خانه > گوی سیاست > ایران > «بستن دانشگاهها ممکن نیست» | |||
«بستن دانشگاهها ممکن نیست»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از شورای عالی انقلاب فرهنگی که محمود احمدینژاد ریاست آن را برعهده دارد، این خبر را که تعطیلی دانشگاهها در ترم آینده در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفته است، تکذیب کرد. پایگاه خبری «موج سبز آزادی» حامی میرحسین موسوی جمعهی گذشته خبر داده بود که شورای عالی انقلاب فرهنگی طرح تعطیلی دانشگاههای کل کشور یا دستکم دانشگاه تهران را برای یک ترم تحصیلی در دستور کار خود دارد. با بالا گرفتن موج اعتراضات دانشجویان ایران که از آغاز سال تحصیلی شکل گرفته است و همچنان ادامه دارد، خبرهایی در مورد تعطیلی دانشگاهها، به راه افتادن «انقلاب فرهنگی» دیگر و اسلامی شدن دانشگاهها ابراز شده است. در گفت و گو با دکتر سعید پیوندی پژوهشگر بنیاد مطالعات استراتژیک و بینالمللی فرانسه، در ابتدا پرسیدم آیا در شرایط کنونی جامعه و دانشگاهها در ایران به راهافتادن یک «انقلاب فرهنگی» دیگر یا تعطیلی دانشگاهها را میتوان پیشبینی کرد؟
شاید این «انقلاب فرهنگی» به شکل گذشتهاش، یعنی بسته شدن کامل دانشگاهها و تغییراتی که در آن دوره به وجود آمد و آن تصفیههای وسیعی که در آن زمان صورت گرفت، الان قابل اجرا نباشد؛ چه به جهت ضعف دولت کنونی، چه به جهت گستردگی نظام آموزشی ایران. در آن انقلاب فرهنگی اول ما از ۱۵ هزار استاد دانشگاه، شش هزار نفر یعنی حدود ۴۰ درصد آنان از کار برکنار شدند یا خودشان دیگر سر کار برنگشتند. حدود ۴۰ هزار دانشجو، یعنی چیزی حدود ۲۳ درصد دانشجویان آن زمان، مشمول همین تصفیه شدند و میشود گفت در حقیقت آن «انقلاب فرهنگی» شاید در آن شرایط خاص فقط میتوانست اتفاق بیفتد. اکنون دانشگاههای ما به آن حدی وسیع هستند که امکان بسته شدنشان به آن صورت نیست؛ برای اینکه با وجود حدود سه میلیون دانشجو در شهرهای بزرگ، آن وقت تبدیل به حرکت خیلی بزرگی میشود. همین طور از نظر وضعیت عمومی کشور هم من فکر نمیکنم اینها به سمت بستن دانشگاهها به شکل سابق بروند. اما هر بار که ایران وارد یک بحران اجتماعی یا سیاسی میشود، اینها دنبال یک مقصر میگردند و این مقصر هم عمدتاً دانشگاه است و پژوهشگران و استادان و دانشجویان. الان هم زمزمههای «انقلاب فرهنگی» بویژه در بخش علوم انسانی چندین بار تکرار شده و خود آقای احمدینژاد یا کسی که ایشان خیلی قبولشان دارد، یعنی آیتالله مصباح یزدی، چندین بار صحبت از لائیک یا سکولاربودن دانشگاه کردهاند و صریحاً اعتقادشان را به ضرورت اسلامی شدن گفتهاند؛ بدون آنکه شکلش را تعیین کنند. منتها سال تحصیلی امسال به دنبال حرفهای آیتالله خامنهای در مورد رشتههای علوم انسانی این صحبتها شروع شده است؛ بدون اینکه در مورد شکلش خیلی بحث شود. گفته میشود که قرار است افرادی از حوزهی علمیه قم بیایند در رشتهی علوم انسانی درس بدهند. گفته میشود که برخی از استادان از کار برکنار میشوند. اینها همه بحثهایی است که وجود دارد و من هم فکر میکنم که اینها با توجه به شرایط تصمیم خواهند گرفت که چه شکلی از فشار بر رشتههای علوم انسانی را در ایران پیاده کنند؛ برای اینکه از نظر آنها مقصر اصلی این اتفاقاتی که دارد در ایران میافتد و عدم محبوبیت حکومت یا دستگاه کنونی و گرایش جوانان به طرف فرهنگهای دیگر بخصوص فرهنگ غربی، یا به وجود آمدن یک فرهنگ پرخاشجویانه یا اعتراضی، نتیجهی عملکرد علوم انسانی است که از نظر آنها به غرب وابسته است. فکر میکنید اصولاً میتوان دانشگاههای یک کشور را بدون رشتههای علوم انسانی تصور کرد؟ ببینید؛ الان دو انتقاد اساسی از طرف اینها مطرح میشود؛ چه از طرف آیتالله خامنهای، چه از طرف برخی از مسئولین دولتی با صراحت کمتر. یکی این است که اساساً تعداد زیادی دانشجو در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی است و این حد دانشجو برای جامعهی ما لازم نیست و ما دانشجوی علوم انسانی خیلی زیاد داریم. این بحثی است که به هر حال خودشان باید به آن فکر میکردند. برای اینکه گسترش بی در و پیکر آموزش عالی برای پاسخ دادن به تقاضای فزایندهی جوانان، کاری بوده که سالهای گذشته انجام دادند؛ بدون اینکه به بازار کار فکر کنند. بدون اینکه فکر کنند این جوانها بعد از اینکه درس خواندند، در جامعه چه کار خواهند کرد. آنها به طور عمده در ۲۰ سال گذشته به تعداد متقاضی پاسخ دادند. دانشگاهها را گسترش دادند؛ بدون کیفیت در موارد عمده، بدون استاد خوب، بدون امکانات پژوهشی، بدون کتابخانه، بدون آن زمینههای لازم برای اینکه یک دانشجو بتواند خیلی خوب تحصیل کند؛ و حالا خودشان هم از خودشان انتقاد میکنند. این را همهی کارشناسان در سالهای قبل گفته بودند. انتقاد دومشان که خیلی ایدئولوژیک و سیاسی است، این است که میگویند این علوم انسانی در حقیقت تئوریهای غرب را مطرح میکند؛ منحرف است و باید اسلامی شود یا این که مسائل اسلامی را مطرح کند. برای همین هم رابطهاش را با حوزهی علمیه مطرح میکنند. من فکر میکنم شاید طرح هر دو انتقاد الان باعث میشود که ما آن به انتقاد اول هم با شک و تردید نگاه کنیم که نکند مسأله فقط همین است که اینها الان میخواهند هر جوری که هست، علوم انسانی را محدود کنند؛ برای اینکه دانشجویانی که از این رشتهها بیرون میآیند، خیلی کم دنبالهرو فکر، فرهنگ و خواستههای آنها هستند.
این داستان اسلامی کردن در گذشته مطرح شده؛ انجام شده و درس اسلامی هم گذاشتند. اما توهمی که در اینها وجود دارد، این است که گویا این علوم انسانی چیزهایی هستند که حوزهی علمیه برایش جواب دارد یا در اسلام برایشان جواب است. در حالی که اگر چنین مسألهای بود، این حوزههای علمیه ۱۴۰۰ سال است که هستند و میتوانستند مثلاً روانشناسی، جامعهشناسی و شاخههای مختلف رشتههای وسیع علوم انسانی دیگر را گسترش بدهند و ما هم نتیجهی کارشان را میدیدیم. یعنی اگر اینها بحث این را میکنند که علوم انسانی همهاش غربی است و باید اسلامی شود. خب اینها چه چیزی برای ارائه دارند؟ یعنی چه تولید علمی دارند که میتوانند امروز به جامعهی ایران ارائه بدهند؛ به روشنفکران ایران، به افکار عمومی ایران و به حوزهی پژوهشی ایران ارائه بدهند و بگویند این روانشناسی اسلامی است و این هم جامعهشناسی اسلامی است؛ این جغرافیای اسلامی است و این هم تاریخ اسلامی است! در هیچ کدام از این رشتهها اینها در مقابل آن حجم وسیع تئوریها و کارهایی که در علوم انسانی در دنیا انجام شده است، صحبت زیادی برای مطرح کردن ندارند. ثانیاً اساساً این تئوریهای علوم انسانی که در غرب یا در جاهای دیگر مطرح شده است، در هیچ جای دنیا، مثلاً شما اگر به یک کشور آمریکای لاتین یا آسیایی بروید، دانشگاهیهایش نمیآیند که تئوریهایی را که در غرب مطرح شده است، عیناً بگویند. در واقع کار میشود، کوشش میشود که یک قرائت محلی از این تئوریها ارائه شود و حتی از طریق کارها این تئوریها غنی شوند. این بحث علوم انسانی و اسلامی شدنش که اینها میکنند، در واقع به نظر من یک بخشاش به خاطر این است که اصلاً علوم انسانی را با آن وسعت و کارکردش در جامعه نمیدانند یعنی چه. اینها خودشان نمیدانند بخش مهم کارهایی که دارند در جامعهی ما انجام میدهند، از رسانههایش گرفته تا سیستم سیاسی و بخشی از سیستم حقوقی، تا نوع ادارهی آموزش و پرورشاش و تا نوع ادارهی تمام دستگاههای دولتی، خیلی از اینها بر اساس تئوریهای علوم انسانی غربی اصلاً بنا شدهاند. این موضوع را به این سادگی نمیدانند و بعد دائم مطرح میکنند که باید این علوم انسانی اسلامی بشود. اگر ما به تجربهی اول «انقلاب فرهنگی» در سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ برگردیم، در این دوره بیشتر از آنکه اینها بتوانند علوم انسانی را اسلامی کنند، بیشتر علوم انسانی بر حوزههای علمیه تأثیر گذاشته و باعث شد که یک سری از روحانیون به قول اینها منحرف شوند. یعنی اینها چیزی در مقابل علوم انسانی برای طرح ندارند؛ کار تحقیقی نکردهاند؛ تئوریهایی نمیتوانند داشته باشند. اینها اگر میتوانستند تئوری داشته باشند، این جامعه را اداره میکردند و دائم سراغ تئوریهای غربی برای ادارهی جامعه نمیرفتند. در این جامعه با تئوریها و روشهای حکومتی اینها صدها هزار زن خیابانی به وجود آمده است. خب چه کار میخواهند بکنند؟ اینها مجبورند برای تحلیل و فهمیدن این مسائل به سراغ تئوریهای جامعهشناسی که در غرب به وجود آمدهاند، بروند. نکتهی آخر اینکه اصولاً تئوریهای علوم انسانی بحثهایی هستند که در کشورهای مختلف میتوانند مطرح شوند و وظیفهی ما در ایران مثل همه کشورهای دیگر، همان طور که پیشتر هم گفتم، این است که ببینیم کجای اینها برای جامعهی ما مناسب است؛ چه ارتباطی احتمالاً با فرهنگ اسلامی ما دارند و چه تناقضاتی با فرهنگ اسلامی ما دارد؟ این کارها قابل انجام است و همین الان هم انجام میشوند. ولی اساساً دانشگاه چیزی نیست که مثلاً اسلامی بشود؛ فرانسوی بشود یا مارکسیستی بشود. دانشگاه مکانی است که در آن پرسش مطرح میشود؛ فکر انتقادی مطرح میشود؛ به طور آزاد تحقیق انجام میگیرد و نتایج آن تحقیق دوباره تجربه میشود؛ بازبینی میشود؛ قرائت انتقادی میشود و گسترش پیدا میکند. این روندی است که در یک قرن گذشته به طور گسترده انجام شده است و همهی دانشمندان و همهی پژوهشگران دنیا هم در به وجود آوردن این علم مشارکت کردهاند؛ هر چند که این علم در غرب به خاطر این که دانشگاههایش پیشرفتهتر بوده، بیشتر روی آن کار شده است. ولی امروز این علم به نظر من جهانی است، فراغربی است و همهی کشورها، یعنی هند هم در آن شرکت میکند، چین هم شرکت میکند، برزیل هم شرکت میکند و این تئوریها همه جا مطرحاند. مثلاً در زمینهی آموزش و پروش تئوریهای «پائولو فرری» برزیلی الان همان قدر مطرح هستند که تئوریهای «جان نیو» آمریکایی که یکی از بنیانگذاران علوم تربیتی دنیا و آمریکا است. این است که من فکر میکنم اینها درک درستی از علوم انسانی ندارند و درک درستی هم متأسفانه از ظرفیتهای اسلام ندارند. یعنی فکر میکنند که اسلام میتواند به همهی این مسائل جامعه پاسخ بدهد. اگر چنین چیزی بود، تا الان حوزههای علمیه با دهها هزار عضو چیزی تولید میکردند که ما ببینیم دیگر. ما این تولید را کجا میبینیم؟ هیچ جا این تولید وجود ندارد؛ ولی اینها دائم از اسلامشان حرف میزنند. شما وضعیت آیندهی دانشگاههای ایران را چه طور میبینید؟ به نظر من دانشگاههای ایران وارد یک دورهی توفانی جدیدی میشوند که متأسفانه ما نمیتوانیم الان آیندهی روشنی برایش ببینیم. برای این که این (دوره) یک بُعد سیاسی هم دارد؛ از جهت اتفاقاتی که در ایران افتاده و دانشجویان در آن فعالانه مشارکت کردند و امروز ناراضیاند و این نارضایتی خودشان را هم به اشکال مختلف نشان میدهند که ما در جریان رفتن آقای جواد لاریجانی به دانشگاه صنعتی (شریف) دیدیم و جاهای دیگر هم تکرار خواهد شد. از طرف دیگر هم آنها میخواهند به دانشگاهها فشار بیاورند و یک دانشگاه مطیع میخواهند. در نتیجه شروع به فشارآوردن به استادان میکنند. ما با یک دورهی جدید در واقع فرار مغزها، پایین آمدن کیفیت دانشگاهها و متشنج شدن فضای دانشگاهها و از بین رفتن محیطهای علمی و تفکر علمی در ایران خواهیم بود. این خیلی برای آیندهی آموزش عالی و دانشگاه ایران متأسفانه منفی است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
همانطور که تجاوز به عنوان شکنجه در حکومت مذهبی قابل انجام است .بستن دانشگاه هم قابل انجام است. انقلاب فرهنگی نباید فراموش شود.
-- بدون نام ، Oct 9, 2009