خانه > گوی سیاست > ایران > روانکاوی تحولات اخیر: درامای تولد دوباره و خشم پدر | |||
روانکاوی تحولات اخیر: درامای تولد دوباره و خشم پدرداریوش برادریهر تحول سیاسی یا فرهنگی دارای یک جنبه احساسی و ناآگاهانه است که این جنبه میتواند به شکلی آشکار یا پنهان مسیر تحولات سیاسی یا فرهنگی را تحت تاثیر مثبت یا منفی قرار دهد، بسته به اینکه یک جامعه به چد حد از بلوغ احساسی در رابطه با معضلات احساسی و ناآگاه خویش دست یافته باشد. اکنون، در ادامه دو مقاله قبلی ام در باب انتخابات (1)، میخواهم در این مقاله تحولات کنونی و نظرات آقای خامنه ای و نتایج احساسی و سیاسی ناشی از سخنان او و تحولات احتمالی بعدی را کوتاه شرح دهم. برای اینکار من از دو تئوری معروف روانکاوی استفاده میکنم. از یک سو برای درک فانتزیهای ناخودآگاه جمعی نهفته در تحولات کنونی از تئوری « روانشناسی تاریخی» لوی دماوس استفاده میکنم و سپس برای نشان دادن نوع رابطه گروههای مختلف با آرمان یا مخالفشان از تئوری لکان استفاده میکنم که در دو مقاله قبلی آن را تا حدودی باز کرده ام. فانتزیهای ناخودآگاه جمعی در تحولات کنونی و تاثیر آن بر چگونگی تحولات به باور لوی دماوس، گروههای اجتماعی و یا سیاسی، مذهبی، در حین بیان خواستهای رسمی خویش، در حال بیان فانتزیهای جمعی خویش هستند. رهبران در واقع بیانگران و حاملان این فانتزیهای ناخودآگاه جمعی هستند و بسته به بلوغ گروهی شکل بیان این فانتزی میتواند به طور عمده به.حالات رواننژندی، بیمارگونه یا بالغانه باشد. در لحظه تحولات سیاسی در واقع یک گروه در حال یک تولد دوباره است و مانند لحظه تولد خویش را چون کودکی احساس میکند که یا از طرف مادر یا پدری مهربان با غذا و عشق تغذیه میشود و یا از طرف یک پدر یا مادر نامهربان مسموم میشود و سرکوب میشود، بدور انداخته میشود.( البته این بیان بسیار ساده این تئوری مهم است). وقتی از این منظر به تحولات از زمان انتخابات تا امروز بنگریم، میتوانیم این تحولات احساسی و مهم را شاهد باشیم: 1/ گسترش وسیع مردم در انتخابات بیانگر حضور گروههای مختلف اجتماعی با فانتزیهای مختلف جمعی، از میل تحول تا میل حفظ دولت و رئیس جمهور قبلی هستیم. نتایج انتخابات و تظاهرات پس از آن نشان داد که به ویژه فانتزی تحول نو و یک تولد دوباره ملی و عبور از سیاست دولت قبلی به یک قدرت بزرگ اجتماعی تبدیل شده است و این میل تحول و تولد دوباره باعث اوجگیری و رشد این جنبش در داخل و خارج از کشور شده است. این جنبش هر چه بیشتر نشان داد که تنها اسیر یک میل نارسیستی نفی احمدینژاد به عنوان « مقصر بلاهای اجتماعی» نیست بلکه خواهان تحول در کل جامعه و روابط خارجی و رشد روابط مدرن است. با آنکه این رشد و میل در همه جنبش به یک شکل رشد و گسترش نیافته است و خطر ایجاد یک کیش شخصیت پرستی جدید نیز وجود دارد. اما « حرکت سبز و مسالمت آمیز» مردم و تلاش برای حرکت مدنی و بدون شعارهای افراطی، استفاده از شیوه های کهن به شکلی نو در بیان اعتراضات خویش، مثل الله اکبر گفتن در شب هنگام، نمادی از این بلوغ و تحول مثبت و عبور از اشکال بیمارگونه این تحول، مانند تبدیل رقیب به یک دشمن خونی و ناموسی است. زیرا عبور از آقای احمدی نژاد به معنای حل همه مشکلات نیست و طبیعتا در صورت انتخابات دوباره و پیروزی موسوی، پس از این پیروزی همگانی، موضوع چالش میان نظرات مختلف در درون جنبش و ایجاد یک وحدت در کثرت مدرن هر چه بیشتر مهم خواهد شد. 2/ خشم نارسیستی (خودشیفتگانه) آقای احمدی نژاد به جنبش مدنی از طریق «خس و خاشاک خواندن آن» باعث رشد مقابله به مثل طنزآمیز و مدرن جنبش شد که خویش را «حماسه خس و خاشاک» خواند و حرکت مسالمت آمیز خویش را ادامه داد. حمله به دانشگاه و شلیک بر روی مردم، نمادی از فانتزی گروهی هواداران دولت و مخالف این جنبش است که در زیر لوای دفاع از نظم و امنیت عمومی در واقع نشان میدهند که دچار یک حالت « شیزویید» و با حالات سادیستی هستند و خویش را خوب مطلق و رقیب را دشمن خطرناک و ناموسی میبینند که بایستی سرکوب شود. البته این تنها یک گرایش در درون جامعه و حاکمیت است و در همه سطوح حاکمیت و مردم، انواع و اشکال بالغانه و بیمارگونه این حالات احساسی وجود دارد. شکل متقابل این حالت در درون جنبش سبز بروز حالات خشمگینانهای است که به شکاندن شیشه های ماشینها یا اتوبوسها در برخی موارد صورت گرفته است. 3/ نظرات رهبر و « پدر» سیستم آقای خامنه ای در نماز جمعه امروز، این مشکلات احساسی و خطر درگیریهای شدید اجتماعی و خطر رجعت احساسی جامعه ما به حالت «پدرکشی و یا پسرکشی»، به حالت « چرخه خطرناک طغیان و سرکوب»، مانند شرایط انقلاب بهمن، را زیاد میکند. زیرا نقش پدر و رهبر در واقع بایستی یک نقش میانجی و حامی « قانون و رای مردم» باشد. او بایستی در واقع بسان پدر و رهبر سیستم « سمبل قانون» باشد و برای حفظ وحدت، در عین اینکه از لزوم وفاداری به قانون و وحدت سخن میگوید، حامی رای مردم و بیطرف باشد و خواهان بحث و چالش در چهارچوب قانون باشد. اما آقای خامنه ای، با دفاع مستقیم اشان از آقای احمدی نژاد و خطاخواندن اعتراضات و برخورد خشمگینانه به این اعتراضات، در واقع چون پدری که از یک پسر دفاع میکند و پسران و دختران دیگرش را پس میزند، به ناچار ایجادگر حس خشم و حسادت و حس عدالتخواهی در میان هواداران میشود و اگر به هواداران احمدی نژاد توجه احساسی فراوان میدهد به طرف مقابل خشم میورزد. این حالت از یک طرف اکنون احساسات دوسویه چون ترس و خشم یا حس پارانوییا (بدگمانی) و انتقام را در جامعه رشد میدهد، چون برای جنبش سبز و میل تولد دوباره این جنبش، او تبدیل به یک «پدر یا« فرامن» خشمگین و خشن مخالف تحول» میشود. از طرف دیگر برای آن بخش از هواداران احمدی نژاد که بسیار افراطی هستند، اوهر چه بیشتر به رهبر و پدری مطلق تبدیل میشود و در زیر لوای نام او خواهان سرکوب مستقیم و خشن «فرزندان ناخلف» میشوند. اعتراضات در میان جنبش مدنی و سبز نیز اکنون در واقع یک حالت رادیکال ایجاد میکند و باعث میشود آن پتانسیلهای افراطی که در جنبش وجود دارد، اکنون امکان بروز بیشتری پیدا کنند و دست به خشونت متقابل بزنند. اکنون سخنان رهبر در جامعه فانتزیهای « سرکوب رقیب و دشمن» را رشد میدهد و ترس و میل انتقام بر جامعه حاکم میشود. اکنون خطر رجعت احساسی و حالت شیزویید و مطلقگرایانه «پدرکشی » و میل نفی پدر و قانون امکان رشد بیشتری مییابد، همانطور که میل «پسرکشی» و نفی هر تحول و جنبش مسالمتآمیز رشد میکند . رشد این حالات « پدرکشی و پسرکشی» خطری بزرگ برای جنبش مدنی ایران، برای تحولات مثبت کشور ما و امنیت ملی و دولتی است و خطری برای آن وحدت عمومی و قانونی است که رهبر در واقع سعی در حفظ آن میکند. رهبر در واقع بایستی بسان پدر ملت هر چه بیشتر ایجادگر برخورد بالغانه و برابر میان نیروهای مختلف اجتماعی باشد و نه آنکه به «پدر خشمگین و تهدیدکننده» تبدیل شود. زیرا این حالت او و خطر سرکوب اعتراضات توسط دولت در واقع جنبش صلح آمیز و نیز هواداران دولت را به کودکان هراسان و اسیر خشم پدر و یا هواداران دولت را به ابزار سرکوب و بیان خشم پدر تبدیل میکند. تنها یک برخورد بالغانه دولت و مردم و جنبش مدنی میتواند مانع این تحول خطرناک شود. ازاین رو بایستی اکنون در واقع همه اقشار جامعه ما، از دولت تا رهبر، از جنبش مدنی تا رهبران کنونی اش چون موسوی و کروبی، در پی ایجاد یک راه مسالمت آمیز و خلاق برای حل مشکلات باشند و نگذارند که این درگیری به خشونت و انفجار متقابل رشد یابد و چرخه خطرناک « طغیان و سرکوب» دیگر بار در کشور ما رخ دهد. چرخهایی که تقریبا هر بیست و پنج سال تا سی سال در کشور ما رخ میدهد و ما پس از مدتها سکوت و صبر یکدفعه شاهد لبریز شدن خشم و طغیان عمومی و عدم درک این خشم توسط رهبری و دولت میشویم تا آن زمان که رهبری بگوید که صدای ملت را شنیده است، اما دیگر دیر شده باشد و ما شاهد جنگ داخلی و برادرکشی و رشد استبدادی نوین میشویم. شکل دیگر برخورد جنبش به سخنان رهبر میتواند به حالت یک « افسردگی و دلمردگی» عمومی باشد که در حرکت «پدر عمومی» نوعی پسزدن احساسی خویش و خواستهای خویش را میبینند. این افسردگی در واقع یک خشم فروخفته است و هر زمان میتواند به حالت «شیزویید» طغیان و خشونت تبدیل شود. در این حالت «افسردگی عمومی» و عدم حرکت رهبران جنبش، آنگاه در واقع جنبش ناتوان از اجرای تولد دوباره و یک پوست اندازی بهتر میشود. آنگاه جامعه ما که با شروع مناظرات و انتخابات به یک وحدت در کثرت نو و یک شادی نو دست یافته بود و دولت و جامعه مدنی به یکدیگر نزدیک شده بودند، بار دیگر از هم دور میشوند و جامعه در زیر این خاکستر افسردگی در حال پولاریزه شدن ( دو قطبی شدن) مداوم و اسیر رشد میل «پدرکشی یا پسرکشی» و گرفتار حالات پارانویید و خشم نارسیستی میشود. شکلی از این حالت افسردگی میتواند در واقع به این گونه باشند که رهبران جنبش و یا جنبش به حالت پسری که توسط پدر پس زده شده است، دچار حالت «خودزنی» شود و بخواهد با تبدیل خویش به یک «شهید» و یا با حالت « سرخوردگی» خویش در واقع به پدر نشان دهد که به خواست او و نفی خویش تن میدهد. این حالت نیز میتواند به حالات مختلف مذهبی و یا سیاسی رشد کند. در حالت بالغانه برخورد به سخنان رهبر بایستی اکنون جنبش و رهبری جنبش اسیر این حالت «افسردگی» یا اسیر خشم و میل نفی پدر و قانون و «پدرکشی» نشود، بلکه با توجه به شرایط کنونی به اشکال مختلف قانونی و مدنی به بیان خواسته خویش ادامه دهند، بدون آنکه خویش را به «گوسفند قربانی» تبدیل کند. دولت و رهبری نیز بایستی مانع حمله گروههای فشار به این جنبش شود و در حقیقت تلاش کند که این تحولات و رشد دو قطبی شدن جامعه ما بیشتر به شکل مدرن و بر اساس وحدت مشترک و وفاداری به حرکت در چهارچوب قانون و به شیوه مسالمت آمیز صورت گیرد. ازاین رو آقای احمدی نژاد بایستی اکنون به عنوان رئیس جمهور کنونی سعی در ایجاد این زمینه کند و مانع سرکوب جنبش توسط نیزوهای ضد شورش شود.. از طرف دیگر شورای نگهبان بایستی نشان دهد که او نیز خواهان رشد این قانونگرایی و حرکت در چهارچوب قانون است و به خواستهای بر حق کاندیداها رسیدگی کند. با آنکه احتمال حرکتی اینگونه از سوی شورای نگهبان، پس از سخنان رهبری، اندک است، اما هنوز هیچ چیز کامل مشخص نشده است و حرکات بالغانه جنبش میتواند تاثیرات خویش را بر کل تحول بگذارد. سخنان رهبری در واقع شکاف قدرتی و چالش نظری و قدرتی میان نگاههای مختلف درون حاکمیت و جنبش مدنی را به وضوح به نمایش گذاشت. درک این شکاف و ایجاد یک جنبش مشترک برای دستیابی به خواستهای حداقلی و درازمدت، وظیفه کنونی جنبش و جامعه مدنی است. وظیفه مشترک دولت و جنبش مدنی و نیز رهبری، اجرای این چالش کوتاه مدت و درازمدت بر بستر یک برخورد بالغانه و همراه با نقد و احترام به طرف و رقیب متقابل است .زیرا یکایک ما در نهایت دارای این هدف مشترک هستیم که هیچکدام خواهان خشونت و تکرار خطای عمومی « چرخه طغیان و سرکوب» نیستیم. شیوه غلط این است که به قول لکان فرد اسیر حالت و رابطه«رئال یا کابوسوار» با نگاه « غیر بزرگ» مثل نگاه رهبر یا آرمان خویش شود و دست به قتل و کشتار رقیب و یا دست به حالات «شهیدطلبی و قربانی کردن خویش برای آرمان» بزند. یک نمونه این حالت تیراندازی توسط نیروی بسیجی بر روی ملت است. یا اسیر حالت نارسیستی شیفتگانه/ متنفرانه با « دیگری» شود و خویش را بزرگ بنامد و دیگری را بد و زشت یا خس وخاشاک بنامد. خوشبختانه آقای احمدی نژاد این حرف خویش را پس گرفت. شیوه درست، حرکت پارادکس و بالغانه و ارتباط «سمبولیک» با « غیر و دیگری» است که این به معنای ادامه انتقاد و چالش عمومی بر بستر رواداری متقابل و احترام متقابل است. (3) بنابراین جنبش و کاندیداها بایستی اکنون خلاقیت مدرن خویش را نشان دهند و از یک سو به شیوه های مختلف به دفاع از خواست خویش ادامه دهند و همزمان به دام چرخه «طغیان و سرکوب» نیافتند. آنها همچنین نباید به دام حالت «فلج شدن و افسردگی» به خاطر سخنان رهبری نیافتند بلکه دقیقا با ارجاع به سخنان رهبر و موضوع ضرورت توجه به قانون و وحدت، از خواست خویش دفاع کنند تا قانون و وحدت به وجود آمده ضربه نخورد و حماسه انتخابات به فاجعه خشم و پارانوییای جمعی تبدیل نشود. از طرف دیگر این جنبش و رهبران مختلف آن بایستی به اشکال مختلف مذهبی و یا مدنی از رهبر و یا دولت و جامعه بخواهند که میان فرزندانش مساوات را رعایت کند و سخنان همه را بشنود و خواهان مناظره و چالش عمومی و در چهارچوب قانون در این زمینه باشند. در این مسیر است که هم اختلاف نظرها هر چه بیشتر بیان و مطرح میشود و همزمان یک رواداری مدرن و وحدت نو رشد یابد. زیرا مسلم است که این تحولات اجتناب ناپذیر هستند. اکنون دولت بایستی یا به شیوه «چینی» به سرکوب جنبش بپردازد و خود تحولات را به عهده بگیرد و یا جنبش هرچه بیشتر بلوغ خویش را نشان دهد و راههای نویی برای بیان خویش بیابد و از قدرت طنز و خلاقیت ایرانی و شوخ چشمانه خویش برای عبور از فانتزی خشمگینانه و یا حالات افسردگی عبور کند. ادامه «الله اکبر» پس از سخنان رهبر و خواست ادامه تظاهرات توسط کروبی و غیره نمادی از این تحول است. اما جنبش مدنی نباید اسیر میل تبدیل خویش به « قربانی و شهید تحول و خواست پنهان پدر خشمگین» بگردد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بهتر است نویسنده محترم توجه داشته باشند که رهبری و دولت به راهکارهای مقاله ایشان توجه ای ندارند و سناریوی از قبل طراحی شده خود را پیش میبرند پس بهتر است راهکارهایی برای ادامه جنبش در شرایطی که ناپدری بدترین تصمیمات ممکن را میگیرد مطرح شود!
-- زیبا ، Jun 21, 2009I am sorry but the leader had time for 12 years since khatami came into power and wanted to reorm the sstem and they did not let that happen.This regime is an evil regim and you can NEVER negotiate with evil.If you look at this people these people like basigis teses are people full of hate for their fellow citizens. They closed all the doors. And, they will close more doors if you let them. The TIME is today, and not tomorrow.
-- Mohsen ، Jun 21, 2009