خانه > خیابان > دیوارنوشتهها > روح دینی طبقه متوسط | |||
روح دینی طبقه متوسطبابک مینادین: حوزهی دینی در جوامع اروپایی، کموبیش رو به زوال است. در اروپا سلایق دینی، چندان موجب تمایز گروهی نمیشود. بههمین دلیل برخی از جامعهشناسان در اروپا توجه زیادی به سلایق دینی، بهعنوان ابزاری برای تعریف اقشار اجتماعی ندارند. در ایران اما، حوزهی دینی، خصوصاً بعد از انقلاب بسیار مهم است و سلایق دینی نقشی تعیینکننده در هویت طبقاتی و گروهی دارند. در ایران بعد از انقلاب، سلیقهی دینی معنایی سیاسی نیز پیدا کرده است. همین امر اهمیت این حوزه را دوچندان میکند. سه گروه به نسبت متمایز را میتوان درون طبقهی متوسط از نظر نوع دینداری تشخیص داد: نخست بی خدایان. این گروه کاملاً از حوزهی دینی بیرون است و مرزبندی مشخصی با هرگونه ایمان مذهبی دارد. آنها ممکن است گاه از زبانی مذهبی برای بیان روزمره استفاده کنند، اما بههرحال حس فاصلهی درونی مشخصی با هرگونه ایمان دارند. بسیاری ازاین گروه، تصور میکنند به این دلیل که دیندار نیستند، افرادی بسیار مدرن، آزادیخواه و علمگرا هستند. در مقابل این گروه، دیندارانی قرار دارند که به «فرم» دین، کم و بیش وفادار هستند. منظور کسانی هستند که بهدین، به مثابه مجموعهای از اعتقادات ـ اعمال مینگرند. برای آنها اشیای مذهبی، مانند مهر، تسبیح، جانماز و غیره از اعتبار خاصی برخوردار هستند. آنها در«زمانی دینی» زندگی میکنند. یعنی اوقات شرعی، محرم و یا رمضان در زندگیشان نقشی مهم ایفا می کند، اما دو ویژگی مهم آنها را از دینداران کاملاً سنتی جدا می کند: اول این که فردیتی به نسبت فعال و خودآگاه در نوع دینداری آنها مستتر است. به بیان دیگر دین برای آنها تاحدی معنای شخصی دارد و مناسک دینی به نسبت محدود است. دوم این که خود را از شکل دینداری رسمی حکومتی جدا میکنند.
دین در نزد گروه سوم که در میانه قرار دارند، معنایی کاملاً شخصی شده و بیفرم یافته و کم و بیش، تبدیل به معنویتی فردی شده است. بخش هایی از آنها بهنوعی عرفان هنری و ادبی گرایش دارند. فرم های دینی برای آنها بیشتر جنبهای انتخابی و شخصی دارند. مفهوم خدا در نزد ایشان، کمتر دارای تناقضات الهیاتی است. برای ایشان خدا همیشه مهربان و بخشنده است. در میان لایههایی از این گروه، گرایشی به ادیان خاور دور دیده میشود. در طبقهی بالا نیز گرایشهای مشابه دیده میشود. حس دینی گروه دوم و سوم، گاه با حسی پوچانگارانه همراه است. این دو گروه، نسبت به دیگر طبقات بیشتر مستعد فهم زوال ارزشهای دینی هستند. ممکن است حتی این آگاهی از زوال، شکلی جزمیتر و کلیتر به خود بگیرد. بهخصوص در لایههای فرهیختهتر این دو گروه، ممکن است به شکل بدبینی و بیتابیهای درونی و شبهعرفانی خود را نشان دهد. راه حل معمول هردو گروه اما درنهایت ساختن معنایی شخصی از امر قدسی است. تاخیر یا شکست در ساختن این معنا، معمولاً با سرگردانی همراه است، اما این سرگردانیها را کمتر میتوان به آنچه در مسیحیت تحت عنوان «بحران ایمان» وجود دارد، ربط داد. این سرگردانیها معمولاً زودگذر هستند. پشت حس دینی طبقهی متوسط، نوعی آگاهی اخلاقی نهفته است. افراد حتی گاه سعی می کنند دین را به نوعی اخلاق والایش شده تقلیل دهند. در این حس دینی، اعتراضی سیاسی نیز پنهان است. بهخصوص در نزد گروه دوم. این گروه با وسواس خستگیناپذیری سعی میکند خود را از دینداری حکومتی جدا کند و رنگی اخلاقی و اعتراضی به ایمان و دینداری خود بدهد. نمود واضح آن را در شعارهای مذهبی جنبش سبز میبینیم. از آن جمله: موقعیت و رابطهی زن ـ مرد، مسئلهی تحصیلات و آموزش، وضعیت خانواده، ساختار خویشاوندی، روابط میان نسلها، گرایش سیاسی طبقهی متوسط و موقعیت آن در حوزهی سیاسی و قدرت. به این فهرست باز هم می توان افزود. در اینجا اما اشارهای تاریخی لازم است: دو خاستگاه تاریخی طبقهی متوسط در ایران، دو خاستگاه تاریخی مهم دارد. نخست پیش از انقلاب و در حوالی سالهای چهل خورشیدی به بعد. در این سالها با گسترش تدریجی نظام اداری، ارتش، و بهخصوص دانشگاهها، طبقهی متوسط ـ که پیش از آن لایهای بسیار نازک از جامعه را در برمیگرفت ـ بهوجود آمد. برآمدن سینمای موج نو، گسترش و همهگیر شدن جریان شعر نو، جنبش دانشجویی چریکی و بسیاری رویدادهای دیگر، همه مصادف با همین دوران و پیامد شکلگیری طبقهی متوسط هستند. پیامدهایی که خود اثرگذار بودهاند و روح اولیهی این طبقه را شکل دادهاند. این طبقه را طبقهی متوسط قدیم مینامیم. این طبقه در انقلاب ایران شرکت کرد و پس از آن بهطور وسیعی سرکوب شد و از صحنهی قدرت به بیرون پرتاب شد. نوستالژی جمعی این بخش مهم از طبقهی متوسط، به «دوران خوش گذشته» برمیگردد؛ به روزهای تولد آن در سالهای چهل و پنجاه. تصور این طبقه از خود بسیار مدرنتر، و آزادیخواهانهتر از چیزی است که در واقعیت وجود دارد. این طبقه به دلیل تفاوت قطعی و روشنی که با حکومت دارد، همیشه فکر میکند بر حق است. آنها معمولاً خود را سرآمد جامعهی ایران، و یا ایرانیان واقعی میدانند.
«طبقهی متوسط جدید»، بعد از انقلاب و در دوران موسوم به سازندگی شکل گرفت. ریشهی بخشی از این طبقه از طبقات پایین است و بخش بزرگ دیگر از خردهبورژوای مذهبی و سنتی تشکیل شده است. تشکیل این طبقه و نزدیکی فرهنگی و سیاسی آن به طبقهی متوسط قدیم، نقشی مهم در آنچه جنبش دموکراسیخواهی خوانده می شود، ایفا کرده و میکند. با تشکیل این طبقهی جدید بود که طبقهی متوسط به نیروی سیاسی ـ اجتماعی بزرگی تبدیل شد. دینداری همراه با فرم و مناسک، معمولاً متعلق به این بخش از طبقهی متوسط است. رابطهی این دو لایه از طبقهی متوسط، موضوع جالبی است. بخشهای قدیمیتر بهطور مداوم اصرار دارند خود را از «تازهواردان» جدا کنند و به آنها گوشزد کنند که قواعد رفتاری این طبقه را بلد نیستند. کار حتی در موارد حاد به تحقیر طرف مقابل میکشد. در مقابل، طبقهی متوسط جدید با تاکید بر دینداری خود تصور میکند تودهی عمیقاً مذهبی مردم ایران را بهتر میشناسد و بهتر با آنها رابطه دارد. این تصور در بیشتر موارد توهم است و ریشه در نوعی نوستالژی بازگشت به ریشههای طبقاتی دارد. یک نمود سیاسی این مسئله، گرایش برخی از اصلاحطلبان به تودهی مردم بعد از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 بود. آنها ناگهان فکر کردند زیادی به طبقهی متوسط قدیم چسبیدهاند و باید به توده بازگردند. در واقع بازگشتی در کار نیست. آنها سالهاست که به گونهای بازگشتناپذیر از خاستگاه طبقاتی خود جدا شدهاند. آنها طبقهی متوسط قدیم را گروهی در اقلیت و اندکشمار میدانند و وقتی دعوا بالا میگیرد آنها را بهنوعی متهم به غربزدگی و فاصله با ارزشهای بومی میکنند. در این کار البته میکوشند زبانشان را از ایدئولوژی رسمی حکومت جدا کنند. بخشی از دعوای مذهبیها ـ سکولارها در درون جنبش سبز، ریشه در همین شکاف ظریف تاریخی درون طبقهی متوسط دارد. جالب اینجاست که نه به لحاظ سیاسی و اقتصادی و نه از نظر فرهنگی، این دو بخش از طبقهی متوسط نمیتوانند از هم جدا شوند. بنابراین دیدهایم که حتی پس از کینهتوزانهترین و تندترین کشمکشها، باز نیرویی ساختاری آنها را کنار هم قرار میدهد. در نگاهی بسیار کلی میتوان گفت طبقهی متوسط جدید، تحت تاثیر فرهنگ طبقهی متوسط قدیم است، اما در ضمن می خواهد خود را از آنها جدا کند. مهمترین محصول نظری و فکری طبقهی متوسط جدید، «روشنفکری دینی» است. آنها در واقع رهبران فکری این طبقه هستند و تحولات فکری این طبقه را میتوان با خوانش آثار آنها پی گرفت. رد پای زندگی این طبقه را میتوانیم دربرخی آثار سینمایی و یا به گونهای محدودتر، در شعر پس از انقلاب هم دنبال کنیم. در نهایت این طبقه تا حدودی توانسته است فرهنگ دینی جدیدی خلق کند که با روح دموکراسی سازگار باشد. اتحاد این دو لایه از طبقهی متوسط و همزیستیشان مهمترین بنیان برای امیدهای دموکراتیک در جامعهی ایران است. قسمت پیشین: • طبقهی متوسط چیست؟ - بخش اول
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خوب بود
-- بدون نام ، Jun 16, 2010No religion, No trouble
-- Sekular ، Jun 16, 2010بسيار جالب بود .با اين مسائل هرروزه مواجه ايم اما قدرت تشخيص و درکش را نداريم .
-- kave ، Jun 17, 2010بسيار جالب بود .با اين مسائل هرروزه مواجه ايم اما قدرت تشخيص و درکش را نداريم .
-- kave ، Jun 17, 2010به نظر من يکي از عيارسنج هاي طبقه متوسط کتابهاي تن تن است !محل سکونت- پوشاک وظاهر وحتي موسيقي که اشاره کرديد را به سادگي مي شود ياد گرفت .کدهايي دارد فهميدن فرق جواد يساري و فرامرز اصلاني سخت نيست !
-- باب ، Jun 17, 2010دختر خانم ها به سادگي گول طبقه متوسط جديد را مي خورند بعد زندگي ميشود جهنم ! بدون اينکه بدانند ريشه مشکل کجاست .
به نظر من يکي از عيارسنج هاي طبقه متوسط کتابهاي تن تن است !محل سکونت- پوشاک وظاهر وحتي موسيقي که اشاره کرديد را به سادگي مي شود ياد گرفت .کدهايي دارد فهميدن فرق جواد يساري و فرامرز اصلاني سخت نيست !
-- باب ، Jun 17, 2010دختر خانم ها به سادگي گول طبقه متوسط جديد را مي خورند بعد زندگي ميشود جهنم ! بدون اينکه بدانند ريشه مشکل کجاست .
بله خوب بود. تنها چیزی که مرا آزار داد استفاده غیر انتقادی از واژه «امر قدسی» بود. این واژه فقط برای دیندار می تواند معنی - آنهم توهمی - داشته باشد. در عالم واقع هیچ چیز مقدس نیست. شاید استفاده پرتورم مفهوم مقدس در رژیم اسلامی-شبه فاشیستی ایران که همه امور مربوط به قدرت را مقدس اعلام کرده است بالاخره آگاهی جمعی ما را به پوچی کامل این مفهوم ارتقا دهد.
-- همایون ، Jun 17, 2010mamnoon. edame bedin
-- بدون نام ، Jun 17, 2010"بسیاری ازاین گروه، تصور میکنند به این دلیل که دیندار نیستند، افرادی بسیار مدرن، آزادیخواه و علمگرا هستند"
-- بدون نام ، Jun 17, 2010این جمله 100% مصداق داره. به راحتی در این قشر دیده میشه.
تحلیلی دقیق و قابل ستایش
-- بدون نام ، Jun 17, 2010ساده انگاری در این مقاله ها موج می زند .
-- بدون نام ، Jun 17, 2010مانند گذشته.
-- بدون نام ، Jun 18, 2010شما به هر گروهی از انسان ها که عشقت بکشه داری می گی طبقه ، اول باید نشون بدی که این گروه واقعا طبقه هستند . اصلاح طبقه هیچ مفهوم خاصی رو به ذهن شمای جامعه شناس متبادر نمی کنه که با یک گروه دل بخواه از آدم ها فرقی داشته باشه؟! مگه میشه طبقه رو با سلیقه ی هنری و دینی و ... اش "تعریف" کرد؟!
-- آرمین مالکی ، Jun 18, 2010