خانه > گوی سیاست > انتخابات ایران > طبقه متوسط؛ رأی دادن یا رأی ندادن | |||
طبقه متوسط؛ رأی دادن یا رأی ندادننیکآهنگ کوثرnikahang@radiozamaneh.comیکی از مشکلات و دلمشغولیهای ستادهای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری در حال حاضر جلب آرای طبقه متوسط است. با وجود اینکه در چهار سال گذشته، قدرت طبقه متوسط ضعیفتر و ضعیفتر شده است، اما بهنظر میرسد بخش عمدهای از همین طبقه متوسط قصد ندارد با حضور در انتخابات ریاست جمهوری قدرت از دستداده خود را تا حدی بازیابد. در همین رابطه با دکتر کاوه احسانی، استاد دانشگاه ایلینوی، شهر شیکاگو گفت و گو کردهام.
آقای دکتر شما بارها به این مسأله اشاره کردید که در دوران آقای احمدینژاد طبقه متوسط ضعیفتر و ضعیفتر شده است. سوالی که برای ما وجود دارد این است که آیا این طبقه قصد خواهد داشت که برای قدرت یافتن مجدد در انتخابات شرکت کند و نتیجهای غیر قابل پیشبینی را رقم بزند؟ تا انتخابات صورت نگیرد جوابش را کسی نمیداند. برای اینکه حداقل در تجارب انتخابات قبلی یکی از مشکلاتی که دامنگیر طبقه متوسط است شکاکیتش نسبت به سیاست است و اینکه حس میکند به هر حال در چارچوب این نظام موجود شاید نماینده و سخنگوی خاصی ندارد. برای همین باید دید که آیا طبقه متوسط که بهنظر میآید در انتخابات قبلی، تعداد زیادشان شرکت نکردند و انتخابات را بایکوت کردند، فکر میکنند که شرکت مجدد به آنها کمک میکند یا خیر. درواقع منظورمان طبقه متوسطی که سیستم دانشگاهی به عنوان یک طبقه حرفهای تولید کرده یا کسانی که در بخش خصوصی و یا حتی بخش عمومی دولتی و اینها بهعنوان آدمهای متخصص یا صاحب سرمایه جلو آمدند. منظورمان از طبقه متوسط این است که باید دید آیا در غیاب آقای خاتمی که تا حدی به هر حال از لحاظ سیاسی فرهنگی و حتی اقتصادی نمایندگی این بخش را به عهده گرفت و در دو انتخابات از آن حمایت میشد، کاندیداهای دیگر میتوانند سخنگوی طبقه متوسط شوند.
بهنظر شما آیا حضور چهرههای شاخص که نزد طبقه متوسط هم صاحب اعتباری هستند در کنار بعضی از نامزدها به عنوان مثال قرار گرفتن غلامحسین کرباسچی در کنار آقای کروبی میتواند بخش عمدهای از طبقه متوسط را به کاندیداها جذب کند؟ بیتأثیر نیست. برای اینکه شخصیتهای سیاسی را میبینیم که جلو آمدهاند و موضع سیاسی گرفتند و صحبت سیاسی میکنند که در انتخابات قبلی خیلی هم فعال نبودند و آنقدر که آدم انتظار داشت شرکت نکردند. به هر حال کل جامعه در حالت یأسی در انتخابات چهار سال پیش ریاست جمهوری بود. این قشر نخبگان سیاسی حالا از آقای عبدی گرفته از آن طرف تا تمام کسانی که از آقای موسوی حمایت میکنند با انرژی و تبحر خیلی بیشتری جلو آمداند. ولی در سطح جامعه را که نگاه میکنیم آن انرژی و آن حمایتی را که آدم انتظار داشت مجدداً در این انتخابات ببیند، نمیبینیم. برای دومینبار بعد از انتخابات دوم خرداد واقعاً داریم میبینیم که انتخابات، رقابتی است. انتخابی که جلوی رأی دهندگان است میتواند تفاوتهای کیفی با همدیگر داشته باشند و آدم انتظار دارد که کل جامعه یک مقدار نشاط و انرژی بیشتری نشان دهد و درگیر شود. ولی از گزارشهایی که میشنوم و صحبتهایی که با دوستانی که درگیر هستند، میکنم بهنظر میآید که جامعه خیلی کمنشاط است. خیلی باور ندارد و به اصطلاح انرژی ندارد که شرکت کند یا نظری راجعبه این انتخابات دهد. برای همین بهنظر من تا حدی اگر جامعه منفعل بماند و به جایی رسیده باشد که به خاطر فشارهای اقتصادی و یأس سیاسی به این نتیجه رسیده باشد که این انتخابهایی که نظام و رژیم در جلویش گذاشته، پاسخگو نیست، و در انتخابات شرکت نکند، در آن صورت به نظر من آن ائتلافی که آقای احمدینژاد را سر کار آورده، کماکان میتواند موفق باشد. ولی اگر میزان مشارکت بیشتر باشد و آن اقشاری که قبلاً انتخابات را بایکوت کرده بودند به این نتیجه رسیده باشند که انتخابات روی زندگیشان تأثیر میگذارد و گزینههایی که جلویشان میگذارند با همین سیستم انتخاباتی علیرغم همه ضعفهایش تأثیر خیلی اساسی در کیفیت زندگی عادی و روزمره مردم میگذارد، در آن صورت شرکت میکنند. بهنظر من در آن شرایط آقای کروبی و آقای موسوی که میخواهند تا حدی نمایندگی این اقشار متوسط را داشته باشند، شانس خیلی بیشتری خواهند داشت. به نظر شما، آیا حاضر نشدن طبقه متوسط در انتخابات، برای همین طبقه نتیجه مثبتی دارد؟ به نظر من یک مشکل اساسی وجود دارد. سیستم ایران یک نظام جمهوری و تا حدی مختلط است، یعنی از یک طرف به هر حال حکومت دینی به شکل ولایت فقیه داریم و از طرف دیگر یک سیستم جمهوری. اینکه تصمیمگیری دست چه کسی است و انتخاب مردم تا چه حدی در تغییر و سیاستگذاری و غیره و ذالک تأثیر اساسی میگذارد، همیشه نامشخص مانده و به چانهزنیهای درون ساختار قدرت محدود میماند، ساختار قدرتی که به هر حال سیسال است که تغییر نکرده است. مشکل اساسی این است که در این کادر و نمانکلاتور طبقه حاکم بر ایران گردش همین است. همان کاراکترها همیشه حضور دارند همیشه در صحنه هستند تا خداییناکرده فوت کنند و دیگر نتوانند در صحنه بمانند. ولی از مدار خارج نمیشوند و همیشه همانها هستند و کس دیگر راه داده نمیشود. آیا همین مسأله باعث نمیشود که بخش عمدهای از طبقه متوسط عنایتی به انتخابات نداشته باشد و نخواهد اصلاً در این بازی وارد شود؟ در چنین شرایطی باورکردن به سیستم انتخاباتی و آن وجه جمهوری مشکل است. برای اینکه شما فکر میکنید که به هر حال اینها همان آدمهایی هستند که امتحانشان را پسدادند. مگر مملکت هفتاد میلیون نفری نمیتواند آلترناتیو سیاسی دیگری را جلو بگذارد؟ چرا حتی از کسانی که به این نظام وفادار هستند، آدمهای دیگر نمیآیند که قبلاً حضوری نداشتند. البته مورد آقای احمدینژاد است که شاید مورد خیلی خوبی نباشد. ولی به هر حال ایشان هم در انتخابات خیلی رقابتی جلو نیامد. مشکل ما درواقع با این سیستم این است. ولی از طرف دیگر تنها زمانی که فرم سیاسی این نظام، مردم را به طور وسیع درگیر میکند، فقط در این برهه انتخاب است که انتظارات اجتماعی بهطور سیستماتیک میتواند روی مواضع نمایندگان و یا آنطور که به هر حال خودشان مطرح میکنند و بستهبندی میکنند تا انتخاب شوند، تأثیر بگذارد. این یک مشکل اساسی نظام است که حلش نکرده برای اینکه همین معضل بایکوت و یأس و دوری از حوزه سیاسی را داریم. شاهد آن چهار سال وسط میشویم، فکر میکنند حتی اگر بتوانند این سیستم را تغییر دهند و یکمقدار بازتر و پاسخگوتر کنند، این برهه انتخابات را نمیشود نادیده گرفت. باید شرکت کرد. بهنظر من با عدم شرکت، تجربه این چهار سال اخیر را داشتیم. به جامعه ضربه میزند و همان مختصر صدایی را که این طبقه متوسط میتواند در صدای نظام سیاسی و اقتصادی داشته باشد، از جامعه میگیرد. ضربه وحشتناکی میزند و حتی نقش محدودی را که قشر حرفهای و متوسط تا حالا در ساختار سیاسی و اقتصادی داشته است، محدودتر میکند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|