تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
اعتصاب غذای خانواده ایرانی پناهجوی ساکن ترکیه در گفت‌وگو با آنان

«به ما می‏گویند صدای‏تان به جایی نمی‏رسد»

شکوفه منتظری
shokoofeh.montazeri@gmail.com

از صبح دیروز سه‏‌شنبه، اول ماه ژوئن ۲۰۱۰، لیلا سلطان‏‌پناه و همسرش، اقبال بی‏نیاز به‌همراه دختر هفت‏ ساله‏‌شان دریا، در مقابل دفتر کمیساریای عالی پناهندگان شهر وان ترکیه، دست به اعتصاب غذای خشک زده‏‌اند.

Download it Here!

بر اساس گفته‏های لیلا، او در سال ۲۰۰۵ به‏‌علت فعالیت‏های سیاسی‏- اجتماعی در حوزه‌ی زنان و ارتباط با حزب دمکرات کردستان، تحت تعقیب نیروهای امنیتی در ایران قرار می‏گیرد و مجبور به ترک کشور می‏شود: «در سال ۲۰۰۵ در این‏جا با ما مصاحبه کردند. بعد ازشش‌ماه، در مصاحبه‏ی اول رد شدیم. بعد از ۲۲ ماه انتظار، مجدداً با ما مصاحبه کردند و یک‌ماه بعد از آن هم پرونده بسته شد.»


وی دلیل اصلی اعتصاب غذای خود را این‏‌گونه توضیح می‌دهد: «الان سی‌ماه است که پرونده‏‌ی ما در سازمان ملل بسته است. وکیل داریم و مرتب از طریق او، نامه و مکاتبه، با سازمان ملل در ارتباط هستیم. متأسفانه تاکنون هیچ جوابی به‌ما نداده‏اند. این آخرین کار و راه چاره‌ی ما بود. از دیروز به این‏جا آمده‏ایم و حالا در اعتصاب غذا به‏‌سر می‏‌بریم.»

با توجه به این که پرونده‏‌ی شما بسته شده است، چه امکانی برای اقامت در ترکیه برای‏تان وجود دارد؟ آیا مجبورید خاک ترکیه را ترک کنید؟

الان بیش از پنج‌سال است که ما در ترکیه هستیم. هرلحظه ممکن است برگه‏ی دیپورت برای‏مان بیاید. در سال ۲۰۰۷ هم زمانی که پرونده‏ام بسته شد، به دلیل ترس از دیپورت و خطراتی که در انتظارمان بود، با دختربچه‏‌ی چهارساله‏ام یک مسیری را به شکل قاچاق سفر کردیم.

متاسفانه در کشور سوریه ما را گرفتند. یک‌ماه در زندان بودیم و با کلی مشکلات و دردسرهای زندان، مجدداً از طریق سازمان‏های دفاع حقوق بشری و سازمان ملل، به ترکیه بازگشت داده شدیم. الان هم به‌دلیل خطراتی که در ایران در انتظارمان است، مجبوریم این‏جا بنشینیم.

شما اعتصاب غذای خشک کرده‏اید. درست است؟

بله ...

از دیروز صبح؟

بله از دیروز صبح.

می‏توانم بپرسم کجا مستقر هستید؟

ما جلوی دفتر سازمان ملل در شهر وان ترکیه هستیم.

از دیروز تا به امروز موفق شده‏اید با مقامات این سازمان دیداری داشته باشید؟

به‌ما می‏گویند: بروید. این‏جا ننشینید. پرونده‏تان بسته است و هیچ‏کاری نمی‏توانید بکنید. صدای‏تان به‌جایی نمی‏رسد. تا به‏حال با دو نفر صحبت کرده‏‌ایم. امروز صبح پلیس آمد و به‌ما گفت که باید از این‏جا برویم. دیروز هم با خانمی در داخل یو.‏ان. (سازمان ملل) صحبت کردیم.


او هم همین حرف‏ها را می‏زد که این‏جا ننشینید. فقط به‌خودتان ضرر می‏رسانید. هیچ‏کاری نمی‏توانید بکنید، چون پرونده‏تان بسته است و از نظر سازمان ملل شما پناهنده محسوب نمی‏شوید، اما صحبت خاصی در زمینه‏ی پرونده، یا کمک به کار ما مطرح نشد.

خانم سلطان‏پناه، شما یک دختر هفت‏‌ساله دارید. همین‏طور است؟

بله او هم این‏جاست. دختر من در زندان آسم گرفته. دیروز تا ساعت‏های حدود هشت شب این‏جا بود. منتها بعد حالش به‏‏هم‏خورد، تنگی نفس گرفت. دوستان ما او را با خود بردند و دوباره از صبح او را به این‏جا آورده‏اند.

دخترتان که در اعتصاب غذا به‏سر نمی‏برد؟

خیر...

شما و همسرتان دست به اعتصاب غذای خشک زده‏اید. عواقب این کار برای دختر شما چه می‏تواند باشد؟ آیا نگران نیستید که به‏خطر افتادن سلامتی شما، زندگی دخترتان را تحت تاثیر قرار بدهد؟

چرا نگران هستیم، اما از زمانی که این‏جا هستیم، با مشکلات زیادی روبه‌رو شده‏ایم و به این دلیل دختر من شرایط روحی و جسمی‏اش خوب نیست. الان هم از دیروز نگران است و می‏گوید چرا این‏جا نشستیم؟ از این‏جا برویم. دیروز به‏زور به داخل ساختمان یو.ان آمد. آن‏‏قدر اضطراب و ترس داشت که داخل ساختمان نمی‌آمد.

منتها زمانی که هیچ چاره و راه‏حلی نباشد... فکر نکنم هیچ انسانی تا به او فشار نیاید، تا به نقطه‏‏ی صفر نرسد، بیاید این‏جا بنشیند و اعتصاب غذا بکند.

فکر می‏کنید چه راهکارهایی وجود دارد برای این که شما از این بن‏بست خارج شوید؟

این آخرین کاری است که ما توانستیم انجام بدهیم. چون با توجه به‌شرایطی که این‏جا وجود دارد، راه دیگری پیدا نکردیم. ما تمام راه‏ها را امتحان کردیم و متأسفانه حتی راه قاچاق را هم رفتیم. این هم آخرین کاری است که توانسته‏ایم انجام بدهیم. داخل دفتر یو.ان هم گفتم که ما مجبور شدیم دست به این کار بزنیم... من چیز زیادی هم از سازمان ملل نمی‏خواهم من…


الو... الو...

اقبال بی‏نیاز: ببخشید؛ شرایط روحی همسرم زیاد مناسب نیست. من به‌جای ایشان ادامه می‏دهم.

اتفاق خاصی برای ایشان افتاد؟

نه... بغض گلویش را گرفت و دیگر نتوانست صحبت کند.

آقای بی‏نیاز، وضعیت جسمی شما و همسرتان چطور است؟

در حال حاضر خوب هستیم. ولی دو روز غذا و آب نخوردن، کم‏کم دارد اثر خود را نشان می‏دهد.

آیا گروه‏های امدادی‏ در آن‏جا هستند که در صورت وخیم شدن حالتان، بتوانند به شما کمک کنند؟

هیچ امکانی این‏جا نیست. مگر این که ما خودمان خبر بدهیم. یا دوستان‏مان خبر بدهند. ما با سازمان حقوق بشر ترکیه‏ که یک شعبه‏اش در این‏جا باز شده است و همین‏طور نماینده‏ی عفو بین‏الملل صحبت کرده‏ایم. اگر مشکلی پیش بیاید با آن‏ها درمیان می‏گذاریم.

من نگران وضع همسرتان شدم. ولی یک سئوال را که از همسرتان پرسیدم، می‏خواهم از شما هم بپرسم: شما اعلام کرده‏اید قصد دارید تا زمانی که به حقوق‏تان نرسیده‏اید، دست از اعتصاب غذا برندارید. با توجه به این که این اعتصاب غذا، یک اعتصاب غذای خشک است، آیا به این فکر کرده‏اید که به‏خطر افتادن سلامتی شما، چه تأثیری منفی‌ای می‏تواند در زندگی دخترتان داشته باشد؟

ما چون دیگر خسته شده‏‌ایم و به انتهای خط رسیده‏ایم این کار را کردیم. انتهای خط فقط این نیست که ما هدف‏مان این باشد که از این کشور خارج شویم یا به اروپا، امریکا یا هر کشور دیگری برویم.
ما به‌عنوان یک انسان حق زندگی کردن داریم.


این‏جا هم ما حق پناهندگی‏مان را خواستیم. کار خیلی بزرگی از سازمان ملل نخواسته‏ایم که نتواند انجام بدهد. این که یک زن سرکیس است، مسئله‏ی خیلی مهمی برای این سازمان است، اما اگر این مسئله را هم درنظر نگیرند، دیگر واقعاً نمی‏شود به هیچ چیز امید داشت...

الان یک دختربچه این‏جا نشسته است، اما کارمندان یو.‏ان می‏آیند رد می‏شوند، سوار ماشین‏شان می‏شوند و حتی به‌ما نگاه هم نمی‏کنند. اصلاً نمی‏پرسند که این‏ها چرا این‏جا نشسته‏اند و چه می‏خواهند.

خُب ما به‌کجا پناه ببریم؟ وقتی وارد خاک ترکیه می‏شوی، به دفتر سازمان ملل پناه می‏آوری. بالاخره از شرایطی فرار کرده‏ای و آمده‏ای خودت را این‏جا معرفی کنی. اگر این‏جا هم فریاد ما را نشنوند، دیگر به کجا پناه ببریم؟!

همسرم هم همین را می‏گوید. ما حق پناهندگی‏مان را می‏خواهیم. بازگشایی پرونده‌ و وقت مصاحبه می‌خواهیم. واقعاً حق خودمان را می‏خواهیم. اگر حق خودمان نباشد، چرا باید این‏جا زجر بکشیم؟ چرا باید راه قاچاق برویم؟ چرا باید این‌همه اذیت شویم؟ چرا اصلاً باید خاک کشورمان را ترک کنیم؟ خب برمی‏گشتیم کشور خودمان. حتماً مشکلی هست که همه‏ی خطرات را پذیرفته‏ایم و اعتصاب غذا کرده‏ایم.

آقای بی‏نیاز دخترتان می‏داند که شما و همسرتان الان در چه وضعیتی هستید؟

بله تا حدی می‏داند. حس کرده و به‌همین دلیل وقتی چیزی می‏خورد، می‏رود آن‏طرف‏تر می‏خورد که ما نبینیم.

دخترتان الان پیش شماست؟

بله الان پیش من است.

می‏‌توانم با او صحبت کنم؟

اگر صحبت کند، حتماً.

سلام دریا جان!

سلام

اسم من شکوفه است. خوبی؟

آره

وضعیت مامان و بابا چطوره الان؟

اقبال بی‏نیاز: صحبت نمی‏کند.

مسئله‌ای نیست. پس تقاضای مشخص شما، بازگشایی پرونده‏تان و رسیدگی دوباره به آن است. درست است؟

بله و یک مصاحبه‏ی مجدد. ما بیش از این چیزی نمی‏خواهیم. مسئله‏ای که الان سی‌ماه است، با وکیل شخصی منتظر آن هستیم. وقتی حتی جواب وکیل را ندادند، جواب ما را هم نمی‌دهند. درنتیجه ما تصمیم گرفتیم دست به اعتصاب غذا بزنیم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

UN daftare turkiye badtariin ja baraye panahjoyan ast akhare donyast hich kas nist bedarde panahjoyane turkiye berese hichkas

-- nargess ، Jun 2, 2010

سلام . من خودم زجر اعتصاب غذا رو کشیدم و الان میدونم که اینها در چه حالی‌ هستن . بدترین تصمیم که میتیونی بگیری . هنوز بعد از دو سال عوارضش رو دارم.حالا این خانواده معصوم با اون بچه . امیدوارم که کارشون خیلی‌ زود حل بشه . واقعا نمیدونم که چی‌ کار می‌شه واسه اینها کرد. فقط آرزو می‌کنم که مشکل اینها حل بشه

-- farshad ، Jun 2, 2010

من مقیم نروژ هستم..از حرکت انسانی رادیو شما سپاسگزارم..چنانچه شماره تلفن این خانواده را برام بفرستید،میتونم با ایشان ارتباط مستقیم داشته باشم،جهت همکاری و کمک.سپاسگزارم

-- هوشنگ...اعلام همکاری ، Jun 3, 2010

man vaghan narahat shodam va fekr mikonam ke in khonvade haghe mosalameshone ke az mosahebeye mojadad barashon biyad ,in haghighat dare ke to keshvare turkie panahandeha mibayest modatha sabr konan ta yek mosahebe vasashon byad ya hadeaghal javab beheshon bedan vaziate besyar dardnakie ke ba ye bacheye 7 sale etsab ghaza gereft omidvaram ke betonan be natije beresand....

-- Befraw ، Jun 3, 2010

من دارم برای تمام دوستانم میفرستم و از همه در خواست کمک می‌کنم فقط خواهش می‌کنم اگر مشکل این خانواده حل شد خبرش را هم اعلام کنید.

به امید روزهای بهتر برای همه و ممنون

-- بدون نام ، Jun 4, 2010

ba salam man

-- بدون نام ، Dec 14, 2010

چرا ما چرا مردم ما مگر چه میخواهیم که سزاوار این همه ظلم و ستم باشیم وای وای وای ببیند که با ما و نسل کوروش بزرگ بنیانگذار حقوق بشر چگونه رفتار میشود که ناموس وطن در جلوی دری که پایه گذارش پدرانش هستند باید بی پناه و سرگردان به دنبال پناهگاهی برای زنده ماندن باشند ای پادشاه ایران زمین برخیز و ببین که با مردمت چگونه برخورد میکنند توی که از حق مردم دنیا دفاع میکردی حال ببین که با مردم خودت چه میکنند

-- بدون نام ، Dec 14, 2010

چرا ما چرا مردم ما مگر چه میخواهیم که سزاوار این همه ظلم و ستم باشیم وای وای وای ببیند که با ما و نسل کوروش بزرگ بنیانگذار حقوق بشر چگونه رفتار میشود که ناموس وطن در جلوی دری که پایه گذارش پدرانش هستند باید بی پناه و سرگردان به دنبال پناهگاهی برای زنده ماندن باشند ای پادشاه ایران زمین برخیز و ببین که با مردمت چگونه برخورد میکنند توی که از حق مردم دنیا دفاع میکردی حال ببین که با مردم خودت چه میکنند

-- khashayar ، Dec 14, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)