تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
پاسخ به نقد عطاالله مهاجرانی، بخش دوم

غبار‌آلود کردن قرآن و بیراهه‌روی

اکبر گنجی

۲.آقای مهاجرانی مرا به «تکرار برخی سخنان مستشرقین» متهم کرده و افزده‌اند: «قران کتابی است که تکیه‌گاه و پناهگاه ایمان مردم است، اگر این آینه را غبار‌آلود کردیم مردم در کدام آینه بنگرند؟ کار ما این است که زنگارهای دیگران را از آینه ایمان مردم بزداییم. و‌گر‌نه تکرار سخن نولدکه و ونزبرو... چه افتخاری دارد؟».

ایشان حتی پا را کمی فراتر گذارده و افزوده‌اند: «به یاد داریم که مدعای اصلی رمان آیات شیطانی، رشدی این بود که برخی از آیات قرآن مجید از شیطان است که بر زبان پیامبر القا کرده است».

مدعیات قرآن محمدی‌، هیچ نسبتی با مدعیات مستشرقین ندارد. اگر هم داشت، مساله‌ای نبود. مگر این‌که ایشان معتقد باشد به صرف این‌که نسب و جغرافیای زاده شدن یک مدعا را روشن کنیم، کار آن مدعا تمام است.

مدعا باید مدلل باشد، اگر مدعایی بلادلیل بود، طرد خواهد شد. اما نسب مدعا، هیچ تاثیری در صدق و کذب مدعا ندارد. این نوع نقد اندیشه، مغالطه‌ انگیزه و انگیخته نامیده می‌شود.

مباحث مسشرقین، هیچ ارتباطی با مباحث قرآن محمدی ندارد. ضمن این‌که شبهات آنان، شبهات قویی است که تاکنون مسلمین پاسخ درخوری بدان‌ها نداده‌اند.

آقای مهاجرانی هم این نکته را قبول دارند، لذا می‌نویسند: «هنر این است که ما به‌عنوان مسلمان پاسخی درخور برای آن شبهات فراهم کنیم و نقدی ماندگار بر کتاب او بنویسیم».

آقای مهاجرانی در پاسخ یکی از خوانندگان وبلاگ‌شان‌، ضمن تایید سخن آن خواننده‌ی محترم درخصوص عدم پاسخ به شبهات مستشرقین در خصوص وثاقت تاریخی متن، نوشته‌اند:

«سخن شما در‌باره پاسخ به نولدکه درست است. واقعیت این است که ما مسلمانان کم‌کار بوده و هستیم. نوشته نلدکه مزخرف نیست! اشکال‌ها و شبهات مهمی است که باید به آن‌ها پاسخ داد».

آقای مهاجرانی اطلاع دقیق دارند که چه درآمد عظیمی از بیت‌المال مسلمین به مفسران رسمی دین پرداخت می‌شود. پرسش این است: آنان چه می‌کنند؟ چرا به این شبهات پاسخ نمی‌گویند؟ به احتمال زیاد اکثر آنان حتی اسم نولدکه و وانزبرو را نشنیده‌اند و حتی یک تن از آنان کتاب «قرائت آرامی - سوری قرآن» کریستف لوکزنبرگ را نخوانده است.

۳. سخن «قرآن محمدی» این نبود که شبهات وثاقت تاریخی متن درست است. به تعبیر دیگر، محل نزاع، وثاقت تاریخی متن نیست‌. محل نزاع، «کلام خدا» یا «سخن محمد» بودن قرآن بود و هست.

به همین دلیل نوشته‌ام‌، قائلان به سخن محمد بودن قرآن، اگر پاسخ درخوری به شبهات وثاقت تاریخی متن دهند، کارشان تمام است. یعنی بدین ترتیب اثبات می‌شود که قرآن سخن محمد است.

اما قائلان به کلام خدا بودن قرآن، حتی اگر موفق شوند به تمامی شبهات وثاقت تاریخی متن پاسخ گویند، هنوز در ابتدای راه‌اند. آنان باید دلیل یا دلایلی اقامه کنند که اثبات کند قرآن کلام خداست.

در اینجا تاکید کرده‌ام، و این بسیار مهم است، که می‌توان به روش‌های عقلی - تجربی به شبهات وثاقت تاریخی متن پاسخ گفت، اما اثبات کلام خدا بودن قرآن ممکن نیست. عین عبارات من به قرار زیر است:

«اثبات وثاقت تاریخی متن‌، منطقاً بر مساله‌ی این‌که قرآن کلام چه کسی است‌، تقدم دارد. اگر به تمام شبهاتی که در خصوص این مساله مطرح شده پاسخ گفته شود و وثاقت تاریخی متن با شواهد و دلایل قانع‌کننده موجه شود‌، حداکثر چیزی که تایید خواهد شد، این است که تمام سوره‌ها و آیات قرآن کلماتی هستند که از زبان پیامبر گرامی اسلام خارج شده است، نه این‌که قرآن کلام خداست.

به‌عنوان مثال، کسی از ما می‌پرسد که «مثنوی» کتاب (سخن) چه کسی است؟ اگر ما موفق شویم با اسناد و شواهد موثق تاریخی نشان دهیم که این کتاب از آن مولوی است، در این صورت اثبات می‌شود که مثنوی کلام مولوی است. در این صورت این باوری صادق و موجه (معرفت) خواهد بود.

حال شخص دیگری مدعی است که مثنوی سخن خداست که آن را به مولوی داده تا به اطلاع مردم برساند. آیا این مدعای دوم ، مدلل و قابل اثبات است؟ در واقع مسلمان‌ها دو ادعا دارند : اولاً: تمام قرآن حاضر سخنانی است که مردم هم‌عصر پیامبر از زبان آن بزرگوار شنیده و آن را مکتوب کرده‌اند. ثانیاً: این کتاب سخن خداست.

علم تاریخ راه‌های بررسی صحت و سقم مدعای اول را در اختیار آدمیان نهاده است. اما هیچ دانشی وجود ندارد (تاکنون) که راه‌های اثبات «صدق سخن خدا بودن قرآن» را به آدمیان بیاموزاند تا مدعیان آن را به باوری صادق و موجه (معرفت) تبدیل کنند. بدین‌ترتیب، امکان تبدیل باور اول به معرفت (باور صادق موجه) وجود دارد، ولی تبدیل باور دوم به معرفت (باور صادق موجه)، امکان‌ناپذیر است».

آقای مهاجرانی دو کار کرده‌اند. اول، تغییر محل نزاع از کلام‌الله یا سخن محمد بودن قرآن، به وثاقت تاریخی متن‌. دوم: تغییر نظر قرآن محمدی‌، در خصوص وثاقت تاریخی متن.

هر کس کوچک‌ترین نگاهی به تیتر «قرآن محمدی» بیندازد، در می‌‌یابد که نویسنده، قرآن را سخن پیامبر گرامی اسلام تلقی می‌کند، در‌حالی‌که بسیاری از مستشرقین، قرآن را سخن محمد نمی‌دانند، بلکه کپی‌برداری از متون یهودی ـ مسیحی تلقی می‌کنند.

باز هم تکرار می‌کنم: پاسخ به شبهات وثاقت تاریخی متن، به روش‌های عقلی ـ تجربی، امکان‌پذیر است. اگر‌چه مسلمین تاکنون به این شبهات پاسخ نگفته‌اند. سروش و ملکیان و شبستری و... اگر بتوانند وثاقت تاریخی متن را اثبات کنند، کارشان تمام است.

اما اثبات کلام خدا بودن قرآن ناممکن است. مسلمان‌ها در طول ۱۴ قرن گذشته، حتی یک برهان بر کلام خدا بودن قرآن اقامه نکرده‌اند. اگر دلیلی وجود داشت، کسی آن را پنهان نمی‌کرد. بدین‌ترتیب، قائلان به کلام‌الله بودن قرآن، اگر به تمامی شبهات وثاقت تاریخی متن پاسخ گویند، به تحکیم مدعای قائلان به کلام محمد بودن قرآن کمک کرده و قلعه آنان را عمارت کرده‌اند:

قلعه سلطان عمارت می‌کند
لیک دعوی امارت می‌کند

۴. آقای مهاجرانی نوشته‌اند: «تفسیر المیزان مهم‌ترین دستاورد جهان اسلام در قرن بیستم در حوزه اندیشه و تفسیر است‌. هیچ کتاب دیگری اعتبار و ارزش المیزان را ندارد».

در قرآن محمدی نوشته‌ام که مرتضی مطهری المیزان را «بهترین تفسیری که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است» می‌نامد‌، علی شریعتی با اشاره به جلسات درس تفسیر قرآن طباطبایی و جلسات هفتگی‌اش با هانری کربن، می‌نویسد:

«طباطبایی گویی سقراط است‌... و کربن می‌کوشد تا از این اقیانوس عظیم افکار و عواطف عمیق و گونه‌ای که فرهنگ اسلامی و شیعی را ساخته است جرعه‌هایی بنوشد... [طباطبایی] بر کوهی از فرهنگ بشری تکیه زده است».

عبدالله جوادی آملی هم المیزان را بهترین تفسیر تاریخ اسلام نامیده است. به همین دلیل در قرآن محمدی، در تفسیر آیات، ‌المیزان مبنا قرار گرفته تا کسی نتواند در برداشت از آیات خدشه‌ای وارد کند و همچون آقای مهاجرانی نویسنده را به «عدم آشنایی با زبان قرآن» متهم کند.

اما پرسش مهمی وجود دارد: آیا آقای مهاجرانی به پیامدهای پذیرش تفسیر طباطبایی از قرآن التزام دارند؟ براساس آیات قرآن، آدمی محصول آبی جهنده بین صلب و دنده‌های سینه است (طارق ۷ - ۵).

آقای طباطبایی این باور مخالف علم را پذیرفته و مدعی است که صاحب تفسیر مراغی، «توجیه علمی» این نظر را از بعضی از اطبا در تفسیر خود نقل کرده است. اگر حق با طباطبایی باشد، این مورد یکی از مصادیق تعارض گزاره‌های قرآنی با علم جدید است.

آقای طباطبایی در تفسیر آیه اول سوره نسا، تفسیری از این آیه ارایه می کند11 که با تئوری داروین تعارض دارد. پس از بحثی مبسوط، ایشان نظریه داروین را غیر‌قطعی اعلام می‌کنند، تا بدین وسیله، تعارض باور قرآنی با علم را حل کنند. اگر تفسیر طباطبایی درست باشد، این مورد، یکی دیگر از مصادیق تعارض باورهای قرآنی با علم مدرن است.

مطابق تفسیر طباطبایی از آیه ۳۴ سوره لقمان، علم به زمان بارش باران و علم به دختر یا پسر بودن آنچه در رحم زنان است، فقط در انحصار خداوند است12. می‌دانیم که علم جدید راه‌های وقوف به این دو را در اختیار آدمیان نهاده است.

بدین‌ترتیب، این دو مورد، دو مصداق دیگر از تعارض باورهای قرآنی با علم جدید است. از این موارد در قرآن بسیار یافت می‌شود. اما نکته بسیار مهم‌تری هم وجود دارد.

تمام کوشش روشنفکران دینی معطوف به این بوده است که روایتی سازگار با دموکراسی، آزادی‌، حقوق بشر‌، عدالت و عقل از قرآن ارایه کنند. اگر بر مبنای نظر مطهری، شریعتی، مهاجرانی و...، تفسیر المیزان را معتبرترین تفسیر قرآن بدانیم، چاره‌ای جز پذیرش تعارض باورهای قرآنی با آزادی، دموکراسی و حقوق بشر وجود ندارد. طباطبایی حتی از تناقض در این خصوص سخن گفته است13.

۵. آقای مهاجرانی گفته‌اند: «قران کتابی است که تکیه‌گاه و پناهگاه ایمان مردم است، اگر این آینه را غبار‌آلود کردیم مردم در کدام آینه بنگرند؟ کار ما این است که زنگارهای دیگران را از آینه ایمان مردم بزداییم».

اگر من معنای این سخن آقای مهاجرانی را درست فهمیده باشم، در رویکرد ایشان‌، حقیقت در برابر باورهای بلادلیل مسلمانان چندان اهمیتی ندارد‌. در این رویکرد، توجیه باورهای بلادلیل‌، غبارروبی قرآن نامیده می‌شود، اما پرسش و مناقشه در باورهایی که هیچ پشتوانه‌ی خرد‌پسندی ندارند، غبار‌آلود کردن قرآن نام می‌گیرد.

آن چیزی که موجب رهایی مردم می‌شود، حقیقت است، نه باورهای خرافاتی. عیسی مسیح به درستی می‌گفت: «و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد» (یوحنا ۸ :۳۲ -۳۱).

تفسیر واقع‌گرایانه تمام یا بخشی از متن‌، پروژه‌ی عقلانی کردن باورهای دینی و پذیرش دموکراسی و حقوق بشر، نتایج و هزینه‌هایی دارد که مدافعان این رویکرد باید به لوازم و پیامدهای منطقی آن پایبند باشند.

به‌عنوان نمونه، محسن کدیور، همچون علامه طباطبایی، به تعارض آیات فقهی قرآنی با حقوق بشر معتقد است. وی می‌نویسد:

«مستند برخی از این احکام معارض حقوق بشر آیات قرآن کریم است... منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم و به ظواهر این‌گونه آیات وفادار بمانیم، چاره‌ای جز قبول عدم تساوی حقوقی مسلمان و غیر‌مسلمان، عدم تساوی حقوقی زن و مرد در بسیاری موارد، عدم تساوی برده و آزاد و مجازات‌های خشن نخواهیم داشت... مستند اکثر قریب به اتفاق احکام شرعی معارض حقوق بشر روایات منقول از پیامبر یا ائمه است‌.

بسیاری از این روایات صحیح یا موثق و در مجموع مطابق ضوابط معتبر و بدون اشکال است. دلالت این‌گونه روایات صریح در مقصود است و ظهور در احکامی دارد که امروز خلاف حقوق بشر تلقی می‌شود... اندیشه‌های ناسازگار با حقوق بشر، شامل گزاره‌هایی صریح در تعارض با اندیشه حقوق بشر و نص و در تبعیض حقوقی انسان‌ها به لحاظ دین‌، مذهب، جنسیت،حریت و رقیت و فقیه و عوام بودن و صریح در نفی آزادی مذهب و مجازات‌های خشن و موهن.

این‌گونه گزاره‌ها را در برخی آیات مدنی‌، قسمتی از سیره‌ی پیامبر (ص) در مدینه و برخی از راویات ائمه (ع) در قالب دلالت‌های صریح آمده است‌... بحث تعارض اندیشه‌ی حقوق بشر با اسلام سنتی عمیق‌تر از آن است که در بادی نظر تصور می‌شود. تعارض محدود به آرای عالمان دین و فقیهان شریعت نیست بلکه سخن از تعارض متن دین یعنی برخی آیات و بسیاری روایات با اندیشه‌ی حقوق بشر است»14.

کدیور که از یک‌سو حقوق بشر را پذیرفته و از سوی دیگر شاهد تعارص آیات قرآن با حقوق بشر، این برساخته‌ی انسان مدرن، است، شجاعانه به لوازم منطقی تفسیر و باور خود پایبند می‌ماند. لذا می‌گوید:

«مخالفت یقینی حکمی با سیره عقلای دوران ما‌، یا مباینت با قواعد اخلاقی به فهم انسان معاصر، یا تنافی با ضوابط عدالت در این عصر، یا مرجوحیت در قبال راه‌حل‌های عصر جدید‌، کاشف از موقت بودن‌، غیر‌دایمی بودن و به یک معنا منسوخ شدن چنین احکامی است»15.

بدین‌ترتیب‌، کدیور تمام احکام فقهی اجتماعی قرآنی و سنت معتبر را، موقتی، غیر‌دایمی و منسوخ می‌کند. کدیور می‌نویسد:

«مخالفت یقینی حکمی با سیره‌ی عقلا یا تنافی با ضوابط عدالت یا اثبات بیشتر بودن مفاسد از مصالح، کاشف از موقت بودن و غیر‌دایمی بودن چنین احکامی است.»16

اگر وقوف به تعارض آیات قرآن با حقوق بشر و سیره عقلا و قواعد اخلاقی و عدالت مدرن، منتهی به کنار نهادن آن آیات و موقتی و منسوخ دانستن آن‌ها می‌شود، چرا وقوف به تعارض آیات قرآنی با علم تجربی مدرن و انسان‌شناسی و فلسفه مدرن، منتهی به موقتی و مسنوخ دانستن آن احکام نگردد؟

کدیور پذیرفته است که در احکام اجتماعی قرآن و سنت معتبر، احکامی وجود دارد که مفاسدشان از مصالح‌شان بیشتر است و مجازات‌هایی وجود دارد که خشن و موهن‌اند. وقوف به این حقیقت، باعث نشد تا او حقوق بشر و عدالت و اخلاق و سیره عقلای امروز را نفی کند.

چه کسی می‌تواند انکار کند که در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که با علم مدرن تعارض دارند. حتی علامه طباطبایی هم در تفسیر خود موارد عدیده‌ای از تعارض آیات با علم را ذکر کرده است.

طباطبایی در برخی از موارد علم را رد کرده و به نظریه‌ی قرآنی پایبند مانده، اما در برخی از موارد هم علم را پذیرفته و گفته است باید این نوع آیات را به گونه‌ای تفسیر کرد که با علم جدید تعارض نداشته باشند.

آیا پذیرش این واقعیت و پایبندی به حقیقت به معنای غبار‌آلود کردن قرآن است؟ کدیور، شجاعانه برخی از مجازات‌های قرآنی معارض با حقوق بشر را خشن و موهن خوانده و آن‌ها را منسوخ اعلام کرده است. سروش هم شجاعانه آیات معارض با علم را خطا خوانده و کنار نهاده است. آیا این نوع رویکرد به قرآن به نابودی ایمان منتهی خواهد شد؟

۶. آقای مهاجرانی می‌فرمایند: «اسلام دینی است که محور و مدارش متن قرآن مجید است. مرکزیت جهان اسلام قرآن است. مسلمانان به‌رغم اختلاف سیاسی و فقهی و مکتبی در‌باره قرآن مجید هیچ‌گونه اختلافی با یکدگر ندارند».

این حکم قاطع که «مسلمانان درباره قرآن هیچ‌گونه اختلافی با یکدیگر ندارند»‌، می‌تواند ناظر به سه مقام باشد. این حکم ناظر به هر یک از این سطوح باشد، با واقعیت مطابق نیست. اسلام سه سطح دارد. [17]:

اول: اسلام یک (خود قرآن). بسیاری از شیعیان به تحریف قرآن و حذف پاره‌ای از آیات در‌باره ائمه اعتقاد داشته‌اند. امام فخر رازی یکی از افرادی است که اعتقاد به تحریف قرآن را در تفسیر کبیرش به شیعیان نسبت می‌دهد.

کلینی در کتاب کافی از امام محمد باقر دو حدیث ذکر می‌کند که تحریف قرآن از آن مستفاد می‌گردد. علامه مجلسی این نوع احادیث را در بحارالانوار گرد آوره است. ابو منصور احمد‌بن علی طبرسی و فیض کاشانی (و بسیاری از اخباریون‌) از جمله کسانی هستند که به تحریف قرآن اعتقاد داشتند.

دوم: اسلام دو (فهم مسلمین از قرآن): نه تنها بین تفاسیر شیعیان و اهل تسنن اختلاف‌های عمیقی وجود دارد، بلکه بین تفاسیر پیروان یک فرقه هم اختلافات بسیاری وجود دارد.

به‌عنوان نمونه، فقط کافی است به اختلاف عمیق شیعیان و اهل تسنن درباره آیه اکمال دین (مائده، ۳) و آیه تبلیغ دین (مائده، ۶۷) توجه کرد.

شیعیان الیوم را روز عرفه (نهم ذیحجه) سال دهم هجرت می‌دانند، و به گمان آن‌ها، اکمال دین و اتمام نعمت، به تعیین حضرت علی به امامت اشاره دارد، ولی برادران اهل تسنن، آیه را ناظر به تشریح احکام فقهی می‌دانند.

شیعیان می‌گویند، پیامبر گرامی اسلام نگران بود که اعلام جانشینی حضرت علی بر گروهی از صحابه گران آید، لذا خداوند آیه تبلیغ را نازل کرد و به او گفت: «اگر رسالت او را نگزاری، رسالت او را به عمل در نیاورده‌ای».

بسیاری از برادران اهل تسنن، آیه تطهیر را فقط ناظر به زنان پیامبر می‌دانند. زمخشری آیه را درباره‌‌ی زنان پیامبر می‌داند. قرطبی می‌گوید، عطاء و عکرمه و ابن‌عباس گفته‌‌اند که آنان فقط زوجات پیامبر‌اند و هیچ مردی داخل در آن نیست.

آیه ۵۹ سوره نسا، از نظر شیعیان درباره‌ی ائمه اطهار است، ولی به نظر برادران اهل تسنن، اولوالامر، سلطانان دادگر و علما اهل سنت هستند.

آیه ۸۳ سوره نسا، به گمان شیعیان درباره ائمه است، ولی برادران اهل سنت این نظر را قبول ندارند. شیعیان حتی صدور صغایر را هم از انبیا جایز نمی‌دانند، اما به نظر برادران اهل تسنن، ترک اولی بر انبیا جایز است.

همین‌طور اختلاف نظر در خصوص آیه ۱۰۶ نسأ و ۵۵ غافر و ۲۱ و ۲۵ ص درباره عصمت انبیا قابل ذکر است. اختلاف شیعه و سنی درباره رویت الهی نیز متکی بر آیات قرآن است (۱۰۳ انعام – ۲۶ یونس- ۲۲ الی ۲۴ قیامت).

شیعیان رویت الهی را نفی می‌کنند‌، اما بسیاری از برادران اهل تسنن قائل به رویت خدا هستند. امام فخر رازی قائل به جواز رویت الله است. این فهرست را می‌توان همچنان ادامه داد.

اختلافات فقها، متکلمان، فلاسفه و عرفا درباره‌ی قرآن در حکم آقای مهاجرانی نادیده گرفته شده است. همچنین اختلافات اشاعره و معتزله در خصوص حدوث و قدم قرآن و دیگر مباحث.

از سوی دیگر، وجود سه نوع اسلام - اسلام بنیادگرایانه (خامنه‌ای، مصباح یزدی، احمد جنتی، ملاعمر، بن لادن و...)، اسلام سنت‌گرایانه (امثال سید حسین نصر‌) و اسلام نوگرایانه (سروش، ملکیان، شبستری، نصر حامد ابو زید، ارکون و...) - از چشم آقای مهاجرانی دور مانده است که فرموده‌اند: «مسلمانان درباره‌ی قرآن مجید هیچ‌گونه اختلافی با یکدیگر ندارند».

مگر غیر از این است که اختلاف نظر درباره‌ی معنای آیات قرآن، این افراد را به سوی سه نوع فهم مختلف از قرآن رانده است؟ افرادی که در زیر مجموعه هر یک از سه نوع اسلام (بنیاد‌گرایانه، سنت‌گرایانه و نوگرایانه) قرار می‌گیرند، در‌واقع یک طیف وسیع را تشکیل می‌دهند که با یکدیگر، اختلافات بسیاری دارند.

به‌عنوان مثال، نصر حامد ابوزید، برخلاف دیگر نوگرایان، قرآن را یک متن نمی‌داند، بلکه آن را مولف از چندین دیسکورس می‌داند. به گمان وی، تناقض‌های فراوان میان آیات قرآن، با این رویکرد، به راحتی توضیح داده می‌شود.

محسن کدیور، یکی از نوگرایان است، ولی نظرات سروش و ملکیان و شبستری درباره‌ی سخن محمد بودن قرآن را قبول ندارد.

سوم: اسلام سه (رفتار و عمل مسلمین، ناشی از فهم آنان از کتاب و سنت‌). اختلافات عملی مسلمانان چیزی نیست که کسی قادر به انکار آن باشد. مگر عمل مسلمانان ناشی از فهم آن‌ها از متن مقدس‌شان (قرآن ) نیست؟ پس حداقل داوری منصافه این است که اختلاف نظر درباره‌ی اسلام سه، ناشی از متن است.

۷. آقای مهاجرانی فرموده‌اند: «وقتی پژوهشگری در فهم مساله‌ای به این سادگی به بیراهه می‌رود، سخن او در‌باره مفاهیم پیچیده‌تر با دشواری‌های بیشتری رویاروست. مثل خرده گرفتن بر علامه طباطبایی در فهم قرآن و یا مفهوم نفس در نظر فیلسوفان».

آقای مهاجرانی توجه دارند که نقد، نقد فکر و اندیشه است، نه نقد پژوهشگر. هر مدعایی باید با ادله‌ای که برای آن اقامه می‌شود، تناسب داشته باشد. در نقد نشان داده می‌شود که این نتایج را نمی‌توان از آن مقدمات گرفت. یا اینکه نشان داده می‌شود که مقدمات نادرست‌اند.

نقد، گفت و گوی جمعی معطوف به حقیقت است. در طی این گفت و گو، طرفین نکات زیادی فرا می‌گیرند. وقتی موضوع مورد بحث به بررسی انتقادی گرفته شود، فهم عادی و متعارف ما درباره‌ی موضوع، دقت و وضوح پیدا می‌کند. اما نقد پژوهشگر و اندیشمند، به راحتی به بیراهه می‌رود، از مغالطه انگیزه و انگیخته می‌گذرد و گاه بدانجا ختم می‌شود که ناقد خود را در مقام استادی برجسته، و طرف مقابل را در حد کودکی دبستانی قرار می‌دهد و از این موضع او را مورد خطاب قرار داده، و به او نمره‌ی مردودی در کلاس اول ابتدایی می‌دهد.

متاسفانه در بسیاری از نقد‌هایی که امروزه منتشر می‌شود، اگر دقت فرمایید، دیده می‌شود که دایماً به نویسنده می‌گویند تو بی‌سوادی، تو از فهم کمترین، ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین نکته هم ناتوانی. بعد از این مقدمه نتیجه می‌گیرند، که بچه جان! این وادی بزرگان است (یعنی ما)، تو به بازی‌های کودکانه خود مشغول باش. در پایان، خنده بر لب، نشسته بر اقیانوس معرفت، به کودک نادانی می‌نگرند که در حال بازی‌گوشی است.

مقاله‌ی آقای مهاجرانی می‌گوید، کسی که از «فهم مساله‌ای به این سادگی»، یعنی معنای قلب در قرآن، ناتوان است و «به بیراهه می‌رود، سخن او درباره مفاهیم پیچیده‌تر با دشواری‌های بیشتری رویاروست».

به احتمال زیاد، هر کس مقاله جناب مهاجرانی را بخواند، به این نتیجه می‌رسد که همه مدعیات قرآن محمدی، مانند مساله قلب، محصول ناتوانی پژوهشگر از فهم مسایل ابتدایی است.
اما:

الف- برابر فرض کردن طرفین، پیش‌شرط گفت و گو و نقد است. این پیش‌فرض برابری‌طلبانه، این امکان خود‌خواهانه و تکبر‌آمیز را از آدمی می‌ستاند که خود را در جایگاه علامه و «دیگری» را در جایگاه «کودکی نادان» قرار دهد و یا به گونه‌ای بنویسد که دیگران چنین برداشت ناصوابی از نوشته او داشته باشند. این مدعایی روان‌کاوانه و ناظر به انگیزه‌های ناقد نیست، بلکه معطوف به اقتضائات منطقی درون متنی است.

ب- دریافت من از معنای قلب در قرآن نادرست نبود. این دریافت متکی بر سنت تفسیری مسلمین است.

ج- کل مدعیات یک فرد را نمی‌توان با نادرست نشان دادن دریافت آن فرد از یک موضوع، ابطال شده فرض کرد. برای تحکیم این مدعای اخیر، مثالی ارایه می‌کنم. آقای مهاجرانی در پاسخ یکی از کامنت‌ها در ذیل همین نقد نوشته‌اند:

«در نهج‌البلاغه هم که حدود ۱۸۰ بار این واژه [قلب] به کار رفته، هیچ‌جا به معنی دستگاه تصفیه خون نیست.» فهم ایشان از قلب نادرست است. فیزیولوژی جدید قلب را دستگاه پمپاژ خون می‌داند، اما نه فیزیولوژی جدید‌، نه فیزیولوژی جالینوسی قدیم هیچ‌کدام قلب را دستگاه تصفیه خون نمی‌دانند.

حال آیا می‌توان حکم صادر کرد : «وقتی پژوهشگری در فهم مساله‌ای به این سادگی به بیراهه می‌رود، سخن او در‌باره مفاهیم پیچیده‌تر با دشواری‌های بیشتری رویاروست».

به‌هیچ‌وجه، آقای مهاجرانی روشنفکری صاحب اندیشه‌اند. اما کل سخنان هیچ اندیشمندی مطابق با واقع نیست. مساله‌ی اصلی قرآن محمدی، کلام خدا یا کلام محمد بودن قرآن است، نه نزاع بر سر معنای قلب.

دیگر مسایل (بی‌دلیلی خاتمیت، بی‌دلیلی عصمت، بی‌دلیلی زندگی شخصی پس از مرگ، ایمان‌گرایی و عقل‌گرایی و...) حول محور این موضوع اصلی طرح شده‌اند.

اگر در موضوع معنای قلب، حق با من باشد بر این مبنا کل مدعیات قرآن محمدی اثبات نمی‌شود، اگر هم حق با آقای مهاجرانی باشد، بر این مبنا کل مدعیات قرآن محمدی ابطال نمی‌شود.

آنان که خود را عقل کل می‌دانند، بهتر است به‌جای «بی‌سواد» و «نادان» خواندن نویسنده‌، یک دلیل، تنها یک دلیل، بر کلام‌الله بودن قرآن ارایه کنند.

وقتی چنین دلیلی وجود ندارد، از طریق اثبات بی‌سوادی پژوهشگر، نمی‌توان به تثبیت مدعا (قرآن کلام خداست) یاری رساند.

اگر دلیلی بر سخن خدا بودن قرآن وجود داشت، قائلان نیازی بدان نداشتند تا از مقدمه‌ی «نویسنده‌ی قرآن محمدی بی‌سواد و نادان و جاهل است»، کلام خدا بودن قرآن را استنتاج کنند.

نکته‌ی مهم دیگری هم در سخنان آقای مهاجرانی وجود دارد که در‌خور نقد و گلایه است. نوشته‌اند: «به یاد داریم که مدعای اصلی رمان آیات شیطانی رشدی این بود که برخی از آیات قرآن مجید از شیطان است که بر زبان پیامبر القا کرده است».

این سخن چه معنایی دارد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که خواننده با خواندن آن به این گمان باطل بیفتد که آقای مهاجرانی در کار نقد سخنانی از نوع سخنان سلمان رشدی‌اند؟ این نوع سخنان ممکن است به مقاصد سیاسی افراد کمک نماید، اما بیان این نوع سخنان در جامعه‌ی ما مدلول خاصی دارد که از چشم هیچ‌کس، از جمله آقای مهاجرانی، پنهان نیست. این نوع سخنان به‌هیچ‌وجه درخور مباحث علمی نیست.

نتیجه: قرآن فاقد مفسر رسمی است. آنان که به نام مفسر رسمی قرآن درباره‌ی این کتاب سخن گفته‌اند، سخنانی ایراد کرده‌اند که امروزه ضد‌انسانی و ضد‌اخلاتقی تلقی می‌شوند.

اگر این کتاب همه‌ی ابنای بشر را دعوت به چالش (تحدی) با خود کرده است، اگر کسی واقعاً به این دعوت مومن باشد، از نقد دیگران نمی‌هراسد.

مومن واقعی، به‌جای تهورستانی از دیگران، همه را دعوت به نقد خواهد کرد، چرا که مطمئن است پیام گوهری و جاودانه این کتاب از پس همه‌ی مخالفان بر خواهد آمد. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۱۸ و ۱۹ سوره زخرف می‌نویسد:

«‌زنان‌ در ناز و نعمت و زر و زیور بار می‌آیند... در بیان و تقریر دلیل گفته‌ی خود و اثبات ادعای‌شان عاجزند و دلیل روشنی ندارند. این دو صفت که [قرآن] برای زنان آورده است، برای این بوده که زن بالطبع دارای عاطفه و شفقت بیشتری و تعقل ضعیف‌تری از مرد است، و به عکس مرد بالطبع دارای عواطف کمتر و تعقل بیشتری است و از روشن‌ترین مظاهر قوت عاطفه زن علاقه‌ی شدیدی است که به زینت و زیور دارد‌، و از تقریر حجت و دلیل که اساس‌اش قوه‌ی عاقله است ضعیف است»18.

طباطبایی در ذیل آیه‌ی دوم سوره نور، در ذکر دلیل تقدم نام زنان بر مردان در آیه‌ی شریفه می‌نویسد: «بعضی از مفسرین گفته‌اند: اگر زن زناكار را جلوتر از مرد زناكار ذكر كرده‌، برای این بوده كه این عمل از زنان شنیع‌تر و زشت‌تر است و نیز برای این بوده كه شهوت در زنان قوی‌تر و بیشتر است»19.

علامه طباطبایی در تفسیر آیات قتال می‌نویسد، قرآن فرمان جهاد ابتدایی داده است. اگر کسی دعوت اسلام را نپذیرفت، می‌توان به زور او را مسلمان کرد. اسلام عین انسانیت است و اگر انسان کردن انسان‌ها موقوف بر تحمیل باشد:

«تحمیل می‌کنیم و هیچ اشکالی ندارد.‌.. هر چند جنگ و کشتار باشد بالاخره همه باید به قانون عمل کنند، حال یا بطوع و رغبت خود، و یا به اکراه. علاوه بر این‌که مساله‌ی اکراه و اجبار نسبت به قوانین دینی در بیش از یک نسل اتفاق نمی‌افتد‌، چون اصولاً همیشه کره‌ی زمین محل زندگی یک نسل است‌، و یک نسل است که ممکن است افرادی سرکش و یاغی داشته باشد و تعلیم و تربیت دینی نسل‌های آتیه و بعدی را اصلاح می‌کند، و او را با دین فطری بار می‌آورد و قهراً همه‌ی افراد بطوع و رغبت خود به سوی دین توحید رو می‌آورند، و خلاصه در نسل‌های بعد دیگر اکراهی اتفاق نمی‌افتد»20.

پس بنابر تفسیر طباطبایی، حکم قرآن این است که تمامی افراد نسلی که آزادانه مسلمان نمی‌شوند را باید به زور مسلمان کرد، بعد فرزندان این مسلمان‌ها‌، مسلمان به دنیا خواهند آمد، و در نسل‌های بعدی دیگر نیازی به کاربرد زور نخواهد افتاد.

اگر آنچه شریعتی و مطهری و جوادی آملی درباره‌ی تفسیر طباطبایی گفته‌اند صحت داشته باشد، اگر آن‌گونه که آقای مهاجرانی گفته‌اند:

تفسیر المیزان مهم‌ترین دستاورد جهان اسلام در قرن بیستم در حوزه اندیشه و تفسیر باشد و هیچ کتاب دیگری اعتبار و ارزش المیزان را نداشته باشد، در آن صورت باید قرآن را کتابی ضد‌دموکراسی، ضد‌آزادی، مخالف حقوق بشر و زن‌ستیز تلقی کرد.

بعید است آقای مهاجرانی این تفسیر از قرآن را باور داشته باشند، لذا چاره‌ای جز این ندارند که در آرای طباطبایی تردید روا دارند و بگویند، طباطبایی با زبان قرآن آشنا نبوده است.

اما برخی بر این گمانند که تفسیر طباطبایی از قرآن‌، از اعتبار هرمنیوتیکی برخوردار است. به گمان آن‌ها، قرآن به شدت تخته‌بند زمانه‌ای است که در آن زاده شده است. بدین‌ترتیب، تمام آیات معارض با دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، علم، فلسفه و زن‌ستیزانه‌ی قرآن را باید موقتی و متعلق به صدر اسلام تلقی کرد.

این رویکرد، عین غبار‌روبی از قرآن است. سروش و شبستری و ملکیان و نراقی، تمام همت خود را مصروف آن کرده‌اند که تفسیری انسانی ـ اخلاقی از قرآن ارایه کنند، اگر تفسیر اینان از قرآن معتبر نباشد، تفسیر طباطبایی از قرآن کسی را مجذوب نخواهد کرد.


پاورقی‌ها:
۱۱. طباطبایی، المیزان، ج ۴‌، صص ۲۱۷ - ۲۱۴

۱۲. طباطبایی‌، المیزان، جلد ۱۶، ص ۳۵۶.

۱۳. نظرات طباطبایی در این زمینه را در «قرآن محمدی ۹» آورده‌ام، لذا از تکرار آن در اینجا خوداری می‌کنم.

۱۴. محسن کدیور، حقوق بشر و روشنفکری دینی، ماهنامه آفتاب، شماره ۲۸، صص ۱۱۵ -۱۰۶

۱۵. محسن کدیور، بازشناسی حق عقل شرط سازگاری دین و حقوق بشر، سایت کدیور

۱۶. محسن کدیور، سنت و سکولاریسم، صراط، صص ۴۲۹ -۴۲۸

۱۷. این تقسیم‌بندی از آن مصطفی ملکیان است که اولین‌بار در گفت و گویی که من با ایشان برای راه نو انجام دادم، ارایه کردند. رجوع شود به: مصطفی ملکیان، مشاقی و مهجوری، نشر نگاه معاصر، ص ۱۰۳

۱۸. طباطبایی، المیزان، جلد ۱۸، ص ۱۳۴

۱۹. طباطبایی، المیزان، جلد ۱۵، ص ۱۱۳.

۲۰. طباطبایی، المیزان، جلد ۲‌، صص ۱۰۰- ۹۹.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه
زبان قرآن؟ مخاطبان قرآن؟
قلب قرآن، قلب صنوبری نیست

نظرهای خوانندگان

"آقای طباطبایی در تفسیر آیه اول سوره نسا، تفسیری از این آیه ارایه می کند11 که با تئوری داروین تعارض دارد. پس از بحثی مبسوط، ایشان نظریه داروین را غیر‌قطعی اعلام می‌کنند، تا بدین وسیله، تعارض باور قرآنی با علم را حل کنند. اگر تفسیر طباطبایی درست باشد، این مورد، یکی دیگر از مصادیق تعارض باورهای قرآنی با علم مدرن است."
مقالات آقای گنجی بیش از حد طولانی و بدون تمرکز هستند من حوصله خواندن همه اش رو ندارم فقط نوشته بالا یک اشتباه فاحش ایشان است. نظر داروین هیچ گونه اثبات علمی scientific approval هنوز هم ندارد و به یک تئوری فلسفی به آن استناد می شود.

-- rezar ، Sep 20, 2008

Man Islam shenas nistam...vali be jorat mitavanam begooyam ke naghde aghaye Mohajerani az neveshtehaye aghaye Ganji faghed ensejame manteghi bood va bishtar , haman tor ke aghaye Ganji niz goftan, moghalete bood ta bahse academic. Doostani ke modai hastand Iman va mantegheshan az jense khodaii va balatarin ast chera dar in mavagheh kam miavaran??

-- Shahab ، Sep 20, 2008

آقای گنجی حرف نداشت مقاله شما !
واقعا آموزنده بود.

در ضمن آقای مهاجرانی یا از لحاظ علمی در حد پاسخ نیستند یا اینکه آنقدر به خودشان زحمت نمیدهند که یک جوابیه مفصل و مدلل ارائه نمایند ...

متشکرم

-- نیما ، Sep 20, 2008

ما نميدانيم كتاب قران كه براي عربهاي بدوي قابل فهم براي آنها نوشته شده جرا در اين هزار سال اين همه بيجيده شده و نويسندكان ناتواني هاي قران در باسخ كوئي به زمان را با بيجيده نشان دادن آن ميخواهند جبران كنند يا آقايان كنجي و مهاجراني قرآن را نمي فهمند يا قرآن فقط براي نحبكان قرن 21 مثل آقايان كنجي و مهاجراني نوشته شده است . قران بيجيدكي ندارد اكر متوجه نميشويد يك مترجم زبان علابي بكيريد و بفهميد كه مي كيريم مي بنديم و مي كشيم اين همه در كدام دين مذهب و مكتب آمده است انديشه هاي ارتجاعي و ضد انساني كدام مكتب دين و مذهب قابل قياس با كزاره هاي قران دارد ؟ بس كنيد اكر اسلام در صدر اسلام در زمان امويان و عباسيان و جمهوري اسلامي اسلام نبوده بس كدام اسلام اسلام شماست عملا نشان دهيد بعنوان يك سيتم تا با ارزيابي بتوان صحت علمي و عقلاني آنرا بسنجيم شما جيزي نداريد كه ارائه دهيد زيرا اولين مشكل شما در ساخت يك ايدئولوزي ضد انساني اتان ضد علمي بودن آن است شما جيزي كه زاده ي توهمات يك سوداكر قرن ششمي ست را نمي توانيد براي قرن 21 علمي جلوه دهيد اين بساط را جمع كنيد تا ديوانه نشديد .

-- فرهاد-فرياد ، Sep 20, 2008

در پاسخ کامنت اول:
شمائی که حوصله ی خواندن کامل یه متن رو ندارید احتمالا حوصله ی کامل خواندن تئوری داروین و شواهد مربوطه اش رو هم تاحالا نداشته اید. بنظر شما تئوری نسبیت انشتین غلط است چون هنوز شواهد کافی در مورد درست بودنش جمع نشده؟ یا هر تئوری دیگر؟
بنده یک زیست شناسم و برایم مثل روز روز روشن است که تئوری داروین نه تئوری که اصل است. شواهد بسیار بسیار بسیار زیادی هم در مورد صحت آن وجود دارد و روزبروز بر اعتبار این تئوری به نحوی افزوده میشود که آخرالامر همه به درستی آن اعتراف کنند و آن را اصل بخوانند.

جدا از این بحث بنده به آقای گنجی دست مریزاد می گویم و پاسخ درخور ایشان به آقای مهاجرانی را می ستایم.

-- آرش ، Sep 20, 2008

خواننده محترمی که مدعی شده اند در نوشته آقای گنجی یک اشتباه فاحش کشف کرده اند، اگر خوب دقت کنند، خودشان مرتکب اشتباه فاحش شده اند، چون در هیچ جای مقاله آقای گنجی از اتبات پذیری تئوری های علمی دفاعی صورت نگرفته است. اگر پوزیویتیست ها را نادیده بگیریم، در فلسفه علم، هیچ کس نظریه های علمی را اثبات شده تلقی نمی کند. تمام نظریه های علمی، ابطال پذیر تجربی اند.از این جهت نظریه داروین هیچ تفاوتی با دیگر نظریه های علمی ندارد. کار پوپر می گوید"راه پیشرفت معرفت، و به ویژه معرفت علمی، متکی است به پیشدستی های ناموجه(و موجه نشدنی)، گمانها، راه حلهای موقتی برای مسائلمان و حدسها. نقادی ، یعنی تلاشی برای ابطال، که مشتمل است بر آزمونهای نقدی سخت، این حدسها را مهار می کند. ممکن است که آن حدسها از این آزمونها جان به در برند، اما هیچ گاه نمی شود آنها را توجیه ایجابی کرد، یعنی نه می شود اثبات کرد که یقیناً صادقند و نه حتی این که محتمل اند". آقای گنجی که بر مبنای فلسفه علم کارل پوپر سخن می گوید، فقط از تعارض نظریه های علمی با آیات قرآن سخن گفته است. این نکته مقبول بسیاری از مفسران قرآن است که قرآن با بسیاری از نظریه های علمی تعرض دارد.نظریه داروین با نظریه خلقت متون مقدس دینی تعارض دارد و همه عالمان دین تمام ادیان ابراهیمی به این امر اذعان کرده اند.اگر تئوری داروین اثبات نشده است، هیچ تئوری ای در هیچ یک از علوم دیگر هم اثبات نشده است. اگر در فلسفه علم انتقادی به آقای گنجی وارد باشد، دفاع از فلسفه علم پوپر است. اما توجه داشته باشید که برخی از فلسفه های علم، علم را به ایدئولوژی تقلیل می دهند.
مخالف گرامی، اگر مقاله گنجی ارزش خواندن ندارد چرا وقت خود را تلف کردید و آن را خواندید و بر آن نقد اشتباهی نوشتید؟ فقط کافی است نگاه کنید و ببینید که گنجی همچنان پر خواننده ترین فرد است و نوشته اخیر او چقدر بحث در انداخته است.

-- هستی ، تهران ، Sep 20, 2008

دوستی که ادعا کرده اند نظریه داروین هنوز اثبات علمی ندارد به همان اندازه با علم (به ویژه بیولوژی) آشناست که محمد و کتابش قرآن. من دانشجوی دکترای بیولوژی تکاملی هستم که همانند صدها پژوهشگر دیگر در سراسر دنیا تحقیقات علمی خود را بر پایه نظریه داروین انجام می دهیم و همیشه پاسخهای تجربی و ملموس مثبتی می گیریم به گونه ای که دیگر هیچ پژوهشگر تکاملی در هیچ جای دنیا پیدا نمی شود که پایه تحقیقاتش را بر روی دیگر نظریه های تکاملی قرار دهد.

-- mehdi ، Sep 20, 2008

گرچه بحث بر روی یک "حاشیه" شروع شد، ولی عمق بالقوه ی تحلیل های طرفین را تا به حال به نقد کشیده است.
مهاجرانی به نسل خاصی تعلق دارد که به نظر نمی رسد بازتولید بشود، ولی نسل نوگرایانه تازه در حال تولد است.

-- سینا ، Sep 20, 2008

خدمت کامنت گذار اول:

عبارتی که نقل کردید تلاشی است برای تقدس زدایی از تفسیر المیزان علامه طباطبائی که مشخصا در این خصوص هم موفق بود عبارتشان. به خصوص که با شرطی که در جمله شان گذاردند "گر تفسیر طباطبایی درست باشد" جایی برای شبهه باقی نگذاشتند. ایراد شما هم بر طولانی بودن مطلب وارد نیست. شما اگر حوصله اش را ندارید نخوانید، اجباری نیست×!
اساسا کسانی که به مطلب پیشین جناب گنجی ایراد گرفتند که با توجه به بحثهای اولی تر موضوعیتی ندارد ملاحظه می فرمانید که از دل آن بحث و پاسخ جناب مهاجرانی چه مقاله ی جامع و مفید و کم نقصی حاصل شد که غایت بحث ایشان یعنی صحه گذاردن بر تئوری دکتر سروش مبنی بر الهام شاعرانه و نه وحی بود را نیز مشخص ساخت.

در پایان این سوال را از جناب گنجی دارم که چنانچه قران کلام محمد باشد و نه خداوند بی سوادی پیامبر که ظاهرا از نظر تاریخی اثبات شده است را چگونه توضیح می دهند؟ ایا قران را به واسطه ی بی سوادی پیامبر در زمره ادبیات شفاهی تقسیم بندی می کنند؟

-- عرفان ، Sep 20, 2008

سال ها و قرن هاست که این شبهات به شدت منطقی در مورد دین مطرحه. همیشه از خودم می پرسم که چرا با وجود این همه منطق و دلیل برای انسان مدرن و عاقل، باز هم ایمان وجود داره. چه از نوع اسلامی، چه از نوع مسیحی و چه ....
آیا کسانی که این تناقضات رو درک می کنن با کسانی که این ها رو نمی فهمن تفاوت ساختاری دارن؟ یعنی باهوش ترن یا منطقی ترن یا هر چی که فکرشو بکنی؟
چرا هنوز هم اینقدر ایمان قویه و بشدت وجود داره؟ مگه چقدر زمان لازمه تا یه همچین مباحث روشنی رو نشر داد؟

-- بدون نام ، Sep 20, 2008

1.با شکر از اقای گنجی به خاطر نقد بی رحمانه اشان بر مدعیان ایمان گرایی عاقلانه! 2.نقد اقای گنجی بر عکس نقد اقای مهاجرانی بسیار مددلل و منطقی بود. نقد اقای مهاجرانی لبریز از مغالطات شخص ستیزی, مناقشه در مثل, احساسات به جای استدلال, انگییخته و انگیزه و همدستی بود. از اقای مهاجرانی بعید بود که مانند برخی کامنت گذاران سایت زمانه اتهام بلا دلیل بزنند و از روی درمانده گی در پاسخ مستدل به ترور شخصیت رو بیاورند ( البته در مبحثی دیگر هم (البته در حد کمتر) اقای نوری علاَء هم همین رویه را پیش گرفتن که می توان نشان از میزان پایبندی به اصول دموکراتیک در نفد, نزد اینگونه از مدعیان باشد) 3. در پاسخ به دوست کامنت گذار اول ، گویا شما معنای تئوری در نزد عوام را با معنای تئوری در نزد خواص اشتباه فرض کرده و با این پیش فرض داروینیسم و شاید نئو داروینیسم را (که بر مبنای مطالعات ژنتیکی در کنار یافته های فسیلی بنا نهاده شده) علم نمی دانید. با تعریف شما نسبیت انیشتن هم تئوری است ودر نتیجه علم نمی باشد شاید فراموش کرده اید که ابطال پذیری خاصیت علم است وشما برای ابطال تئوری داروین باید دلیل از جنس علم بیاورید (که مبرم است جدا از ادعای خلقت متا فیزیکی است)

-- سید علی طباطبائی ، Sep 20, 2008

من بعد از دیدن این اشتباه بقیه متن رو نخواندم و از حوصله ام خارج بود ولی بهتر دیدم آن اشتباه رو مطرح بکنم. (شاید نوشتن این عبارت در نظر قبلی بی ربط بود)
- نظریه داروین یا هر نظریه دیگری تا زمانیکه اثبات علمی نشده باشد قابل ارجاع دادن و مقایسه نیست. شما که رشته تان بیولوژی است مسلما نمی توانید نتیجه یک آرمایش را از رفرنس (citation) به نظریه داروین استنتاج بکنید. استنتاج باید به علم تجربی باشد (اصل) نه نظریه.

- "اگر تئوری داروین اثبات نشده است، هیچ تئوری ای در هیچ یک از علوم دیگر هم اثبات نشده است."
این کلی گویی شما اشتباه است. تئوری وقتی اثبات بشود تبدیل به اصل می شود و قابل رفرنس و مقایسه است. تئوری که تبدیل به اصل نشده قابل مقایسه نیست یا بقولی:
not scientifically approved
- بله دوست گرامی که انتقاد فرمودید نظریه انشتین هم مثل نظریه داروین قابل استنتاج نیست چون نظریه است نه اصل (نتیجه آزمایش/مشاهده/...) زمانی قابل استناد میشود که real experiment تاییدش بکند.

از بابت نوشتن انگلیسی اصطلاحات عذر میخواهم برای بهتر رساندن مطلب استفاده کردم.

-- rezar ، Sep 20, 2008

آقای مهاجرانی، جز مستشرقینی که شما اسم بردید و کریستف لوکسنبورگ که آقای گنجی اشاره کردند خوب است بی‌طرفانه به پروزه سترگی که در حال حاضر در دانشگاه آزاد برلین تحت نام Corpus Coranicum به سرپرستی پرفسور Angelika Neuwirth انجام می‌شود هم توجه داشته باشید. خواب الازهر و قم و نجف هرروز آشفته‌تر می‌شود.

-- شاهین ، Sep 20, 2008

من یک سوال از آقای مهاجرانی دارم:
گیریم که قران وثاقت تاریخی داشت که ندارد و گیریم که کلام‌الله بود که نیست، ولی اگر این دوفرض را هم بپذیریم آنوقت می‌خواهم بدانم که قران چه چیزی به دانش بشر افزد، چه اصل اصیل اخلاقی آورد و یا چه قانونی وضع کرد که برتر از اندیشه یونانی، اخلاق مسیحی و شرع یهودی بود؟

-- شاهین ، Sep 20, 2008

با تشکر از آقای گنجی و مهاجرانی که ادب بحث را رعایت کردند و همچون برخی خوانندگان بحث را به تهمت و اهانت آلوده نکردند. برخی از مخالفان گویی اصلا با نظرات آقای گنجی آشنایی ندارند.یکی می گوید چرا آقای گنجی نظر خود را درباره ولایت فقیه نمی گوید؟آقای گنجی حداقل در 10 سال گذشته بارها و بارها ولایت فقیه را نقد و آن را غیر عقلی و غیر نقلی خوانده است. اما این پرسش چه ارتباطی به بحث حاضر دارد؟ آیا پرسش کنندگان به چیزی به نام "ربط" اعتقاد دارند یا نه؟
پرسش ها و نقد ها باید در مورد موضوع مقالات باشد ، نه چیزهایی که اصلا به بحث هیچ ارتباطی ندارند.
برخی از خوانندگان هم درباره سطح دانش و سواد آقای گنجی اظهار نظر کرده اند. اولا این مساله چه ارتباطی به مسائلی که او طرح کرده است دارد؟
ثانیا: کسانی که هرگز حتی یک مقاله در جایی منتشر نکرده اند، چگونه به خود حق می دهند درباره کسانی که سالهاست در حال نوشتن هستند داوری کنند و بگویند سطح دانش این شخص اینقدر است؟
ثالثا آقای گنجی در همین مقالات نشان داده اند سطح دانش شان چقدر است. او مستند و با اتکا به متون اسلامی و غیر اسلامی می نویسد، اما مخالفانش بدون استناد به متون اسلامی و دیگر متون حرف زده و فقط اهانت می کنند
ؤابعا: گنجی گفته است اگر فقط یک دلیل هم وجود دارد که نویسنده و سراینده قرآن خداست، آن یک دلیل را ارائه کنید؟ حال من از کلیه مخالفان او می پرسم، چرا دلیلی ارائه نمی کنید؟ به گنجی فحش دادن که دلیل نمی شود برای اثبات کلام الله بودن قرآن؟
در پایان از جناب آقای مهاجرانی درخواست می کنم که در خصوص آنچه گنجی در پاسخ ایشان نوشته است، اظهار نظر کنند و بگویند در کجاها نظر گنجی را می پذیرنرند و در کجاها نظر او را برحق نمی دانند و به این دلائل با نظر او مخالف هستند؟

-- حامد، مشهد ، Sep 20, 2008

البته نظر گنجی در مورد ناممکنی "اثبات کلام خدا بودن قران" متین اما چیزی که مقدمتا ما نیاز داریم که به آن پاسخ بدهیم این است که خود این خدا کیست یا چیست؟ شاید اگر مفهومی از خدا بتوانیم ارائه دهیم که با دست اوردهای نوین مطابقت داشته باشد آنوقت بشود در مورد کلام خدا بودن قران هم دلیل ارائه داد. "خدا" یک مفهومی است که به کانتکست سنت وابسته است.در کانتکست مدرن آن "خدا" مرده است. بهتر است که در کانتکست مدرن مفهوم دیگری را مورد اجماع قرار دهیم. بنظر من مفهوم شعور(conciousness) می تواند بهتر با منظور ما مطابقت کند. در ذیل این مفهوم شاید اگر بتوانیم به "کلام خدا بودن قران" بپردازیم بشود نتیجه گرفت دلیل هم آورد. در این کامنت متاسفانه نمی شود بیشتر از این توضیخ داد. تنها خواستم بگویم که راه زیادی در پیش است و آقای گنجی لطفا کمی صبور باشید و عجله نکنید.

-- مسعود ، Sep 21, 2008

از نظر من علم جديد از قران برتر است روز به روز نيز بهبود مي يابد ، ولي كسي نميتواند قران را بهبود بخشد زيرا قران راه اصلاح خود را بسته است و از نظر خودش و گوينده اش مطلق است پس راهي براي اصلاح و بهبود قران وجود ندارد . پس بايد قران را كنار گذاشت و به دنبال علم روز و عقل رفت .

-- رسول ، Sep 21, 2008

برداشت من از مجموعه مقالات آقای گنجی این است که فضای عقل وی بدجوری در یک دوگانه ناسازگار گیر کرده است. زیرا او دائم تکرار می کند؛ قرآن یا کلام خداست یا کلام محمد! این دوگانه انگاری رادیکال به شدت فضای اندیشه وی را تنگ کرده است و شاید هم یکی از دلایل اینکه پی در پی و بدون توجه به مبانی و افقهای فکری متفاوت در درون سنت فکری غرب می کوشد از این و آن دانشمند مغرب زمینی یا مقلدان داخلی آنها رفرنس ارائه کند ناشی از همین فشار عقلی با به تعبیری دیگر بن بست اندیشگی باشد. حضور ایشان مایلم عرض کنم که می توان به طریق دیگری هم موضوع را دید بدون اینکه فضای خلاق اندیشه این گونه میان دو ضد سترون شود؛ منظورم این است که با «اندیشه موازنه عدمی» که ریشه های عمیق اش در فرهنگ ملی و عرفانی مشرق زمین است می توان جور دیگری هم مساله را دید؛ یعنی اینکه از این سطح از پرسش که نویسنده/گوینده کتاب کیست، تعالی جوییم و به این پرسش هستی شناسانه /حق شناسانه برسیم که آیا همین کتاب موجود (گوینده اش هر وجودی می خواهد باشد) کلام حق است با تمام ویژگی هایی که یک کلام حق دارد یا کلامی است ناحق (که البته خود می تواند دو قسم باشد، تماماً ناحق یا آمیزه ای از حق و ناحق) . در پی این سوال است که پرسش دیگری زاییده می شود که خوب ویژگیها و علایم حق چیستند تا ما تشخیص دهیم یک کلام حق است یا ناحق؟ در ادبیات فلسفه حقوق به این پرسش، پرسش آموزه حق نیز اطلاق می شود(Rechtslehre)
در ایجا از باب ارزش دینی شهادت به آنچه که حق می دانیم به تحقیق می گویم من هیچ روشنفکری در داخل و خارج سراغ ندارم که این پرسش را به دقت و وضوح و جامعیت دکتر ابوالحسن بنی صدر پاسخ گفته باشد. حال چرا اقای گنجی، برای مثال، به کتابخانه های شرق و غرب عالم سر می زند ولی یک کلام در باره این اندیشمند وطنی به زبان نمی آورد باید علل مشخصی داشته باشد که زیاد بر من معلوم نیست زیرا وی نفیا و اثباتا در این باره چیزی نگفته است. برای مثال در همین بحث قرآن اقای بنی صدر هم اکنون 13 مقاله تفصیلی در فضای عمومی منتشر شده است و هر کس هم به این مقالات نظر سطحی بیندازد می بیند که به روش پرسش و پساخی و با اندیشه انتقادی بسیاری از وجوه موضوع بی هیچ سانسوری شکافته شده است. از آنجا که مدعای اقای بنی صدر روشن است (قرآن به مثابه بیان/گفتمان آزادی) و این مدعا هم خلاف مدعای اقای گنجی است، باید واقعا تحقیق کرد چه سری در این بی توجهی ها و سانسورگری هست که پرسشی به این اهمیت (=قرن دیسکورس آزادی) نمی تواند جالب نظر باشد.
اینجا برای شفافیت بیشتر نزد خوانندگان محترم زمانه لازم است این نکته را هم عرض کنم اینجانب در اندیشه های حقوقی و فلسفی رایج در ایران و جهان عرب و نیز المان نزدیک یک دهه از عمرم را به تحقیق در باره این نوع پرسش صرف کرده ام. دوستانی که با اثار اینجانب اشنا هستند می دانند که به همه نامهایی که آقای گنجی اینجا پشت سرهم ذکر می کنند مراجعه مستقیم و شخصی کرده ام (نه تنها استادانی مانند شبستری، ملکیان و سروش و ابوزید که در کار رساله دکتری از راهنمایی مستقیم آنها بهره مند شده ام بلکه هیچ ابایی نداشته ام با تمام علاقه اثار اقای مصباح یزدی و چوادی آملی و..را نیز مرور کنم. در هیچ یک از بحثهایی که در باره پرسش از حق شده است (پرسش مرکزی بحث قرآن) نیافته ام کسی به شفافیت آقا بنی صدر آموزه حق را باز کند. پاسخی که از دیدگاه آقای بنی صدر به پرسش داده می شود این است که حق ویژگی هایی دارد که باید دید قرآن موجود ایا با آن می سازد یا نه، اگر نساخت دیگر مهم نیست گوینده آن کیست، آنگاه وظیفه محقق آن است برود دنبال کلام حق (خود قرآن دستور می دهد از آنچه که بر آن علم نداری پیروی مکن) و به جستجویش ادامه دهد و هیچ ابایی هم نداشته باشد که بگوید من در این قرآن موجود چنین ویژگیهایی نمی بینم. ویژگیهایی مانند روشنایی در بیان، مجموعی دیدن حقوق، ذاتی دیدن حقوق، عدم تناقض میان حقوق، لغو تبعیض، معطوف بودن به حیات، برابری طلبی، معطوف بودن به خشونت زدایی/زورزدایی از روابط، معطوف بودن به حقیقت هستی، نفی دوگانگی حق- تکلیف، نفی سلسه مراتب، نفی دوگانگی وسیله-هدف، اصالت دادن به کرامت و حقوق ذاتی انسانها، لااکراه و...
حال می توان یکبار دیگر پرسید ایا اقای گنجی به این سطح از پرسش توجه دارد و باز می پرسد قرآن کلام محمد است یا الله؟

-- حسن رضایی ، Sep 21, 2008

قرآن کلام خداوند است چرا که محمد پیامبر اسلام تا سن چهل سالگی به روایت خود قرآن فردی عامی و بی سواد بوده اند و قرآن اثبات خود در کلام وحی بودنش را در همین نکته می داند که چگونه فردی که تا آن سنین بی سواد بوده توانایی آوردن کتابی را به دست آورده باشد که نوع نگارش آن کتاب در توانایی فصیح ترین و بلیغ ترین اعراب آن
زمانه هم نبوده/ در بسیاری از آیات می بینیم که محمد به عنوان یک فرد مخاطب و در جایگاه مخاطب قرار دارد یعنی کسی او را مورد خطاب قرار میداده (خداوند) پس محمد خود راوی و گوینده نیست بلکه طبق آنچه خود قرآن می گوید
و ظیفه اش تنها ابلاغ پیام وحی است که خداوند از طریق جبرئیل به او منتقل می کرده ما در قران با کلماتی امری زیادی مانند ..بخوان/ بگو/ بر خیز/ که خطاب به محمد است روبروئییم که مطمئننا و منطقا محمد نمی توانسته این کلمات را به خودش بگوید
اما با خواندن قرآن می توان فهمید که نزول آیات قران
در آن زمان بر دو بعد زمان و مکان استوار بوده و یا حد اقل توجه زیاد و یا تاثیر پذیری زیادی از این دو عامل داشته
اسلام در یک محیط بشدت وحشی و بدوی بوجود آمد
که دختران را زنده بگور می کردند و اسلام آنان را از این کار منع کرد و در جامعه ای که اصلا هیچ حق و حقوقی برای زنان قائل نبودند خواهان یکسری حقوق حد اقلی شد که باز هم می گویم کاملا مشخص است که این حد اقل حقوق با توجه به شرایط و تاثیر از جامعه بدوی و غیر متمدن اعراب آن زمان به زنان داده شده/ مطمئنا رسیدن به علم هوا شناسی و سونوگرافی را هم خداوند در
مغز ما نهاده/ و لی منهم معتقدم دین باید خود را با زمان و مکان وتمدنی که در آن
قرار دارد هماهنگ کند و گرنه در معرض اضمحلال قرار می گیرد همچنانکه علی امام اول شیعیان می گوید با زمان خود باش و پیش برو.

-- بدون نام ، Sep 21, 2008

جداً حض کردم از جوابش.خيلی خوب جمله بندی و نقد شده بود.در هر صورت ممنون.

-- roozbeh ، Sep 21, 2008

چرا هنوز آدم ها ديندارند؟ پاسخ دقيق شما را روانشناسي بايد بدهد. نظر من اين است، آدمها به خدا و دين محتاجند و اين موضوع دلايل روانشناسانه دارد و احتمالا از فقدان تدريجي والدين حامي در روان انسان نشات مي گيرد. اما اين احتياج درستي چيزي را ثابت نمي کند.

-- علي ، Sep 21, 2008

آقای گنجی شما نه صاحب اندیشه و فکرید و نه در دنیای پیچیده‌ی امروزی می‌توانید نقش ایدئولوگ، تئوریسین و یا رهبر سیاسی را بازی کنید، این دیواری است بلندتر از قد من و شما. دنیا و جامعه‌ی ایران نیازی به «مانیفست‌»های شما که رونویسی و ادغام نظریه‌های صدبار مطرح شده غربی است ندارد. شما حرف جدیدی نمی‌زنید. خیلی‌ها هستند که می‌توانند این کار را بهتر از من و شما انجام دهند. ولی تعداد زیادی نیستند که بتوانند کاری را که از من و شما ساخته است انجام دهند؛ اطلاعات دست اول شما را داشته باشند؛ به هزارتوی قصر دیو راه داشته باشند و شهامت نور انداختن بر تاریکخانه‌ها را حتا به صورت محدود داشته باشند. این کاری است که به خوبی از شما ساخته است. به این کار بپردازید. مردم راه خود را بازخواهند یافت.

-- حسین ، Sep 21, 2008

آقاي گنجي نوشته ايد كه چرا طلاب جوابي براي سوالات شما پيدا نمي كنند . من فكر مي كنم علتش اين است كه طلاب نظريه ي داروين را ديگر متعلق به علم جديد ندانند .نظريه ي داروين متعلق به قرن نوزده است ، اين يعني بيش از صد سال پيش . پس از او انديشمندان بسياري به اين موضوع انديشيده اند و نوشته اند كه فرضيه ي داروين درباره ي تكامل از طريق جهش هاي ژنتيكي در انواع مختلف ، به طرز بارزي با قوانين احتمالات ناخواناست . چرا كه تكامل همواره راه به سوي سازش با محيط زيست دارد و اگر ما علت آن را صرفا جهش هاي ژنتيكي بدانيم ، معجزه ي بسيار خارق العاده اي در علم احتمالات بايد رخ بدهد تا تعداد زيادي ژن ـ در عرض هزاران سال ـ جهش كنند تا براي مثال يك موجود آبزي دوزيست شود ، يا باله ي يك ماهي به دست تبديل شود . و اين يعني يك پديده ي نا محتمل . بعدامطرح كردند كه اين جهش هاي رو به تكامل ، كور نيست و بلكه روحي دارد . اما خود اين ” روح “ براي آن چه كه علم مدرن ناميده مي شد ، معضلي بود . به همين دليل و نيز به دليل فقدان وجود مدراك عيني فرضيه داروين چنان كه از اسم آن پيداست هرگز يك ” اصل “ نشد ، يعني ثابت نشد و يك فرضيه باقي ماند . اما به هر صورت هر فرضيه و يا نظريه ي تكويني كه شما در نظر بگيريد ، نه تنها معارض با قرآن نيست ، بلكه لازم است به شما يادآوري كنم كه قران جزو مهمترين متوني است كه بر حدوث عالم مادي از طريق تكوين تصريح دارد . اين كه جسم ما چه سرگذشتي داشته ربطي به نهاد انساني ما ندارد . چنان كه روح الهي ما به خاك واگذار شد ، خاك سرگذشت خود را طي كرده است تا تن انساني پديد آيد ، اما به هر حال اين تكوين كار خداست . من مكرر باز مي گردم به لزومي مطالعه و تدبر شما در علوم جديد . يعني علومي كه از دهه ي پنجاه سده ي گذشته ي ميلادي تا به امروز دارد شكل مي گيرد ، و افق جديدي را به روي بشر مي گشايد . اين علم شما را به قلمرويي ديگر مي برد كه كمتر به عينيت ها متكي است و بيش از آن كه فكرش را بكنيد آيات قرآن را براي شما به صورت مدللي بيان مي كند .
در سوره ي حج امروز مي خواندم كه يك روز از نظر خدا باهزار سال شما برابر است ، و اگر چه ممكن است عده اي مرا شيفته ي نظريه ي نسبيت زمان بدانند ، اما فكر كردم كه عجيب است شايد يكي از ايرادات عرب مكه اين بوده است كه چگونه يك روز با هزار سال يكي مي شود . فكر مي كنم اگر شما تحقيقات جديد در زمينه شناخت بشر و جهان را در علوم مختلف دنبال كنيد ( نه علم دوره انقلاب صنعتي اروپا را ) هم بسياري از سوالاتتان پاسخ داده مي شود و هم طلاب كه من شنيده ام در دروس تحصيليشان جديدترين نظريات علمي عصر حاضر مورد مطالعه قرار مي گيرد ، محلي براي گفتگو با شما پيدا خواهند كرد .
گفته ايد كه شما تنها معتقديد كه قرآن كلام محمد بود و كلام خدا نبود و اين كه اثبات نشده است كه قران كلام خداست . در اين صورت آيا شما معتقديد كه محمد فردي راستگو بود يا شياد؟ اگر به كرامت رسول خدا اعتقاد داشته باشيد خواهيد گفت كه يك انسان امين هرگز بارها و بارها در نوشته هاي خود به دروغ نمي گويد كه اين گفته ها كلام خداست ، تنها آدم هاي دروغزن و شارلاتان ادعاهاي دروغ را مطرح مي كنند ، در اين صورت ايمان شما به يك دروغگو چه توضيحي دارد ؟ اما اگر به آن چه محمد گفته معتقديد ، بارها و بارها در قرآن آمده است كه كلمات عربي مبين را خدا فرستاده است كه پيامبر در گفتن آن ها عجله نكند تا كلام به پايان رسد كه قرآن كتاب خداست ، كه قرآن اگر به كوه نازل مي شد ، كوه مي ترسيد و فرو مي پاشيد و ..... طرح اين موضوع اصلا يعني چه ؟ قرآن محمدي وقتي بارها درخود آن گفته مي شود كه قرآن كلام خداست ، اصلا چه مفهومي دارد .

-- بهرام چوبينه ، Sep 21, 2008

رسالت حضرت محمد (ص) نيز عام بود. در عصري كه زبان عربي و علم فصاحت به اوج خود رسيده بود، آن حضرت، گرچه اُمي بود، قرآن را آورد كه حتي از لحاظ صورت ظاهر نيز برجسته‌ترين شاهكار زبان عرب شناخته شده است. معجزة قرآن، براي مخالفان زمان پيامبر، نشانة مسلم و حجت انكار ناپذير خدا بود. هيچ اثري نتوانست با قرآن برابري كند. به طور مسلم تا كنون كسي نتوانسته است سوره‌اي به مثل آن بياورد. حضرت محمد (ص) علاوه بر مقام نبوت، انساني بود امين، منصف، مهربان و مظهر فضايل اخلاقي. او منادي صلح بود، اما وقتي كه خداوند به خاطر حفظ دين فرمان جهاد داد، شانه از زير مسئوليت خالي نكرد.
* * *
اصول تعليمات اين پيامبران با يكديگر مغاير نيست و هيچ‌يك از آنها پيامبران پيشين را نفي نكرده‌اند. از زمان حضرت آدم تا كنون، اصول بنيادين و اصيل دين را همة انبياي الهي يكسان ابلاغ كرده‌اند. متأسفانه در طول زمان و در حين انتقال از نسلي به نسل ديگر اجباراً رنگ انساني به خود گرفته، ناگزير دچار جرح و تعديل و حتي انحراف شده است. به همين دليل، به تدريج از وضوح و شفافيت آنها كاسته شده است و به مرور از محتواي اولية خود دور افتاده‌اند. با اينكه اين اصول همواره يكسان است، اما نحوة كاربُرد آن در دوران‌‌هاي مختلف و در فرهنگ‌هاي مختلف بايد مطابق روز باشد. به همين علل، ربّ العالمين (خداوندي كه پرورش دهندة همة جهانيان است)، در هر زمان، مأموري برمي‌گزيند تا از يك طرف، اصول الهي را كه با گذشت زمان فراموش يا كدر شده‌اند، يا به دست بشر ديگرگون شده‌اند، يادآوري كند، و از طرف ديگر، اصول مكمل جديدي را كه جوابگوي ضروريات آن عصر است، تعليم دهد.
(متن بالا از کتاب راه کمال استخراج شده است )
قدرت درک و عقل بشر امروزی را نمیتوان با بشر ۱۰۰ سال پیش مقایسه کرد چه برسد به انسان در ۱۴۰۰ سال پیش . بنا بر این نمیتوان به قرآن خرده گرفت که چرا قوانینی که از نظر بسیاری با حقوق بشر امروزی مقایرت دارد را در متن آن میتوان یافت ، به نظر من قرآن بدون شک یک اثر الهی است و آقای گنجی فراموش نکنند که پدیده های ادبی که از قرآن اسخراج شده است آن را به یک اثر فوق بشری تبدیل کرده است . بسیاری از اشارات قرآن برای بشر زمان بسیار متعالی بوده است ولی به قول معروف با یافته های علمی امروزی در ظاهر همخوانی ندارد . دوستان عزیز علم بشری معجزه قرن ما است ولی هر روز میبینیم که مشاهدات بشر بیشتر و بیشتر به پبچیدگی خلقت و حیات پی میبرد اسلام و بقیه ادیان بدون شک نجات هدایت بشر بدوی را به عهده داشته اند و سوء استفاده افراد از دین را نمیتوان به حساب دین گذاشت . آقای گنجی عزیز شاید حرف شما درست باشد ولی لحن خطاب شما به آقای مهاجرانی شایسته نبود

-- بدون نام ، Sep 21, 2008

در اخر نوشته آقاى گنجي ايشان فرموده اند:
"این رویکرد، عین غبار‌روبی از قرآن است. سروش و شبستری و ملکیان و نراقی، تمام همت خود را مصروف آن کرده‌اند که تفسیری انسانی ـ اخلاقی از قرآن ارایه کنند، اگر تفسیر اینان از قرآن معتبر نباشد، تفسیر طباطبایی از قرآن کسی را مجذوب نخواهد کرد."
و سوال بنده اين است كه:
اگر پارادايم تفسير امروزين, جهت ابقاى اعتبار متن(متن قراني) را بپذيريم و بر اين مدار حركت كنيم پس جايگاه قوانين اساسي امر شده به تابعيين متن (مسلمانان) را به حد قوانين عرفي كه قابليت باز نگرى ممتد در گذر زمان را دارند كاهيده ايم...كه مي تواند به اين نتيجه گيرى بيانجامد كه "شان متن" از "شان تفسير هايش" اگر پايين تر نباشد در حد برابر است و بعد به اينجا مي رسيم كه حالا كه به تفاسير جديد جهت آپ ديت كردن! آن سافت ور! احتياج داريم چرا اساسا يك سافت نو و مدرن! نخريم و آن سافت ور كهنه هزار بار آپ ديت شده پر از "Error"را به دور بياندازيم...
راستي يادم نره, آقاى گنجي درود فراوان بر تو!

-- مرد گيج كهكشان! ، Sep 21, 2008

آدمها دو گونه اند، آنها که به نام خود می نویسند (سروش، شبستری، کدیور، مهاجرانی، گنجی، زیدآبادی، حجاریان و..) و آنها که به نام خود نمی نویسند و سخنان خود را به نامی مستار به چاپ می رسانند. وقتی کسی خود را در قلمرو عمومی عرضه می کند، بهایی بابت این عمل می پردازد. دیگران به هر حال درباره او قضاوت خواهند کرد. او نمی تواند براحتی به این و آن تهمت بزند، نمی تواند کسی را بدون سند و مدرک بی دین و منکر آخرت و راز و روح بخواند و براحتی حکم صادر کند. اگر چنین کند، دیگرات یقه او را گرفته و آبرویش را می برند که بدون دلیل تهمت زده و چیزهایی گفته که حقیقت نداشته است. کسی که حتی جرأت ندارد به نام خود از دین دفاع کند، چگونه از قدرت خدا و زندگی پس از مرگ حرف می زند؟ آیا اعتقاد به خدا و آخرت حتی این قدر در او تأثیر نگذارده است که در مقابل کسانی که به خیال باطل او دین و آخرت را منکرند، از دین به نام خود دفاع کند؟ کسانی که در پشت نام هایی چون بهرام چوبینه خود را مخفی می کنند، و از این طریق از خدا و آخرت و رازآلودگی جهان و اخلاق و نزدیک بودن مرگ سخن می گویند، با این طرز عمل به دیگران نشان می دهند که اعتقاد به دین در آنان چقدر مستحکم است که حتی حاضر نیستند به طور علنی از دین دفاع کنند؟ دفاعی که هیچ پیامد منفی ای برای انان به دنبال ندارد. گنجی بابت چیزهایی که نوشت، به زندان رفت، در زندان تا مرگ پیش رفت و کوتاه نیامد و در زندان اوین بود که گفت ولایت فقیه کشک است، خامنه ای باید برود و ... - اکنون هم که به نام خود درباره دین، رویکردی دگراندیشانه در پیش گرفته و می نویسد، خطرات بسیاری را به جان خریده است. می دانیم که تروریست های ... همه جا حضور دارند، می دانیم که آنان بسیاری از مخالفان را در خارج از کشور به وحشیانه ترین شکل ممکن به قتل رساندند ، و می دانیم که گنجی بیش از همه کس در افشای این جنایات کوشید. به نام خود در داخل کشور می نوشت و افشا می کرد. اما شما حتی حاضر نیستید به نام خود از دین خدا دفاع کنید. این خدایی که شما از آن دم می زنید، اگر واقعا او را این قدرتمند می دانید و اگر مرگ را نزدیک می بیند که ممکن است هر لحظه ما را فرا بگیرد، آیا نمی اندیشید که پس از مرگ خدا از شما بپرسد: گنجی به خاطر آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و علم و فلسفه از جان خود مایه می گذاشت، ولی تو برای من (خدا) و دین من و پیغمبر من و آخرت خودت، حاضر نبودی با نام خودت از من و دین من و پیغمبر من دفاع کنی؟ پس کجاست آن ایمان و اعتقادی که از آن دم می زنی ، فرد محترمی که در پشت نام بهرام چوبینه خود را مخفی ساخته ای؟

-- هستی ، Sep 21, 2008

حانم يا آقاي هستي هم بس توجه كنند وقتي نمي توان اثبات كرد اين همه شامرتي بازي هاي آقايان براي جيست؟ علم را كه قابل دسترسي ست نمي بذيرند و آنرا ناقص ارزيابي مي كنند اما توهمات يك جوبان را قابل بذيرش و سعي هم مي كنند تا يا آخرين داده هاي علمي هم مقايسه كنند . آقاي كنجي در قرن 16 ايستاده و آقاي مهاجراني در قرن 18 همه ي داده و تراوشات مكتب سازي آنها را فلاسفه ي قرن نوزده باسخ كفته اند ديكر در اروبا هم كسي وارد اين شامرتي بازي ها نمي شود به همين دليل است كه فلاسفه ديكر در جهاجوبهاي ديني وارد بحث هاي خدا شناسانه نمي شوند زيرا تناقضات آنها بسي بيش از حقانيتشان است . شايد براي دانشجو و دانش آموز آسيائي اين بحث ها جذاب باشد اما نظريه بردازها بهتر است نظراتشان را با فلاسفه ي غرب هم مقايسه كنند زيرا دانش آموز و دانشجوي آسيائي هم بس از مدتي با آن نظرات آشنا ميشوند و همساني اين نظرات تكراري را مشاهده خواهند كرد و به همين دليل شما ها را منابع موثقي براي تحقيق به شمار نخواهند آورد . دين در قرن هجده ضرورتش را بعنوان يك سيستم از دست داد و بعد از آن هم تبديل به آلت دست قدرتمندان شده است . دين در اروبا هم بس از شش قرن حكومت خشونت و شكنجه آخر به كنار رفت و مردم ديدند و با كوشت و استخوان ضد انساني بودنش را دريافتند به همين دليل از سياست كنار كذاشته شده اند حال اين آقايان دوباره نسخه ي دين به ما ميدهند در حالي كه ما ايرانيان يك بار آنرا تجربه كرده ايم .

-- فرهاد-فرياد ، Sep 21, 2008

جناب گنجی درود،
و دست مریزاد.
- نوشته هایتان را همیشه پیگیری می کنم.
- مثل همیشه با دستی پر، از مطالعه و از روی تحقیق و سند به بحث می پردازید. به دانسته های پیشین اکتفا نمی کنید، خود را در انتهای خط دانش نمی دانید. "شکمی" بر سر منبر نمی روید و "وعظ" هم نمی‌کنید.
- امّا و امّا :
چرا بجای وارد شدن در هزارتوی استنادات متون اصلی دینی و مدعیات متولیان دین (همچون هزاران علامه طباطبائی و غیره)، از رهیافت امثال محمد رضا نیکفر در "اقتصاد سیاسی دین" و "قرآن معرفت، قرآن قدرت" و نیز از رهیافت امثال ملکیان در بیشتر نوشته هایش وارد نمی شوید.
ورود کنونی و این چنینی شما به بحث، ورود امثال صاحب لحیه هایی مانند جناب مستطاب مهاجرانی را به میدان واجب می سازد که با دستی پر و ...، با خیالی راحت، به نقد امثال تو می نشینند. تو از جنس دیگری هستی، خود را درگیر این بحث ها نکنی، بهتر است. برون آمدن از چاه ویل روایات و تعابیر و قرائت ها، ناممکن است. همیشه کسی هست که روی 20 تو، 21 بیاورد. اما حیطه ی اخلاق این گونه نیست: شکنجه، پوست را می درد؛ آزادی عبادت برای متدینان آرزویی رویایی است و ... . همه ی این ها با امور واقع سروکار دارند و پاسخ های گریز و گزیر ناپذیر صریح می خواهند. پاسخ هایی که حتی جناب مهاجرانی را - با همه ی توان سخن دانی اش – به زانو زدن در برابر حقیقت وادار خواهند کرد. و چه نیکوتر آن که در این میدان ها و عرصه ها ، این گونه کسان، ناظرانی ساکت باشند و فضای صراحت و پاکی را با ورود خود، کدر نسازند و فقط با شنیدن آن سخنان، تنها با وجدان خود مکالمه کنند و بیاموزند که در اخلاق‌شان، تغییر کنند؛ نه این‌که راهنمای کسان دگر نیز باشند.
عزت همه ی اهل رنج و تلاش زیاده باد.
بدرود

-- R ، Sep 21, 2008

‌زنان‌ در ناز و نعمت و زر و زیور بار می‌آیند... در بیان و تقریر دلیل گفته‌ی خود و اثبات ادعای‌شان عاجزند و دلیل روشنی ندارند. این دو صفت که [قرآن] برای زنان آورده است، برای این بوده که زن بالطبع دارای عاطفه و شفقت بیشتری و تعقل ضعیف‌تری از مرد است، و به عکس مرد بالطبع دارای عواطف کمتر و تعقل بیشتری است و از روشن‌ترین مظاهر قوت عاطفه زن علاقه‌ی شدیدی است که به زینت و زیور دارد‌، و از تقریر حجت و دلیل که اساس‌اش قوه‌ی عاقله است ضعیف است»18.
طباطبایی در ذیل آیه‌ی دوم سوره نور، در ذکر دلیل تقدم نام زنان بر مردان در آیه‌ی شریفه می‌نویسد: «بعضی از مفسرین گفته‏اند: اگر زن زناكار را جلوتر از مرد زناكار ذكر كرده‌، برای این بوده كه این عمل از زنان شنیع‏تر و زشت‏تر است و نیز برای این بوده كه شهوت در زنان قوی‌تر و بیشتر است»19.

برای من یه سئوال پیش اومد، چه جوری می شه که زنان(که از لحاظ عقلی و قدرت درک روابط اخلاقی به علت احساستی بودنشان از مردان کمتر هستند) به هنگام بروز گناه زنا مقدم بر مردان قرار می گیرند. مگر این نیست که مرد با داشتن عقل قوی تر و احساسات ضعیف تر باید در برابر گناه مقاوم تر باشد؟ پس چرا به اینجا که رسید قبح کار برای زنان بیشتر شد؟ زن کم عقل بیشتر مستحق سرزنش و توبیخ است یا مرد دانا؟ چرا دیه و ارث و شهادت زن نصف مرد است اما مجازات گناهان او به عین مردان محاسبه می شود؟ اگر زن واقعا ضعیفه است و ناقصل عقل باید از مجازات هایی که برای مردان عاقل در نظر گرفته شده نیز مصون باشد. وگرنه این چه عدالتی است؟

-- بردیا معتقد ، Sep 21, 2008

با سلامی دوباره خدمت آقای گنجی و سایر دوستان به ویژه اندیشمندانی که این بحث را دنبال می کنند و همچنین دست اندرکاران رادیو زمانه:

دوستان به گمان من قرآن را نه با تاویل، نه با تفسیر می توان تبیین کرد و نه با "رد" علمی می توان حذف کرد. هر گونه تلاشی که بر مبنای تک تک آیات صورت گیرد، روشی موثر نخواهد بود. قرآن کتابی نیست که مانند آنچه ما امروز "کتاب" می نامیم، با مقدمه و فصل های مختلف و نتیجه نوشته شده باشد. آیاتی که به طور پراکنده در طول 23 سال در پی رخدادهای گوناگون در مکه و مدینه نازل شد ه است که بعدها به صورت یک کتاب تدوین شده است. آیات هم عندالللزوم "مغز" مخاطب خود را نشانه نرفته، بلکه سعی کرده از قلب و احساس آن ها هم برای هدایت شان در مسیر رشد و تعالی استفاده کند.

اگر ما نتوانیم به طور سیستماتیک قرآن را درک کنیم، در نتجیه گیری های خود بر مبنای تک تک آیات به خطا خواهیم رفت. پژوهش نگارنده به ارایه "مدلی ساختاری " انجامید که حتی شاید بتوان "noise " های قرآن را یا به تعبیر علم آمار "outlier" های آن را پیدا کرد.

جان هیک (John Hick) فیلسوف انگلیسی و دکتر سروش سه سال قبل گفتگوی مهمی داشتند داشته اند که در فصلنامه مدرسه، شماره دوم، آذر 1384 با عنوان «صورتی بر بی صورتی» به چاپ رسیده است. این گفتگو حاوی مطالب مهمی در مورد دین و دین باوری و پلورالیسم دینی است. در این نوشته

http://doust114.persianblog.ir/post/72

مدل پیشنهادی نگارنده در مورد ساختار قرآن، با برخی نظریات مطرح شده در این گفتگو، مورد بازبینی (Verification) و آزمایش قرار گرفته است! جامعیت و انسجام هر مدلی با چنین آزمون هایی قابل ارزیابی خواهد بود. موضوعات بازبینی شده شامل این موارد می شود : تکوین و تفسیر متن مقدس، پلورالیسم دینی، بازبینی آموزه های محوری دینی، خدای پاسخگو و غیر پاسخگو، آیا پیامبران پلورالیست نبودند؟
دوستان علاقه مند این مقاله را مرور کنند.
ساختاری بر بی ساختاری

«بازبینی» مدل پیشنهادی قرآن در گفتگوی اخیر جان هیک و عبدالکریم سروش

http://doust114.persianblog.ir/post/72

-- آرش ، Sep 22, 2008

آقای گنجی: از اینکه عده ای شما را بی سواد و یاوه گو خطاب کردن ناراحت نشین. اونها همان بهتر که به نوشتن "شین نامه اشان" بپردازن که بیشتر از اون هم مغز منجمدشون نمیکشه!! تازه خودشون هم از رهروان سروش میدونن!! بیچاره سروش که مرغ عزا و عروسی آقایان هست!..

-- Fazel ، Sep 22, 2008

سلام
باتشكر از جناب آقاي گنجي به خاطر سير تدريجي وروبه روشنائي كه در مقالاتشان طي ميكنند . به نظر بنده زمان در اين نتيجه گيري كه قرآن يا كتب آسماني ديگر آنچنانكه براي مانقل شده ( نازل از سوي خداوند ) است يا خير موثر است . چنانچه اگر ما در زمان حضرت رسول بسر ميبرديم بطور يقين هيچيك از فرمايشات قرآن را مخالف با موازين حقوق بشر و يا تاريخ مصرف گذشته قضاوت نميكرديم . به نظر بنده آنچه در قرآن وساير كتب آسماني آمده با اراده خداوند وبر اساس درك انسان آن زمان و نياز ايشان و باتوجه به امكانات ودانسنه هاي علمي آنان بوده . انسان هميشه محتاج هدايات الهي از طريق ارسال رسل است همچنانكه تاكنون بوده در آينده نيز ادامه خواهد داشت

-- اديب ، Sep 22, 2008

آقای گنجی (و امثالهم) مثل اینکه فراموش کرده اند که یکی از شرایط مسلمانی همین است که ما در برابر این سخن که قرآن کلام خدااست تسلیم باشیم و اذعان کنیم که خداوند قرآن را بر زبان پیامبرش جاری ساخته است. اگر ما هم مثل دیگر غیرمسلمانان باور داشته باشیم که این سخن محمد است نه سخن خدا آنگاه هم موضوع یکتایی خدا و هم موضوع پیامبری و رسالت حضرت محمد و هم موضوع معاد و باور داشتن به قیامت را زیر سئوال برده ایم و باور داشتن به اینکه خدا است آن که زنده پابرجا است، خوابش نمی برد . خدا است که شریک ندارد و ..... و خدا است اینکه می تواند هرکه را بخواهد هدایت کند و بر جانش تسلط داشته باشد که بر می گزیند رسولی را که آیاتش را بر آنها می خواند و پاکشان می کند و به آنها کتاب و حکمت یاد می دهد و قص علیهذا.. که اگر بر صورتی که شما می فرمایید ما بخواهیم باور داشته باشیم که قرآن کلام محمد است آنگاه به خودی خود هرچه را که باور داریم باید نفی و تکذیب کنیم.
این مسئله از ملزمات مسلمانی است و مسلمانی یعنی همین که مردم در برابر این اصول اعتقادی تسلیم باشند و در آن چون چرا نکنند. چرا شماها به این مسئله ساده توجه ندارید؟
آقای گنجی چرا زور می گویی؟

میرمبینی

-- حسین میرمبینی ، Sep 22, 2008

منظورم دفاع از اسلام و قرآن و احكام نيست ولي نگران روزي هستم در آينده كه تمامي يا بخش اعظمي از مباني دمكراسي و حقوق بشر( كه امروز سنگ محك همه عقايد و سيستمها است) ضد انساني و ضد آزادي و ابتدايي تشخيص داده شوند.

-- آواره ، Sep 22, 2008

مخلص كلام در این همه صغری و کبری چیدن این است که جناب گنجی مدعی اند قران کلام محمد است و تا کنون نیز دلیلی برای اثبات اینکه قران عین کلام الهی است از سوی مدعیان ارایه نشده است . من به عنوان یک مسلمان از این بزرگوار سوال می کنم که اگر انطور که ایشان مدعی هستند محمد برای اثبات این موضوع که به کرات در قران به صحت ان ادعا شده دلیلی نداشت چگونه این همه فداکاری ها وجانفشانی های مسلمانان در صدر اسلام قابل توجیه بود ایا بهترین دلیل همان استدلال محمد در دعوت اولیه او نیست که با طرح سوال و اقرار بزرگان قریش نسبت به اعتقاد انها به راستگویی خود خبر از پیام خدا و واسطه بودن خود داد. اینکه محمد امین کتابی را که در چندین موضع مخالفان ومدعیان بشری بودن این کتاب را دعوت به اوردن مثل ان نموده کلام خدا دانسته است کافی نیست .راستی اگر کوچکترین شک و شبهه ای در انتساب این کتاب به خالق هستی وجود داشت دیگر چه نیازی به این همه چنگ وجدال و کشت وکشتار وجود داشت . ایا دلایلی که تا کنون برای اثبات اعجاز قران ارایه شده کافی بنظر نمی رسد این همه شگفتی های اماری ...و...

-- پرویز رضایی ، Sep 22, 2008

برای مزید اطلاع جناب بهرام چوبینه بگویم اگر ایشان علاقه مند اند به طور جدی تئوری و نه به گفته ی ایشان"فرضیه"ی داروین را مطالعه کنند به کتاب های بزرگترین زیست شناسان جهان امروز از جمله ریچارد داوکینز و جرد دایاموند و ارنشت مایر نگاهی بیندازند تا ببینند که این تئوری تا چه حد از مایه ی علم تجربی برخوردار است و تئوری صدسال پیش نیست . با این همه جای پرسش درآن همچنان بسیار است. ولی این پرسش ها سبب آن نیست که زیست شناسان و ژنتیک شناسان مثلا بگویند داستان توراتی آفرینش که سپس به قرآن راه یافته همان روایت درست و صادق از پیدایش انسان است. و اما پرسش من از شما: اگر شما را در نوزادی به دست خانواده ای نا مسلمان در اروپا و یا هرجای دیگری دراین کره ی خاکی می سپردند، اکنون دراین سن وسال باز هم با چنین حدت ایمانی از اسلام و حقانیتش و وحیانی بودنش دفاع می کردید؟ و آیا آقای بنی صدر هم اگر به جای همدان در فرانسه و در دست و بال خانواده ای فرانسوی بزرگ می شد بازهم جنین نگاهی به قرآن داشت یا عمر عزیز را درپای این می گذاشت که مانند برای نمونه، اسقف کاپلستون، در حقانیت مسیحیت با امثال راسل ها به بحث بنشیند؟ با درود به اکبر گنجی ها که اگر ایران قرار است آینده ای داشته باشد به ره روی چنین کسانی میسر خواهد شد. م. خردیار

-- بدون نام ، Sep 22, 2008

رض محال، محال نيست پس بگذاريد فرض کنيم گنجی دروغ می گويد و بشريت بدون فکر و استدلال و بصورت دست بسته بايد در مقابل کتب الهی تسليم گردد، حال تکليف مولانا، حلاج، بوعلی سينا و هزار فرهيخته ديگر که تفکر در همه چيز (از جمله اديان ) را شرط زنده بودن دانستند چيست؟ اگر مقصود پيروی کورکورانه بود پس ديگر ذی شعور بودن آدمها چه دليلی داشت؟
مواجه با حقيقت شجاعت می خواهد که همه از آن برخوردار نيستيم و وام گرفتن از عالم غيب هميشه تحمل دردها را آسانتر ميکند!

-- Adam ، Sep 22, 2008

بسم...الرحمن الرحيم. خداوندا از سرتقصيرات ما بگذر كه ما ناتوانيم وبه درگاهت محتاج. بارالها عزت مسلمين را هرچه افزونتركن و نسل كافران رااز روي زمين بردار.
برادران مسلمان
گنجي كيست وگنجش كجاست؟ مامسلمانان يك كتاب داريم كه حضرت ختمي مرتبت و عالي مرتبه پيامبر اسلام ومسلمين كلامش را كلمه به كلمه وجمله به جمله از جبرئيل(ع) دريافت كرده وجبرئيل پيام آور كلام خداوند رب العالمين بوده ومقام خدائيش چنان والا وبالاست كه نه گنجي توان مقابله با او رادارد ونه كافراني كه دراينجا لانه كرده وقصد دارند تادين خدارا ملعبه كنند. آيا آنان از روز معاد وسرآمدن قيامت هراسي ندارند؟ درآن روز چشمها بربالاي كاسه سرها رفته و طلب ارحم الراحمين خواهندكرد. چه كسي از صور اسرافيل وقوف دارد كه آوايش پرده گوشها را تكه تكه كرده وتارهاي هستي انسانهارا به ارتعاش درخواهند آورد. مردگان از زير خروارها خاك بدرآمده و درصف درماندگان درگاه احديت خواهند ايستاد. فرشتگان دست برسينه درانتظار فرمان باريتعالي خواهند بود تا كيفر نابكاران را بدهند. اي مسلمين و اي مسلمانان كجائيد تا مشاهده كنيد كه بنده حقيري چون اكبر گنجي درمقابل اولوالامر مسلمين قدبرافراشته ونمكدان بزگواري همچون آيت الله العظماء سيد اولادپيغمبر(ص) حضرت ختمي مرتبت سيد علي خامنه اي راميشكند. واما اي گنجي مگر توهماني نبودي كه سالها سربرآستان آن بزرگوار نهادي ودرمقابلش بارها وبارها سجده كردي و بكرات اقرار كردي كه جز او به هيچ كس ننگري؟ چه خوش گفت در منهاج الجاهلين حاج آقا يوسف ذالفقار عراقي كه اي خوارج ازدين و اي خائفين بترسيد از غضب الهي كه روز تقاص بسي نزديك است ودرآنروز عصافير با آن جثه هاي نحيفشان سنگهاي هزارمني رااز طاق آسمان برفرق كافران خواهند انداخت ونابودشان خواهندكرد. سيد جلال مكرم السائلين دررساله الكفار بالنار وصفاقعده شئون البلعزا ميفرمايد فقد يكون الكافرون انما جميع العذابون. پس بترسيد وتقوا پيشه كنيد تا لطف الهي شامل حالتان شود. ازعنادبامسلمانان تقوي كنيد وبه دين خدابگرويد كه قيامت نزديك است. السلام عليكم يا ربنا و شريفنا وملاكئتة اجمعين.

-- رقيه ش ، Sep 23, 2008

این اولین باری است که در زیر اینهمه نوشته اقای گنجی پیام می گذارم. هر وقت که به نوشته های افرادی مانند اقای گنجی و یا اقای دوستدار بر می خورم فردی را تصور می کنم که با چنگال و قاشق اش می خواهد کوه البرز را از سر راهش بردارد. اقای گنجی: من اصلا مخالف اینگونه بحث ها نیستم و با اینکه همه نوشته هایتان را چاپ کرده ام ولی بخاطر فقدان وقت نتوانسته ام همه شان را مطالعه کنم ولی میدانم که شما چی می خواهید بگید بر ای اینکه ور÷ن انگلیسی نوشته های مانند شما را مطالعه کرده ام. اقای گنجی: بیش از پانصد سال است که نوابغ و متفکران و دانشمندان و فیلسوفان طراز اول غرب--- که حتما قبول دارید که شما حتی یک هزارم در صدش را مطالعه نکرده اید-- بر علیه همین مسایلی مانند وحی و غیره موضع گرفته اما بالاخره شکست خوردند و در همین دنیای غرب تعداد آنهائی که به باکره گی مریم باور دارند خیلی خیلی بالاتر از آنهائی است که به تئوری تکامل و یا نسبیت انیشتن باور دارند. من به شما توصیه می کنم که اگر می خواهید به مقصدتان برسید و در سر راهتان به کوهی بر خوردید بجای تلاش برای ار بن کندن اش--- که قادر نخواهید بود--- آن کوه را دور بزنید. در سراسر جهان زیباترین و شگفت انگیز ترین و پر هیبت ترین جاده ها از کمره کوه ها کشیده شده اند و کوه ها را دور زده اند.

اقای گنجی: همانطوریکه گفته ها و رفتار های اقای احمدی ن÷اد بهترین هدیه برای اسرائیل بود اینگونه فعالیت های فرهنگی شما هم بهترین هدیه برای مرتجعین داخلی است که اگر من یکی از آنها بودم برای شما ویلای دلخواه و یه ماشین آخرین مدل مهیا کرده و ماهی هم ده هزار دلار برایتان پرداخت می کردم که 24 ساعت مشغول نوشتن باشید..

راستی بد نیست که اگر از دست اینهمه مصاحبه با روشنفکران درجه سومی مانند چامسکی و غیره خلاص شدید کمی هم افرادی مانند لئو استراوس را بخوانید.

-- سهند ، Sep 23, 2008

یک ایراد اساسی به نظر آقای گنجی و امثال ایشان وارد است و آن اینکه وقتی علم تجربی دائما درحال تغییر است (و اساسا ذات آن هم چنین اقتضایی دارد) چگونه می توان از تناقض قرآن (که یک متن ثابت است) با آن سخن گفت؟ اساسا چنین بیانی منطقا نمی تواند صحیح باشد. به عبارت دیگر آنچه امروز تناقض به نظر می آید ممکن است فردا (در اثر تغییر نگرش های علمی) عین توافق و تایید باشد. پس اصولا بررسی یک متن فرا علمی مانند قرآن به این شیوه خطاست.

-- داریوش ، Sep 24, 2008

اين قطعه پاسخ به كامنت قبلي است. آقاي داريوش بيا موضوع رو خيلي ساده متوجه بشيم. آيا تو يا تمام علماي اسلام مي توانيد يك معني قطعي يك نظريه قطعي و مسلم از آيات قرآن به دست بدهيد. بدانيد هيچكس تا به حال در معارف و تعاليم اسلامي و قرآني نتوانسته يك معني همه فهم و روشن و اجماعي (آن طور كه در علم و علوم تجربي هست) ارائه كنند. كلمات قرآن كلي مبهم و چند پهلوست و طبيعي است هر جور علم پيش برود يه جوري قرآن مصداقي براي دفاع از خود پيدا ميكندمثلا الان از قطعيات علم است كه نزول باران به دليل واكنش پديده هاي طبيعي و موضوعي كاملا مرتبط با اين پديده ها ست عين حركت خورشيد. وقتي به قرآن اشكال بگيريم ميگويند خوب منظور قرآن اينه كه خدا اساس اين باران و آب را فراهم كرده است و ميفرستد يا كل هستي و جهان و از جمله باران رو خدا در بنيادش از عدم خلق كرده است. اما معني خدا باران رو نازل ميكند كه در قرآن هست واقعا اينه عربها و تمام مخاطبان قرآن فكر ميكردند خدايي آن بالانشسته و پيچ بارا رو شل و سفت ميكند اما علم صد درصد و به طور قطعي بنياد اين نگرش رو تغيير داده است.

-- علي ميري ، Sep 29, 2008

باسلام
آقا من با سی و سه سال سن بیکارم . هنوز نتونستم زن بگیرم . مادر و پدرم هم پا به سن گذاشته هستن . دو تا خواهر دم بخت هم دارم و ... یکی هم به داد ما برسه حالا چه با قرآن محمدی چه با قرآن الله

-- mehrdad ، Sep 29, 2008

درود جناب گنجی

اینجانب بعد از سالها گفتگو با مسلمانان به این نتیجه رسیده ام که باور ایشان به کلام الله بودن قرآن و پیامبر بودن محمد و مابقی بر بنیادی علمی یا منطقی استوار نیست بلکه همانطور که در متن دینشان هم آمده بر پایه ایمان است و این ایمان نیز معمولا سرچشمه درونی دارد. نذری بوده که برآورده شده یا بیماری که شفا یافته یا تاثیر عمیق از والدین و محیط ویا حتی به سادگی یک حالت درونی و روحی آرامش که در علم روانشناسی کاملا شناخته شده و حتی به صورت روشی برای درمان آشفتگی های روحی به کار می رود. از دید علمی و منطقی به داستان دین نگریستن و در نهایت زبان استدلال علمی و منطقی را پذیرفتن نیازمند روحی حقیقت گرا و وجدانی بسیار موشکاف و بیدار است که شوربختانه تعداد کمی قادر به شکستن دیوارهایی که فرهنگ محیط و خانواده به دور ما کشیده اند می شوند. تصور نمی کنم شما هم از ایشان توقع داشته باشید که واقعا بتوانند دلیل علمی برای کلام الله بودن قرآن ارائه کنند. با این حال کار بزرگی را آغاز کرده اید و شجاعت شما در عبور از تابو هایی که مردم ما را در چنبره خود اسیر کرده اند بسیار ستودنی ست.

-- شبیر ، Oct 6, 2008

شامرتي بازي يعني چه ؟

-- بدون نام ، Oct 7, 2008

آقاي گنجي گويا جوابيه آيت الله منتظري را به مقاله آقاي دکتر سروش نخوانده اند. اين قدر نگوييد موافقان کلام الله بودن قرآن دليل بياورند. يک دفعه هم برويد دلايلي که آورده اند بخوانيد. اگر آقاي گنجي به فلسفه معتقد باشند جوابيه آيت الله منتظري يکي از محکمترين دلايل کلام الله بودن قرآن است. من تعجب مي کنم از آقاي گنجي که مکررا مي گويند دليل بياوريد. دليل از اين دقيق تر. در ضمن چرا بايد قرآن با حقوق بشر و دموکراسي هم خواني کامل داشته باشد. شما اول دليلي بر حقانيت و کمال دموکراسي و حقوق بشر بياوريد بعد قرآن را با آن بسنجيد.

-- بدون نام ، Oct 7, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)