خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > قلب قرآن، قلب صنوبری نیست | |||
قلب قرآن، قلب صنوبری نیستدکتر عطاءالله مهاجرانیاین مطلب از آقای دکتر مهاجرانی است که در وبلاگ ایشان «مکتوب» منتشر شده است و اینک در رادیو زمانه بازنشر میشود. ماه رمضان، ماه قرآن است... برای آشنایی با قرآن، در همان حد فهم عبارت هم باید از وسیلهی مناسب بهرهمند بود. این وسیله همان آشنایی با زبان قرآن است. منظورم از زبان قرآن فراتر از آشنایی با زبان عربی است. شاید این مثال راهگشا باشد. در سالهای گذشته شاهد انتشار شعر عطار بودهایم. منطقالطیر و اسرارنامه و... اما به روشنی میتوان تشخیص داد که کار بزرگ آقای دکتر شفیعی در تصحیح مجموعهی عطار، کار دیگری است. با اطمینان میتوان این کار را خواند. دلیل روشناش این است که او زبان عطار را میشناسد. در تصحیح او به موارد متعددی برمیخوریم که دیگر پژوهشگران، به دلیل ناآشنایی با زبان عطار، متن را درست نخواندهاند. آقای دکتر رواقی هم سالها پیش در مقدمه «قرآن قدس» به جغرافیای زبان به خوبی اشاره کردهاند. این تعبیر، تازگیها توسط آقای انور، به شناخت «منطقه زبانی» تعبیر شده است. داشتم قسمت ششم مقالهی آقای گنجی دربارهی «قرآن محمدی» را میخواندم. نخستین نکتهای که به نظرم رسید، عدم آشنایی ایشان با زبان قرآن بود. ایشان، قلب را همان عضو صنوبری شکل در سمت چپ سینه معنی کردهاند و بر این اساس نتیجه گرفتهاند که قرآن، با علم و فلسفه در تقابل است. و به خطاهای علامه طباطبایی در فهم قرآن اشاره کردهاند. چند نکته را دوستانه و برادرانه با آقای گنجی در میان میگذارم: اول: تشکیکهایی که اخیراً دربارهی آیات قرآن مطرح شده است، هیچکدام تازه نیستند. دستکم تئودور نلدکه، همین حرفها را ۱۵۰ سال پیش در تاریخ قرآن مطرح کرد و چهار نسل شاگردان او بر بنیاد سخن او همواره افزودهاند. هنر این است که ما بهعنوان مسلمان پاسخی درخور برای آن شبهات فراهم کنیم و نقدی ماندگار بر کتاب او بنویسیم. و الا، تکرار برخی سخنان او که کار آسانی است. به یاد داریم که مدعای اصلی رمان آیات شیطانی رشدی، این بود که برخی از آیات قرآن مجید از شیطان است که بر زبان پیامبر القا کرده است. دوم: دربارهی وثاقت تاریخی متن آیات قرآن مجید هم در دهههای اخیر، تلاش گستردهای صورت گرفته است. پژوهشگرانی با تسلط بر زبانهای متعدد و جستوجوهای بسیار کوشیدهاند نکتههایی بیابند تا نشان دهند که قرآن، نه کلام خدا است و نه کلام رسول او. جان ونزبرو، نام آشنایی است که در کتاب «مطالعات قرآنی» در این باره کوشیده است. سوم: میدانیم که یهودیت بر محور یک قوم هویت پیدا میکند و مسیحیت بر محور یک شخص ـ مسیح علیهالسلام ـ تحقق یافته است. اسلام دینی است که محور و مدارش، متن قرآن مجید است. مرکزیت جهان اسلام قرآن است. مسلمانان به رغم اختلاف سیاسی و فقهی و مکتبی، دربارهی قرآن مجید، هیچگونه اختلافی با یکدیگر ندارند. کوششهایی که تا به حال در نقد و رد قرآن صورت گرفته است، رویکردی محاسبه شده داشته است، تا بتوان با تضعیف کانون، اجزای آن را از هم گسیخته کرد. برگردم به مقالهی شماره شش آقای گنجی؛ در قرآن مجید ۱۳۰ بار در بیش از نیمی از سورههای قرآن از قلب سخن گفته شده است. تمامی موارد ـ با احتیاط ۱۲۹ بار ـ قلب، به مفهوم عضو صنوبری شکل نیست! به تعبیر تهانوی در کشاف، مراد همان عقل و نفس و روح است. کتابهای لغت درجه اول هم مثل قاموس فیروزآبادی همین را میگوید که مراد از قلب، حقیقت و گوهر انسانی است. در کتابهای لغت معاصر، قلب به معنی عضو صنوبری مطرح شده است. البته همانها هم به مفهوم اصلی و کهن اشاره کردهاند. مثل المنجد. ـ تمامی تفاسیر قرآن مجید هم ـ به ویژه تفاسیری که در قرون اولیه نوشته شدهاند، همین برداشت را دارند. از جمله زمخشری در کشاف و طوسی در تبیان و... در اشعار بازمانده از روزگار پیامبر هم، شاعران همین مفهوم را از واژهی قلب مطرح کردهاند. این تلقی تا به امروز هم ادامه دارد. مثل مفهوم دل در زبان فارسی.
نه تنها وقتی قرآن مجید از قلب سخن میگوید مرادش عضو صنوبری شکل نیست، بلکه از صدر هم همین مفهوم به ذهن متبادر میشود و نه قفسه سینه. در ۴۴ باری که قرآن مجید واژهی صدر و صدور را مطرح کرده است، حتی یک بار هم مراد از صدر، قفسهی سینه نیست. مراد همان حقیقت انسان و منش اوست... در یک کلام با مرور آیات قرآن مجید، به روشنی میتوان دریافت که تفسیر آقای گنجی از قلب، به کلی متفاوت از مفهوم آیات است. وقتی پژوهشگری در فهم مسالهای به این سادگی به بیراهه میرود، سخن او دربارهی مفاهیم پیچیدهتر، با دشواریهای بیشتری رویارو است. مثل خرده گرفتن بر علامه طباطبایی در فهم قرآن و یا مفهوم نفس، در نظر فیلسوفان. و سخن آخر اینکه قرآن کتابی است که تکیهگاه و پناهگاه ایمان مردم است، اگر این آینه را غبارآلود کردیم، مردم در کدام آینه بنگرند؟ کار ما این است که زنگارهای دیگران را از آینهی ایمان مردم بزداییم. و گرنه تکرار سخن نولدکه و ونزبرو... چه افتخاری دارد؟ و اما دوست گرامی آقای گنجی! تفسیر المیزان مهمترین دستاورد جهان اسلام در قرن بیستم در حوزهی اندیشه و تفسیر است. هیچ کتاب دیگری اعتبار و ارزش المیزان را ندارد. تیتر از زمانه است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
لازم است که در پایان این مقاله لینکی به مقاله آقای گنجی داده شود.
-- نوروز علی ، Sep 14, 2008آقای مهاجرانی مقاله را کامل نخوانده اند و یا حد اقل به پاراگراف آخر نرسیدند؛ جایی که گنجی می گوید:
«... اگر تأویل «دریافت کنندهی وحی» نه تنها مجاز، بلکه ضروری باشد؛ تأویل «فرستندهی وحی» هم مجاز و ضروری خواهد بود. درواقع همانگونه که قلب، دریافت کنندهی وحی نیست، خدا هم فرستندهی وحی نیست، چون خدا، انسان نیست تا سخن بگوید.»
این نشان می دهد که آقای گنجی از این تاویلات و یا بقول شما «زبان قرآن» اطلاع دارند.
ثانیا شما گنجی را متهم می کنید که حرفهایش تازه نیست. سوال من اینست که آیا کتابهایی که نام برده اید در اختیار ایرانیان قرار دارد؟ حد اقل فایده کار گنجی آشنا کردن ایرانی ها با این مقولات است.
در ضمن این حرف شماست که تازه نیست. همان جواب قدیمی «این حرفا قدیمی است» را می گویم. اگر حرفی قدیمی است به معنی آن نیست که جوابی به آن داده شده است. از مسلمانان سالها در مورد اعتقاداتشان سوال ها شد، جواب چه بود؟ تکفیر، فتوای قتل، اعدام به جرم ارتداد هرجا که دستشان رسید، و لا پوشانی کردن و یا جوابهایی از این دست دادن که این سوالها قدیمی است، هر جا که دستشان نرسید. این در حالی که مسلمانان تنها مردمی هستند که از دیگران سوالی نمی پرسند چون فکر می کنند که تمام جواب ها را دارند. اصلا اعتقادی به بحث آزاد ندارند. در کتابهایشان در مورد سایر عقاید جز به تهمت پراکنی و افترا نمی پردازند. حتی کتبی که دیگران در مورد عقاید خود می نویسند را ممنوع می کنند تا راه را برای اتهام زدن، ردیه بر این و آن نوشتن به روش کیهان باز گذارند.
جواب دیگر شما چه بود؟ آنهم جواب قدیمی «مصلحت نیست که» مثلا محور اتحاد مسلمانان تضعیف شود. بر خلاف نظر شما بنده معتقدم که نقد باعث فهم بهتر و تقویت این محور است. طلای خالص چه ترسی از آتش امتحان دارد؟ مس مغشوش است که از رونق می افتد.
جواب دیگر شما چه بود؟ همان جواب قدیمی «تو نمی فهمی» که ادعا می کند فهم قرآن در دست یک سری ملا و آخوند است که از این راه خون مردم را جرعه جرعه می نوشند. نخیر آقای مهاجرانی، اگر از عقل خود استفاده کنید و چشم و گوش خود را باز کنید، فکرتان را از پیشداوریها پاک کنید و قلبتان را از توجه به مصلحت اندیشی ها منزه کنید، بهتر از صد تا آیت الله «مصلحت پیشه» کلام خدا را می فهمید. ما در قرن سوم هجری نیستیم. این آیات عظام ۲۰ سال قرآن و حدیث می خوانند و آخر سر رساله ای می نویسند که انسان از خواندن آن خجالت می کشد. حد اقل آقای گنجی چیزهای بهتری در این کتاب آسمانی برای صحبت و تفکر پیدا کرده است. غواص اگر به عمق نرود مرواریدی به دست نمی آورد.
و آخر آنکه اگر المیزان بنا به ادعای شما «بزرگترین و مهمترین دستاورد جهان اسلام در قرن بیستم در حوزه اندیشه و تفسیر است» خوب چه بهتر که ما این بزرگترین را نقد کنیم.
از آقای مهاجرانی انتظار می رفت به عنوان یک اندیشمند مسلمان پاسخ محکم تر و مستدل تری به سلسله مقالات آقای گنجی بدهند وگرنه مناقشه در باب معنی کلمه «قلب» در قرآن در حالی که آقای گنجی نیز دیدگاه آقای بهشتی بهشتی را نقل کرده اند بدین مضمون که منظور از قلب «مرکز دستگاه گردش خون» و «همین اندام صنوبری شکل، از اندامهای ادراک است.» و در عین حال اشاره کردند که:
«تعارض عقل و وحی به ناگزیر کار را به تأویل میکشاند و ادعا میشود که قلب یعنی نفس. درحالی که در دیگر آیات قرآن، از روح و نفس بسیار سخن گفته شده است.
مطابق مدل قرآن، پیامبر با قلب خود مشاهداتی داشته که وحی نام گرفته است. پیامبر، مدعی تجربهی ادراکی خداوند نبود، قلب مبارک آن حضرت مهبط وحی بود.
بازهم براین نکته تأکید میورزیم که در قرآن، از نفس و روح درموارد مختلف سخن رفته است، لذا پیامبر با مشکل زبانی روبرو نبوده است تا نفس و روح خویش را مهبط وحی معرفی کند.»
از نظر این حقیر مسلمانانی که حقیقتا قصد دفاع از باور های خود را دارند اگر بتوانند به دور از تعصب دینی و بر مبنای منطق و استدلال برهان های خود را ارائه کنند باعث شکوفا تر شدن این گونه گفتگوها که شوربختانه همواره در جامعه ما «تابو» و «ممنوعه» بوده اند خواهد شد.
در ضمن تصور می کنم عنوان کردن این مطلب که «پیش از شما نیز اینها را گفته اند و ...» پاسخ مناسبی نبوده و دست کم لازم است به طور خلاصه بیان شود که چه پاسخهایی از سوی مسلمانان برای این ایرادات ارائه شده است.
-- شبیر ، Sep 14, 2008آقای مهاجرانی از شما سخت بعید است که از نقد این چنین بهراسید. مگر مسیحیان و یهودیان کتاب های دینی شان را زیر و رو نکرده اند و آن ها را جمله به جمله وانشکافته اند تا به واقعیت های تاریخی شان پی ببرند؟ آیا با این کار روزگار بر مردم مسیحی و یهودی سیاه شده است یا به آن ها کمک کرده به واقیعیت وجودی شان نزدیک تر شوند؟ بهتر نیست این چنین سخن گفتنی را به دین پیشه گان واگذارید که نقد هراسان اند و بُرندگان زبان نقد و چون و چرا کردن در تار و پود هستی اند؟
-- بدون نام ، Sep 14, 2008اشکال آقای مهاجرانی اینجاست که از دیدگاه یک دین دار مسلمان به تمام قضایا نگاه می کنند:
-قرآن کتابی است که تکیهگاه و پناهگاه ایمان مردم است، اگر این آینه را غبارآلود کردیم، مردم در کدام آینه بنگرند؟
از کجا معلوم که این تکیه گاه برساخته ی خود بشر نباشد؟ آنهم بشر هزاره های قبل.
- کار ما این است که زنگارهای دیگران را از آینهی ایمان مردم بزداییم.
بله. کار "شما" میتواند همین باشد وبس. حتما منظورتان از ایمان هم ایمان به اسلام است و آنهم اسلامی که شما تعریف کنید.
-تفسیر المیزان مهمترین دستاورد جهان اسلام در قرن بیستم در حوزهی اندیشه و تفسیر است. هیچ کتاب دیگری اعتبار و ارزش المیزان را ندارد.
جدی؟ نمیدونستم. چرا این مهمترین دستاورد نمیتونه حتی کوچکترین مسائل جامعه ی مارو حل کنه؟ راستی فکر میکنید چند درصد مردم ما این مهمترین دستاورد رو می شناسند یا خوانده اند؟
فرزانه در خیال خودی, اما ...
-- بی نام ، Sep 14, 2008این نوشته ی آقای مهاجرانی بسیار مبهم و کلی بود. احتمالن ایشان برای اثبات مدعای خود که منظور پیامبر یا قرآن از قلب همان قلب صنوبری نیست دلایلی دارند. این که قلب قرآن را با دل مقایسه کرده اند تا حدودی درست است. زیرا تا علم نقش قلب و مغز را تفکیک نکرده بود تصور بر این بود که قلب یعنی همان عضو صنوبری مرکز فرماندهی بدن است."مراد همان عقل و نفس و روح است" این جمله که اقای مهاجرانی نقل قول کرده و آن را معنا و مقصود قران از قلب دانسته اند عقل و نفس و روح را یکی دانسته اما در کلام قرانی همانطور که گنجی هم تا حدودی اشاره کرده اند این سه متفاوتند. حال باید سوال
-- بدون نام ، Sep 14, 2008بسیار مقاله بدی بود. دفاعی بد از قران.
-- صهبا الستی ، Sep 14, 2008هنوز مقاله را نخوانده ام اما از این که چیزی نوشته اید ممنونم آقای مهاجرانی.
-- محمود مانیان ، Sep 14, 2008هاج و واج مانده بودیم و بی برهان و بی دانش.
امید است که پاسخ شما پاسخی به دل ما هم باشد
المیزان پر از خطا است. متاسفانه ماها ... که وقت مان را صرف این کتاب 20 جلدی کنیم و آن را از ابتدا تا به انتها نقد کنیم. وقتی آقای مهاجرانی در رد نظر آقای گنجی به المیزان تکیه می کند می توان فهمید که عمق فاجعه تا چه حد است. در یک کلام و خلاصه اگر بگویم این است که فیلسوفان و عارفان وحدت وجودی بالکل ما را بدبخت کرده اند.
-- حسین میرمبینی ، Sep 14, 2008آقای مهاجرانی،
-- شاهین ، Sep 14, 2008بجای شمردن میزان تکرر این یا آن واژه در برساختهای به اسم قران جواب درست نوشته آقای گنجی را بدهید. اگر هم فکر میکنید حرفهای او تکرار حرفهای 150 ساله نولدکه است، خوب شما که اینهمه وقت داشتهاید چرا جواب این حرفها را نمیدهید؟ آیا در زمان وزارت شما کسی میتوانست ترجمه تحقیقات نولدکه و تحقیقات کاملا تازه اسلامشناسی غرب را چاپ کند؟ جهان اسلام از نظر اندیشه مدتهاست که موت شده و اگر فکر میکند هنوز به چیزی شبیه حیات ادامه میدهد فقط ممکن شده است با سانسور و سر زیر برف کردن و تهمت «کوششهایی که تا به حال در نقد و رد قرآن صورت گرفته است، رویکردی محاسبه شده داشته است، تا بتوان با تضعیف کانون، اجزای آن را از هم گسیخته کرد.» شما بیا این کوششها را به جامعه ایران نشان بده و نقد کن!
از زمانه و به خصوص مهدی جامی به خاطر انعکاس نقد مهاجرانی ممنونم
-- بهزاد ، Sep 14, 2008از مرد سیاست انتظار صراحت نیست ولی خب سکوت هم سیاستی است. جناب مهاجرانی تلویحا میگوید که اسلام میتواند کارکرد اجتماعی و سیاسی داشته باشد وخلاصه دروغ مصلحت امیز به ز راست فتنه انگیز. اولا این مدعایی است خام که باید اثبات شود و دوم اینکه به فرض مطلوبیت این ادعا ، دروغگویی و عدم صراحت در این دوره و زمانه ممکن نیست . مطلوبی است ناممکن. دلیلش هم واضح است، قداست و رازالودگی دین/قران به برکت حکومت قرانی زایل شد و زمینه روانی جامعه به گونه ای است که همان حرفهای گفته شده(قدیمی) موثر میافتد و بر خیل نامسلمین افزوده میشود. اینترنت و ماهواره و مسائل دیگر هم ازعلل مضاعف تسریع و تشدید این روند هستند. در مجموع نوشته اقای مهاجرانی هر چه بود نقد نبود ولی مغز کلام ایشان یعنی نگاه کارکردگرایانه وپراگماتیستی به دین جای نقد و تامل دارد . سنجش مضار و منافع دین(البته برای عوام) .مطلب فرعی هم اینکه هم خرمشاهی و هم مهاجرانی به نوبت/تکرار میگویند این حرفها قبلا گفته شده ، خب اگر غلطه جواب داره ، اگر هم درسته که خب درسته ، بعد هم این حرفهای قدیمی چرا اینقدر لرزه وپس لرزه دارد؟ خلاصه که جدل کودکانه ای است.
-- منوچهر ، Sep 15, 2008آقای مهاجرانی دست بردارید از این دگمها. تا کی؟ از اندیشیدن نهراسید. اینکه حرفی را نولدکه گفته یا رشدی یا گنجی یا ... تفاوتی نمی کند. مهم این است که خود حرف را بفهمیم و بررسی کنیم. قرار نیست تحت هر شرایطی از آنچه مثلن مربوط به ماست دفاع کنیم. خودتان گویا می گویید: به گوینده نگاه نکن، به گفته بنگر.
-- محمد میرزاخانی ، Sep 15, 2008از شما بعید است این همه آماتور وارد بحث شوید و مومنانه از اندیشه هایتان دفاع کنید.
امید که شجاعت و عقلانیت محور کارتان باشد
در نوشتار احساسی آقای مهاجرانی پاسخی درخور پرسشهای آقای گنجی دیده نمیشود.
-- بردیا پژمان ، Sep 15, 2008جناب آقای مهاجرانی
-- م.ر.ل.ی از مشهد ، Sep 15, 2008گفته اید:
هنر این است که ما بهعنوان مسلمان پاسخی درخور برای آن شبهات فراهم کنیم و نقدی ماندگار بر کتاب او بنویسیم.
فرق شما با گنجی همین است شما می خواهید گزاره ای را مثل متون مقدس مسلمانان از شبهه و ایراد وتشکیک به هر شکل نجات دهید به هیچ عنوان در این مقام نیستید که حقیقت چیست؟ویا آیا متن همانطور که گنجی می گوید هست یا نه.
تمام صحبت گنجی همین است که متن را از انگونه که نیست جدا کند یعنی واقعیت متن را با خیال معتقدان آن جدایی اندازد.
چرا حتما ما به عنوان مسلمان باید به شبهه پاسخ گوییم؟
چرا نه باید به دنبال واقعیت باشیم؟
مهمترین حرفم:
آیا نقد نوشتن و باطل نشان دادن عین واقعیت ((خارج از اینکه این واقعیت چیست؟)) به نظر شما کاری درست است؟
If Mr. Mohajerani denied Quran, How can he describe his polygamy?
-- بدون نام ، Sep 15, 2008از مرد سیاست انتظار صراحت نیست ولی خب سکوت هم سیاستی است. جناب مهاجرانی تلویحا می گوید که اسلام می تواند کارکرد اجتماعی و سیاسی داشته باشد و خلاصه دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز. اولا این مدعایی است خام که باید اثبات شود و دوم اینکه به فرض مطلوبیت این ادعا، دروغگویی و عدم صراحت در این دوره و زمانه ممکن نیست. مطلوبی است ناممکن. دلیلش هم واضح است، قداست و رازآلودگی دین/قرآن ... زایل شد و زمینه روانی جامعه به گونه ای است که همان حرفهای گفته شده (قدیمی) موثر می افتد و بر خیل نامسلمین افزوده می شود. اینترنت و ماهواره و مسائل دیگر هم از علل مضاعف تسریع و تشدید این روند هستند. در مجموع نوشته آقای مهاجرانی هر چه بود نقد نبود ولی مغز کلام ایشان یعنی نگاه کارکردگرایانه و پراگماتیستی به دین جای نقد و تامل دارد. سنجش مضار و منافع دین (البته برای عوام) مطلب فرعی هم اینکه هم خرمشاهی و هم مهاجرانی به نوبت/تکرار می گویند این حرف ها قبلا گفته شده. خب اگر غلطه جواب داره، اگر هم درسته که خب درسته، بعد هم این حرفهای قدیمی چرا این قدر لرزه و پس لرزه دارد؟ خلاصه که جدل کودکانه ای است.
-- منوچهر ، Sep 15, 2008آقاي مهاجراني بيشتر بنويسيد
-- بدون نام ، Sep 16, 2008سلام خدمت همه دوستان
فکر میکنم قسمتی از کتاب پند صالح اثر خامه آقای محمد حسن گنابادی-صالحعلیشاه- در اینجا جا دارد:
ضمنا تفسیر المیزان در زبان ساده ای برای خوانندگانی با رویکردی عمومی نگاشته و مفید است ولی تفسیر بیان السعاده این مسایل را کاملتر بیان نموده است:
برادران من
فكر و تحقيق
امتياز انسان از ساير جانداران به عقل و فكر پايان بين است و كودك از اول تولد مانند ساير حيوانات ست ولي به نمو تن فكر او هم بيشي مي گيرد و پايان سنجي او افزون مي گردد و از دانسته و ديده و شنيده خود پي به نادانسته برده به آثار ساير موجودات هم پي مي برد و به آرايش و پيرايش بدن جسماني و لوازم آن در درون و بيرون مي پردازد و هر اندازه فكر را بيشتر به كار مي اندازد و مقدمات فراهم تر باشد بهتر نمو كرده و چنانچه مشهود ست متدرجا به آثار و اسرار عالم خلقت پي برده براي استفاده نوع خود اختراعات كرده و صناعات به وجود مي آورد ولي نبايد به همين اندازه بسازد و فكر را صرف خارج وجود خود نمايد و همت خود را در بدن و لوازم آن كه فاني ست صرف نمايد بلكه به خود آمده تامل نمايد :
از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود / به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم
دلايل بقاي روح و تجرد نفس و عالم آخرت
و از محدود بودن جسم و جسمانيات و انقلابات آن و فناي تدريجي و كلي بدن و از خاموش نشدن جستجو و شوق فطري به رسيدن به خواهش هاي دنيوي و دوندگي براي يافتن آرزو و طلب گمشده خود آگاه گردد كه جولان بينهايت فكر نه منحصر به دنياست و حقيقت انساني جز اين تن ست بلكه آنچه كارفرماي قوي و اعضاست و در تمام تبدلات تن پايدار و با كثرت قوي يگانه و در عين آشنايي با همه بيگانه و دانا و بينا و توانا در بدن ست و در عين بي خبري بدن و بي توجهي خيال و در كودكي و جواني و پيري و در خوشي و ناخوشي و فربهيي و مرض و تندرستي پايدار و يكي ست و فكر و خرد منسوب به اوست كه جان و روان ناميم حقيقت و شخصيت انسان ست و جسماني و محسوس نيست و دل و مركز فكر واسطه بين جان و تن است و جان مهيمن بر دل و دل مسلط بر بدن ست پس نبايد جان را توسط واهمه هميشه گرفتار چاه و زندان تن داشت بلكه بدن را بايد از راه دل به نور جان روشن ساخت و حقيقت خود را فداي دنيا ننموده بلكه قدري هم به خود پرداخت و پي برد كه آثار و گفتار و پندار و كردارها كه در زندگاني همراه و تا مرگ هم هست محسوس و در تن نيست پس چون در صفحه جان باقي ست به مرگ طبيعي و فناي كلي بدن كه در زندگاني هم بتدريج در زوال ست فاني نشده و با جان خواهد بود و چنانكه در خواب بدون بدن زندگاني مي كند و از حالات و واقعات آن در بيداري خوشنود يا غمگين مي گردد و خواب خوب يا بد مي بيند و خواهي نخواهي خوشي و ناخوشي آن را در بيداري مي يابد و آثار يا عين آن را بعد مي بيند پس از مرگ نيز اعمال همراه و موجب آسايش يا عذاب خواهد بود و بايد به فكر آسايش آن طرف برآمد و فكر به خودي خود و تنها راه به آنجا نمي برد پس بايد جستجوي راه و راهبر براي اين راه نمود و انبياء و اولياء كه اين راه را پيموده و خوب و بد آن را ديده و توشه راه را دانسته اند براي بيدار كردن مامور بوده و راه و چاه را نشان داده اند بايد درصدد رفتار به دستور آنها برآمد . و آغاز پيدايش اين انديشه دوربين آغاز سلوك به سوي خداست و البته اگر اين جستجو و درد شدت نمايد و عزم بر اصلاح خود كند و متوجه گردد كه به محض مليت ظاهر و انتحال صورت ديانت به مقصود نرسد و تنها به نوشته و دستور راهنما نتوان راه پيمود و راهي كه خطرهاي بي پايان و راهزنان فراوان دارد بايد با راهنما و اسلحه رفت در تفحص و تحقيق برآمده نص سابقين را كه بينا و محيط بودهاند و گفته آنها را حق دانسته كه يگانه راه شناسائي راهبر ست و با اثر هم مقرون ست پيدا كرده و با بصيرت و حسن ظن گرويده و تسليم شود
-- بی نام ، Sep 16, 2008آقای مهاجرانی درست میگویند که تشکیکهای مطرح شده در مورد قرآن هیچ یک جدید نیستند. اما چه کسی تا کنون توانسته جوابی منطقی و قابل قبول به این شبهات بدهد؟ من شخصا هیچ کدام از جوابها ( یا بهتر بگویم توجیه ها را) منطقی و در خور پذیرش نیافتم. البته امروز که به قرآن به عنوان یک کتاب تاریخی متولد شده در بستر مکانی و زمانی خودش نگاه میکنم بسیاری از این معماها برایم گشوده میشود. فهم معانی قرآن نه سخت است و نه پیجیده. پیچیدگی مفاهیم بیشتر ناشی از شعبده بازیهای مفسرین مسلمان است که خواسته اند به هر طریقی شبهه ها را معقول و منطقی جلوه دهند. کار آقای گنجی از آن جهت که به بیان شفاف این تناقضها و شبهه ها می پردازند کار جدیدی نیست اما از آن جهت ارزشمند است که یک فرد مسلمان معتقد آن شجاعت را داشته باشد که اساسی ترین مبانی اعتقادی خود را نقد کند. چیزی که همه جوامع مسلمان به شدت به آن نیازمندند.
-- ع ص ، Sep 16, 2008بسياري و شايد تمام گزاره هاي متون ديني خارج از حوزه ابطال پذيري است.گزاره هاي ديني بيش از آن كه اعتبارشان را از صدق خود كسب كنند از زيبايي خود به دست مي آورند.كارل پوپر در مقاله درخشاني به نام جهان ساعت ها و ابرها طبقه بندي جالبي از انواع معرفت بشري به دست مي دهد و همچنين از اين كه در طيف گوناگون دانش ها كدام دانش پيش بيني پذيري بيش تري دارد و كدام دانش بر اساس ظرفيت پيش بيني پذيري اش معتبر تر است.اين طبقه بندي هر چند در حوزه يعلوم سودمند است اما حقيقت اين است كه ميزان اعتقاد يك فرد مومن به يك انگاره يا آموزهي مذهبي به مراتب فراتر از باور يك دانشمند به يك تئوري يا فرضيه علمي است.افق جهاني يك انگاره مذهبي در ذهن يك مومن تا بي نهايت و تا مرز بي زماني و بي مكاني گسترش مي يابد در حالي كه افق باور يك انسان علم گرا مشروط و از نظر مكاني و زماني تا لحظه اي كه آزموني آنرا ابطال كند تداوم مي يابد و در نهايت اينكه ابطال پذيري گزارهاي مذهبي غير ممكن است .معرفت ديني كهن ترين و به عبارت بهتر نخستين گونه از دانشي بوده كه بشر آنرا انباشته و نشر داده است.در جهاني كه هنوز فراخناي آن ، ابعاد آن و ناشناخته هاي آن و صد البته ترس عظيم ناشي از اين جهل بي انتهابر تمام روان آدمي تسلط يافته دين تنها عنصر آرامش بخشي بوده كه جهان ناخوداگاه را به سازگاري دروني رسانده است.اگر آقاي گنجي معتقد است كه اين آرامش بر گرفته از قلمرو انگاره هاي مذهبي مبتني بر باور هاي غلط مومنان است بايد يه ايشان بگويه كه گر چه علم هم تا
-- حميد رضا ، Sep 16, 2008"هنر این است که ما بهعنوان مسلمان پاسخی درخور برای آن شبهات فراهم کنیم" این جملهی آقای مهاجرانی چه معنایی غیر از این میدهد که از ابتدا نباید بر قرآن شک کرد؟! خب مساله همین است قرآن مقدس است و شک در قرآن اشتباه؛ منطق چیست؟ هیچ، همین: در قرآن نباید شک کرد یا اگر شکی بود باید ثابت کنید غلط است. خی این از ابتدا پایهی یک بحث و منطق را ندارد!!!
-- خاطرهها ، Sep 16, 2008به نظرم باب شده که هر کس هر خصومت شخصی که دارد با یک نظریه بیان کند .کاری به مقاله مهاجرانی و گنجی ندارم ولی همانطور که بعضی دوستان الفاظی مانند "این شبهات قدیمی است یا تکراری است " و امثالهم را کهنه و تکراری می دانند الفاظی مانند "آزادی بیان نیست،شما توان بحث و منطق نداریدو..."بسیار نخ نما و ابلهانه است و بیشتر به عقده های سیاسی شبیه است تا بحث علمی. بعضی از دوستان هم که ظاهرا مجالی برای ابراز نامسلمانی و نفرت خود از قرآن یافته اند که خب واقعا از اینکه قرآن اینقدر آنها را آزار داده خوشحالیم.
-- عسل ، Sep 22, 2008