تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گزارش سخنرانی رامین جهانبگلو در کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو:

جهانبگلو: ایرانی‌ها دچار «سندروم امپراتوری» هستند

محمد تاج‌دولتی

حدود سه قرن پیش وقتی مونتسکیو، فیلسوف بزرگ عصر روشنگری، کتاب «نامه‌های پارسی» را نوشت و در برابر رفتارهای دو گردشگر ایرانی در پاریس این پرسش را طرح کرد که «چگونه می‌توان ایرانی بود؟» شاید گمان نمی‌کرد که در پی سه قرن گذشت زمان، همچنان ایرانی بودن و چگونه ایرانی بودن، نه فقط موضوع بحث و گفت و گوی گروهی از ایرانیان، که یکی از سوژه‌های مهم روز هم باشد.

Download it Here!

دکتر رامین جهانبگلو، روشنفکر ایرانی و استاد فلسفه و علوم سیاسی مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنتو، چند روز پیش در کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو با عنوان «امروز چگونه می‌توان ایرانی بود؟» به سخنرانی و بحث و گفت و گو پرداخت.

جهانبگلو در آغاز صحبتش، با تاکید بر این‌که پرسش منتسکیو برای ما ایرانی‌ها از همه‌ی پرسش‌ها امروزی‌تر است، گفت: «ما ایرانی مثل هر ملت کهنه و تاریخی دیگری، خودمدار هستیم و همه ملت‌هایی چون چینی‌ها، هندی‌ها و ایرانی‌ها که خودمدار هستند، جهان‌مدار هم هستند.

یعنی خودشان را در مرکز جهان می‌بینند و تاریخ خودشان را هم به عنوان تاریخ جهان حساب کرده‌اند و این وضعیت فکری و سیاسی در اندیشه پیش‌مدرن ملت‌هایی مثل ما ایرانی‌ها، نقش بسیار مهمی بازی کرده است.»

«ایرانی‌ها مثل هر قوم دیگری، همیشه برای این‌که خودشان را توصیف کنند، گاهی هم برای این‌که خودشان را توجیه کنند، همیشه در ارتباط با "دیگری" این کار را انجام دادند. ما ایرانی‌ها مرتب این کار را می‌کنیم؛ حتی در قرن بیست و یکم.

یعنی ما خودمان را با عرب‌ها مقایسه می‌کنیم. ما خودمان را با مغول‌ها و سرانجام خودمان را با غرب و اروپا مقایسه می‌کنیم و این‌ها همیشه «دیگری» ما بوده‌اند. و همیشه به نوعی گفته ایم که ما چی نیستیم، به جای آن که بگوییم ما چی هستیم.»

به نظر جهانبگلو اصل حاکم بر حیات و زندگی تمدن‌ها در جهان امروز، امری گفت‌وگویی است که نه تنها به عنوان یک ضرورت فرهنگی، بلکه ضرورتی اخلاقی و سیاسی نیز باید مطرح شود.

بنابراین «ایرانی» بودن، مثل هر هویت دیگری، به عنوان یک مقوله یک‌دست و خالص و ناب غیر‌قابل تصور است، چون هر هویتی در جامعه‌ی امروز با هویتی دیگر می‌تواند شکل بگیرد و مهم‌تر از آن، در آمیزش و گفت وگو با هویت‌های دیگر می‌تواند خود را بازتولید و بازسازی کند.

«در جامعه‌ی سنتی مثل ایران که جامعه‌ای است مثل هند، ولی الان در یک وضعیت دیگری به‌سر می‌برد، این سنت بوده که همیشه افق و حدودش، شناخت و اعمال ما را تعیین کرده و زمانی که این سنت بدون مدرن شدن، خودش در یک وضعیت برزخی قرار می‌گیرد، جامعه مثل جامعه‌ی کنونی که ما امروزه در ایران در آن زندگی می‌کنیم، یا به هر حال دور از آن زندگی می‌کنیم، از مبنای اخلاقی خودش خالی می‌شود.


دکتر رامین جهانبگلو، روشنفکر ایرانی و استاد فلسفه و علوم سیاسی مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنت (عکس: زمانه)

یکی از گرفتاری‌هایی که ما امروزه در جامعه‌ی ایران داریم این است که از سنت‌های‌مان بریده‌‌ایم، سنت‌های‌مان به خاطر بحران‌های سیاسی، اجتماعی و فکری که با آن‌ها درگیر بودند، مورد سوال قرار گرفته‌اند‌؛ ولی کاملاً مدرن هم نشده‌ایم. و در یک وضعیت برزخی هستیم که مثل یک تونل است و همه ایرانی‌ها از تمام قشر‌های اجتماعی، داریم از این تونل رد می‌شویم که به ته آن برسیم و هیچ کسی هم نمی‌داند ته این تونل کجا خواهد بود.

ولی آن چیزی که مسلم هست و ما این را در درجه اول در خانواده‌های مان می‌بینیم؛ در رفتارهای‌مان با بچه‌های‌مان،‌ با پدر و مادرمان، با دوستان‌مان و بین برادر و خواهرها می‌بینیم این است که ما دیگر آدم‌های سنتی نیستیم. حتی اگر هنوز هم بخواهیم به سبک سنتی زندگی کنیم، فکرمان دیگر فکر سنتی نیست.

درحقیقت ما به‌صورت دینی و با یک نگاه دینی و حتی اسطوره‌ای و افسانه‌ای به جهان نگاه می‌کردیم و طبیعتاً پاسدار‌ این افسانه‌ها و اسطوره‌ها هم همیشه مراجع مختلف سیاسی یا دینی بودند. اما به محض این‌که این مراجع، خودشان از نظر فکری و ایدئولوژیک دچار بحران شدند، طبیعتاً آن ارزش‌ها هم دچار بحران شده و ما این وضعیت را پیدا کردیم.»

رامین جهانبگلو در ادامه حرف‌هایش درباره ویژگی‌های جامعه و هویت ایرانی در گذشته و حال، گفت که یکی از مشکلاتی که ما ایرانی‌ها داریم این است که چگونه در درون تمدن و فرهنگ خودمان با یکدیگر گفت وگو داشته باشیم.

«این سنت که در ایران بوده و می‌شود اسم آن را گذاشت "اسطوره‌ای- دینی"، خودش را همیشه به عنوان یک هویت خالص، ناب، محض و تک‌انگار و تک‌گو معرفی کرده و طبیعتاً جامعه‌ای که بر مبنای چنین بینشی از هویت، عمل کند همیشه درگیر با خشونت است. چرا؟ به خاطر این‌که دیگران را همیشه نفی می‌کند.»

جهانبگلو با اشاره به تاریخ معاصر ایران گفت که ما در صد سال گذشته شاهد دو گفتمان مسلط ایدئولوژیک در رابطه با هویت ایرانی بوده‌ایم. از یک‌سو گفتمان سنت‌ستیز و از سوی دیگر گفتمانی تجدد‌ستیز که این دو گفتمان هر دو در پی یکسان‌سازی هویت ایرانی بوده‌اند و نتایج سیاسی آن نیز همیشه برای ملت ایران شوم بوده است.

«اگر ایرانی بودن را امروزه ما در قالب یک ایدئولوژی خالص‌اندیش و کلی‌پرداز بیندیشیم و معرفی کنیم، یعنی در پی خالص‌سازی هویت ملی یا مذهبی‌مان باشیم، مثل خیلی از اقوام دیگر هم دچار خشونت می‌شویم و هم در دراز‌مدت از بین می‌رویم.

در جهان امروز ما اصلاً به‌طور کلی مقوله‌ای به نام فرهنگ محض و ناب نداریم. ولی اگر قبول داشته باشیم که ایرانی بودن - با وجود این‌که برمی‌گردد به یک سری از ارزش‌ها و سنت‌هایی که ما درباره آن‌ها صحبت کردیم- با امر ایرانی نبودن مطرح می‌شود، یعنی اگر یک امر سیال و یک امر آمیزشی و مرکب است که در گفت وگو با هویت‌های دیگر تعریف و تعیین می‌شود؛ می‌توانیم به این نتیجه برسیم که ایرانی بودن یک امر چند بعدی است.

هویت ایرانی به نظر من از سه لایه‌ هستی‌شناختی و انسان‌شناختی و لایه‌های سیاسی تشکیل شده که این سه لایه عبارتند از دوره ماقبل از اسلام، دوره اسلام شیعه و دوره مدرن.

هر ایرانی از این سه لایه تشکیل شده است‌. نمی‌شود یک لایه را از بین برد و گفت که من فقط می‌خواهم ایرانی شیعه باشم، ولی هیچ ارتباطی با دوره کوروش و داریوش و خشایارشاه نداشته باشم.

نمی‌شود گفت که من فقط می‌خواهم از نوادگان کوروش و داریوش باشم، ولی اسلام شیعه اصلاً هیچ ربطی به من ندارد و تمام این مساجد و عرفانی که در ایران به‌وجود آمده، اصلاً چیزهای بی‌خودی است که باید این‌ها را دور بیندازیم.

و بالاخره بخش سوم این است که ما نمی‌توانیم نافی این داستان باشیم که ما اقلاً در صد سال گذشته با غرب رویارویی و برخورد داشتیم و به خاطر این رویارویی و برخورد، تا حدی مدرن شده‌ایم و مدرنیته را تا ‌حدی پذیرفته‌ایم.

به هر حال آن وضعیت برزخی به‌وجود آمده است. یعنی ما کاملاً شیعه و یا ماقبل اسلامی نیستیم، بلکه ‌مدرنیته‌ هم بخشی از آن است که به‌وجود آمده است.

آن بخش ماقبل اسلامی، در حقیقت تمام ناسیونالیسم ما را ایجاد می‌کند. این گفتمانی است که در همه ما وجود دارد. وقتی که ایرانی‌ها در مورد اعراب، افغان‌ها، ژاپنی‌ها، چینی‌ها و حتی گاهی درباره غربی‌ها فکر می‌کنند، آن چیزی را از درون خودشان بیرون می‌آورند که من به آن می‌گویم "سندروم امپراتوری".

یعنی همیشه می‌گوییم ما ‌ملت بزرگی بودیم؛ تاریخ بزرگی داشتیم، امپراتوری بودیم و دیگران اصلاً آدم نبودند، توی غار زندگی می‌کردند، یا سوسمار‌خور بودند.

‌تقریباً ما هیچگاه ناسیونالیسم و ملی‌گرایی‌مان را بر مبنای اسلام شیعه طرح‌ریزی نکردیم. آن قسمتی که برمی‌گردد به هویت اسلامی ما، بیشتر به دلیل ایمان دینی و ‌‌‌ سنت‌گرایی و یک‌سری از ارزش‌های دینی است که ما با آن به جهان نگاه می‌کنیم.

و بالاخره مدرن بودن ما هم یک وضعیت خیلی خیلی عجیب و غریبی دارد که در این زمینه اتفاقاً ما با خیلی از کشورهای عربی، شاید با ترک‌ها یا برخی از کشورهای آسیایی همدل و همراه باشیم، به خاطر این‌که مدرنیته‌ای است که هضم نشده است.»


دکتر رامین جهانبگلو، روشنفکر ایرانی و استاد فلسفه و علوم سیاسی مرکز اخلاقیات دانشگاه تورنتو (عکس: زمانه)

جستجوی هویت سنتی که در آن دوران‌ها بسیار مهم بوده به نظر رامین جهانبگلو به‌صورت ابزاری ایدئولوژیک درآمده و بعد از انقلاب حتی به‌صورت ابزاری سیاسی شکل گرفته است.

«در دوره‌ کنونی، به‌ویژه در ۱۵ سال گذشته، این بحث در ایران خیلی مهم‌تر شده و طبیعتاً دو قشری که بعد از جنگ ایران و عراق و در دوره دولت هاشمی رفسنجانی این بحث را شروع کردند، یکی نواندیشان دینی هستند که خودشان را روشنفکران دینی می‌دانند و اعتقاد دارند که می‌شود میان اسلام و تجدد آشتی برقرار کرد، و دسته دوم روشنفکران عرفی یا سکولار هستند که طبیعتاً فکر می‌کنند که باید در دین بازنگری کرد و بیشتر به دنبال درک مفاهیم درست یا یک بینش درستی از دنیای مدرن هستند.»

به نظر جهانبگلو هر دو بحثی که دو گروه از روشنفکران ایرانی مطرح می‌کنند، برای ایران و چگونه ایرانی بودن بسیار مهم است. چون هر دو ضمن پرداختن به ابعاد سیاسی و فلسفی مدرنیته، به مساله هویت ایرانی نیز توجه می‌کنند و نسل جوان‌ترِ روشنفکران و نخبگان ایرانی، حالت دو قطبی بودن را کنار گذاشته‌اند و بحث یک بعدی بودن هویت ایرانی را مورد سوال قرار می‌دهند.

«فکر کنم همه ما با هم هم‌عقیده باشیم که نتیجه‌ای که می‌شود گرفت این است که راه حل‌هایی برای این‌که بگوییم ایرانی بودن چیست‌، دیگر با غرب‌ستیزی، تجدد‌ستیزی یا سنت‌ستیزی اصلاً نمی‌تواند شکل بگیرد.

امروزه بحث ما بسیار وسیع‌تر شده و بحث هویت برای ایرانی‌ها، خصوصاً ایرانی‌هایی از نسل جوان‌تر، شکل جدیدی از ملی‌گرایی را توصیف می‌کند. امروزه بحثی که ایرانی‌های جوان‌ترمان در مورد ملی‌گرایی و ناسیونالیسم ایرانی می‌کنند، دیگر آن بحثی نیست که در دوره‌هایی مثل رضا شاه یا حتی دوره مصدق انجام می شد‌.

به نظر من امروزه بحثی که مهم است بحث "میراث" است، کلمه میراث، که جای مفهوم سنت و تجدد را گرفته است. یعنی لازم نیست که بگوییم ما کاملاً سنتی هستیم یا کاملاً متجددیم.

ولی چیزی که مهم است این است که ما ‌میراثی‌ فکر می‌کنیم و این‌جا میراثی فکر کردن، همان سه لایه‌ای است که اشاره کردم. یعنی مساله ‌ایرانیت‌، ‌اسلامیت‌ و به یک نوعی مدرنیته، یا به قول آقای آشوری مدرنیت‌، که هم یک بحث هستی‌شناختی است و هم انسان‌شناختی و هم جامعه‌شناختی.

هم‌زیستی بین این سه قطب است که امروزه می‌تواند هویت ایرانی را تشکیل دهد. این بحث ناکجا‌آبادی نیست، بحثی فقط سیاسی و اجتماعی نیست و بحثی نیست که بشود فقط در یک قالب ایدئولوژی سکولار یا ایدئولوژی دینی آن را مطرح کرد.

بلکه این، بحثی است که دقیقاً برمی‌گردد به همان بحث روح و نفس ایرانیان در پروسه جهانی شدن، به این‌که ما امروزه چگونه می‌توانیم هم جهانی فکر کنیم، هم جهانی باشیم و هم ایرانی باشیم و این دو تا چگونه می‌توانند که با همدیگر همراه باشند.»

دکتر رامین جهانبگلو در بخش پایانی حرف‌های خود درباره این‌که «امروز چگونه می‌توان ایرانی بود؟» گفت:

«همان‌گونه که تجدد‌ستیزی و سنت‌ستیزی دو روی یک سکه بودند و ما را به نتایج سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار شومی رساندند؛ به همین صورت امروزه وقتی درباره ایرانی بودن یا میراث ایرانی صحبت می‌کنیم، به همان اندازه باید خود را جهانی بدانیم و درباره میراث جهانی فکر کنیم.

ایرانی بودن، یعنی معاصر بودن و به نظر من برای ایجاد دموکراسی در جامعه‌ای مثل ایران احتیاجی به شعاری نداریم که مثلاً تقی‌زاده می‌داد که ایرانی باید ظاهراً، باطناً، جسماً و روحاً، فرنگی‌مآب ‌شود. یعنی ما احتیاج به یک تجدد اختراعی نداریم.

آن چیزی که ما بیشتر از هر چیز به آن احتیاج داریم، مساله فرهنگ شهروندی و قانون‌پروری است، مساله خشونت‌زدایی، تعصب‌زدایی است و اعتدال سیاسی است.

اعتدال شاید از همه چیزها مهم‌تر باشد. و اینجا‌ست که می‌توانیم بگوییم میان هویت و ارزش‌های ایرانی و جهان امروزی، پیوند "میراثی" وجود دارد. چون چیزی که دنیای امروز دارد به ما می‌آموزد این است که ما می‌توانیم هویت ملی‌مان را داشته باشیم، ولی ضمناً مدنیت مدرن هم داشته باشیم.

پس اینجا مساله‌ای که مطرح می‌شود این است که ایرانی بودن، جستجوی یک هویت آرمانی نیست و الزاماً بازگشت به گذشته هم نیست؛ بلکه جهانی اندیشیدن است، یعنی قرار گرفتن در مسیر و فرآیند زمان و تمدن جهانی.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دکتر جان یه کم به فکر آستیگماتیست‌ها هم باش وقتی لباسی انتخاب می‌کنی!

-- بدون نام ، Jun 5, 2008

رامين به مسئله تک هويتی در تفکر سنتی و چندهويتی در انديشه های معاصر اشاره نکرده. ايکاش رامين در حرفهايش به نظريه های آمارتيا سن هم می پرداخت. در شبکه جستجو کردم و تنها اين نوشته خسرو ناقد را درباره نظريه های آماتيا سن و چند هويتی انسان معاصر ديدم. سن در آخرين کتاب خود که "هويت و خشونت" نام دارد، نظريه ‌ای را طرح ريخته است که بر مبنای آن باور سرسختانه به‌"هويت" می‌تواند عامل بروز "خشونت" شود.

-- محمود ، Jun 5, 2008

مقاله جالبی بود ولی تعجب کردم چرا هیچ اشاره ای به 15میلیون اهل سنت ایران و یا تمدن اسلامی-ایرانی قبل از صفویه وهمچنین اقوام ایرانی غیر فارس نشده بود .

-- داریوش ، Jun 5, 2008

نميدانم چرا روشنفكر ايرانى نمى خواهد بپذيرد
كه " قرار گرفتن در مسیر و فرآیند زمان و تمدن جهانی.» در استطاعت "ميراث" اسلامى مانيست. كافيست توجهى از روى ترحم هم كه شده به آثار اخير دكتر سروش بياندازيد تا به ميزان ناچيز تحمل و شكيبائى اين "ميراث" در مقابل تحولى كه او با نهايت تواضع به دنبال آن است پى بريم . تا اين شكيبائى خود را در جامعه اى " قانونمند" نكرده باشد آن جامعه جائى جز همان ناكجا آبادى كه فعلا عازم آنست ندارد كه برود. بقيه حرف ها صرفا "نصيحت" است وبس.آقاى خاتمى سال هاست به اين وظيفه مشغول است و "ميراث" سر بيراهه خود دارد. تا كجا بيفتد و "ما" بينيم سزاى خويش!

-- كيوان ، Jun 5, 2008

آیا نرسیدن به اعتدال به خاطر نوع باور مردم این سرزمین که تحت تاثیر تعصبات مذهبی است نیست؟ معیارهای ایرانی برای ارتقای به مرحله بعد چیست؟ بر اساس منشور مدرن حقوق بشر است که غربی است؟ بر اساس آیین اسلام است؟ بر اساس ایین رزتشت است؟ بر اساس چیست؟ مسئله آشتی ناپذیری دین با مفاهیم حقوق بشری جدید نیست. مسیحیت به عنوان یک دین هرگز تسلیم آموزه های حقوق بشری نشده است، نمی تواند بشود و نخواهد شد، مسیحیت با انکار آموزه های صریح کتاب مقدس و رفتارهای معروف مسیحیان گذشته اصولا چیست؟ اسلام هم بدون رعایت قرآن و سنت های اسلامی معروف چیست؟

-- بردیا ، Jun 6, 2008

همین اظهارنظرهای دوستان نشان میده حالا حالاها راه زیادی داریم تا برسییم به اعتدال و تحمل

-- بدون نام ، Jun 6, 2008

a true Irani, needs to talk about the current political prisoners so everyone could participate in a national conversation! z

-- بدون نام ، Jun 6, 2008

با درود
دوست گرامی آقای داریوش به نظر من منظور ایشان از مطرح کردن نام شیعه اشاره به فرهنگ اسلامی است. اشاره ایشان کاملا به جا و صحیح است و فرهنگ ایرانیان امروز ترکیبی از لایه های ایرانی؛ اسلامی و غربی یا مدرن است. مهم نیست که این لایه اسلامی شیعه؛ سنی و یا هر فرقه دیگری باشد.

-- سیاوش ، Jun 6, 2008

خیلی خوشحالم که نظر دکتر درباره روشنفکران دینی ، منصفانه تر شده . وقتی او به زندان افتاد روشنفکران سکولار تا مدت ها جرات اظهار نظر نداشتند و اولین معترضان به زندانی شدن جهانبگلو روشنفکران دینی بودند . اول از همه دکتر کدیور که بیش تر از هر کسی از جهانبگلو فحش شنیده بود و بعد چبهه مشارکت و بعد بقیه . بعد هم نامه ای منتشر شد که بقیه هم جرات پیدا کردند و اماضیش کردند. تبریک می گیوم به آقای جهانبگلو و فکر می کنم بحثش بر خلاف بحث های قبلی اش بسیار واقع بینانه بود.

-- شیدا حسن لو ، Jun 6, 2008

برای من این سوال مطرح است و بد نیست آقای جهانبگلو به آن پاسخ دهند و آن هم اینکه اشاره کردند به عدم اتکای ناسیونالیسم ایرانی به اسلام و شیعه. اساسا ناسیونالیسم ایرانی به دوره باستان باز می گردد هرچند برخی از خاندان های ایران از جمله آل بویه و غیره بوده اند که خواسته اند در برابر سلسله های ترکان یا خلافت بغداد هویت ایرانشهری را بازسازی کنند ولی چندان استوار و پایدار نبوده اند. این ناسیونالیسم بر پایه اسلام و شیعه چه ویژگی هایی دارد و اصولا چگونه قابل تبیین است؟

-- امیر علی ، Jun 6, 2008

با سلام وخسته نباشید به گردانندگان زمانه، گمان میکنم اگر بیانات اخیر اقای سبحانی را در سایت بگذارید بد نباشد، جماعت نظر میدهند و کم بدک نیست. البته اگر کامنتینگ سایتهای دیگر روبراه بود مشکلی نبود ولی چنانکه افتد و دانی ، اگر هم کامنتینگ داشته باشند فقط با نظرات موافق، موافقت میشود.

-- بدون نام ، Jun 6, 2008

درود بر دکتر جهانبگلو!

اولاً گله گی دارم از دکتر بزرگوار که بعد از اون تجربه ی تلخ و خروج از ایران گویا اصلاً به ایمیل من دانشجوی هموطن اش اعتنایی نمی کند. من چه گناهی دارم دکتر عزیز که به من جواب نمی دهید؟ من یکی که پیش وجدان خودم هم آسوده ام... چون سعی کردم - اگرچه به دلایلی تامل برانگیز ناکام -به عنوان یک دانشجو از استادم حمایت کنم.

و اما بعد: امیدوارم نقل زمانه از گفته های دکتر جهانبگلو به اندازه ی کافی جامع و بی نقص بوده باشد. با قید این ملاحظه عرض می کنم که مطلب مهمی در گفته های دکتر به نظرم نرسید. در حقیقت کمی هم احساس مخالفت در من شکل گرفت. به خصوص آنجا که فرموده اند باید میان مولفه های ایرانی و مدنیت مدرن جمع کرد. دفاع از این حرف کار آسانی نمی تواند باشد. مثلا چگونه می توان روابط سنتی میان زن و مرد - که حتی سابقه اش به ایران قبل از اسلام برمی گردد - را بدون تغییر باقی گذارد و برخی قواعد حقوقی مدرن را پذیرفت؟ من در اینجا شاهدم که خیلی از مردم (حتی زنان) چندان با نغض آشکار و مکرر حقوق شهروندی در طرح به اصطلاح امنیت اجتماعی مخالف نیستند و بعضاً از زبان مردم تأییدهایی هم شنیده ام. این عده اگرچه اقلیت اند در جامعه اما می توان درک کرد که چرا چنین طرحی در ذهن این افراد توجیه کافی دارد. جدا کردن دو جنس در جریان رشد آنها در جامعه (که به نظر می رسد یک سنت صد در صد بومی ست) نه تنها قواعد تبعیض آمیز را میان آنها توجیه می کند بلکه اعمال خشونت هر چه بیشتر به دو جنس (به ویژه زنان) را هم توجیه می کند. چرا که تحت این شرایط فقط کافی ست یک زن، زنانه گی خود را به نمایش بگذارد تا یک مرد "آرامش" خود را از دست بدهد یا همسر همین مرد احساس "عدم امنیت" کند!

این یک مثال جزئی بود. اما از آنجا که مولفه های ایرانی بودن شامل مولفه های "مرد ایرانی" و "زن ایرانی" هم می شود (یعنی مولفه های جنسیتی بومی) پرسش این است که چطور می توان با حفظ این مولفه های سنتی، از حقوق شهروندی مدرن زنان و مردان دفاع کرد؟

در مورد مردم سالاری هم در نظر بگیرید استبدادزدایی از عرصه ی سیاسی حیات جمعی جایی بالاخره به استبدادزدایی از روابط درون خانواده از جمله میان شوهر و زن نیاز پیدا می کند. به شخصه معتقدم تا زمانی که استبداد درون خانواده های ایرانی (به منزله ی سلول های پیکر جامعه) برقرار است، حد ما در تجربه ی دموکراسی همین است که در جمهوری اسلامی شاهدیم.

مختصر اینکه مولفه های ایرانی برخی جاها با مدرن شدن تضاد دارد یا دست کم برای پیاده شدن آن مانع ایجاد می کند. در برنامه ریزی فرهنگی و سیاسی، ناچاریم یکی را به دیگری اولویت بدهیم و نام این "سنت ستیزی" نیست، اگرچه ممکن است واقعاً گاهی به "سنت زدایی" دست بزنیم.

پس از سنت زدایی - اگر روزی انجام شود - بعید می دانم چیز دندان گیری از آن مولفه های ایرانی باقی بماند. مگر آنکه ما در ایران فرایند، ایرانی بودن را از نو تعریف کنیم. خود این مفهوم یا این هویت باید "نو" شود.

با سپاس

-- نیما ، Jun 6, 2008

از گفته های خود رامین در تهران بر می آید که تنها هدفش روشنفکر جهانی شدن است! و با اینحال این بضاعت را نه او دارد و خصوصا نه فرهنگ اسلامی جامعه ی ایران به او داده است. بویژه که او نمی تواند و نتوانسته از فرهنگ محله ای خودش فاصله بگیرد. و توجه او به هند یک توجه سنجیده نیست توجه او یک میانبر است از جامعه ی محله ای خودش در ایران به هند و صد البته با رسم الخط داشتن از بعضی از روشنفکران فرانسوی. و باز هم بیخود نیست وقتی قرار شد بجایی برود به فرانسه نرفت. چرایش در این است که آنچه را او و گاهی هم چپی های متاثر از چپ اندیشان طراز اول فرانسه بیان می کنند هر یک در جایگاه خودشان در فرانسه خریدار ندارد و مثل بعضی مواد زیبایی فرانسه مثل کرم و پودر و ماتیک این حرفها فقط برای ما کشورهای احمقانه جهان سومی ست که از نظر حماقت مصرف بنجل های فکری و آلات و ادوات بزک از کشور اولی هم اول تریم. و جهانبگلو از این قماش آدمهای نه این و نه آن است. شاید تنها زلزله ای که نیمی از ما را نابود کند بتواند ما را بیدار کند. تا بفهمیم که در کجای تاریخ و جغرافیا هستیم.

-- دکتر آه ، Jun 6, 2008

دکتر جان لام
خسته نباشی به خاطر کار خوبت
به نظر من اساس و سرچشمه همه جنگها کشتار ها و در نهایت بهره کشی ها سه چیز است
nationalism
frontrisme
rassisme
اگر روزی ایرانی ترک انگلیسی و عرب بودن معنایی نداشته باشد و همه ما شویم
اگر روزی مرزی بین سرزمین من و تو و او وشما نباشد و کره خاکی سرزمین ما شود
اگر روزی آپارتاید نژادی و جنسی نباشد و رنگها همه بیرنگ شوند
آنموقع می توان نفسی راحت کشید
نمدانم کی ولی بشر منتظر و جهان آبستن آنروز است
داستان دریا و دوغ را که میدانی
اگر بشود چه دوغی می شود

-- فریدون آواره ، Jun 8, 2008

من نه ناسیونالیست هستم نه مسلمان شیعه دو آتشه، اما راستی چه دردی است که برای جهانی شدن، برای مدرنیته و برای هر چیزی از این دست اول باید تاریخ و مذهبمان را فراموش کنیم؟ مگر آنها که سکولار بودن و جهانی بودنشان دنیا را گرفته است، این چیزها را کنار گذاشته‌اند؟ بروید مدارس دولتی ابتدایی انگلیس را ببینید، میزان آموزش مذهب در آنجا و ملیت به مراتب بیشتر و هنری تر از چیزی است که در جمهوری اسلامی است. سندروم امپراتوری چیست و اصلا چه اشکالی دارد؟ آیا کسانی که عمری به درازی 200 سال دارند با کسانی که خاکشان و زیر خاکشان سخن از 7 هزار سال می کند برابرند. نگوییم برابر که به جهانیان برنخورد. اما آیا عادلانه است که امریکا برای نگاه داشتن یک دیوار به قدمت 100 سال خداتومان خرج کند و هیچ کس نباشد که او را برای این توهم تاریخی بودن دست بیندازد و ما اگر بنازیم به زمانی که جهانیان معنای قاشق را نمی دانسته اند و ما قاشق و چنگال و صندلی داشته ایم، غیر جهانی اندیشیده ایم. اگر مذهبمان، به نظرم اعم از سنی و شیعه، چه آن چه در ایران است با همه ی آنچه جهان اسلام دارد متفاوت است، را بالا بگیریم و به همه بگوییم که با آن چه اندیشه ها را به بالا سوق داده ایم، از عرفان گرفته که در حال حاضر خود امریکایی ها نونش را می خورند و دیگران، تا همه ی فلسفه ی دین، باید خجالت بریم؟ ایرانی و ترک و انگلیسی معنا دارد، فقط در فرهنگ لغت ما دچار مخمصه می شود. چطور اگر آنها مارا بربر خطاب کنند باید سعی کنیم استدلال کنیم اما اگر ما خود را، حقایق تاریخ خود را، بیان کنیم، این غیر جهانی است؟

-- سیما سلطانی ، Jun 10, 2008

I am glad, that i found your blog, there are a couple of interesting posts

-- therma cuts ، Nov 14, 2010

This is my first time I have visited here. I found a lot of interesting stuff in your blog. From the volume of comments on your posts, I guess I am not the only one! keep up the impressive work.

-- ELC ، Nov 28, 2010

Good article, keep us updating, you are good writer!

-- uk football betting ، Dec 7, 2010

I like your blog.

-- fette euter ، Dec 9, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)