آمادهسازی میدان نبرد - بخش سوم و پایانی
بهانهتراشی آمریکا برای جنگ با ایران
سیمور هرش برگردان: بنفشه سرتیپی
قانونی که شیهان به آن استناد میکرد، قانون تجدید سازمان دفاعی سال ۱۹۸۶ بود که به نام قانون گلدواتر- نیکولز مشهور شد و در سلسله مراتب فرماندهی بدین صورت تشریح شده است:
از رییسجمهوری به وزیر دفاع، از طریق رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح و فرماندهان رزمی مختلف که مسوولیت جنبههای مختلف عملیات نظامی از جمله آموزش مشترک و لجستیک را بر عهده دارند.
در این قانون آمده بود که چنین اختیاراتی در بین ردههای مختلف فرماندهی قابل تقسیم نبود، اما دولت بوش در جنگ خود علیه تروریسم در سراسر جهان، سیاستهای تازهای اعمال کرد که اختیارات فرماندهان محلی را نقض میکرد؛ مثلاً به گروههای عملیات ویژه در فرماندهیهای نظامی در گوشه و کنار جهان از لحاظ تسلیحاتی و پشتیبانی بیشترین اولویت را میداد. تنزل سلسله مراتب سنتی فرماندهی در خلال چند سال گذشته، به بروز تنش میان کاخ سفید و مقامات نظامی منجر شده است.
شیهان گفت: «انسجام استراتژی نظامی در حال فروپاشی است، چرا که غیرنظامیان به ناحق رهبری عملیات نظامی غیر متعارف را برعهده گرفتهاند و این نوع عملیات را تحت تاثیر قرار میدهند.»
وی ادامه داد: «اگر گروه کوچکی بدون اطلاع و کنترل فرمانده رزمی، عملیات نظامی را برنامهریزی و اجرا کند، نمیتوان استراتژی نظامی منسجمی داشت. نتیجه چنین وضعیتی، فاجعه است مثل همان وضعیتی که در بازسازی عراق به وجود آمد.»
یکی از همکاران فالون به من گفت که دریاسالار فالون که به روباه شهرت دارد، میدانست به عنوان نخستین افسر نیروی دریایی که به ریاست فرماندهی مرکزی منصوب میشود، با مشکلات خاصی روبرو خواهد شد. چرا که این پست تا پیش از این، در اختیار افسران نیروی زمینی بوده است.
وی همچنین میدانست که گروههای شرکتکننده در عملیات ویژه هم برایش مشکلاتی ایجاد خواهند کرد. همکار فالون گفت: «روباه میگفت عملیات ویژه با مسائل عجیب فراوانی همراه است و من به او گفتم که باید بفهمد آنها واقعا در حال انجام چه کاری هستند. نیروهای ویژه بالاخره متوجه شدند که به روباه نیاز دارند و شروع به مشورت با وی کردند. اگر چنی نبود، فالون در مبارزه با نیروهای ویژه پیروز میشد.»
به گفته یکی از مشاوران پنتاگون، «فالون به این دلیل از کارش کناره گرفت که میخواست به شیوه خودش از جنگ با ایران پیش گیری کند و باید وی را به این خاطر تحسین کرد.»
سام گاردینر، سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی به دقت گزارشهای روزنامههای ایران را دنبال میکند
به نوشته رسانههای ایران، در ماههای اخیر میزان خشونتها در این کشور افزایش یافته است، با این وجود نمیتوان در این مرحله، فرماندهی مشترک عملیات ویژه یا سیا را مسوول این خشونتها دانست و یا این امر را تاثیر این نهادها بر سران ایران ارزیابی کرد.
سام گاردینر سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی آمریکا که پیشتر کار تدریس استراتژی در دانشکده ملی جنگ را به عهده داشت و در حال حاضر کار عملیات جنگی با محوریت ایران را برای دولت فدرال، اندیشمندان و دانشگاهها به عهده دارد، به دقت بر گزارشهای روزنامههای ایران نظارت میکند.
گاردینر گفت که روزنامههای ایران «در گزارش قتلهایی که داخل این کشور روی میدهد، بسیار باز عمل میکنند.» وی افزود که با توجه به «کنترل روزنامههای ایران، انتشار چنین مطالبی بسیار مهم است. ما نظارت بر داخل حاکمیت ایران را شروع کردهایم و اکنون روزها گذشته است و شاهد درگیریهایی نیستیم. تنها سه یا چهار مورد درگیری رخ داده که شماری از افسران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آن کشته شدهاند.»
اوایل سال جاری یک گروه شبهنظامی اهوازی، مدعی ترور یک سرهنگ سپاه شد و دولت ایران نیز پذیرفت که انفجار در یک مرکز فرهنگی در شیراز که موجب مرگ حداقل دوازده نفر و زخمی شدن بیش از ۲۰۰ نفر شد، بر خلاف اصرار قبلیاش که مدعی بود حادثه بوده است، یک اقدام تروریستی به شمار میآید.
اگرچه هنوز نمیتوان گفت که آمریکا در این حادثه خاص در ایران دست داشته است یا خیر، اما به گفته گاردینر، ایرانیان عملاً ایالات متحده، بریتانیا و اخیراً سازمان سیا را نیز در این حوادث مقصر دانستهاند.
همکاری سازمان سیا در دو کودتای ۱۹۵۳ و ۱۳۳۲ و حمایت این سازمان از رژیم غیرمردمی محمدرضاشاه پهلوی که در ۱۹۷۹ سرنگون شد، سالها از سوی روحانیون حاکم محکوم شده بود.
گاردینر میگفت: «ایرانیان همیشه در هر مسالهای، در نهایت، سیا را متهم میکنند.»
وی ادامه داد: «و این مورد جدید، نشان از بالا گرفتن اختلاف بین دو طرف دارد. این امر، حمایت از رژیم ایران را به دنبال دارد و به مردم این کشور نیز نشان میدهد که تهدیدهای شیطان بزرگ همچنان ادامه دارد.» به عقیده گاردینر خشونتها به جای تضعیف رژیم ایران، ممکن است باعث افزایش حمایت از آن شود.
ممکن است ایرانیان ناراضی، اقدامات بسیاری انجام دهند که آمریکا نقشی در آنها نداشته باشد. یکی از مشکلات «انتقال پول» (برای فردی که به کاری آشناست) به شکل مخفی این است که کنترل محلی که پول به آن جا میرود و فردی که پول به سود وی خرج میشود، دشوار است.
با این وجود یک مقام ارشد اطلاعاتی سابق گفت: «به خاطر انتقال سلاح و اطلاعاتمان در معرض دید قرار گرفتهایم. ایرانیان ممکن است این مساله را مطرح کنند که مخالفان حکومت از آمریکا خط میگیرند. تاکنون چندین بار این مساله را بدون اینکه سوال صحیحی مطرح کرده باشیم آزمودهایم. آیا ارزش خطر کردن دارد؟»
یکی از پیامدهای احتمالی این دست عملیات، سرکوب خشن ناراضی از سوی حکومت ایران است که البته به دولت بوش، بهانه لازم برای دخالت را میدهد.
به گفته ولی نصر، مدرس روابط بینالملل در دانشگاه تافتس و عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا، استراتژی استفاده از قومیتها برای تضعیف حکومت ایران ناکارامد است.
نصر به من گفت: «لبنان، عراق و پاکستان هم همین مشکل قومیتی را دارند و این بدین معنی نیست که فقط ایران از این مشکل رنج میبرد.» به عقیده نصر، ایران هم مثل آلمان و فرانسه، کشوری با گذشته طولانی است و شهروندان آن ناسیونالیست هستند.
ایالات متحده بیش از اندازه روی مساله قومیتها در ایران حساب باز کرده است. گروههایی که آمریکا در تلاش برای برقراری رابطه با آنهاست بسیار کوچک، در حاشیه یا سازمان نیافته هستند و یا نفوذ و قدرت کافی برای به چالش کشاندن حکومت را ندارند.»
نصر میگفت: «همیشه میتوان گروههایی را پیدا کرد که حاضرند دست به کشتن پلیس بزنند، اما این کار با حمایت اقلیت و به حاشیه رانده شدن از سوی اکثریت مردم همراه خواهد بود.»
ممکن است دولت بوش بخواهد به سازمانهای ناراضی ایرانی که دلایلی وجود دارد که نشان میدهد آنها زمانی بر ضد منافع آمریکا در منطقه تلاش میکردند، اعتماد کند. مثلاً استفاده از عناصر بلوچ، مشکلساز است.
ولی نصر، عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا، استراتژی استفاده از قومیتها برای تضعیف حکومت ایران را ناکارامد میداند.
رابرت بائر، عضو سابق سیا که نزدیک به دو دهه در حوزه جنوب آسیا و خاورمیانه کار کرده است، به من گفت: «بلوچها، سنی بنیادگرایی هستند که از رژیم تهران منتفرند اما میتوان آنها را به نوعی یک القاعده توصیف کرد. آنها سر شیعیان ایرانی را که به باور آنها کافرند، از تنشان جدا میکنند. عجیب اینکه آمریکا یکبار با سنیهای بنیادگرا در افغانستان در دهه۱۹۸۰ همکاری کرده است.»
رمزی یوسف که متهم به دست داشتن در حملات برجهای تجارت جهانی در سال ۱۹۹۳ بود و خالد شیخ محمد که در حملات یازده سپتامبر دست داشت، از سنیهای بنیادگرای بلوچ هستند.
یکی از گروههای بسیار فعال و ضدرژیم در ایران، جندالله است که خود را جنبش مقاومت مردمی ایران معرفی میکند.
نصر به من گفت: «جندالله همان گروه تندروی سلفی است که اعضای آن در مدرسههایی درس خواندهاند که اعضای طالبان در مدارس پاکستان میخوانند. آنها به ارتباط با القاعده متهم هستند و گفته میشود در قاچاق مواد مخدر نیز دست دارند.»
جندالله مسوولیت بمبگذاری در اتوبوس نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فوریه ۲۰۰۷ را به عهده گرفته است که حداقل یازده عضو سپاه در آن حادثه کشته شدند. به گفته بائر و گزارشهای مطبوعات، جندالله از جمله گروههایی است که از حمایت آمریکا سود میبرد.
سازمان سیا و فرماندهی مشترک عملیات ویژه نیز روابطی دراز مدت با دو گروه مخالف در ایران دارند: مجاهدین خلق که در غرب به اختصار امایکی نامیده میشود و یک گروه جداییطلب کرد، به نام حزب زندگی آزاد در کردستان یا پژاک.
نام مجاهدین خلق بیش از یک دهه در فهرست گروههای تروریستی وزارتخارجه آمریکا بود، با وجود این در سالهای اخیر این گروه بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از آمریکا کمکهای تسلیحاتی و اطلاعاتی دریافت میکرده است.
مشاور پنتاگون به من گفت که برخی از وجوه پنهانی در نهایت به خزانه سازمان مجاهدین خلق راهی میشود.
وی افزود: «نیروی عمل جدید با این گروه همکاری خواهد کرد. دولت آمریکا به شدت به نتایج این مساله نیاز دارد. این گروه تاکنون هدف بازرسی و تحقیق هیچ سازمانی نبوده است و به نظر میرسد رهبران آن سالها جیبهای خود را پر میکردهاند.
تنها کافی است مردم بدانند چه چیزی نصیب این گروه میشود و چه پولهایی به حساب آنها میرود. در حالیکه تقریباً هیچکدام اهدافی که دولت آمریکا از این گروه انتظار داشته، برآورد نشده و هیچ فایدهای برای دولت امریکا نداشتهاند.»
اما حزب کردی پژاک که گفته میشود به طور پنهانی مورد حمایت آمریکاست، حداقل ظرف سه سال اخیر از پایگاههای خود در شمال عراق، علیه ایران فعالیت داشته است. (ایران مثل عراق و ترکیه، دارای اقلیت کرد است و پژاک و دیگر گروههای کرد برای دستیابی به استقلال بخشهای کردنشین این کشورها مبارزه میکنند.)
در هفتههای اخیر بنا به اظهارات سام گاردینر که یک استراتژیست نظامی است، درگیریهای گروه پژاک با نیروهای ایرانی و حملات تروریستی علیه اهدافی داخل خاک ایران افزایش قابل توجهی داشته است.
در اوایل ژوئن، خبرگزاری فارس گزارش داد که حدود ۱۲ نفر از اعضای پژاک و چهار مرزبان ایرانی در درگیری نزدیک مرز عراق کشته شدند. حمله مشابهی از این گروه در ماه می گذشته به کشته شدن سه نیروی سپاه پاسداران انقلاب و ۹ عضو پژاک انجامید.
پژاک همچنین ترکیه را نیز که یکی از اعضای ناتو است، بارها هدف حملات تروریستی خود قرار داده است و گزارشها نشان میدهد حمایت آمریکا از این گروه، یکی از علل تنش میان ترکیه و آمریکا بوده است.
گاردینر همچنین به سفر کوتاه نوری مالکی، نخست وزیر عراق به تهران در ماه ژوئن اشاره کرد. پس از بازگشت، مالکی اعلام کرد که دولت او هرگونه تماس میان خارجیها و گروه مجاهدین خلق را ممنوع میکند که در واقع ضربهای به معاملات و مراودات آمریکا با این گروه بود.
مالکی همچنین اعلام کرد که عراق تمایل ندارد میدانی برای اقدامات و عملیات پنهان علیه دیگر کشورها باشد. گاردینر گفت که این نشانهای بود مبنی بر اینکه مالکی «منافع عراق را بر منافع آمریکا ترجیح میدهد.»
درخصوص اتهامات ایالات متحده به ایران، مبنی بر نقش این کشور در کشته شدن نظامیان آمریکایی در عراق نیز گاردینر افزود: «مالکی تمایل نداشت وارد بازی متهم کردن ایران شود.»
گاردینر ادامه داد که پاکستان قبول کرده است یکی از رهبران گروه جندالله را به دولت ایران تحویل دهد. گاردینر گفت: «به نظر میرسد عملیات مخفیانه آمریکا باعث آسیب دیدن روابط این کشور با دولتهای عراق و پاکستان و تقویت هرچه بیشتر روابط تهران و بغداد شود.»
به اعتقاد رابرت بائر، عضو سابق سیا «بلوچها، سنی بنیادگرایی هستند که از رژیم تهران منتفرند»
تاکید کاخ سفید بر عوامل عملیاتی قابل بازجویی و نقشههای مربوط به عملیات مرگبار در داخل ایران، باعث خشم و نگرانی برخی از سازمانهای اطلاعاتی و عملیات ویژه آمریکا شد.
گفته میشود عملیات جیاساوسی در ایران، بر اساس مدل برنامهای که برای هدف قراردادن رهبران طالبان در مناطق قبیلهای وزیرستان در مجاورت مرز پاکستان و افغانستان به صورت موفقیتآمیزی انجام شد، طرحریزی شده است. اما وضعیت وزیرستان و ایران، قابل مقایسه نیست.
این مقام سابق و ارشد اطلاعاتی به من گفت: «در وزیرستان، این برنامه کارگر بود چرا که سرزمینی کوچک است و افراد زیرکی برنامه را پیش میبرند. در واقع افراد حرفهای آن را به عهده دارند.
اناسای و سیا و دیا (سازمان اطلاعات وزارت دفاع) با نیروهای ویژه خود در آنجا حضور دارند و سازمان اطلاعاتی پاکستان نیز با آنها همکاری دارد. کار آنها هم به گونهای است که با افراد بسیار نامطلوب سر و کار دارند.
وی افزود: «ما مجبوریم به دقت مراقب استفاده از موشکها باشیم. همچنین باید برخی از خانهها را در زمانهای معینی هدف قرار دهیم. عدهای هم با دوربین، تا فاصله چندصد یاردی را کنترل میکنند و نقاط هدف را به دقت اطلاع میدهند. ما شکار خود را مدتی معطل میکنیم تا اینکه شکار مورد نظر به داخل خانهای برود. پس از آن باید مطمئن شویم که افراد خودی به قدر کافی از هدف فاصله دارند تا به آنها آسیبی نرسد.»
این مقام سابق گفت که یکی از معروفترین قربانیان این برنامه، ابولیث اللیبی، یکی از فرماندهان ارشد طالبان بود که در سی و یکم ژانویه بر اثر اصابت موشک کشته شد. در این حمله یازده نفر دیگر نیز کشته شدند.
در ۲۶ مارس، واشنگتن پست گزارشی درباره شمار فزاینده حملات موفقیتآمیز علیه طالبان و دیگر گروههای شبه نظامی مسلح در مناطق قبیلهای پاکستان منتشر کرد.
البته بعداً مقاله دیگری نیز منتشر شد که در آن تاکید شده بود که طالبان نیز «دهها نفر» از کسانی را که مظنون به جاسوسی برای آمریکا و متحدانش درباره رهبران طالبان بودند، کشته است.
گفته میشود بسیاری از قربانیان، از جاسوسان آمریکایی بودند و قتل آنها که در یک مورد به صورت سربریدن بود، به عنوان هشداری برای بقیه به صورت تصاویر ویدئویی منتشر میشد.
جرای برنامهای مشابه در ایران، کار سادهای نیست. این مقام سابق اطلاعاتی آمریکا گفت: «همه درباره فهرست اهداف با ارزش بالا صحبت میکنند. افراد عملیات ویژه بیحوصله و ناراحت هستند چرا که دفتر چنی، اولویتهایی را برای برخی از اهداف تعیین کرده است. چنی در حال حاضر هم بیصبر شده است و برای دستیابی هر چه زودتر به نتیجه فشار میآورد. اما قراردادن افراد مناسب در محل مناسب زمان زیادی میبرد.»
مشاور پنتاگون به من گفت: «ما در شاخ آفریقا از طریق به کارگیری افراد واسطه، پرچمهای جعلی، تاکتیکهای ضداطلاعاتی و پاتکهای پایهای به نتایج شگفتانگیزی رسیده بودیم و به زودی این روشها در افغانستان هم به نتیجه میرسد. اما کاخ سفید قصد دارد در صورتی که هدف ایران باشد، این برنامه را خط زده و تغییر دهد.
مساله حملات گزینش شده و ترورها در وزیرستان یک چیز و ایران چیز دیگری است. کاخ سفید بر این باور است که نخست، وسعت محدوده عملیات، تغییر میکند اما مسایل حقوقی و قانونی مربوط به قتلهای غیرقانونی در وزیرستان معمولاً مشکلی پیش نمیآورد چرا که القاعده و طالبان با عبور از مرز افغانستان وارد این کشور میشوند و دوباره به عقب برمیگردند.
تعقیب و گریز میان آنها و نیروهای آمریکا و ناتو هم اغلب وجود دارد. اما شرایط درباره ایران چندان روشن نیست. همه ملاحظات قضایی، استراتژیک و سیاسی در ایران متفاوت است.»
او ادامه داد: «در حال حاضر مخالفتهای زیادی در دستگاه اطلاعاتی آمریکا در خصوص راهاندازی جنگ سری در داخل ایران و استفاده از بلوچها و اهوازیها وجود دارد. در هر حال ایران، وزیرستان نیست.»
نظرسنجی موسسه گالوپ در ماه نوامبر و پیش از انتشار گزارش اطلاعات ملی آمریکا درباره ایران نشان داد ۷۳ درصد از افراد مورد سوال، معتقد بودند که آمریکا باید از اقدامات اقتصادی و دیپلماتیک برای توقف برنامه هستهای ایران استفاده کند، در حالیکه تنها ۱۸ درصد از پرسش شوندگان با عملیات مستقیم نظامی موافق بودند.
جمهوریخواهان دو برابر دموکراتها به عملیات نظامی باور داشتند. بدون شک نتایج جنگ عراق و آگاهی افکار عمومی از شرایط آن، درباره حمله به ایران تاثیر گذاشته است. گرچه این حالت ممکن است به سرعت تغییر کند.
احتمال افزایش تنش و درگیری نظامی از اوایل ژانویه و پس از آنکه پنج قایق گشتی ایران که به نظر تحت فرمان سپاه پاسداران انقلاب بودند حرکاتی تهاجمی به سمت کشتیهای جنگی نیروی دریایی آمریکا داشتند که از تنگه هرمز عبور میکردند، آشکار شد.
گزارشهای اولیه درباره این حادثه، ابتدا از سوی دفتر مطبوعاتی پنتاگون منتشر شد که در آن گفته شده بود، ایرانیها با ارسال پیامهای رادیویی، کشتیهای آمریکایی را تهدید به «انفجار» میکردند.
در کنفرانس خبری کاخ سفید، رییسجمهوری آمریکا پیش از سفر دورهای هشت روزه خود بهخاورمیانه، این حادثه را «تحریکآمیز» و «خطرناک» توصیف کرد. خلاصه این که همه اینها نشان از بحران و عصبانیت آمریکا از ایران داشت به طوری که یکی از روزنامههای چاپ انگلیس با تیتر درشتی نوشت «دو دقیقه مانده به جنگ».
البته این بحران بلافاصله با وساطت دریادار کوین کاسگریف، فرمانده نیروهای دریایی آمریکا در منطقه خنثی شد. این دریادار در هفتم ژانویه از طریق تله کنفرانس از مقر خود در بحرین به دفتر مطبوعاتی پنتاگون گفت:
«در این حادثه هیچ گلولهای برای هشدار شلیک نشد. البته این حادثه جدیتر از چیزی بود که در گذشته دیده بودیم. با این حال ما دائماً با سپاه پاسداران ایران و نیروی دریایی ایران در تعامل هستیم. گزارشهایی که به دست من رسیده است، هیچگونه ترس و وحشتی را از این پنج قایق نشان نمیدهد.»
البته احتیاط دریادار کاسگریف کاملاً درست بود، چرا که یک هفته پس از آن، پنتاگون اعتراف کرد که نتوانسته است تایید کند منبع پیامهای رادیویی تهدیدآمیز، قایقهای ایرانی بودهاند و گزارشهای رسانهها نیز نشان داد این پیامهای رادیویی از طرف گروههای مزاحمی بود که مدتهاست به علت ارسال چنین پیامهای جعلی در منطقه شهرت دارند.
به گفته این مقام اطلاعاتی سابق، در هر صورت این رفتار کاسگریف باعث خشم چنی شد، اما درسی که از این حادثه گرفته شد این بود که مردم آمریکا با مقابله به مثل موافق بودند و حتی از خود میپرسیدند که چرا آمریکا بیش از این کاری نکرد.
این مقام سابق اطلاعاتی افزود که چند هفته بعد، جلسهای در دفتر معاون رییس جمهوری آمریکا برگزار شد که هدف آن این بود که «چگونه میتوان بهانه برای جنگ میان تهران و واشنگتن تراشید.»
در ژوئن، جورج بوش آخرین سفر خود را در این سمت به اروپا آغاز کرد. وی با الیزابت دوم ملکه بریتانیا چای خورد و با نیکلای سارکوزی و کارلا برونی، رییسجمهوری و بانوی اول فرانسه شام خورد. اما جلسات اصلی گفت و گو میان مقامات طرفین، پشت درهای بسته برگزار شد که درباره تلاشهای دیپلماتیک جدید برای ترغیب ایران به توقف برنامه غنیسازی اورانیم بود. (ایران اصرار میورزد که برنامه غنیسازی این کشور، برای مقاصد غیرنظامی و براساس پیمان انپیتی، قانونی است.)
رایس، وزیر خارجه آمریکا در تدوین بسته جدید مشوقها همکاری داشته است اما به نظر میرسد همچنان موضع اصلی امریکا درباره مذاکرات نکرده است. ایالات متحده همچنان تاکید دارد که گفت و گوها تا زمانی که ایران برنامه هستهای خود را متوقف نکند برگزار نخواهد شد.
ایران بارها و قاطعانه، این پیش شرط را رد کرده و باعث شده است تا شرایط دیپلماتیک گره بخورد. ایران هنوز رسماً به بسته جدید مشوقها پاسخ نداده و البته این بنبست ادامهدار، بسیاری از ناظران را نگران کرده است.
یوشکا، فیشر وزیر خارجه سابق آلمان اخیراً از شکست مذاکرات و تلاشها اظهار نگرانی کرده و گفته است که ممکن است اوضاع به سرعت وارد مراحل جدی شود.
وقتی من با فیشر که تماسهای گستردهای با جامعه دیپلماتیک داشته است، صحبت کردم گفت که جدیدترین رویکرد غرب شامل عنصر جدیدی است و آن تمایل آمریکا و اروپا به پذیرش توقف نه چندان کامل غنیسازی به عنوان گامی متوسط در این خصوص است.
فیشر افزود: «این پیشنهاد میگوید که ایران باید ساخت سانتریفوژهای جدید را متوقف کند تا طرف دیگر هم همه فعالیتها برای اعمال تحریمهای جدید علیه ایران در شورای امنیت را متوقف کند. با وجود این، ایران باید با آغاز مذاکرات رسمی، فعالیتهای غنیسازی خود را متوقف کند و اگر حسن نیت داشته باشد این مساله را قبول میکند.»
فیشر ادامه داد که به نظر او «سوال بزرگ در واشنگتن است. به نظر من آمریکاییها به شدت بر سر اینکه با ایران چه کنند با یکدیگر اختلاف دارند و میانشان دودستگی عمیقی وجود دارد. برخی از مقامات درباره پیامدهای حمله نظامی نگران هستند و برخی دیگر هم فکر میکنند که حمله به ایران اجتناب ناپذیر است. من اروپاییها را میشناسم، اما درباره آمریکاییها و اینکه سرانجام درباره این مساله چه خواهند کرد چیزی نمیدانم.»
پیچیدگی دیگری در مساله وجود دارد و آن سیاست نامزدهای انتخاباتی آمریکاست. باراک اوباما گفته است که در صورت پیروزی در انتخابات، بدون هیچ پیش شرطی که خود مانع باشد با ایران گفت وگو خواهد کرد، (گرچه این گفت و گو، پس از فراهم شدن زمینههای دیپلماتیک آن خواهد بود.) این موضع به شدت از طرف مککین مورد انتقاد قرار گرفت.
واشنگتن پست اخیراً به نقل از راندی شوینمان، مدیر بخش امنیت ملی مبارزات انتخاباتی مک کین نوشت که مککین، از موضع کاخ سفید طرفداری میکند و باید برنامه هستهای ایران پیش از آغاز مذاکرات، تعلیق شود.
شوینمان گفت: «اما آنچه که اوباما پیشنهاد داده است، یکجانبه و اجلاسی برای گاوچرانها خواهد بود.»
شوینمان نئومحافظه کار، همچنین مهمترین کانال ارتباطی مککین با کاخ سفید است. او دوست دیوید ادینگتون، رییس کارمندان دیک چنی است.
من حرفهای زیادی درباره سابقه روابط شوینمان با مککین شنیدهام. اگرچه برخی از نزدیکان انتخاباتی مککین از شوینمان به عنوان مشاور امنیت ملی احتمالی مککین نام میبرند، اما برخی دیگر او را به عنوان کسی که هنوز چندان جدی گرفته نشده است میشناسند. البته یکی از مشاوران ارشد مککین معتقد است شوینمان کسی است که حرفهایی میزند که «چنی و دیگران دوست دارند بشنوند.»
هنوز معلوم نیست که آیا مککین که یکی از اعضای مهم جمهوریخواه در کمیته نیروهای مسلح سناست، رسماً درباره عملیات علیه ایران مطلع شده باشد.
در کنفرانس سالیانه کمیته امور عمومی اسرائیل- آمریکا در ماه ژوئن، اوباما بار دیگر خواستار دیپلماسی سختگیرانه و اصولی علیه ایران شد، با وجود این، او هم همانند مککین تاکید کرد که عملیات نظامی علیه ایران را مد نظر دارد.
بخش اول: آمادهسازی میدان نبرد
بخش دوم: بیاطلاعی کنگره از اقدامات بوش
برگرفته از: نیویورکر
|