تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
اين‌سو و آن‌سوی متن

داستان، عالَمی که مادی نیست

زمانی که به تعریف داستان از نگاه نویسندگان معاصر فکر می‌کردم و طرح آن را به اجرا در می‌آوردم، نمی‌دانستم به جاهایی می‌رسیم که قبلا آن را نداشته‌ایم و شگفت‌‌زده از خود می‌پرسیدم: چرا باید در فکرها و اندیشه‌های تکراری درجا زد؟

Download it Here!

چقدر می‌توان اصول داستان‌نویسی و تعریف نویسندگان بزرگ جهان را در رسانه‌ها و کتاب‌ها تکرار کرد. این قشنگ نیست که سری به دور و بر خودمان بزنیم و ببینیم چه خبر است؟

آیا نباید نویسندگان هم عصر خود را باور کنیم و پای حرف شان بنشینیم تا ببینیم چه می‌گویند؟ من امروز به این باور رسیده‌ام که همین تعریف‌ها که از زبان نویسندگان معاصر جاری شده، نشان می‌دهد چقدر در ادبیات توانا شده ایم.

زمانی که قصد داشتم این تعریف‌ها را از نویسندگان معاصر بگیرم و در این کتاب قرار دهم، نمی‌دانستم نویسندگان ما از زوایای گوناگون به داستان نور می‌تابانند و از هر سو آن را مورد ارزیابی قرار می‌دهند.
خوشحالم که نویسندگان هم عصر من از کلیشه‌ها گذشته‌اند و روایت و تعریف دیگری از داستان ارائه کرده‌اند.

امروز در برنامه‌ی این سو و آن سوی متن، محمد ایوبی، نویسنده رمان «اندوه جنوبی»، تعریف دیگری از داستان برای من آورده است و من نمی‌دانستم که محمد ایوبی به ساختار تاریخی ایران می‌نگرد و از دو منظر یکی شیعی و دیگر دانش باستان و ادب پهلوانی به عمق تعریف می‌رود.

نمی‌دانستم که او برای رسیدن به تصویر که یکی از پایه‌های اساسی داستان است، سر از سهروردی برمی‌آورد و تصویر عالم‌المثال را اینگونه می‌شکافد. عالمی مثل بهشت که تصویر باغ را دارد اما مادی نیست و تاکنون دیده و لمس نشده است. پس امروز را به تعریف داستان از نگاه محمد ایوبی اختصاص می‌دهم.

داستان، بازخلق واقعیت است یا به تعبیری دیگر، بازآفرینی واقعیت است. تعبیر و تعریف چندان پرت و ناصواب به نظر نمی‌رسد.

اما اگر این‌کاره باشیم گاه به این مانع بر می‌خوریم که درگیر داستانی شده‌ایم که هسته‌ی اساسی آن تنها واقعیت موجود نیست و حقیقت نیز یکی از سنگ‌های زیربنایی داستان ماست یا گفته‌اند، داستان بریده‌ای است از یک زندگی. مقطعی کوتاه یا بلند از یک زندگی.

نویسنده تازه‌کار به این فکر می‌افتد که از کدام مقطع زندگی او باید توشه بردارد. جنگ و جدل لفظی و کل‌کل شان یا مسائل رختخوابی‌شان در نیمه‌شب.

در نتیجه داستان نویس تازه‌کار، اهم فالهم کند از تعریف تکه‌ای از یک زندگی. تعاریف دیگری نیز از داستان شده است که هیچکدام غلط نیستند و بیشتر اوقات برای نویسنده تازه‌کار، مفید می‌افتند.

اما چرا می‌گوییم هیچکدام از تعریف‌ها کامل و مانع نیستند؟ چون در نهایت این تعاریف، چون و چرایی در ذهن ایجاد می‌کند. یادمان باشد که تعریف کامل آن است که هیچ آگاه و کارکشته‌ای نتواند کلمه‌ای به آن بیفزاید و واضح‌تر و کامل‌ترش کند یا کلمه و عبارتی کم کند تا تعریف کاربردی‌تری از آن ارائه دهد.

اما هیچ تعریفی از علوم انسانی و مخصوصا داستان‌نویسی، کامل و مانع نیست. چرا که انسان هر لحظه در حال نو شدن است و داستان نیز وابسته به انسان و زندگی انسان است. بنابراین تعریف من هم از داستان مانع و جامع نخواهد بود. اما با این حال تعریف من چنین است:

اول به قول آن بزرگوار:
عاشقی گر آن سر و کز این سر است

عاقبت ما را بدان شهر رهبر است.

نوشتن داستان اول از همه عشق می‌خواهد. بعد بر زبان، فرهنگ، آداب و رسوم خاص خودمان استوار است.
چه ایمان داشته باشیم و چه نداشته باشیم؛ قرآن و آیات و روایات و احادیث اسلامی از جهتی و حکمت زرتشت و مانی و مزدک و اساطیر پهلوانی از سمتی دیگر، زیربنای فرهنگ و در نتیجه نوشتن ماست.

از نگاه و دقتی، داستان‌نویس برای داستان‌نویسی به نقطه‌ای شاید مرموز و معنوی و حتی سریع و فوتی خیره شود. جایی عالم واقعیت و حقیقت و عالم‌المثال به هم می‌رسند و نویسنده اگر ذکاوت داشته باشد، لحظه‌ی گذرا را صید می‌کند، چرا که نقطه مرکز عوالمی است که عوالم هستی را من بالا فرض می‌کنم و درست در مقابل آن در سقوط به افضل عوالم نیستی قرار گرفته‌ام.

سمت چپ عوالم معلقه‌است که من آن‌ها را عوالم معلقه‌ی ذهنی می‌خوانم، هر چند تمام این عوالم غیر از خود نویسنده و داستانش مادی نیستند.

غیر از عالم مادی یا خاکی یا اسفلی که غیب شد و سمت راست عالم مادی هستی است. بدین ترتیب که عوالم معلقه‌ی ذهنی طرف چپ، خود به دو بخش تقسیم می‌شوند که عوالم مادی هبوطی، که هفت یا نُه آسمان بالا باشد که سهروردی آن‌ها را به نام قمرشان می‌خواند. بدین ترتیب که از پایین تا بالا چنین نام می‌برد؛ قمر و عطارد و زهره، شمس و مریخ، مشتری و زحل.

عوالم سمت راست، عوالم‌المثال هستند که با مُثُل افلاطونی تفاوت دارند و این عالم‌المثال به گمان من عالم داستانی است. عالمی که مادی نیست ولی شکل دارد، بنابراین عالم هستی آن است که هست و وجود دارد اما وجود مادی ندارد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

متنی شاید در همین باره
http://hooliganboy.blogspot.com/2008/10/cafee-piano.html
برای جناب معروفی
---------------------------------
آقای تاج احمدی عزيزم
نقدتان را خواندم. با اينکه هونز رمان را نخوانده ام، چون از ايران برای من نرسيده، اما نقد شما بسيار صادقانه و با دقت بود. برای نويسنده ی رمان "کافه پيانو" اين بايد مهم باشد که کسی اينجوری احساس و وقت می گذارد.
مرسی / عباس معروفی

-- محمد تاج احمدی ، Oct 6, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)