تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت‌و‌گویی با یک دانشجوی پناه‌جوی در هلند

این جا مرز انتظار و دلهره است

اردوان روزبه
a.roozbeh@radiozamaneh.com

جنبش‏های دانشجویی و رنج‏هایی که پیش روی آن‏ها بوده است، سابقه‏‏ای طولانی در ایران دارد. در آستانه‏ی ۱۶ آذر، روز دانشجو، شاید تکرار مکررات باشد که از دانشجو و روزهای سخت دانشجویی بگوییم.

اما وجه دیگری از این فعالیت‏ها هزینه‏های سنگینی است که این فعالان برای فعالیت‏های جمعی و خرد جمعی‏شان می‏پردازند. بیشترین هزینه‏ها را در تاریخ مبارزات ایران نیز همین گروه‏های روشن‌فکری و دانشجویی در دوره‏های مختلف پرداخته‏اند. و نباید فراموش کرد که ما فقط بخشی از آن را می‏بینیم.

دانشجویان، فعالان دانشگاهی و مدنی‏ای که رو در روی استبداد و ظلم، بر علیه خشونت و برای دمکراسی می‏جنگند، هنگامی که خود با خشونت روبرو می‏شوند و یا بنا به ضرورت و اضطرار مجبور می‏شوند گامی به عقب بگذارند، از صحنه‏ فراموش می‏شوند و بسیاری از ما دیگر نمی‏پرسیم که آن‏ها بعد از این چه می‏کنند.

Download it Here!

در این گزارش، به زندگی یکی از این فعالان پرداخته‏ام که مجبور شده‏ به هر علتی ایران را ترک کند. من درباره دانشجویی به نام شیدا جهان‏بین صحبت‏ کنم.

شیدا جهان‏بین روزنامه‏نگار و دانشجویی است که به خاطر فعالیت‏هایش، یک بار در سال ۱۳۸۵ بازداشت و مدتی را در زندان به سر برده‏ بود. اما هنگامی که در اسفند ماه ۸۶ مامورین برای بازداشت دوباره‏‏اش وارد منزل وی شدند، او دیگر در ایران نبود.

این روزنامه‏نگار و وبلاگ‏نویس که در نشریاتی نظیر توسعه، همشهری، مجله‏ی آزما و هفته‏نامه‏ی فکر روز هم فعالیت داشته است، از ایران خارج و در کشور هلند پناهنده شده است.

اما موضوع این است که این پناهندگان و فعالان که در ایران پرقدرت و جدی در برابر بسیاری از حوادث می‏ایستند، در خارج از ایران باید منتظر چه باشند؟

شیدا جهان‏بین، روزنامه‏نگار و فعال دانشجویی است که پس از یک سال و اندی انتظار در هلند، به «کمپ برگشتی‏ها» فرستاده شده است. در حالی که کمیته‏ی گزارش‏گران حقوق بشر بازگرداندن او به ایران را خطرناک تلقی کرده است و حتی پیش‏بینی شده که با توجه به تهدیدهایی که نسبت به او و خانواده‏اش شده بوده، ممکن است با وی برخوردهای بسیار تندی صورت بگیرد. اما این اتفاق آستانه رخ دادن است.

راستی نگاه و روی‏کرد کشوری مانند هلند به عنوان میزبان این‏گونه فعالان چیست؟ آیا این میزبانان باور دارند که آن‏ها کار بزرگی انجام داده‏اند، که اینک به اجبار جلای وطن کرده اند؟

شیدا جهان‏بین از همین لحظه‏ها برای یک دانشجوی فعال در ایران که امروز در کشور هلند منتظر است که هر لحظه دوباره به ایران بازگردانده شود، می‏گوید:

«در ۱۶ آذر شاهد دستگیری فله‏ای دانشجویان فعال بودیم که ناشی از وحشت همیشگی رژیم از جنبش دانشجویی و دانشگاه، به عنوان جنبشی کاملا مستقل است. همین نگرانی رژیم است که موجب شده، هر سال پیش از برگزاری مراسم ۱۶ آذر تمام تلاشش را به کار ببندد که فعالین آزادی‏خواه را دستگیر کند و تهدیدهای خود را مستقیم و روشن به سمت دانشجویان پرتاب کند.

ما هم استثنا نبودیم و متاسفانه در دوران فعالیت دانشجویی‏مان با سرکوب وسیع مواجه شدیم و دانشجویان چپ را با توجه به شرایط آن زمان طوری دستگیر کردند که گروه زیادی از آنان مجبور به خروج از کشور شدند.»

چگونه از ایران خارج شدید؟ و الان در چه شرایطی به سر می‏برید؟

پس از دستگیری وسیع ۱۳ آذر ۸۶ که آغاز آن به مدتی پیش از آن برمی‏گشت، کسانی که بیرون از زندان بودیم، تمام تلاش‏مان را کردیم که بتوانیم صدای رفقای داخل زندان باشیم و آن سرکوب را در درون جامعه منعکس کنیم. در آن شرایط هر کس، هر کاری که از دست‏اش برمی‏آمد، انجام می‏داد.

من نیز به عنوان یکی از اعضای گروه «دانشجویان آزادی‏خواه و برابری طلب»، پس از برگزاری کمپین، توسط آقای ایرج جنتی عطایی و تظاهراتی که در اسفند ماه سال ۸۶، جلوی دانشگاه علامه برگزار کردیم، به خطر افتادم. اما هنگام حمله‏ی نیروهای امنیتی رژیم به منزل پدری‌ام، من در خانه نبودم و توانستم از کشور خارج شوم.

اما شاید بسیاری از کسانی که بیرون از ایران هستند، اتفاقاتی را که پیش از انتخابات ریاست جمهوری دوره‏ی دهم در ایران روی می‏داد را کم‏تر می‏شناختند و با شرایط فعالین سیاسی و دانشجویی در این دوران کم‏تر آشنا هستند…

خُب این طبیعی است. چرا که جوامع سرمایه‏داری در حمایت از دیگر جوامع سرمایه‏داری تمام تلاش‏شان را می‏کنند که نشان بدهند همه ‏چیز در شرایط نرمال به سر می‏برد. اولین تلاش‏شان نیز این است که بگویند، ممنوعیت چیزی است که نباید وارد آن شد. طبیعتا من هم با این مساله مواجه بودم.

چیزهایی که واضح و مشهود است و نماد بیرونی دارد، از نظر این‏ها مشکلات شهروند ایرانی با دولت‏اش است. چنین دیدی متاسفانه ما را در چهارچوبی قرار می‏دهد که باید مدام تلاش کنیم به این‏ها ثابت کنیم در خطر هستیم.

شرایط رفقایی که در یکی دو سال گذشته از ایران خارج شده‏اند، نشانه‏ی بارز این مساله است که جوامع اروپایی به نوعی دارند از جمهوری اسلامی حمایت می‏کنند.

یعنی شما احساس می‏کنید، آن‏چنان که بایسته و شایسته است، آن‏ها در برابر مسایلی که برای فعالان مدنی ایران پیش می‏آید، واکنش نشان نمی‏دهند؟

بیانیه دادن، مصاحبه‏های تصویری و پیام فرستادن، خیلی آسان‏تر از آن‏ چیزی است که ما تصور می‏کنیم و هیچ ضمانت اجرایی نیز ندارد. چرا که محرز است، فعالینی که در حال حاضر در خارج از کشور به سر می‏برند، به خصوص فعالین دانشجویی که سابقه‏شان مشخص است، در داخل ایران در خطر هستند.

اما جوامع اروپایی و کشورهایی که ما به آن‏ها پناه می‏آوریم، دارند از ما به عنوان بردگان مدرن استفاده می‏کنند. چون ابتدا تمامی انرژی‏شان را روی این مساله می‏گذارند که ثابت کنند ما دروغ می‏گوییم.

این نشان می‏دهد که این کشورها دارند در جهتی قدم برمی‏دارند که دقیقا در راستای اهداف جمهوری اسلامی است.

برخوردی که الان با یک پناهنده‏ی ایرانی در اروپا می‏شود، چگونه است؟

هرچند من به عنوان یک روزنامه‏نگار که در ایران فعالیت‏های روشنی داشته‏ام و برای دولت هلند محرز است که من به عنوان یک ژورنالیست و یک دانشجوی چپ مستقل در داخل کشور فعالیت کرده‏ام.

با این حال می‏گویند: «ما نمی‏توانیم بپذیریم که تو به عنوان یک فعال دانشجویی و از طریق آن تشکل در خطر هستی». در حال حاضر نیز مرا به کمپ کسانی که به کشورشان برمی‏گرداند، فرستاده‏اند. چند قرار ملاقات نیز برایم گذاشته‏اند که باید آماده‏ی برگشتن به کشورم باشم.

ممکن است در مورد مسایل و مشکلاتی که در غرب برای پناهنده‏های ساکن کمپ‏های پناهندگی وجود دارد، مقداری صحبت کنید؟

همان مثالی که زدم؛ من این را واقعا این‏گونه تعبیر می‏کنم که این یک بردگی مدرن است. محل اقامت پناه‏جویان در این کشورها واقعا مناسب نیست. به اولین نیازهای انسانی احترام گذاشته نمی‏شود. یعنی به شما به عنوان یک انسان احترام نمی‏گذارند. شما مجبورید هیچ خلوتی نداشته باشید و پنج نفر در یک اتاق ۱۰−۱۵ متری در کنار هم زندگی کنید.

علاوه بر آن، با حقوق هفتگی بسیار کمی که می‏پردازند، شاید حتی انتظار دارند از این مبلغ پس‏اندازی هم داشته باشید و این پول‏ها را گاهی خیلی دیر به حساب می‏ریزند.

طبیعتا کسانی که به صورت خانواده دارند در این کمپ‏ها زندگی می‏کنند و از شرایط طاقت‏فرسایی آمده‏اند، این وضعیت برایشان غیرقابل تحمل است.

جدا از این، جای دادن پناه‏جو در کمپی به نام «کمپ برگشتی‏‏ها»، یعنی وارد آوردن فشار روحی و روانی به او.
طبیعتا همه‏ی این‏ها باعث می‏شود که شما دچار ناراحتی‏های روحی و روانی بشوید. کافی است که شما وارد یک کمپ بشوید و با پناه‏جو برخورد کنید، اولین چیزی که می‏بینید افسردگی‏ای است که در همان برخورد اول به چشم می‏خورد.

رفقای دیگر ما الان در شهر «وان» هستند و با وجود این که مدت‏ها است پروسه‏ی پناهندگی‏‏شان طی شده و جواب دارند، منتظرند که به کشوری معرفی و از آن‏جا خارج شوند.

این رفقا به دلیل فعالیت‏هایشان که کماکان ادامه دارد، آن‏جا در خطر هستند و دولت ترکیه به آن‏ها فشار می‏آورد، اما علی‏رغم داشتن پاسخ مثبت هنوز به هیچ کشوری تقسیم نشده‏اند و شرایط بسیار سختی است. به نظر من، واقعا اسف‏بار است.

شیدا جهان‏بین، ۲۷ ساله، دانشجو و فعال آزادی‏خواه، یکی از صدها فعال ایرانی است که اینک در کمپ‏ها و یا مرزهای پناهندگی منتظرند و از سوی دیگر معترض‏اند که آن‏چه در شعارهای کشورهای غربی تکرار می‏شود، با آن‏چه اتفاق می‏افتد، تفاوت دارد. اما این فعالین، بیش از بیانیه‏ها، نیاز به حمایت دارند.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)