خانه > خیابان > خطوط خیابانی > نابودی ارزشهای طبقهی متوسط | |||
نابودی ارزشهای طبقهی متوسطبابک میناسالهاست که پارهای از روشنفکران ایرانی از مفهوم انحطاط صحبت میکنند. البته درک آنها از این مفهوم، بسیار کلی و گاه بسیار انتزاعی است، اما اگر به شیوهای جامعهشناسانه به این مفهوم بنگریم درخواهیم یافت که چندان هم بیراه نیست. این مفهوم بیانی از زوال ارزشهای طبقهی متوسط در ایران پس از انقلاب است. تمام بگیر و ببندها، محدودیتها و فشارهای بعد از انقلاب را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: تلاشی گسترده برای نابودی ارزشهای طبقهی متوسط. میتوان بهجای طبقهی متوسط، گذاشت ارزشهای بورژوایی؛ بهشرط این که این کلمه را در معنایی بسیار کلی در نظر بگیریم؛ ارزشهایی مانند: احترام به حقوق فردی، خانوادهی هستهای، برابری نسبی زن و مرد (دست کم در معنای حقوقی)، ملیگرایی، دموکراسی، ارزش داشتن بدن و خواهشهای تنانه، باورهای دینی حداقی و یا خداناباوری و غیره. طبقهی متوسط در سالهای پس از انقلاب، کوشش بسیاری کرد تا این ارزشها را به نسل بعد منتقل کند. از طرف دیگر دولت هم کوشید این ارزشها را بزداید. در این نبرد، پیروز مطلق، طبقهی متوسط بوده است.
در مورد ارزشهای جانشین، هیچگاه توافقی درون دولت وجود نداشت. دولت در هر دورهای، مدلی ارائه میداد برای جانشینی ارزشهای طبقهی متوسط. برخلاف دولت، رقیبش هیچگاه موضع خود را تغییر نداد و یکسره و بیوقفه نبرد را دنبال کرد. کار بهجایی رسید که آرام آرام، خود دولت بخشی از این ارزشها را پذیرفت و حتی رواج داد. امروز دوباره این نبرد، بیشباهت به نقطهی آغاز آن نیست. دولت ـ پس از چند عقبنشینی ـ با یک تیم تازهنفس وارد زمین بازی شده است و طبقهی متوسط هم متکی به نسل جدید خود است. نسلی که آن را از چنگ دولت نجات داده است. آیا این نبرد نهایی است؟
طبقهی متوسط در این سالها گرچه با جدیت برای بقای ارزشهایش جنگیده است، اما از طرف دیگر نگران شکست هم بوده است. هراسی جمعی و گاه پنهان در این طبقه، از زوال ارزشهایش وجود داشته است. این هراس، و فشار نبردی سخت با دولت باعث شده است این طبقه، گاه بهزبانی ارتجاعی و واکنشی پناه ببرد. چند نمونه میتواند این پدیده را روشن کند: امریکاپرستی، ملیگرایی افراطی و گاه حتی نژادپرستانه، ضدیت با تهیدستان و بدبینی شدید به طبقهی کارگر، نوستالژی بهدوران پهلوی و غیره. اینها ارزشهای جاافتاده و مشروع طبقهی متوسط نیستند، اما کموبیش در لایههایی از ناخودآگاه این طبقه وجود دارند. هرچه قدر هراس از زوال بیشتر میشود، این واکنشهای ارتجاعی نیز بیشتر میشوند. از این واکنشهای ارتجاعی باید ترسید و محدودش کرد. بیرحمی و سختی نبرد، مجوزی برای عقبنشینی به ارزشهایی ارتجاعی و واکنشی نیست. این واکنشها این طبقه را در لاک خود فرو میبرد، و در عمل راه دولت را برای جذب طبقات پایین میگشاید. طبقهی متوسط امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند اتحاد با طبقات دیگر است. اگر بتواند این اتحاد را شکل دهد و جنبشی ملی را رهبری کند، در عمل نبرد را برده است و اگر نتواند باید منتظر زوال واقعی ارزشهایش باشد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خیلی جالب بود.
-- بدون نام ، Jun 2, 2010موضوع جالبی بو اما خیلی گنگ و گذرا نوشته شده بود
-- بدون نام ، Jun 2, 2010موضوع بسیار جالبی را مطرح کردید اما نکات بسیار ناگفته یا نیمه گفته بجا ماند.
-- سارا ، Jun 2, 2010ببینید طبقه متوسط همانطور که اشاره کردید صفات و خصوصیات مشترک دارد . اما این نکته را نگفتید که بعد از انقلاب طبقه متوسطی بوجود آمد که از قشر بسیار بسیار پایین و حتی لمبن جامعه بود. این قشر از نظر اکونومی و از نظر اجتماعی یعنی بوزیشن مقام و قدرتی را صاحب شد که نرمهاو ذهنیت و ریشه آن را نداشت. وضعیت خوب اکونومی یا موقعیت خوب یا امکان تحصیلات بسیار بالا بطور خودبخود فرهنگ و ذهنیت طبقه متوسط را بهمراه نمی آورد. در واقع طبقه متوسط واقعی همان افرادی بودند که مهاجرت کردند ویا جدا در کنار جامعه گذاشته شدند. شما الان ببینید که ادبیات یا هنر به هر شکلی مصرف کننده و یا تولید کننده آن طبقه متوسط است چه وضعیت اسفناکی دارد. همین را بگیرید بروید جلو. روابط خانوادگی ارزشها و نرمها همه وهمه حکایت از رشد و تسلط نوعی فرهنگ لمپنیسم است. یعنی طبقه ای که ریشه ای نداشته و ظاهرا فاکتورهای طبقه متوسط را صاحب است.
تحلیل جالبی بود. از منظر بسیار ظریف و جالبی جدال سی ساله جامعه و حکومت را بررسی کردید.
-- کوروش ، Jun 2, 2010کاش در پانوشت خانواده هسته ای را تعریف میکردید. http://en.wikipedia.org/wiki/Nuclear_family
عالی
-- بدون نام ، Jun 2, 2010مثل همیشه
شما ايده اي را در ذهن داريد كه طبقه متوسط ايران بايد براي پيشبرد اهداف و ارزش هاي خود با طبقات ديگر جامعه پيوند برقرار كند و در عين حال از افراط و تفريط ها بپرهيزد.
-- علي ، Jun 2, 2010اين ايده بسيار خوبي است و ديده مي شود كه در تحليل جنبش سبز و حتي در رهبري آن هم تا حد زيادي مطرح مي شود. اما تعريف شما از طبقات ايران گويي چيزي مختص به خودتان است و هيچ مرجع و يا حتي معياري هم براي اين تعريف نمي آوريد. اين نقد به خصوص وقتي وارد است كه تاكيد داريد از ديدگاه "جامعه شناسانه" مساله را بررسي مي كنيد! شما طبقه متوسط را طبقه بورژوا در نظر مي گيريد. بعد ارزش هايي را به عنوان ارزش هاي بورژوازي (از ديد خودتان!) تعريف مي كنيد و باز آنها را همان ارزش هاي طبقه متوسط معرفي مي كنيد.
همان طور كه در ابتدا گفتم، در ايده اصلي بحثي نيست و بايد آن را در فضاي عمومي بسط داد و مطرح كرد اما چه كسي گفته كه مثلا براي طبقه متوسط ايران ارزش "خداناباوري" مطرح است؟ ديگر ارزش هايي را هم كه شمرده ايد، با كمي اغماض شايد بتوان به طبقه روشنفكر نسبت داد و نه متوسط!
حال وقتي چنين تعريفي از طبقه متوسط ارائه مي دهيد، طبيعي است كه از برخي واكنش هاي او هم شگفت زده شويد و آن را نوعي "ارتجاع" بناميد! و ...
به نظر مي رسد بحث درباره لزوم ايجاد پيوند ميان اعضاي جامعه را يا بايد در سطحي عمومي تر و به زباني ديگر مطرح كنيد و يا اگر مي خواهيد در حوزه اي خاص، مثل جامعه شناسي، سخن بگوييد؛ تنها كلمات اختصاصي اين حوزه را وام نگرفته و در تحليل ها و حتي تعريف ها دقت بيشتري به خرج دهيد
ممنون از موضوع مهمی که پیگیر شدین.
-- بدون نام ، Jun 2, 2010به نظر من به جای طبقه متوسط باید از طبقه تحصیل کرده و روشنفکر استفاده میکردید. در هر حل مطلب خیلی خوب و جالبی بود.
-- sepideh ، Jun 2, 2010طبقه متوسط به عنوان یک پدیده فرهنگی قبل از انقلاب وجود نداشت، جامعه از نظر فرهنگی همگون بود. دیدیم که در انقلاب 57 استاد دانشگاه با و در کنار اوباش ها شعار های یکسانی می داد و خواسته های یکسانی نیز داشتن: بازگشت به قرون وسطی!!!. اما از قرار معلوم این طبقه متوسط (فرهنگی) یک پدیده جدیدی است که در این 10 ، یا 15 سال اخیر شکل گرفته و خود را در جنبش سبز نشان داد.
-- جهانگیر ، Jun 3, 2010به عنوان پدیدار شناسی خوب نوشته شده تا وسطاش... بعد یک هو معلوم می شه پدیدارشناسی نیست... شما روشنفکر ارگانیک طبقه متوسط هستید؟ ..در ضمن ارزش گذاشتن به خواهش های تنانه ارتباطی به ارزش های بورژوایی نداره ، حالا هرچقدر هم که مایلی گسترده اش کن...
-- آرمین مالکی ، Jun 3, 2010به نظر بنده این موضوع خیلی مهمی در تاریخ معاصر ایران هست که کمتر به ان توجه شده است.انقلاب مشروطه در ایران دقیقا خواسته های طبقه متوسط یا همان خرده بورزوازی بود واکثر رهبران وروشنفکران ان زمان فرزندان این طبقه بودند .پس از تعبید رضاه شاه این طبقه شروع به رشد سریع میکنه.متاسفانه روشنفکران و چپگرایان ما نتوانستن تحلیل دقیقی از این طبقه در ایران ارایه بدهند.و متاسفانه نویسنده گرامی خواسته های طبقه بورزوازی وخرده بورزوازی را یکی دانسته
-- میرزاخانیان ، Jun 3, 2010موضوع جالبی بود ولی متاسفانه از حد کلی گویی خارج نشد. لازم بود بعد از بیان هر ادعا، مثال مرتبطی هم میزدید تا حجتی باشد بر مدعای شما. منظورم این است که اگر کسی ایران زندگی نکرده باشد ممکن نیست بفهمد شما چه می گویید. چون هیچ مثال و نمونه ای مورد اشاره شما نیست.
در ضمن با سارا موافقم. لمپنیسم و سقوط ارزشهای اخلاقی، فرهنگ بی تفاوتی، خرافه و ترس، خشونت و تسلیم در برابر زور از دستاوردهای بسیار ارزشمند برای نظام حاکم است و در تحکیم چنین فرهنگی تا حدود بسیار زیادی موفق بوده است.
-- آریا ، Jun 3, 2010بسیار بسیار عالی بود.مرسی
-- ضد ولایت وقیح ، Jun 4, 2010اصل موضوعی که انتخاب کردید بسیار به جا و در شرایط کنونی زیرکانه و به کار شناخت بهتر برای مبارزه در راه دموکراسی می آید. اما به نظر می رسد مطلب نیاز به بست بیشتری داشته، اما آنقدر به نکته ی مهمی اشاره کردید و از دید بررسی شدن هنوز مقاله ای نخوانده بودم که به این ضراحت این بحث را پیش کشیده باشه به همین سبب فکر می کنم باب موضوعی را باز کردید که مقالات بسیاری جا دارد تا دوستان جامعه شناس و آشنا به مسائل پیرامونش بنویسند و گقتگو شود.
-- شهرزاد ، Jun 4, 2010و چه لذتی می برم از عزیزان مخاظب که بسیار هوشیار و فهیم به محض اینکه موضوعی ارزش داشته باشه به آن واکنش نشان می دهند و اکثرا هم نکات به جایی را مطرح می کنند. به نظر من هم در مورد طبقه روشنفکر و متوسط کمی موضوع را در هم آمیختید در این مقاله اما آنقدر باز کردن این مبحث خوب و ارزشمند بوده که از دید من ذره ای از ارزش مطرح کردن این موضوع نمی کاهد. بسیار جای آفای عبدی کلانتری را خالی می بینم که در این باره مطالب خوبی حتما می توانند تهیه کنند.
راستی مسئول کامنت های رادیو زمانه، خیلی از شما تشکر می کنم از وقتی سیاست تازه را یک سالیست حدودا پیش گرفته اید شاهد کامنت های متنوع تر خواننده ها هستم و احساس مثبت تری از اجرای دموکراسی در سایت شما دارم. زنده باشید
به نظر من شکست فرهنگی جمهوری اسلامی بیشتر حاصل اشکال مبانی تئوریک خودش بوده است تا نبرد با طبقه متوسط. آنها تصور کرده بودند که فقط کافی است در قدرت قرار بگیرند و منابع را در دست داشته باشند، آنگاه همه چیزهای خوب با پسوند اسلامی متولد می شود. در گذر سی سال آنچه به چشم من می آید توهم آنها چه در مورد چیزهای خوب و چه در مورد مکانیسم آن است. طبقه متوسط تا جایی که توانسته و زیر فشار حکومتی زندگی خودش را کرده، چندان هم نبرد نکرده است. البته شاید زندگی به سبک خود را بشود نبرد به حساب آورد، ولی من فکر می کنم رفتار تثبیتی بوده است و نه تهاجمی. از سوی دیگر انبوه ادمهای تولید شده بعد از انقلاب که قرار بود سربازان اسلام باشند عملا دردسر حکومت شد و به نفع طبقه متوسط تمام شد. تازه این شکست فرهنگی به لطف جنگ دیر خود را نشان داد. شاید خوب باشد طبقه متوسط از این به بعد نبردی را با اعتماد به نفس آغاز کند، نبردی تهاجمی به معنی اشاعه فرهنگ طبقه متوسط و خروج از موقعیت دفاعی.
-- ممدآقا ، Jun 4, 2010بورژوازی ایرانی را باید تیپ اجتماعی تعریف کرد که ریشه در رانت دولتی در کشور ما دارد بوِیژه در دو دهه اخیر و از این رو دارای ویژگی ها و اهداف طبقه بورژوا بویژه بورژوازی غرب اروپا نیست ،نویسنده بهتر میداند که بورژوازی در اروپا بعنوان یک طبقه توانمند اقتصادی بر مبنای قرار دادی معروف به حقوق بورژوازی در یک مصالحه با اریستوکراسی ظهور کرد. بورژوازی ایرانی خرده دستیاران اقتصادی خود دولت است و اساسا فرهنگ مقاومت در برابر دولت و فرهنگ تمایز از دولت را بعنوان یک ارزش دنبال نمی کند. در حالیکه طبقه متوسط ایرانی به اتکا سرمایه فرهنگی و در تقابل با دولت ظهور کرده است و از نظر اقتصادی بشدت شکننده است. به این دلیل با یکی کردن ارزشهای بورژوازی با آرمانهای طبقه متوسط با تردید بتوان تقابل طبقه متوسط رو با دولت با نام ارزشهای بورژوازی تحلیل کرد.
-- ف ، Jun 4, 2010