Jun 2010


نابودی ارزش‌ها یا بی‌درایتی سیاسی

بهنام دارایی‌زاده: تجربه‌ی اخیر جنبش اعتراضی ایران، نشان داد که طبقه‌ی متوسط تا چه اندازه در پی‌گیری خواست‌ها و مطالبات مدنی- سیاسی خود، پیگیر، مصمم و در عین حال همچنان سردرگم است. به‌نظر می‌رسد که طبقه‌ی متوسط ایران نه تنها در تحولات سیاسی‌ که منجر به فروپاشی رژیم پهلوی شد نتوانست نماینده‌ی سیاسی مستقلی ارائه کند، بلکه همین امروز نیز رهبران سیاسی‌اش به‌واقع تعلق خاطری جدی به ارزش‌های بنیادین این طبقه نظیر فردیت، لیبرالیسم، لائیسیته و ... ندارند.



تبارشناسی کودتای شصت - بخش اول
جنبش سبز در پیوند با کودتای خرداد شصت؟

محمود دلخواسته: جنبش سبز کنونی در ایران اگر می‌خواهد از اغتشاش و ابهام، چه در تشخیص هدف و چه در شناسایی عواملی که استقرار هدف را ممکن می‌کند، خارج شود و سرعت گیرد راهی ندارد جز این که با ذهنیت- خاطرات تاریخی جامعه انس بیش‌تری بگیرد. متاسفانه در داخل و خارج گروه‌هایی از فعالان سیاسی هستند که برخی مقاطع زمانی مثل خرداد ۷۶ را بسیار بیش از آن‌چه واقعیت داشته باشد برجسته می‌کنند.



چگونه تالار مولوی به دستور رئیس دانشگاه تهران پلمب شد
یک نمایش کامل در چند پرده

امیر رسولی: تا سه‌شنبه اول تیرماه که ریاست دانشگاه تهران دستور داد در تالار مولوی را پلمب کنند، کسی فکرش را نمی‌کرد که تالار مولوی، این عمارت بدقواره در خیابان ۱۶ آذر خبرساز شود. اما در ایران خبرها به همین سادگی شکل می‌گیرند. همانطور که ظاهر تالار مولوی چندان ربطی به تاریخ و محتوای این عمارت ندارد، بسته‌شدن و پلمب کردن ناگهانی در این عمارت هم از چند سویه برخوردار است و از هر نظر که نگاه کنیم یک نمایش کامل در چند پرده است.



روایت‌هایی از تاریخ

سمیه دهبان: هر برگ تاریخ، داستان‌ها و روایت‌هایی را در دل خودش به امانت دارد. هر واقعه، چند راوی می‌تواند داشته باشد.بسته به راوی، هر واقعه می‌تواند به گونه‌های متفاوتی روایت شود. این روایت‌ها گاه می‌توانند متناقض هم باشند. گفته‌اند تاریخ را برنده‌ها یا آنهایی که در قدرت هستند نوشته‌اند. این جمله تا چه حد صحت دارد؟ اگر درست باشد، تا چه حد می‌توان به تاریخ اعتماد کرد؟ حوصله داری صفحه‌ی تاریخ را در این روزها با هم ورق بزنیم؟



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش دهم و پایانی:
در امتداد تاریکی

شهاب میرزایی: محله به محله و کوچه به کوچه و خانه به خانه فرق می‌کند. می‌توان گفت شاید حدود نیمی از مردم تهران الله‌اکبر می‌گویند. با چندتن از دوستانم همراه شده‌ام. یکی از آنها از جنوب شهر آمده است. می‌گویم بلندگوهای دولتی همه‌اش می گویند این اعتراضات متعلق به مردم شمال تهران است. ازجنوب شهر چه خبر؟ آیا آنجا هم مردم شب‌ها الله‌اکبر می‌گویند؟ می‌گوید نه آنجا از الله‌اکبر خبری نیست، اما منصفانه هم نیست که آنها را طرفدار حکومت بدانیم.



زبانی به رنگ «مقاومت»

شاهین نصیری: نهادهای قدرت، همواره به واسطه‌ی منحرف کردن افکار عمومی و دست‌کاری کردن قراردادهای اجتماعی، سعی در منفعل کردن جامعه‌ی مدنی دارند. ایدئولوژی غالب، فرایندی را تعیین می‌کند که از شاخص‌های آن می‌توان غیر سیاسی کردن توده‌ی مردم، ایجاد خرده‌فرهنگ‌های مصرفی، تعریف دشمن‌های انتزاعی و برجسته کردن هویت مقابل آن (مثل کافر، وطن‌فروش یا منافق) را نام برد. بنابراین هژمونی ایدئولوژیک، نقش تعیین‌کننده‌ای در ایجاد فرهنگ یک جامعه دارد.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش نهم:
روز آتش و خون

شهاب میرزایی: با توجه به سخنان تند و تیز آیت‌الله خامنه‌ای جمعیت زیادی آمده‌اند، اما همه سرگردان و پریشان هستند و نمی‌دانند چه باید بکنند و کجا بروند. مردم متفرقه سر دوراهی کشاورز- کارگر جمع می‌شوند و شروع به شعار دادن می‌کنند. ناگهان از چندسو به جمعیت حمله می‌شود. صدای شلیک تیر هوایی و دود گاز اشک‌آور در فضا می‌پیچد. جمعیت متفرق می‌شود و همه به سویی فرار می‌کنیم. از دوستانم جدا می‌شوم.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش هشتم:
بن‌بست گفت‌وگو

شهاب میرزایی: امروز از خواب بلند می‌شوم تا برای رفتن به نماز جمعه آماده شوم. دیروز بحث بر سر این بود که رفتن به نماز جمعه و دیده شدن جمعیت معترض می‌تواند تلنگری باشد برای آیت‌الله خامنه‌ای تا غیر خودی‌ها را هم ببیند. از طرفی دیگر معترضین هم بتوانند صدا و تصویر خود را از طریق دوربین‌های تلویزیونی به اقصا نقاط کشور برسانند، اما امروز نظرها عوض شده بود. اکثراً به این نتیجه رسیده‌اند که حضور در نماز جمعه فایده‌ای ندارد.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش هفتم:
راهی به جنوب نیست

شهاب میرزایی: وارد میدان توپخانه که می‌شویم، اوج گرمی هوا است. گفته‌اند امروز میرحسین موسوی به میان تظاهرکنندگان معترض خواهد آمد. مدتی ساکت در وسط میدان مرکزی می‌ایستیم. هربار جمعیت به‌سویی متمایل می‌شود. به‌نظر می‌رسد جمعیت دور خودش می‌گردد. بالاخره انبوه مردم به‌طرف خیابان فردوسی راه می‌افتد و آرام آرام به‌طرف بالا حرکت می‌کند.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش ششم:
دستبند سبز فوتبالیست‌ها

شهاب میرزایی: بیست و هفتم خرداد است و قبل از تجمع، بازی مهم ایران و کره جنوبی است. بازی که شروع می‌شود بر صفحه‌ی تلویزیون، تعدای از بازیکنان ایران با مچ‌بند سبز دیده می‌شوند. جالب این که در بین دو نیمه، مچ‌بندهای سبز باز می‌شوند. بازی با نتیجه‌ی مساوی تمام می‌شود و ایران از صعود به جام جهانی آفریقای جنوبی محروم می‌شود. به‌طرف میدان هفت تیر حرکت می‌کنیم. جمعیت متراکم از میدان به طرف بلوار کشاورز حرکت می‌کند.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش پنجم:
زمزمه‌ی اعتصاب

شهاب میرزایی: تجمع دیروز مثل یک خواب شیرین بود در حجم انبوه کابوس‌ها. پیش از این در بیش‌تر فراخوان‌های فعالان حقوق بشر، زنان و کارگران چندصد تا چندهزارنفر بیش‌تر شرکت نمی‌کردند، اما آن جمعیت‌ها کجا و جمعیت دیروز کجا؟ آن را باید هم چون مزه‌ای گس، سال‌ها زیر لب مزه کرد. گویی همه‌ی مردم شهر چیزی به شهرشان بدهکار بودند و دیروز بدهی‌شان را پرداختند. آنها که ترسیدند، آنها که فکر کردند برنامه لغو شده، اگر آمده بودند چه می‌شد؟



طبقه‌ی متوسط چیست؟ - بخش دوم
روح دینی طبقه متوسط

بابک مینا: طبقه‌ی متوسط در ایران، دو خاستگاه تاریخی مهم دارد. نخست پیش از انقلاب و در حوالی سال‌های چهل خورشیدی به بعد. در این سال‌ها با گسترش تدریجی نظام اداری، ارتش، و به‌خصوص دانشگاه‌ها، طبقه‌ی متوسط به‌وجود آمد. برآمدن سینمای موج نو، گسترش و همه‌گیر شدن جریان شعر نو، جنبش دانشجویی چریکی و بسیاری رویدادهای دیگر، همه مصادف با همین دوران و پیامد شکل‌گیری طبقه‌ی متوسط هستند



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش چهارم:
روز سه ملیونی

شهاب میرزایی: خبر راهپیمایی انقلاب تا آزادی از دیشب از طریق سایت، وبلاگ، تلفن، موبایل و بیش‌تر از همه دهان به دهان، بین مردم پخش شده ‌است. تا ظهر خبرهای ضد و نقیضی می‌رسد. عده‌ای می‌گویند تجمع به‌علت ندادن مجوز لغو شده ‌است. به‌هر جان کندنی هست با سرعت کم اینترنت، سایت‌های قلم و کلمه را باز می‌کنیم، اما در آن‌ها هم مدت‌ها است که چیز جدیدی نوشته نشده ‌است. طرف‌های ظهر خبری در سایت قلم می‌آید که خبر از لغو تجمع می‌دهد.



«امیدوارم حق‌ِ گرفتنی را بگیریم»

سمیه دهبان: هرازچندگاهی یک نامه دریافت می‌کنم. آخرین نامه، ماه گذشته دستم رسید. برخلاف هردفعه، فقط جمله‌ی اولش خصوصی بود و بقیه‌اش برای همه. تردید داشتم محتوا را با شما درمیان بگذارم. نمی‌دانستم این فقط حرف یک نفر است یا حرف خیلی‌ها. آیا بازهم حضور میلیونی توی خیابان‌ها خواهیم داشت؟ نمی‌دانستم ۲۲ خرداد چه اتفاقی می‌افتد. حالا که دو روز گذشته است، می‌توانم با خیال راحت برایتان یک نامه بخوانم. نامه‌ای از پدر کاوه از تهران.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش سوم:
یاد روزهای انقلاب

شهاب میرزایی: امروز که از خواب بلند می‌شوم تلفنی از دوستان می‌شنوم که در مناطقی از شهر تا صبح درگیری بین مردم و پلیس ادامه داشته‌ است. همه منتظر عکس‌العمل موسوی هستند. خبرهای ضد و نقیضی از بازداشت خانگی موسوی و کروبی و خاتمی می‌رسد. فیلم صحبت‌های همسر هاشمی درباره‌ی احتمال تقلب در انتخابات همه‌جا پخش شده و خیلی‌ها منتظر واکنش هاشمی هستند. خبر می‌رسد که هاشمی به قم رفته و با خبرگان و علما رایزنی می‌کند.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش دوم:
نبرد تن به تن

شهاب میرزایی: به خانه برمی‌گردم. یکی از دوستانم که در ستاد جوانان موسوی بوده نگران و خسته وارد می‌شود. بر او از ما سخت‌تر گذشته‌است. می‌گوید: ابتدا شهاب‌الدین طباطبایی، از اعضای ستاد مرکزی موسوی اعلام کرده بود که پیروز شده‌اند و همه برای جشن بزرگ پیروزی درروز ولادت «حضرت فاطمه» آماده باشند، اما وقتی به ستاد می‌رسند با چهره‌های پریشان محمدرضا خاتمی، مصطفی تاج‌زاده و عبدالله رمضان زاده روبه‌رو می‌شوند که می‌گویند: «کودتا شده‌است.»



گفت‌وگو با دکتر محمود دلخواسته
جنبش سبز و اندیشه‌ی راهنمای آن

بهداد بردبار: در آستانه‌ی سالگرد دهمین انتخابات ریاست جمهوری قرار داریم؛ انتخاباتی که از جانب مخالفان دولت با عنوان کودتا از آن یاد می‌شود. در یک‌سال گذشته، تحولات زیادی در عرصه‌ی سیاسی ایران صورت گرفته است. امروز ده‌ها تن از فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران، دانشجویان و فعالان کارگری در زندان به‌سر می‌برند و با محکومیت‌های طولانی روبه‌رو هستند. دکتر محمود دلخواسته تحلیل‌گر مسایل سیاسی ایران، از بیم‌ها و امیدهای جنبش سبز می‌گوید.



ده روزی که دنیا را تکان داد - بخش نخست:
دل تاریکی

شهاب میرزایی: اکثرا با خودکار آمده‌اند. قصه‌ی خودکارهایی که نوشته‌هایشان پاک می‌شود را همه شنیده‌اند. پیرمردی لرزان که به‌زور، نرده‌های پله را گرفته، جلویم ایستاده‌ است. مردم به او راه می‌دهند تا زودتر برود و رای بدهد. پشت سرم، مردی میانسال پسر نوجوانش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «با این که به سن رای نرسیده، اما از شوقش همراه من شده تا در صف رای بایستد.» اکثر کسانی که در صف هستند طرفداران میرحسین موسوی‌اند و درباره‌ی پیروزی او صحبت می‌کنند.



«جنبش سبز متفکرین خودش را خلق خواهد کرد»

بهداد بردبار: طی یک‌سال گذشته، جنبش سبز با فراز و نشیب‌های فراوانی روبه‌رو بوده است. در گفت‌وگویی کوتاه با حمید دباشی، رئیس دانشکده‌ی مطالعات خاورمیانه و آسیا در دانشگاه کلمبیا نظر او را در مورد تحولات اخیر ایران جویا شدم. دباشی معتقد است که برخلاف سنت خشونت‌آمیز جنبش های سیاسی در خاورمیانه، این بار با یک جنبش مدنی روبه‌رو هستیم که مشی غیر خشونت‌آمیزی را دنبال می‌کند.



نقش رهبر در جنبش سبز

امین کدیوری: جنبش سبز به‌جای حزب سیاسی، در بر گیرنده شبکه‌های اجتماعی است و به‌جای تمرکز بر خواست سیاسی واحد، به دنبال خواست‌های مدنی‌ای است که تضمین‌کننده‌ی حقوق اولیه‌ی تک تک افراد جامعه است. فرد در آن به رسمیت شناخته می‌شود و بالاتر از آن به‌طور رسمی به‌عنوان شهروند (فرد واجد حقوق مدنی، حق انتخاب آزادانه و حق تصمیم) شناخته می‌شود. کسی در آن ادعای رهبری ندارد و نمی‌کوشد تا خواست‌های خود را بر دیگران تحمیل کند.



طبقه‌ی متوسط چیست؟ - بخش اول
در معنا‌پریشی یک «مکان»

بابک مینا: مفهوم «طبقه‌ی متوسط»، در سال‌های اخیر از فرط کاربرد، در حال بی‌معنا شدن است. معمولاً طرفداران دموکراسی، هرچه را می‌پسندند به این طبقه نسبت می‌دهند. بنابراین طبقه‌ی متوسط، تبدیل شده است به چیزی شبیه «کلوب آدم‌های خوب، خوش‌قلب و لیبرال». در این‌جا از دو زاویه به طبقه‌ی متوسط می‌نگریم: نخست تلاش می‌کنیم طرحی از شاخص‌های فرهنگی و دینی این طبقه به‌دست دهیم. سپس به دو خاستگاه تاریخی این طبقه اشاره خواهیم کرد.



آفتابی که نمی‌تابد

آرمین مالکی: ممکن است بخواهیم از قول یک فعال حقوق بشری بگوییم که دال «من برای فرستادن محموله‌ی کمک‌های نوع دوستانه به ساحل غزه تلاش می‌کنم»، می‌تواند دارای مدلولی باشد مانند «وضعیت حقوق بشر در غزه اسفناک است» و یا این که «آگاهی جهانی به وضع اسفناک حقوق بشر در غزه در حال شکل‌گیری است و ما هم می‌خواهیم که این وضعیت خاتمه یابد». آن چه این رابطه‌ی نمادین را مسئله‌دار می‌کند، نه رابطه‌ی بین دال و مدلول، بلکه خود دال است.



در مبانی حقوق انسانی

بهنام دارایی‌زاده: بحث درباره‌ی فلسفه‌ی حقوق و یا تحلیل مبانی نظری آن‌چه «حقوق و آزادی‌های اساسی» نامیده می‌شود، بحثی است به‌نسبت مهجور و حتی تا اندازه‌ای مغفول در بین فعالین اجتماعی در جامعه‌ی ایران. عمده‌ی فعالین اجتماعی و حتی آن‌هایی که خود را به‌اصطلاح، فعالین حوزه‌ی «حقوق بشر» معرفی می‌کنند، کم‌تر در باب ماهیت و چیستی حقوق و آزادی‌ها بحث می‌کنند.



شبح دهه شصت و کشته‌شدگان‌مان

امین بزرگیان: فردی که در دهه‌ی شصت پدر یا برادرش توسط نظام سیاسی اعدام شده را نمی‌توان با روایتی از تاریخ قانع ساخت که مادر و خواهر یکی ازکشته‌شدگان جنگ آن را می‌پذیرند. دقیقاً پیوند بین این دهه و تجربیات شخصی و خاطرات ماست که ما را در دهه‌ی شصت گیرانداخته است. ایدئولوژی، از سوگواری ما نسبت به فاجعه‌ی دهه‌ی شصت جلوگیری کرد و کسی به معنای واقعی نگریست. کشته‌شدگان‌مان همواره به چیزی «تقدیم» شدند. به جای عزا بازتولید کردیم.



نابودی ارزش‌های طبقه‌ی متوسط

بابک مینا: سال‌هاست که پاره‌ای از روشنفکران ایرانی از مفهوم انحطاط صحبت می‌کنند. البته درک آن‌ها از این مفهوم، بسیار کلی و گاه بسیار انتزاعی است، اما اگر به شیو‌ه‌ای جامعه‌شناسانه به این مفهوم بنگریم درخواهیم یافت که چندان هم بی‌راه نیست. این مفهوم بیانی از زوال ارزش‌های طبقه‌ی متوسط در ایران پس از انقلاب است. تمام محدودیت‌ها و فشارهای بعد از انقلاب را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: تلاشی گسترده برای نابودی ارزش‌های طبقه‌ی متوسط.