اعدام؛ انتقام دولتی
بهنام داراییزاده وکیل پایه یک دادگستری
دهم ماه اکتبر، روزجهانی مبارزه با مجازات اعدام است. در سالهای اخیر در ایران در باب مجازات اعدام و دلایل مخالفت با این مجازات خشن و غیر انسانی یادداشتها و مطالب به نسبت خوبی نوشته شده است. افکار عمومی ایرانیان - دست کم در بخشی از طبقهی متوسط تحصیلکرده - تا حدودی نسبت به این مسئله حساس شده و امید به تغییر قوانین مربوط به اعدام، البته در چهارچوب حاکمیتی دموکرات و مترقی افزایش یافته است.
مجازات اعدام ناکارآمد است و نه تنها در جمهوری اسلامی، بلکه در هیچ کجای دیگر از جهان نیز مانع از تکرار جرم نشده است. اعدام، مصداق بارز خشونت دولتی است. اعدام با هدف اصلی و محوری مجازاتها که همانا اصلاح و درمان مجرم است، مغایرت دارد. خطاها و اشتباههای معمول در روند رسیدگیهای قضایی، در مجازات اعدام غیر قابل جبران میشوند.
از جانبی دیگر اعدام معمولاً در کشورهایی اجرا میشود که فاقد یک آیین دادرسی پیشرفته و به سامان هستند. لذا کاملاً منطقی است که احتمال بروز این دست از اشتباههای جبران ناپذیر در ساختارهای حقوقی عقبمانده بیشتر باشد.
علاوه بر این موارد، مجازات اعدام واجد دو وصف اساسی دیگر نیز هست: نخست آن که اعدام مصداق روشنی از مجازاتهای بدنی است و دیگر آن که نماد آشکاری از انتقام فردی است. در این یادداشت، سعی میشود از این دو منظر نیز انتقادهایی به مجازات اعدام داشته باشم:
۱. همانطور که اشاره کردم، اعدام مجازاتی است بدنی که آشکارا «تن» فرد را به مثابه ابژهی مشخص به منظور اعمال کیفر در نظر میگیرد.
«تن»، موضوع اصلی بسیاری دیگر از مجازاتها هم هست. «تن مجرم» آن فضای مناسب و درخوری است که امکان اعمال و ایجاد حس «درد» را میدهد. مجازاتهای مذهبی تا اندازهی زیادی از چنین الگویی تبعیت میکنند.
در فقه اسلامی، در اغلب مجازاتهای حدی چون شلاق، در زنای محصنه و مجازات سنگسار، در محاربه و مجازات به صلیب کشیدن، و همچنین در قصاص عضو، «تن» مجرم، موضوع اصلی مجازات و درد است.
برای نمونه در سنگسار، قاعدهای وجود دارد که میگوید سنگ نباید آنقدر بزرگ باشد که با نخستین ضربهها فرد کشته شود و نه آن قدر کوچک باشند که آسیبی جدی به مجرم نرساند. در چنین چهارچوبی به روشنی مرز میان شکنجه و مجازات مخدوش میشود. بسیار شنیده شده است که در دههی شصت و در زندانهای جمهوری اسلامی، مسئولین زندان از شلاق با لفظ تعزیر که در واقع اشاره به دستهای از مجازاتهای اسلامی یاد میکردهاند.
در آموزههای اسلامی، مجرم باید درد بکشد و دقیقاً در جریان این درد و رنج است که جان و روان گناهآلودش میتواند تطهیر شود. در باورهای مذهبی، این درد جسمانی «کفارهی گناه» به شمار میرود؛ کفارهای که موجب میشود در کیفر اخروی، فرد زجر و درد کمتری را تحمل کند.
این فقط کیفرهای این جهانی نیستند که بر محوریت تن تعریف شدهاند. در باورهای دینی، مجازاتهای آن جهانی نیز با موضوعیت تن است که معرفی میشوند. تمامی تصاویر ملهم از جهنم، کاملاً بر پایهی دردهای تنانه است. باور به معاد جسمانی در نزد مسلمانان، خود یکی از موئلفههای اصلی این نظام کیفری انتزاعی است.
۲. حذف تن از روند مجازات، هدف اصلی رژیمهای کیفری مدرن است. «ممنوعیت اعمال مجازاتهای بدنی» که سعی میشود در تمامی اسناد حقوق بشری معاصر به آن اشاره شود، دقیقاً واجد چنین خاستگاهی است. از این نگاه نه تنها دیگر «تن» به مثابه ابزاری کارآمد به منظور اعمال درد و یا آزارهای جسمانی در نظر گرفته نمیشود، بلکه تا حد امکان تلاش میشود بهطور کامل از روند و جریان مجازات حذف شود
کوشش برای جایگزین کردن مجازاتهای دیگر به جای مجازات زندان، مصداق روشنی از چنین تلاشها است.
اعدام، تمامیت جسمانی قربانی را نابود میکند. هیچ مجازات دیگری تا به این انداره با ماهیت رژیمهای کیفری مدرن منافات ندارد. قربانی نه تنها زجر میکشد، بلکه هستی و حیاتش هم از او گرفته میشود. تن مجرم به مثابه تجسم بیرونی آن ارادهی مجرمانهای تلقی میشود که باید تقاص پس دهد.
۳. از سویی دیگر، اعدام - به ویژه در وجه قصاص نفس آن- نماد روشنی از نظام کیفری است که بر پایهی «انتقام» تعریف شده است. نظامی کیفری که درآن نهاد دولت بایستی چنان یک ناظر خنثی عمل کند و به ظاهر هیچ دخالتی نداشته باشد.
مطابق موازین شرعی، «قصاص» حقی است کاملاً فردی که در اختیار انحصاری اولیای دم است و حاکمان اسلامی نمیتوانند در آن هیچ دخالتی داشته باشند.
در«قصاص نفس» گویی باید نوعی «لیبرالیسم قضایی» حاکم باشد تا قدرت عمومی را از هرگونه دخالت منع کند. در این بین آنچه در عمل واقع میشود این هست که مفهوم اجتماعی و پیچیدهی عدالت به انتقام فردی و یا خواست و تمایل افراد نابلد تقلیل مییابد؛ افرادی که از حیث احساسی قاعدتاً در وضعیت عادی و مناسبی نیستند. به یاد بیاورید گفتوگوی صدای امریکا را با مادر مقتول در پروندهی بهنود شجاعی که با چه خرسندی بیمارگونهای از اعدام بهنود شجاعی صحبت میکرد.
تک تک عناصر قصاص، یادآور یک رژیم کیفری بدوی و ارتجاعی است. در این بین، نهاد قدرت هم صرفاً اجراکننده و حافظ این ساخت منحط و عقبافتاده نیست. نهاد قدرت به طور مستقیم با توسل به مکانیسم ارعاب و با نمایش اعدامهای دسته جمعی در منظر عموم، از اعدام در جهت تحکیم پایههای قدرت خود سود میجوید.
نهاد قدرت آگاهانه به بازتولید فرهنگی بیماری میپردازد که انتقام و قصاص را برابر با اجرای عدالت میپندارد. بیجهت نیست که هم اینک دشوار بتوان تصور کرد که جامعهی ایران با لغو مجازات اعدام موافق باشد؛ هرچند که هیچ نظرسنجی جامعی هم در این میان وجود ندارد.
۴. پدیدهی مجرمانه، محصول شرایط اجتماعی بیمارگونه است. مجرم بیماری است که جامعه مسئول نخست و اصلی بیماری اوست. همین جامعهی گستاخ به جای آن که مسئولیت اجتماعی خود را بپذیرد، به بهانهی حفاظت از خود و یا حفظ نظم، در صدد حذف قربانی و انتقام از او برمیآید. به هرترتیب باید تلاش شود تا ابزار خشونت دولتی از حکومتها گرفته شود و هم زمان، جامعه نیز بیاموزد که «عدالت»، مفهومی بسیار فربهتر از «انتقام و قصاص» دارد.
|