خانه > حقوق انسانی ما > زندان و مجازات > «این اسلام نیست، این قانون نیست» | |||
«این اسلام نیست، این قانون نیست»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comسیام خردادماه، شیرین فیروزی، همسر دکتر اکبر کرمی، پزشک و نویسندهی ساکن شهر قم که هفتماه پیش در مطب خود دستگیر شده بود، بازداشت شد.
گفته میشود دکتر کرمی زیر فشارهای شدید جسمی و روحی قرار دارد. این فشارهای روحی و روانی حتی پس از صدور حکم دادگاه مبنی بر سهسال حبس تعزیری، هنوز ادامه دارد. مادر دکتر کرمی، بیمار است و در تمام طول گفتوگو با رادیو زمانه، متأثر است و میگرید. وی میگوید: نمیدانم چرا اینطور میکنند؟ چه گناهی کرده مگر؟ پسر من هیچکاری نکرده. او نویسنده است. دکتر است. هیچکاری نکرده است. یک مقاله نوشته، سهسال زندان برایش بریدهاند. آخر این اسلام است؟ این قانون است؟ اگر خدا را میشناسند، چرا این کارها را میکنند؟ من به کجا پناه ببرم؟ خانم کرمی، در بارهی پسرتان برایمان صحبت کنید. چه بگویم؟ ما در روستا بودیم. وقتی از راه روستا میرفتیم، پسرم برای پدرش، پدر بزرگش و... شعر میگفت. چه مغزی داشت. الان هفتماه است که بازداشت است. برایش پشت درهای بسته دادگاه گذاشتند. هیچکس را به دادگاه راه ندادند. حالا که دادگاهش تمام شده، همسرش را هم گرفتهاند.
همسر آقای کرمی را چه زمانی دستگیر کردند و فکر میکنید چرا دستگیر کردند؟ همسرش را دیروز صبح دستگیر کردند. من مریض بودم. بههمین دلیل تا بهحال به من نگفته بودند. تازه فهمیدم که اینطور شده است. گفتهاند: چرا با رادیوها حرف زدهای؟ خیانت کردهای. آقای کرمی و همسرش فرزندی هم دارند؟ بله یک دختر دارند. دارد خود را میکشد. نه پدر، نه مادر، هیچکدام نیستند. حالا مثل این که سند و امضا گرفتهاند که دیگر حرف نزند تا بعدازظهر آزادش کنند. صبح تا شب خانه را میگردم و میگویم: ای امام زمان...! تویی درمان هردردم. چه کنم؟ به کی پناه ببرم؟ هرکسی حرف میزند، دستگیرش میکنند، آخر این درست است؟ فکر میکنید چرا پسرتان دستگیر شده است؟ دلیل قوهی قضاییه برای دستگیری پسر شما چه بوده است؟ نمیدانم. وقتی دانشگاه میرفت، کتاب مینوشت. میگفت: مادر مانند این است که درد زایمان داشته باشم. به او میگفتم که بیا شامت را بخور. میگفت: نه درد میکشم، میخواهم این کتاب تمام شود. یک کتاب شعر نوشت، چاپ نکردند. مغز بسیار خوبی داشت. به جای این که از استعداد اینطور آدمها استفاده کنند، آنها را میگیرند و خفه میکنند. زندان میکنند. آخر این چه برنامهای است؟ این چه قانونی است؟ مادر دکتر کرمی البته قوانین جاری در ایران را قوانین اسلامی نمیداند که خود میشناسد. او میگوید: ما نهساله بودیم که اسلام را به ما یاد دادند. الان به آن اسلامی که به ما یاد دادند، عمل نمیشود. نمیدانم چهکار کنیم، به کی پناه ببریم؟ صدایمان را چه کسی میشنود؟ خدا را شاهد میگیریم که فردای روز قیامت، حق ما را بگیرد. مادر دکتر کرمی وقتی برای دیدن پسرش به جلوی دادگاه میرود با دیدن زنجیر بر دستان پسرش، دچار حالت تشنج میشود: روزی که دادگاهش بود، رفتم و وقتی دیدم زنجیر به دستش بسته است، گفتم: مگر پسر من گناهی کرده؟ گناهی ندارد. چرا زنجیر به دستش زدهاید؟ ناراحتی قلبی دارم، قلبم گرفت و همانجا افتادم. خانم کرمی، کمی آرام باشید. شما مریض هستید. مراقب سلامتی خودتان باشید... اگر پسرم گناهی کرده بود... پدرش الان ۳۵ سال است که فوت کرده. تا حرم دنبال او میگشتم و نمیگذاشتم رفیق سیگاری داشته باشد. میترسیدم به او مواد مخدر بدهند. مرتب دنبال این بچهها میگشتم. نگذاشتم یکی از آنها معتاد بشود و یا سیگار بکشد. آخر چهکار کرده که الان توی زندان نشسته؟! مقاله نوشته، میگویند به رییسجمهور توهین کرده است. آخر هرکس نفس کشید، توهین است؟ اینها دانشمندند. مغز دارند. باید از مغزشان استفاده کنند. نه اینکه آنها را بگیرند و خفهشان کنند. چرا هرکس حرف زد، خفهاش میکنند. شما اصلاً اطلاع ندارید که جرم آقای کرمی چیست؟ مقاله نوشته. نمیدانم مثل این که فکر کردهاند به رییسجمهور توهین شده. آخر هرکس نفس کشید، توهین است؟ مادر دکتر کرمی، در عین تأثر و تأسف شدید، از آزادی عقیدهی پسرش دفاع میکند: پسر من گناهی نکرده. عقیدهاش را نوشته است. باید بگذارند، هرکسی عقیدهاش را بنویسد. آزاد باشد. آنوقت دیگران بخوانند، تحقیق کنند. اگر بد نوشته، قضاوت کنند. چرا نمیگذارند؟ چرا نمیگذرند؟! |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|