Jan 2010


از نگاه خیره‌ی ندا

رضا فرخ فال: حالتی از یک نگاه (در یک نگاه) که منطق اتفاق را به هم می‌ریزد تا خود اتفاقی دیگر شود... از این نادره‌ی اتفاق، از نگاه خیره‌ی ندا، در روایت تصویری کشته شدن او، چگونه می‌توان سخن گفت؟ چه چیزی در این نگاه هست، در آنیت ناگفتنی آن، که ما را ازخود آکنده می‌کند؛ که هربار که در آن خیره شویم (و اگرتاب بیاوریم که بیش از یک‌بار درآن خیره شویم) ما را ویران می‌کند؟...



صندوق بین‌المللی اعتصاب، برای کارگران جنبش سبز
جنبش کارگری، برگ برنده‌ای‌ خاموش برای سبزها

بهزاد راد: نیرویی که اعتصابش باعث فشار بر رژیم خواهد شد، نیروی طبقه کارگر و به‌خصوص کارگرانِ بخش صنعت نفت و صنایع تولیدی است. متأسفانه زبانِ کنونیِ حاملانِ جنبش، زبانِ طبقه متوسط است. بیانیه‌های مختلفی که داده می‌شود بیش‌تر به‌دنبال ارتباط برقرار کردنِ با قشرهای متوسطِ تحصیل کرده است. یکی از قدم‌هایی که برای جلب توجه طبقه کارگر می‌توان برداشت ایجاد «صندوق بین‌المللی اعتصاب» است.



در اهمیت تاریخی رنج
چرا کشته‌شدگان ما فقط می‌میرند؟

امین بزرگیان: «فاجعه»ای هم‌چون زلزله با تغيير جای‌گاه مي‌تواند به‌عنوان يك اُبژه‌‌ي آگاهي، نظم معنايی گذشته‌اي را كه در آن زلزله رخ داده را به چالش كشيده و حتی تا تغییر ساختار فکری جامعه نیز پیش ‌رود. این‌جا «رنج» به حال خود رها نشده و در بنیان اندیشه بشری و حتی سیاست هم تأثیرگذار می‌شود. تجربه زلزله لیسبون در طلوع مدرنیته نقشی مادی گرفت اما جایی دیگر هنوز مرده‌ها فقط می‌میرند و رنج نااندیشده می‌ماند.



گفت‌وگو با امین بزرگیان
جنبش سبز و احیای امر سیاسی

بهداد بردبار: «حضور عینی (تنانه) مردم در عرصه عمومی، برای رسیدن به خیری جهان‌شمول و عام، به‌گونه‌ای که پلیس را به واکنش وادارد را من سیاست می‌گویم. برای حفظ «سیاست» و استمرار حضور بدن‌ها در خیابان، ما نیازمند این هستیم که سیاست را زندگی کنیم نه این‌که یکی را به نفع دیگری تعطیل کنیم. راز حضور «شبح‌گونه» مردم در سیاست همین‌جاست.» این بخشی از گفت‌گویم با امین بزرگیان بود در تحلیل وقایع پس از عاشورا.



آموزگاران ما را نکشید!
مسلح می‌شویم، به آرزوهای‌مان

میترا یوسفی: آموزگاران ما را نکشید... مغزشان را نشانه نگیرید.. آن‌جا خاطرات ما انباشته است. آموزگاران ما را به بند نکشید... آموزگاران ما را شکنجه نکنید.. آرزوهایمان را به جنگ‌تان می‌فرستیم.. رگبار واژه‌هامان آماده‌اند.. مدادهایمان تیز.. کاغذهایمان سپید... ما به جنگ سیاهی می‌رویم. آموزگاران ما را نکشید... ما و آموزگارانمان از یک پیکریم... به درازای این تاریخ همیشه بی‌قرار زیسته‌ایم.



فاصله‌ی ایرانِ شرق، و ایرانِ غرب خطرناک شده است

ساقی قهرمان: مردم خارج چیزهایی را نمی‌دانند که دانستش برای خرابکاری نکردن در مسیر جنبش، حیاتی است، اما راهی برای دانستنش به‌جز از طریق «توضیح و تشریح» مردم داخل نیست، مردم داخل هم این روزها سرشان سخت شلوغ است. مردم داخل در نهایت هشیاری، نهایت خطر را دقیقن به جان می‌خرند، نه کم‌تر نه بیش‌تر، و در نهایت دقت به مسیرهای دقیقن درست و انگار-برنامه-ریزی-شده می‌روند.



نگاه خیره‌ام را تسخیر کن!

هژیر پلاسچی: گویی باز‌هم دارد فرصتی گشوده می‌شود. فرصتی که با یک تجربه‌ی تلخ سی ساله دانسته‌ییم تا ابد برجا نخواهد ماند. مردم هر سی سال یک بار انقلاب نخواهند کرد. ما یک بار این قمار عاشقانه را سی سال پیش باختیم. از تاریخ ستمدیده‌گان بیاموزیم که همیشه و امروز بیش از همیشه در وضعیتی اضطراری قرار داریم. باید همین امروز با عمل انقلابی پای باورهای انقلابی ایستاد.