآله: قلب المومن عرش الله» و قوله: «قلب المومن بین اصبعین من اصابع الرحمان و معلوم ان لیس المراد هذا اللحم الصنوبری، و لا ایضا اصبع الله جارحه جسمانیه بل القلب الحقیقی هو جوهر النطقی من الانسان و الاصبعان هما العقل و النفس الکلیان او القوتان العقلیه و النفسیه7»

«سخن پیامبر (ص) که گفت: قلب مومن، عرش خداوند است و سخن دیگر پیامبر که گفت: قلب مومن، در میان دو انگشت خداوند است، آشکارست که مراد قلب صنوبری نیست. مراد از انگشت‌های خداوند هم انگشت جسمانی نیست؛ بلکه مراد، قلب حقیقی‌ست که همان گوهر انسان ناطق است؛ مراد از انگشتان هم، نفس و عقل کلی یا قوای عقلانی و نفسانی است.»

برای یافتن مفهوم قلب و صدر، بایست این واژه را در متون روزگار پیامبر جست‌وجو کرد و تمامی احادیث پیامبر را بررسی نمود. دیوان شعر و مسانید دیگران را خواند تا به داوری قابل قبولی رسید.

تمامی آیاتی که به نحوی جسمانیت خداوند را تداعی می‌کند، با توجه به یک آیه‌ی کلیدی که: «لیس کمثله شیئ» از هرگونه ابهامی درباره‌ی جسمانیت خداوند مبرا می‌شوند.

امروزه، ما هم در زبان فارسی می‌گوییم: دست خدا به همراهت یا چشم خدا به شما باشد و... آیا مرادمان جسمانیت خداوند است؟

سوم: آقای گنجی از کجا می دانند که علم در شناخت قلب، کارش تمام شده است و این عضو صنوبری، مرکز احساس و عاطفه نیست؟

در دهه‌های اخیر بحث بسیار جذاب و پر شوری مطرح شده است که تمامی سلول‌های انسان، هوشمند هستند و خاطره دارند.

در مورد کسانی که از قلب دیگرانی که در حادثه‌ای کشته شده‌اند، بررسی قابل توجه‌ی صورت گرفته است، افراد گیرنده قلب را مدت‌ها تحت نظر داشته‌اند و به این نتیجه شگفت‌انگیز رسیده‌اند که برخی از ویژگی‌های اخلاقی و سلوک دهنده‌ی قلب، به گیرنده منتقل شده است.

کافی‌ست مقالاتی را که با عنوان: Cellular memory in organ transplant منتشر شده است را در اینترنت جست‌وجو کنیم.

کتاب: «راز قلب8» به تفصیل درباره‌ی این موضوع بحث کرده که قلب، برخلاف آن‌چه مشهور است، تنها یک دستگاه تصفیه خون نیست؛ بلکه قلب، خود پدیده‌ای هوشمند است.

این مقالات و نیز کتاب‌ها، دست‌کم می‌توانند انسان‌هایی که همانند ما، خود عالم متخصص نیستند، به اندیشه وادارد که قاطع سخن نگویند..

ابن سینا در بحث «احوال قلب» در قانون، چنین سخنی را مطرح کرده است. او می‌گوید: قلب را از این نظر قلب نامیده‌اند که حالش دگرگون می‌شود – در دعا هم می‌خوانیم یا مقلب القلوب و الابصار – طبیعت انسانی به دو بخش عاطفی و عقلانی تقسیم می‌شود. قلب کانون عاطفه و دماغ، کانون عقلانیت است. ابن سینا به چگونگی رابطه‌ی دماغ و قلب و تاثیر و تاثر آن‌ها بر یک‌دیگر اشاره می‌کند9.

در دائرة‌المعارف دین، که زیر نظر میرچا الیاده منتشر شد؛ در ذیل «قلب» توضیح داده شده است که تقریباً در ادبیات تمامی ادیان، قلب را به عنوان کانون احساس، شناخت و همان گوهر انسانی تلقی می‌کرده‌اند.


پاورقی‌ها:

۱- تئودور نلدکه، تاریخ القرآن؛ تعدیل بریدریش شفالی، ترجمه جورج تامر؛ منشورات الجمل، کولن - بغداد ۲۰۰۸، ص ۳۴۲.

۲- همان، ص ۲۷، البته گفتنی است که در زبان نلدکه، ریشخند آشکار آیات قرآنی نیست. آقای گنجی برخی گزاره‌های خود را دو باره بخواند!

۳- آیین در آیینه، مروری بر آراء دین‌شناسانه عبدالکریم سروش، تدوین: سروش دباغ؛ موسسه فرهنگی صراط، ۱۳۸۴، ص ۵۴۵.

۴- نهج البلاغه، خطبه ۱۸.

۵- همان؛ خطبه ۱۵۶.

۶- همان، خطبه ۱۱۰.

۷- الحکمه المتعالیه؛ جلد ۸، ص ۳۰۶.

8- The Heart's Code: Tapping the Wisdom and Power of Our Heart Energy
by Paul Pearsall

۹- ابن سینا، القانون فی الطب الفن الحاد ی عشر؛ شبکه وراق؛ ص ۶۱۸.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه
قلب قرآن، قلب صنوبری نیست
زبان قرآن؟ مخاطبان قرآن؟
غبار‌آلود کردن قرآن و بیراهه‌روی

نظرهای خوانندگان

شما هم آقاي مهاجراني لطفا در نقل قول آوردن از ديكران احتياط كنيد .
شما هم كه جوابي نداريد شما هم سئوال را با سئوال جواب ميدهيد اينكه نشد تحليل و نقد .

-- فرهاد-فرياد ، Sep 29, 2008

با سلام
در تكميل نوشته هاي اقاي مهاجراني بايد بنويسم آقاي گنجي با ناديده گرفتن بعضي از حقايق اشكار بر روي مباحثي تاكيد مي كند كه توان ديدن و درك ان را ندارد

-- شنونده ، Sep 29, 2008

با سلام

مطلب نخست؛ چند «قلب» غير صنوبري! از حافظ:
«قلب» بي‌حاصل ما را بزن اكسير مراد
يعني از خاك در دوست نشاني به من آر

از من جدا مشو كه تو ام نور ديده‌اي
آرام جان و مونس «قلب» رميده‌اي

جز «قلب» تيره هيچ نشد حاصل و هنوز
باطل در اين خيال كه اكسير مي‌كنند
***
مطلب دوم؛ پيرامون بحث نيكويي كه به مدد شجاعت آقاي گنجي باز شده است:
در نوشتار پيشين، شما به آزادي بيان پايبند نبوديد و گنجي را به خاطر تزلزل ايمان مردم نكوهيديد. اما ايشان هم در پاسخ شما، پيرامون قلب صنوبري، به حاشيه رفتند و نمونه‌هايي از بهشتي، مطهري و .... آوردند كه اين افراد هم چنين منظوري داشته‌اند. درحالي كه نظرات ديگران ربطي به اصل بحث نداشت.
در مورد فهم زبان قرآن، و اينكه گنجي «زبان قرآن را نمي داند» بايد كمي آن را باز كرد كه در مقاله اخير مقداري توضيح داده‌ايد. در تكميل اين مورد با مثالي از حافظ منظورم را بيان مي‌كنم: آقاي گنجي پيش از ورود به بحث «قرآن محمدي» ابتدا حافظ را نشانه رفتند تا جاي پاي خود را باز كنند. ايشان حافظ را «بچه باز» ناميدند. استناد ايشان به «شواهد درون متني» بود. مثلاً اينكه حافظ از كلماتي مثل «شاهد»، «مغبچه» و .... استفاده كرده است. يا از «شراب»، «ميكده»، «ساقي»، و ...
در حالي كه آن عبارت «الكتاب يفسر بعض بعضا» در اين مورد هم به كار مي‌رود و ديوان و اشعار حافظ را بايد با توجه به اشعار ديگر و در يك «كل» تفسير كرد.
حافظ خود مي‌گويد:
«نديم و مطرب و ساقي همه اوست»
و آقاي گنجي يك كلمه ساقي را از يك شعر گرفته و گفته‌اند كه ساقي فلان پسرك فلان كاره است!!
به نظر من ايشان در مورد هم حافظ و هم قرآن، بي‌ذوقي به خرج داده‌اند. آنچه من از تعبير شما در مورد درك «زبان» قرآن مي‌فهمم همين ذوق و شايد هنر در برداشت است. بزرگي مي‌گويد خواندن يك شعر خوب، به اندازه سرودنش دشوار است...

در ضمن:
ما ز «قرآن» قلب را (ببخشيد مغز را) برداشتيم!

-- صحرايي ، Sep 29, 2008

از جناب مهاجرانی سوالی داشتم خارج از حاشیه روی ها و قلب صنوبری و غیره که امیدوارم اگر ایشان امکان و وقت و حوصله و بزرگواریش را داشتند جواب اینجانب را به خلاصه و به زبانی ساده بنویسند.

چرا خداوند قادر متعال که به همه چیز دانا و به هر کاری تواناست و جهان و کائنات را خلق کرده باید پیام خود را در قالب یک نوشتار چنین سخت و دارای ضد و نقیض های ظاهری و باطنی آن هم به زبانی خاص (عربی) و در بین قومی خاص (اعراب) فرو بفرستد و خلقی نیز قرنها آن را کلام خدا بدانند بی آن که خود چیزی بفهمند و حتما نیاز به مفسر و تاویل کننده داشته باشد؟ آیا خدا نمی توانست پیام خود به هر انسانی را به زبان خودش و در قلب (غیر صنوبری) و باطن او بگوید؟ اگر مراد از قرآن هدایت بشر است آیا هدایت مستقیم و ارتباط مستقیم با انسانها بیشتر این حق را به جا نمی آورد؟ عنایت کنید اینهمه ظلم و جنایت و حق کشی به نام اسلام و به مدعای دیندارانی چون شما ناشی از کج فهمی مدعیان این دین است. آیا این با عدالت الهی مورد ادعای مسلمانان مغایرت ندارد که پیام خدا را تنها تعداد انگشت شماری مانند آقای مهاجرانی و علامه طباطبائی بفهمند و تازه در انتقال آن به دیگران از طریق تفسیر و تاویل نیز دچار مشکلات عدیده شوند؟

پیشاپیش از پاسخ شما (هرچند اگر در شکل یک مقاله باشد) سپاسگزارم چون برای شخص اینجانب این مساله مهم ترین دلیل عدم باور به آسمانی بودن دین اسلام و از جانب آفریننده فرستاده شدن آن می باشد.

-- شبیر ، Sep 29, 2008

در وبسایت آقای مهاجرانی بیشتر کامنتهای خوانندگان با عناوینی چون "استاد بزرگوار" "دکتر عزیز" و القابی از این قبیل شروع می شود و سپس با اعترافات صادقانه ی چون "چقدر لذت بردیم" "واقعن مستفیض شدیم" "مثل همیشه بسیار زیبا خواندنی و مفید بود " ادامه می یابد! خوشبختاخانه بین مجموعه کامنتگزاران(!) سایت زمانه با مجموعه کامنتگزاران سایت "حضرت استاد" اشتراک چندانی دیده نمی شود!

-- بیژن ، Sep 29, 2008

سلام،

قرآن ؛كلام خدا،زبان محمد(ص)
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا
آيا در [معانى]قرآن نمى‏انديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.(نساء/82)
حرف ِ قرآنرا بدان كه ظاهريست
زير ظاهر ِ باطنی بس قاهريست
زيرِ آن باطن، يكی بَطن ِ سِوُم
كه دَروُ گردَد خِرَد جملهْ گُم
بَطنِ چارُم ازنبی ْ خودْ كس نديد
جُز خدای بی نظيرِ بی نديد
تو زقرآن، ای پسر ظاهر مَبين
ديوْ آدم رانبيند، جز كه طِين
ظاهرِ قرآن چو شخص ِ آدميست
كه نقوش ظاهر وجانش خَفيْست
(مثنوی مولوی /دفترسوم)
قرآن سخن ،كلام وحرف خدا ست كه برزبان محمد(ص)
جاری شده است:
عمرها بايست تادَم پاك شد
تا اَمينِ مَخزَن ِ اَفلاكْ شد
(مثنوی مولوی /دفتراول)
محمد(ص) امين خدا بود:
چون محمد پاك شد زين نار ودود
هركجا روكرد وجه الله بود
(مثنوی مولوی /دفتراول)
بنابراين سخن محمد(ص) كلام خداست!

اخيرا درمورد قرآن ،و طرح اين پرسش كه آيا محتوای آن عين حرف به حرف خداست يانه ؟و اينكه آيا پيامبر(ص)آن راازطريق وحی فقط ديكته كرده ، ياآنكه آنچه به نظرش آمده اززبان خود بيان كرده است ؟!
همانطور كه هميشه اين اختلافات بوده است، اين تفاوت ديدگاه نيز برجسته شد ودرمعرض افكار عمومی قرار گرفت:
جمله قرآن شرح خُبثِ نَفْسهاست
بِنْگَر اندر مُصحف ،آن چشمت كجاست؟
(مثنوی مولوی /دفترششم)
همين اختلاف وتفاوت ديدگاه ها نيز ، خود منجربه يك حركت تازه در انديشه وفهم تازه ازقرآن خواهدشد؛زيرا قرآن معجز ه قلم است؛وهرلحظه درخلق آفرينش تازه:
كل يوم هو فی شأن بخوان
مَروَرا وبی فعلی مدان
(مثنوی مولوی/دفتراول)
برای ما كه به مقدارفهم خود از اقيانوس قرآن صيد می كنيم ، مصداق آن، داستان لمس فيل است درتاريكی؛كه درمثنوی مولوی بيان شده :
پيل اندر خانه تاريك بود
عَرضه را آورده بودنش هُنود
از براي ديدنش مردم بسي
اندر آن ظلمت همي شد هر كَسي
ديدنش با چشم چون ممكن نبود
اندر آن تاريكيش كف مي بُسود

آن يكي را كف بخرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست اين نهاد
آن يكي را دست بر گوشش رسيد
آن برو چون بادبيزن شد پديد
آن يكي را كف چو بر پايش بُسود
گفت شكل پيل ديدم چون عَمود
آن يكي بر پشت او بنهاد دست
گفت خود اين پيل چون تختي بُدَست
همچنين هر يك بجزوي كه رسيد
فهم آن مي كرد هر جا مي شنيد
ازنظر گه گفتشان شد مختلف
آن يكي دالش لقب داد اين الف
دركف هر كس اگر شمعي بُدي
اختلاف ازگفتشان بيرون شدي
چشم حس همچون كف دستست وبس
نيست كف را بر همه او دسترس
(مثنوی مولوي ،دفترسوم)
هرچه بيشتر ازتاريكی به سمت نور وروشنايی حركت كنيم قرآن را كاملتر درك می كنيم،ازهمين منظر نسبی بودن انديشه ما از صيدی كه ازقرآن می شود ،قطعيت دارد :
كرده ای تأويل حرف بكررا
خويش راتأويل كن،ذِكْررا
برهواتأويل قرآن می كنی
پست وكژ شد از معنّی سَنّی
( مثنوی /دفتراول)
آنجاكه انكار وضدانديشه مطرح است،آنجا نيز به حُكم ماهيت خودش ،باطل است؛ وبی گمان ،بی پاسخ نمی ماند؛ همانطور كه تاكنون برای قرآن مدعی پيدا نشده است!
ازطرفی هرچه بيشتردرقرآن تدبُّرشود، دقيق تراجزای واحد آن تبيين خواهد شد؛يكی ازاعجاز قرآن ،همين ظرفيت ارائه نگاه تازه،فهم تازه ،برداشت تازه وسخن تازه ازخوداست؛ خداوند كلام خود را درفصاحت وبلاغتی تحريركرده كه علاوه برآنكه مثل آن درست شدنی نيست،بلكه بخاطر همان ساختار ماهيتی قرآن وهمان اعجازی كه دارد، همواره ، هر لحظه درخلق تازه است؛يكی ازانبوه توليدات قرآن همان فهم وانديشه های متفاوت از قرآن است كه با اصل نظام آفرينش ومنطق وهارمونی خلقت درتناقض نبوده ومباينت ندارد!
بنابراين چنانچه در مباحثی كه اخيرطرح شده است، بخواهيم كنكاش يانقد كنيم،می توان به هردوديدگاه مهرتأئيد زد!
اگر بپذيريم كه بيان محمد (ص)ازكلام خدا، عين حرف به حرف كلام خدا نيست،باز بخاطرهمان وضعيت وشرايطی كه شخصيت محمد(ص) رامحمد (ص) كرد،بازكلام او، كلام خداست!
محمد(ص)همينطوری پيامبرنشد؛ياخدابه قيد قرعه و دلبخواهی او رابرنگزيد؛بلكه محمد(ص) خود محمد(ص)شد،محمد(ص) محمد(ص) است!
اوقبل ازمبعوث شدن به پيامبری ،به «محمد امين» معروف بود، يعنی يك فرد خودساخته ،كامل و مورد اعتماد مردم. پس بنابراين« محمد»چون« امين» بود،منتخب خدابرای پيامبری شد؛ وامين خداومردم،هيچگاه سخن خويش را بجای حرف خد ا القاء نمی كند؛همان چيزی كه سلمان رشدی دركتاب خود به نام «آيات شيطانی» خواست آن رابه اثبات برساند!
درنبی فرمود : كين قرآن زدل
هادی بعضی وبعضی رامُضِل

(مثنوی مولوی /دفترششم )
اگرتااين لحظه كه ازعمرقرآن می گذرد(اگربه حادث بودنش اعتقادداشته باشيم)كًَس ياكسانی ازجن وانس(به تعبيرقرآن ) توانسته باشد مثل اين آيات راتقريروتحرير كند،آنگاه سخن پيامبر(ص) نيزممكن است حرف خود ش باشد.
اماتابه حال چنين نشده ونخواهد شد؛يكی از معجزات قرآن نيزهمين تركيب است!
بی محك پيدا نگردد وَهْم وعقل
هردو راسوی محك كن زود نقل
اين محك قرآن وحال انبيا
چون محك مر قلب راگويد: بيا
(مثنوی مولوی /دفترچهارم)
ازآنجاكه محمد(ص)يك شخصيت حقوقی پيداكرده و «امين» شده است وصددرصدرمطمئن (وبرای همين برگزيده خدا شد)، بنابراين اگر بپذيريم كلام ووحی خداعين حرف به حرف سخنِ ديكته شده خداهم نيست ،بيراهه هم نرفته ايم! چون درهرحال مطلقا مضمون ومقصود حرف خدا است!
همچنين به حكم تواتر،وتاريخ ،محمد (ص) آخرين پيامبر است،و هميشه هرشیء يا مسأله ياموضوع وجنسی كه كاملتر وياتكميل ترمی شود،آخرين وضعيت مقبول است؛يعنی ناسخ جای منسوخ رامی گيرد ومنسوخ هر چند ممكن است مضروغيرسودمند نباشد ودرجاهايی نيزشرح و تبيين كننده مبانی وضعيت جديد هم باشد،اما آنچه زمان حاضرحكم بر اصل بودنش می دهد،همان نيزمبنا ومقصد ومبداء است.
قرآن محمد(ص) و محمد(ص) خدا،به حكم تاريخ وتواتر، ناسخ اديان پيشين هم هست:
نام احمد ،نامِ جمله انبياست
چونكِ صد آمد،نود هم پيش ماست
(مثنوی مولوی/دفتراول)
قرآن تكميل كننده ديگرسخنان اديان است :
چونكه درقرآن حق بگريختی
باروان انبيا آميختی
هست قرآن حالهای انبيا
ماهيان بحرپاك كبريا
(مثنوی مولوی /دفتراول)
اينكه خدا دراين آيه:
وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلًا
وقرآنی [باعظمت را] بخش بخش [برتو]نازل كرديم تاآن را به آرامى به مردم بخوانى وآن را به تدريج نازل كرديم (الإسراء106)ودر آياتی ديگرهمه پيامبران را يك شجره طبيه وازيك جنس ويك دين می داند:
«قل امنا بالله و ما انزل عليناو ما انزل علي ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و مااوتي موسي وعيسي و النبيون من ربهم لا نفرق بين احدمنهم و نحن له مسلمون».
«ای پيامبر!به آنان بگو مابه خداي عالم و شريعت و كتابي كه به ما نازل شده و نيز آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب وفرزندانش نازل شده وآنچه به موسي وعيسي و پيامبران ديگرازجانب پروردگارآمده به همه آن ها ايمان داشته ومعتقديم فرقي ميان هيچ يك از پيغمبران خدانيست. زيراماهمه مسلمان ومطيع فرمان خدا هستيم».(آية 84ازسوره آل عمران)وجهی ازهمين مدعا است:
هست قرآن مرترا همچون عصا
كفرها رادركشد چون اژدها
(مثنوی مولوی /دفترسوم)
قرآن رابايد باهمان قرآن شناخت:
معنی ِ قرآن زقرآن پرس وبَس
وزكسی كآتش زَدَستْ اندرهوس
پيش قرآن گشت قربانی وپست
تاكه عينِ روحِ او قرآن شُدَست
(مثنوی مولوی /دفترپنجم )
چون قرآن به زبان آدم تحرير شده است:
جملهْ قرآن امر ونَهيَست ووَعيد
امرْ كردن سنگِ ِ مرمر راكه ديد؟
(مثنوی مولوی /دفترپنجم )
پس بكوشيم بازبان خود، زبان قرآن رابفهميم:
حقْ تعالی داد ميزانرا زبان
هين!زقرآن سوره رحمانْ بخوان
(مثنوی مولوی /دفترچهارم)
من الله التوفيق
محمد شوری /نويسنده وروزنامه نگار
تهران
19ماه مبارك رمضان
30شهريور1387

-- محمد شوری ، Sep 29, 2008

من فكر مي كنم اصل سخن آقاي مهاجراني هم در اين نوشته و هم در پاسخ كوتاه قبلي اين قسمت است:

"قرآن، سخن و کلام پیامبر است.
پیامبر، متناسب با دانش و دریافت‌های خود، آیات را تنظیم کرده است.

و در قرآن، خطا وجود دارد.
این سه گزاره در کتاب نلدکه به تفصیل، با واژه‌ها و تعابیر مختلف ذکر شده است.
حال پرسش این است: در زمانه‌ای که ما از یک‌سو شاهد گرایش مسلمانان به قرآن مجید هستیم و از سوی دیگر، تهاجم همه جانبه‌ای به قران کریم با شکل و شمایل متفاوت صورت می‌گیرد؛ این چه سلیقه‌ای است که پژوهش‌گران مسلمان هم، همان حرف‌های مستشرقان را مطرح و تکرارکنند؟"

و اين البته حاوي نكات مهم و قابل تاملي است. و نبايد از سر اين تذكر به آساني گذر كرد. تصور مي كنم بايد از دكتر مهاجراني تشكر نمود كه وارد چنين گفتگويي شده اند و خطكشي براي اندازه گيري ارزش كار آقاي گنجي در اختيار مخاطبان قرار داده اند. حال هر چند كه سخن ايشان همراه بي ادبي مانند "طبیب علفی" باشد.

اما سخني با آقاي مهاجراني دارم. حرف شما كاملن درست است كه در اين دوره عده اي دارند به سمت بنيادگرايي اسلامي متمايل مي شوند و عده اي هم انتقاد از دين را به ريشه هاي آن يعني قران و پيامبر مي كشانند . و اين طبيعتن براي صلح و آرامش مردمان جهان خطرناك است. اما آيا تمام انديشمندان بايد بمقتضاء مصلحت حركت كنند؟ آيا بعضي نبايد خطوط بسته را بشكافند و مرزها را جابجا نمايند؟ آيا همين تابو شكني ها نيست كه در دوره هاي بعد فضاي كار را براي اصلاح طلبان مصلحت انديش باز مي كند؟
بله! همانگونه كه شما گفته ايد سخنان گنجي براي اولين مرتبه نيست كه گفته مي شود. اما همانطور كه باز هم خود شما اشاره كرده ايد دفعات پيش توسط نامسلمانان گفته مي شد و اين بار يك بچه مذهبي مسلمان دارد اين كار را در شكلي تازه و به زبان قابل فهم تر براي ما ايرانيان (يا همان مسلمانان شيعه) بازگو مي كند. و اين بسيار اهميت دارد. اكبر گنجي شخصي است كه سال هاي زيادي از عمرش را بر سر اعتقادات اسلامي و عقيدتي اش گذرانده و سختي ها از اين بابت كشيده و هنوز نيز از اين موضع به او نقدهاي بيحرمانه مي شود. حال اگر او بيايد و با تحقيق و مطالعه ي آثار ارزشمند گذشتگان مانند علامه طباطبايي، در بازگويي مفاهيم ديني به شكلي متفاوت بكوشد اين كار لغو و عبث است؟ البته كه من قصد ندارم هر آنچه گنجي مي گويد يا انجام مي دهد را تاييد كنم. هر كسي انديشه و بيان خود را دارد و به ميزان ارزش آن در جاي خود قابل احترام و توجه مي باشد. اين نظر من تنها در پاسخ به انتقاد بجاي دكتر مهاجراني بود و نه اينكه تاييدي چشم بسته بر مقالات آقاي گنجي.

-- ماني جاويد ، Sep 29, 2008

با تشکر و بی مقدمه، 1. مهاجرانی باز بیان ادعا نمودند بدون بیان دلیل، صحبت گنجی نیز همین است که برای کلام خدا بودن قران، دلیلی مومنان جز سخن محمد که قران کلام خداست اقامه نکردند و باز اقای مهاجرانی...! 2.باز از نقد های مشرق شناسان گفتند بدون پاسخ به این سوال که ایا مومنان قادر به پاسخ مستدلل به این نقد ها بودند وترس امروز ایشان از اغاز مجدد این نقد ها ترس از روشن شدن افکار و عدم قدرت پاسخ گویی نیست؟ 3.ایشان مغالطه توسل به مرجعیت کرده اند در حالی که روشن است ادعا را با دلیل می سنجند نه با مرجع که مقایسه گنجی و طباطبائی نمودند اشتباه انیشتن در عدم انبساط کائنات وشکست او از هابل که ان زمان ستاره شناس ناشناسی بود در تائیید این بخش. 4.در حالی که تائید می کنند علی از قلب صنوبری گفته است توضیح بیشتر نمی دهند، برای گنجی و امثال ما همین نکته بس است مثال قوی سفید پوپر را که شنیده اید؟ 5. جواب نمی دهند که اگر مراد از انگشت خدا، انگشت جسمانی نیست چرا باید مراد از کلام خدا جسمانی باشد؟ 6.توضیح علمی ایشان از قلب، شوک اور است ایشان هنوز تفاوت علم و شببه علم را نمی دانند ولی با این کارشان حتمن می دانند که گروهی هستنند که حتا برای خرافاتی ترین امور هم توجیه علمی می آورنند! ورود ایشان را به این جرگه تبریک عرض می کنم! 7.مشکل مهاجرانی به قول لاکان این است که نتوانسته از خیال بهشت گمشده مادر رها گشته و رابطه نمادین نقادانه با پدر درونی برقرار کند بنابر این اسیر این بهشت خیالی (خدا) و این پدر سختگیر (شریعت) باقی مانده است.

-- علی طباطبائی ، Sep 29, 2008

تصور مي كنم استفاده من از اصطلاح "بچه مذهبي" در كامنت قبلي بايد در گيومه قرار مي گرفت. زيرا ممكن است تعبير به بي ادبي من نسبت به آقاي گنجي شود. اما قصد من تنها استفاده از اين اصطلاحي بود كه بين دوستان مذهبي رايج است. از اين بابت عذر مي خواهم.

-- ماني جاويد ، Sep 29, 2008

برداشت من از متن آقای مهاجرانی این بود:
آقای گنجی معلوماتی در حد و اندازه های سئوال کردن درباره قرآن ندارند و تنها به تکرار ایرادات مطرح شده توسط شکاکین غربی می پردازند(البته ایشان نمی گویند که همین شکاکین شدیدترین انتقادات رو هم از مسیحیت و یهودیت کرده اند و می کنند.)
(دکتر علفی )
آقای علامه طباطبایی که علامه دهر بوده اند عمری را صرف فهم قرآن کرده اند و معرفت داشته اند. (دکتر طب)
حرف دکتر طب بر دکتر علفی ارجح است. دکتر علفی به علت عدم گذراندن مراحل آکادمیک و آزمون های لازم قادر به درک صحیح نظرات دکتر طب نیست.
در واقع آقای مهاجرانی صحبتهای اقای گنجی را قابل بحث ارزیابی نکرده اند. منهم مثل شبیر فقط یک سئوال را دارم، اگر قرآن چنان است که علامه طباطبایی عمری را "خالصانه" (یعنی با ایمان به الهی بودن قرآن و بدون کمترن تردید در نبوت حضرت رسول) باید برای فهم آن صرف کند، چگونه می تواند کتاب راهنمای مردمی عادی و باسواد نظیر من نوعی باشد؟ آیا اصول اعتقادی از نظر آقای مهاجرانی همان مثال مطرح شده در کتاب دینی است که چون ما به هنگام بیماری به پزشک مراجعه می کنیم، پس به هنگام مسائل اعتقادی هم باید به دانشمندان رجوع کنیم و حرف آنها حجت است. تنها دلیل آقای مهاجرانی ایمان به دین اسلام (به معنای عرفی ایمان به دین اسلام) است که در واقع یک انتخاب صفر و یکی است و به نظر می رسد بیشتر تابع شرایط تربیت خانوادگی و محیط باشد تا چیز دیگر، اگر آقای مهاجرانی در چین متولد شده بود، بودایی بود و طبق قرآن به علت عدم درک در وحدانیت خداوند و عدم قبول نبوت و عدم پذیرش قیامت باید تا ابد در مجازات باقی بماند و خونش هم بر مسلمین مباح است و زن به خانه اش حرام. آخر تفاسیر مسلمین در نحوه برخورد با کفار که مطابق شریعت و قرآن است را آقای مهاجرانی بفرمایند چگونه می توان پذیرفت؟ چگونه می توان قبول کرد که هیچ پیامبری تا کنون در چین و هند ظهور نکرده است زیرا پیغام خداوند که در شبه جزیره عربستان و به زبان عربی نازل شد(و خداوند متعال ما فارس زبانها، ترک زبانها، هندی ها، چینی ها، روس ها و ... را قابل ندانستند و گفتند بروید عربی یاد بگیرید) جهان شمول است. پس چرا بیشتر از نصف مردم کره خاکی به هیچ کدام از دین های ابراهیمی اعتقادی ندارند؟ پس چرا همین یک میلیارد مسلمان هم فهم کامل متفاوت از قرآن دارند؟ (ایات ولایت و تعبیر آن توسط مراجع شیعه و سنی)؟ آیا واقعا هم شیعه و هم سنی هردو مسیر صحیح دارند؟ آیا شیعیان 12 امامی و شیعیان 6 امامی مشابه هم هستند؟

-- پیمان ، Sep 30, 2008

fekr mikonam eshaare ye Mohajerani be "towraat e moosavi" va "enjil e isavi" naashi baashad az kam-ettelaa'i e ishaan darbaare ye mo'taqadaat e yahoodiaan va masihiaan dar mowred e in 2 ketaab. gheyr e mosalmaanaan modda'i e in nistand ke towraat kalaam e elaahi st ke bar moosaa naazel shode. niz, masihiaan qaa'el be in nistand ke goftaar haa ye anaajil az zabaan e isaa jaari shode.

baayad goft: "vaaqe'an ke!"

-- AmirT ، Sep 30, 2008

Jenab e aghaye Mohajerani ba in javabieh, bande ra be shak andakhtand ke che salhayi ishan ra mohaghegh va aalemi geranghadr midanestam.
Shayad agar siasat naboo ishan ta in had maaroof nemishodand.
In javab ra bishtar az yek akhoonde manbarri tavaghoe dashtam ta az aghaye Dr. Mohajerani.

-- بدون نام ، Sep 30, 2008

دکتر سروش می گوید وظیفه دین القای حیرت یا حیرانیست
سروش متفکریست که سالها
در متون مختلف تحقیق کرده
و پس از پیچ و خمهای و کنکاشهای زیاد ذهنی به این نتیجه رسیده..مفهموم بسیار عمیق و پیچیده ای در پس این گفتار دکتر سروش وجود دارد..آیا دین همین را از ما می خواهد؟ سرگردانی و پرسشگری های بی جواب
چرا در دنیا با وجود هزاران هزار کتاب تنها چند عدد از انها
مانند تورات انجیل اوستا و قران افرادمعتقد به آنها در شمارگان میلیونی یا میلیاردی وجود دارد؟اگر قرآن را کلام محمد بدانیم آیا محمد نفع خاصی از آوردن آن برای خوددر نظر داشته؟چنانکه سران قریش نیز به این شبهه افتاده بودند که او سودای ریاست و ثروت دارد پس به او پیشنهاد ریاست و بهره مندی از هر چه می خواهد دادند تا از اعلام و ترویج عقایدش دست بردارد اما چرا او گفت نه؟ و 3 سال در شعب ابی طالب به حالت تبعید گرسنگی و بایکوت و رنج را تحمل کرد/مطمئنا محمد برای یک آرمان مبارزه می کرد..شاید آرمان او برای ما قابل قبول نباشد یا پذیرش آرمانهایش برایمان دشوار/ خداوند می دانسته که در کلام خدا بودن قرآن تشکیک
می شود برای همین می گوید چطور محمد که تا سن چهل سالگی بی سواد بوده
توانسته کتابی بیاورد که طرز نگارش ان بالاتر از نگارش افراد علم آموخته است/

-- بدون نام ، Sep 30, 2008

به آقای مهاجرانی و کامنت گزارانی که دنباله رو اویند، مثل جناب محمد شوری:
آقایان عزیز، لطفن دست بردارید از این مسلم دانستن اندیشه هایتان. یقین بدانید که روزی روزگاری اکبر گنجی و اکبر گنجی ها همین حرفهای شما را با شور و حرارتی بیشتر می زده اند؛ اما گنجی و مانند اوها در حرکت بوده اند. قرار نگذاشته بوده اند که تا آخر عمر بگویند مرغ یک پا دارد. اینکه هی از قرآن و نهج البلاغه و مثنوی در تایید خودشان استفاده کنیم، با شعور یک انسان امروزی و دیروزی و ... همخوانی دارد؟ آن دوست کامنت گذار (شوری) رفته بالای منبر و هی شعر نوشته. غافل از اینکه یک بار از خود بپرسد یعنی چه؟ مگر آوردن شعر و ایه و حدیث که موید قرآن باشند سخت است؟ و اینکه هی اسم پشت اسم ردیف کنیم کار علمی و تمام و کمالی است؟ (کاری که مهاجرانی همیشه عاشقش بوده و هست و گاه آدم خیال می کند او هر چه می نویسد به این دلیل است که اسم چند صد نفر را بیآورد و هی به کتاب های عربی و ... ارجاع بدهد که یعنی بله ما هم ...). به هر صورت اینکه حرف های گنجی تکراری است یا نو مهم نیست. گرچه در زبان فارسی به نوعی تازه اند. از دولت سر همین آقایان هنوز همین کتاب نولدکه به فارسی درنیامده و جناب مهاجرانی هم مجبور است به ترجمه ی عربی اش استناد کند. وقتی از روز اول ایدئولوژی آقایان گفته که مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز، نتیجه همین می شود که مسلمانان گمان می کنند یک سر سوزن هم پرسش و ایراد نمی توان در آموزه های دینی شان یافت. غافل از آنکه این خبرها نیست. چندی پیش ... می خواست مرا به راه راست راه نما شود. گفتم زمانی باهات حرف می زنم که بدانم چه کتابی در نقد دین و مذهب ات خوانده ای. حتا یک هم نخوانده که هیچ نشنیده بود و اصلن نمی دانست یعنی چه. این نتیجه ی چنین مصلحت بازی های اندیشه ستیزانه ی امثال جناب مهاجرانی و مانند اوهاست بی شک.
امید که بیاندیشیم و نترسیم

-- محمد میرزاخانی ، Sep 30, 2008

از اقا یا خانوم محترمی که نظرات رو چک می کنه و بعد در سایت میذاره خواهش می کنم یه دکتر روانپزشک خوب به من معرفی کنه اخه از بس نظر دادیم یکیشم نذاشتین واقعا عقده ای شدم و قصد خودکشی دارم خیلی نامردین

-- مهران ، Sep 30, 2008

جناب‌‌ آقای ميرزاخانی‌!

ا- نقل‌‌ قول‌ از ديگران‌ و استناد از سخنا‌ن ‌‌‌شخصيت‌ها ‌و كتب‌‌ معتبر كه‌‌‌ به‌ حكم‌ همان‌ دكتر طبی‌ و علفی از ما‌ بيشتر رنج برده‌اند
يك امر مرسوم است .
انديشه توليد انديشه می‌كند. معجزه‌ قرن حاضر قلم است! همان‌ نكته‌ای كه قرآن ‌به‌ آن قسم خورده است:
نون‌والقلم‌و ما يسطرون.
ما ‌هرچه‌ می‌نويسم‌ وفكر می‌ كنيم‌(به‌شرط آنكه‌ ديكته ‌نباشد)وتوليد‌كند،محصول ‌‌انديشه‌ بشر ‌از ابتدا ‌تا ‌فردا ها است!
آقای‌ گنجی درهمه‌ يادداشت‌ها ‌و نوشته‌هايش (سياسی‌ وغير سياسی)‌ بيشترين ‌استنادات‌‌رادارند وهمواره برای‌ ادعای خود‌ از ديگران نقل كرده اند! ‌آيا ‌مرغ همسايه غاز است؟!
2-من‌ مثال‌ داستان ‌فيل‌ و لمس‌ آن‌ را آورده‌ام. پس هر كس‌ به ‌ميزان ‌فهم‌ و درايت‌ خود‌‌‌‌
می‌فهمد و می‌فهماند:
هر چه ‌می‌گويم ‌به ‌قدر فهم توست
مردم ‌اندر حسرت فهم‌ درست
نسبی‌ بودن‌ انديشه‌ها‌‌‌‌ در‌مطلب‌ اينجانب مهر ‌تائيد خورده‌ و هميشه‌ علوم ‌انسانی‌ ‌‌‌در ‌تكامل ‌است .و اين ‌همان ‌معجزه قلم ‌است و اتفاقا معجزه قرآن! كه ‌‌هنوز هيچكس يك آيه ‌مثل‌ آن‌ را نياورده‌! اگرهست‌ بنويسيد.
3-‌نكته ای‌كه ‌در‌ يادداشتم‌ از قلم ‌افتاده ‌بود‌(پاورقی‌)خلاصه‌اش‌ را‌‌عرض‌ می‌كنم:‌
نسبت‌ محمد(ص) به‌ خدا ‌عموم و خصوص مطلق است. محمد(ص) جزئی‌ ازخداست‌‌‌و ‌محمد‌ (ص)‌‌‌ همان‌ انالحقی‌ است‌ كه‌ منصور‌ حلاج ‌گفت.
پس به زبان ‌منطق‌ و زبان ‌عرفان اگرقرآن محمد(ص)‌ ‌ حرف به حرف سخن ‌خدا ‌نباشد ‌‌به ‌همين ‌دودليل‌ حرف ‌خدا است!
اگر ‌نيست؛ بهترش ‌‌را بياورند!
آفتا‌ب ‌آمد دليل‌ آفتاب!
محمد شوری‌/ نويسنده وروزنامه‌نگار

-- محمد شوری‌ ، Oct 1, 2008

در این جملات آقای مهاجرانی آیا خبری از استدلال می‌بینید:
«نوآوری فکری نیست و افتخاری هم ندارد که سخن کهنه‌ی دیگران را در جامه‌ای نسبتاً نو، عرضه کنیم. »
«علامه طباطبایی از امثال و اقران خود که ردای مرجعیت پوشیدند؛ نه تنها چیزی کم نداشت که بر آنان مرجح هم بود.»
«اما طبیب علفی کجا و طبیب متخصص کجا؟ »
چطور می‌شود این‌گونه استدلال کرد؟! و در جاهایی که سعی بر استدلال شده هم از منابعی استفاده شده که پایه مستدل ندارند، فقط گفته شده فلانی بزرگ است پس حرفش درست بوده. نمی‌خواهم از نظریات اقای گنجی طرفداری کنم اما سعی بر استدلال برپایه‌ی منطق با سعی بر اثبات بر پایه‌ی باور که منطق بر‌نمی‌دارد فرق می‌کند، آقای مهاجرانی برپایه‌ی نرم‌افزارِ باورهای‌شان استدلال می‌کنند نه سخت‌افزار منطقِ ذهن بشر. آقای گنجی دارند از از جایی یک‌قدم پیش از این باورها استدلال می‌کنند، گویا آقای مهاجرانی توانایی نگاه کردن از یک‌قدم پیش از باورهای‌شان را ندارند. یادم می‌اید جواب قبلی ایشان هم شبیه نصیحت بود تا استدلال.

-- خاطره‌ها ، Oct 1, 2008

Joda az inke naghde Ganji tamam va kamal ast ya na, pasokhe Mohajerani ghaire mostadal ast. Man ba naghdi ke Mohajerani az Ayate Shaitani dashtand ba asar-e maktoobe ishon ashna shodam. Hamishe in soal baraiam vojod dasht chegoneh kesi be khodesh ejaze mide ketabi ro naghd kone ke mardom hagh nadarand ketab ra bebinand.

Inke ghabl az bahs-e asli tarafe moghabel ra be kam etelaa boodan motaham konid yek kare ghaire herfa-ei ast. Ba in estedlal, Mohajerani hagh nadarand kare Salman Roshdi ra naghd konand.

Baz inke matlab jadid hast va no-avari khode Ganji ya kasi dige, hich taghiiri dar natijeh nadarad. Agar nazrieh-ei eraeh mishe, mohem nist gooyandeh kei hast. Mohem khode nazarieh ast ke man hich dalili nadidam.

-- mehran ، Oct 1, 2008

بیش از هزار سال پیش ابوالعلاء معری شاعر بصره ای گفت: مردم دودسته اند، آن ها که دین دارند و عقل ندارند و آن ها که عقل دارند و دین ندارند. و پرسش گری ها و شک آوری های خیام خودمان هم که تمام دستگاه اعتقادی روزگار را به چالش کشیده روشن تر از آن است که نیازی به تکرار داشته باشد. . .
آقایان! قرآن کتاب دینی عرب هاست و به فارس و کرد و ترک و مالزیایی و اندونزیایی و...بر اثر لشگر کشی ها زورآور شده است . برای همین است که مردم این پهنه ها قرن هاست با این کتاب سرو کار دارند و هیچ از آن سردر نمی آورند و تقصیر هم ندارند. و باز برای همین است که این مردم بی چاره را کسانی که خود را عربی دان می دانند درزیر کلاهی گشاد به نام تفسیر به اسارت فکری گرفته اند و المیزان ها می نویسند! این جاست که به گنجی ها که آب در خوابگه مورچه گان می ریزند باید دست مریزاد گفت . به امید روزی که هم چون ذکریای رازی اندیشیدن بیاموزیم.

-- م. خردیار ، Oct 1, 2008

مقالات گنجي آغاز راهي است كه از دو قرن پيش دانشمندان غربي در مسير تفكر و تعمق در تورات و انجيل پيموده اند. ترس و وحشت امثال جناب مهاجراني با عنايت به اينكه آن تعمق ها در خصوص تورات و انجيل منجر به كاهش تعداد مومنان غربي نشده بي وجه است، و همچنين شجاعت گنجي و پيش از ايشان سروش سبب شده كه تلاش در درك يك متن مقدس از حيطه و چنگال متوليان رسمي بيرون افتاده و در منظر و اختيار ديگر عالمان منجمله جامعه شناسان دين، مورخين، زبانشناسان، و غيره قرار گيرد. اين از خوش شانسي مردم فارسي زبان است كه امثال گنجي و سروش در خارج از ايرانند و ميتوانند بدون واهمه از حلق آويز شدن يا مرگ هاي ناگهاني، حاصل انديشه هاي خود را براي ژرفكاوي و نقد علمي منتشر كنند. بايد قدر بدانيم و از نشر افكار بر خود نلرزيم.

-- ملا نقطي ، Oct 1, 2008

من این شیوه استدلال و ارجاع به کشفیات غربی ها راجع به چیزی که ما سالهاست که خودمان میدانسته ایم ( نمونه واضح اش آفتاب درون ذره و کشف اتم توسط مولانا) را در مجالس وعظ خانمها شنیده بودم. یک خانم واعظ ای می آمد و یک سری اطلاعات میداد و نشان میداد که مقالات غربی ها را میخواند و بعد می گفت که این اطلاعاتی که دانشمندان فرنگی تازه دارند کمی سر در می آورندهمه در قرآن بوده و گفته شده....خلاصه شوری در مجلس در می افکند و خانمها همه مجاب میشدند و بعد غذا میخوردیم. یادش بخیر.

-- شیرین ب ، Oct 1, 2008

ایکاش نوشته ی مهمان شهرستانی ما را هم منتشرش می کردید. هر چه باشد شهرستان هم جزو ایران است. و در انجا هم آب در لانه موشها افتاده است.

-- بدون نام ، Oct 1, 2008

درود بر گنجی عزیز

-- بدون نام ، Oct 9, 2008

در جستجوی حقیقت.
******

اکبر گنجی!
فرزند فروتن و تلاش‌گر ایران زمین،
رهروی جستجوگر حقیقت،
سقراط کوچک
****
باز هم درود
دستت خوش!
روحت شاد!
نظر پیشین این خواننده ی هم دردت، با نام R در بالای همین سطور و به تاریخ 9 اکتبر آمده است.
اما آن نظر پیش از خواندن این مقاله ات، قلمی شده بود.
هم اینک مقاله‌ی تکان دهنده ات را همراه با دوستی دیگرخواندم.
اشک شوق و تحسین در چشمانمان آورد و من و ما را بر ادعایی که کرده بودم مصمم تر ساخت:
"امثال ایشان (آقای مهاجرانی) به تصریح خود، داعیه ی دفاع از حقیقت را ندارند؛ بل متعهدند که به هر قیمت از نهادی به دفاع برخیزند که تمامی هستی ی کنونی ی خود را به آن مدیونند. امثال اینان همچون گاندی و ملکیان، دغدغه ی حقیقت را ندارند. گاندی می گفت من به گیتا و ... عشق می ورزم. اما اگر هر یک از سنت های دینی، چیزی بگویند خلاف اخلاق، آماده ام که قاطعانه آن ها را کنار بگذارم. اما ایشان خود می گویند که در این وانفسا که الحاد و... از همه طرف هجمه! کرده، شرط انصاف "هم باندی" و "هم محفلی" و "هم فرقه بودن" این نیست که استدلال هایت را صرف تضعیف همین ته مانده ی دین ابناء بشر کنی (تو بخوان آشکار سازی ی ابهامات و اوهامات و تناقضات قرن ها در مغز و گلو گیرکرده ی بشر)، باید همین ها را که در دست ملت است تقویت کنی! به هر قیمت! بگذار همگی ماستشان را بخورند و ما نیز مستحضر به الطاف خفیه و جلیه ی قدرت مستقر، به توطئه های سلمان رشدی ها و شاملو ها ی دین ستیز بتازیم ( و البته در دوران استخوان سبک کردن‌مان در لندن هم، با نقل کلام موجز همین شاملو در نوشته هایمان، نان بخوریم)، و هم‌هنگام، چشمان مان را بر بزرگ ترین رنج های معاصر بشر ایرانی و بشر جهانی ببندیم."

خود تو نیز در پایان مقال خود، ضمن رعایت ادب و "احتیاط در حکم کردن"، به همین ادعا اشاره داشته ای:
"به گمان من آقای مهاجرانی، فردی فرهیخته و اهل اندیشه هستند. اما به نظر می‌رسد که متدولوژی ایشان، ارزش چندانی برای «حقیقت و صدق و کذب» قائل نیست.
از این رو، این متدولوژی برای رشد و شکوفایی فرهنگ و اندیشه، سودمند تلقی نمی‌شود."

همان طور که پیشتر نیز گفته شد، مستند و با دست پر حرف زده ای،
مدعیات "دینکاران" و "دین بازان" فکلی ی نوین را زیر ذره بین گذاشته ای، مدعیاتی که (ناخواسته)، چیزی از وثاقت و صداقت و اخلاقیت و آموزندگی ی متن مقدس مورد دفاع شان باقی نمی گذارند ( مثلا ً در نمونه ی قرآن‌پژوه بزرگ حکومتی! آقای خرمشاهی)
با جسارت عالمانه ای بت های خود ساخته را بالاجبار شکسته ای و سقراط وار عمل کرده ای:
" قلمرو «قرآن محمدی»، حوزه‌ی «ادله‌ی صدق مدعیات» است. ما درخصوص ضعف و قوت ادله‌ی مدعیات بحث می‌کنیم و درخصوص هر مدعایی، خواهان ارائه‌ی ادله‌ی آن مدعا شده، سپس، آن ادله را به نقد کشیده و می‌گوییم: این ادله وافی به مقصود نیستند.
به تعبیر دیگر، گفته می‌شود؛ اگر دلیل این است، این دلیل، اثبات مدعا نمی‌کند. یا می‌گوییم، تاکنون برای اثبات این ادعا که «قرآن سخن خدا است»، حتی یک برهان هم اقامه نشده است.
به همین خاطر است که شایسته‌ی توصیف "سقراط کوچک" هستی. در این تعبیر، مداهنه و چاپلوسی راهی ندارد. امید این که این سقراط همچنان سقراط وار عمل کند و فروتن نیز باقی بماند.

با شجاعت تمام، بر ضدیت اندیشه بزرگانی همچون علامه طباطبایی با بدیهی ترین الفبای اخلاق بشری نور افشانده اید؛ علامه ای که مقامش آنقدر رفیع است که سال هاست جز "قدر و منزلت " چیز دیگری بخود ندیده است؛ و کسی جرات باز اندیشی بر نوشته هایش را ندارد. علامه ای که بقول علما، جزو بزرگترین ذخایر "ما" است، و چه "مایی" و کدام " ما"؟!

لحظاتی با خود اندیشیدم: در سکنات و سلوک "روحانی" و "عرفانی"‌ی علامه سخن ها گفته شده است و ازو شعر عارفانه هم نقل شده است. حال با چهره ی دیگری از "عارف‌مان!" آشنا می شویم:
براستی کدام یک ازین وجوه موثر ترند؟ کدام یک فعال در امورند؟ آیا تفکیکی میتوان در اندیشه و عمل انسان کرد و گفت: "تا ساعت 12 و سی دقیقه ی امروز آن وجه عارفانه در کار بوده است و از 12:30 به بعد آن وجهی که تجاوز به عنف نسبت به زنان شوهر دار اسیر عراقی و ویتنامی و بوسنی هرزگووینی و رواندایی و چچنی و ... خوزستانی را آن هم در عین حیات شوهر هایشان جایز می شمارد و تاکید و تصریح می کند؟ و این که اگر دنیا به امثال ایشان فرصت دهد، امروزه نیز خواستار همین نعمت های الهی ( ونرید ان نمن علی الذین...) خواهند شد؟
بگمانم امکان ندارد که این گونه وجوه را بتوان بشکلی مکانیکی از هم سوا کرد.
اندیشیدن به این احکام، تهوع آور است، چه رسد به سخن گفتن و اصرار کردن بر آن ها و عمل به آن در سیره و سنت.
و بدین گونه، زیست رفتاری و اجتماعی و فکری ی غالب اهل تدین شکل می گیرد، بطوری که در میان تمامی فجایعی که در سطح و عمق جهان می گذرد، فقط به فکر باز شدن راه کربلا می مانند، و برگزاری هر چه باشکوهتر مراسم نذری امسال شان. یعنی مسخی کامل چه در سطح خواص شان و چه در سطح عوام شان.

و ما در تاریخ مان، هزاران علامه و ده ها خرمشاهی و مهاجرانی داشته ایم که تاریخ مان را ساخته اند و با کلمات خود کهن الگو هایمان را فربه تر و موجه تر کرده اند.
و چه نیکو، چه با ادب، و چه اندازه غیر مستقیم، به نقد کلمات "از روی بی خیالی و تفنن" آقای مهاجرانی پرداختید تا ایشان درس های لازم را برای اخلاقی عمل کردن بگیرد و از روی انصاف، در جایی که سخن نباید بگوید و دستش کاملا از ابزار میدان خالی است، سکوت کند و نظاره گر باشد تا ورزه های اخلاقی لازم را طی کند و پیش از هر کس دیگر، ابتدا شایسته ی سخن گفتن ناصحانه با فرزند دلبندش (که عزیز ما نیز باید باشد) شود، پس آنگاه بانگ هشدار و بیدار باش به قوم سر دهد!
امید که بر ایشان این گونه بگذرد... .
عزت همه اهل رنج و جستجو زیاده باد!
بدرود.

پس نوشت:
1- در پایان، آقای کدیور بخاطر جسارتش در بیان صادقانه ی یافته های خود شایسته ی سپاس بسیارند، هر چند من ِ نوعی، بسیاری از نظرات ایشان در دفاع از اعتقتادات کلاسیک شان را نپذیرم،
2- باید سپاس گزار بود از اهل رادیو زمانه که فرصت های موجود را در اختیار طیف متنوعی از اهل دین و اهل اندیشه و اهل شادی و اهل سیاست و اهل هنر و ... قرار داده است و در عین حال، با آزاد گذاری‌ی کامنت ها، میدان بحث های مبارک و پر تامل را برای فریادهای در گلو مانده باز گذاشته است. در واقع، کامنت ها از خود مقالات درس آموزترند. امید نیز که چنین بماند و ببالد.
همکاران رادیو زمانه! سپاس،
آقای جامی! سپاس.

جمعه 19-07-1387 ساعت 23

-- R ، Oct 24, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)