خانه > خیابان > خطوط خیابانی > نابودی ارزشها یا بیدرایتی سیاسی | |||
نابودی ارزشها یا بیدرایتی سیاسیبهنام دارایی زاده۱. یادداشت دوست خوبم بابک مینا با عنوان «نابودی ارزشهای طبقهی متوسط» اشارهایست بهجا به شکاف آشکاری که بین ارزشهای مدرن طبقهی متوسط و ارزشهای تحمیلی یک دولت سنتی- مذهبی در ایران وجود دارد. «تضادی فرهنگی» که بهزعم نویسنده، عامل اساسی تمامی سرکوبهای سیاسی، خصوصاً در سالهای دههی شصت و نیز در مقطع پرتنش کنونی است. مقطعی که اگر با پیروزی طبقهی متوسط همراه نشود آغازی بر زوال ارزشهای بنیادین آن خواهد بود. ۲. شکی نیست که خاستگاه اجتماعی بخش مهمی از مخالفین فکری- سیاسی دولت در ایران، طبقهی متوسط شهری است. طبقهای که در سالهای میانی دههی پنجاه، بهطور محسوسی رشد کرد، ارزشهای مدرن خود را آفرید و در انقلاب سال ۵۷ نیز بهطور مشخصی مشارکت جست. همانگونه که «بابک مینا» در یادداشتش به آن اشاره میکند، بهرغم ضربهی سختی که در طول سالهای میانی دههی ۶۰ متحمل شد، این طبقه توانست هویت اجتماعی خود را تا اندازهی قابل ملاحظهای حفظ کند. هویتی که هرچند به واسطهی فضای بستهی اجتماعی نتوانست نمایندهی سیاسی مستقلی معرفی کند، اما رفرمیستهای حکومتی بهخوبی توانستند از پتانسیل قوی نسلهای جدید آن در منازعات سیاسی خود سود بجویند. ۳. تجربهی اخیر جنبش اعتراضی ایران، نشان داد که طبقهی متوسط تا چه اندازه در پیگیری خواستها و مطالبات مدنی- سیاسی خود، پیگیر، مصمم و در عین حال همچنان سردرگم است. بهنظر میرسد که طبقهی متوسط ایران نه تنها در تحولات سیاسیای که منجر به فروپاشی رژیم پهلوی شد نتوانست نمایندهی سیاسی مستقلی ارائه کند، بلکه همین امروز نیز رهبران سیاسیاش بهواقع تعلق خاطری جدی به ارزشهای بنیادین این طبقه نظیر فردیت، لیبرالیسم، لائیسیته و ... ندارند. از جانبی دیگر طبقهی متوسط شهری بهرغم تجربهی انقلاب ۵۷، هنوز از قدرت و توان سایر نیروهای اجتماعی در روند تحولات سیاسی جامعهی خود غافل است. به بیانی دیگر، هنوز در تعریف راهبردهای کلان سیاسیاش تقریباً هیچ جایگاهی را برای «حاشیه» و یا «پیرامون» خود قائل نیست. برای نمونه، این طبقه هنوز تکلیف خودش را با جنبشهای قومیتی و یا حرکتهای کارگری بهخوبی روشن نکرده است. در سراسر تجمعات و گردهماییهای پیش از انتخابات و نیز اعتراضات خیابانی بعد از آن، کمتر شاهد آن بودهایم که شعار و یا خواستهای با مضمونی عدالتخواهانه مطرح شود. این ضعف به خودی خود اسباب بیاعتمادی و بدبینی سایر گروههای اجتماعی را فراهم آورده است که بهنوعی در مرکز و میانه حضور ندارند. چرا باید اول ماه می حتی به اندازهی چهارشنبه سوری و سیزدهبهدر نیز در کانون توجه کنشگران سیاسی این طبقه قرار نگیرد؟ ۴. برخلاف آن ایدهای که بابک مینا مطرح میکند، بهنظر نمیرسد که در طول این سالها طبقهی متوسط مدرن برندهی مطلق مواجههی ارزشی با حاکمیت فعلی بوده باشد. واقعیت این است که در بسیاری از جنبهها، دولت ایران توانسته با توسل به قدرت رسانهای خود و نیز سیستمهای کلان آموزشیاش، برخی از ارزشهای مورد نظر خود را نظیر نفی خردگرایی، طرد فردیت و... تا اندازهی زیادی اشاعه دهد. این در حالی است که در تمامی این سالها این طبقه حتی از معرفی یک نمایندهی سیاسی نیرومند نیز که سخنگوی واقعی منافع آنها باشد ناتوان بوده. ۵. بهنظر نمیرسد که عامل شکست طبقهی متوسط ایران، صرفاً حجم گسترهی فشارهای سیاسی حاکمیتی باشد که در تقابل با ارزشهای بنیادین این طبقه خود را تعریف میکند. به واقع، بخش بزرگی از این عدم کامیابیهای سیاسی، معلول بیتدبیری و بیدرایتی خود این جریان اجتماعی است، اما به رغم این تجربهی تاریخی، چنانچه این ضعف اسباب شکست سیاسی دیگر را برای این طبقه فراهم آورد، نباید آن را آغاز زوال و یا انحطاط ارزشهای مدرن در جامعهی ایران تلقی کرد، بلکه آن را بیشتر باید به مثابه سندی تاریخی در بیکفایتی گروههای مرجع ایرانی دانست. گروههایی که بیش از همه در طبقهی متوسط فعلی ایران جای دارند.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آن ها که بحث را طبقاتی می کنند سر در گم می شوند .
-- بدون نام ، Jun 25, 2010مقاله آقای مینا قبول دارم که ضعیف بود
-- roozbeh ، Jun 26, 2010طبقاتی کردن مقوله دمکراسی در ایران، بزرگترین ضربه به این جنبش آزادیخواهی در ایران است. علت موفقیت جنبش هایی نظیر مشروطیت، ملی (دولتی) کردن نفت، ویا جنبش جابجایی قدرت در سال ٥٧ در فراطبقاتی بودن آنان بود. درک و بینش طبقاتی و در ادامه آن گزینش سیاست و عملکرد طبقاتی یکی از بزرگترین علت های شکست روشنفکرهای ایرانی است. دین افیون ملت هاست و اندیشدن طبقاتی افیون روشنفکران چپ ایرانی!
-- homayoun ، Jun 27, 2010